خانه » همه » مذهبی » اخلاص، راز موفقیت امام خمینى(ره)

اخلاص، راز موفقیت امام خمینى(ره)

مقدمه

امام خمینى(س) قبل از اینکه به عنوان استاد بزرگ حوزه علمیه قم و سپس به عنوان یکى از مراجع بزرگ پس از وفات آیت‌الله بروجردى(قدس سره) مطرح شود و شناخته گردد؛ به عنوان عالمى ربانى و عمیقاً اهل معنى و معلم بزرگ اخلاق و مهذِّب و مهذَّب نفوس شناخته مى شد. او به معناى واقعى کلمه به خودسازى قیام کرد و جان خویش را به اکسیر “اخلاص” دگرگون ساخته بود و از همین رهگذر که جان او دگرگون شده بود، توانست جامعه و جریان را در مسیر دگرگونى قرار دهد و تحولات سازنده اى بوجود آورد.

او على رغم همه مراقبت ها و گریز از شهرت و فرار از معروفیت نزد نفوس مستعده و شائق خودسازى و کمال شناخته شده بود و جذبه جان با صفا و وارسته او چنان شورى در جانها بوجود آورده بود که به واقع دلداده و عاشق استاد خود بودند و از حرکات و سکنات او درس ها مى گرفتند.

حضرت آیت‌الله ابراهیم امینى یکى از شاگردان شیداى امام و تربیت یافته مکتب تربیتى روح‌الله است که اکنون پس از حدود هفتاد سال وقتى از درس اخلاق دگرگون کننده حاج آقا روح‌الله در سال 1321 سخن مى گوید تو گویى هم اینک از محضر استاد برخاسته و با جانى لبریز از فیوضات استاد آن محفل معنوى را گزارش مى کند.

در آستانه بیست و دومین سالگرد رحلت آن سفر کرده که صد قافله دل را نیز با خود برد، گفت و شنودى با آیت‌الله امینى انجام گرفت که تقدیم ارادتمندان آن “مخلصِ صادق” مى شود.

* در آغاز با تشکر از اینکه فرصتى در اختیار روزنامه جمهورى اسلامى قرار دادید، از اولین آشنایى و ارتباطتان با امام خمینى براى خوانندگان ما بفرمایید.

– بسم‌الله الرحمن الرحیم.

با عرض تسلیت به مناسبت سالگرد جانسوز امام راحل قدس سره الشریف و با تشکر از روزنامه جمهوری اسلامی که در این زمان که اخلاق و معنویت مورد غفلت واقع شده، شما به این مقوله اهتمام دارید.

آشنایى من با حضرت امام از سال 1321 آغاز شد که ابتداى طلبگى من بود. آن زمان ایران توسط متفقین اشغال شده بود که باید در وقت مناسب به تشریح آن اوضاع پرداخته شود.

در آن زمان امام یک درس اخلاقى عصرهاى پنج شنبه و جمعه در مدرسه فیضیه داشتند که جمعى از طلاب و فضلاء و بسیارى از بازارى ها در آن شرکت مى کردند آن درس اخلاق درس اخلاق واقعاً گیرا و عجیبى بود و من هم که اول طلبگى ام بود، گیرایى و جاذبه آن درس برایم بیشتر بود طلبه ها معمولاً اوائل طلبگى اخلاص خاصى دارند. بعضى از دوستان به ما معرفى کردند که سید حاج آقا روح‌الله درس اخلاقى دارد و لذا من شرکت کردم. وضعیت افرادى که در این درس اخلاق شرکت مى کردند اینگونه بود که اکثر افراد زار زار گریه مى کردند! امام روضه نمى خواند، اخلاق مى گفت امّا اخلاقى که مى گفت یک جورى بود که انسان احساس مى کرد که از باطن ذاتش بیرون مى آید و به همین جهت در روح افراد مؤثر بود.

* آیا از آن مباحث چیزى در خاطرتان هست؟

– همه مطالب یادم نیست ولى یادم مى آید وقتى آیه “لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرأیته خاشعاً مصدعاً من خشیة الله” را مى خواند با حالتى مى خواند و مطلب را بیان مى کرد که متحول کننده بود. لحن امام به هنگام خواندن این آیه هنوز در ذهن من هست. مثل اینکه خودش لمس کرده باشد مطالب را بیان مى کرد و به همین خاطر در روح ما و دیگران اثر داشت که تا درس آینده خود به خود شارژ بودیم و براى پنج شنبه آینده لحظه شمارى مى کردیم. به هر حال گرچه روحیه ما طلبه ها هم فرق مى کرد امّا گفتن امام هم از باطن و ذاتش بود که مؤثر واقع مى شد.

به هر حال من از همان وقت به امام علاقه پیدا کردم امّا متأسفانه پس از سه ماه اقامت در حوزه علمیه قم تابستان به نجف آباد برگشتم و به خاطر وضعیت نابسامان کشور که ناشى از اشغال آن توسط متفقین بود در همان نجف آباد و اصفهان ماندم تا اینکه دوباره سال 1326 به قم برگشتم.

* آیا در سال هایى که در اصفهان ماندید، ارتباطى با امام داشتید؟

– امّا در نجف آباد استادى داشتیم به نام مرحوم آیت‌الله ریاضى که آدم با تقواى مهذَّبى بود. او هم شاگرد مرحوم آقا شیخ عبدالکریم بود و با امام هم درس بودند و امام را مى شناخت و لذا از حاج آقا روح‌الله که آن زمان امام به این نام معروف بود، تعریف و تمجید مى کرد و لذا آن خاطرات شیرین درس هاى اخلاقى امام برایم حفظ شد و آن علاقه اى که پیدا کرده بودم باقى ماند و اگر آثارى از امام به دستم مى رسید، فورى دنبال مى کردم، مثلاً کتاب کشف اسرار ایشان را در اصفهان با دقت چندین مرتبه خواندم و تحت تأثیر شجاعت ایشان قرار گرفتم. در آن زمان نیاز بود افرادى شجاعانه در برابر آن اوضافع و احوال بایستند.

وقتى دو باره به قم برگشتم اواخر سطح را مى بایست بخوانم و لذا نمى توانستم به درس امام بروم امّا امام که در مدرسه فیضیه درس خارج اصول مى گفتند من مى رفتم در ایوان هاى مى نشستم تا وقتى امام مى آید برود و یا بیاید نگاهش کنم! من اینجور مجذوب امام بودم، و چیزى که خیلى مرا تحت تأثیر قرار مى داد همان اخلاص و پاکى و مهذب بودن نفس امام بود.

* با توجّه به اینکه حضرتعالى از یاران نزدیک و از شاگردان پر سابقه، مجاهد و مخلص امام هستید در باره شخصیت اخلاقى ایشان برایمان بفرمایید.

– امام یک شخصیت جامع الاطراف و ممتازى بود. از جهت فقه و اصول و علوم مربوط به فقاهت ممتاز بود و فتاواى فوق العاده اى داشت، یعنى در همان زمان امام از این نظر مورد توجّه بود. جنبه دیگر شخصیت امام، بُعد فلسفى و عرفانى ایشان بود که البته من درس هاى فلسفه و عرفان امام را درک نکردم ولى با شاگردان ممتازش آشنا بودم، مانند شهید مطهرى که از آنها مى شنیدم که امام در این بُعد هم ممتاز است.

جنبه دیگر بُعد سیاسى امام است. البته سیاست به وضعیتى که الان هست مورد نظرم نیست، مقصود سیاست اسلامى است که همان شناخت جهان، شناخت جامعه و مشکلات آن و دانستن راه حل هاى آن؛ که متأسفانه الان بیشتر جنبه سیاسى امام مطرح مى شود و آن جنبه هاى دیگر خیلى مطرح نیست.

امّا جنبه دیگر همان بُعد اخلاق و معنویت امام است که مى خواهیم کمى در باره آن بحث کنیم. اولاً باید تذکر دهم که مقصود من از معنویت معناى انزوا و گوشه گیرى و امثال آن نیست و اصلاً امام با معنویت به این سبک موافق نبود. مرادم از اخلاق و معنویت، معنویتى است که در اثر عمل به اسلام و وظایف دینى پیدا مى شود که در رأس همه آنها و جامع همه آن ها “اخلاص” است.

* از چه طریقى مى شود مطمئن شد که فردى در کارهایش اخلاص دارد؟

– اخلاص یک امر قلبى است و امر قلبى را فقط خود شخص مى فهمید که آیا مخلص هست یا نه ولى دیگران براى اینکه بفهمند فلان شخص اخلاص دارد یا نه، از راه آثار مى فهمند که البته خیلى هم سخت است. هم رسیدن به مقام اخلاص براى فرد مخلص سخت است و دشوارى دارد و نباید آدم فریب نفس اماره را بخورد و فکر کند مخلص است در حالى که مخلص نیست دشوار است که انسان از وساوس شیطانى و نفسانى نجات پیدا کند و عملى را مخلصاً لله انجام دهد امّا اگر به آن رسید، دیگر اخلاص در رأس همه خوبى هاى اخلاقى قرار دارد و ظاهراً تنها وسیله سعادت انسان همین جنبه اخلاص است. من از همان سال 1321 که خدمت امام رسیدم این اخلاص را احساس مى کردم و به همین خاطر شیفته ایشان شدم.

* چنانکه فرمودید غیر از خود فرد با اخلاص که خود از باطن خود با خبر است، دیگران از راه آثار و علائم مشهود به اخلاص او پى مى برند، آثار و علائم اخلاص کدامند؟

– البته خود گفتار فرد تا حدى مى تواند کاشف از باطن او باشد امّا بیشتر همان علائم و نشانه ها است که من در مورد امام خیلى دقت به خرج مى دادم تا آنها را دریابم چون ممکن است انسان عمرى درس اخلاق بگوید ولى خودش متخلق به اخلاق نباشد و یا کتاب اخلاقى بنویسد و معروف و مشهور به اخلاقى بودن بشود ولى در باطن اخلاقى نباشد.

به همین خاطر من از همان اول مترصد بودم ببینم که آیا امام عملش چگونه است. مثلاً در مورد خودم قضیه اى را عرض مى کنم، من وقتى دوباره به قم برگشتم دیگر امام درس اخلاق نمى گفتند و من به این دلیل خیلى متأسف بودم، یک روزى به ایشان عرض کردم آقا شما سابقاً درس اخلاق مى فرمودید که خیلى خوب بود چرا دیگر نمى فرمایید؟

فرمود دیگر اقتضائش نیست، من اصرا رکردم، وقتى اصرار مرا دید فرمود من یک کتاب اخلاق نوشتم گفته مى شود بدهید من بخوانم؟ فرمود بله، اشکال ندارد و کتاب را به من داد و من چند مرتبه آن را به دقت خواندم و بعداً از لطفشان تشکر کردم. ولى نکته اى که نشانگر اخلاص امام است اینکه ایشان نسخه خطى کتاب خود را به راحتى در اختیار من قرار دادند، آنهایى که نویسنده هستند مى دانند که کار سختى است و خیلى گذشت مى خواهد.

نشانه دیگرى که من دیدم این بود که منزل امام بیرونى و اندرونى اش تفاوتى با هم نداشتند. البته ایشان به آن صورت بیرونى و اندرونى نداشتند بلکه یک منزلى داشتند که چهار ـ پنج اتاق داشت که سه تا از اتاق‌هایش در اختیار خانواده شان بود و دو اتاق دیگر براى میهمانان و رفت و آمد بود و یا روضه برگزار مى شد وضعیت و امکانات بیرونى و اندرونى یک نواخت و بى تفاوت بود آخرض آن ها یک جور بود آخرش آنها یک جور بود.

اینجور نبود که بیرونى زیلو باشد ولى اندرونى قالى باشد. در حالى که ما جاهایى در اصفهان دیده بودیم که متفاوت بود و یا وقتى در همان بیرونى منزلشان جمعه ها روضه مى گرفتند ماها که شاگرد ایشان بودیم مى رفتیم ـ البته مانند خانه آقایان دیگر شلوغ نبود ـ منبرى آن روضه یک آقا شیخى وشنوه اى بود که خیلى آدم مخلصى بود و گرچه منبرى نبود ولى حرف هاى خوب مى زد. امّا امام تأکید کرده بود که اسمى از او نبرد و او هم هیچ اسمى از امام نمى برد. و یا ایام فاطمیه که ایام خاص روضه بود و یک منبرى دیگرى هم دعوت مى کردند به او هم مى گفتند که اسمى از امام نبرد و او هم اسمى از ایشان نمى برد. و جالب نه اینکه امام را مى دیدیم که در گوشه اتاق پشت منبر کوچکى که داشت مى نشست و یک تشک هم زیر پایش انداخته بودند، موقع مجلس روضه همان جا مى نشست و دم در نمى آمد و از همان جا به واردین احترام مى گذاشت و یا بدرقه مى کرد. بعضى این رفتار را حمل بر خود بینى و تکبر مى کردند ولى من این جور نمى فهمیدم، برداشت من این بود که او مى خواست ریا نکند و مواظب نفس خودش بود که مبتلا به ریا نشود.

* آیا حضرت امام اگر ذکر گفتن علنى و تسبیح به دست گرفتن و این گونه امور بودند؟

– من احساس نکردم ایشان اهل این حرف ها باشد. بله در نماز جماعت شرکت مى کرد، با غیبت شدیداً مخالف بود، راستگویى را تأکید مى کرد جداً، خودش دروغ نمى گفت، امّا اینکه ذکر و ورد خاصى داشته باشد من از امام یاد ندارم. البته مرحوم علامه طباطبایى تقریباً دائم الذکر بودند ولى امام را اینگونه ندیدم.

* از درس اخلاق امام با شور و حال خاصى توصیف کردید، آیا امام براى تبیین مفاهیم اخلاقى و تفهیم آنها به شنوندگان اهل اینکه کراماتى را از اشخاصى نقل کنند بودند؟

– نه، ایشان اهل این حرفها نبود. امّا همان گونه که نقل کردم از امورى مثل غیبت به شدت پرهیز داشت. مرحوم آقاى ریاضى در همان نجف آباد برایمان نقل مى کرد که جمعى از شاگردان مرحوم آقا شیخ عبدالکریم شب هاى پنج شنبه یا شب هاى جمعه جلسه انسى داشتند و مى گفتند و مى شنیدند و مى خندیدند که به هر حال تفریح و این جور کارها هم لازم است. ایشان مى فرمودند که حاج آقا روح‌الله چون وضع مادى اش از ماها بهتر بود معمولاً آن جلسه در حجره ایشان گرفته مى شد و یک آجیلى یا شیرینى اى تهیه مى کردند، ولى مقید بود کسى غیبت نکند و اگر کسى از این افراد غیبت مى کرد یا به او پیغام مى داد یا جورى به او مى فهماند که در جلسه بعدى شرکت نکند و این خیلى مهم است که آدم به این مسائل مقید باشد.

مورد دیگر را هم شاهد بودم و آن اینکه من یک روز بعد از درس مشغول قدم زدن بودم ـ و معمولاً چون سر درس خجالت مى کشیدم بعد از درس سئوالات و اشکالات را با ایاشن مطرح مى کردم ـ ایشان به من گفت مى خواهم به ملاقات آقاى محقق داماد ـ آیت‌الله داماد رضوان‌الله علیه ـ بروم شما مى آیید؟ من همراه ایشان رفتم منزل آقاى داماد. بعد از احوال پرسى امام به ایشان فرمودند شنیده ام شما مى خواهید به عتبات مشرف شوید. مرحوم آقاى داماد گفت بله. امام به ایشان فرمودند کار خیلى خوبى است از این ایام که به عتبات مى روید استفاده کنید. امّا نکته اى به ایشان فرمود گفتند شما که به آن جا مى روید چون از قم مى روید عده اى از فضلاء و علما به دیدن شما مى آیند و طبق رسم بحث هاى فقهى مطرح مى کنند و جر و بحث شروع میشود. شما اوقاتتان را به این کارها نگذارانید. اگر آنها به دیدن آمدند شما باید بازدید بروید و حیف است که آدم برود آنجا و خودش را فارغ براى استفاده از معنویات عتبات عالیات نکند.

از خصوصیات دیگرى که نشانه اخلاص ایشان بود این بود که به شاگردان احترام مى گذاشت امّا جورى نبود که بخواهد آن ها را جذب خودش کند؛ یعنى امام با شاگردان بداخلاقى نمى کرد، به آنها احترام مى گذاشت امّا طورى نبود که بخواهد نگهشان داشته باشد. مثلاً من در تمام این مدتى که با ایشان رفت و آمد داشتم و گاهى روزهاى تعطیل هم خدمتشان مى رفتم یاد ندارم که یک کارى را انجام دهد که کاشف از مردم دارى باشد. امام جورى نبود که بخواهد تملق بگوید و یک جورى شاگردان را نگه داشته باشد. البته اینطور نبود که آن ها را طرد کند، مهربانى مى کرد امّا مواظب بود اخلاصش حفظ شود. من در این رابطه خاطره اى دارم و آن اینکه یک وقت مریض شدم و 40 روز بسیترى بودم در مدرسه حجتیه، امام در این مدت به اتفاق آقاى سبحانى دو مرتبه به عیادت من آمدند. با اینکه من کسى نبودم، یک طلبه عادى بودم.

* رفتار اخلاقى امام پس از حضرت آیت‌الله بروجردى(قدس سره) به چه صورتى بود؟

– وقتى آیت‌الله بروجردى فوت شدند، وضع غیر عادى شد، حوزه قم و شهرستانها چهل روز تعطیل بود و مردم به قم مى آمدند و عزادارى مى کردند. از دست رفتن آن مرحوم خیلى ضربه بود. علما و مردم از شهرستانها به قم مى آمدند و با علم و پرچم سینه زنى و زنجیرزنى مى کردند. آن زمان هم زمان حساسى بود، چون مردم مى خواستند مرجع تقلید آینده خود را انتخاب کنند که کار سختى بود و اینجور نبود که هر کسى بگوید از فلانى تقلید کنید همه بپذیرند، تعیین کردن مرجع کار سختى بود. مسئله دیگر که مهم بود، مسئله اداره حوزه بود. رژیم سابق مى خواست حوزه مرکزش در قم نباشد چون از قم ضربه دیده بود مى خواست حوزه به نجف منتقل شود ولذا تلگراف هایى به نجف کرد و ابتدائاً به حوزه قم بى اعتنایى کرد. ولى آقایان مراجع بزرگوار هم متوجه هدف شوم او شدند و تصمیم داشتند که حوزه را به هر طریق ممکن نگه دارند که واقعاً زحمات آن ها قابل تقدیر و تشکر است. چون آقایان خیلى فداکارى کردند که حوزه باقى ماند.

کارهایى که آقایان براى این منظور انجام مى دادند یکى برگزارى مجالس فاتحه مفصل براى آیت‌الله بروجردى، تشکیل یا تقویت جلسه استفتاء چاپ رساله عملیه و از این قبیل کارها بود. آقایان مرعوب رژیم شاه نشدند و تلاش کردند به طلاب شهریه بدهند تا حوزه از هم نپاشد و حفظ شود و طلبه ها با دلگرمى مشغول کار طلبگى خود باشند.

چون از آقاى بروجردى وجوهى نمانده بود در بانکى یا جایى آقایان از این طرف و آن طرف از تجار و ثروتمندان کمک گرفتند و حتى قرض کردند تا شهریه را برقرار کنند و خلاصه شهریه دادن هم یکى از کارهاى مثبت آقایان پس از آیت‌الله بروجردى بود کار دیگر این بزرگان این بود که به دیدن علمایى که از شهرستانها به همراه مردم براى عزادارى آمده بودند مى رفتند طبعاً آنها دلگرم مى شدند و خوش بین مى شدند به حوزه که خود نکته مثبتى بود.

در مجالس فاتحه هم مرحوم آقاى فلسفى منبرى بود که او هم توجّه به توطئه رژیم داشت که نمى خواهند قم رونق بگیرد و لذا سنگ تمام مى گذاشت و از صاحبان فواتح تعریف و تمجید مى کرد آقاى فلسفى آدم چیز فهم و مخلصى بود.

امّا در این میان امام هیچ یک از این کارها را انجام نمى داد و قبول نمى کرد وقتى در مجلس فاتحه شرکت مى کرد قبول نمى کرد چند نفر از ماها همراه ایشان برویم بلکه تنها مى رفت و گوشه اى مى نشست و لذا آقارضا بلندگو هم نمى توانست آمدنش را به اطلاع اهل مجلس برساند و صلوات بگیرد!

امام آن وقت رساله فارسى چاپ شده نداشت، فتاواى خود را نوشته بود ولى چاپ نکرده بود. ما که به ایشان گفتیم که آقا رساله چاپ کنید مى گفتند من که مقلد ندارم. در همان ایام یکى از کتاب فروشى هاى مهم تهران قرار شد عروة الوثقى را با حواشى آقایان مراجع چاپ کند. ما به او گفتیم شما حاشیه حاج آقا روح‌الله را هم چاپ کن، گفت حرفى ندارم امّا 500جلد را پیش خرید کنند تا من چاپ کنم ما به امام گفتیم که آقا موقعیت حساسى است و رساله محشى کار خوبى است شما قبول کنید، گفتند نه، هر چه اصرار کردیم قبول نکردند و گفتند هر کسى مقلد من است خودش برود رساله چاپ کند. البته از دیگران انتقاد هم نکرد که چرا این کار را مى کنند.

* خود ایشان آیا مجلس ختمى براى مرحوم آقاى بروجردى گرفتند؟

– مجلس نمى گرفت و ما هم هر کارى مى کردیم فایده اى نداشت تا اینکه من رفتم خدمتشان گفتم آقا مگر شما با آقاى بروجردى مخالف بودید و مخالفت داشتید؟ گفت نه، چطور؟ فوت آقاى بروجردى ضربه بزرگى به اسلام زد. ایشان پایگاهى براى اسلام و تشیع بود. این چه حرفى است! گفتم بیرون این مجلس نگرفتن شما را حمل بر این معنا مى کنند! گفت لااله الا الله، این حرف ها چیست، من به قدرى از فوت آقاى بروجردى ناراحتم که حتى طاقت ندارم سر قبرش بروم! من مى دانم که وجود ایشان در این زمان چقدر براى اسلام و براى تشیع ارزش داشت.

بعد از این صحبت من بود که گفتند بروید یک مجلس فاتحه اى بگیرید. امّا نکته ظریف اینجاست که براى منبرى فلسفى را دعوت نکنید. دوستانشان رفتند و منبرى دیگرى را گفتند و به نام ایشان یک مجلس فاتحه اى گرفتند ولى گفتند توصیه کنید حتماً اسمى از من نبرد.

شهریه دادن را هم قبول نکرد. بعضى از علما مثل آقاى منتظرى، آقاى غیورى از تهران آمدند اصرار کردند که شما شهریه بدهید حتى گفتند ما با قرض درست مى کنیم امّا ایشان فرمودند من پول ندارم و قبول نکرد امّا وقتى که مبارزات شروع شد قبول کردند که شهریه بدهند.

جلسه استفتاء را هم که من باز خدمتشان به این صورت عرض کردم که یک عده اى از فضلاء هستند که وجودشان و تکاملشان براى آینده حوزه ضرورت دارد و مثال زدم به آقا شیخ عبدالجواد جبل عاملى و دو سه نفر دیگر؛ گفتم اینها بعد از فوت آقاى بروجردى در درس شرکت نمى کنند و وجودشان راکد مى ماند، خوب است شما مسائل دشوارى که در درس پیش مى آید با این افراد به بحث و مشورت بگذارید تا پخته شود شما از این آقایان دعوت کنید تا این بحث و تحقیق را انجام دهند هم شما از آنها استفاده کنید و هم آن ها از شما استفاده مى کنند و تکامل پیدا مى کنند و این براى آینده حوزه هم ضرورت دارد.

وقتى من صحبت مى کردم امام سرش را زیر انداخته بود و گوش مى داد. امّا یک وقت سرشان را بلند کردند و فرمودند فلانى من انتظار نداشتم تو این حرف ها را به من بزنى! انتظار داشتم به من بگویى تو پیر شده اى مرگت نزدیک شده است، به فکر آخرتت باش! تو هم آمده اى این حرف ها را به من مى زنى؟! اینجا هم تیر ما به سنگ خورد. یک روز به ایشان عرض کردم آقا آیا دیدار از علما کار خوبى است یا مذموم؟ گفت معلوم است که کار خوبى است گفتم اگر غریب باشد و به شهرى برود، دیدارش خوب است یا نه؟ گفت معلوم است که خوب است. گفتم ما انتظار داریم از شما که براى رضاى خدا نه براى مردم دارى، این علما که مى آیند قم، احترامشان کنید و به دیدارشان بروید. ایشان فرمودند: همه اینها که مى گویى راست مى گویى ولى من با نفس اماره ام چه کار کنم؟!

عرض کردم که من همیشه مترصد بود که ببینم ایشان چگونه اخلاص را رعایت مى کنند اینجاها بالعیان مشاهده مى کردم. او به دیدن من طلبه مى آمد ولى به دیدن آن آقا و آیت‌الله و حجت الاسلام که از شهرستان ها آمده بود، چون احتمال دیگرى مى داد نمى رفت. البته این مداومت به اخلاص خیلى سخت است اخلاص امام در طول زندگى اش بود و بعد از انقلاب هم همه جا ظاهر بود و رمز محبوبیت امام هم به نظر من همین بود، اینکه امام این همه شیفته داشت و این همه به او علاقه داشتند رمزش همین بود.

* از نظر حضرتعالى چه عواملى در شکل گیرى این شخصیت اخلاقى امام مؤثر بودند؟ آیا تأثیر استاد بود یا استعداد ایشان مؤثر بود و یا…؟

– من که در ایام طلبگى امام در قم نبودم و پاسخ این سئوال را بیشتر باید در آن مقطع دید امّا بعداً که از حالات ایشان دیدم، استاد وارسته اخلاق ایشان مرحوم شاه آبادى خیلى مؤثر بود، ایشان شیفته و مرید و عاشق مرحوم آقاى شاه آبادى بودند. در گفته‌هایش و نوشته هایش تعبیر “استاد ما روحى فداه” مى گوید. این معلوم است استاد در او مؤثر بوده است.

البته ظاهراً از مرحوم میرزا جواد آقا ملکى تبریزى هم استفاده میکردند و گاهى اسم ایشان را هم مى برد و گاهى هم که مى رفت شیخان، سر قبر ایشان هم براى فاتحه خوانى مى رفت.

امّا متأسفانه حوزه و برنامه هاى حوزه اینگونه افراد پرورش نمى دهد، حالا یا استعداد ذاتى افراد مؤثر است یا عوامل دیگر با توفیقات الهى و یا آمادگى نفسانى خودشان، هر چه باشد، برنامه حوزه این نتیجه را نمى دهد.

* رابطه امام با اقرانشان چگونه بود؟

– امام چون هدفش روشن بود، افرادى که در همان مسیر کمک مى کردند، ایشان نهایت همراهى را با آن ها داشتند و احترام مى گذاشتند، مثلاً در آن زمان با آیت‌الله گلپایگانى اختلاف هم بود ولى کمال احترام را امام به ایشان داشتند حتى در مسائل حوزوى که به امام مراجعه مى کردند به ایشان ارجاع مى دادند و مى گفتند پیش ایشان بروید، این جور مقید بود. با دیگران هم همینطور مگر یک جایى که در آن مسیر احساس کند که او مخالف است.

در رابطه با شاگردان هم امام همین جورى بود و به طور طبیعى همه را مى پذیرفت خیلى از شاگردان امام بودند که در آن زمان ایمانى به امام نداشتند و حتى درس امام هم شرکت نمى کردند، امّا وقتى انقلاب پیش آمد امام آن ها را هم جذب کرد و آن ها هم جذب امام شدند، خیلى ها از همین هایى که انقلابى بودند، حتى بعضى هایى که گاهى شاگردان امام خطاب مى شوند هر چند از شاگردان امام هم نبودند، امّا علاقه مند شدند به هدف امام، امام هم جذبشان مى کرد.

* امام چگونه توانستند بین شخصیت اخلاقى ـ معنوى و شخصیت سیاسى خود جمع کنند؟

– یک کسى که اسلام را درست شناخته باشد و بداند اسلام این است و فریب این طرف و آن طرف را نخورد مى بیند که اسلام با همه اینها موافق است. یعنى در اسلام میان اخلاق با کار سیایس و اجتماعى منافاتى وجود ندارد. جامعیت اسلام همین است که اخلاق و تهجد و نماز شب و فعالیت سیاسى و اجتماعى را با هم دارد.

* ظاهراً هر جا اینها از هم جدا شوند، ضربه مى خوریم؟

– بله، یک بُعدى کار کردن بد است، متأسفانه یک وقت اخلاقى مى شویم و سیاست را رها مى کنیم و یک وقت هم سیاسى مى شویم و اخلاق را رها مى کنیم که متأسفانه الان در جامعه ما این مشکل وجود دارد. الان در جامعه ما سیاست آمده کاملاً سایر چیزها را قبضه کرده و حتى اخلاق را تحت الشعاع خودش قرار داده، و اخلاق آن جورى که باید به آن بها داده شود و اسلام و امام مى خواهند نیست!

* اگر نسل جوان از شما که دهها سال امام را از نزدیک درک کردید بپرسند که با توجّه به وضعیت اخلاقى جامعه انقلابى، آیا امام یک استثناء بود چه مى فرمایید؟

– ما قبل از پیروزى انقلاب، مشکلى که در حوزه داشتیم این بود که بعضى اصلاً باور نمى کردند که سیاست و توجّه به امور جامعه جزء اسلام باشد، ما چه قدر با همین هایى که بعداً انقلابى شدند، قبلاً بحث کردیم سر این مسئله چون حاضر نبودند بگویند که اسلام هم سیاست دارد، اسلام هم حکومت دارد امّا بعد از پیروزى انقلاب بر عکس، سیاست آمد بر جنبه هاى اخلاقى غلبه کرد، طورى که الان همه مسائل سر مسائل سیاسى دور مى زند، روزنامه ها، مجلات، صدا و سیما همه روى سیاست بحث دارند و اگر اخلاقى هم گفته شود در همین مسیر است و این یک اشتباه بزرگى است که الان جامعه ما به آن مبتلا است و همین عاملى است که جوانان حرف دارند و الا اگر جوانان اخلاق اسلامى را آن جور که هست در ما مى دیدند اگر عدالت اسلامى را در ما مى دیدند، در مسئولین ما مى دیدند جور دیگرى فکر مى کردند. امام حاضر نبود کسى غیبت بکند و غیبت کنند را از مجلس بیرون مى کرد امّا حالا غیبت چقدر راحت! تهمت چه قدر راحت! دروغ چقدر راحت گفته مى شود! اینها است که جامعه ما را و به خصوص نسل جوان که نسل حساس جامعه هستند را یک مقدارى بدبین کرده و جوانان کنار کشیدند.

* راه علاج را در چه مى بینید؟

– راهش این است که به اخلاق برگردیم، اگر اسلام گفتیم، اسلام فقط سیاست ندارد. مسئولین ما در هر مقامى که هستند و ردر هر جایى که هستند اخلاص را فراموش نکنند. اگر آن اخلاص امام بود این دعواها نبود، این نزاع ها نبود، امام بارها مى فرمودند اگر پیغمبران با هم جمع مى شدند، دعوا نداشتند.

* یکى از آسیب هاى اخلاقى و معنوى جامعه ما این است که بعضى مذهبى شدن جامعه را به بعضى ظواهر مى دانند. حضرتعالى که با بزرگانى مانند حضرت امام و علامه طباطبایى از نزدیک حشر و نشر داشتید، آیا بزرگانى مانند آنها به جاهایى مثل جمکران مى رفتند، شما آنها را در این اماکن مى دیدید؟

– آن وقت البته بعضى از این مستحباتى که حالا هم هست، عمل مى شد مانند عمل‌ام داود که در مسجد یا خانه ها انجام مى گرفت و افراد مخلصاً لله انجام مى دادند نه اینکه جنبه ترویجى داشته باشد ولى در کل رها کردن مسائل عمده مانند اخلاص و رفتن به دنبال جزئیات و مستحبات جبران آن مسائل مهم را نمى کند. یک مشکلى که در جامعه ما وجود دارد این است که عده اى از مردم خیلى از کارهاى واجب خود را انجام نمى دهند و به مستحبات مى پردازند و حال آنکه مستحبات جبران ارتکاب محرمات و ترک واجبات را نمى کند و این یک فاجعه است براى جامعه ما.

* آیا امام و یا مرحوم علامه عادت داشتند به جمکران بروند؟

– نه، من نه از علامه یاد دارم که به جمکران رفته باشد نه از امام ما آن وقت ها مى رفتیم ولى جمکران این جورى نبود ما مى رفتیم ولى پیاده و براى تفریح و گاهى وقت ها کبابى درست مى کردیم و دوستان دور هم مى خوردیم و مسجد هم اینجورى نبود بلکه یک اتاقکى بود و یک پیر زن هم متولى بود.

* آیا فراز و فرود و اقبال و ادبار دنیا به امام در صفات اخلاقى امام تأثیر داشت؟

– امام همان حالات معنوى که در مدرسه فیضیه داشت و همان رفتارى که در آن زمان داشت، همان رفتار را در زمان مبارزات هم داشت و در زمان پیروزى انقلاب هم همان رفتار را داشت. من شب 22 بهمن تهران بودم و در آن اوضاع تا صبح نتوانستم بخوابم، در آن تیراندازى و کشت و کشتار خیلى نگران بودم، رفتم اقامتگاه امام و از یکى از آقایان پرسیدم امام دیشب در چه حالى بود؟ من فکر مى کردم که ایشان هم مثل ما تا صبح خوابش نبرده ـ ولى آن آقا به من گفت امام برنامه دیشبش مانند هر شب دیگر بود به وقت خوابیدند و طبق برنامه معمول خود براى نماز شب بیدار شدند و بعد از نماز قرآن تلاوت کردند روحیه امام اینگونه بود که حوادث و مسائل در آن تأثیرى نداشت.

این خاطره را هم نقل بکنم که وقتى ما پاریس خدمتشان رسیدیم من با احتیاط خدمتشان عرض کردم که در ایران چه خبر است و تعبیرم این بود که ایران الان خرمن آتش است ولى گفتم اگر شما به ایران بیایید و مردم شما را در میان خود ببینند، به پیروزى خیلى نزدیک مى شویم. ایشان در جواب فرمود در اولین ساعتى که بدانم وجودم در ایران لازم است خواهم آمد و همینگونه هم عمل کردند.

* امام نسبت به انتقاد از خودش، به خصوص انتقاد مخالفان از او چه برخوردى داشتند؟ راحت مى توانستید مسائلتان را مطرح کنید یا دشوار بود عیوب را به ایشان بگویید؟

– من خودم یک وقتى خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم آقا شما ثناگو خیلى دارید و مى آیند و خوبى ها را مى گویند امّا من هر وقت اینجا بیایم یک انتقادى مطرح مى کنم، بیایم یا نیایم؟ ایشان فرمودند بیا. من در طول عمرم هیچ وقت ثنا نمى گفتم، همیشه هر جا مى دیدم یک کار لازمى است مى رفتم خدمت امام مى گفتم، مى خواست خوشش بیاید یا بدش بیاید، بدش هم نمى آمد و ناراحت هم نمى شد. البته امام یک ابهت ذاتى داشت و آدم که مى خواست با او حرف بزند مرعوب بود با اینکه با افراد دیگر عادى صحبت مى کردیم، پیش امام یک جورى مرعوب بودیم و تحت تأثیر ابهت امام با اینکه هیچ دعوا نمى کرد امّا این ابهت ذاتى را داشت.

* با توجّه به اینکه در ایام سالگرد امام هستیم از حال و هواى آن روزها که حضرتعالى حضور نزدیک در جریانات داشتید و همان روزها در شوراى بازنگرى قانون اساسى هم حضور مؤثرى داشتید براى خوانندگان روزنامه بفرمایید.

– ارتحال حضرت امام واقعاً یک ضایعه خیلى بزرگ بود و من متأسفم که چرا امام اکنون در میان ما نیست تا این تحولات مثبت را که در جهان پیدا شده مشاهده کند. در آن حادثه مهم در حالى که دشمنان فکر مى کردند نظام از هم مى پاشد و یا شنیده مى شد که نیروهاى دشمنان و منافقین در مرزهاى ایران منتظر فرصت هستند یکى از کارهاى بسیار خوب خبرگان که بنده هم حضور داشتم همان انتخاب رهبرى بود که واقعاً یکى از الطاف الهى بود امیدواریم که خداوند متعال عمر دراز و موفقیت به ایشان عطا بکند و جامعه ما را به سوى آن خواسته هاى واقعى امام هدایت کند.

* درس اخلاق امام که در سالهای دهه 20 در مدرسه فیضیه می‌گفتند بقدری گیرا بود که اکثر افرادی که در آن شرکت می‌کردند، زار زار گریه می‌کردند

* امام خمینی، در حجره خودشان از دوستان برای جلسات انس پذیرائی می‌کرد ولی مقید بود کسی غیبت نکند و اگر کسی غیبت می‌کرد به او پیغام می‌داد که در جلسه بعدی شرکت نکند

* بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی، همه مراجع رساله منتشر کردند ولی امام خمینی در برابر این پیشنهاد که فتاوایشان در حاشیه عروه الوثقی بشرط آنکه 500 جلد آنرا خودشان بخرند چاپ شود، حاضر به قبول نشدند و گفتند هرکس مقلد من است خودش برود رساله چاپ کند

* همه مراجع برای آیت‌الله بروجردی مجلس ختم برگزار کردند و من به امام عرض کردم مگر شما با آقای بروجردی مخالف بودید که برای ایشان مجلس فاتحه نگرفتید؟ امام فرمودند من به قدری از فوت آقای بروجردی ناراحتم که حتی طاقت ندارم سر قبرش بروم. بعد از آنکه متوجه شدند مجلس فاتحه نگرفتن ممکن است مفهوم منفی داشته باشد، دستور دادند مجلسی از طرف ایشان برگزار شود ولی گفتند اسمی از من برده نشود

* مداومت به اخلاص خیلی سخت است ولی اخلاص امام در طول زندگی بود و بعد از انقلاب همه جا ظاهر بود و رمز محبوبیت امام هم همین بود

* در جامعه ما سیاست حتی اخلاق را تحت الشعاع قرار داده است

* اگر کسی غیبت می‌کرد امام او را از مجلس بیرون می‌کرد اما حالا غیبت و تهمت و دروغ چقدر راحت صورت می‌گیرد!

(روزنامه جمهوری اسلامی،11/03/1390،سرویس خبر: حوزه)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد