در ابتدا باید دانست « ولایت براى انبیاء و اولیاء نه در عرض ولایت خداوند است و نه در طول آن . دلیل بر این که هیچ ولایتى در عرض ولایت خداوند نیست آن است که ولایت هیچ کس ولایت اصیل و استقلالى نخواهد بود از این رو اگر ولایت غیراصیل و غیرمستقل براى هر که ثابت شود در عرض ولایت خداوند که اصیل و مستقل است قرار نخواهد گرفت . اما علت این که ولایت انبیاء و اولیاء در طول ولایت خداوند نیست آن است که ولایت خداوندى احد و صمد است نامتناهى و خارج از حد و حصر است و چون نامتناهى است به مقطع خاصى محدود نمى گردد تا از آن مقطع به بعد نوبت به ولایت دیگرى برسد . با نفى ولایت طولى یا عرضى از غیر خداوند ، اگر ولایتى به دیگران اسناد داده مى شود به ناچار مظهر ولایت خداوند خواهد بود یعنى ولایت تکوینى و تشریعى هر ولى اى در حقیقت مظهر ولایت حق است و آن شخص محل جلوه ولایت خداوند است که ولایت خداوند در آن تجلى کرده است » . 1 ولایت تکوینى یعنى این که پیامبر یا امام ( علیهم السلام ) به اذن پروردگار مى تواند در نظام تکوین تصرف نماید و کارى کند که در حالت معمول و به طور عادى ممکن نیست و از توان بشر خارج است مانند شفا دادن کور مادرزاد و یا زنده کردن مردگان و . . . به اذن خداوند توسط حضرت عیسى ( علیه السلام ) و یا آوردن تخت بلقیس در چشم برهم زدن ، توسط اصف برخیا ( از یاران حضرت سلیمان ) در قرآن مجید مى خوانیم : « وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ بِإِذْنِى فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِى وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِى وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِى » 2 . تعبیر قرآن کریم این است که تو به اذن من زنده مى کردى و نمى گوید من زنده مى کردم تکرار کلمه باذن اللَّه براى اینست که حقیقت توحید و ولایت تکوینى مسیح را بیان کند وقتى این ولایت درباره مسیح جائز است درباره پیامبراکرم نیز جایز است . 3
و خداوند سبحان مى فرماید : « قالَ الَّذِى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ . . . » 4 .
از آیات و روایات معتبره آشکار مى شود که خداوند سبحان پیامبر اکرم ( صلى الله علیه و آله ) و ائمه اطهار ( علیهم السلام ) را تواناتر از آنچه که آصف برخیا انجام داده است نموده است .
و در بصائر الدرجات به سند خود از جابر از امام باقر ( علیه السلام ) روایت کرده که فرمود : اسم اعظم خدا از هفتاد و سه حرف تشکیل شده ، که از آن یک حرفش نزد آصف برخیا بوده و با آن تکلم کرد ، زمین بین سلیمان و بلقیس خسف شد و او تخت را با دست خود گرفته از آنجا برداشت و اینجا گذاشت ، دوباره زمین به حال اولش برگشت و این تحول و تحویل در کمتر از یک چشم بر هم زدن صورت گرفت در حالى که از آن هفتاد و سه حرف ، هفتاد و دو حرفش نزد ماست و یکى نزد خداى تعالى است که آن را براى علم غیب خودش آنگاه داشته است و لا حول و لا قوه الا باللَّه العلى العظیم .
و نیز مرحوم کلینى این روایت را در کافى از امام باقر و نیز از امام حسن عسگرى نقل کرده است . 5
حضرت امیرالمؤمنین امام على ( علیه السلام ) یکى از نمونه هاى ولایت تکوینى حضرت رسول اکرم ( صلى الله علیه و آله ) را در خطبه قاصعه 6 چنین بیان مى دارند :
H « و لقد کنت معه ( صلى الله علیه و آله ) لما اتاه الملاء من قریش ، فقالوا له : یا محمد انک قد ادعیت عظیما لم یدعه اباوک و لا احد من بیتک . . . » E « و من با او بودم ، هنگامى که مهتران قریش نزد وى آمدند و گفتند : « اى محمد ( صلى الله علیه و آله ) تو دعوى کارى بزرگ مى کنى که نه پدرانت چنان ادعایى داشتند ، نه کسى از خاندانت . ما چیزى را از تو مى خواهیم اگر آن را پذیرفتى و به ما نمایاندى ، مى دانیم تو پیامبر و فرستاده اى وگرنه مى دانیم جادوگرى دروغگویى » . گفت ( صلى الله علیه و آله ) : « چه مى پرسید » گفتند : « این درخت را براى ما بخوان تا با رگ و ریشه برآید و پیش روى تو درآید » . گفت ( صلى الله علیه و آله ) : « خدا بر هر چیز تواناست . اگر خدا براى شما چنین کرد مى گروید ، و به حق گواهى مى دهید » گفتند « آرى . » گفت : « من آنچه را مى خواهید به شما نشان خواهم داد و من مى دانم شما به راه خیر باز نمى گردید و در میان شما کسى است که در چاه افکنده شود و کسى است که گروه ها را به هم پیوندد و لشکر فراهم آورد » . سپس گفت ( صلى الله علیه و آله ) : « اى درخت اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان گرویده اى و مى دانى من فرستاده خدایم با رگ و ریشه از جاى برآى و پیش روى من درآى به فرمان خداى » . پس به خدایى که او را به راستى برانگیخت ، رگ و ریشه درخت از هم گسیخت و از جاى برآمد بانگى سخت کنان و چون پرندگان پرزنان تا پیش روى رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) بیامد و شاخه فرازین خود را بر رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) گسترد ، و یکى از شاخه هایش را بر دوش من آورد و من در سوى راست او ( صلى الله علیه و آله ) بودم .
پس چون آنان این – معجزه را دیدند ، از روى برترى جویى و گردنکشى گفتند : « بگو تا نیم آن نزد تو آید و نیم دیگر برجاى ماند » . پس او درخت را چنین فرمان داد و نیم آن رو سوى او نهاد ، پیش آمدنى سخت شگفت آور و با بانگى هر چه سخت تر . چنانکه مى خواست خود را به رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) بپیچد . پس آنان از روى ناسپاسى و سرکشى گفتند :
« این نیم را بفرما تا نزد نیم خود باز رود چنانکه بود » و او درخت را چنان فرمود . پس درخت بازگردید و من گفتم : لا اله الا اللَّه ، اى فرستاده خدا من نخستین کسم که به تو گروید ، و نخستین کس که اقرار کرد که درخت آنچه را فرمودى به فرمان خدا به جا آورد . تا پیامبرى تو را گواهى دهد و گفته تو را بزرگ دارد » . پس آنان گفتند : « نه که ساحرى است دروغگو ، شگفت جادوگر است و چه آسان است کار او و چه کسى تو را در کارت تصدیق کند جز او » .
آنچه که در زیارت جامعه درباره ولایت ائمه اطهار ( علیهم السلام ) بیان شده است همه ولایت آنان نیست بلکه آن اندازه اى است که مى توان براى مردم بیان کرد و آن بزرگواران صاحب ولایت عظمى هستند و درک این ولایت براى بزرگان اندیشه اى اندکى سنگین است چه رسد به فهم مردم عادى . با این همه ولایت مذکور در زیارت جامعه کبیره ، در آیات و روایات معتبر متعدد ، مورد تأیید است و ادبیات بکار گرفته شده در آن با ادبیات قرآن مجید سازگار است که به طور خلاصه بدان اشاره شد .
( 1 ) شمیم ولایت ، آیهاللَّه جوادى آملى ، ص . 105 ( 2 ) مائده ( 5 ) ، آیه . 110 ( 3 ) پرتوى از زیارت جامعه کبیره ، مکارم شیرازى ، ص . 50 ( 4 ) نمل ( 27 ) ، آیه . 40 ( 5 ) کافى ، کلینى ، ج 1 ، ص 230 ، ح 1 و . 2 ( 6 ) خطبه 192 نهج البلاغه .
و خداوند سبحان مى فرماید : « قالَ الَّذِى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ . . . » 4 .
از آیات و روایات معتبره آشکار مى شود که خداوند سبحان پیامبر اکرم ( صلى الله علیه و آله ) و ائمه اطهار ( علیهم السلام ) را تواناتر از آنچه که آصف برخیا انجام داده است نموده است .
و در بصائر الدرجات به سند خود از جابر از امام باقر ( علیه السلام ) روایت کرده که فرمود : اسم اعظم خدا از هفتاد و سه حرف تشکیل شده ، که از آن یک حرفش نزد آصف برخیا بوده و با آن تکلم کرد ، زمین بین سلیمان و بلقیس خسف شد و او تخت را با دست خود گرفته از آنجا برداشت و اینجا گذاشت ، دوباره زمین به حال اولش برگشت و این تحول و تحویل در کمتر از یک چشم بر هم زدن صورت گرفت در حالى که از آن هفتاد و سه حرف ، هفتاد و دو حرفش نزد ماست و یکى نزد خداى تعالى است که آن را براى علم غیب خودش آنگاه داشته است و لا حول و لا قوه الا باللَّه العلى العظیم .
و نیز مرحوم کلینى این روایت را در کافى از امام باقر و نیز از امام حسن عسگرى نقل کرده است . 5
حضرت امیرالمؤمنین امام على ( علیه السلام ) یکى از نمونه هاى ولایت تکوینى حضرت رسول اکرم ( صلى الله علیه و آله ) را در خطبه قاصعه 6 چنین بیان مى دارند :
H « و لقد کنت معه ( صلى الله علیه و آله ) لما اتاه الملاء من قریش ، فقالوا له : یا محمد انک قد ادعیت عظیما لم یدعه اباوک و لا احد من بیتک . . . » E « و من با او بودم ، هنگامى که مهتران قریش نزد وى آمدند و گفتند : « اى محمد ( صلى الله علیه و آله ) تو دعوى کارى بزرگ مى کنى که نه پدرانت چنان ادعایى داشتند ، نه کسى از خاندانت . ما چیزى را از تو مى خواهیم اگر آن را پذیرفتى و به ما نمایاندى ، مى دانیم تو پیامبر و فرستاده اى وگرنه مى دانیم جادوگرى دروغگویى » . گفت ( صلى الله علیه و آله ) : « چه مى پرسید » گفتند : « این درخت را براى ما بخوان تا با رگ و ریشه برآید و پیش روى تو درآید » . گفت ( صلى الله علیه و آله ) : « خدا بر هر چیز تواناست . اگر خدا براى شما چنین کرد مى گروید ، و به حق گواهى مى دهید » گفتند « آرى . » گفت : « من آنچه را مى خواهید به شما نشان خواهم داد و من مى دانم شما به راه خیر باز نمى گردید و در میان شما کسى است که در چاه افکنده شود و کسى است که گروه ها را به هم پیوندد و لشکر فراهم آورد » . سپس گفت ( صلى الله علیه و آله ) : « اى درخت اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان گرویده اى و مى دانى من فرستاده خدایم با رگ و ریشه از جاى برآى و پیش روى من درآى به فرمان خداى » . پس به خدایى که او را به راستى برانگیخت ، رگ و ریشه درخت از هم گسیخت و از جاى برآمد بانگى سخت کنان و چون پرندگان پرزنان تا پیش روى رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) بیامد و شاخه فرازین خود را بر رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) گسترد ، و یکى از شاخه هایش را بر دوش من آورد و من در سوى راست او ( صلى الله علیه و آله ) بودم .
پس چون آنان این – معجزه را دیدند ، از روى برترى جویى و گردنکشى گفتند : « بگو تا نیم آن نزد تو آید و نیم دیگر برجاى ماند » . پس او درخت را چنین فرمان داد و نیم آن رو سوى او نهاد ، پیش آمدنى سخت شگفت آور و با بانگى هر چه سخت تر . چنانکه مى خواست خود را به رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) بپیچد . پس آنان از روى ناسپاسى و سرکشى گفتند :
« این نیم را بفرما تا نزد نیم خود باز رود چنانکه بود » و او درخت را چنان فرمود . پس درخت بازگردید و من گفتم : لا اله الا اللَّه ، اى فرستاده خدا من نخستین کسم که به تو گروید ، و نخستین کس که اقرار کرد که درخت آنچه را فرمودى به فرمان خدا به جا آورد . تا پیامبرى تو را گواهى دهد و گفته تو را بزرگ دارد » . پس آنان گفتند : « نه که ساحرى است دروغگو ، شگفت جادوگر است و چه آسان است کار او و چه کسى تو را در کارت تصدیق کند جز او » .
آنچه که در زیارت جامعه درباره ولایت ائمه اطهار ( علیهم السلام ) بیان شده است همه ولایت آنان نیست بلکه آن اندازه اى است که مى توان براى مردم بیان کرد و آن بزرگواران صاحب ولایت عظمى هستند و درک این ولایت براى بزرگان اندیشه اى اندکى سنگین است چه رسد به فهم مردم عادى . با این همه ولایت مذکور در زیارت جامعه کبیره ، در آیات و روایات معتبر متعدد ، مورد تأیید است و ادبیات بکار گرفته شده در آن با ادبیات قرآن مجید سازگار است که به طور خلاصه بدان اشاره شد .
( 1 ) شمیم ولایت ، آیهاللَّه جوادى آملى ، ص . 105 ( 2 ) مائده ( 5 ) ، آیه . 110 ( 3 ) پرتوى از زیارت جامعه کبیره ، مکارم شیرازى ، ص . 50 ( 4 ) نمل ( 27 ) ، آیه . 40 ( 5 ) کافى ، کلینى ، ج 1 ، ص 230 ، ح 1 و . 2 ( 6 ) خطبه 192 نهج البلاغه .