طلسمات

خانه » همه » مذهبی » برهان علیت

برهان علیت

در ابتدا باید بهتر سؤال را بار دیگر طرح کنیم و پس از آن در مورد آن به بحث نشینیم. آیا در اینجا به عنوان پرسش طرح شده، این است که ما از طریق قانون علیت و این که این عالم، معلول است و نیازمند به علت، خدا را به عنوان علت این معلولات اثبات می کنیم. اما حال که خدا را اثبات کردیم چگونه می توان صفات عالیه او را اثبات نمود؟ و نیز چه امر محالی لازم می آید اگر خداوند را فقط خالق عالم بدانیم، بدین معنا که عالم را خلق نموده و دیگر بدان کاری ندارد و این عالم در سیر تحول خود پیش می رود و صورت های مختلفی از موجودات را پدید می آورد؛ در واقع چیزی شبیه به نظریه داروین؟

آنچه در اینجا لازم است بدان توجه شود؛ یکی بحث در مورد وجود خداوند است . و این که او را دارای چه نوع وجودی است، و صفاتش چگونه اند. و دیگر رابطه عالم (به عنوان مخلوق) با خداوند (بعنوان خالق) چگونه است و ملاک این که مخلوقات به خداوند نیاز دارند چیست.

در مورد بحث اول باید گفت که: ما وقتی با موجودی برخورد می کنیم، می توانیم از خود بپرسیم که این چیزی که وجود دارد آیا رابطه وجود با او رابطه ای ضروری است یا این رابطه، رابطه ای غیر ضروری و امکانی است. به عنوان مثال؛ وقتی ما غذایی را می خوریم ممکن است این غذا شور باشد و ممکن است شور نباشد، به عبارت دقیق تر، شوری رابطه ای ضروری با غذا ندارد. اما در مورد نمک اندیشه می کنیم امکان ندارد چیزی نمک باشد اما شوری نداشته باشد؛ یعنی این که رابطه شوری با نمک، رابطه ای ضروری است.

حال با توجه به این مطلب باید گفت که رابطه «وجود» با «خداوند» نیز رابطه ای ضروری است و در واقع وجود، ذات خداوند است چرا که اگر این رابطه، رابطه ای ضروری نباشد بدین معناست که می توان وقتی را فرض کرد که خداوند، وجود نداشته است، که اگر چنین باشد نیازمند به علتی خواهد بود که او را به وجود آورد و لذا خداوند، واجب الوجود نخواهد بود بلکه مخلوق و ممکن الوجود می گردد.

واجب الوجود است موجودی است که هیچ جهت امکانی در او راه نداشته باشد چون اگر جهت امکانی در او راه داشته باشد از آن حیث، ممکن الوجود خواهد بود و نیازمند به علت. بنابراین خداوند در تمام جهات، واجب الوجود است: بدین معنا که دارای صفت علم، قدرت، حیات و … است آنهم در عالی ترین مرتبه آن. را که اگر فاقد آنها باشد و یا صفتی ناقص داشته باشد، دارای نقص و نیازمند خواهد شد و در مورد آنها دارای ضرورت نخواهد بود؛ یعنی جهت امکانی در او راه پیدا می کند و در چنین صورتی دیگر واجب الوجود نخواهد بود بلکه تبدیل به ممکن الوجود می گردد.

در واقع صفات خداوند عین ذات اویند، صفاتی کامل و ضروری، صفاتی که خود ذات اویند و ما با نظر به کارها و افعال او آنها را درک می کنیم و برخی را به ذات او نسبت می دهیم مانند: علم، قدرت و برخی را به فعل او نسبت می دهیم و در مقام عمل او را بدان صفات می خوانیم مانند: خالقیت، رازقیت.

بحث دیگر در مورد رابطه خداوند با مخلوقات و ملاک نیازمندی مخلوقات به اوست. در این جا باید گفت که خداوند همچون ساعت سازی نیست که ساعتی را بسازد و آن ساعت خود بدون هیچ گونه نیازی به صانع خود به کار ادامه دهد و یا چون بنایی که خانه را می سازد و خود از دنیا می رود. چرا که چنین علت ها و خالق هایی در واقع فقط نقش ترکیب کنندگی مواد اولیه را دارند؛ اما اقوام و پایداری خانه تا زمانی است که مصالح و سیمان های آن پا بر جا هستند و ساعت نیز تا زمانی کاری می کند که قطعات آن سالم و بی نقص باشند. اما علیت و فاعلیت خداوند این گونه نیست. خداوند ترکیب کننده نیست او وجود دهنده است.

برای روشن شدن مطلب بهتر است مثالی را ذکر کنیم تا مساله واضح گردد: تصور کنید در گوشه اتاق خود پس از ساعاتی تلاش و فعالیت نشسته اید و غرق در افکار خود گشته اید. در ذهن خود عالمی را می سازید فارغ از دغدغه ها و مشکلات این دنیا، پر از مهربانی و صمیمیت با هوایی پاک و پرندگان و گل های زیبا. در آنجا دوستان و اقوام را نیز تصور می کنید که در جشنی به دور هم گرد آمده اند و از هر دری سخن می گویند. هم چنان که شما در این افکار زیبای خود فرو رفته اید به ناگه زنگ تلفن به صدا در می آید و تمام رشته های شما پنبه می شود و از آن صورت های ذهنی که شما ساخته بودید دیگر اثری نمی ماند. و گویا اصلا از اول هم چنین چیزی نبودند مگر این که دوباره از نو به بازسازی و تخیل جدید روی آوردید.

حال با این مثال راحت تر می توان وارد بحث شد و در این جا باید گفت که: رابطه ما با خداوندی که علت وجود و هستی ماست چنین رابطه ای است. و در واقع چون ما ممکن و نیازمند هستیم به او نیاز داریم نه فقط چون ما را ایجاد کرده است بلکه ما هر لحظه و هر آن به او محتاج و نیازمندیم. ما موجوداتی فقیر و محتاج ایم و او موجودی غنی و بی نیاز است، بدون فاعلیت او هیچیم و هیچ و همواره تمام هستی به او قائم است و پس «یا ایها الناس انتم الفقراء و الله هو الغنی الحمید»(سوره فاطر، آِیه 15)

بنابراین نه او هم چون بنا و ساعت سازی است که دست به خلق زده باشد و نه عالم را می توان با نظریه داروین و بدون حضور او توجیه کرد.

منابعی برای مطالعه:

1. شهید مطهری، توحید

2. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 2

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد