حرمت مجسمه سازی و نقاشی از ضروریات دین و مذهب نیست، با این حال بسیاری از فقها با استناد به منابع و مدارک، فتوا به حرمت برخی از اقسام آن دو داده اند.
در فقه اسلامی، ادله و منابع احکام منحصر است در (کتاب، سنت، اجماع و عقل). فقها در حکم مجسمه سازی و نقاشی بیشتر به روایات (سنت) استناد کرده اند؛ زیرا در قرآن کریم نه تنها دستوری آشکار و صریح مبنی بر نهی و پرهیز از این دو نیامده، بلکه در آیه ای به طور ضمنی از این دو ستایش شده و از خواسته های سلیمان پیغمبر دانسته شده است(1). اجماع و عقل نیز در این خصوص کارایی زیادی ندارند.
در میان روایات شیعه و سنی که به طرق مختلف از پیامبر اسلام(ص) روایت شده احادیثی وجود دارد که مضمون آنها افراد را از کشیدن نقاشی و ساختن مجسمه بر حذر می دارد. در بسیاری از این روایات، از حکم ساخت، نگهداری و… مجسمه و نقاشی سؤال نشده، بلکه سؤال از نماز خواندن در جایی مثل اتاق و مسجد است که در آنها مجسمه و نقاشی وجود دارد. حتی در برخی از آنها مورد سؤال جایی است که این دو در سمت قبله باشند. این دسته، بیشترین روایات این باب را تشکیل می دهند. در مورد دسته دی دیگری از روایات نیز با مقداری مسامحه می توان گفت: به اصل موضوع؛ یعنی «ساخت مجسمه» و «کشیدن نقاشی» نظر دارد. در این روایات به کسی که چنین کاری انجام دهد وعده ی عذاب الهی داده شده است. خلاصه ی کلام آن که حتی روایات، با همه ی فراوانی اش حکم این دو را بی ابهام و روشن بیان نکرده اند و همین امر سبب ارایه ی نظرات گوناگون شده است.
فقهای دو گروه، در آثار خود و در باب روایات به تفصیل بحث و بررسی کرده اند و نظری گاه متضاد با یکدیگر داده اند. ما در این نوشتار به بررسی متن و سند روایات نمی پردازیم، بلکه از آنجا که قانونگذار (شارع) هنگام وضع قانون – به ویژه در احکام متغیر – به شرایط و اوضاع موجود نظر داشته و به نظر می رسد که فقها به شأن و شرایط صدور روایات توجه کافی نکرده اند، شایسته است به اختصار، اوضاع، شرایط، قوانین و برخی سنت های حاکم بر جزیره العرب را در هنگام ظهور اسلام و صدور این روایات بررسی کنیم.
محیط پیدایش اسلام:
هنگام ظهور اسلام، بیشتر مردم جزیره العرب، مشرک و بت پرست و گروهی نیز مسیحی، یهودی و یا زردشتی بودند و تعداد کمی نیز به دین ابراهیم(ع) پای بند بودند.
بت پرستی، بین مردم رایج بود و بت پرستان انواع بت ها را که پیکره ی انسان و غیر آن بود می پرستیدند. بسیاری از بت ها مجسمه های بزرگی بودند که به شکل انسان (مرد یا زن) و از مواد گوناگونی؛ چون سنگ، چوب و انواع فزات ساخته شده بود. مجسمه سازی در آن دیار رونقی تمام داشت و هنرمندان مجسمه ساز، مجسمه ها را با هدف های گوناگون؛ از جمله پرستش (بت) تزیین و یا برای یاد بود مردگان می ساختند. در این میان، ساخت مجسمه های پرستشی از همه رایج تر بود؛ چرا که خواهان بیشتری داشت.
اگر شخص بزرگی؛ هم چون رییس قبیله، سخاوتمند، شاعر، شجاع و… از دنیا می رفت، بستگان او مجسمه ای بزرگ، ظریف و زیبا (بیشتر از سنگ و کمتر از دیگر مواد) از او ساخته و بر قبرش نصب می کردند و در طی سالیان دراز و در مواقعی خاص، برای یاد بود و بزرگداشت او دور قبرش جمع می شدند و با مراسم و آیینی خاص یادش را گرامی می داشتند. به تدریج، روی این گونه قبه و بارگاه ساخته شد و سرانجام پس از گذشت چند نسل، کار از بزرگداشت و احترام، به پرستش می کشید و آن مجسمه به «بت» و آن بارگاه به بتخانه و معبد قبیله، تبدیل می شد.
عرب ها در دیار خود بت ها و بت خانه های بزرگ و بسیاری داشتند که در طول سال و در زمانی معین، بر گرد آن جمع می شدند و طواف، قربانی و زیارت می کردند؛ حتی مُحرِم شده، لبیک می گفتند و مراسمی شبیه مراسم حج برای بتان به جای می آوردند. بت پرستان به آیین بت پرستی و سنت های نیاکان سخت پایبند بودند.
بت، نماد و نشان آیین شرک و محور وحدت و یکپارچگی آنان بود، تا این که اسلام ظهور کرد و پیامبر(ص) مردم را به یکتاپرستی و دوری از شرک فرا خواند و شعار اصلی، بنیادی و «نماد» آیین اسلام را «توحید» و یکتاپرستی اعلام کرد.
نماد اسلام و نماد شرک:
از آنجا که آیین پیامبر اسلام توحید و یکتاپرستی و سنبل و نماد آیین شرک «بت» و بت پرستی بود، لذا این دو آیین رو در روی هم قرار گرفته، با هم به مبارزه برخاستند. پیامبر(ص) هر چه بر دعوت به توحید بیشتر اصرار می کرد، مشرکان نیز بر آیین نیاکان خود (بت پرستی) پای می فشردند.
وقتی پیامبر(ص) با آیات الهی بت ها را نکوهش کرد و بت پرستان و نیاکان آنان را گمراه خواند، مبارزه جدی تر شد و پیکار «توحید» و «بت» بالا گرفت. هر کس مسلمان می شد، موظف بود، بت خود را بشکند و از تقدیس و احترام بت ها دست بردارد و از سنت ها و آداب و رسوم بت پرستان دوری کند. نومسلمانان، بستگان خود را به اسلام دعوت می کردند و بت های فامیل خود را در حد توان خود می شکستند. بدین گونه پیکار بین توحید و شرک به درون قبیله ها و حتی خانواده ها راه یافت و درگیری میان آنها بیشتر شد.
با توجه به این اوضاع و شرایط بود که دستورهای پیامبر(ص) مبنی بر پرهیز از احترام و تقدیس هرگونه مجسمه ای «بتی» پیاپی و به الفاظ مختلف صادر می گردید و به مجسمه سازان (بت تراشان) وعده ی عذاب الهی می داد؛ زیرا تازه مسلمان شده ها از شرک و بت پرستی فاصله ی زیادی نداشتند و خطر بازگشت آنان به بت پرستی به شدت احساس می شد.
به تدریج که اسلام نیرومند گردید «بت شکنی» (شمایل شکنی) بالا گرفت و مسلمانان بیشتر از سال 8 تا 10 هجری، تمام بت ها را شکستند و بتخانه ها را ویران کردند. در جریان این بت شکنی دو نکته ی در خور تأمل وجود دارد: یکی این که هر چیزی که پرستش می شد، چه مجسمه چه صخره، چه درخت و… بریده و درهم شکسته می شد. عرب ها درختانی چند را تقدیس و احترام کرده و آنها را می پرستیدند، پیامبر(ص) فرمان داد آنها را بریدند(2).
آن حضرت(ص) و مسلمانان می کوشیدند تا هیچ اثر و نشانه ای از بت، بتخانه و معبودهای مشرکان باقی نگذارند.
نکته ی دوم این که با تحقیق گسترده ای که در باب بت شکنی مسلمانان انجام دادم، مطلبی دال بر شکستن مجسمه های تزیینی و به طور کلی غیر پرستشی و از بین بردن نقاشی های زینتی نیافتم. حتی اگر چنین چیزی هم می بود عجیب نبود؛ زیرا هر جا که انقلابی فکری، یا سیاسی روی دهد، انقلاب کنندگان با تمام توان می کوشند تا آثار حکومت، دین و آیین پیشین را از بین ببرند و در این کار دقت زیادی به خرج می دهند. ما این کار را در انقلاب اسلامی خودمان و در فروپاشی شوروی سابق شاهد بوده ایم.
سیره ی پیامبر(ص) و یاران در شمایل شکنی:
آنچه در صدر اسلام و زمان حیات پیامبر اکرم(ص) روی داد، شکستن شماری مجسمه (بت) و ویرانی بتکده ها، بتخانه ها و حتی مقبره هایی بود که در گذشت روزگار به بت و بتخانه تبدیل شده بودند، حال سؤال این است که آیا می توانیم از سیره پیامبر(ص) این درس را فرا بگیریم و هر جا مجسمه ای – هر چند تزیینی و غیر پرستشی – دیدیم بشکنیم؟ در پاسخ این سؤال شایسته است نگاهی کوتاه به سیره ی یاران و صحابه ی پیامبر(ص) داشته باشیم تا ببینیم کسانی که در کنار آن حضرت(ص) بودند و در جنگ ها و شمایل شکنی ها حضور داشتند، از کردار، گفتار (روایات نهی)، تقریر و امضای پیامبر(ص) چه چیزی فهمیده اند؟ شکستن مطلق مجسمه را یا فقط شکستن بت را.
پیامبر(ص) تمام معبودهای عرب را که نشانی از شرک داشت، شکست و از بین برد. لذا مهم این بود که نشان و نماد شرک باشد و شکل و شمایل آن تفاوتی داشت. پیامبر(ص) بت ها را می شکست؛ بت های سنگی، فلزی، چوبی و… به شکل انسان، یا حیوان و حتی اگر شکل خاصی نداشتن و سنگ صاف و صیقلی بود. یا درختی بود که مردم به آن احترام می گذاشتند (3).
یاران پیامبر(ص) که همراه آن حضرت بودند و گفتار او را شنیده و کردار او را دیده بودند، بهتر از کسانی که او را ندیده و همراهش نبودند، سیره ی او را می فهمیدند و گفتار او را درک می کردند. پس از رحلت آن حضرت بسیاری از یاران نزدیک او در مقام فرمانده سپاه اسلام، کشورهای زیادی مانند ایران، روم، شام، مصر، آفریقا و… را فتح کردند. آنان در این کشورها مجسمه ها و پیکره های انسانی و حیوانی فراوانی دیدند؛ ولی هیچ یک را – تا آنجا که پرستشی نبود – نشکستند. در ایران مجسمه های فراوانی چون پیکره های بزرگ انسانی و حیوانی تخت جمشید، تاق بستان، نقش رستم، همدان و … دیدند ولی هیچ کدام را نشکستند و هنوز هم بسیاری از آنها پابرجا و قابل دیدن است. در سوریه (حلب و تدمر)، اردن (بصری و پترا)، فلسطین و لبنان (بیت المقدس و بعلبک) و مصر (اهرام، ابوالهول و…) مجسمه های زیادی بود که همه ی آنها تا قرن ها بعد بر جای ماند و مسلمانان و صحابه ی بت شکن به آنان آسیبی نرساندند. بسیاری از صحابه؛ چون سعد بن ابی وقاص (4) سلمان فارسی(5) خذیفه بن الیمان(6) و براساس روایتی امام علی(ع)(7) کاخ های شاهان ساسانی را (به ویژه ایوان مداین و کاخ سفید را) که پر از تصاویر انسانی و مجسمه های گچی و سنگی انسان و حیوانات گوناگون بود دیدند و حتی در آنها نماز جمعه و جماعت خواندند، بی آن که تزیینات، آرایه ها و تصاویر آن را از بین ببرند، یا مجسمه های آن را بشکنند.
به گفته ی طبری(8) ایوان مداین، یا کاخ سفید حدد 14 ماه مصلا و نمازگاه عید و جمعه و جماعت مسلمانان بود با آن که پر از انواع آرایه ها، تصاویر و مجسمه های انسانی و حیوانی بود، اما حدود 14 ماه به عنوان مصلا و نمازگاه عید و جمعه و جماعت مسلمانان بود.
اگر از کردار و گفتار پیامبر(ص) شکستن هرگونه مجسمه ای فهمیده می شد، یاران پیامبر(ص) باید تمام این مجسمه ها را (در ایران و شام و مصر) می شکستند و تمام این آثار را از بین می بردند. ولی در عمل چنین نشد و بسیاری از مجسمه ها باقی ماند. حتی صحابه خانه های خود را از انواع پرده ها، پارچه ها و پشتی های مصور و منقوش به تصاویر انسانی و حیوانی می آراستند(9) و در خانه ی بعضی از آنان، چون یسار بن نمیر (10) عبدالله بن عباس، فقیه بزرگ و بحر علم و حبر امت، مجسمه های تزینی حیوانی هم وجود داشت(11).
نقش نگین انگشتری بسیاری از صحابه تصویر انسان، یا حیوان بود.
از برخی الفاظ و عبارت های روایات بر می آید که روی برخی از نگین ها، مجسمه یا مجسمه های کوچکی نصب بوده است. نقش انگشتری عمران بن حصین، صحابی رسول خدا(ص)، معلم قرآن و قاضی بصره، تصویر برجسته ی (تمثال رجل) مردی بود که شمشیری به گردن آویخته داشت(12).
نقش انگشتری انس بن مالک (م 93هپ) خادم و صحابی پیامبر(ص) تصویر برجسته ی گرگ یا روباهی بود. براساس روایتی دیگر نقش انگشترش تصویر شیری در حالت خوابیده بود(13) به نوشته ی طبری(14) هنگامی که مسلمانان شوش را گشودند، جسد دانیال پیامبر(ص) آشکار شد. ابوموسی اشعری به خلیفه ی دوم نامه نوشت که در انگشت دانیال، انگشتری است که روی نگینش تصویر برجسته ی مردمی منقوش و دردو طرف آن، تصویر برجسته ی دو شیر است و این انگشتری پیش ماست. خلیفه ی دوم در پاسخ نوشت که انگشتر را به انگشت کن. به نوشته ی کتانی تصویر شیرها چنان می نمود که مرد را با زبان خود می لیسند. این انگشتر پس از ابو موسی در انگشت پسرش ابو برده بود(15).
به روایتی دیگر نقش یکی از انگشترهای ابوموسی، دو مگس، یا دو زنبور عسل بود(16).
نیز در باب نقش انگشتری ابوهریره نوشته اندکه دو زنبور عسل یا دو مگس بوده است(17).
در میان فرزندان صحابه و کسانی که صحابه را درک کرده بودند (تابعین)، بودند کسانی که نقش انگشتری شان تصاویر برجسته ی حیوانات بود. نقش انگشتری پسر عبدالله بن مسعود (ابو عبیده) صحابی بزرگ رسول خدا تصویر منظره ای؛ شامل کوه، درخت، عقاب و دو درنا (پرنده ای درازپا) بود، عقاب در ارتفاع بالا و درناها میان کوه ها بودند(18).
همچنین نقش انگشتری شریح قاضی – که در زمان عمر، عثمان و امام علی(ع) قاضی بود – تصویر برجسته ی دو شیر رو به روی هم بود که میان آن دو درختی قرار داشت(19). این تصویر برگرفته از تصاویر تزیینی کاخ های مداین بود. نقش انگشتری ضحاک بن مزاحم، فقیه و قاری مشهور و صحابی امام سجاد(ع) نیز تصویر پرنده ای بود(20).
به روایتی نقش انگشتری زیاد بن ابیه، تصویر برجسته ی طاووس بود(21). بر پایه ی روایتی دیگر عبدالله بن محمد بن عقیل بن ابی طالب انگشتری داشت که نقش نگین آن تصویر برجسته ی شیری بود و عقیده داشت که این انگشتر از آن پیامبر(ص) بوده و با آن نامه ها را مهر می کرده است(22). به روایت حذیفه پیامبر(ص) انگشتری داشت که نقش آن تصویر دو درنا بود که رو به روی هم بودند و بین آن دو، جمله ی «الحمدلله» نقش بسته بود(23) روایات منابع شیعه نیز حاکی از آن است که نقش نگین انگشتری امام کاظم، امام رضا، امام جواد(ع) تصویر هلال ماه و یک گل سرخ بوده است که در وسط نگین جمله ی «حسبی الله» بالای آن هلال ماه و پایین آن یک گل سرخ نقش شده بود(24).
بیشتر روایاتی که از نقاشی و مجسمه سازی نهی می کنند، در شرایطی صادر شده اند که بازار بت پرستی و بت تراشی گرم بوده و یکی از اصول کار پیامبر(ص) و یاران آن حضرت مبارزه با این خدایان دروغین و نابود کردن آنان بوده است. از این رو ضروری است به شأن صدور، شرایط و اوضاع حاکم بر زمان و مکان صدور آنها توجه کافی شود. به همین جهت است که برخی از فقهای معاصر الفاظی؛ مانند تمثال، تماثیل، صوره، تصاویر، تصویرو… را بر «بت» و نهی از ساخت مجسمه را بر نهی از «بت سازی» حمل کرده اند(25).
در این خصوص دو سؤال مطرح است: یکی این که اگر در واقع امر ساختن مجسمه به طور مطلق حرام بوده آیا ضرورت نداشت که خداوند متعال حکم آن را در کتاب خود آشکارا و بی ابهام بیان کند؟ چنان که از باب مثال، حکم باده، ربا، زنا، قمار و… را به طور صریح و روشن بیان کرده است. دو آن که اگر نماد شرک چیزی غیر از بت و مجسمه می بود، آیا در آن صورت هم، چنین حکم و روایاتی در خصوص نهی از ساختن مجسمه صادر می شد، یا این که روایات تنها در مورد نهی از ساخت همان نماد صادر می گردید؟ سیره پیامبر(ص)، صحابه، تابعین و مسلمانان حاکی از آن است که آن چه مهم بوده، مبارزه با نماد شرک و حتی نماد ادیان دیگر بوده است، نه مبارزه با اشیا و ابزار. آنان با آن که تمام مجسمه های غیر پرستشی را به حال خود باقی گذاشتند، اما نماد شرک و ادیان دیگر را از میان بردند.
امام علی(ع) در عصر خلافت خود دستور داد، محراب مسجدی را به دلیل شاهت به «مذابح» یهود خراب کنند(26). خلیفه ی دوم نیز فرمان داد، درخت حدیبیه را که بیعت رضوان زیر آن انجام شده بود ببرند و نابود کنند؛ زیرا مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) به طور فراوان پای آن درخت می رفتند و آن را زیارت، احترام و تقدیس می کردند و چون از بت پرستی فاصله ی کمی داشتند و خطر بازگشت به بت پرستی بود، دستور داده شد آن را بریدند(27).
در عهد تابعان نیز همین روش برقرار بود. مسلمانان در کشور گشایی هایی خود هر جا به بت ها، بت خانه ها و یا بت پرستان بر می خوردند، بت ها را می شکستند و بتخانه ها را ویران می کردند. اگر جایی مجسمه ای بود، ولی مردم آنجا بت پرست نبودند، مجسمه های صحیح و سالم باقی می ماند. قتیبه بن مسلم هنگامی که در سال 89 هجری، بخارا را فتح کرد، بتخانه اش را ویران نمود و بت هایش را شکست(28) و در سال 93 هجری سمرقند را فتح کرد و بتخانه اش را ویران و بت هایش را سوزاند(29).
——————
پی نوشت ها:
1. سبأ، آیه 13.
2. کلبی، الاصنام، ص 25 و 26 ؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 340 ؛ ازرقی، «اخبار مکه»، ترجمه فارسی، ج 1، ص 78 و 79. بت عزی چون بتان دیگر حرم، بتخانه ای بزرگ داشت. در کنار بتخانه درختانی (سه درخت) بود که پرستش می شدند و به فرمان پیامبر(ص) آنها را بریدند.
3. همان (بت عزی در بطن نخله).
4. تاریخ طبری، ج 3، ص 124 و 125 ؛ الکامل فی التاریخ ، ج 2، ص 140 ؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 101.
5. همان.
6. همان.
7. «جبریل بن شاذان»، کتاب الفضایل، ص 71 ؛ بحارالانوار، ج 41، ص 213 و 214.
8. تاریخ طبری، ج 3، ص 139 – 147.
9. مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 145 ؛ کنز العمال، ج 6، ص 230.
10. صحیح بخاری، ج 3، ص 40 و 41 ؛ صحیح مسلم ، ج 2، ص 160 ؛ مسند احمد ، ج 1، ص 360 ؛ سنن بیهقی، ج 7، ص 270.
11. صحیح بخاری، ج 4، ص 64 ؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 160 ؛ مسند احمد، ج 1، ص 375 ؛ بحارالانوار، ج 83، ص 245.
12. طبقات ابن سعد، ج 7، ص 10 ؛ سیر اعلام النباء، ج 2، ص 510 ؛ التراتیب الاداریه، ج 2، ص 68 و 69.
13. طبقات ابن سعد، ج 7، ص 18 ؛ اسد القابه، ج 1، ص 178 ؛ سیر اعلام النبأ، ج 3، ص 403.
14. تاریخ طبری 8 جلدی، ج 3، ص 188 ؛ التراتیب الاداریه، ج 2، ص 68.
15. التراتیب الاداریه، ج 2، ص 67.
16. همان، ج 2، ص 67.
17. همان، ج 2، ص 67.
18. همان، ج 2، ص 69 ؛ طبقات ابن سعد، ج 6، ص 210.
19. طبقات ابن سعد، ج 6، ص 139 ؛ التراتیب الاداریه، ج 2، ص 69.
20. طبقات ابن سعد، ج 6، ص 301 ؛ التراتیب الاداریه، ج 2، ص 69.
21. طبقات ابن سعد، ج 7، ص 99.
22. التراتیب الاداریه، ج 2، ص 68.
23. همان، ج 2، ص 68.
24. کافی، ج 1، ص 46 ؛ ج 2، ص 62 و 211 ؛ مکارم الاخلاق، ص 90 ؛ وسایل الشیعه، ج 3، ص 323.
25. امام خمینی «مکاسب محرمه»، ج 1، ص 169 ؛ تبریزی «التعلیقه علی منهاج الصالحین»، ص 34، کتاب التجاره مسأله ی 16. نیز نگاه کنید رساله ی عملیه ایشان را ، تبریزی به جواز ساخت (عدم حرمت) مجسمه فتوا داده است.
26. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 153 ؛ علل الشرایع، ج 2، ص 320 ؛ تهذیب الاحکام، ج 3، ص 253 ؛ بحارالانوار، ج 76، ص 353.
27. ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 101 ؛ معجم البلدان، ج 3، ص 32.
28. تاریخ بخارا، ص 67.
29. الکامل فی التاریخ ج 3، ص 217 ؛ ابن فقیه «کتاب البلدان»، ص 624 ؛ معجم البلدان، ج 3، ص 348.