طلسمات

خانه » همه » مذهبی » خدا شناسی ، برتری اسلام ، منابع

خدا شناسی ، برتری اسلام ، منابع

در این زمینه توصیه می کنیم که برای خود یک سیر مطالعاتی داشته باشید و اولین مرحله آن را خدا شناسی قرار دهید. چون دین شناسی هم با خدا شناسی آغاز می شود. اول الدین معرفت الجبار. ابتدای دین خدا شناسی است. البته گفتنی است که شناخت خداوند همراه با شناخت توحید او است و بدون وصف توحید این شناخت محقق نمی شود.برای آشنایی شما با این مرحله منابعی را معرفی می کنیم که امید است مورد استفاده قرار بگیرد.

روش شناخت خداوند:
ما برای شناخت خدای متعال سه راه در پیش روی خود داریم که به صورت مرحله ای طی می شوند.
مرحله اول شناخت او با آیات آفاقی و انفسی است. این همان راه شناخت خداوند از طریق نشانه های او در طبیعت و روش تجربی است و لازم است که انسان در ابتدای راه شناخت از طریق شناخت طبیعت و نشانه های تکوینی و و همچنین مطالعه آیات تدوینی قرآن کریم به معرفت خدای متعال دست یابد.
البته شناخت خداوند منان با آیات انفسی مفیدتر است (من عرف نفسه فقد عرف ربه) چون معمولاً با اصلاح صفات و اعمال نفس همراه است.
بنابراین اندیشیدن در آیات آفاقی و انفسی به شناخت خداوند منتهی می‌شود و این نیز به نوبة خود راهنمای انسان به سوی حق و شریعت الهی خواهد بود.
این راه که در کتاب شریف توحید مفضل پی گیری شده است بهترین راه خدا شناسی برای مبتدیان است.
دوم شناخت خداوند از طریق عقل است. نیرویی که بیشتر عمل کردش محاسبه و درک وجودات وصفی و صفات الهی است. این روش طریق خواص از مردم می‌باشد، کسانی که پس از مطالعه در طبیعت و آیات تکوینی او در خلقت، از طریق استدلال و برهان عقل و فلسفه و حکمت به شناخت خدای تعالی می پردازند.
سوم شناخت خداوند لطیف از طریق رؤیت و ابزار دل می‌باشد که طریق اولیاء است و همگان را به آن راه نیست مگر مسیری که به عنوان سیر و سلوک نظری ترسیم شده طی نمایند, یعنی از طریق طبیعت و شناخت آفاقی و انفسی به عقل و استدلال عقلی راه یابند و با گذر از عقل به عشق و عرفان برسند و اهل مشاهده و معاینه و وصول به حق تعالی شوند.
به بیان دیگر ، انسانها به سه صورت، معرفت حق تعالی را حاصل می‌کنند. اول تقلید که در این روش خداوند به واسطه حواس و امور قابل احساس شناخته می‌شود، دوم تحقیق و استدلال که در این روش خداوند به واسطه عقل و برهان شنـاخته می‌شود و سوم کشف و رویت که در این روش خدای متعال به واسطه مکاشفات درونی، شناخته می‌شود.
در پایان توجه به یک نکته حایز اهمیت فراوان است و آن اینکه این روش که سیر و سلوک نظری انسان به سوی معرفت خدای متعال است اگر با سیرو سلوک عملی همراه نشود، بی نتیجه و ابتر خواهد بود. انسان از طریق علم و عمل به کمال می رسد و لازم است این دو سیر همزمان با هم و هماهنگ با هم طی شوند.
روش خداشناسی تجربی و خدایابی از طریق رجوع و توجه به طبیعت و خلقت، اولین و همگانی ترین روش خداجوئی است. آنگاه که انسان به آسمان و زمین و آنچه در آنهاست نظر می کند و از فرط هیجان و شگفتی ساعت ها به آن ها خیره می ماند، ناخواسته اقرار می کند به حکمت و دانش و تدبیری که در پس این مناظر شگفت انگیز وجود دارد. و چون دانش و حکمت از آن موجودی عاقل و داناست، به وجود او نیز اعتراف و اذعان می کند.
انسان آنگاه که دارای جهان بینی الهی باشد به هر چه نگاه کند خدا را در پس آن حاضر خواهد دید. چه آنگاه که به طبیعت چشم دوخته است و چه آنگاه که با قوانین فیزیکی و شیمیائی حاکم بر طبیعت سر و کار دارد. چرا که انسان فقط کاشف آن قوانین و بینده آن مناظر است نه خالق آنها. پس جا دارد که از خود بپرسید اینها از کجا آمده اند و چه کسی آنها را آفریده است.
کتاب «توحید مفضل» که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام به مفضل املاء کردند و وی نیز گفته های ایشان را به رشته تحریر درآورند، پر است از توجه به خلقت و اندیشیدن در آفرینش الهی. چرا که یکی از راههای شناخت خداوند تفکر در آثار، مخلوقات و معلولات او و اندیشیدن درباره ظرافت آفرینش آنهاست. روشی که هر فردی را و یا هر مقدار دانش و معلوماتی، به درک و تامل وا می دارد. و در واقع آنکه از دانش بهره بیشتری دارد با دیدن شگفتی های آفرینش بیشتر شگفت زده شده و به فکر می رود.
رسیدن از معلول علت در واقع یکی از دلایل فلسفی اثبات خداوند است که فلیسوفان به عنوان اولین دلیل برای اثبات وجود خداوند از آن مدد می جویند.
خداوند در قرآن نیز بسیار از طبیعت و آفرینش موجودات یاد کرده و ما را به توجه بدان ترغیب نموده است، آیاتی که یا اشاره به خود طبیعت و آثار آن دارد و یا به واقع و حوادث واقع شده در جهان اشاره می کند، آیاتی مانند؛ آیه 17 و 18، سوره غاشیه: «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى اْلإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ ؛ آیا به شتر نمى نگرند که چگونه آفریده شده و به آسمان که چگونه برافراشته شده».
و آیه 5 سوره طارق: «فَلْیَنْظُرِ اْلإِنْسانُ مِمَّ خُلِق ؛ پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است».
آیه 185، سوره اعراف: «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْ ءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیّ ِ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُون ؛ آیا در ملکوت آسمانها و زمین و هر چیزى که خدا آفریده است ننگریسته اند و اینکه شاید هنگام مرگشان نزدیک شده باشد پس به کدام سخن بعد از قرآن ایمان مى آورند».
آیه 5، سوره ق: «أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ ؛ مگر به آسمان بالاى سرشان ننگریسته اند که چگونه آن را ساخته و زینتش داده ایم و براى آن هیچ گونه شکافتگى نیست».
و آیات بسیار دیگر که گویای توجه خاص آیات قرآن به طبیعت و آثار خلقت است.

چند کتاب برای خدا شناسی:
– راه خداشناسی، استاد جعفر سبحانی
– راه شناخت خدا، محمدی ری شهری
– آفریدگار جهان، آیت الله مکارم شیرازى
– خدا را چگونه بشناسیم، آیت الله مکارم شیرازى
– اصول عقاید، استاد محسن قرائتی
– پیام قرآن، ج 2، آیت الله مکارم شیرازی
– منشور جاوید، ج 2، استاد جعفر سبحانی
– خدا در قرآن، شهید بهشتی
– دوره پنج جلدی مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، استاد شهید مرتضی مطهری(ره)
– توحید، شهید دستغیب شیرازی
– نشان از بى نشان ها، مرحوم حسنعلى اصفهانى، ص 166 153
– تبیین براهین اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء قم.

توحید الهی:
در درباره توحید گفتنی است در هیچ علمی مانند عرفان به توحید پرداخته نشده است. به طور کلی موضوع عرفان اسلامی توحید است، چه توحید نظری که تحت عنوان عرفان نظری بدان پرداخته می شود و چه توحید عملی که با عنوان عرفان عملی پی گیری می گردد. سیر و سلوکی هم که عارف پیشنهاد می کند چه سیر و سلوک نظری و چه عملی، برای رسیدن به توحید است و آخرین مقام و منزلی که عارف می رسد منزل توحید است. درک عمیق تمامی ابعاد توحید هستی نیاز به فرصت، دقت و تامل فراوان و گذراندن عمر در این مسیر است و صرفا با یک تعریف و تقسیم قابل وصول نیست.
راه عادی و کلاسیک رسیدن به عرفان، گذراندن دوره علم منطق و بعد دوره علم فلسفه اسلامی و سپس خواندن عرفان نظری و عملی و سیر و سلوک در آن است. راهکاری که عموما در حوزه های علمیه و توسط طلبه های علوم دینی امکان پی گیری آن وجود دارد و برای سایرین اگر چه غیر ممکن نیست، ولی بسیار دشوار می نماید. در صورتی که طی این مسیر برای شما میسر نیست، شما می توانید از طریق مطالعه کتب علم کلام تا حدودی اطلاعات خویش را در این زمینه افزایش دهید.
جهت اطلاع بیشتر در این زمینه به مطالب زیر توجه نمایید.
تعریف توحید:
شیخ مفید در تعریف توحید گوید: خداوند عز و جل در الهیت و ازلیت واحد است و هیچ موجودى شبیه او نیست , و هیچ چیز همانند او نخواهد بود, و او در معبودیت یگانه است و ثانى ندارد (اوائل المقالات , 51) و شیخ طوسى گوید: تعریف توحید این است که صانع را واحد و پدیدآورنده ء عالم بدانیم و ماسواى او را نفى کنیم (رسالة فى الاعتقادات , در الرسائل العشر, 103).
توضیح اینکه: از مجموع گفتار بزرگان در تعریف توحید فهمیده می شود که توحید اعتقاد انسان است به وحدت هستی. بدین معنا که هرآنچه در هستی مشاهده می شود از صفات و کمالات و پدیده ها و حرکات و افعال همه و همه برخاسته و نشات گرفته از ذات بحت بسیط احد واحد بی نهایتی است که دومی نمی پذیرد، زیرا که در مقابل وجود فراگیر و بی نهایت او، تصور وجود دوم عقلا محال و خطا است .

احدیت و واحدیت ذات الهی:
توحید مراحل و مراتبی دارد که مؤمن تا همه این مراحل و مراتب را طی نکند، ایمان و بینش توحیدی او، اثر خود را در زندگی فردی و شخصی او نخواهد داشت.
یکی از مراتب، توحید ذاتی است به این معنا که خدا یگانه است و دوئی بردار و تعددپذیر نیست، هر گونه کثرت و ترکیب را از ذات باری تعالی را نفی کنیم، هم نفی تعدد و کثرت برون ذاتی را که در برابر شرک صریح و اعتقاد به چند خدایی است،هم نفی و تعدد درون ذاتی را، که در زبان فلسفی به این نوع شناخت خدا، توحید واجب الوجود گفته میشود. و معنا و مقصود از آن این است که خداوند در ذاتش واحد و متعالی است، چیزی با او مشارکت دارد و نه مشابهت. مسلماً چنین چیزی برتر از عقل و خیال و گمان و وهم است، چون موجودی بیحد و مطلقی است. لذا شناخت او به خصوص تصور کنه ذاتش برای غیرخودش ممکن نیست. زیرا تصور و آگاهی ذات چیزی برای ما ممکن است که ذهن، مثل و شبیه او را دیده باشد یا آن که بتواند آن را به اجزاء اولیهاش تحلیل کند.
او موجودی است که به هیچ وجه مرکب از اجزاء نیست، زیرا اگر دارای اجزاء میبود، موجود نیازمند و محدودی میبودند، موجود بینهایت و بیانتها از هر نظر؛ در حالی که خدای تعالی قائم به ذات است، مستند به غیر خودش نیست، احتیاج به غیر ندارد، بلکه دیگر موجودات مستند به او و قائم به ذات اوست. بنابراین معنای توحید و ذات این است که خدا مثل و مانندی ندارد، چیزی در ذات و وجود شبیه خداوند تبارک و تعالی نیست.
نفی تعدد: اعتقاد به واحدیت خدا است، یعنی خدا و ذات هستی یکی است و دومی نمی پذیرد با همان بیانی که ذکر شد( وحدت برون ذاتی).
نفی ترکیب: اعتقاد به احدیت و یکپارچگی ذات خداوند است (وحدت درون ذاتی).

توحید نظری و عملی:
در مقدمه عرض می شود که برخی امور ممکن است به اعتبارات مختلف تقسیماتی متعدد داشته باشد که گاهی اقسام یک تقسیم، در اقسام تقسیم دیگر داخل می باشند.
در مورد توحید و اقسام آن نیز همین موضوع صادق است؛ توحید به یک اعتبار تقسیم به صفاتی، افعالی، عبادی، ذاتی، استعانی، حبی و… می شود و به اعتبار دیگر به نظری و عملی تقسیم می شود.
توحید نظری: این بخش، ناظر به بعد معرفتی انسان نسبت به خداوند (از جهت ذات، صفات و افعال) می باشد و مستقیماً به وظایف عملی انسان در برابر خدا مربوط نمی باشد و شامل توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، خالقی و… می شود.
توحید عملی: این بخش ناظر به وظایف عملی انسان در برابر خداوند می باشد که شامل توحید عبادی، اطاعتی، استعانی، حبّی و… می شود.
چنانکه ملاحظه می کنید برخی از اقسام توحید (مثل توحید ذاتی، صفاتی و افعالی) در دایره توحید نظری و برخی دیگر (مثل توحید عبادی، استعانی و…) در دایره توحید عملی قرار می گیرد. و اینک به توضیح مختصری پیرامون بعضی مراحل توحید (ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادی) می پردازیم. محققان اسلامی مباحث مربوط به توحید را در چهار بخش خلاصه کرده اند: توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال و توحید در عبادت. لکن بعضی از این اقسام، شعبه های دیگری دارد. مثلاً: توحید افعالی شامل توحید در خالقیت و توحید در ربوبیّت و توحید در تقنین می شود(1).
توحید ذاتی: از بارزترین صفات خداست و دارای دو شاخه است.
الف) خداوند مثل و مانندی ندارد، یگانه و بی همتاست، از این معنا به توحید واحدی تعبیر می شود و ذیل سوره اخلاص به همین معنی اشاره دارد “ولم یکن له کفواً احد” خدا واحد است که ثانی ندارد و اصلاً برای او متصور نیست.
ب) خداوند جزء ندارد، بسیط و غیر مرکب است از این معنا به توحید احدی تعبیر می شود. که صدر سوره اخلاص به آن اشاره دارد “قل هو اللَّه احد” پس توحید ذاتی یعنی نفی شریک و نفی ترکیب از خداوند(2).
توحید صفاتی: یعنی خداوند هر چند صفات متعدد دارد مانند، علم، قدرت، خالقیت، رازقیت و… ولی این صفات فقط از نظر مفهوم متعددّند و از نظر مصداق و وجود خارجی عین خدایند چیزی غیر خدا و در کنار خدا نیستند، مثلاً ما معلوم خدا و مخلوق خدا هستیم که مفهوم معلوم غیر از مخلوق است لکن در مقام تطبیق و عالم خارج وجود ما یک مصداق است سراسر، مخلوق و معلوم خداست(3). پس علم خدا و حیات خدا هر دو یکی و با خدا یکی است(4) نه اینکه صفات جدا و زاید بر خدا باشد تا موجود قدیم دیگری در کنار خدا باشد.
توحید افعالی: در جهان، علل طبیعی، دارای آثار ویژه خود هستند مثل حرارت خورشید، تیزی شمشیر و… همانطوری که اصل وجود آنها مخلوق خدا است آثار آنها نیز از جانب خدا است توحید افعالی یعنی در جهان یک مؤثر بالذات داریم. فقط یک وجود است که اثر گذاری و انجام کار ذاتاً مال خود اوست و تأثیر علل مادی و طبیعی و غیر خدایی همه و همه در پرتو وجود او و به اتکاء او صورت می گیرد که هو القیوم. البته این سخن به معنی انکار تأثیر علل طبیعی نیست بلکه در عین اعتراف به اینکه خورشید حرارت دارد و آتش می سوزاند، معتقدیم که در جهان، یک مؤثر بالذات بیشتر نیست بقیه، همه مؤثر بالعرض و بالغیراند.
توحید در عبادت: یعنی عبادت و پرستش فقط از آن خداست و هیچ فردی جز خدا گرچه از نظر شرف و کمال در مقام بالایی باشد شایسته پرستش نیست.
توضیح آخر اینکه:
توحید نظری در مقابل توحید عملی مربوط به علم بندگان می شود یعنی اولاً انسان مراحل توحید را بفهمد و کسب علم کند وقتی به معارف توحید و مراتب آن پی برد بدان معتقد و ملتزم باشد وقتی عقیده درست شد توحید نظری محقق شده، بعد از آن نوبت عمل است یعنی تمام رفتار و کردار و اخلاق خود را بر پایه ی توحید استوار سازد. “ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی للَّه رب العالمین(5)” اینجا توحید عملی محقق شده و این بالاترین تعالیم ادیان الهی و آسمانی است و انبیاء هم برای اقامه و دعوت انسانها به توحید (نظری و عملی) مبعوث شده اند چنانکه توحید، در فطرت انسانها ریشه دارد.
منابع جهت مطالعه بیشتر
1- توحید و شرک در قرآن، آیةاللَّه سبحانی.
2- شناخت خدا صفات خدا، آیةاللَّه سبحانی.
3- صفات جمال و جلال، آیةاللَّه سبحانی.
4- ترجمه بدایة المعارف، آیةاللَّه محسن خرّازی (مترجم مرتضی متقی نژاد) ج1.
پی نوشت ها:
1) آیةاللَّه سبحانی، منشور جاوید، انتشارات توحید قم، جلد2، ص19 و 181.
2) آیةاللَّه سبحانی، اللهیات، مرکز جهانی چاپ قدس قم، جلد2، ص11 و علامه طباطبائی، بدایة الحکمة، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ص168.
3) همان، منشور جاوید، ص19.
4) صدر الدین شیرازی، اسفار، احیاء تراث بیروت، چاپ چهارم، ص120، جلد6.
5) انعام/162.
http://www.andisheqom.com/page.php?pg=faq-view&id=282

چرا اسلام بهترین دین است:
براى پاسخ به سؤال فوق از دو راه کلى 1. عقل 2. آیات قرآن کریم، مسأله حقانیت دین اسلام و عدم حقانیت سایر ادیان و مکاتب را پى مى گیریم.

الف – راه عقل
1. براى داورى در مورد حقانیت یک دین و عدم حقانیت ادیان دیگر، باید ابتدا با اصول عقاید و آموزه هاى ادیان آشنا شد و آنگاه آن را به وسیله عقل که حجت درونى انسان است، محک زد. ما در چنین مراجعه اى، اصول عقاید و معارف دین اسلام را مبتنى بر ادله و براهین متقن و یقینى عقلى مى یابیم یعنى یکایک این اصول به وسیله براهین متعدد یقینى اثبات مى گردد. با وجود براهینى که درباره ى اصل توحید اقامه مى شود، ادیان و مکاتب غیرتوحیدى که اعتقاد به ثنویت (دوخدایى)، تثلیث (سه خدائى) یا چند
خدایى از ارکان اعتقادى آنها محسوب مى شود، ابطال مى گردد. در همین زمینه، آنچه که از ادله یقینى عقلى بر نفى جسمیت یا رؤیت خداوند اقامه مى شود مکاتب و مذاهبى را که مبتنى بر چنین عقایدى هستند، رد مى کند. در خصوص دو دین بزرگ یهودیت و مسیحیت، نیز با همین حجت درونى یعنى احکام و براهین یقینى عقل اگر به بررسى آموزه هاى این دو دین بنشینیم به نتیجه ى مشابه سایر مکاتب خواهیم رسید.
2. در خصوص ادیان الهى و آسمانى باید گفت که حقیقت و گوهر همه آنان، دعوت به انقیاد و تسلیم در برابر خداوند متعال است لکن دستور العمل هاى مربوط به چگونگى تأمین سعادت دنیوى و اخروى انسان، که در اصطلاح از آن به «شریعت» یاد مى شود، متفاوت است. یعنى با توجه به اختلاف زمان و مکان و مخاطب این دستورالعمل ها مراحل مختلفى را گذرانده و متناسب با آن رو به تکامل بوده است. علاوه بر این، اصول عقاید و گوهر ادیان نیز در مقام بیان و تبیین از عمق و تفصیل بیشترى برخوردار گردیده است.
در حقیقت، دین توحیدى واحد است و شرایع متعدد است «انّ الدین عند الله الاسلام؛ به درستى که دین در نزد خدا اسلام (تسلیم در برابر حق) است».(آل عمران (3)، آیه 19)
با ظهور هر پیامبرى شریعت قبلى پالایش یافته و در شکل کامل ترى عرضه شده است. از این رو پیامبران همه مبلغ دین واحد بودند، و به همین جهت، یکى پس از دیگرى مژده آمدن پیامبر جدید را مى دادند و به این مطلب در کتاب مقدس یهودیت و مسیحیت تصریح شده است.(تورات، کتاب هوشیع نبى 9:5ـ10)
بنابراین پیروى صحیح از آئین یهود، با آمدن حضرت عیسى، در تبعیت از ایشان خواهد بود و پیروى صحیح از آئین مسیح با ظهور پیامبر اسلام، در تبعیت از حضرت نبى اکرم خواهد بود. در نتیجه، تفاوت شرایع آسمانى به معناى درجات متکامل از یک راه و یک حقیقت است. با توجه به بیان فوق:
الف) عقل، با قطع نظر از مسأله تحریف در شرایع گذشته، حکم به لزوم پیروى از جامع ترین و کاملترین پیام و دستورالعمل الهى که در آخرین شریعت یعنى اسلام متجلى شده است مى نماید.
ب) همچنین عقل، در بررسى آموزه هایى که توسط یهودیت و مسیحیت امروزى تبیین مى شود، آنها را مخالف با براهین یقینى خود مى یابد.
اعتقاد به تثلیث، (رساله اول به قرنتیان 8:6 و انجیل یوحنا: 5/20)، تجسم و رؤیت، (همان و سفر پیدایش، 32:24 ـ 30)… امورى است که براهین عقلى آن را از هیچ مکتب و مذهبى نمى پذیرد بلکه آن را نشانه ى عدم حقانیت و در واقع تحریف آنها مى داند. به پاره اى دیگر از تحریفات صورت گرفته در این دو دین بزرگ اشاره اى گذرا مى کنیم تا بر اساس حکم عقل، خود داورى کنید:
الف) اتهامات ناروا به پیامبران: علاوه بر رسوخ تحریفات بنیادى و اعتقادى در کتاب مقدس، پاره اى اتهامات ناروا و غیراخلاقى به بعضى از پیامبران نسبت داده شده است که قلم از بیان آن شرم دارد، (ر.ک: انجیل یوحنا، 2:1ـ11، سفر تکوین، 19:30 ـ 38 و براى آشنایى بیشتر ر.ک: انیس الاعلام، ج 3 و بشارات عهدین، محمد صادقى، ص 73 و 177) در حالى که براهین عقلى لزوم عصمت پیامبران را اثبات مى کند.
ب) وجود افسانه ها وجود افسانه هاى بى پایه در کتاب مقدس، یکى دیگر از جنبه هاى تحریف آن است. از جمله مى توان به کشتى گرفتن حضرت یعقوب با خدا و غلبه اى او بر خدا، اشاره کرد.(سفر پیدایش، 32:34ـ30)
ج) گناه فطرى مسیحیان معتقدند، آدم در بهشت به گناه آلوده شد و این گناه به همه فرزندان او نیز منتقل مى شود؛ یعنى انسان بالفطره گناهکار است و هرگونه تلاش و عمل انسان در رهایى از این خطا سودى نخواهد بخشید و تصلیب و به دار کشیده شدن حضرت عیسى، کفاره ى گناه فطرى انسان است.
د) تقویت ظلم: یکى دیگر از آموزه هاى نامعقول کتاب مقدس، توجیه ظلم و ستم و دعوت به سکوت در برابر حاکمان ظالم، به بهانه ى اینکه آنان حاکم و سایه ى خدا در زمین اند، مى باشد.(انجیل متى، 5:38 و اکثر نامه هاى پولس به رومیان)
وجود این گونه آموزه هاى غیرعقلانى در کنار طرح مسأله تثلیث و تجسیم و وجود تناقضات متعدد در متن کتاب مقدس، (در کتاب «انیس الاعلام»، ج 2، 125 مورد تناقض موجود در کتاب مقدس مورد بررسى قرار گرفته است) دلیل بر عدم حقانیت مسیحیت و یهودیت امروزى است. خلاصه ى سخن اینکه راه شناخت حقانیت دین اسلام و عدم حقانیت سایر ادیان و شرایع، مراجعه به آموزه هاى آنها و داورى است اگر کسى مراجعه کند، خواهد یافت که اسلام در سه وادى 1ـ عقاید 2ـ اخلاق و فضائل 3ـ احکام فردى و اجتماعى، نه تنها کامل تر از سایر ادیان بلکه قابل مقایسه و طرف نسبت با آنها نیست و در تمام دوره زندگى بشر، عقاید و شریعتى به این جامعیت و عمق و اتقان و استوارى بر بنیان عقل، وجود ندارد.
امام خمینى(ره) در این زمینه، در کتاب چهل حدیث مى نویسد: «اثبات حقانیت دین اسلام، احتیاج به هیچ مقدمه ندارد جز نظر کردن به خود آن و مقایسه ى بین آن و سایر ادیان و شرایع».(چهل حدیث، امام خمینى، شرح حدیث دوازدهم، ص 201)
در پایان این بخش، به این نکته اشاره مى کنیم که داورى عقل و سنجش و حکم عقل به حقانیت دین اسلام و عدم حقانیت سایر ادیان، خود دلیلى بر نفى پلورالیزم است.

ب – راه آیات:
با توجه به خواسته ى جنابعالى مبنى بر استفاده آیات قرآن کریم در زمینه حقانیت دین اسلام و عدم حقانیت سایر ادیان، دومین راه و روش را بر مبناى استفاده از آیات قرآن کریم قرار دادیم. آیات قرآنى که بیان خواهیم کرد، علاوه بر دلالت بر انحصار دین حق در اسلام و در نتیجه نفى پلورالیزم و تکثرگرایى دینى، به صراحت با برخى از اصول و مبانى پلورالیزم مخالف است و آن را ابطال مى کند. مجموع آیات در این زمینه را در سه بخش قرار مى دهیم:
1. آیاتى که بر صراحت، تنها اسلام را دین حق و صراط مستقیم معرفى مى کند و عقاید پیروان سایر ادیان را باطل معرفى کرده و آنان را به پیروى از اسلام دعوت مى کند.
ـ «و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الاخرة من الخسرین»؛(آل عمران (3) / 85)
ـ «و لن ترضى عنک الیهود و لا النصارى حتى تتّبع ملّتهم، قل انّ هدى الله هو الهدى و لئن اتّبعت اهوائهم بعد الذى جاءک من العلم مالک من الله من ولى و لا نصیر»؛ (بقره (2) / 120)
ـ «و قالت الیهود عُزیر ابن الله و قالت النصارى المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم یضاهئون قول الّذین کفروا من قبل قاتلهم الله انى یؤفکون»؛(توبه (9) / 30)
و آیات فراوان دیگر که شما را به قرآن کریم ارجاع مى دهیم: سوره آل عمران(3) / 61 (مباهله با مسیحیان)؛ سوره توبه / 32ـ31؛ سوره نساء / 157؛ سوره ى نساء / 171؛ سوره مائده / 51؛ سوره مائده / 73؛ سوره فتح / آیه 28؛ سوره صف / 9؛ سوره مریم / 91 ـ 88؛ سوره بقره / 79).
2. آیاتى که با مبناى شکاکیت و نسبیّت گرایى و عدم امکان دستیابى به حقیقت، که از مبانى و پیش فرضهاى پلورالیزم دینى است، در تضاد و تقابل است و نشان مى دهد که از دیدگاه قرآن، به هیچ وجه شکاکیت و نسبیّت مورد پذیرش نیست و رسیدن به حقیقت امکان پذیر است. این آیات عبارتند از:
الف. آیاتى که شکاکان را مورد سرزنش قرار مى دهد. (نحل / 66 – جاثیه / 32).
ب. آیاتى که ادله انبیا را روشن و آشکار، و شکّ شکاکان را بى وجه معرفى مى کند، ( ابراهیم / 10 ـ 9).
ج. آیاتى که امر به تبعیت از علم و یقین و اجتناب از پیروى از ظن و گمان و شک دارد. ( اسراء / 36 – یونس / 36 – نجم / 28).
3. پلورالیزم دینى، بر اساس برخى از مبانى جدید هرمنوتیک استوار است که مى پندارد عبارات و متون دینى صامت یعنى خالى از معانى اند و قهرا هر نوع شناختى از دین، کاملاً شخصى مى باشد. آیات و روایات بسیارى با این مبنا به صراحت مخالفت دارند:
ـ « و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ کتاب و میزان را نازل کردیم تا مردم به قسط و عدل قیام کنند»، (حدید / 25).
اگر هر کسى بر اساس صامت بودن قرآن، برداشتى از آن داشته باشد، معیار تمییز بین عدالت و ظلم در قرآن وجود نخواهد داشت و به تبع اقامه ى عدل بر اساس آن معیار واحد در جامعه، ممکن نخواهد شد.
ـ « و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى ء ؛ این کتاب (قرآن) را بر تو فرستادیم تا حقیقت هر چیز را بیان کند»، (سوره نحل / 89).
ـ « و تلک حدود الله یبیّنها لقوم یعلمون ؛ این است احکام خدا، بیان مى کند آن را براى قومى که دانا هستند»، (سوره بقره / 230).
ـ « لا اکراه فى الدین قد تبیّن الرشد من الغىّ ؛ هیچ اکراهى در دین نیست به درستى که راه هدایت از گمراهى، روشن گردید»، (سوره بقره / 256).
آیات فوق، قرآن کریم را بیان کننده ى راه راست از گمراهى و بیان کننده ى حدود الهى و بیانگر هر چیز، معرفى مى کند و این با مبناى هرمنوتیک جدید یعنى خالى بودن عبارات و متون از بار معنایى و تأثیرپذیرى از دانشهاى بشرى و در نتیجه شخصى بودن برداشتها از عبارت (و نه معرفتى بودن این برداشتها) ناسازگار و درست در نقطه مقابل است.
حاصل سخن
با مراجعه به حکم عقل و آیات قرآن کریم، به هیچ وجه پلورالیسم و کثرت گرایى دینى به معناى حقانیت همه ى ادیان، قابل پذیرش نیست. لکن توجه به یک نکته ضرورى است:
نکته:
دین حق و صراط مستقیم واحد است ولى معذّر و حجت متعدد است. باید مسأله حقانیت را از معذّریت و حجّت جدا کرد. پیروان سایر ادیان، خارج از شریعت حق و مطلوب الهى هستند اما در صورت وجود دو شرط: 1ـ جهل به اسلام 2ـ پاى بندى به آئین خود، داراى حجت و مستمسک خواهند بود و راهشان هر چند «صراط مستقیم» و دین حق نیست اما قابل اعتذار است و در روز قیامت نزد خداوند معذورند. قرآن از این گروه به «مستضعف» یاد کرده است. این گروه ضمن معذور بودن، در صورت تحقق آن روشها، بهره اى از سعادت خواهند برد و به درجه اى از سعادت نائل خواهند شد.
نکته دوم: حقیقت دین یک چیز بیش نیست ولى وحدت آن، از سنخ وحدت عددى نیست بلکه از قبیل وحدت تشکیکى است یعنى داراى مراتب است که قرآن از این مراتب به «سبل» تعبیر کرده است. صراط مستقیم واحد است اما سبل به تعدد و اختلاف سالکین و متعبدین متعدد است «والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»، (سوره ى عنکبوت / 69).
صراط مستقیم همان شاهراه هدایت است که سبل امن الهى به آن منتهى مى شوند و هر کس به همان مقدار که از سبل امن الهى پیروى کند از صراط مستقیم هم بهره مند خواهد شد و هر کس همه ى سبل امن الهى را طى کند از صراط مستقیم به طور کامل بهره مند خواهند شد «قد جائکم من الله نور و کتاب مبین یهدى به الله من اتّبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الى النور و یهدیهم الى صراط مستقیم»، (سوره مائده / 18 و رجوع کنید به المیزان، ج 1، ذیل آیه 6 و 7 سوره ى حمد، بحث صراط و سبیل).
چکیده دیدگاه اسلام عبارت است از:
1. دین حق، تنها اسلام است. اسلام همان آیین توحیدى به معناى کامل کلمه و در همه ابعاد آن است که دین همه انبیاى الهى بوده و آنان، همگان را به سوى آن دعوت کرده اند. بنابراین آموزه هایى چون تثلیث، ثنویت و… هرگز بنیاد و اساس درستى ندارد.
2. از نظر اسلام، شریعت داراى کثرت طولى است؛ یعنى، آنچه در طول تاریخ تغییر کرده، شریعت الهى بوده است و هر پیامبر صاحب شریعتى، شریعت پیشین را نسخ نموده و شریعت کامل تر و متناسب با رشد بشر و مقتضیات زمان، عرضه کرده است. بنابراین تکثر طولى – نه عرضى – شریعت وجود داشته است و با شریعت خاتم همه شرایع پیشین نقض شده و تنها شریعت مقبول، شریعت محمدى صلى الله علیه وآله وسلم است.
3. نجات و رستگارى انسان، تابع حجت هایى است که خداوند بر انسان تمام کرده و پاسخ انسان به آنها است. هر کس در حد حجت هاى درونى (عقل، فطرت و…) و بیرونى (تعالیم پیامبران) که به آنها دسترسى داشته و یا مى توانسته دست یابد، مسئول و وراى آن معذور است براى آشنایى بیشتر ر.ک:
الف. مطهرى، مرتضى، عدل الهى، بخش نهم (عمل خیر از غیر مسلمانان)، (قم: صدرا)؛
ب. قدردان قراملکى، محمد حسن، سویه هاى پلورالیزم، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)، صص 110 – 116..
دین مبین اسلام از جهات مختلفى بر شریعت هاى پیامبران پیشین و آنچه امروزه به نام ادیان مختلف خوانده مى شود، امتیاز دارد. بسیارى از این امتیازات از سوى اندیشمندان و متفکران غیرمسلمان، مورد تأکید قرار گرفته است. بررسى جامع و تفصیلى این مسئله، کاوشى ژرف و دراز آهنگ مى طلبد و از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به اختصار نکاتى چند بیان مى شود:

یک. خردپذیرى و خردپرورى
از جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت و خردپذیرى آموزه هاى آن است. این مسئله در امور مختلفى نمودار است؛ از جمله:
1-1. نظام فکرى و عقیدتى اسلام: (مانند خداشناسى، هستى شناسى، انسان شناسى، راهنماشناسى و فرجام شناسى)؛
1-2. نظام اخلاقى اسلام؛
1-3. نظام رفتارى و قوانین و دستورات عملى؛
1-4. دعوت به تحقیق و پرسش گرى در انتخاب دین.
خردپذیرى آموزه هاى اسلام، از چنان وضوح و روشنى برخوردار است که قرآن مجید، آدمیان را به بررسى هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت کرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش کورکورانه دین را نهى مى کند: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» ؛ رمز (39)، آیه 17.؛ «پس بشارت ده بندگانم را، آنان که به سخنان [مختلف ] گوش فرا داده و برترین را بر مى گزینند» و «لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» ؛ بقره(2)، آیه 256.؛ «هیچ گونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست [؛زیرا] به خوبى راه هدایت از ضلالت روشن شد». اما مسیحیت کنونى به جهت قرار گرفتن در تنگناهاى شدید معرفتى و ناتوانى در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خدا انگارى مسیح، به جداسازى و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است!
جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. فعالى، محمد تقى، ایمان دینى در اسلام و مسیحیت، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)؛
ب. شاکرین، حمیدرضا، پرسمان سکولاریسم، (مشکلات کلامى مسیحیت)، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1384).
پروفسور لگنهاوزن M.)G( Legenhausen مى گوید: «چیزى که در اسلام بیش از همه، براى من جاذبه داشت، این بود که چقدر این دین از پرسش هاى انسان استقبال مى کند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین مى کند».لگنهاوزن، محمد، «با پرسش زنده ام»، پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5.
همو مى گوید: «وقتى از کشیش ها مى پرسیدم که من نمى فهمم چه طور خدا یکى است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب مى گفتند که ما نمى توانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا مى داند که حقیقت این امر چیست. این رمزى ست که فقط خدا آن را مى داند و عقل در اینجا به بن بست مى خورد! از جمله چیزهایى که براى بنده خیلى جالب بود، این بود که در اسلام نگفته اند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کرده اند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلى بیشتر است»همان، ص 6..
خانم مارگریت مارکوس (مریم جمیله) نیز در این زمینه مى نویسد: «پس از آنکه عقاید همه کیش هاى بزرگ را مورد بررسى قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که به طور کلى مذهب هاى بزرگ یکى بودند؛ ولى به مرور زمان فاسد شده اند. بت پرستى، فکر تناسخ و اصول طبقه بندى در کیش هندویى سرایت کرد. صلح جویى مطلق و انزوا از مشخصات کیش بودایى شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقاید کنفسیوسى، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایى مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایى عیسى بر روى دار در مسیحیت، انحصارطلبى ملت برگزیده یهود و… نتیجه این انحرافات است. هیچ یک از این اندیشه هایى که مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمى شد؛ بلکه به صورت روزافزونى احساس مى کردم که تنها اسلام آن مذهب اصیلى است که طهارت خودش را حفظ کرده است. سایر مذهب ها فقط و فقط بعضى اجزاى آن، مقرون با حقیقت است؛ ولى فقط اسلام است که تمام حقیقت را حفظ کرده است»مارکوس، مارگریت، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعیدى، (تهران: شرکت سهامى انتشار، 1348)، ص 9..

دو. اسلام و علم
از جهت سازگارى با علم و دانش بشرى نیز اسلام کارنامه درخشانى دارد. موریس بوکاىMourice Bucallie دانشمند فرانسوى به دو امتیاز اساسى در این رابطه اشاره مى کند:
2-1. غناى فراوان قرآن در حوزه مسائل علمى؛ در حالى که عهد قدیم (تورات) و عهد جدید (انجیل) نسبت به بسیارى از آنها ساکت و فاقد اطلاعات و داده هاى مشخصى هستند.بوکاى، موریس، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، (تهران: حسینیه ارشاد. بى تا)، ص 12.
2-2. استوارى و توافق داده هاى قرآن با دستاوردهاى متقن و معتبر علوم روز؛ در حالى که عهد عتیق و اناجیل به تعارضات آشتى ناپذیرى در این زمینه مبتلا هستند. بوکاى مى نویسد: «من بدون سبق ذهن و با عینیت کامل، ابتدا به قرآن توجه کردم و خواستم درجه سازگارى این متن را با معلومات علمى امروز بسنجم… در پایان کار بر من مسلم شد که قرآن، به ایجاب و اثبات هیچ مطلبى نمى پردازد که در این دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمى محل انتقاد و تردید قرار داد.
براساس همین روش عینى، عهد عتیق و اناجیل را نیز مطالعه کردم. در مورد عهد عتیق به هیچ وجه نیازى نبود که پارا از کتاب نخست آن؛ یعنى، سفر تکوین (پیدایش) فراتر بگذارم، تا به تأکیداتى آشتى ناپذیر، با معلومات متقن علمى این روزگار برخورد کنم!
در همان صفحه اول انجیل نیز، شجره و نسب عیسى علیه السلام ما را دچار اشکال مى کند؛ زیرا در این باب متن انجیل متى با متن انجیل لوقا آشکارا در تناقض است. راجع به تاریخ ظهور بشر بر روى زمین نیز مطالب انجیل لوقا با معارف امروزى کاملاً ناسازگار است».همان، صص 13-12.
البته اسلام در این باره، امتیاز اساسى دیگرى نیز بر مسیحیت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام دینى است که به گسست ناپذیرى علم و عقل و ایمان و معرفت و رستگارى فتوا مى دهد.جهت آگاهى بیشتر نگا: اصول کافى، ج 1، کتاب «نفس العلم» و کتاب «العقل و الجهل». اما به اعتقاد رسمى مسیحیت شجره ممنوعه – که آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسان ها مورد خشم الهى قرار گرفته و گنهکار شدند – چیزى جز شجره معرفت و دانش نیک و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنایت خود سازد و آدم را امر نموده، چنین گفت: آنچه از درختان خواهى بخور؛ اما مبادا که از درخت معرفت نیک و بد بخورى که هر گاه از آن بخورى خواهى مرد».تورات، سفر پیدایش 2، 17-15.
در باب سوم مى گوید که خداوند پس از تخلف آدم چنین گفت: «اکنون انسان مانند یکى از ما شده که نیک و بد را تمیز مى دهد و اکنون است که دست دراز کند و از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بیرون کرد…».تورات، سفر پیدایش 3، 22.
بر اساس این آموزه، جست و جوى دانش و معرفت در تعارض با رستگارى و خلود انسان در بهشت است. به عبارت دیگر چنین وانمود مى کند که یا باید رستگارى در بهشت را برگزیند و یا در جست و جوى دانش و معرفت برآید. پس آنکه بهشت و رستگارى مى خواهد، باید از پیمودن طریق دانش و معرفت فاصله گیرد و آنکه دانش و معرفت مى جوید، باید بهاى سنگین خروج از بهشت و سعادت جاودان را تحمل کند!
استاد مطهرى در این باره مى نویسد: «بر اساس این برداشت همه وسوسه ها، وسوسه آگهى است؛ پس شیطان وسوسه گر همان عقل است»مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، (قم: صدرا، چاپ هفتم، 1377)، ج 2، ص 30..

سه. کتاب معصوم الهى
یکى از مهم ترین امتیازات اسلام بر دیگر ادیان، «کتاب آسمانى» آن است. قرآن مجید، از چند جهت بر کتاب هاى آنان امتیاز دارد. برخى از این جهات عبارت است از:

3-1. کلام الهى؛

قرآن مجید کتابى است که تماماً از سوى خداوند، بر پیامبرصلى الله علیه وآله نازل شده و تمام الفاظ و کلمات به کار رفته در آن، عیناً کلام الهى است. به عبارت دیگر اسلام تنها دینى است که مستقیماً کلام خدا را در دسترس بشر قرار مى دهد و انسان را با سخن او آشنا مى سازد؛ در حالى که دیگر ادیان موجود، از چنین امر مهمى تهى بوده و حتى ادعاى آن را ندارند.
دکتر موریس بوکاى مى نویسد: «فرق اساسى دیگر میان مسیحیت و اسلام – در مورد کتاب هاى مقدس – این است که مسیحیت متنى ندارد که از طریق وحى نازل شده و تثبیت گردیده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد که با ضابطه بالا مى خواند.
قرآن بیان و گزاره وحیانى است که از طریق جبرئیل به محمدصلى الله علیه وآله وسلم رسیده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبى مبتنى بر وحى در مسیحیت، بر پایه گواهى هاى متعدد و غیر مستقیم افراد انسانى استوار است و بر خلاف تصور بسیارى از مسیحیان، هیچ گونه قولى در دست نیست که واسطه نقل آن، یک شاهد عینى زندگانى عیسى علیه السلام باشد»نگا: میشل، توماس، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، (قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24..
توماس میشل – استاد الهیات و کشیش مسیحى – مى نویسد: بر خلاف قرآن، کتاب مقدس مجموعه اى بین 66 تا 73 کتاب است که در طول 1500 سال تألیف شده و شمار بزرگى از مؤلفان – که تاریخ نام بسیارى از آنها را فراموش کرده – براى تهیه آن به عملیات پیچیده اى پرداخته اند.
او همچنین مى گوید: «اصولاً مسیحیان نمى گویند خدا کتاب هاى مقدس را بر مؤلفان بشرى املا کرده است؛ بلکه معتقدند او به ایشان براى بیان پیام الهى به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگى ویژه هر یک، توفیق داده است».همان، ص 26.
میشل اشاره مى کند که نویسندگان کتاب هاى مقدس، معصوم نبوده و دچار محدودیت هاى علمى و تنگناهاى زبانى بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهایى نیز در کتاب مقدس به یادگار نهاده اند: «گاهى این نویسنده بشرى، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباه آمیزى دارد که اثر آن در متن کتاب باقى مى ماند»همان، ص 27..
رابرت ا. هیوم نیز مى نویسد: «اسلام، از این جهت که متن مقدس آن صریحاً وحى خداوندى به یک فرد خاص – بنیانگذار این دین – است، در میان همه ادیان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوى اصلى خدا است…»هیوم، رابرت، ا. ادیان زنده جهان، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هفتم، 1377)، ص 309..
3-2.
تحریف ناپذیرى؛
قرآن کتابى است تحریف ناپذیر که همواره اصالت و عصمت خود را در طى قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحریف کوتاه کرده است؛ در حالى که هیچ یک از ادیان موجود، از این ویژگى برخوردار نیست. «عصمت» امرى افزون بر اصل الهى بودن پیام قرآن است و براى آن مى توان مراحل زیر را ذکر کرد:
3-2-1. عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)نگا: بقره(2)، آیه 176؛ نساء(4)، آیه 122 و…؛
3-2-2. عصمت از ناحیه حاملان وحى و فرشتگان رساننده به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نگا: شعراء(26) آیه 193.؛
3-2-3. عصمت در دریافت وحى از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نجم (53)، آیه 3 و 4؛ تکویر (81)، آیه 23-19، بینه (98)، آیه 2.؛
3-2-4. عصمت در ابلاغ وحى به مردم از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم همان.؛
3-2-5. عصمت در بقاء و استمرار تاریخى وحى در میان بشر تا پایان تاریخ فصلت(41)، آیه 42؛ حجر(15)، آیه 9، واقعه(56) آیه 77..
به اعتقاد مسلمانان، کتاب هاى آسمانى نازل شده بر پیامبران پیشین نیز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجید همتاى و همپاى انداین مسئله نشان مى دهد که اعتبار اهل کتب آسمانى ادیان پیشین نزد مسلمانان بسیار بالاتر از آن است که مدعیان پیروى از آن ادیان ادعا مى کنند. بهترین گواه این مطلب سخنانى است که از توماس میشل درباره عهدین بیان شد.؛ لیکن مرحله پنجم عصمت (تحریف ناپذیرى ابدى در میان مردم) از اختصاصات قرآن است.
3-3. معجزه جاوید و سند رسالت؛
پیامبران براى اثبات رسالت خود، معجزه آورده اند؛ لیکن کتاب آسمانى آنها، غیر از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ یعنى، هم کتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف دیگر این کتاب معجزه اى جاودان و باقى و سندى زنده بر رسالت است که قرن ها و عصرها را در مى نوردد و همگان را به تحدّى مى طلبد. در حالى که معجزات پیامبران پیشین، فقط نزد حاضرین مشهود بوده و اثرى از آن باقى نیست و جوامع بشرى از مشاهده آن محروم اند.
افزون بر آن کتاب آسمانى اسلام، امتیازات بیشمارى از جهت محتوایى دارد که بررسى آنها مجالى فراخ تر مى طلبد.

چهار. جامع بودن
از دیگر ویژگى هاى اسلام در برابر دیگر ادیان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تکاملى بشر تا پایان تاریخ را به ارمغان آورده است. جان دیون پورت مى نویسد: «… قرآن مطابق تحقیقات کومب با انجیل فرق دارد؛ زیرا انجیل داراى مکتب و روش فقاهتى نیست؛ بلکه به طور کلى محتویات آن مرکب است از قصص و روایات و بیانات تحریض و ترغیب بشر در نشر عواطف و احساسات عالى و فداکارى و… ولى هیچ نوع عامل و رابطه منطقى جالب و جاذبى که این معانى را با یکدیگر ربط دهد، در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصى درباره عقاید دینى و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلکه داراى مکتب و روش سیاسى نیز هست؛ زیرا تخت و تاج یا به تعبیر دیگر اساس دستگاه و سازمان سیاسى، روى این شالوده ریخته شده و هر نوع قانونى براى اداره امور کشور، از این منبع گرفته مى شود. و بالاخره کلیه مسائل حیاتى و مالى با اجازه همین منبع و مصدر قانون گذارى، حل مى شوددیون پورت، جان، عذر تقصیر به پیشگاه محمدصلى الله علیه وآله وسلم و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى، (قم: دارالتبلیغ اسلامى، بى تا)، ص 99..مترجم کتاب در پاورقى آورده است: «مردم بى خبرى که حتى در همین کشور اسلامى تصور مى کنند دین از سیاست جداست، بخوانند و متنبه شوند که دستگاه تبلیغات اسلامى غیر از ادیان منسوخ است و چقدر تأسف آور است که یک نفر محقق خارجى این معنى را کاملاً درک کرده و توضیح دهد؛ ولى کسانى که خود را مسلمان معرفى مى کنند به تقلید کورکورانه از خارجیان مغرض، چه یاوه سرایى هایى مى کنند». (همان، صص 99 – 100).

پنج. نظام حقوقى اسلام
از جمله امتیازات انحصارى اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقى اصیل آن است. این مسئله بسیارى از اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل نظام رفتارى و بحث از «جامعیت اسلام» قابل بررسى است؛ لیکن به جهت اهمیت ویژه اى که دارد به طور مستقل مورد بررسى قرار مى گیرد. اولین نکته قابل توجه، نقش بى بدیل اسلام در بنیان گذارى و توسعه حقوق بین الملل است.
مارسل بوازارBoizard, Marcell A پژوهشگر – انستیتوى تحقیقات عالى حقوق بین الملل در ژنو – مى نویسد:
«در قرون وسطى هر موقعى رکودى در قوانین مسیحیت روى مى داد صاحب نظران از حقوق اسلامى استفاده مى کردند. در قرن سیزده میلادى در چند دانشگاه اروپا، مبانى فقه اسلامى مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس دانش حقوق بین الملل را دگرگونى در روابط ملت ها و جلوگیرى از تجاوز زورمندان و توانگران و برابرى و برادرى انسان ها بدانیم؛ باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم بنیانگذار حقوق بین الملل بوده است».بوازار، مارسل، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270.
اصول حقوق بشر در اسلام
حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامى داراى اصولى چند است؛ از جمله:
1. اصل حرمت و کرامت انسان؛
2. اصل عدالت، برابرى و نفى تبعیض؛
3. اصل صلح و همزیستى مسالمت آمیز؛
4. اصل وفاى به عهد؛
5. اصل تفاهم و روادارى؛
6. اصل مشارکت و همکارى هاى بین المللى؛
7. اصل حمایت از ملل تحت ستم و…براى آگاهى بیشتر نگا:
الف. سلیمى، عبدالکریم، نقش اسلام در توسعه حقوق بین الملل، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382)؛
ب. قربانى، زین العابدین، اسلام و حقوق بشر، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛
ج. بوازار، مارسل، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسین مهدوى، (تهران: توس، 1362)..
اصول یاد شده در نگاه اندیشمندان غربى، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزیستى مسالمت آمیز و تفاهم مى نویسد: «در مورد پیروان ادیان الهى باید گفت اصولاً اسلام آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت کاملى در جامعه اسلامى دارند. آنان مى توانند طبق دستورات دینى خود آزادانه عمل کنند، به خصوص که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینى در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضه هاى بسیار سخت و توان فرسا بوده اند»همان، ص 107..
همو مى نویسد: «در دیانت یهود برترى نژادى وجود دارد و در برادرى مسیحیت، رابطه الهى بر جنبه هاى عملى آن در زندگى اجتماعى غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم نمى خورد… این تفکر که از قرآن نشأت مى یابد، به دیانت اسلام سوداى جهان شمولى مى بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانى است که همه مردم – حتى آنان که بدین سابق خویش وفادار مانده اند – با تفاهم، همکارى، برادرى و برابرى کامل زندگى کنند».بوازار، مارسل، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مؤیدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106.

شش. خاتمیت
اسلام دین خاتم است و این خاتمیت، ارکان و لوازمى دارد؛ از جمله:
6-1. نسخ شرایع پیشین؛ هر پیامبرى که شریعتى به ارمغان مى آوَرْد، شریعت پیشین را نسخ کرد و اسلام – به عنوان آخرین شریعت و برنامه کامل سعادت بشر از سوى خداوند – ناسخ همه شریعت هاى پیشین است.
6-2. نسخ ناپذیرى؛ دین و شریعت اسلامى به لحاظ خاتم بودنش، از پایایى و ماندگارى برخوردار است. این دین هرگز نسخ نخواهد شد و شریعت دیگرى جایگزین آن نمى شود.
5-3. همگانى بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پویایى اسلام، آن است که دین بدیل ناپذیر همگانى و یگانه پرچمدار دعوت به سوى توحید و وحدت بخش همه آدمیان تحت لواى توحید و یگانه شریعت و قانون سعادت آفرین خداوند باشد.
ویژگى هاى دیگرى نیز در باب جاذبه هاى اسلام و امتیازات معارف آن وجود دارد که به جهت اختصار از ذکر آنها خوددارى مى شود.جهت آگاهى بیشتر پیرامون خاتمیت و راز جاودانگى اسلام رجوع کنید به پرسش شماره 9.

هفت. نفى نیست انگارى ؛
این قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى – اسلامى و نیست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است که توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گردیده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 3 – 262 به تاریخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است.
نام اصل مقاله عبارت است از:
fuehrer?konnte die islamisch- morenlaendische kultur zu einem dem abendlaendischen
nihilismus aehnelnden nihilismus
یکى از امتیازات اساسى اسلام، در برابر برخى از دیگر ادیان به ویژه مسیحیت، پیراستگى آن از درون مایه هاى نیست انگارانه و نفى زمینه گرایش به نهیلیسم Nihilismus )Nihilism(نیست انگارى) است. به تعبیر پروفسور فلاطورى، در اسلام عنصرى یافت نمى شود که بهانه به دست نیست انگارى چون نیچهNietzche دهد تا در این حوزه فرهنگى، حکم به نیست انگارى کند.
توضیح اینکه نیچه؛ نهیلیسم را مفهومى دو پهلو مى داند که یکى از وجوه آن نیست انگارى به معناى قدرت روح و به تعبیر وى «نهیلیسم فعال» است و دیگرى نیست انگارى به معناى سقوط و زوال قدرت روح (نهیلیسم منفعل) ارجاعات این قسمت به «مجموعه آثار» نیچه به زبان آلمانى از سوى نویسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذکر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نیچه عبارت است از: werke. Leipziq 1091 Neitzche’. نیست انگارى منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بى هدفى و آنچه معناى حیات و ارزش هاى واقعى را تشکیل مى دهد، ناشى مى شودهمان، ج 15، صص 651 و 851..
نیهیلیسم فعال، بر ملا کننده بیهودگى مطلق و به تعبیر دیگر افشاگر نیهیلیسم منفعل است. نیست انگارى منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمین تعلق دارد و بنیاد آن از نظر نیچه، تصور متافیزیکى افلاطونى و باور دینى مسیحیت است. عمده ترین عنصر مسیحى – افلاطونى مورد توجه وى، نگاه منفى به جهانى است که ما در آن زندگى مى کنیم. باور افلاطونى و ایمان مسیحى، این جهان را که ما در آن زندگى مى کنیم، جهانى خیالى و ساختگى، غیر واقعى و دروغین و بد و زشت مى پنداردهمان، ج 16، صص 7، 47، 563 و نیز: ج 5، ص 572.. او مسیحیت را مذهبى نیست انگارانه مى خواندهمان، ج 15، ص 852. و مى گوید: آرى، نیست انگارى و مسیحى هم قافیه اند و نه تنها هم قافیه که برازنده هم هستند.کنایه نیچه به هم قافیه بودن واژه هاى آلمانى christnihilist und است.
در مقابل، دو عنصر اساسى در تعالیم اسلامى وجود دارد که راه را بر بسیارى از انتقادات وارد بر مسیحیت و یهودیت – از جمله این نگرش نیچه – مى بندد. آن دو عنصر عبارت است از:
1. یکتا پرستى مطلق که مضمون و محتواى اصلى ایمان دینى اسلام را تشکیل مى دهد.
2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبناى حیات.
در این نگرش، پیامبر، داراى ذات و قلمروى الهى – به معناى قلمروى حقیقى و واقعى که در برابر جهان غیر واقعى و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است – نمى این جمله ناظر به تفکیک قلمرو مسیح از حکومت این جهان در آیات انجیل است که نخستین بذر سکولاریسم و جدا انگارى دین از دنیا را در جهان مسیحى افشانده است. نگا: انجیل متى، باب 22، آیه 21 ؛ لوقا، باب 20، آیه 25، یوحنا، باب 19، آیه 36.باشد. در دین اسلام بین جهان بود و نُمود، انفصال نیست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعى است. بنابراین تعالیم اسلام بهانه به دست کسى نمى دهد تا بر آن انگ نیست انگارى زند و همین مسئله باعث مى شود که نیچه نیز در ضمن نفى مسیحیت – به عنوان مذهبى نیست انگارانه که حیات را نابود مى سازد و علم و فرهنگ را به تباهى مى کشاند – از اسلام تعریف و تمجید مى کند. او مى نویسد: «مسیحیت ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهاى تمدن اسلامى محروم کرد. فرهنگ و تمدن اسلامى در دوران حکمرانان مسلمان اندلس – که در اساس با ما خویشاوندتر از یونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سلیقه گویاتر از آنها است -، لگدمال شد؛ چرا این تمدن لگدمال شد؟ براى آنکه اصالت داشت… براى آنکه به زندگى آرى مى گفت…».

هشت. عدم حاجت به عصرى کردن دین
نبود نص الهى در ادیان دیگر تعارض آموزه هاى کتب مقدس با ره آوردهاى علمى و حاجات عصرى، اندیشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت که به عصرى کردن دین، روى آورند؛ زیرا نه چشم پوشى از دستاوردهاى نوین علمى و نیازهاى عصرى امکان پذیر مى نمود و نه با تعارض مى توان زیست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمایه اى بر خوردار بود که بر علم پیشى گیرد. از این رو یا باید با دین معارض عقل و علم، خداحافظى کرد و یا براى جمع بین دیندارى و زیستن در زمان حال دین را به رنگ زمانه درآورد و این گزینه مقبول اندیشمندان غربى شد.
منظور از عصرى کردن دین، جایگزین ساختن دین یا کتاب هاى آسمانى جدید و تغییر پیاپى آنها، همگام با تحولات عصرى نیست؛ بلکه تغییر فهم و ارائه قرائت هاى گوناگون از دین به تناسب تحولات فکرى، فرهنگى و تاریخى است.
به عبارت دیگر، اگر کتاب مقدس سخن خدا نباشد و نویسندگان آن برداشت خود از پیام الهى را نگاشته باشند، – برداشتى که تابع فرهنگ زمان و علوم و دانسته هاى آن زمان بوده و عارى از خطا و اشتباه نمى باشد – هیچ دلیل منطقى بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر کس مى تواند دین را مطابق پسند و فرهنگ حاکم بر زمان خود – بدون داورى و سنجش کتاب مقدس – فهم و تفسیر کند؛ زیرا آنچه در کتاب مقدس است، کلام مستقیم الهى نیست؛ بلکه فهمى از آن است، بدون آنکه نویسنده آن و فهم او از پیام خدا، برتر از فهم انسان امروزى باشد.
چنین چیزى در نهایت به آنارشیزم معرفتى Epistemic Anarchismخواهد انجامید و راه هرگونه ارزش داورى Evaluation در باب بسیارى از برداشت هاى گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زیرا در اینجا نه مى توان «نص محور» Text Oriented بود و نه «مؤلف محور»Author Oriented، زیرا نصى الهى وجود ندارد و آنچه هست تفاسیر و تجربه هاى مؤلفان بشرى است، و چون نص الهى در میان نیست، راهى به سوى فهم مراد شارع نیز وجود ندارد. پس تنها یک راه مى ماند و آن «مفسّر محورى» Orientation Interpreter است. بنابراین دین کاملاً امرى شخصى و عصرى مى شود؛ زیرا چنین دینى، چیزى جز معرفت دینى و برداشت مفسر نیست و هیچ نص و متن نهایى وجود ندارد که بتوان معرفت دینى را با آن موزون کرد و مورد سنجش قرار داد.
اما در اسلام مسئله کاملاً برعکس است. در دسترس بودن متن وحى، جامعیت دین، هماهنگى اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پویا، هماهنگى دین با فطرت ثابت بشرى، وجود قوانین ثابت براى نیازهاى ثابت و قوانین متغیر براى نیازهاى متغیر و بسیارى از عوامل دیگر، حاجت به عصرى شدن و لجام گسیختگى در تفسیر دین را مسدود مى سازد. آنچه در اینجا لازم است تنها شناخت نیازهاى نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دینى و گرفتن پاسخ از دین بر اساس متدلوژى فهم دین است. اگر چه در این عرصه نیز گاه برداشت هاى متفاوتى رخ مى نماید؛ اما چند تفاوت اساسى در اینجا وجود دارد؛ از جمله:
1. وجود برداشت هاى متفاوت، تنها در پاره اى از آموزه هاى دینى؛ یعنى، برخى از امور ظنى و نه همه آنها است و شامل امور یقینى و ضرورى نمى شود.
جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. حسین زاده، محمد، مبانى معرفت دینى، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ دوم 1380)، صص 87 – 120؛
ب. واعظى، احمد، تحول فهم دین، (تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر)..
2. نص معتبر و خدشه ناپذیرى وجود دارد که ملاک و معیار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشیزم معرفتى نمى انجامد.
افزون بر آنچه گذشت امتیازات دیگرى براى اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبیاى پیشین بودن و اعتبار پذیرى ادیان الهى و پیامبران پیشین از اسلام و… که به جهت اختصار از بررسى آنها خوددارى مى شود.
براى آشنائى بیشتر منابع زیر معرفى مى گردد:
مختصر:
کتاب نقد، شماره 4، ص 242، مقاله ى «نگاهى درون دینى به پلورالیزم دینى، عبدالحسین خسروپناه»
مفصل:
1. کتاب سویه هاى پلورالیزم، محمدحسن قدردان قراملکى، کانون اندیشه جوان «نقد عقلى و برون دینى از پلورالیزم دینى است»
2. کتاب قرآن و پلورالیزم، محمدحسن قدردان قراملکى، کانون اندیشه جوان «نقد درون دینى و با استناد به آیات قرآن، از پلورالیزم دینى است».

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد