پیرامون تعریف و مفهوم دقیق اقتصاد اسلامی دیدگاههای مختلفی وجود دارد شاید بتوان در توضیح بهترین تعریف از نظام اقتصادی اسلام گفت :«نظام اقتصادی اسلام مجموعهای از الگوهای رفتاری و روابط اقتصادی است که در حوزة تولید و توزیع و مصرف از آیات و روایات به کمک تحلیلهای عقلی استنباط میشود. این الگوها و رفتارها بین افراد یک نظام در جهت اهداف مورد نظر، پیوندی ایجاد میکند که مبتنی بر مبانی بینشی و مکتبی خاص آن نظام است» در یک نگاه جامع تر می توان اقتصاد اسلامی را اقتصادی واقع گرا، اخلاق گرا و دانش مدار دانست. البته در زمینة نظام اقتصادی اسلام دیدگاههای متعددی وجود دارد؛ برخی میگویند اسلام در باب اقتصاد چیزی جز یک دسته احکام وضعی و تکلیفی ندارد، یعنی میگویند فقه اسلام، همان اقتصاد اسلامی است. دستهای میگویند: قواعدی تحت عنوان اصول کلی در اقتصاد اسلامی وجود دارد و ما نظام اقتصادی را در این چارچوب و اصول برنامهریزی میکنیم.شبیه این بحث را شهید صدر نیز مطرح کرده است. او در این باره میگوید:
اسلام علاوه بر فقه، مکتب اقتصادی دارد، و مکتب اقتصادی آن روشی است که اسلام برای حل مشکلات اقتصادی برگزیده، منتها این روش را منحصر کردند به اصول کلی و زیر بنایی، مثلاً اینکه آیا دولت باید در اقتصاد نقش داشته باشد یا نه؛ لیبرالیست میگوید که دولت کمترین دخالت را دارد. سوسیالیست میگوید دولت بیشترین دخالت را دارد. اسلام هم اصولی را در رابطه با دخالت دولت در اقتصاد بیان کرده است. دستهای دیگر معتقدند اسلام علاوه بر بیان یک دسته از اصول، دارای نظام اقتصادی است، حتی در حال حاضر برخی معتقدند که ما علم اقتصاد اسلامی هم داریم. (نظام اقتصاد اسلامی، هستها و بایدها، حجت الاسلام والمسلمین میرمعزّی، پایگاه اطلاع رسانی رسا نیوز )
در ادامه جهت تبیین دقیق تر بحث پیرامون اقتصاد اسلامی گزارشی از میزگرد همایش اقتصاد اسلامی با حضور آقایان حجة الاسلام والمسلمین غلامرضا مصباحی، دکتر مسعود درخشان، حجةالاسلام والمسلمین مهدی هادوی تهرانی،دکتر ایرج توتونچیان، دکترعلی صادقی تهرانی ارائه می شود که به این موضوع می پرازد که آیا اقتصاد اسلامی معنی دارد یا نه؟ پیشینة تاریخی وچشم انداز آن چیست؟
دکتر درخشان:
پیشینة تاریخی اقتصاد اسلامی به زمانی بازمی گردد که حرکت های آزادی بخش در کشورهای درحال توسعه و بویژه اسلامی، شکل گرفت و اندیشمندان و متفکرینی کوشش کردند در مقابل نفوذ فرهنگ ها، باورها و ارزش های مختلف با تکیه بر تعالیم اسلامی مقاومت کنند، آنها در مباحث اقتصادی و در دنیای دوقطبی با دو نظام سلطه جوی اقتصاد سرمایه داری و اقتصاد سوسیالیستی مواجه بودند و برای طرحِ اسلام به عنوان یک نظام درمقابل آن دو، مباحث سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دراسلام را مطرح کردند. آنها معتقد بودند همانطوری که اسلام نظام فرهنگی واجتماعی دارد، نظام اقتصادی نیز دارد و از آن زمان کوشش ها و تلاش ها برای اثبات وجود نظام اقتصادی اسلام، شدت گرفت، از آن تاریخ تاکنون، بیش از نیم قرن گذشته است و امروز درک ما از این مبحث، بسیار عمیق تر شده، از نظر من اقتصاد به معنای شناخت قوانین اقتصادی و حتی به معنای تنظیم امور اقتصادی، یک علم است، زیرا به هر حال اگر منظور از اقتصاد، تنطیم امور اقتصادی هم باشد این تنظیم باید متکی بر علم باشد، تحلیلهای اقتصادی، تحلیلهای علمی است اما کلمه دوم، ترکیب اقتصاد اسلامی واژة اسلام است، منظور چیست؟ آیا مجموعه ای از احکام یعنی فقه الاقتصاد مورد نظر است، آیا مراد برداشتهایی متکی بر جهان بینی اسلامی است، آیا ایجاد یک نظام اقتصادی بر مبنای نظریه های فقهی مورد نظر است؟ به نظر من همة اینها می تواند باشد و هست.
اما درقسمت اول و مفهوم اقتصاد به مثابة علم، می دانیم که علم کشف حقایق است و این کشف هیچ گاه کامل نخواهد شد؛ بلکه ما به سمت درک عمیق تر از مسایلی که درمقابل ما قرار دارد می رویم، در زمینه اقتصاد ما به دنبال درک عمیق تر از قانونمندی های اقتصادی، رفتارهای اقتصادی فرد یا نهاد و رفتار اقتصادی در سطح کلان و بین المللی هستیم. بنابراین، این سؤال مطرح است که اگر علم اقتصاد به معنای شناخت است، روش شناخت کدام است؟
درتاریخ علم اقتصاد، حداقل دو روش عمده برای شناخت مطرح شده است: روش اقتصاد سرمایه داری و روش اقتصاد سوسیالیسم. روش اقتصاد سرمایه داری، تحولات زیادی را پشت سر گذاشته است؛ روشی که آدام اسمیت، ریکاردو، مالتوس و جان استوارت میل، به کمک آن رفتار اقتصادی را می شناختند و تحلیل می کردند، تاحدودی متفاوت از روش والراس و پیروان اوست و هر دوی اینها تقریباً متفاوت از روشی است که کینز و پیروان او در مورد تجزیه وتحلیل پدیده های اقتصادی به آن اعتقاد داشتند؛ اما به نظر می رسد همه اینها یک نقطه مشترک دارند؛ در همه اینها، حقایقی است و هریک از اینها بعدی از ابعاد پیچیدة رفتار اقتصادی جامعه را مورد بررسی قرار داده اند و کمک بسیاری به درک ما از ابعاد پیچیده اقتصاد کرده اند.
در اقتصاد سوسیالیسم نیز روش تحلیل مارکس از قضایای اقتصادی که متکی بر منطق دیالکتیک ماتریالیستی درچارچوب تاریخی بود، منجر به کشف بسیاری از حقایق در زمینهء اقتصاد شد. باوجود نقایصی که در هردو روش شناخت سرمایه داری و سوسیالیسم وجود دارد اما هر دو کاشف حقایق بسیاری درباره اقتصاد از و این حقایق خود تشکیل دهندة بخشی از دانش بشری در این باره است که به آن علم اقتصاد می گوییم و ما بدون کاوش های ذهنی اندیشمندان و متفکران که بر اساس موازین منطقی وروش های عقلی صورت پذیرفته پدیده ای به نام دانش اقتصادی نداشتیم، اما یک اشکال وجود دارد و آن حاصل نگرش های تک بعدی است باید سعی کرد همه جوانب را مورد بررسی قرار داد، البته با توجه به پیشرفت های علمی حاصل شده در علم اقتصاد اگر تحلیلها جامع نیست این قطعاً به دلیل ساختارهای حاکم بر نظام اقتصادی است. از دیدگاه من، اگر شناخت علم اقتصاد فقط درچارچوب اقتصاد صورت بگیرد، آن شناخت، ناقص خواهد بود اما در صورتی که شناخت درقلمرو ارتباط اقتصاد با نظام های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و روند تاریخی شکل بگیرد به مراتب کامل تر خواهد بود، اگر اقتصاد را در بستر وسیعتری ببینیم در آن صورت، روش های شناخت متعارف وکلاسیک از پاسخ به خیلی از سؤالات عاجز است هرچند که توانایی های زیادی در زمینه اقتصاد کسب کرده اند، همچون روش هایی که در اقتصاد مارکسیستی بوده و توانایی زیادی در تفسیر روندهای تاریخی از تحولات اقتصادی داشته اند. اما مسأله اصلی این است که ما باید چارچوبی را که در آن شناخت اقتصادی را می طلبیم، به خوبی بشناسیم، بنابراین در واژه اول اقتصاد اسلامی شاهد هستیم که به چه میزان مشکلات، تنگناها و عقب ماندگی های علمی وجود دارد.
درباره کلمه دوم و واژة اسلامی ، دریافتیم که در این قسمت نیز، تنگناها و مشکلات زیادی وجود دارد. ابتدا بحث احکام واقعی مطرح شد که گفتیم آن را نمی شناسیم، لاجرم احکام اجتهادی را بشناسیم زیرا فقیه همة تلاش خود را کرده است، اسناد را بررسی کرده، کتاب و سنت را از نظر گذرانده، نظر فقهای دیگر را مطالعه کرده و سپس به استنباط از یک حکم دست یافته است، هرچند که اطمینان کامل به صحت آن ندارد، اما چون همة زوایا را بررسی کرده، فعلاً آن حکم را می پذیریم تا بعد با توجه به اسناد دیگری که به دست می آید و دقتهای عقلی دیگری که صورت می پذیرد حکم بهتر دیگری استنباط شود، بنابراین، این قسمت هم در مرحلة رشد و شکوفایی است وهمانطور که در اقتصاد روش های متعددی وجود دارد.
در اجتهاد هم روش های متفاوتی هست، روش اصولیین یک روش عقلی است، فقهای اهل سنت نیز روش های خاص خود را دارند، بنابراین تنگناها در هردو واژه وجود دارد، اما نکته اصلی این است که هم اقتصاد و هم اسلام، هردو مبتنی بر علم هستند، زیرا روش اصولیین نیز یک روش علمی است. پس در پاسخ به این سؤال که اقتصاد اسلامی علم است یا نه، می توان باتوجه به آنچه گفته شد چنین بیان کرد که مبنای هر دو علم است و این علم باید با کاوش های عقلی و بادقت در ابعاد مختلف پدیده ها به دست بیاید، البته مسأله حساسی که ممکن است در اقتصاد اسلامی بوجود بیاید ناهماهنگی در درجات رشد این دو با هم است، می دانیم که علم اقتصاد به صورت شتابان و چشم گیری رشد کرده فقه ما با اینکه آن همه توصیه به نوآوری و ابداعات جدید در آن می شود، اما هنوز مباحثی را که مطرح می کند کم و بیش مباحثی است که در قبل از انقلاب تجاری و انقلاب صنعتی وجود داشته، به همین دلیل وقتی مباحث جدیدی چون بانک یا بورس مطرح می شود سعی می کنند این مباحث را تقسیم کنند تا به صورت موضوعاتی در بیاید که احکام فقهی اش وجود دارد، چون فقه یعنی حکم و موضوع و استنباط حکم برای موضوع، اما این موضوعات باید موضوعات خاص باشند. چرا؟ زیرا قبل از تحولات جدید در اقتصاد، موضوعات از این سنخ بوده است، درحال حاضر، ما دربارة پدیده هایی مثل بورس ها، عملیات بورس و عملیات بانکی نمی توانیم حکمی استنباط کنیم. به گفته استاد مطهری، شاید ما نیاز داشته باشیم که برای تمام نظام سرمایه داری حکم استنباط کنیم، اما آن دید را از کجا بیاوریم. لازمه اش این است که شناخت کافی به اقتصاد و نظام سرمایه داری داشته باشیم، آن شناخت چگونه باید بدست بیاید؟ آن هم وظیفه اقتصاددان ها و علم اقتصاد است و کار فقهی نیست.
بنابراین، می توان گفت همانطور که فقها، با تمام کمبودها به استنباط احکام می پردازند، اقتصاددانها نیز با تمام کمبود هایی که در علم اقتصاد است به مدیریت جوامع صنعتی پرداخته اند و همانگونه که نظام های اسلامی، با دریافت های موجود از احکام الهی مدیریت شده اند، نظام های بسیار پیچیدة صنعتی نیز با دانش اقتصادی موجود و با همة کمبودها در بعد نظری و نواقص بسیار زیادی که در آن به چشم می خورد مدیریت شده اند. بنابراین محور اقتصاد اسلامی علم است یکی علم اقتصاد و دیگری علم استنباط و اگر کوشش در پیشبرد این دو نشود، در هر یک، احتمال بروز بحران وجود دارد، نکته مهم این است که در حال حاضر کدام یک نیاز به رشد دارد و این نکته می تواند موضوع بحثهای بعدی باشد.
حجة الاسلام و المسلمین هادوی تهرانی:
اصطلاح اقتصاد اسلامی به دلیل آنکه دانش اقتصاد و مباحث مربوط به آن جدید است خود اصطلاح جدیدی است و همچنانکه اشاره کرده اند طرح موضوع اقتصاد براساس دیدگاه ها و روش های خاص از مکاتب دیگر آغاز شده است. اما واقعیت اقتصاد اسلامی ریشه درتاریخ اسلام دارد یعنی اسلام با ظهور خود در واقع یک اقتصاد نو را عرضه کرد، فلسفة اقتصادی خاصی را با خودش آورد و مکتب اقتصادی و نظام اقتصادی جدیدی با خود به همراه آورد. پیامبر اکرم(ص) درزمان خودشان سازوکار اقتصادی ویژه ای را با توجه به شرایط جزیرة العرب تحقق بخشیدند.
بنابراین، سابقهء اقتصاد اسلامی، به قدمت اسلام است هرچند که این عنوان، عنوان جدیدی باشد. اما مقصود از اقتصاد اسلامی چیست؟ به اعتقاد من، ما باید بین فلسفة اقتصادی اسلام، مکتب اقتصادی اسلام، نظام اقتصادی اسلام و حقوق اقتصادی اسلام، با سازوکار اقتصادی وعلم اقتصاد، تفکیک قائل شویم. مکتب اقتصادی اسلام از سنخ مباحث کلامی وفلسفی است و روش کار در آنها، به شیوة مباحث اعتقادی و کلامی است. بحث نظام و مکتب، بحث فقهی است؛ البته با توجه به این نکته که ما باید درمباحث فقهی به بحث نظام سازی و شیوة استنباط مکتب، بیش از آنچه که تا حال پرداخته شده بپردازیم؛ یعنی در واقع، اصول فقهی مناسب، برای استنباط مکتب و نظام اقتصادی را عرضه کنیم، این اصول فقهی، نیاز به یک نظریة راهنما نیز دارد. نظریة اندیشة مدون، به عنوان یک نظریة راهنما به همین دلیل مطرح شد.
حقوق اقتصادی، بحثی است که درفقه ما، به صورت گسترده به آن پرداخته شده وشیوه اش هم شیوة فقهی است. سازوکار اقتصادی ازکار مشترک علم اقتصاد و فقه حاصل می شود، اما آیا علم اقتصاد، اسلامی وغیراسلامی دارد؟ خود علم ادعایش این است که من به تحلیل واقعیتها و به کشف قوانین می پردازم. اما باید توجه داشت که ما درتحلیل واقعیتها و کشف قوانین، ناگزیر به داشتن یک سری مفاهیم راهنما پیش از پرداختن به علم هستیم. حالا ممکن است این علم اقتصاد اسلامی، در خیلی از نقطه ها، با علم اقتصاد متعارف یعنی مثلاً علم اقتصاد پوزیتیویستی مشارکت هم داشته باشد، اما نقاط مفارقت هم خواهیم داشت. ما در همة حوزه ها می توانیم از اقتصاد اسلامی سخن بگوییم، در واقع، اقتصاد اسلامی یک عنوان جامعی است که بر تمام این مفاهیم صدق می کند.
اما بحثی هم دربارة پیشینه اقتصاد اسلامی و چشم انداز و آینده آن مطرح است. در مورد آینده، باید عرض کنم، اگرچه ما درحوزة استنباط مکتب و نظام اقتصادی مشکل داریم و در حوزة حقوق اقتصادی و مکتب اقتصادی کارهای خوبی شده و اندیشمندانی همچون شهید صدر و برخی دیگر در حوزة نظام اقتصادی، کارهایی انجام داده اند، اما همة اینها، نیاز به تکمیل دارد و شکی نیست که درحوزة فلسفة اقتصادی اسلام، کمتر کار شده است. با این وجود، این به معنای آن نیست که ما درحوزة علم اقتصاد اسلامی از مکتب و نظام و فلسفة اقتصادی اسلام، خیلی جلوتر هستیم. چون ما در این بحث احتیاج به کار جدی داریم تا ببینیم در مباحث اقتصادی ما، چه مقدار پیش فرضهای متافیزیک نقش دارند. مشکل جدی مباحث اقتصادی ما این است که چون فارغ از پیش فرضهای متافیزیک، مورد مطالعه قرار می گیرد، تصور می شود که اینها فارغ از پیش فرضهای متافیزیک هستند. به اعتقاد من، اگر بخواهیم به جایی برسیم که بتوانیم یک عرضة مثبت و موفق از اقتصاد اسلامی داشته باشیم نیاز به یک بازنگری و کار جدی در حوزه های فقه، اصول فقه، مباحث کلامی و فلسفی و هم در حوزة علم اقتصاد داریم.
آقای دکتر صادقی تهرانی:
من نیز مفهوم اقتصاد اسلامی را از مفهوم علم اقتصاد اسلامی جدا می کنم؛ همچنانکه مفهوم نظام سرمایه داری را از مفهوم علم اقتصاد و مفهوم نظام سوسیالیستی را از آن جدا می دانیم. ابتدا باید مفهوم اقتصاد را در این مباحث بشناسیم و تعریفی از آن ارائه دهیم تا مثلاً یک محقق بداند برداشت ما از اقتصاد چیست. من بحث را از توان انسان بهینه ساز شروع می کنم؛ یعنی انسانی که آفریده شده تا بتواند با تفکر و تدبر خود زندگی کند. این انسان، خردمند است، خردِ جمعی هم دارد و به خوبی می داند که باید با یاری دیگران قوانین و ضوابط و مرزها را مشخص کند تا بتواند بهینه سازی کند و آنرا ادامه دهد،. در تفکری که انسان را آزاد، مختار و بهینه ساز می بیند، وجود مکتب، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. مکتب، یک منبع بزرگ از ارزشهاست و دین یکی از مهمترین منابع ارزش برای بشر است. . در میان اقتصاددان ها، برخی فلسفه انسانی را پذیرفته اند و در تئوری های خود دخالت داده اند.
یک انسان مختار، در اداره زندگی خود و جامعه بهینه ساز و توانمند است و نیاز به قانون و حکومت را نیز می داند، اما با این حال انسان به شدت محتاج ارزشهاست و دین اسلام، یکی از کانون های بزرگ ارزش ها بوده است. پیامبر اسلام(ص) سیزده سال این اصول و ارزشها را ترویج دادند و ده سال نیز به عنوان اولین و بهترین مسلمان با آن اندیشه اسلامی و قرآنی، قدرت را به دست گرفتند تا کار کنند. بی تردید تصمیم گیری های پیامبر(ص)، همه متأثر از مبانی متعالی اسلام بود که به آن عشق می ورزیدند و لذا تمام رفتار پیامبر را می توان سیاستگذاری و طراحی حقوقی و اقتصادی اسلام نام برد که اسوة تفکر صحیح در اسلام است.
سخنان پیامبر(ص)، نشأت گرفته از وحی است؛ پس وقتی مسئولیت حکومت به او اعطا شد، رفتارش و زندگی اش را براساس وحی تنظیم می کند و لذا پیامبر(ص)، سیاستگزاری می کند و این سیاستگذاری ها با عشق در مردم نهادینه می شود؛ یعنی مبتنی بر حقوق و قانونمند می شود و فقه بوجود می آید و مردم هم یک فرهنگ جدید می گیرند. پیامبر(ص)، هیچ نهادسازی جدیدی نمی کند، هیچ روش جدیدی طراحی نمی کند؛ اما با توجه به آموزه های وحی و دین، از میان نهادهای موجود نهادهایی را برمی گزیند. در بخش اقتصاد، احکام امضایی خیلی بیشتر از احکام انشایی هستند؛ البته چند چیز حرام است که درقرآن آمده و بقیه اش دیگر احکام امضایی است؛ یعنی نهاد مضاربه، مساقات و بوده؛ اما همه آنها براساس این تفکر جدید، قانونمند می شود و شروع می کند به عمل کردن بر اساس قوانین و ضوابط جدید، عمل به آنها هم عین صواب می شود و بعد البته به مرور، این روشها نیز نهادینه می شوند و در سطح جامعه و در تمدن اسلامی فراگیر شده و رفته رفته به نظام تبدیل می شود ،.برای من مفهوم اقتصاد اسلامی، خیلی قابل درک است. پیامبر اسلام(ص)، برای کل زندگی قوانین، ضوابط، معیارها وجهان بینی هایی آوردند. یعنی حتی در زمینة زندگی اقتصادی هم چنین کردند. چون اینها از هم جدا نیستند. شما به عنوان علم جدا می کنید، ولی بشر یک زندگی دارد.
اینها قانونمندی و نهادسازی شده و البته متناسب با زمان خویش در عمل ظهور پیدا کرده و البته فراز و نشیب نیز داشته اند. امروز نهادهای نظام قدیم اقتصاد اسلامی به این معنا، آثارش وجود دارد و می تواند موضوع تحقیقات بسیار خوب علمی باشد و به نظر من دانش اقتصادی تا به امروز چیزی را کشف نکرده و حرفی را نزده که آن نظام را رد کند و یا حتی آن را تمجید نکند، اما آنچه گفتم مفهوم اقتصادی اش بود و لیکن مفهوم اسلامی اش به چه معناست؟ به نظر من مفهوم «اسلامی» آن چیزی است که عرف آزاد مسلمین آن را می فهمند؛ یعنی همان چیزی که خداوند با آن گناه و ثوابش را تعیین می کند، اما علم اقتصاد اسلامی چیست؟ آن را نیز به همین طریق می سنجم؛ علم، کاری بشری است. ما مسلمانها می توانیم کشف کنیم و بقیه هم می توانند.
به نظر من، علم هم باید به همین ترتیب در تمدن اسلامی بیاید. اندیشة اینکه ما بنشینیم برای خودمان یک علمی درست کنیم که با آن علم، یک نظامی را بسازیم، این حرفها عجیب و غریب است و ما در مورد هیچ کار دیگری چنین نمی کنیم. چرا باید در مورد اقتصاد این کار را بکنیم. مگر راجع به پزشکی، رانندگی، و یا هواپیما سوار شدن از اول نشستیم و خودمان چنین چیزی ابداع کنیم. علوم همه اش اطلبوا العلم ولو بالصین است. می رویم، می گیریم، منتها وقتی می خواهیم علم را بگیریم، یک نکتة عظیمی را به خاطر داشته باشیم که نداریم وآن اینکه همانطور که فرمودند آن بخشهای غیراقتصادیِ اندیشة اقتصادی را ارزیابی و تجزیه و تحلیل کنیم، توانِ بررسی داشته باشیم، که آیا این تئوری ها و این حرفها، چه مقدار مربوط به اقتصاداند و چه مقدار یک ارزش هستند. چون ما در مرحلة گزینش هستیم. به نظر من در مرحله گزینش آنچه که آینده نگری است و من به انجام آن امیدوارم، این است که دانشگاههایمان در رشته های اقتصادی قدرت و شعور انتخاب داشته باشند که چه مجموعه تئوریهایی، با تفکر ما هماهنگ است. آیا تفکر ما روشن است؟ آیا امروز تفکر اسلامی ما روشن است؟ و لذا مشکل ما، به نظر من، در انتخاب تئوری ازعلم اقتصاد نیست، مشکل ما کمبود تئوری های علمی نیست، به اندازة کافی تئوری های بدردخور وجود دارد. مشکل ما از خودمان است. هنوز حتی مفاهیم برای ما هضم نمی شود.
ما از مطالبی که شهید صدرـ که20سال پیش به رحمت خدا رفتندـ که آنها که در سنین جوانی گفتند، نه تنها جلوتر نرفتیم، بلکه واقعاً هنوز حتی سراغ کشفیم و هنوز مرز بین منطقه الفراغ این زمینه ها اندیشه های ما روشن نیست، لذا اصولاً من فکر می کنم که ما، ورای تصمیم گیری، احتیاج به اصول، معیارها و مکارم داریم، ما در این ها مسأله داریم و بخصوص که این روزها مسأله مان هم شدیدتر شده است؛ به این لحاظ که ما بسیاری از اصول مان مصلحتی تعریف می شود و مصلحت ها مدام عوض می شود، لذا ما امروز گیج تر از غرب درتفکر اسلامی هستیم.
جناب آقای دکتر توتونچیان
: من سعی می کنم از دریچة دیگری بحث را دنبال کنم و یک مقداری توضیح بدهم. وقتی که بحث اقتصاد اسلامی مطرح می شود باید ببینیم این پسوند در علم اقتصاد چه تغییری ایجاد کرد، که تبدیل به این شد. آقای واتیزمن (Weitzmann)کتابی دارد به نام «اقتصاد شراکتی» Cooperative Economics ب نشان می دهد که این اقتصاددان آمریکایی پذیرفته که سیستمهای اقتصادی متعدد داریم. وی می گوید زمانی می توانیم یک سیستم اقتصادی جدا مطرح بکنیم که یک سری ابزارها و لوازمی آماده باشد؛ مثلاً وقتی از حقوق اقتصادی حرف می زنیم، از ابزارهایی که وجود دارد، از نهادها و از هدفها صحبت می کنیم، شهید صدر نیز همین مطالب را در قالب توزیع قبل از تولید و یا توزیع پس از تولید بحث می کند.
بنابراین ملاحظه می شود که بحث مربوط به اقتصاد اسلامی، اگر نامأنوس باشد، بایدزمانی که اقتصاد سوسیالیستی نامأنوس بود، این ایراد را می گرفتند و می گفتند مگر علم اقتصاد بیش ازیکی است؟ مگر غیر از اقتصاد سرمایه داری هم داریم؟ اقتصاد سوسیالیستی دیگر چه صیغه ای است؟ اما اگر اقتصاد سوسیالیستی را پذیرفتیم، انواع سیستمهای دیگری را که آقای واتیزمن طبقه بندی کرده است، باید بپذیریم.. شما ملاحظه بکنید که ما در اقتصاد اسلامی آیا آن ابزار و وسایل و این دو بحث کارآیی و عدالت را واقعاً نداریم که یک عده ای توضیح می دهند که ما چیزی به نام اقتصاد اسلامی نداریم.
متأسفیم از اینکه بعضی از افراد تحصیل کرده که برای آنها احترام هم قائل هستیم، اظهارنظرهایی می کنند که در حد توانایی هایشان ـ باتوجه به تخصص و تجربه شان ـ نیست. حالا ببینید که چه چیزی باعث شد که ما این قدر انفعالی حرکت می کنیم و یک عکس العمل در مقابل اقتصاددانان غربی و یا بگوییم غربزده ها نشان می دهیم. آنها می گویند که علم اقتصاد، اقتصاد سرمایه داری است. بقیة چیز ها حرفهای بی ربط وبی اساس است. آیا در اقتصاد سرمایه داری چیزی دیده می شود که در اقتصاد اسلامی دیده نمی شود؟ می گویند که اقتصاد اسلامی علم نیست ـ می گوییم چرا؟ می گویند که شما همه اش از ارزشها صحبت می کنید، آیا واقعاً در اقتصاد سرمایه داری، در اقتصادرفاه از چه حرف زده می شود. اولین Proposition راجع به چیست؟ آیا غیر از این است که از Value judgements قضاوتهای ارزشی است؟ آیا اقتصاد سرمایه داری واقعاً هیچ جا در زمینه های اخلاقی وعاطفی صحبت نمی کند؟
ببینید اقتصاددانان غربی، هم کار مجتهدین ما را انجام می دهند و داده اند، هم کار اقتصاددان را. یعنی هم در مورد Value judgement نظر دادند و هم علم اقتصاد را جلو بردند، ولی ما در اقتصاد اسلامی آنها را تفکیک کردیم و می گوییم آنچه که به عنوان ارزش در مکتب اقتصادی وبنا به گفتة شهیدصدر تحت عنوان بایدها و نبایدها مطرح می شود را از فقها و مجتهدین می گیریم و دیگر در این مورد جروبحث نمی کنیم.. فرض می کنید که ما سیستم اقتصادی اسلامی را اینجا صددرصد پیاده کردیم. شما ممکن است بپرسید که فصل مشترک ما با غربیها برای تنظیم حساب وکتاب اقتصادی مان چیست؟ من هم می گویم GNP را همانجوری حساب خواهیم کرد که امروز آمریکا محاسبه می کند. می گوییم که GNP برابر است با مصرف + سرمایه گذاری + هزینه های دولت + خالص تجارت خارجی. منتها نکته در اینجاست. گرچه ما از مصرف و از تابع مصرف صحبت می کنیم، ولی اینکه مصرف تابع کدام یک از عوامل هست، این را مکتب اقتصادی ما می گوید . اینکه آیاسرمایه گذاری تابعی است از نرخ بهره، این را مکتب اقتصادی می گوید
و اما در موضوع اقتصاد اسلامی، می توانم بگویم که طی این سی سال گذشته تحقیقات بسیار خوب و ارزنده ای در این زمینه انجام شده است، بخصوص بانکداری اسلامی، زیرا اگر ما در هیچ زمینه ای با نظام سرمایه داری اختلاف نداشته باشیم، حداقل در بانکداری اسلامی اختلاف داریم، در بعضی از کشورهای اروپایی بانکداری اسلامی در کنار بانکداری ربوی درست شده است. در اردن اینطور هست که بانکداری اسلامی به موازات بانکداری ربوی درحال پیشرفت است. همچنین گفته شده بانکها هزینه های زیادی به دانشگاه هاروارد داده اند، تا دربارة بانکداری اسلامی مطالعاتی را انجام دهند و البته مشغول مطالعه هستند. یعنی موضوعی است که حتی اقتصاددانان غربی، شدیداً احساس علاقه می کنند . اما از اینکه ما چه انتظاراتی داریم و دنیا به کدام سمت می رود اگر ما در هیچ زمینه ای با سیستم سرمایه داری اختلاف نظر نداشته باشیم، در مورد بانکداری اسلامی داریم. من معتقد هستم درصورتی که بانکداری اسلامی را آنچنانکه عمل می کند و باید عمل کند به غربیها بگوییم خیلی زیباتر و علمی تر ومتقن تر مطالب را به ما برمی گردانند و ما به عنوان شـاگرد باید در کلاس آنها بنشینیم و یـاد بگیریم که بـانکداری اسلامی را چگونه می شود اداره کرد .
حجة الاسلام و المسلمین غلامرضا مصباحی:
یک نکته این است که اقتصاد از علوم انسانی و رفتاری است نه از علوم طبیعی. با بعضی از اقتصاد خوانده های خودمان که می گویند فرقی بین علم اقتصاد وعلم فیزیک نیست، اختلاف نظر داریم. البته توضیح خواهم داد که چه تفاوتهای دیگری در این زمینه ها است. اقتصاد از علوم انسانی است و رفتار انسانها را در زمینة تولید، توزیع، مبادله و مصرف مطالعه می کند. رفتار انسانها برخاسته از فرهنگ وهنجارهای آنهاست انسانها موجودات فرهنگی هستند و موجودات فرهنگی آنچنان رفتار می کنند که می اندیشند و پشتوانة اندیشه های آنها و یا در پس اندیشه شان دنیایی نهفته است. نکتة سوم اینکه ماهیت داده های علوم انسانی با داده های علوم طبیعی، تفاوت جوهری دارند. ماهیت داده های علوم انسانی اختیاری است؛ حاصل اختیار انسانهاست. همراه با ارادة انسانها تحقق پیدا کرده است. ماهیت داده های علوم انسانی از جمله اقتصاد این است که هدفدار است وهدفی را تعقیب می کند و بر خلاف داده های علوم طبیعی که با اراده تحقق پیدا نمی کند، اراده ای از ناحیة خود آنها نیست و تحت تأثیر فرهنگها شکل نمی گیرند؛ مثلاً ترکیب آب از یک مولکول اکسیژن و دو مولکول ئیدروژن است، اینطور نیست که تحت تأثیر فرهنگها و ارزشها و هنجارها متحول بشود؛ بلی تحت تأثیر شرایط طبیعی وجغرافیایی ویا مصنوعی متحول می شود مثل به جوش آمدن آب در صددرجه حرارت یا تأثیرپذیری فلزات از حرارت. آنچه که قواعد و قوانین علوم طبیعی نامیده می شوند تحت تأثیر هنجارها و ارزشها و تفاوت جوامع بشری و تفاوت عصرها ونسل ها متفاوت نمی شوند.
در علوم طبیعی، ماهیت قوانین علوم انسانی نیز با ماهیت قوانین علوم طبیعی تفاوت جوهری دارند. ما در علوم انسانی در پی کشف رابطة علی و معلولی هستیم. رابطة بین دو پدیده را به عنوان یک رابطه ای که میان آنها ضروری است. دنبال می کنیم. گرچه بعضی تصور کرده اند در علوم انسانی، رابطه ها از همین جنس است و به دنبال پیدایش مکانیزم رفتار به عنوان روابط ضروری علی ومعلولی هستند، نکتة دیگر این است که روش تحقیق و مطالعه در علوم انسانی، متفاوت از روش تحقیق و مطالعه در علوم طبیعی است. در علوم طبیعی ما معمولاً از آزمایشگاه استفاده می کنیم و عنصری را، یا رابطه ای را در آزمایشگاه مورد مطالعه قرار می دهیم. محقق، شرایط آزمایشگاه را به گونه ای برقرار می کند که عاملی را بتواند حذف کند واثر حذف این عامل را مشاهده کند، یا عاملی را بتواند بیفزاید و اثر افزودن این عامل را مشاهده کند همچنین در کوتاه مدت می توان آزمایش را تکرار کرد، اما در علوم انسانی و از جمله اقتصاد ما با یک جامعة سیال بشری روبرو هستیم، به عنوان مثال در مطالعات اقتصادی، آزمایشگاه دراختیار محقق نیست؛ گرچه بعضی از محققین خواسته اند نمونهء جوامع کوچکی را ایجاد بکنند و آنها را محل آزمایشگاه خودشان قرار بدهند، ولی اصولاً چون اینجا یک عنصر آزاد به نام ارادة بشری وجود دارد آن آزمایشگاه، آزمایشگاهی شبیه آزمایشگاههای علوم طبیعی و تجربی به آن معنا نیست.
پس ما روش تحقیق مان در علوم انسانی ناگزیر با روش تحقیق مان در علوم طبیعی متفاوت خواهد بود، گرچه در اینجا از تجربه استفاده می کنیم، اما این تجربه، به کلی با تجربه در علوم طبیعی متفاوت است. یک نکتة دیگر هم اضافه کنم؛ مبانی اقتصاد لیبرالی با مبانی اقتصاد اسلامی متفاوت است. من فهرست وار عرض می کنم. از جمله مبانی اقتصاد لیبرالی دئیسم است، نفی ربوبیت خدا. «دترمینسیم» است یعنی جبرگرایی. یکی از مبانی اقتصاد لیبرالی، «اومانیسم» است. در این دیدگاه انسان به خود واگذار شده و رها شده است، فردگرایی Individualism مبناست، جامعه هویتی ندارد، تنها مجموعه ای است از افراد به هم پیوسته، هویت جمعی در تفکر اقتصاد غربی وجود ندارد. فرد است که آزاد است، فرد است که تصمیم می گیرد و دنبال منافع خودش است، فرد است که در پیِ حداکثر ساختن نفع یا لذت خودش است.
نکته مهم دیگر در این زمینه لزوم توجه مسؤولان و کارگزاران نظام به امر اقتصاد اسلامی است. انتظار محققان و صاحبنظران اقتصاد اسلامی این است که دولت محترم جمهوری اسلامی ایران در این راستا تلاشهای مضاعفی انجام دهد و به طور مستقیم سرمایه گذاری نماید. در میان خود صاحبنظران محترم اقتصاد اسلامی نیز ضرورت دارد اتحاد و هماهنگی بیشتری بوجود اید که البته قدمهای اولیه با همیت برخی از اساتید و همین جمع برگزارکننده همایش برداشته شده است.
آقای دکتر درخشان:
به نظر من، هرآنچه که از نتیجة کاوشهای عقلی و براساس موازین منطقی بدست بیاید، علم است و علم مورد احترام اسلام است و از این نقطه نظر، اسلامی است؛ چه اقتصاد باشد چه سیاست، چه علوم جامعه شناسی یا علوم روان شناسی، اما این با واقع امر و حقیقت امر متفاوت باشد. می دانیم حکمی را که فقیه استنباط می کند ممکن است با واقع فرق کند، اما غایت کوشش خود را کرده است. دانشمندان نیز در زمینه های مختلف علمی و بخصوص در علم اقتصاد، غایت کوشش عقلی خود را می کنند و تا موقعی که کوششهای بیشتری نشده آن علم معتبر است و مورد احترام اسلام خواهد بود و از این نظر تحت پوشش اقتصاد اسلامی است. اما اینکه بسیاری از مسائل هست که در اقتصادهای دیگر کنار گذاشته شده، اما ما می گوییم انسان پدیدة پیچیده ای است و اراده دارد و این هم نکتة بسیار مهمی است، علم روان شناسی نیز کوشش می کند رفتار انسان را تجزیه وتحلیل کند و جایگاه مسائلی مثل اراده و امثال آن را بدست بیاورد. اما به هرحال چون انسان موجودی پیچیده است این پیچیدگی به معنای نفی علم نیست، به معنی ضرورت کاوشهای بیشتر عقلی و علمی در این رشته است. اما برداشت شخصی من از اقتصاد اسلامی مبتنی بر برداشت خاصی است که از اسلام دارم. به این معنا که باید یک هماهنگی کلی میان رفتارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و روانی یک جامعه اسلامی باشد.. یک راه حلی که من به ذهنم می آید آن هماهنگی کلی است که در همة ابعاد باید انجام بشود، یعنی اگر بخواهیم اقتصاد را صرفنظر از نظام سیاسی و فرهنگی جامعه نگاه کنیم و تک بعدی ببینیم، دچارمشکل می شویم. اقتصاد کارش مطالعة مادیات است و طبعاً تمام این قوانین اقتصادی که حاکمیت دارد، صحیح خواهند بود به شرطی که ما دنیا را فقط در اقتصاد و جهان مادی ببینیم، اما اگرشما فرهنگ اسلامی را آوردید و بر آن اساس و یک نظام سیاسی اسلام و رفتارهای اجتماعی انسان را تعریف کردید، خیلی باید کامل باشد زیرا در آن صورت همه خودشان را ناقص نشان می دهند. نه اینکه غلط باشند؛ نه، ناقص خواهند بود. آنچه که کاوشهای عقلی است درست است، اما می تواند ناقص باشد و تصمیم براساس مجموعه های ناقص بحران زا است، بنابراین آنچه که به نام اقتصاد اسلامی من در این تعبیر از آن برداشت می کنم یک مجموعة کامل هماهنگ و مبتنی بر علم است، حالا می فرمایید که اگر غرب هم اینگونه بیندیشد، آنها هم اقتصاد اسلامی دارند. عرض من دقیقاً همین طور است آنها هم اقتصادشان اسلامی است، اگر اسلامی را به معنای الهی نگاه کنیم. قطعاً آنها هم همینطور هستند، اگر در اقتصاد غرب هم نظام مادی اقتصادی را در یک چارچوب وسیع تر نظام الهی نگاه کنند، و اعتقادشان به معاد را درعمل هم نشان بدهند و تنظیمات اجتماعی شان را بر آن اساس بنا کنند و زمینه های رشد آن تنظیمات را که در این راستای کلی است، بیشتر فراهم کنند و محدودیت هایی را در زمینه هایی که تنظیم امور نظام شان را به سمت یک بعدی دیدن می برد ایجاد کنند، طبعاً آنها همه مورد تأیید اسلام هم است.
بحث ما قبل از اقتصاد اسلامی، اقتصاد الهی است. بنابراین از این بعد کلی که نگاه کنید در یک اقتصاد الهی که محور انسان است، محور، یک حداقل هایی است، الآن مسألة استثمار که در نظام سرمایه داری است بخاطر دنیایی دیدن مسأله است و یا از بین بردن انگیزه ها، و بردگی انسان درنظام سوسیالیسم نیز بخاطر یک بعدی دیدن و مادی دیدن دنیاست، آنچه که به معنای واقعی کلمه، علم اقتصاد است، من اسمش را اقتصاد اسلامی می گذارم. واقع کلمه، یعنی هماهنگی در همة رده ها تا به مسائل ارزشی الهی برسد و از این نقطه نظر، ما متوجه می شویم که در تئوری هایمان، در شناخت از ارزشهامان، در جامع نگری هایمان بسیار کمبود داریم، و همة اینها، نشان دهندة این است که باید خیلی کار کنیم بویژه در دانشگاهها .
حجة الاسلام و المسلمین هاودی تهرانی:
درمجموع مفهوم اقتصاد اسلامی، یک مفهوم معنادار است و ما واقعاً باید در حوزة مباحث مکتبی و ارزشی یک بازنگری و کنکاش دوباره انجام دهیم و هم در حوزة مباحث علمی و گزینش تئوری ها و بحثهایی که تا کنون در حوزة علم اقتصاد انجام داده ایم، باید یک بازنگری و دقت بکنیم. به نظر می رسد که این مقدارش که از مجموع مباحث برمی آید، مورد توافق است، ا
حجة الاسلام و المسلمین غلامرضا مصباحی:
آنچه که در پایان این میزگرد لازم است یادآور شوم اینست که بحث های این میزگرد نشان داد که حرفهای نگفته در اقتصاد اسلامی بسیار است و امیدوارم این همایش مقدمه حرکت جدیدی به سوی پژوهشهای جدی تر و عمیق تر در زمینه اقتصاد اسلامی باشد. مسلماً این امر بدون مشارکت همه دانشگاهها در قالب همایشهای علمی و انجام پرژه های تحقیقاتی امکان پذیر نخواهد بود .
(ر.ک : مجله پژوهشی امام صادق (ع) ، شماره 11 و 12 )
براى آگاهى در زمینه اقتصاد اسلامی ر . ک :
– اقتصاد اسلامی، شهید مطهری
– نظری به نظام اقتصادی اسلام، شهید مطهری
– مبانی اقتصاد اسلامی، دفتر همکای حوزه و دانشگاه
– درآمدی بر اقتصاد اسلامی، دفتر همکای حوزه و دانشگاه
– سیاست های اقتصادی در اسلام، سعید فراهانی فرد
– فصلنامه اقتصاد اسلامی
– اندیشه های اقتصادی در نهج البلاغه، دکتر سید محسن حائری- بانکدارى بدون ربا، ترجمه: البنک الربوى فى الاسلام، سید محمد باقر صدر
-اقتصادنا ، شهید صدر
– عملیات بانکى داخلى، چاپ موسسه بانکدارى ایران بانک مرکزى جمهورى اسلامى ایران
– بانکدارى بدون ربا، عباس موسویان
– بیمه و ربا، استاد شهید مطهری
– ارزش ها و توسعه، بررسی موردی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، محمدتقی نظرپور
– سیاست های پولی در بانکداری بدون ربا، سعید فراهانی فرد
– مکتب و نظام اقتصادی اسلام، مهدی هادوی تهرانی
اسلام علاوه بر فقه، مکتب اقتصادی دارد، و مکتب اقتصادی آن روشی است که اسلام برای حل مشکلات اقتصادی برگزیده، منتها این روش را منحصر کردند به اصول کلی و زیر بنایی، مثلاً اینکه آیا دولت باید در اقتصاد نقش داشته باشد یا نه؛ لیبرالیست میگوید که دولت کمترین دخالت را دارد. سوسیالیست میگوید دولت بیشترین دخالت را دارد. اسلام هم اصولی را در رابطه با دخالت دولت در اقتصاد بیان کرده است. دستهای دیگر معتقدند اسلام علاوه بر بیان یک دسته از اصول، دارای نظام اقتصادی است، حتی در حال حاضر برخی معتقدند که ما علم اقتصاد اسلامی هم داریم. (نظام اقتصاد اسلامی، هستها و بایدها، حجت الاسلام والمسلمین میرمعزّی، پایگاه اطلاع رسانی رسا نیوز )
در ادامه جهت تبیین دقیق تر بحث پیرامون اقتصاد اسلامی گزارشی از میزگرد همایش اقتصاد اسلامی با حضور آقایان حجة الاسلام والمسلمین غلامرضا مصباحی، دکتر مسعود درخشان، حجةالاسلام والمسلمین مهدی هادوی تهرانی،دکتر ایرج توتونچیان، دکترعلی صادقی تهرانی ارائه می شود که به این موضوع می پرازد که آیا اقتصاد اسلامی معنی دارد یا نه؟ پیشینة تاریخی وچشم انداز آن چیست؟
دکتر درخشان:
پیشینة تاریخی اقتصاد اسلامی به زمانی بازمی گردد که حرکت های آزادی بخش در کشورهای درحال توسعه و بویژه اسلامی، شکل گرفت و اندیشمندان و متفکرینی کوشش کردند در مقابل نفوذ فرهنگ ها، باورها و ارزش های مختلف با تکیه بر تعالیم اسلامی مقاومت کنند، آنها در مباحث اقتصادی و در دنیای دوقطبی با دو نظام سلطه جوی اقتصاد سرمایه داری و اقتصاد سوسیالیستی مواجه بودند و برای طرحِ اسلام به عنوان یک نظام درمقابل آن دو، مباحث سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دراسلام را مطرح کردند. آنها معتقد بودند همانطوری که اسلام نظام فرهنگی واجتماعی دارد، نظام اقتصادی نیز دارد و از آن زمان کوشش ها و تلاش ها برای اثبات وجود نظام اقتصادی اسلام، شدت گرفت، از آن تاریخ تاکنون، بیش از نیم قرن گذشته است و امروز درک ما از این مبحث، بسیار عمیق تر شده، از نظر من اقتصاد به معنای شناخت قوانین اقتصادی و حتی به معنای تنظیم امور اقتصادی، یک علم است، زیرا به هر حال اگر منظور از اقتصاد، تنطیم امور اقتصادی هم باشد این تنظیم باید متکی بر علم باشد، تحلیلهای اقتصادی، تحلیلهای علمی است اما کلمه دوم، ترکیب اقتصاد اسلامی واژة اسلام است، منظور چیست؟ آیا مجموعه ای از احکام یعنی فقه الاقتصاد مورد نظر است، آیا مراد برداشتهایی متکی بر جهان بینی اسلامی است، آیا ایجاد یک نظام اقتصادی بر مبنای نظریه های فقهی مورد نظر است؟ به نظر من همة اینها می تواند باشد و هست.
اما درقسمت اول و مفهوم اقتصاد به مثابة علم، می دانیم که علم کشف حقایق است و این کشف هیچ گاه کامل نخواهد شد؛ بلکه ما به سمت درک عمیق تر از مسایلی که درمقابل ما قرار دارد می رویم، در زمینه اقتصاد ما به دنبال درک عمیق تر از قانونمندی های اقتصادی، رفتارهای اقتصادی فرد یا نهاد و رفتار اقتصادی در سطح کلان و بین المللی هستیم. بنابراین، این سؤال مطرح است که اگر علم اقتصاد به معنای شناخت است، روش شناخت کدام است؟
درتاریخ علم اقتصاد، حداقل دو روش عمده برای شناخت مطرح شده است: روش اقتصاد سرمایه داری و روش اقتصاد سوسیالیسم. روش اقتصاد سرمایه داری، تحولات زیادی را پشت سر گذاشته است؛ روشی که آدام اسمیت، ریکاردو، مالتوس و جان استوارت میل، به کمک آن رفتار اقتصادی را می شناختند و تحلیل می کردند، تاحدودی متفاوت از روش والراس و پیروان اوست و هر دوی اینها تقریباً متفاوت از روشی است که کینز و پیروان او در مورد تجزیه وتحلیل پدیده های اقتصادی به آن اعتقاد داشتند؛ اما به نظر می رسد همه اینها یک نقطه مشترک دارند؛ در همه اینها، حقایقی است و هریک از اینها بعدی از ابعاد پیچیدة رفتار اقتصادی جامعه را مورد بررسی قرار داده اند و کمک بسیاری به درک ما از ابعاد پیچیده اقتصاد کرده اند.
در اقتصاد سوسیالیسم نیز روش تحلیل مارکس از قضایای اقتصادی که متکی بر منطق دیالکتیک ماتریالیستی درچارچوب تاریخی بود، منجر به کشف بسیاری از حقایق در زمینهء اقتصاد شد. باوجود نقایصی که در هردو روش شناخت سرمایه داری و سوسیالیسم وجود دارد اما هر دو کاشف حقایق بسیاری درباره اقتصاد از و این حقایق خود تشکیل دهندة بخشی از دانش بشری در این باره است که به آن علم اقتصاد می گوییم و ما بدون کاوش های ذهنی اندیشمندان و متفکران که بر اساس موازین منطقی وروش های عقلی صورت پذیرفته پدیده ای به نام دانش اقتصادی نداشتیم، اما یک اشکال وجود دارد و آن حاصل نگرش های تک بعدی است باید سعی کرد همه جوانب را مورد بررسی قرار داد، البته با توجه به پیشرفت های علمی حاصل شده در علم اقتصاد اگر تحلیلها جامع نیست این قطعاً به دلیل ساختارهای حاکم بر نظام اقتصادی است. از دیدگاه من، اگر شناخت علم اقتصاد فقط درچارچوب اقتصاد صورت بگیرد، آن شناخت، ناقص خواهد بود اما در صورتی که شناخت درقلمرو ارتباط اقتصاد با نظام های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و روند تاریخی شکل بگیرد به مراتب کامل تر خواهد بود، اگر اقتصاد را در بستر وسیعتری ببینیم در آن صورت، روش های شناخت متعارف وکلاسیک از پاسخ به خیلی از سؤالات عاجز است هرچند که توانایی های زیادی در زمینه اقتصاد کسب کرده اند، همچون روش هایی که در اقتصاد مارکسیستی بوده و توانایی زیادی در تفسیر روندهای تاریخی از تحولات اقتصادی داشته اند. اما مسأله اصلی این است که ما باید چارچوبی را که در آن شناخت اقتصادی را می طلبیم، به خوبی بشناسیم، بنابراین در واژه اول اقتصاد اسلامی شاهد هستیم که به چه میزان مشکلات، تنگناها و عقب ماندگی های علمی وجود دارد.
درباره کلمه دوم و واژة اسلامی ، دریافتیم که در این قسمت نیز، تنگناها و مشکلات زیادی وجود دارد. ابتدا بحث احکام واقعی مطرح شد که گفتیم آن را نمی شناسیم، لاجرم احکام اجتهادی را بشناسیم زیرا فقیه همة تلاش خود را کرده است، اسناد را بررسی کرده، کتاب و سنت را از نظر گذرانده، نظر فقهای دیگر را مطالعه کرده و سپس به استنباط از یک حکم دست یافته است، هرچند که اطمینان کامل به صحت آن ندارد، اما چون همة زوایا را بررسی کرده، فعلاً آن حکم را می پذیریم تا بعد با توجه به اسناد دیگری که به دست می آید و دقتهای عقلی دیگری که صورت می پذیرد حکم بهتر دیگری استنباط شود، بنابراین، این قسمت هم در مرحلة رشد و شکوفایی است وهمانطور که در اقتصاد روش های متعددی وجود دارد.
در اجتهاد هم روش های متفاوتی هست، روش اصولیین یک روش عقلی است، فقهای اهل سنت نیز روش های خاص خود را دارند، بنابراین تنگناها در هردو واژه وجود دارد، اما نکته اصلی این است که هم اقتصاد و هم اسلام، هردو مبتنی بر علم هستند، زیرا روش اصولیین نیز یک روش علمی است. پس در پاسخ به این سؤال که اقتصاد اسلامی علم است یا نه، می توان باتوجه به آنچه گفته شد چنین بیان کرد که مبنای هر دو علم است و این علم باید با کاوش های عقلی و بادقت در ابعاد مختلف پدیده ها به دست بیاید، البته مسأله حساسی که ممکن است در اقتصاد اسلامی بوجود بیاید ناهماهنگی در درجات رشد این دو با هم است، می دانیم که علم اقتصاد به صورت شتابان و چشم گیری رشد کرده فقه ما با اینکه آن همه توصیه به نوآوری و ابداعات جدید در آن می شود، اما هنوز مباحثی را که مطرح می کند کم و بیش مباحثی است که در قبل از انقلاب تجاری و انقلاب صنعتی وجود داشته، به همین دلیل وقتی مباحث جدیدی چون بانک یا بورس مطرح می شود سعی می کنند این مباحث را تقسیم کنند تا به صورت موضوعاتی در بیاید که احکام فقهی اش وجود دارد، چون فقه یعنی حکم و موضوع و استنباط حکم برای موضوع، اما این موضوعات باید موضوعات خاص باشند. چرا؟ زیرا قبل از تحولات جدید در اقتصاد، موضوعات از این سنخ بوده است، درحال حاضر، ما دربارة پدیده هایی مثل بورس ها، عملیات بورس و عملیات بانکی نمی توانیم حکمی استنباط کنیم. به گفته استاد مطهری، شاید ما نیاز داشته باشیم که برای تمام نظام سرمایه داری حکم استنباط کنیم، اما آن دید را از کجا بیاوریم. لازمه اش این است که شناخت کافی به اقتصاد و نظام سرمایه داری داشته باشیم، آن شناخت چگونه باید بدست بیاید؟ آن هم وظیفه اقتصاددان ها و علم اقتصاد است و کار فقهی نیست.
بنابراین، می توان گفت همانطور که فقها، با تمام کمبودها به استنباط احکام می پردازند، اقتصاددانها نیز با تمام کمبود هایی که در علم اقتصاد است به مدیریت جوامع صنعتی پرداخته اند و همانگونه که نظام های اسلامی، با دریافت های موجود از احکام الهی مدیریت شده اند، نظام های بسیار پیچیدة صنعتی نیز با دانش اقتصادی موجود و با همة کمبودها در بعد نظری و نواقص بسیار زیادی که در آن به چشم می خورد مدیریت شده اند. بنابراین محور اقتصاد اسلامی علم است یکی علم اقتصاد و دیگری علم استنباط و اگر کوشش در پیشبرد این دو نشود، در هر یک، احتمال بروز بحران وجود دارد، نکته مهم این است که در حال حاضر کدام یک نیاز به رشد دارد و این نکته می تواند موضوع بحثهای بعدی باشد.
حجة الاسلام و المسلمین هادوی تهرانی:
اصطلاح اقتصاد اسلامی به دلیل آنکه دانش اقتصاد و مباحث مربوط به آن جدید است خود اصطلاح جدیدی است و همچنانکه اشاره کرده اند طرح موضوع اقتصاد براساس دیدگاه ها و روش های خاص از مکاتب دیگر آغاز شده است. اما واقعیت اقتصاد اسلامی ریشه درتاریخ اسلام دارد یعنی اسلام با ظهور خود در واقع یک اقتصاد نو را عرضه کرد، فلسفة اقتصادی خاصی را با خودش آورد و مکتب اقتصادی و نظام اقتصادی جدیدی با خود به همراه آورد. پیامبر اکرم(ص) درزمان خودشان سازوکار اقتصادی ویژه ای را با توجه به شرایط جزیرة العرب تحقق بخشیدند.
بنابراین، سابقهء اقتصاد اسلامی، به قدمت اسلام است هرچند که این عنوان، عنوان جدیدی باشد. اما مقصود از اقتصاد اسلامی چیست؟ به اعتقاد من، ما باید بین فلسفة اقتصادی اسلام، مکتب اقتصادی اسلام، نظام اقتصادی اسلام و حقوق اقتصادی اسلام، با سازوکار اقتصادی وعلم اقتصاد، تفکیک قائل شویم. مکتب اقتصادی اسلام از سنخ مباحث کلامی وفلسفی است و روش کار در آنها، به شیوة مباحث اعتقادی و کلامی است. بحث نظام و مکتب، بحث فقهی است؛ البته با توجه به این نکته که ما باید درمباحث فقهی به بحث نظام سازی و شیوة استنباط مکتب، بیش از آنچه که تا حال پرداخته شده بپردازیم؛ یعنی در واقع، اصول فقهی مناسب، برای استنباط مکتب و نظام اقتصادی را عرضه کنیم، این اصول فقهی، نیاز به یک نظریة راهنما نیز دارد. نظریة اندیشة مدون، به عنوان یک نظریة راهنما به همین دلیل مطرح شد.
حقوق اقتصادی، بحثی است که درفقه ما، به صورت گسترده به آن پرداخته شده وشیوه اش هم شیوة فقهی است. سازوکار اقتصادی ازکار مشترک علم اقتصاد و فقه حاصل می شود، اما آیا علم اقتصاد، اسلامی وغیراسلامی دارد؟ خود علم ادعایش این است که من به تحلیل واقعیتها و به کشف قوانین می پردازم. اما باید توجه داشت که ما درتحلیل واقعیتها و کشف قوانین، ناگزیر به داشتن یک سری مفاهیم راهنما پیش از پرداختن به علم هستیم. حالا ممکن است این علم اقتصاد اسلامی، در خیلی از نقطه ها، با علم اقتصاد متعارف یعنی مثلاً علم اقتصاد پوزیتیویستی مشارکت هم داشته باشد، اما نقاط مفارقت هم خواهیم داشت. ما در همة حوزه ها می توانیم از اقتصاد اسلامی سخن بگوییم، در واقع، اقتصاد اسلامی یک عنوان جامعی است که بر تمام این مفاهیم صدق می کند.
اما بحثی هم دربارة پیشینه اقتصاد اسلامی و چشم انداز و آینده آن مطرح است. در مورد آینده، باید عرض کنم، اگرچه ما درحوزة استنباط مکتب و نظام اقتصادی مشکل داریم و در حوزة حقوق اقتصادی و مکتب اقتصادی کارهای خوبی شده و اندیشمندانی همچون شهید صدر و برخی دیگر در حوزة نظام اقتصادی، کارهایی انجام داده اند، اما همة اینها، نیاز به تکمیل دارد و شکی نیست که درحوزة فلسفة اقتصادی اسلام، کمتر کار شده است. با این وجود، این به معنای آن نیست که ما درحوزة علم اقتصاد اسلامی از مکتب و نظام و فلسفة اقتصادی اسلام، خیلی جلوتر هستیم. چون ما در این بحث احتیاج به کار جدی داریم تا ببینیم در مباحث اقتصادی ما، چه مقدار پیش فرضهای متافیزیک نقش دارند. مشکل جدی مباحث اقتصادی ما این است که چون فارغ از پیش فرضهای متافیزیک، مورد مطالعه قرار می گیرد، تصور می شود که اینها فارغ از پیش فرضهای متافیزیک هستند. به اعتقاد من، اگر بخواهیم به جایی برسیم که بتوانیم یک عرضة مثبت و موفق از اقتصاد اسلامی داشته باشیم نیاز به یک بازنگری و کار جدی در حوزه های فقه، اصول فقه، مباحث کلامی و فلسفی و هم در حوزة علم اقتصاد داریم.
آقای دکتر صادقی تهرانی:
من نیز مفهوم اقتصاد اسلامی را از مفهوم علم اقتصاد اسلامی جدا می کنم؛ همچنانکه مفهوم نظام سرمایه داری را از مفهوم علم اقتصاد و مفهوم نظام سوسیالیستی را از آن جدا می دانیم. ابتدا باید مفهوم اقتصاد را در این مباحث بشناسیم و تعریفی از آن ارائه دهیم تا مثلاً یک محقق بداند برداشت ما از اقتصاد چیست. من بحث را از توان انسان بهینه ساز شروع می کنم؛ یعنی انسانی که آفریده شده تا بتواند با تفکر و تدبر خود زندگی کند. این انسان، خردمند است، خردِ جمعی هم دارد و به خوبی می داند که باید با یاری دیگران قوانین و ضوابط و مرزها را مشخص کند تا بتواند بهینه سازی کند و آنرا ادامه دهد،. در تفکری که انسان را آزاد، مختار و بهینه ساز می بیند، وجود مکتب، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. مکتب، یک منبع بزرگ از ارزشهاست و دین یکی از مهمترین منابع ارزش برای بشر است. . در میان اقتصاددان ها، برخی فلسفه انسانی را پذیرفته اند و در تئوری های خود دخالت داده اند.
یک انسان مختار، در اداره زندگی خود و جامعه بهینه ساز و توانمند است و نیاز به قانون و حکومت را نیز می داند، اما با این حال انسان به شدت محتاج ارزشهاست و دین اسلام، یکی از کانون های بزرگ ارزش ها بوده است. پیامبر اسلام(ص) سیزده سال این اصول و ارزشها را ترویج دادند و ده سال نیز به عنوان اولین و بهترین مسلمان با آن اندیشه اسلامی و قرآنی، قدرت را به دست گرفتند تا کار کنند. بی تردید تصمیم گیری های پیامبر(ص)، همه متأثر از مبانی متعالی اسلام بود که به آن عشق می ورزیدند و لذا تمام رفتار پیامبر را می توان سیاستگذاری و طراحی حقوقی و اقتصادی اسلام نام برد که اسوة تفکر صحیح در اسلام است.
سخنان پیامبر(ص)، نشأت گرفته از وحی است؛ پس وقتی مسئولیت حکومت به او اعطا شد، رفتارش و زندگی اش را براساس وحی تنظیم می کند و لذا پیامبر(ص)، سیاستگزاری می کند و این سیاستگذاری ها با عشق در مردم نهادینه می شود؛ یعنی مبتنی بر حقوق و قانونمند می شود و فقه بوجود می آید و مردم هم یک فرهنگ جدید می گیرند. پیامبر(ص)، هیچ نهادسازی جدیدی نمی کند، هیچ روش جدیدی طراحی نمی کند؛ اما با توجه به آموزه های وحی و دین، از میان نهادهای موجود نهادهایی را برمی گزیند. در بخش اقتصاد، احکام امضایی خیلی بیشتر از احکام انشایی هستند؛ البته چند چیز حرام است که درقرآن آمده و بقیه اش دیگر احکام امضایی است؛ یعنی نهاد مضاربه، مساقات و بوده؛ اما همه آنها براساس این تفکر جدید، قانونمند می شود و شروع می کند به عمل کردن بر اساس قوانین و ضوابط جدید، عمل به آنها هم عین صواب می شود و بعد البته به مرور، این روشها نیز نهادینه می شوند و در سطح جامعه و در تمدن اسلامی فراگیر شده و رفته رفته به نظام تبدیل می شود ،.برای من مفهوم اقتصاد اسلامی، خیلی قابل درک است. پیامبر اسلام(ص)، برای کل زندگی قوانین، ضوابط، معیارها وجهان بینی هایی آوردند. یعنی حتی در زمینة زندگی اقتصادی هم چنین کردند. چون اینها از هم جدا نیستند. شما به عنوان علم جدا می کنید، ولی بشر یک زندگی دارد.
اینها قانونمندی و نهادسازی شده و البته متناسب با زمان خویش در عمل ظهور پیدا کرده و البته فراز و نشیب نیز داشته اند. امروز نهادهای نظام قدیم اقتصاد اسلامی به این معنا، آثارش وجود دارد و می تواند موضوع تحقیقات بسیار خوب علمی باشد و به نظر من دانش اقتصادی تا به امروز چیزی را کشف نکرده و حرفی را نزده که آن نظام را رد کند و یا حتی آن را تمجید نکند، اما آنچه گفتم مفهوم اقتصادی اش بود و لیکن مفهوم اسلامی اش به چه معناست؟ به نظر من مفهوم «اسلامی» آن چیزی است که عرف آزاد مسلمین آن را می فهمند؛ یعنی همان چیزی که خداوند با آن گناه و ثوابش را تعیین می کند، اما علم اقتصاد اسلامی چیست؟ آن را نیز به همین طریق می سنجم؛ علم، کاری بشری است. ما مسلمانها می توانیم کشف کنیم و بقیه هم می توانند.
به نظر من، علم هم باید به همین ترتیب در تمدن اسلامی بیاید. اندیشة اینکه ما بنشینیم برای خودمان یک علمی درست کنیم که با آن علم، یک نظامی را بسازیم، این حرفها عجیب و غریب است و ما در مورد هیچ کار دیگری چنین نمی کنیم. چرا باید در مورد اقتصاد این کار را بکنیم. مگر راجع به پزشکی، رانندگی، و یا هواپیما سوار شدن از اول نشستیم و خودمان چنین چیزی ابداع کنیم. علوم همه اش اطلبوا العلم ولو بالصین است. می رویم، می گیریم، منتها وقتی می خواهیم علم را بگیریم، یک نکتة عظیمی را به خاطر داشته باشیم که نداریم وآن اینکه همانطور که فرمودند آن بخشهای غیراقتصادیِ اندیشة اقتصادی را ارزیابی و تجزیه و تحلیل کنیم، توانِ بررسی داشته باشیم، که آیا این تئوری ها و این حرفها، چه مقدار مربوط به اقتصاداند و چه مقدار یک ارزش هستند. چون ما در مرحلة گزینش هستیم. به نظر من در مرحله گزینش آنچه که آینده نگری است و من به انجام آن امیدوارم، این است که دانشگاههایمان در رشته های اقتصادی قدرت و شعور انتخاب داشته باشند که چه مجموعه تئوریهایی، با تفکر ما هماهنگ است. آیا تفکر ما روشن است؟ آیا امروز تفکر اسلامی ما روشن است؟ و لذا مشکل ما، به نظر من، در انتخاب تئوری ازعلم اقتصاد نیست، مشکل ما کمبود تئوری های علمی نیست، به اندازة کافی تئوری های بدردخور وجود دارد. مشکل ما از خودمان است. هنوز حتی مفاهیم برای ما هضم نمی شود.
ما از مطالبی که شهید صدرـ که20سال پیش به رحمت خدا رفتندـ که آنها که در سنین جوانی گفتند، نه تنها جلوتر نرفتیم، بلکه واقعاً هنوز حتی سراغ کشفیم و هنوز مرز بین منطقه الفراغ این زمینه ها اندیشه های ما روشن نیست، لذا اصولاً من فکر می کنم که ما، ورای تصمیم گیری، احتیاج به اصول، معیارها و مکارم داریم، ما در این ها مسأله داریم و بخصوص که این روزها مسأله مان هم شدیدتر شده است؛ به این لحاظ که ما بسیاری از اصول مان مصلحتی تعریف می شود و مصلحت ها مدام عوض می شود، لذا ما امروز گیج تر از غرب درتفکر اسلامی هستیم.
جناب آقای دکتر توتونچیان
: من سعی می کنم از دریچة دیگری بحث را دنبال کنم و یک مقداری توضیح بدهم. وقتی که بحث اقتصاد اسلامی مطرح می شود باید ببینیم این پسوند در علم اقتصاد چه تغییری ایجاد کرد، که تبدیل به این شد. آقای واتیزمن (Weitzmann)کتابی دارد به نام «اقتصاد شراکتی» Cooperative Economics ب نشان می دهد که این اقتصاددان آمریکایی پذیرفته که سیستمهای اقتصادی متعدد داریم. وی می گوید زمانی می توانیم یک سیستم اقتصادی جدا مطرح بکنیم که یک سری ابزارها و لوازمی آماده باشد؛ مثلاً وقتی از حقوق اقتصادی حرف می زنیم، از ابزارهایی که وجود دارد، از نهادها و از هدفها صحبت می کنیم، شهید صدر نیز همین مطالب را در قالب توزیع قبل از تولید و یا توزیع پس از تولید بحث می کند.
بنابراین ملاحظه می شود که بحث مربوط به اقتصاد اسلامی، اگر نامأنوس باشد، بایدزمانی که اقتصاد سوسیالیستی نامأنوس بود، این ایراد را می گرفتند و می گفتند مگر علم اقتصاد بیش ازیکی است؟ مگر غیر از اقتصاد سرمایه داری هم داریم؟ اقتصاد سوسیالیستی دیگر چه صیغه ای است؟ اما اگر اقتصاد سوسیالیستی را پذیرفتیم، انواع سیستمهای دیگری را که آقای واتیزمن طبقه بندی کرده است، باید بپذیریم.. شما ملاحظه بکنید که ما در اقتصاد اسلامی آیا آن ابزار و وسایل و این دو بحث کارآیی و عدالت را واقعاً نداریم که یک عده ای توضیح می دهند که ما چیزی به نام اقتصاد اسلامی نداریم.
متأسفیم از اینکه بعضی از افراد تحصیل کرده که برای آنها احترام هم قائل هستیم، اظهارنظرهایی می کنند که در حد توانایی هایشان ـ باتوجه به تخصص و تجربه شان ـ نیست. حالا ببینید که چه چیزی باعث شد که ما این قدر انفعالی حرکت می کنیم و یک عکس العمل در مقابل اقتصاددانان غربی و یا بگوییم غربزده ها نشان می دهیم. آنها می گویند که علم اقتصاد، اقتصاد سرمایه داری است. بقیة چیز ها حرفهای بی ربط وبی اساس است. آیا در اقتصاد سرمایه داری چیزی دیده می شود که در اقتصاد اسلامی دیده نمی شود؟ می گویند که اقتصاد اسلامی علم نیست ـ می گوییم چرا؟ می گویند که شما همه اش از ارزشها صحبت می کنید، آیا واقعاً در اقتصاد سرمایه داری، در اقتصادرفاه از چه حرف زده می شود. اولین Proposition راجع به چیست؟ آیا غیر از این است که از Value judgements قضاوتهای ارزشی است؟ آیا اقتصاد سرمایه داری واقعاً هیچ جا در زمینه های اخلاقی وعاطفی صحبت نمی کند؟
ببینید اقتصاددانان غربی، هم کار مجتهدین ما را انجام می دهند و داده اند، هم کار اقتصاددان را. یعنی هم در مورد Value judgement نظر دادند و هم علم اقتصاد را جلو بردند، ولی ما در اقتصاد اسلامی آنها را تفکیک کردیم و می گوییم آنچه که به عنوان ارزش در مکتب اقتصادی وبنا به گفتة شهیدصدر تحت عنوان بایدها و نبایدها مطرح می شود را از فقها و مجتهدین می گیریم و دیگر در این مورد جروبحث نمی کنیم.. فرض می کنید که ما سیستم اقتصادی اسلامی را اینجا صددرصد پیاده کردیم. شما ممکن است بپرسید که فصل مشترک ما با غربیها برای تنظیم حساب وکتاب اقتصادی مان چیست؟ من هم می گویم GNP را همانجوری حساب خواهیم کرد که امروز آمریکا محاسبه می کند. می گوییم که GNP برابر است با مصرف + سرمایه گذاری + هزینه های دولت + خالص تجارت خارجی. منتها نکته در اینجاست. گرچه ما از مصرف و از تابع مصرف صحبت می کنیم، ولی اینکه مصرف تابع کدام یک از عوامل هست، این را مکتب اقتصادی ما می گوید . اینکه آیاسرمایه گذاری تابعی است از نرخ بهره، این را مکتب اقتصادی می گوید
و اما در موضوع اقتصاد اسلامی، می توانم بگویم که طی این سی سال گذشته تحقیقات بسیار خوب و ارزنده ای در این زمینه انجام شده است، بخصوص بانکداری اسلامی، زیرا اگر ما در هیچ زمینه ای با نظام سرمایه داری اختلاف نداشته باشیم، حداقل در بانکداری اسلامی اختلاف داریم، در بعضی از کشورهای اروپایی بانکداری اسلامی در کنار بانکداری ربوی درست شده است. در اردن اینطور هست که بانکداری اسلامی به موازات بانکداری ربوی درحال پیشرفت است. همچنین گفته شده بانکها هزینه های زیادی به دانشگاه هاروارد داده اند، تا دربارة بانکداری اسلامی مطالعاتی را انجام دهند و البته مشغول مطالعه هستند. یعنی موضوعی است که حتی اقتصاددانان غربی، شدیداً احساس علاقه می کنند . اما از اینکه ما چه انتظاراتی داریم و دنیا به کدام سمت می رود اگر ما در هیچ زمینه ای با سیستم سرمایه داری اختلاف نظر نداشته باشیم، در مورد بانکداری اسلامی داریم. من معتقد هستم درصورتی که بانکداری اسلامی را آنچنانکه عمل می کند و باید عمل کند به غربیها بگوییم خیلی زیباتر و علمی تر ومتقن تر مطالب را به ما برمی گردانند و ما به عنوان شـاگرد باید در کلاس آنها بنشینیم و یـاد بگیریم که بـانکداری اسلامی را چگونه می شود اداره کرد .
حجة الاسلام و المسلمین غلامرضا مصباحی:
یک نکته این است که اقتصاد از علوم انسانی و رفتاری است نه از علوم طبیعی. با بعضی از اقتصاد خوانده های خودمان که می گویند فرقی بین علم اقتصاد وعلم فیزیک نیست، اختلاف نظر داریم. البته توضیح خواهم داد که چه تفاوتهای دیگری در این زمینه ها است. اقتصاد از علوم انسانی است و رفتار انسانها را در زمینة تولید، توزیع، مبادله و مصرف مطالعه می کند. رفتار انسانها برخاسته از فرهنگ وهنجارهای آنهاست انسانها موجودات فرهنگی هستند و موجودات فرهنگی آنچنان رفتار می کنند که می اندیشند و پشتوانة اندیشه های آنها و یا در پس اندیشه شان دنیایی نهفته است. نکتة سوم اینکه ماهیت داده های علوم انسانی با داده های علوم طبیعی، تفاوت جوهری دارند. ماهیت داده های علوم انسانی اختیاری است؛ حاصل اختیار انسانهاست. همراه با ارادة انسانها تحقق پیدا کرده است. ماهیت داده های علوم انسانی از جمله اقتصاد این است که هدفدار است وهدفی را تعقیب می کند و بر خلاف داده های علوم طبیعی که با اراده تحقق پیدا نمی کند، اراده ای از ناحیة خود آنها نیست و تحت تأثیر فرهنگها شکل نمی گیرند؛ مثلاً ترکیب آب از یک مولکول اکسیژن و دو مولکول ئیدروژن است، اینطور نیست که تحت تأثیر فرهنگها و ارزشها و هنجارها متحول بشود؛ بلی تحت تأثیر شرایط طبیعی وجغرافیایی ویا مصنوعی متحول می شود مثل به جوش آمدن آب در صددرجه حرارت یا تأثیرپذیری فلزات از حرارت. آنچه که قواعد و قوانین علوم طبیعی نامیده می شوند تحت تأثیر هنجارها و ارزشها و تفاوت جوامع بشری و تفاوت عصرها ونسل ها متفاوت نمی شوند.
در علوم طبیعی، ماهیت قوانین علوم انسانی نیز با ماهیت قوانین علوم طبیعی تفاوت جوهری دارند. ما در علوم انسانی در پی کشف رابطة علی و معلولی هستیم. رابطة بین دو پدیده را به عنوان یک رابطه ای که میان آنها ضروری است. دنبال می کنیم. گرچه بعضی تصور کرده اند در علوم انسانی، رابطه ها از همین جنس است و به دنبال پیدایش مکانیزم رفتار به عنوان روابط ضروری علی ومعلولی هستند، نکتة دیگر این است که روش تحقیق و مطالعه در علوم انسانی، متفاوت از روش تحقیق و مطالعه در علوم طبیعی است. در علوم طبیعی ما معمولاً از آزمایشگاه استفاده می کنیم و عنصری را، یا رابطه ای را در آزمایشگاه مورد مطالعه قرار می دهیم. محقق، شرایط آزمایشگاه را به گونه ای برقرار می کند که عاملی را بتواند حذف کند واثر حذف این عامل را مشاهده کند، یا عاملی را بتواند بیفزاید و اثر افزودن این عامل را مشاهده کند همچنین در کوتاه مدت می توان آزمایش را تکرار کرد، اما در علوم انسانی و از جمله اقتصاد ما با یک جامعة سیال بشری روبرو هستیم، به عنوان مثال در مطالعات اقتصادی، آزمایشگاه دراختیار محقق نیست؛ گرچه بعضی از محققین خواسته اند نمونهء جوامع کوچکی را ایجاد بکنند و آنها را محل آزمایشگاه خودشان قرار بدهند، ولی اصولاً چون اینجا یک عنصر آزاد به نام ارادة بشری وجود دارد آن آزمایشگاه، آزمایشگاهی شبیه آزمایشگاههای علوم طبیعی و تجربی به آن معنا نیست.
پس ما روش تحقیق مان در علوم انسانی ناگزیر با روش تحقیق مان در علوم طبیعی متفاوت خواهد بود، گرچه در اینجا از تجربه استفاده می کنیم، اما این تجربه، به کلی با تجربه در علوم طبیعی متفاوت است. یک نکتة دیگر هم اضافه کنم؛ مبانی اقتصاد لیبرالی با مبانی اقتصاد اسلامی متفاوت است. من فهرست وار عرض می کنم. از جمله مبانی اقتصاد لیبرالی دئیسم است، نفی ربوبیت خدا. «دترمینسیم» است یعنی جبرگرایی. یکی از مبانی اقتصاد لیبرالی، «اومانیسم» است. در این دیدگاه انسان به خود واگذار شده و رها شده است، فردگرایی Individualism مبناست، جامعه هویتی ندارد، تنها مجموعه ای است از افراد به هم پیوسته، هویت جمعی در تفکر اقتصاد غربی وجود ندارد. فرد است که آزاد است، فرد است که تصمیم می گیرد و دنبال منافع خودش است، فرد است که در پیِ حداکثر ساختن نفع یا لذت خودش است.
نکته مهم دیگر در این زمینه لزوم توجه مسؤولان و کارگزاران نظام به امر اقتصاد اسلامی است. انتظار محققان و صاحبنظران اقتصاد اسلامی این است که دولت محترم جمهوری اسلامی ایران در این راستا تلاشهای مضاعفی انجام دهد و به طور مستقیم سرمایه گذاری نماید. در میان خود صاحبنظران محترم اقتصاد اسلامی نیز ضرورت دارد اتحاد و هماهنگی بیشتری بوجود اید که البته قدمهای اولیه با همیت برخی از اساتید و همین جمع برگزارکننده همایش برداشته شده است.
آقای دکتر درخشان:
به نظر من، هرآنچه که از نتیجة کاوشهای عقلی و براساس موازین منطقی بدست بیاید، علم است و علم مورد احترام اسلام است و از این نقطه نظر، اسلامی است؛ چه اقتصاد باشد چه سیاست، چه علوم جامعه شناسی یا علوم روان شناسی، اما این با واقع امر و حقیقت امر متفاوت باشد. می دانیم حکمی را که فقیه استنباط می کند ممکن است با واقع فرق کند، اما غایت کوشش خود را کرده است. دانشمندان نیز در زمینه های مختلف علمی و بخصوص در علم اقتصاد، غایت کوشش عقلی خود را می کنند و تا موقعی که کوششهای بیشتری نشده آن علم معتبر است و مورد احترام اسلام خواهد بود و از این نظر تحت پوشش اقتصاد اسلامی است. اما اینکه بسیاری از مسائل هست که در اقتصادهای دیگر کنار گذاشته شده، اما ما می گوییم انسان پدیدة پیچیده ای است و اراده دارد و این هم نکتة بسیار مهمی است، علم روان شناسی نیز کوشش می کند رفتار انسان را تجزیه وتحلیل کند و جایگاه مسائلی مثل اراده و امثال آن را بدست بیاورد. اما به هرحال چون انسان موجودی پیچیده است این پیچیدگی به معنای نفی علم نیست، به معنی ضرورت کاوشهای بیشتر عقلی و علمی در این رشته است. اما برداشت شخصی من از اقتصاد اسلامی مبتنی بر برداشت خاصی است که از اسلام دارم. به این معنا که باید یک هماهنگی کلی میان رفتارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و روانی یک جامعه اسلامی باشد.. یک راه حلی که من به ذهنم می آید آن هماهنگی کلی است که در همة ابعاد باید انجام بشود، یعنی اگر بخواهیم اقتصاد را صرفنظر از نظام سیاسی و فرهنگی جامعه نگاه کنیم و تک بعدی ببینیم، دچارمشکل می شویم. اقتصاد کارش مطالعة مادیات است و طبعاً تمام این قوانین اقتصادی که حاکمیت دارد، صحیح خواهند بود به شرطی که ما دنیا را فقط در اقتصاد و جهان مادی ببینیم، اما اگرشما فرهنگ اسلامی را آوردید و بر آن اساس و یک نظام سیاسی اسلام و رفتارهای اجتماعی انسان را تعریف کردید، خیلی باید کامل باشد زیرا در آن صورت همه خودشان را ناقص نشان می دهند. نه اینکه غلط باشند؛ نه، ناقص خواهند بود. آنچه که کاوشهای عقلی است درست است، اما می تواند ناقص باشد و تصمیم براساس مجموعه های ناقص بحران زا است، بنابراین آنچه که به نام اقتصاد اسلامی من در این تعبیر از آن برداشت می کنم یک مجموعة کامل هماهنگ و مبتنی بر علم است، حالا می فرمایید که اگر غرب هم اینگونه بیندیشد، آنها هم اقتصاد اسلامی دارند. عرض من دقیقاً همین طور است آنها هم اقتصادشان اسلامی است، اگر اسلامی را به معنای الهی نگاه کنیم. قطعاً آنها هم همینطور هستند، اگر در اقتصاد غرب هم نظام مادی اقتصادی را در یک چارچوب وسیع تر نظام الهی نگاه کنند، و اعتقادشان به معاد را درعمل هم نشان بدهند و تنظیمات اجتماعی شان را بر آن اساس بنا کنند و زمینه های رشد آن تنظیمات را که در این راستای کلی است، بیشتر فراهم کنند و محدودیت هایی را در زمینه هایی که تنظیم امور نظام شان را به سمت یک بعدی دیدن می برد ایجاد کنند، طبعاً آنها همه مورد تأیید اسلام هم است.
بحث ما قبل از اقتصاد اسلامی، اقتصاد الهی است. بنابراین از این بعد کلی که نگاه کنید در یک اقتصاد الهی که محور انسان است، محور، یک حداقل هایی است، الآن مسألة استثمار که در نظام سرمایه داری است بخاطر دنیایی دیدن مسأله است و یا از بین بردن انگیزه ها، و بردگی انسان درنظام سوسیالیسم نیز بخاطر یک بعدی دیدن و مادی دیدن دنیاست، آنچه که به معنای واقعی کلمه، علم اقتصاد است، من اسمش را اقتصاد اسلامی می گذارم. واقع کلمه، یعنی هماهنگی در همة رده ها تا به مسائل ارزشی الهی برسد و از این نقطه نظر، ما متوجه می شویم که در تئوری هایمان، در شناخت از ارزشهامان، در جامع نگری هایمان بسیار کمبود داریم، و همة اینها، نشان دهندة این است که باید خیلی کار کنیم بویژه در دانشگاهها .
حجة الاسلام و المسلمین هاودی تهرانی:
درمجموع مفهوم اقتصاد اسلامی، یک مفهوم معنادار است و ما واقعاً باید در حوزة مباحث مکتبی و ارزشی یک بازنگری و کنکاش دوباره انجام دهیم و هم در حوزة مباحث علمی و گزینش تئوری ها و بحثهایی که تا کنون در حوزة علم اقتصاد انجام داده ایم، باید یک بازنگری و دقت بکنیم. به نظر می رسد که این مقدارش که از مجموع مباحث برمی آید، مورد توافق است، ا
حجة الاسلام و المسلمین غلامرضا مصباحی:
آنچه که در پایان این میزگرد لازم است یادآور شوم اینست که بحث های این میزگرد نشان داد که حرفهای نگفته در اقتصاد اسلامی بسیار است و امیدوارم این همایش مقدمه حرکت جدیدی به سوی پژوهشهای جدی تر و عمیق تر در زمینه اقتصاد اسلامی باشد. مسلماً این امر بدون مشارکت همه دانشگاهها در قالب همایشهای علمی و انجام پرژه های تحقیقاتی امکان پذیر نخواهد بود .
(ر.ک : مجله پژوهشی امام صادق (ع) ، شماره 11 و 12 )
براى آگاهى در زمینه اقتصاد اسلامی ر . ک :
– اقتصاد اسلامی، شهید مطهری
– نظری به نظام اقتصادی اسلام، شهید مطهری
– مبانی اقتصاد اسلامی، دفتر همکای حوزه و دانشگاه
– درآمدی بر اقتصاد اسلامی، دفتر همکای حوزه و دانشگاه
– سیاست های اقتصادی در اسلام، سعید فراهانی فرد
– فصلنامه اقتصاد اسلامی
– اندیشه های اقتصادی در نهج البلاغه، دکتر سید محسن حائری- بانکدارى بدون ربا، ترجمه: البنک الربوى فى الاسلام، سید محمد باقر صدر
-اقتصادنا ، شهید صدر
– عملیات بانکى داخلى، چاپ موسسه بانکدارى ایران بانک مرکزى جمهورى اسلامى ایران
– بانکدارى بدون ربا، عباس موسویان
– بیمه و ربا، استاد شهید مطهری
– ارزش ها و توسعه، بررسی موردی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، محمدتقی نظرپور
– سیاست های پولی در بانکداری بدون ربا، سعید فراهانی فرد
– مکتب و نظام اقتصادی اسلام، مهدی هادوی تهرانی