یکم: تعریف مدرنیه:
مدرنیه (modernity) در زبان فارسی معادل واژه «تجدد» به کار می رود. و در اصطلاح به «شیوه زندگی جدید و امروزی» می گویند. به طور خلاصه مدرنیه یعنی: «مجموعه اوصاف و خصایص تمدن جدیدی که در طی چند قرن اخیر در اروپا و آمریکای شمالی به وجود آمده است». براین اساس مدرنیته، به عقیده مارکس فرآیندی است که در آن عقلانیت ابزاری برتمام شئون جامعه سیطره می اندازد و به تبع آن سنت ها از جامعه زدوده می شود. و گئورک زیمل -فیلسوف و جامعه شناس آلمانی- مدرنیته را رد شکل عینیت یافته و مجسم شده فرهنگ مدرن را می داند. در یک جمع بندی مهم ترین اصول و مؤلفه های اصل مدرنیته و مدرنیسم عبارتند از:
1- علم گرایی یا علم زدگی (سیانتیسم)
2- عقل گرایی یا استدلال گرایی (راسیونالیسم)
3- پیشرفت باوری
4- مادی گرایی
5- انسان گرایی (اومانیسم)
6- فردگرایی
7- برابری گرایی یا برابری طلبی
8- لیبرالیسم
9- سنت ستیزی
10- احساس گرایی
11- سکولاریسم و جدایی دین از سیاست. (ر.ک: فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بیات، قم: مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، ص 529)
دوم: زمینه ها، مراحل و دستارودهای مدرنیته:
در یک جمع بندی می توان عوامل و زمینه های تاریخی، اجتماعی، فکری و فلسفی مدرنیته را در چهار رویداد و مقطع مهم بر شمرد که عبارتند از:
1-جنبش و عصر نوزایی در رنسانس
2- جنبش اصلاح دینی در فرماسیون
3- جنبش و عصر روشنگری
4- انقلاب صنعتی
هم چنین تاریخ امواج و مراحل مدرنیته را از آغاز شکل گیری تا به امروز در سه مرحله عمده یا سه موج، از هم بازشناسی کرده است.
موج اول: مدرنیته لیبرال است (از ابتدا تا پایان قرن 19):
در این موج، افراط در فردگرایی و آزادی نه تنها بعضی از آرمان ها و طرح های اصلی مدرنیته به ویژه برای اومانیستی را محقق نساخت، بلکه تعارضات اجتماعی و فاصله های فاحش و موحش طبقاتی و فقر فزاینده طبقات پایین را در پی آورد و نابرابری ها را غلیظ تر کرد، و عملا مفهوم انسانیت را در یک طبقه خاص، یعنی در بورژوازی خلاصه کرد. جنبش های کارگری و افکار سوسیالیستی و مارکسیستی با شعار عدالت خواص بازتابی از بحران فراگیر همین دوران است.
موج دوم: مدرنیته نظام مند یا سازمان یافته است (از اوائل قرن بیستم تا حدود دهه هفتاد این قرن):
در این دوره عملا عنصر انضباط و قدرت، جانشین عنصر آزادی شده و تمامی عرصه ها و زوایای زندگی فردی، سیاسی و اجتماعی را در می نوردد. دستاوردهای این دوره عبارتند از: سرمایه داری سازمان یافته و دخالت و سیطره دولت در کنش های اقتصادی، بروز دولت رفاهی، ظهور هویت های ملی و ناسیونالیسم پاره پاره شدن مفهوم انسانیت و در پی آن ستیزه های نژادی و جنگ های داخلی و بروز فاشیسم، استالینیسم و دولت های توتالیتر، هم چنین تزریق عناصری از سنت های گذشته به جامعه، کمرنگ شدن آزادی و خود مختاری فردی خصوصا با توجه به تجهیزات اطلاعاتی حکومت ها، پدید آمدن دولتی فعال و جامعه ای منفعل، همرنگ، بی تنوع و توده ای که در اثر فروپاشی انسجام و پیوندهای سنتی و با وقوع دگرگونی های عظیم، افراد آن منزوی و از هم گسیخته شده و امکان هویت بخشی به خود را از دست می دهد.
از سوی دیگر در این دوره، علوم اجتماعی به دلیل احتیاج دولت به کشف و شناخت فرد و جامعه و در نهایت، سیاستگذاری، اجرا و کنترل آن سازمان یافته و رشد فزاینده ای می یابند. و به راستی دست به نظریه پردازی های کلان زده و مدعی کشف حقیقت های اجتماعی هستند. و حال آنکه به عقیده بسیاری از پژوهشگران، این علوم، با اعلام نتایج مطالعات سطحی، به وسیله جامعه رأی دهنده و مصرف کننده، شکل و ساختار می بخشند، و آن را جهت می دهند.
در هر صورت بروز گسترده مشکلات فوق سبب شد تا این ساختار و سازمان مدرنیته نیز دوام چندانی نیاورده و در ربع آخر قرن بیستم رو به زوال گردد.
موج سوم مدرنیته: مدرنیته بی انتظام یابی سازمان:
این موج در مقابل موج دوم، بر تکثر و تنوع گرایی، پراکندگی، بی مرکزی و فردی شدن و شکستن هویت های جمعی در عین جهانی شدن تنوع فرهنگ ها، نسبیت گرایی، و نفی هر گونه ادعایی بر کشف حقایق کلان اصرار می ورزد. از نظر اقتصادی، بین المللی و جهانی شدن سرمایه ها، امکان کنترل و دخالت دولت های ملی و محلی را کم نموده و اقتدار و استقلال دولت ها را ضعیف کرده است. و در نتیجه هویت ملی و قومی با زوال مواجه گردیده است. از نظر علمی و فکری نیز، نظریه های عام و جهان شمول گذشته با تردید و بحران روبرو گردیده است و هر گونه معرفت عینی و قطعی نفی می شود.
سوم: نقد و بررسی مدرنیته:
مدرنیته در عین حالی که بسیاری از وجوه مثبت آن نظیر؛ استدلال گرایی و دفاع از عقلانیت، آزاد اندیشی و دفاع از حقوق و حق مشارکت انسان ها، پیدایش نظام ها و ساز و کارهای مدنی و سیاسی جدید و از بین بردن ارزش های موروثی و استبدادی، پیشرفت های علمی، صنعتی و تکنولوژی و بالا رفتن سطح زندگی و رفاهی مادی و … قابل انکار نمی باشد، اما همان گونه که در بررسی مراحل آن گذشت با چالش های متعددی روبرو بوده است و مورد انتقاد مکاتب فکری متعددی قرار گرفته، در ادامه به صورت مختصر برخی از پیامدهای مدرنیته که مورد انتقاد جدی است اشاره می شود، نسبیت گرایی و بحران های معرفتی، پوچ انگاری، بحران های روانی و خلاء های تقسیم عاطفی، فروپاشی نهاد خانواده، گسست های اجتماعی،بحران های اقتصادی، تعمیق نابرابری و تقسیم انسان ها به فرادست و فرودست، بحران های جدی و نگران کنده زیست محیطی، بحران های سیاسی، تجاوز و استثمار، پروراندن نظام های توتالیتر، جنگ های جهانی، فجایع و کشتارهای عمومی، افزون بر این، اصول و مؤلفه های اساسی مدرنیته مورد انتقاد مکاتب دینی و غیر دینی بوده و از جهت نظری و عملی با اشکالات متعددی مواجه است.
منابع:
جهت آشنایی و مطالعه با مدرنیته و نقد آن ر.ک:
1- فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بیات، ص 567-565
2- لیبرالیسم غرب، ظهور و سقوط، آنتونی آربلاستر، ترجمه عباس مجبر، نشر مرکز، 1377
3- اندرو هی وود، درآمدی بر ایدئولوژی های سیاسی، ترجمه محمود رفیعی مهرآبادی، تهران؛ وزارت امور خارجه، 1379
4- تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم، حسین بشریه، نشر نی
5- ایدئولوژی های مدرن سیاسی، اندرو وینست ، ترجمه مرتضی ثاقب فر، نشر ققنوس
6- مدرنیته و مدرنسیم، ترجمه حسینعلی نوذری، انتشارات نقش جهان
7- غرب شناسی، سید احمد راهنمایی، انتشارات مؤسسه امام خمینی
8- گذار از مدرنیته، شاهرخ حقیقی
9- درآمدی بر چالش های لیبرال دموکراسی، علیرضا محمدی، نشر معرفت، شماره 102
10- مجله اندیشه حوزه، شماره 24
11- مدرنیته و اندیشه انتقادی، بابک احمدی، تهران، نشر مرکز، 1373
12- مدرنیته و هویت فردی، آنتونی گیدنز، ترجمه امیر قاسمی، مشرق، دوره اول، شماره 1