برای شناخت اوصاف خداوند راه های گوناگون وجود دارد، از جمله براهین عقلی:1. عقل همان گونه که در تصدیق اصل هستی خداوند و اثبات گزاره «خدا هست» کارآمد است، می تواند انسان را در شناخت صفات الهی یاری رساند. عقل قادر است با استفاده از مفاهیم و قواعد خاصی، ابتدا اتصاف خداوند به تمام اوصاف کمالی را، به نحو اجمالی و سربسته، ثابت کند و سپس به تفصیل یکایک اوصاف را به معنایی که زیبنده ذات الهی است، به خدا نسبت دهد. در مبحث ادله اثبات خدا، بیان شده است که می توان با استفاده از برخی ادله و براهین عقلی، وجود خداوند را به عنوان «واجب الوجود» و عله العلل -یعنی موجودی که غنی بالذات است و نیاز به علتی در وجودش ندار و او علت است برای تمام ممکنات- ثابت کرد، اما حرکت عقل در این نقطه پایان نمی پذیرد، بلکه با تأمل در صفت «وجوب وجود» اوصاف دیگری از لوازم آن هستند، کشف می شود.
به بیان دیگر: این که خداوند غنی بالذات [واجب الوجود] است، خود مبدأ ومنشأ اثبات بسیاری از صفات جلالیه و جمالیه خداوند است زی.را هر وصفی که مستلزم خلل در غنا و بی نیازی خداوند باشد از او منتفی است و هر وصف کمالی و وجودی بالضروره برای خداوند ثابت خواهد بود وگرنه او دیگر واجب الوجود نخواهد بود.
با تحلیل مفهوم واجب الوجود، همه صفات ثبوتیه و کمالی برای خداوند اثبات و هم کاستی ها و صفات سلبیه از او سلب می شود. واجب الوجود یعنی موجودی که تمام صفات کمالی و وجودی را بالذات و مستقلا واجد است و هیچ نیازی به کسی یا چیزی ندارد زیرا فقدان هر کمالی به معنای احتیاج ذاتی به غیر در آن کمال است و این دقیقا به معنای امکان در ذات الهی از آن جهت است و با وجوب وجود ناسازگار می باشد.
از طرف دیگر تمام موجودات غیر از خداوند، در وجود کمالاتشان وابسته محض به خدا هستند. بنابراین هر صفتی که مستلزم نیازمندی خداوند به غیر خودش شود، از خداوند مسلوب است و هر صفتی که بیانگر کمال و بی نیازی خداوند است برای او بالذات ثابت است.
به عنوان مثال: ترکب (مرکب بودن) از ذات خداوند سل می شود زیرا هر مرکبی نیازمند به اجزائش است و واجب الوجود از هر نیازی منزه و مبری است. در نتیجه هر گونه مفهومی که دلالت بر نوعی نقص و محدودیت و نیاز، داشته باشد از خدای متعال نفی می شد و معنای صفات سلبیه الهی همین است. با نفی صفات سلبیه از خداوند خود به خود صفات ثبوتیه برای او ثابت می شود زیرا سلب سلب مستلزم کمال است.
مثال دیگر: برای اثبات علم مطلق خداوند چنین استدلال می شود: «خداوند چون واجب الوجود است پس جسم و جسمانی نیست -زیرا جسم به دلیل مرکب بودن و نیاز به اجزاء با واجب الوجود بودن ناسازگار است- پس خداوند مجرد است و در جای خود در فلسفه ثابت شده است که هر مجردی عالم به ذات خود و عالم به غیر خود است.»شرح تجرید الأعتقاد، علامه حلی، بحث علم خداوند، ص 220، انتشارات مصطفوی، قم.
چنان که ملاحظه شد، علم خداوند با تأمل در «واجب الوجود بودن خداوند» ثابت شد. فیلسوف بزرگ اسلامی، خواجه نصیرالدین طوسی همین روش فوق را در اثبات صفات خداوند به کار گرفته است.ر.ک: تجرید الإعتقاد، خواجه نصیرالدین طوسی، باب اثبات الصانع و صفاته، صص 178-185
2. یکی از راه های دیگر برای شناخت اوصاف خداوند، مطالعه و تفکر در جهان هستی است. با تدبر در نظام تکوینی جهان، انسان می تواد به برخی از اوصاف کمالی خداوند پی ببرد. برای مثال با تأمل در نظم و سازگاری عمومی جهان و استواری و اتقان حاکم بر پدیده ها و غایتمندی کل هستی می توان به صفاتی همچون حکمت، علم، قدرت و … پی برد. گفتنی است که این روش نیز، در فرجام خود، با استفاده از قواعد عقلی به ثمر می نشیند و کاملا مستقل و جدا از عقل نیست. اما تفاوت اصلی این راه در آن است که در روش نخست، تمام مقدمات از قضایای عقلی محض اند، اما در راه دوم برخی از مقدمات از شماهده جهان خارج اخذ می شود یعنی برخی مقدمات آن تجربی و حسی هستند.
به بیان دیگر: این که خداوند غنی بالذات [واجب الوجود] است، خود مبدأ ومنشأ اثبات بسیاری از صفات جلالیه و جمالیه خداوند است زی.را هر وصفی که مستلزم خلل در غنا و بی نیازی خداوند باشد از او منتفی است و هر وصف کمالی و وجودی بالضروره برای خداوند ثابت خواهد بود وگرنه او دیگر واجب الوجود نخواهد بود.
با تحلیل مفهوم واجب الوجود، همه صفات ثبوتیه و کمالی برای خداوند اثبات و هم کاستی ها و صفات سلبیه از او سلب می شود. واجب الوجود یعنی موجودی که تمام صفات کمالی و وجودی را بالذات و مستقلا واجد است و هیچ نیازی به کسی یا چیزی ندارد زیرا فقدان هر کمالی به معنای احتیاج ذاتی به غیر در آن کمال است و این دقیقا به معنای امکان در ذات الهی از آن جهت است و با وجوب وجود ناسازگار می باشد.
از طرف دیگر تمام موجودات غیر از خداوند، در وجود کمالاتشان وابسته محض به خدا هستند. بنابراین هر صفتی که مستلزم نیازمندی خداوند به غیر خودش شود، از خداوند مسلوب است و هر صفتی که بیانگر کمال و بی نیازی خداوند است برای او بالذات ثابت است.
به عنوان مثال: ترکب (مرکب بودن) از ذات خداوند سل می شود زیرا هر مرکبی نیازمند به اجزائش است و واجب الوجود از هر نیازی منزه و مبری است. در نتیجه هر گونه مفهومی که دلالت بر نوعی نقص و محدودیت و نیاز، داشته باشد از خدای متعال نفی می شد و معنای صفات سلبیه الهی همین است. با نفی صفات سلبیه از خداوند خود به خود صفات ثبوتیه برای او ثابت می شود زیرا سلب سلب مستلزم کمال است.
مثال دیگر: برای اثبات علم مطلق خداوند چنین استدلال می شود: «خداوند چون واجب الوجود است پس جسم و جسمانی نیست -زیرا جسم به دلیل مرکب بودن و نیاز به اجزاء با واجب الوجود بودن ناسازگار است- پس خداوند مجرد است و در جای خود در فلسفه ثابت شده است که هر مجردی عالم به ذات خود و عالم به غیر خود است.»شرح تجرید الأعتقاد، علامه حلی، بحث علم خداوند، ص 220، انتشارات مصطفوی، قم.
چنان که ملاحظه شد، علم خداوند با تأمل در «واجب الوجود بودن خداوند» ثابت شد. فیلسوف بزرگ اسلامی، خواجه نصیرالدین طوسی همین روش فوق را در اثبات صفات خداوند به کار گرفته است.ر.ک: تجرید الإعتقاد، خواجه نصیرالدین طوسی، باب اثبات الصانع و صفاته، صص 178-185
2. یکی از راه های دیگر برای شناخت اوصاف خداوند، مطالعه و تفکر در جهان هستی است. با تدبر در نظام تکوینی جهان، انسان می تواد به برخی از اوصاف کمالی خداوند پی ببرد. برای مثال با تأمل در نظم و سازگاری عمومی جهان و استواری و اتقان حاکم بر پدیده ها و غایتمندی کل هستی می توان به صفاتی همچون حکمت، علم، قدرت و … پی برد. گفتنی است که این روش نیز، در فرجام خود، با استفاده از قواعد عقلی به ثمر می نشیند و کاملا مستقل و جدا از عقل نیست. اما تفاوت اصلی این راه در آن است که در روش نخست، تمام مقدمات از قضایای عقلی محض اند، اما در راه دوم برخی از مقدمات از شماهده جهان خارج اخذ می شود یعنی برخی مقدمات آن تجربی و حسی هستند.