شهید مطهری: از نظر اسلام ، حق هم گرفتنی است و هم دادنی ، یعنی از دو جبهه باید برای استیفای حق مبارزه کرد که مکتب اسلام بر همین اساس است. (انسان کامل ص 268)
معنی حق:
حق در این معنی مفهومی اعتباری است که برای (له) کسی و بر (علیه) دیگری وضع میشود یعنی نوعی نسبت در آن نهفته است و حق داشتن کسی به این معناست که بر دیگران نوعی اولویت و تقدم دارد و حق داشتن این فرد به معنی منع و محدودیت برای دیگران است به عبارت دیگر به اصطلاح از مفاهیم «دارای اضافه» است یعنی نوعی اضافه در آن لحاظ شده است، اضافه کسی که دارای حق است بر متعلق حق یا بر کسی که این حق بر علیه او یا ایجاد محدودیت میکند و به عبارت ساده تر همواره پای دو نفر در میان است کسی که صاحب نفع و امتیازی است و کسی که به همان اندازه که اولی نفع میبرد برای او محدودیت ایجاد میشود.
چنین حقی لوازمی دارد که یکی از آنها بهرهوری است به این معنا که کسی که نسبت به کسی حقی دارد میتواند از متعلق حق خود بهرهمند شود بنابراین ایجاد حق برای کسی ملازم با ایجاد محدودیت و تکلیف برای دیگران است وقتی کسی حق دارد مثلاً در ملک خود تصرفی بکند دیگران تکلیف دارند که حق او را رعایت کنند. پس هر کجا حقی جعل میشود تکلیفی نیز به وجود میآید و هر کجا که تکلیفی هست حقی نیز در کنار آن میتوان یافت (1) . پس حق و تکلیف دو روی یک سکهاند. و چنین حقی میتواند ریشه در واقعیت داشته باشد مانند حقوق والدین بر فرزندان و بالعکس یا نداشته باشد مانند حق تقدم در قوانین راهنمایی و رانندگی یعنی مثلاً قانون میتواند حق تقدم را به کسی که پشت چراغ قرمز است یا کسی که از سمت چپ میآید بدهد.
گرفتنی بودن حق و لوازم آن:
گرفتنی بودن حق به این معناست که اصل در حقوق بین افراد این است که حق را باید گرفت اگر کسی حق خود را نگیرد این به معنی منصرف شدن او از آن حق و بهرهمند نشدن از آن است و چنین نیست که بدون طلب، حق او را به او بدهند. اگر حق را تنها گرفتنی بدانیم توصیه به ندادن حقوق دیگران و عدم رعایت حقوق آنها کردهایم، تا زمانی که بتوانند خود آن را احقاق کنند و این ایده موجب نابودی زندگی بشر و انسانیت و عواطف است چرا که اگر کسی قدرت گرفتن حق خود را نداشت لازم نیست حق او رعایت کنی زیرا ا و باید حق خود را بگیرد و اگر نمیتواند لیاقت این حق را ندارد و بنابر این ایده است که برخی گفتند که “قدرت حق ایجاد میکند”
دادنی بودن حق و لوازم آن:
فقط دادنی بودن حق به این معناست که نباید دنبال حق بود بلکه هر چه به تو دادند دادند اگر ندادند حق، چیزی نیست که تو بتوانی طلب کنی شهید مطهری این معنی را چنین توضیح میدهد:
بعضی مکتبها براین اساس است که حق دادنی است، یعنی آن حقی را که ظالم گرفته است، باید پس بدهد. اگر نداد دیگر نداده است، [ چون ] حق دادنی است نه گرفتنی. مسیحیت براین اساس درست شده که: به ظالم میگوییم حق را به تو بدهد، تو کاری با او نداشته باش. ای کسی که حقت پایمال شده است! توصیه می کنیم، خواهش میکنیم تا حق را به تو بدهند، مبادا یک وقت خودت برای گرفتن حق قیام کنی که این برخلاف شأن انسانیت و اخلاق است. از نظر اینها حق دادنی است. (انسان کامل صفحه 268)
در حالی که اسلام انسان را این چنین ضعیف النفس تربیت نمیکند علی (علیه السلام) در نامه خود به مالک اشتر، از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند، می فرماید: «فانی سمعت رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یقول فی غیر موطن لن تقدس امة حتی یؤخذ للضعیف حقه من القوی غیر متتعتع»(2) هیچ امت و قومی به مقام قداست و تقدیس نمی رسد مگر آنکه به این حد رسیده باشد که که ضعیف در مقابل قوی بایستد و حق خود را بدون آنکه زبانش به لکنتی بیفتد مطالبه کند. یعنی اسلام آن ضعیفی را که حق خود را نمیتواند مطالبه کند، به رسمیت نمیشناسد. جامعهای که در آن، ضعفا آن قدر ضعیف النفس باشند که نتوانند حقوق خود را مطالبه کنند، یک جامعه اسلامی نیست.
در دیدگاه اسلام انسان هم باید دنبال حقوق خود باشد و هم حقوق دیگران را رعایت کند نه چنین باشد که هر چه به حقوق او تجاوز شد اهمال ورزیده و تسلیم شود و نه چنان باشد که حقوق دیگران را رعایت نکند و به حقوق آنها تجاوز کند باز علامه شهید در یاددادشتهای خود چنین مینویسد:
تربیت باید بر اساس دو رکن باشد بشر هم باید به حقوق خود آشنا شود و هم به حدود خود. آشنایی به حقوق، بشر را به حرکت درمیآورد و به او نشاط و هیجان میبخشد ضمن آشنایی با حقوق خود باید اصل دفاع از حقوق بعنوان یکی از مقدسترین کارها به بشر معرفی میشود دفاع از عزت و شرف و ناموس و عقیده و حتی ثروت یک عمل مقدس است و اهمال در حفظ حقوق و تسلیم متجاوز بودن مخالف شئون اسلامی است. (3)
اشاره به برخی از روایات اهمیت حفظ حقوق و دفاع از آنها را نشان میدهد: پیامبر اسلام میفرماید: «من قتل دون مظلمته فهو شهید هر کس بخاطر دفاع در برابر ظلمی که به او میشود کشته شود شهید است»(4) و نیز فرمود «من قتل دون ماله فهو شهید هر کس بخاطر دفاع از مالش کشته شود شهید است»(5) و از ایشان نقل شده است که: «من قتل دون عیاله فهو شهید هر کس بخاطر دفاع از اهل و عیال خود کشته شود شهید است»(6)
اما نکتهای که درباره جنبه گرفتن حق باید به آن توجه کرد این است که دفاع از حقوق و گرفتن آنها در برابر بیگانه? تجاوزگر با دوست ناآگاه یکی نیست چرا که اصل کلی در تعاملات داخلی بین مسلمانان را آیه 29 سوره فتح مشخص میکند که میفرماید: ?مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ? «محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرستاده خدا است و آنان که با اویند سخت گیرانند بر کفار مهربانند به خویشتن» این آیه درجه شدت برخورد و اهمال درباره حقوق اولاً بین دفاع از عقیده و دفاع از دیگر حقوق فرق گذاشته و نیز اگر هر دو از یک سنخ بودند در نحوه برخورد و درجه اهمال نیز بین دوست ناآگاه و بیگانه تجاوزگر فرق قائل شده است و شاید بر اساس این اصل، (سختگیر بودن در برابر بیگانه و نرم بودن در برابر دوست) است که ابی علاء از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت میکند «عن ابی العلاء قال سالت اباعبد الله (علیه السلام) عن رجل یقاتل دون ماله فقال (علیه السلام) قال رسول الله من قتل دون ماله فهو بمنزلة الشهید قلت: أیقاتل افضل ام لم یقاتل قال اما انا لم اقاتل و ترکته»(7)
ابی علاء میگوید از امام صادق (علیه السلام) درباره مردی سؤال کردم که بخاطر مالش مقاتله کرده و درگیر می شود حضرت فرمود پیامبر فرموده: هر کسی بخاطر مالش کشته شود به منزله شهید است پرسیدم آیا او مقاتله کند بهتر است یا نکند؟ فرمود اگر من باشم مقاتله نمیکنم و ترک میکنم.
در نتیجه حق مفهومی است بین دو طرف کسی که حق برای اوست باید آن را دنبال کرده و در پی احقاق آن باشد و کسی که حق بر علیه اوست و برای او تکلیف ایجاد کرده است باید حقوق دیگران را رعایت کرده و حق صاحب حق را بدهد پس حق هم دادنی است هم گرفتنی.
——————–
پی نوشت ها:
1 – برای توضیح بیشتر درباره این مفهوم و تلازم آن با تکلیف و حد برای دیگران رجوع شود به: حقوق و سیاست در قرآن، آیت الله مصباح یزدی ص26-30. حق و تکلیف در اسلام، آیت الله جوادی آملی ص259. حقوق اجتماعی و سیاسی در اسلام، حسین جوان آراسته (چاپ نهاد رهبری انتشارات معارف) ص34و35
2- نهجالبلاغه، نامه شماره 52
3. یادداشتهای شهید مطهری، ج1 ص106 و ج3 ص232
4. کافی ج5، ص52
5. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص380
6. التهذیب شیخ طوسی، ص157
7. کافی ج5، ص52
معنی حق:
حق در این معنی مفهومی اعتباری است که برای (له) کسی و بر (علیه) دیگری وضع میشود یعنی نوعی نسبت در آن نهفته است و حق داشتن کسی به این معناست که بر دیگران نوعی اولویت و تقدم دارد و حق داشتن این فرد به معنی منع و محدودیت برای دیگران است به عبارت دیگر به اصطلاح از مفاهیم «دارای اضافه» است یعنی نوعی اضافه در آن لحاظ شده است، اضافه کسی که دارای حق است بر متعلق حق یا بر کسی که این حق بر علیه او یا ایجاد محدودیت میکند و به عبارت ساده تر همواره پای دو نفر در میان است کسی که صاحب نفع و امتیازی است و کسی که به همان اندازه که اولی نفع میبرد برای او محدودیت ایجاد میشود.
چنین حقی لوازمی دارد که یکی از آنها بهرهوری است به این معنا که کسی که نسبت به کسی حقی دارد میتواند از متعلق حق خود بهرهمند شود بنابراین ایجاد حق برای کسی ملازم با ایجاد محدودیت و تکلیف برای دیگران است وقتی کسی حق دارد مثلاً در ملک خود تصرفی بکند دیگران تکلیف دارند که حق او را رعایت کنند. پس هر کجا حقی جعل میشود تکلیفی نیز به وجود میآید و هر کجا که تکلیفی هست حقی نیز در کنار آن میتوان یافت (1) . پس حق و تکلیف دو روی یک سکهاند. و چنین حقی میتواند ریشه در واقعیت داشته باشد مانند حقوق والدین بر فرزندان و بالعکس یا نداشته باشد مانند حق تقدم در قوانین راهنمایی و رانندگی یعنی مثلاً قانون میتواند حق تقدم را به کسی که پشت چراغ قرمز است یا کسی که از سمت چپ میآید بدهد.
گرفتنی بودن حق و لوازم آن:
گرفتنی بودن حق به این معناست که اصل در حقوق بین افراد این است که حق را باید گرفت اگر کسی حق خود را نگیرد این به معنی منصرف شدن او از آن حق و بهرهمند نشدن از آن است و چنین نیست که بدون طلب، حق او را به او بدهند. اگر حق را تنها گرفتنی بدانیم توصیه به ندادن حقوق دیگران و عدم رعایت حقوق آنها کردهایم، تا زمانی که بتوانند خود آن را احقاق کنند و این ایده موجب نابودی زندگی بشر و انسانیت و عواطف است چرا که اگر کسی قدرت گرفتن حق خود را نداشت لازم نیست حق او رعایت کنی زیرا ا و باید حق خود را بگیرد و اگر نمیتواند لیاقت این حق را ندارد و بنابر این ایده است که برخی گفتند که “قدرت حق ایجاد میکند”
دادنی بودن حق و لوازم آن:
فقط دادنی بودن حق به این معناست که نباید دنبال حق بود بلکه هر چه به تو دادند دادند اگر ندادند حق، چیزی نیست که تو بتوانی طلب کنی شهید مطهری این معنی را چنین توضیح میدهد:
بعضی مکتبها براین اساس است که حق دادنی است، یعنی آن حقی را که ظالم گرفته است، باید پس بدهد. اگر نداد دیگر نداده است، [ چون ] حق دادنی است نه گرفتنی. مسیحیت براین اساس درست شده که: به ظالم میگوییم حق را به تو بدهد، تو کاری با او نداشته باش. ای کسی که حقت پایمال شده است! توصیه می کنیم، خواهش میکنیم تا حق را به تو بدهند، مبادا یک وقت خودت برای گرفتن حق قیام کنی که این برخلاف شأن انسانیت و اخلاق است. از نظر اینها حق دادنی است. (انسان کامل صفحه 268)
در حالی که اسلام انسان را این چنین ضعیف النفس تربیت نمیکند علی (علیه السلام) در نامه خود به مالک اشتر، از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند، می فرماید: «فانی سمعت رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یقول فی غیر موطن لن تقدس امة حتی یؤخذ للضعیف حقه من القوی غیر متتعتع»(2) هیچ امت و قومی به مقام قداست و تقدیس نمی رسد مگر آنکه به این حد رسیده باشد که که ضعیف در مقابل قوی بایستد و حق خود را بدون آنکه زبانش به لکنتی بیفتد مطالبه کند. یعنی اسلام آن ضعیفی را که حق خود را نمیتواند مطالبه کند، به رسمیت نمیشناسد. جامعهای که در آن، ضعفا آن قدر ضعیف النفس باشند که نتوانند حقوق خود را مطالبه کنند، یک جامعه اسلامی نیست.
در دیدگاه اسلام انسان هم باید دنبال حقوق خود باشد و هم حقوق دیگران را رعایت کند نه چنین باشد که هر چه به حقوق او تجاوز شد اهمال ورزیده و تسلیم شود و نه چنان باشد که حقوق دیگران را رعایت نکند و به حقوق آنها تجاوز کند باز علامه شهید در یاددادشتهای خود چنین مینویسد:
تربیت باید بر اساس دو رکن باشد بشر هم باید به حقوق خود آشنا شود و هم به حدود خود. آشنایی به حقوق، بشر را به حرکت درمیآورد و به او نشاط و هیجان میبخشد ضمن آشنایی با حقوق خود باید اصل دفاع از حقوق بعنوان یکی از مقدسترین کارها به بشر معرفی میشود دفاع از عزت و شرف و ناموس و عقیده و حتی ثروت یک عمل مقدس است و اهمال در حفظ حقوق و تسلیم متجاوز بودن مخالف شئون اسلامی است. (3)
اشاره به برخی از روایات اهمیت حفظ حقوق و دفاع از آنها را نشان میدهد: پیامبر اسلام میفرماید: «من قتل دون مظلمته فهو شهید هر کس بخاطر دفاع در برابر ظلمی که به او میشود کشته شود شهید است»(4) و نیز فرمود «من قتل دون ماله فهو شهید هر کس بخاطر دفاع از مالش کشته شود شهید است»(5) و از ایشان نقل شده است که: «من قتل دون عیاله فهو شهید هر کس بخاطر دفاع از اهل و عیال خود کشته شود شهید است»(6)
اما نکتهای که درباره جنبه گرفتن حق باید به آن توجه کرد این است که دفاع از حقوق و گرفتن آنها در برابر بیگانه? تجاوزگر با دوست ناآگاه یکی نیست چرا که اصل کلی در تعاملات داخلی بین مسلمانان را آیه 29 سوره فتح مشخص میکند که میفرماید: ?مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ? «محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرستاده خدا است و آنان که با اویند سخت گیرانند بر کفار مهربانند به خویشتن» این آیه درجه شدت برخورد و اهمال درباره حقوق اولاً بین دفاع از عقیده و دفاع از دیگر حقوق فرق گذاشته و نیز اگر هر دو از یک سنخ بودند در نحوه برخورد و درجه اهمال نیز بین دوست ناآگاه و بیگانه تجاوزگر فرق قائل شده است و شاید بر اساس این اصل، (سختگیر بودن در برابر بیگانه و نرم بودن در برابر دوست) است که ابی علاء از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت میکند «عن ابی العلاء قال سالت اباعبد الله (علیه السلام) عن رجل یقاتل دون ماله فقال (علیه السلام) قال رسول الله من قتل دون ماله فهو بمنزلة الشهید قلت: أیقاتل افضل ام لم یقاتل قال اما انا لم اقاتل و ترکته»(7)
ابی علاء میگوید از امام صادق (علیه السلام) درباره مردی سؤال کردم که بخاطر مالش مقاتله کرده و درگیر می شود حضرت فرمود پیامبر فرموده: هر کسی بخاطر مالش کشته شود به منزله شهید است پرسیدم آیا او مقاتله کند بهتر است یا نکند؟ فرمود اگر من باشم مقاتله نمیکنم و ترک میکنم.
در نتیجه حق مفهومی است بین دو طرف کسی که حق برای اوست باید آن را دنبال کرده و در پی احقاق آن باشد و کسی که حق بر علیه اوست و برای او تکلیف ایجاد کرده است باید حقوق دیگران را رعایت کرده و حق صاحب حق را بدهد پس حق هم دادنی است هم گرفتنی.
——————–
پی نوشت ها:
1 – برای توضیح بیشتر درباره این مفهوم و تلازم آن با تکلیف و حد برای دیگران رجوع شود به: حقوق و سیاست در قرآن، آیت الله مصباح یزدی ص26-30. حق و تکلیف در اسلام، آیت الله جوادی آملی ص259. حقوق اجتماعی و سیاسی در اسلام، حسین جوان آراسته (چاپ نهاد رهبری انتشارات معارف) ص34و35
2- نهجالبلاغه، نامه شماره 52
3. یادداشتهای شهید مطهری، ج1 ص106 و ج3 ص232
4. کافی ج5، ص52
5. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص380
6. التهذیب شیخ طوسی، ص157
7. کافی ج5، ص52