خانه » همه » مذهبی » خلفای راشدین-انحراف عمر-انحراف ابوبکر-انحراف عثمان

خلفای راشدین-انحراف عمر-انحراف ابوبکر-انحراف عثمان

در این باره گفتنی است که موضع گیری افراد و آشکار شدن رفتار آنان تابعی است از یک پروسه چه بسا طولانی است که ناشی از اعتقادات شخصی، ویژگی های درونی و موقعیت فرهنگی و اجتماعی افراد است. درباره افرادی مانند خلیفه دوم نیز این اصل جاری است براساس شواهد تاریخی وی، زمینه های اعتراض و روگردانی را از قبل داشته است. چنان که مشهور است در صلح حدیبیه به پیامبر(ص) نسبت به پذیرش صلح اعتراض کرده استو یا دیگر افراد در مواقع مختلف زبان به اعتراض گشوده اند و از پیامبر(ص) پرسیده اند آیا این حکمی که مطرح می کنید از سوی شماست یا از سوی خداست؟! و یا در روزهای پایانی زندگی پیامبر(ص) از زمان پیامبر(ص) برای شرکت در سپاه اسامه خودداری کردند و یا از دست نویس پیامبر(ص) در پنج شنبه آخر زندگی شان جلوگیری کردند و بسیاری شواهد دیگر نشان می دهد که زمینه های اعتراض و روگردانی از قبل بوده است.
و اما برخی ویژگی های مناسب مانند بهره برداری کم از بیت المال و یا قدرت حاکمیت و غیره اگرچه در جای خود قابل تقدیر است. اما می بایست با موضع گیری خلاف اصول مخدرش نگردد و در غیر این صورت ارزشی نخواهد داشت.
جهت آگاهی بیشتر در این باره توجه شما نسبت به مطالب زیر به مناسبت فراموشی غدیر جلب می کنیم:
بهره برداری از فضای حزن انگیز جامعه درپی رحلت حضرت رسول (ص) و عطش مردم در شناخت جایگزین «محوریت» حکومت اسلامی، زمینه شکل گیری شورای سقیفه را فراهم ساخت.
این شورا زمانی شکل گرفت که حضرت علی (ع) پیکر پیامبراکرم (ص) را برای خاک سپاری آماده می ساخت. خشن معرّفی کردن چهره امام به دلیل کشتن بسیاری از سران و بزرگان مشرک قریش در جنگ ها سبب شد حضرت به جایگاه واقعی اش دست نیاید. توجیه و تحریف چهره واقعی امیرمؤمنان، واقعه تاریخی «غدیر» را به فراموشی سپرد و علی (ع) ماند و دو راه در پیش: «رویارویی» یا «سکوت».
هراس از تحریف اسلام و ترویج بدعت ها، بازگشت مردم و زمامداران به عصر جاهلیت، حاکمیت اشراف، شکل گرفتن شکاف طبقاتی و تبعیض امام علی (ع) را به انتخاب گزاره نخست فرا خواند.
بر این بنیاد، در مسیر احقاق حق و گزاردن تکلیف برآمد. دست حسن و حسین و فاطمه (علیها السلام) را گرفت، برای بازگرداندن خلافت به جایگاه واقعی اش به خانه یاران پیامبر(ص) شتافت و از آنان یاری خواست.
در این رایزنی الهی جز چهار تن (سلمان، ابوذر، عمار و مقداد) کسی با حضرت یار نشد. نداشتن یاور از یک سو، عدم اعتراض مردم به حاکمیت غیر علی (ع) و رویکرد جامعه به تن پروری و عافیت طلبی از سوی دیگر، علی (ع) را به انتخاب گزاره دوم رهنمون شد.
آن حضرت، بعدها در بازگشت از جنگ نهروان در پاسخ بدین پرسش که چرا چنان که با طلحه و زبیر نبرد کردی، به جنگ غاصبان خلافت نشتافتی، فرمود: اگر آن روز چهل یاور داشتم، مبارزه می کردم.
امام سکوت را برگزید؛ اما سکوتی که سایه اش بیست و پنج سال بر سر خلفا و اشراف و رانده شدگان پیامبر(ص) سنگینی می کرد.
حضرت علی (ع) هرگز خلافت را مشروع ندانست. پس از مرگ خلیفه دوم، وقتی شورای انتخاب خلافت رأی به حضرت را به استمرار روش دو خلیفه سابق مشروط ساخت، حضرت با صراحت گفت، در صورت به دست گرفتن خلافت، تنها به سنت پیامبر(ص) عمل خواهد کرد.
در بینش سیاستمداران جهان کنونی، علی (ع) می توانست در برخوردی تاکتیکی شرط شورا را بپذیرد و پس از به دست گرفتن زمام قدرت، به سامان دهی حکومت اسلامی پردازد؛ اما موضعگیری شفاف حضرت بر منطق «هدف وسیله را توجیه می کند» خط بطلان کشید و فریاد حق گرایی وی را در تاریخ جاودانه ساخت.
از اینجا به یک اصل راهبردی در روش امامان(ع) می توان پی برد که اصل «پیروزی حق بر باطل» را در یک پروسه دامنه دار و در طول تاریخ تعریف می کردند چه در زمان حیات و زندگانی خودشان اتفاق بیفتد و چه در زمان های بعد به طوری که در طول تاریخ تمامی آزاد اندیشان و عدالت محوران روش امامان(ع) را الگوی خود قرار داده اند و می دهند و این همان پیروزی حق بر باطل در طول تاریخ است تا آنجا که نویسنده مسیحی دکتر جرج جرداق نیز شش جلد کتاب با عنوان «امام علی صدای عدالت انسانیت» را به رشته تحریر درآورده است.
این موضع گیری سبب شد حضرت دوازده سال دیگر خلافت را از دست دهد.
اعتراض های حضرت به سیاست های غلط عمر در ایجاد شکاف طبقاتی و برخورد تبعیض آمیز با مسلمانان و نیز روش عثمان در تقسیم بیت المال و برخورد با رانده شدگان پیامبر از محوری ترین چالش های وی با خلفا به شمار می آید.
امام (ع) در سکوت بیست و پنج ساله اش، شبانگاهان با دلی اندوهبار در نخلستان ها با خدایش خلوت می کرد و روزهنگام، شاداب و پرطروات در صحنه های گوناگون حضور می یافت.
شادابی و امید آفرینی وی به اندازه ای بود که عمر مزاح هایش را بسیار و ناگوار می دانست.
«سال های سکوت» حضرت سال های «سکون» نبود. او در کنار بیان حق و اعتراض به کردار خلفا، به نگارش قرآن و تدوین فقه و تربیت شاگردان می پرداخت.
حضور در عرصه سازندگی و حفر و وقف قنات های متعدد، کاشتن نخل و رسیدگی به امور محرومان و حمایت از صحابه معترض در این سال ها تحقق یافت. افزون بر این، حضرت در امور قضایی و سیاسی و نظامی مشاور دلسوز خلفا به شمار می آمد. خلفا با اذعان به جایگاه محوری علی (ع) در مسائل مهم حکومتی و اعتراف به اشتباهاتی که توسط وی اصلاح می شد [«لولا علیٌ لهلک عمر». این جمله زمانی از دهان عمر برون آمد که حضرت حکم سنگسار زن آبستن را مردود شمرد و جنین را مستحق سنگسار شدن ندانست].
سنگینی حضور علی علیه السلام ژنده پوش و شوخ طبع را برگرده خود احساس می کردند.
حضرت دوران بیست و پنج ساله سکوت خود را با عبارت «همانند کسی که استخوان در گلو و خار در چشم دارد، بردباری ورزیدم»، به تصویر می کشد [«وصبرتُ وفی العین قَذیً وفی الحَلْق شجاً، اَری تراثی نَهْباً؛ دیدم صبر کردن خرمندی است. پس صبر کردم در حالی که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود، میراث خود را تاراج رفته دیدم (خطبه سوم نهج البلاغه)] اما در حقیقت روش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حضرت چنان بود که او نیز خار دیدگان و استخوان گلوی مخالفانش به شمار می آمد.
و اما درباره این که چرا می توان خلفای غاصب حق خلافت علی(ع) را لعن کرد این است که: لعن به معناى دور بودن از رحمت الهى است. به عبارت دیگرى دور کردن کسى از روى غضب از رحمت بیکران الهى را لعن مى گویند، (قاموس قرآن ج 6، ص 60 – 61) این واژه و مشتقاتش 41 بار در قرآن آمده است و درباره کفار و مشرکان و منافقان و اهل کتاب – یهود و نصارى – که حق را تحریف مى کنند و جهنمیان آمده است. و عمل لعنت هم به خداوند متعال و هم به فرشتگان و هم به انبیاء و هم به مردم نسبت داده شده است که براى نمونه مى توانید به آیات 88 89 و 159 و161 بقره و 87 آل عمران و 46 47 و52 و 94 و 118 نساء و 13 و 60 و 64 و 78 مائده و 138 و 144 اعراف و آیات متعدد دیگر اشاره کرد. در بسیارى از این آیات لعن ابدى و همیشگى است و همراه عذاب دنیا و مخصوصاً اخروى آمده است. بنابر این اگر کسى مورد لعن و نفرین الهى قرار بگیرد ، این دورى از رحمت الهى همیشگى است و مردم و مومنان نیز موظفند که آنها را تا دنیا دنیاست لعنت کنند و آنها در قیامت هم گرفتار لعنت ابدى الهى هستند، (بقره :161 162 و نساء : 51 52 و 93 و اعراف: 44).
یکى از آیاتى که در آن به لعن دشمنان الهى تصریح شده است، آیه 57 سوره احزاب است: «ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخرهَ و اعد لهم عذاباً مهیناً؛ کسانى که خدا ورسولش را اذیت مى کنند، خدا در دنیا و آخرت آنها را نفرین مى کند و عذابى با ذلت آنها را در مى یابد» حال سؤال این است که معناى اذیت پیامبر اکرم چیست؟ هر کارى که موجب آزار پیامبر اکرم(ص) شود، چون شرک و الحاد و تهمتهاى ناروا و مخالفت با دستورات ایشان و ایجاد مزاحمت براى ایشان و همچنین اذیت امیر مومنان و فاطمه زهرا(س) از مصادیق اذیت در این آیه است، (تفسیر المیزان، ج 17، ص421 – 422) و مشمول نفرین الهى و عذاب خوار کننده است و ما هم به عنوان مسلمان موظف هستیم به پیروى از حضرت حق چنین کسانى را نفرین کنیم. در این باره بحث بسیار است وما تنها به برخى روایات از منابع اهل سنت اشاره مى کنیم:
1- پیامبر اکرم(ص) در اواخر عمر پس از اعزام سپاه اسامه به نبرد با رومیان و تخلف برخى از صحابه فرمودند: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامه؛ نفرین خدا بر کسى که از لشکر اسامه سر پیچى کند»، (الملل و النحل، شهرستانى ج:1 ص:29 – شرح ابن ابى الحدید بر نهج البلاغه چهار جلدى ج:1 ص 21) این لعن همه کسانى را که از دستور پیامبر تخلف کردند و با سپاه مذکور به جبهه اعزام نشدند، شامل مى شود.
2- پیامبر اکرم(ص) در بستر بیمار در آخرین روزهاى زندگانى فرمودند که قلم و دواتى بیاورید براى شما چیزى بنگارم تا پس از من گمراه نشوید. اما عمر با کمال ناباورى گفت: بیمارى بر پیامبر غلبه کرده است. قرآن پیش ماست کتاب آسمانى ما را کافى است. «به قسمى که پیامبر اکرم(ص) آنها را از نزد خود بیرون کرد» (صحیح مسلم ج2 ص 22)
آیا این سخن مصداق بارز اذیت پیامبر خدا نیست؟
3- روایات متعدد از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که اذیت امام على مساوى با اذیت پیامبر اسلام است. از جمله آنها حدیثى است که امام احمد بن حنبل در مسند خود و حاکم نیشابورى در مستدرک خود نقل مى کنند که طبق آن پیامبر اکرم(ص) خطاب به عمرو بن شاس الاسلمى فرمودند: «یا عمرو اما و الله لقد آذیتنى . فقلت : اعوذ بالله ان اوذیک یا رسول الله. قال: بلى من آذى علیاً فقد آذانى؛ پیامبر اکرم(ص)فرمودند: عمرو بدان که به خدا قسم مرا آزردى. عمرو مى گوید، عرض کردم: اى پیامبر خدا به خدا پناه مى برم از اینکه شما را بیازارم. پیامبر فرمودند: بله آنکه على را بیازارد ، همانا مرا آزرده است» (مسند احمد بن حنبل ج:3 ص: 483و مستدرک ، حاکم نیشابورى ج:3 ص:122)
وى پس از نقل حدیث مى نویسند: «هذا حدیث صحیح الاسناد؛ این حدیث از نظر سند صحیح است».
همچنین نور الدین الهیثمى از علماء قرن نهم در کتاب مجمع الزوائد و منبع الفوائد ج:9 ص: 129 ضمن نقل این روایت ، روایات دیگرى نیز نقل مى کند.
4- روایات فراوان که مفاد آنها چنین است که هر کس فاطمه زهراء(س) را بیازارد مثل این است که پیامبر را آزرده است. مثل:
«اما فاطمهَ بضعهَ منى یوذینى ما آذاها؛ فاطمه پاره تن من است ، آنکه او را آزرده کند، مرا آزرده است»، (مسند احمد ج:4 ص: 5 و صحیح مسلم ج:7 ص:141 و سنن ترمذى ج:5 ص:360 و مستدرک حاکم نیشابورى ج:3 ص: 159 و فضائل الصحابهَ امام احمد بن حنبل ص 87)
«ان فاطمهَ بضعهَ منى من اغضبها اغضبنى؛ فاطمه پاره تن من است ، آنکه او را غضبناک کند، مرا خشمگین کرده است»، (صحیح بخارى ج:4 ص: 210 و فتح البارى ج:7 ص: 63 و فضائل الصحابهَ ص 87).
«فاطمهَ بضعهَ منى من آذاها فقد آذانى؛ فاطمه پاره تن من است ، آن کس که او را آزرده کند، مرا آزرده کرده است»، (سنن بیهقى ج:10 ص 201).
روایات در این موضوع با الفاظ مختلف جداً بسیار است.
5- روایاتى که درباره امام حسن و امام حسین(ع) وارد شده است. انس بن مالک مى خواست امام حسن را در حالى که کودک بوده و بر سینه پیامبر نشسته بود، از ایشان را جدا کند، پیامبر اکرم فرمود: «ویحک یا انس دع ابنى و ثمرهَ فوادى فانه من آذى هذا فقد آذانى ومن آذانى فقد آذى الله؛ واى بر تو اى انس، پسرم و میوه دلم را آزاد بگذار، هر کس او را آزار دهد، مرا آزرده و هر کس مرا آزار نماید، خدا را آزرده است»، مجمع الزوائد و منبع الفوائد ج:1 ص 284)
یا ابن عساکر نقل مى کند که پیامبر اکرم(ص) از در منزل فاطمه زهراء(س) مى گذشتند، در حالى که حسین بن على(ع) کودک خردسالى بود و گریه مى کرد، پیامبر خطاب به دختر دلبندشان فرمودند: «الم تعلمى ان بکاوه یوذینى؛ آیا نمى دانى که گریه او مرا آزرده خاطر مى کند»، (ترجمه الامام الحسین ، ابن عساکر ص:190 – ینابیع المودة لذوى القربى ، شیخ سلیمان بن ابراهیم القندوزى ج:2 ص 214).
این دسته روایات و روایات مشابه به صراحت مصادیق بارز اذیت و آزردگى پیامبر گرامى اسلام(ص) را بازگو مى کنند. و کیست که نداند که چه کسانى امام على و فاطمه زهراء و امام حسن و امام حسین(ع) را آزرده کردند و نفرین ابدى الهى و عذاب با ذلت را براى خود خریدند.
تذکر این نکته را نیز ضرورى مى دانم که نفرین افراد و اشخاص که به معناى دورى از رحمت الهى است، تنها در صورتى جایز است که با صراحت یا اشارات صریح همانند روایات بالا در قرآن و روایات ما آمده باشد. وگرنه اگر کسانى با صراحت یا اشاره صریح نفرین نشده باشند، حق نداریم آنها را نفرین کنیم و برعکس آن نیز صادق است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد