خانه » همه » مذهبی » خصوصیات اخلاقی شهید سردار همت

خصوصیات اخلاقی شهید سردار همت

در باره سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت دو کتاب برای شما معرفی می کنیم. یکی کتابی است به نام «همسفران، زندگینامه سرلشگر پاسدار حاج محمد ابراهیم همت» نوشته رضا رئیسی، از مجموعه زندگینامه سرداران شهید سپاه که در سال 1376 توسط کمیته انتشارات کنگره بزرگداشت سرداران شهید و 36 هزار شهید استان تهران به چاپ رسیده است.
دیگری کتابی است به نام «سردار خیبر، خاطراتی از سرلشگر پاسدار شهید حاج محمد ابراهیم همت» نوشته مهدی فراهانی، از مجموعه خاطرات سرداران که توسط معاونت امور مطبوعاتی و تبلیغاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری کمیته انتشارات کنگره بزرگداشت سرداران شهید استان تهران در سال 1376 چاپ شده است.
شما با مطالعه این دو کتاب با خصوصیات روانی و رفتاری فرمانده جوان لشکر «محمد رسول الله» صلی الله علیه و آله، سردار حاج محمد ابراهیم همت آشنا می شوید و در همین مطالعه با خصوصیات اعتقادی و عملی همسر او نیز آشنا می شوید. در این دو کتاب حقایق فراوانی درباره ایشان آمده است و با مصاحبه ها و گفتگوهایی که با خانواده شهید و دوستان و آشنایان ایشان انجام یافته بسیاری از ویژگی های اعتقادی و عملی او بیان شده است. ما در اینجا برای نمونه به چند خصوصیت از خصوصیات آن بزرگوار اشاره می کنیم:
1-اخلاص: یکی از خصوصیات او اخلاص بود. شهید آیه الله محلاتی درباره او گفت: «او انسانی بود که برای خدا کار می کرد و بالاترین اعمال را داشت» (صفحه آخر کتاب همسفران).
رفتارها و اعمال او شاهد اخلاص او بود.
2-ایمان: شهید محلاتی در سخنان خود درباره ایشان گفت: «او مردی با ایمان و اخلاص بود» (همان).
و هر کس که با او محشور بود، این را در وجود او می یافت
3-بنده شاکر: همسر شهید همت می گوید: «وقتی که بچه دوم ما، مصطفی به دنیا آمد و آوردند تا حاجی او را ببیند بچه را همان لحظه بغل نگرفت. اول دو رکعت نماز خواند و من با او شوخی کردم و گفتم: این دیگر چه صیغه ای است؟ حاجی گفت: اول باید شکر نعمت خدا را کرد و پس از آن از نعمت بهره مند شد» (همسفران، ص 208).
توجه داشته که کمتر کسی به این مرتبه از فضیلت شکر می رسد و رسیدن به اینجا هم لحظه ای نیست. تلاش شبانه روزی و توفیق خدا است که انسان را به این مقامات می رساند.
4-عشق به عبادت: همسفر و همسر حاج محمد ابراهیم همت می گوید: « قبل از عملیات، یک شب حاجی به خانه آمد و سرا پا خاک آلود بود و چشمانش هم از بی خوابی ورم کرده بود. وقتی که وارد خانه شد، دیدم می خواهد نماز بخواند. گفتم: لااقل دوش بگیر، غذایی بخور و بعد نمازت را بخوان. حاجی گفت: من این همه به خود زحمت دادم که نماز اول وقت را از دست ندهم، چه طور می توانم نماز نخوانده غذا بخورم. آن شب آنقدر خسته بود که من در موقع نماز خواندن، کنار ایستادم که اگر افتاد بگیرم» (سردار خیبر، ص 142).
حضرت امام خمینی(ره) با این گونه جوانان توانستند لرزه بر اندام دشمنان اسلام بیندازند وگرنه صدام که ضعیف نبود بلکه همه کشورهای استعمارگر پشتیبان او بودند ولی با این حال در هر جبهه ای وقتی نیروهای صدام می فهمیدند که لشکر محمد رسول الله به فرماندهی شهید همت درآن جبهه مستقر شده اند وحشت می کردند (این مطلب به طور مفصل در این دو کتاب آمده است).
5-توکل: او خود را به خدا سپرده بود و این یکی از خصوصیات او بود. «ابراهیم سنجری» یکی از همرزمان او می گوید: روزی پس از عملیات والفجر 3 با حاجی به سوی خط مقدم می رفتیم. در این لحظه یک هواپیمای عراقی از روبروی ما پیدا شد. من دیدم همین الآن است که ما را بزند. من ایستادم تا پیاده شویم و در پشت سنگ بزرگی که در کنار جاده بود پناه بگیریم. حاجی گفت: چرا ایستادی؟ گفتم: مگر هواپیما را نمی بینی؟! هدفش ما هستیم و می خواهد ما را بزند. حاجی گفت: مگر می ترسی؟! گفتم: می زند. او با خونسردی گفت: لا حول و لاقوه الا بالله و راه افتادیم. حاجی با خیال راحت نشسته بود و هواپیما بالای سر ما رسید و شروع به تیراندازی کرد و چند تیر به عقب وانت ما خورد وآن را سوراخ کرد. نگاهی به چهره حاجی انداختم دیدم اصلا تغییری در آن نیست (سردار خیبر، ص 191).
اگر کسی به حقیقت خود را به خدا بسپارد، این دیگر از آن خداست و خدا هر گونه خواست درباره او عمل می کند. این از مقامات بسیار والای الهی است. خوشا به حال رزمندگانی که چنین اند.
6-عشق به شهادت و امام: همسفر و همسر شهید همت می گوید: « یکبار شهید همت گفت: من دو آرزو دارم؛ یکی شهادت است. این اولین آرزوی من است. آرزوی دوم من این است که لحظه ای بعد از امام(ره) نفس نکشم و این آرزوی دومم مهمتر از آرزوی اولم است. همیشه از خدا خواسته ام که مرا قبل از امام پیش خودش ببرد» (سردار خیبر، ص 152).
و شهید همت به هر دو آرزوی خود رسید. هم به شهادت رسید و هم پیش از امام به شهادت رسید.
7-شجاعت: شهید همت، جوان شجاعی بود و هر جا ضرورت اقتضاء می کرد دست به اقدام می زد. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت های ضد شاه داشت حتی فرماندار نظامی اصفهان حکم کشتن اورا صادر کرده بود ولی مأموران شاه نتوانستند این جوان را بکشند و یک بار تیراندازی کردند ولی تیرها به او اصابت نکرد.
یکی از کارهای او قبل از انقلاب اسلامی، سرنگون کردن مجسمه شاه در میدان شهر بود. روز تاسوعا مردم به خیابان ریختند و سرگرم عزاداری و شعار دادن بر ضد شاه شدند. شهید همت و چند جوان دیگر تصمیم گرفتند مجسمه شاه را پایین بکشند. پیش از این در تظاهرات فقط سنگ به مجسمه می زدند. ابراهیم همه را جمع کرد و گفت: باید مجسمه شاه را پایین بکشیم. یکی از جوانان رفت بالا ولی نتوانست کاری بکند و هر چه تلاش کرد نتوانست پاهای مجسمه را ببرد. عده ای گاز و اکسیژن آوردند ولی باز هم نشد. همت چند نفر را فرستاد تا ماشین بیاورند و ماشین سنگین آوردند. همت رفت بالا و طناب را به ماشین بستند و به این وسیله مجسمه شاه را پایین کشیدند و مردم با این عمل بیشتر تحریک شدند» (سردار خیبر، ص 38).
و پس از آن تظاهرات با شدت بیشتری ادامه یافت.
8-تواضع: یکی از خصوصیات او تواضع بود با این که فرمانده یک لشکر بسیار قدرتمند بود ولی با این حال هیچ گونه تکبر و غرور در او دیده نشد و رفتارش با نیروهای تحت فرماندهی بسیار متواضعانه بود و نیروهایش هم مثل خود او بندگان خوب خدا بودند. خداوند همه شان را با پیامبر و آل پیامبر(ع) محشور بدارد ( بامطالعه این دو کتاب، به طور مفصل با این خصوصیت او آشنا می شوید).
9-ویژگی تولد محمد ابراهیم همت: بد نیست که توجه شما را به ولادت حاج محمد ابراهیم همت هم جلب بکنیم گرچه مربوط به خود شهید همت نیست و کار خداست ولی این ویژگی بی تأثیر در زندگی او نیست.
مادر شهید همت می گوید:
«در سال 1333 با شوهرم علی اکبر به کربلا رفتیم و در آن زمان به این بچه حامله بودم و خانواده ام می گفتند تو به سفر نرو ولی من اصرار کردم و رفتم. در مسیر، من حالم بد شد و در کربلا مرا به نزد پزشک بردند و پزشک گفت: بچه ای که در رحم داری مرده است. با این حال در کربلا خانه ای اجاره کردیم و من خوابیدم و نمی توانستم به زیارت بروم و از آن داروهایی هم که پزشک داده بود نخوردم. دلم شکسته بود و فکر می کردم بچه ام مرده و فکر می کردم پس از بازگشت، به خانواده ام چه جوابی بدهم. گریه می کردم و بسیار ناراحت بودم. شوهرم دلداری می داد. روزی دلم هوای زیارت حرم کرد. به علی اکبر گفتم: می خواهم به حرم بروم. شوهرم ماشین گرفت و مرا به حرم برد. در حرم دعا خواندم و زیارت کردم و در کنار دیوار نشستم و زیارت می کردم. در این حال خوابم برد و در خواب خانمی را دیدم که بچه ای در دست داشت و بچه را به من داد. بسیار شاد شدم. در آن حال از خواب بیدار شدم و حال عجیبی پیدا کرده بودم. خواب را برای شوهرم تعریف کردم و به خانه آمدیم و پیاده آمدم و شوهرم باور نمی کرد که می توانم پیاده بروم. من به شوهرم گفتم: دلم گواهی می دهد که بچه ام زنده است و نمرده است. نزد پزشک رفتیم او هم گفت: این یک معجزه است. پس از زیارت به شهرمان شهرضا آمدیم و در سال 1334 روز 12 فروردین بچه ام سالم به دنیا آمد و محمد ابراهیم نام گذاشتیم» (همسفران، ص 3).

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد