خانه » همه » مذهبی » مسیح (ع) و آخر الزمان در اسلام و مسیحیت

مسیح (ع) و آخر الزمان در اسلام و مسیحیت

در این رابطه به چند نکته اشاره می شود: یهودیان و مسیحیان انبیاء را معصوم نمی دانند و گناهان و نسبت زنا به حضرت داوود (کتاب دوم سموئیل) و نسبت ساختن بتخانه به حضرت سلیمان.(کتاب اول پادشاهان 11، 1-13)مسیحیان تنها حضرت عیسی را معصوم می دانند، زیرا معتقدند که وی علاوه بر نبوت، الوهیت نیز داشته است و خدا گناه نمی کند. البته به خاطر وجود پاره ای از تناقض ها در انجیل حتی عیسی (ع) نیز در مواردی به کردار نادرست مثل بدرفتاری با مادر، شراب سازی و … متهم شده است.دین اسلام براین باور است که همه انبیاء دارای مقام عصمت می باشند و اگر خطایی هم از آنها باشد فقط در حد ترک اولی است.مسیحی ها معتقد به الوهیت و خدایی حضرت مسیح هستند. خداوند در قرآن می فرماید: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ؛ کسانى که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است قطعا کافر شده اند». (مائده، 72) قرآن کریم مسیح را عبد و بنده وجیه خداوند می داند و الوهیت را مختص ذات باری تعالی می داند. (نساء، 171 و 172)
مسیحی ها معتقدند که مسیح را به صلیب کشیدند و کشتند در حالی که قرآن کریم می فرماید: «وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنّ ِ وَ ما قَتَلُوهُ یَقینًا * بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیمًا؛ و گفته ایشان که ما مسیح عیسى بن مریم پیامبر خدا را کشتیم و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند لیکن امر بر آنان مشتبه شد و کسانى که در باره او اختلاف کردند قطعا در مورد آن دچار شک شده اند و هیچ علمى بدان ندارند جز آنکه از گمان پیروى مى کنند و یقینا او را نکشتند. بلکه خدا او را به سوى خود بالا برد و خدا توانا و حکیم است». (نساء، 157 و 158)
اما در مورد آخر الزمان از دیدگاه مسیحیت باید گفت:
مسیحیان آخر الزمان را با معاد (قیامت) یکی می دانند. به بیان دیگر آنها رجعت حضرت مسیح را مساوی با آخرت و رستاخیز می دانند، در حالی که از منظر اسلام آخر الزمان با قیامت متفاوت است؛ آخر الزمان، رجعت حضرت مهدی و حضرت مسیح است و قیامت بعد از انقراض این عالم بر پا می شود.
مسلمانان و مسیحیان هر دو اتفاق به ظهور و بازگشت حضرت مسیح علیه السلام دارند ولی با این تفاوت که مسلمانان معتقدند منجی نهایی بشریت حضرت مهدی (عج) است و حضرت مسیح یاور نزدیک ایشان است ولی مسیحیان تنها ظهور عیسی را قبول می دارند.
مسلمانان معتقدند: وقتی آن منجی حقیقی (حضرت مهدی) ظهور نمودند در سطح جهان عدل و قسط و آرامش و توحید و یکتا پرستی را گسترش می دهد ولی مسیحیان چنین نقش پررنگ و چشم گیری برای مسیح قائل نیستند بلکه تنها او را داور می دانند، کسی که در هنگام ظهورش فقط بین مردم داوری می کند:
«مسیحیان رجعت و قیامت را یکی می دانند و می گویند حضرت مسیح که به عقیده آنها خداست، هنگامی که برای بار دوم بیاید و حکومت هزار ساله تشکیل دهد، برای داوری نهایی مردم، قیامت بر پا خواهد کرد و آنان را به بهشت یا جهنم خواهد فرستاد». (کتاب آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی، انتشارات سمت، ص 265)
برای آگاهی بیشتر به کتاب آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی مراجعه کنید.
دین مبین اسلام از جهات مختلفى بر شریعت هاى پیامبران پیشین و آنچه امروزه به نام ادیان مختلف خوانده مى شود، امتیاز دارد. بسیارى از این امتیازات از سوى اندیشمندان و متفکران غیرمسلمان، مورد تأکید قرار گرفته است. بررسى جامع و تفصیلى این مسئله، کاوشى ژرف و دراز آهنگ مى طلبد و از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به اختصار نکاتى چند بیان مى شود:
یک. خردپذیرى و خردپرورى:
از جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت و خردپذیرى آموزه هاى آن است. این مسئله در امور مختلفى نمودار است؛ از جمله:
1-1. نظام فکرى و عقیدتى اسلام: (مانند خداشناسى، هستى شناسى، انسان شناسى، راهنماشناسى و فرجام شناسى)؛
1-2. نظام اخلاقى اسلام؛
1-3. نظام رفتارى و قوانین و دستورات عملى؛
1-4. دعوت به تحقیق و پرسش گرى در انتخاب دین.
خردپذیرى آموزه هاى اسلام، از چنان وضوح و روشنى برخوردار است که قرآن مجید، آدمیان را به بررسى هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت کرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش کورکورانه دین را نهى مى کند: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛ رمز (39)، آیه 17.؛ «پس بشارت ده بندگانم را، آنان که به سخنان [مختلف ] گوش فرا داده و برترین را بر مى گزینند» و «لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»؛ بقره(2)، آیه 256.؛ «هیچ گونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست [؛زیرا] به خوبى راه هدایت از ضلالت روشن شد». اما مسیحیت کنونى به جهت قرار گرفتن در تنگناهاى شدید معرفتى و ناتوانى در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خدا انگارى مسیح، به جداسازى و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است!
جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. فعالى، محمد تقى، ایمان دینى در اسلام و مسیحیت، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)؛
ب. شاکرین، حمیدرضا، پرسمان سکولاریسم، (مشکلات کلامى مسیحیت)، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1384).
پروفسور لگنهاوزن M.G. Legenhausen مى گوید: «چیزى که در اسلام بیش از همه، براى من جاذبه داشت، این بود که چقدر این دین از پرسش هاى انسان استقبال مى کند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین مى کند».لگنهاوزن، محمد، «با پرسش زنده ام»، پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5.
همو مى گوید: «وقتى از کشیش ها مى پرسیدم که من نمى فهمم چه طور خدا یکى است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب مى گفتند که ما نمى توانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا مى داند که حقیقت این امر چیست. این رمزى ست که فقط خدا آن را مى داند و عقل در اینجا به بن بست مى خورد! از جمله چیزهایى که براى بنده خیلى جالب بود، این بود که در اسلام نگفته اند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کرده اند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلى بیشتر است»همان، ص 6..
خانم مارگریت مارکوس (مریم جمیله) نیز در این زمینه مى نویسد: «پس از آنکه عقاید همه کیش هاى بزرگ را مورد بررسى قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که به طور کلى مذهب هاى بزرگ یکى بودند؛ ولى به مرور زمان فاسد شده اند. بت پرستى، فکر تناسخ و اصول طبقه بندى در کیش هندویى سرایت کرد. صلح جویى مطلق و انزوا از مشخصات کیش بودایى شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقاید کنفسیوسى، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایى مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایى عیسى بر روى دار در مسیحیت، انحصارطلبى ملت برگزیده یهود و… نتیجه این انحرافات است. هیچ یک از این اندیشه هایى که مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمى شد؛ بلکه به صورت روزافزونى احساس مى کردم که تنها اسلام آن مذهب اصیلى است که طهارت خودش را حفظ کرده است. سایر مذهب ها فقط و فقط بعضى اجزاى آن، مقرون با حقیقت است؛ ولى فقط اسلام است که تمام حقیقت را حفظ کرده است»مارکوس، مارگریت، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعیدى، (تهران: شرکت سهامى انتشار، 1348)، ص 9..
دو. اسلام و علم:
از جهت سازگارى با علم و دانش بشرى نیز اسلام کارنامه درخشانى دارد. موریس بوکاى (Mourice Bucallie) دانشمند فرانسوى به دو امتیاز اساسى در این رابطه اشاره مى کند:
2-1. غناى فراوان قرآن در حوزه مسائل علمى؛ در حالى که عهد قدیم (تورات) و عهد جدید (انجیل) نسبت به بسیارى از آنها ساکت و فاقد اطلاعات و داده هاى مشخصى هستند.بوکاى، موریس، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، (تهران: حسینیه ارشاد. بى تا)، ص 12.
2-2. استوارى و توافق داده هاى قرآن با دستاوردهاى متقن و معتبر علوم روز؛ در حالى که عهد عتیق و اناجیل به تعارضات آشتى ناپذیرى در این زمینه مبتلا هستند. بوکاى مى نویسد: «من بدون سبق ذهن و با عینیت کامل، ابتدا به قرآن توجه کردم و خواستم درجه سازگارى این متن را با معلومات علمى امروز بسنجم… در پایان کار بر من مسلم شد که قرآن، به ایجاب و اثبات هیچ مطلبى نمى پردازد که در این دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمى محل انتقاد و تردید قرار داد.
براساس همین روش عینى، عهد عتیق و اناجیل را نیز مطالعه کردم. در مورد عهد عتیق به هیچ وجه نیازى نبود که پارا از کتاب نخست آن؛ یعنى، سفر تکوین (پیدایش) فراتر بگذارم، تا به تأکیداتى آشتى ناپذیر، با معلومات متقن علمى این روزگار برخورد کنم!
در همان صفحه اول انجیل نیز، شجره و نسب عیسى علیه السلام ما را دچار اشکال مى کند؛ زیرا در این باب متن انجیل متى با متن انجیل لوقا آشکارا در تناقض است. راجع به تاریخ ظهور بشر بر روى زمین نیز مطالب انجیل لوقا با معارف امروزى کاملاً ناسازگار است».همان، صص 13-12.
البته اسلام در این باره، امتیاز اساسى دیگرى نیز بر مسیحیت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام دینى است که به گسست ناپذیرى علم و عقل و ایمان و معرفت و رستگارى فتوا مى دهد.جهت آگاهى بیشتر نگا: اصول کافى، ج 1، کتاب «نفس العلم» و کتاب «العقل و الجهل». اما به اعتقاد رسمى مسیحیت شجره ممنوعه – که آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسان ها مورد خشم الهى قرار گرفته و گنهکار شدند – چیزى جز شجره معرفت و دانش نیک و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنایت خود سازد و آدم را امر نموده، چنین گفت: آنچه از درختان خواهى بخور؛ اما مبادا که از درخت معرفت نیک و بد بخورى که هر گاه از آن بخورى خواهى مرد».تورات، سفر پیدایش 2، 17-15.
در باب سوم مى گوید که خداوند پس از تخلف آدم چنین گفت: «اکنون انسان مانند یکى از ما شده که نیک و بد را تمیز مى دهد و اکنون است که دست دراز کند و از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بیرون کرد…».تورات، سفر پیدایش 3، 22.
بر اساس این آموزه، جست و جوى دانش و معرفت در تعارض با رستگارى و خلود انسان در بهشت است. به عبارت دیگر چنین وانمود مى کند که یا باید رستگارى در بهشت را برگزیند و یا در جست و جوى دانش و معرفت برآید. پس آنکه بهشت و رستگارى مى خواهد، باید از پیمودن طریق دانش و معرفت فاصله گیرد و آنکه دانش و معرفت مى جوید، باید بهاى سنگین خروج از بهشت و سعادت جاودان را تحمل کند!
استاد مطهرى در این باره مى نویسد: «بر اساس این برداشت همه وسوسه ها، وسوسه آگهى است؛ پس شیطان وسوسه گر همان عقل است»مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، (قم: صدرا، چاپ هفتم، 1377)، ج 2، ص 30..
سه. کتاب معصوم الهى:
یکى از مهم ترین امتیازات اسلام بر دیگر ادیان، «کتاب آسمانى» آن است. قرآن مجید، از چند جهت بر کتاب هاى آنان امتیاز دارد. برخى از این جهات عبارت است از:

3-1. کلام الهى؛

قرآن مجید کتابى است که تماماً از سوى خداوند، بر پیامبرصلى الله علیه وآله نازل شده و تمام الفاظ و کلمات به کار رفته در آن، عیناً کلام الهى است. به عبارت دیگر اسلام تنها دینى است که مستقیماً کلام خدا را در دسترس بشر قرار مى دهد و انسان را با سخن او آشنا مى سازد؛ در حالى که دیگر ادیان موجود، از چنین امر مهمى تهى بوده و حتى ادعاى آن را ندارند.
دکتر موریس بوکاى مى نویسد: «فرق اساسى دیگر میان مسیحیت و اسلام – در مورد کتاب هاى مقدس – این است که مسیحیت متنى ندارد که از طریق وحى نازل شده و تثبیت گردیده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد که با ضابطه بالا مى خواند.
قرآن بیان و گزاره وحیانى است که از طریق جبرئیل به محمدصلى الله علیه وآله وسلم رسیده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبى مبتنى بر وحى در مسیحیت، بر پایه گواهى هاى متعدد و غیر مستقیم افراد انسانى استوار است و بر خلاف تصور بسیارى از مسیحیان، هیچ گونه قولى در دست نیست که واسطه نقل آن، یک شاهد عینى زندگانى عیسى علیه السلام باشد»نگا: میشل، توماس، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، (قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24..
توماس میشل – استاد الهیات و کشیش مسیحى – مى نویسد: بر خلاف قرآن، کتاب مقدس مجموعه اى بین 66 تا 73 کتاب است که در طول 1500 سال تألیف شده و شمار بزرگى از مؤلفان – که تاریخ نام بسیارى از آنها را فراموش کرده – براى تهیه آن به عملیات پیچیده اى پرداخته اند.
او همچنین مى گوید: «اصولاً مسیحیان نمى گویند خدا کتاب هاى مقدس را بر مؤلفان بشرى املا کرده است؛ بلکه معتقدند او به ایشان براى بیان پیام الهى به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگى ویژه هر یک، توفیق داده است».همان، ص 26.
میشل اشاره مى کند که نویسندگان کتاب هاى مقدس، معصوم نبوده و دچار محدودیت هاى علمى و تنگناهاى زبانى بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهایى نیز در کتاب مقدس به یادگار نهاده اند: «گاهى این نویسنده بشرى، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباه آمیزى دارد که اثر آن در متن کتاب باقى مى ماند»همان، ص 27..
رابرت ا. هیوم نیز مى نویسد: «اسلام، از این جهت که متن مقدس آن صریحاً وحى خداوندى به یک فرد خاص – بنیانگذار این دین – است، در میان همه ادیان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوى اصلى خدا است…»هیوم، رابرت، ا. ادیان زنده جهان، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هفتم، 1377)، ص 309..
3-2. تحریف ناپذیرى؛ قرآن کتابى است تحریف ناپذیر که همواره اصالت و عصمت خود را در طى قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحریف کوتاه کرده است؛ در حالى که هیچ یک از ادیان موجود، از این ویژگى برخوردار نیست. «عصمت» امرى افزون بر اصل الهى بودن پیام قرآن است و براى آن مى توان مراحل زیر را ذکر کرد:
3-2-1. عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)نگا: بقره(2)، آیه 176؛ نساء(4)، آیه 122 و…؛
3-2-2. عصمت از ناحیه حاملان وحى و فرشتگان رساننده به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نگا: شعراء(26) آیه 193.؛
3-2-3. عصمت در دریافت وحى از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نجم (53)، آیه 3 و 4؛ تکویر (81)، آیه 23-19، بینه (98)، آیه 2.؛
3-2-4. عصمت در ابلاغ وحى به مردم از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم همان.؛
3-2-5. عصمت در بقاء و استمرار تاریخى وحى در میان بشر تا پایان تاریخ فصلت(41)، آیه 42؛ حجر(15)، آیه 9، واقعه(56) آیه 77..
به اعتقاد مسلمانان، کتاب هاى آسمانى نازل شده بر پیامبران پیشین نیز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجید همتاى و همپاى انداین مسئله نشان مى دهد که اعتبار اهل کتب آسمانى ادیان پیشین نزد مسلمانان بسیار بالاتر از آن است که مدعیان پیروى از آن ادیان ادعا مى کنند. بهترین گواه این مطلب سخنانى است که از توماس میشل درباره عهدین بیان شد.؛ لیکن مرحله پنجم عصمت (تحریف ناپذیرى ابدى در میان مردم) از اختصاصات قرآن است.
3-3. معجزه جاوید و سند رسالت؛ پیامبران براى اثبات رسالت خود، معجزه آورده اند؛ لیکن کتاب آسمانى آنها، غیر از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ یعنى، هم کتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف دیگر این کتاب معجزه اى جاودان و باقى و سندى زنده بر رسالت است که قرن ها و عصرها را در مى نوردد و همگان را به تحدّى مى طلبد. در حالى که معجزات پیامبران پیشین، فقط نزد حاضرین مشهود بوده و اثرى از آن باقى نیست و جوامع بشرى از مشاهده آن محروم اند.
افزون بر آن کتاب آسمانى اسلام، امتیازات بیشمارى از جهت محتوایى دارد که بررسى آنها مجالى فراخ تر مى طلبد.
چهار. جامع بودن:
از دیگر ویژگى هاى اسلام در برابر دیگر ادیان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تکاملى بشر تا پایان تاریخ را به ارمغان آورده است. جان دیون پورت مى نویسد: «… قرآن مطابق تحقیقات کومب با انجیل فرق دارد؛ زیرا انجیل داراى مکتب و روش فقاهتى نیست؛ بلکه به طور کلى محتویات آن مرکب است از قصص و روایات و بیانات تحریض و ترغیب بشر در نشر عواطف و احساسات عالى و فداکارى و… ولى هیچ نوع عامل و رابطه منطقى جالب و جاذبى که این معانى را با یکدیگر ربط دهد، در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصى درباره عقاید دینى و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلکه داراى مکتب و روش سیاسى نیز هست؛ زیرا تخت و تاج یا به تعبیر دیگر اساس دستگاه و سازمان سیاسى، روى این شالوده ریخته شده و هر نوع قانونى براى اداره امور کشور، از این منبع گرفته مى شود. و بالاخره کلیه مسائل حیاتى و مالى با اجازه همین منبع و مصدر قانون گذارى، حل مى شوددیون پورت، جان، عذر تقصیر به پیشگاه محمدصلى الله علیه وآله وسلم و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى، (قم: دارالتبلیغ اسلامى، بى تا)، ص 99..مترجم کتاب در پاورقى آورده است: «مردم بى خبرى که حتى در همین کشور اسلامى تصور مى کنند دین از سیاست جداست، بخوانند و متنبه شوند که دستگاه تبلیغات اسلامى غیر از ادیان منسوخ است و چقدر تأسف آور است که یک نفر محقق خارجى این معنى را کاملاً درک کرده و توضیح دهد؛ ولى کسانى که خود را مسلمان معرفى مى کنند به تقلید کورکورانه از خارجیان مغرض، چه یاوه سرایى هایى مى کنند». (همان، صص 99 – 100).
پنج. نظام حقوقى اسلام:
از جمله امتیازات انحصارى اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقى اصیل آن است. این مسئله بسیارى از اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل نظام رفتارى و بحث از «جامعیت اسلام» قابل بررسى است؛ لیکن به جهت اهمیت ویژه اى که دارد به طور مستقل مورد بررسى قرار مى گیرد. اولین نکته قابل توجه، نقش بى بدیل اسلام در بنیان گذارى و توسعه حقوق بین الملل است.
مارسل بوازارBoizard, Marcell A. پژوهشگر – انستیتوى تحقیقات عالى حقوق بین الملل در ژنو – مى نویسد:
«در قرون وسطى هر موقعى رکودى در قوانین مسیحیت روى مى داد صاحب نظران از حقوق اسلامى استفاده مى کردند. در قرن سیزده میلادى در چند دانشگاه اروپا، مبانى فقه اسلامى مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس دانش حقوق بین الملل را دگرگونى در روابط ملت ها و جلوگیرى از تجاوز زورمندان و توانگران و برابرى و برادرى انسان ها بدانیم؛ باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم بنیانگذار حقوق بین الملل بوده است».بوازار، مارسل، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270.
اصول حقوق بشر در اسلام:
حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامى داراى اصولى چند است؛ از جمله:
1. اصل حرمت و کرامت انسان؛
2. اصل عدالت، برابرى و نفى تبعیض؛
3. اصل صلح و همزیستى مسالمت آمیز؛
4. اصل وفاى به عهد؛
5. اصل تفاهم و روادارى؛
6. اصل مشارکت و همکارى هاى بین المللى؛
7. اصل حمایت از ملل تحت ستم و…براى آگاهى بیشتر نگا:
الف. سلیمى، عبدالکریم، نقش اسلام در توسعه حقوق بین الملل، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382)؛
ب. قربانى، زین العابدین، اسلام و حقوق بشر، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛
ج. بوازار، مارسل، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسین مهدوى، (تهران: توس، 1362)..
اصول یاد شده در نگاه اندیشمندان غربى، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزیستى مسالمت آمیز و تفاهم مى نویسد: «در مورد پیروان ادیان الهى باید گفت اصولاً اسلام آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت کاملى در جامعه اسلامى دارند. آنان مى توانند طبق دستورات دینى خود آزادانه عمل کنند، به خصوص که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینى در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضه هاى بسیار سخت و توان فرسا بوده اند»همان، ص 107..
همو مى نویسد: «در دیانت یهود برترى نژادى وجود دارد و در برادرى مسیحیت، رابطه الهى بر جنبه هاى عملى آن در زندگى اجتماعى غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم نمى خورد… این تفکر که از قرآن نشأت مى یابد، به دیانت اسلام سوداى جهان شمولى مى بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانى است که همه مردم – حتى آنان که بدین سابق خویش وفادار مانده اند – با تفاهم، همکارى، برادرى و برابرى کامل زندگى کنند».بوازار، مارسل، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مؤیدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106.
شش. خاتمیت:
اسلام دین خاتم است و این خاتمیت، ارکان و لوازمى دارد؛ از جمله:
6-1. نسخ شرایع پیشین؛ هر پیامبرى که شریعتى به ارمغان مى آوَرْد، شریعت پیشین را نسخ کرد و اسلام – به عنوان آخرین شریعت و برنامه کامل سعادت بشر از سوى خداوند – ناسخ همه شریعت هاى پیشین است.
6-2. نسخ ناپذیرى؛ دین و شریعت اسلامى به لحاظ خاتم بودنش، از پایایى و ماندگارى برخوردار است. این دین هرگز نسخ نخواهد شد و شریعت دیگرى جایگزین آن نمى شود.
5-3. همگانى بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پویایى اسلام، آن است که دین بدیل ناپذیر همگانى و یگانه پرچمدار دعوت به سوى توحید و وحدت بخش همه آدمیان تحت لواى توحید و یگانه شریعت و قانون سعادت آفرین خداوند باشد.
ویژگى هاى دیگرى نیز در باب جاذبه هاى اسلام و امتیازات معارف آن وجود دارد که به جهت اختصار از ذکر آنها خوددارى مى شود.جهت آگاهى بیشتر پیرامون خاتمیت و راز جاودانگى اسلام رجوع کنید به پرسش شماره 9.

هفت. نفى نیست انگارى؛ این قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى – اسلامى و نیست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است که توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گردیده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 3 – 262 به تاریخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است.
نام اصل مقاله عبارت است از:
fuehrer?konnte die islamisch- morenlaendische kultur zu einem dem abendlaendischen
nihilismus aehnelnden nihilismus
یکى از امتیازات اساسى اسلام، در برابر برخى از دیگر ادیان به ویژه مسیحیت، پیراستگى آن از درون مایه هاى نیست انگارانه و نفى زمینه گرایش به نهیلیسم Nihilismus )Nihilism(.(نیست انگارى) است. به تعبیر پروفسور فلاطورى، در اسلام عنصرى یافت نمى شود که بهانه به دست نیست انگارى چون نیچه Nietzche. دهد تا در این حوزه فرهنگى، حکم به نیست انگارى کند. توضیح اینکه نیچه؛ نهیلیسم را مفهومى دو پهلو مى داند که یکى از وجوه آن نیست انگارى به معناى قدرت روح و به تعبیر وى «نهیلیسم فعال» است و دیگرى نیست انگارى به معناى سقوط و زوال قدرت روح (نهیلیسم منفعل)ارجاعات این قسمت به «مجموعه آثار» نیچه به زبان آلمانى از سوى نویسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذکر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نیچه عبارت است از: werke. Leipziq 1091()Neitzche’. نیست انگارى منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بى هدفى و آنچه معناى حیات و ارزش هاى واقعى را تشکیل مى دهد، ناشى مى شودهمان، ج 15، صص 651 و 851..
نیهیلیسم فعال، بر ملا کننده بیهودگى مطلق و به تعبیر دیگر افشاگر نیهیلیسم منفعل است. نیست انگارى منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمین تعلق دارد و بنیاد آن از نظر نیچه، تصور متافیزیکى افلاطونى و باور دینى مسیحیت است. عمده ترین عنصر مسیحى – افلاطونى مورد توجه وى، نگاه منفى به جهانى است که ما در آن زندگى مى کنیم. باور افلاطونى و ایمان مسیحى، این جهان را که ما در آن زندگى مى کنیم، جهانى خیالى و ساختگى، غیر واقعى و دروغین و بد و زشت مى پنداردهمان، ج 16، صص 7، 47، 563 و نیز: ج 5، ص 572.. او مسیحیت را مذهبى نیست انگارانه مى خواندهمان، ج 15، ص 852. و مى گوید: آرى، نیست انگارى و مسیحى هم قافیه اند و نه تنها هم قافیه که برازنده هم هستند.کنایه نیچه به هم قافیه بودن واژه هاى آلمانى christnihilist und است.
در مقابل، دو عنصر اساسى در تعالیم اسلامى وجود دارد که راه را بر بسیارى از انتقادات وارد بر مسیحیت و یهودیت – از جمله این نگرش نیچه – مى بندد. آن دو عنصر عبارت است از:
1. یکتا پرستى مطلق که مضمون و محتواى اصلى ایمان دینى اسلام را تشکیل مى دهد.
2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبناى حیات.
در این نگرش، پیامبر، داراى ذات و قلمروى الهى – به معناى قلمروى حقیقى و واقعى که در برابر جهان غیر واقعى و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است – نمى این جمله ناظر به تفکیک قلمرو مسیح از حکومت این جهان در آیات انجیل است که نخستین بذر سکولاریسم و جدا انگارى دین از دنیا را در جهان مسیحى افشانده است. نگا: انجیل متى، باب 22، آیه 21 ؛ لوقا، باب 20، آیه 25، یوحنا، باب 19، آیه 36.باشد. در دین اسلام بین جهان بود و نُمود، انفصال نیست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعى است. بنابراین تعالیم اسلام بهانه به دست کسى نمى دهد تا بر آن انگ نیست انگارى زند و همین مسئله باعث مى شود که نیچه نیز در ضمن نفى مسیحیت – به عنوان مذهبى نیست انگارانه که حیات را نابود مى سازد و علم و فرهنگ را به تباهى مى کشاند – از اسلام تعریف و تمجید مى کند. او مى نویسد: «مسیحیت ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهاى تمدن اسلامى محروم کرد. فرهنگ و تمدن اسلامى در دوران حکمرانان مسلمان اندلس – که در اساس با ما خویشاوندتر از یونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سلیقه گویاتر از آنها است -، لگدمال شد؛ چرا این تمدن لگدمال شد؟ براى آنکه اصالت داشت… براى آنکه به زندگى آرى مى گفت…».
هشت. عدم حاجت به عصرى کردن دین:
نبود نص الهى در ادیان دیگر تعارض آموزه هاى کتب مقدس با ره آوردهاى علمى و حاجات عصرى، اندیشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت که به عصرى کردن دین، روى آورند؛ زیرا نه چشم پوشى از دستاوردهاى نوین علمى و نیازهاى عصرى امکان پذیر مى نمود و نه با تعارض مى توان زیست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمایه اى بر خوردار بود که بر علم پیشى گیرد. از این رو یا باید با دین معارض عقل و علم، خداحافظى کرد و یا براى جمع بین دیندارى و زیستن در زمان حال دین را به رنگ زمانه درآورد و این گزینه مقبول اندیشمندان غربى شد.
منظور از عصرى کردن دین، جایگزین ساختن دین یا کتاب هاى آسمانى جدید و تغییر پیاپى آنها، همگام با تحولات عصرى نیست؛ بلکه تغییر فهم و ارائه قرائت هاى گوناگون از دین به تناسب تحولات فکرى، فرهنگى و تاریخى است.
به عبارت دیگر، اگر کتاب مقدس سخن خدا نباشد و نویسندگان آن برداشت خود از پیام الهى را نگاشته باشند، – برداشتى که تابع فرهنگ زمان و علوم و دانسته هاى آن زمان بوده و عارى از خطا و اشتباه نمى باشد – هیچ دلیل منطقى بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر کس مى تواند دین را مطابق پسند و فرهنگ حاکم بر زمان خود – بدون داورى و سنجش کتاب مقدس – فهم و تفسیر کند؛ زیرا آنچه در کتاب مقدس است، کلام مستقیم الهى نیست؛ بلکه فهمى از آن است، بدون آنکه نویسنده آن و فهم او از پیام خدا، برتر از فهم انسان امروزى باشد.
چنین چیزى در نهایت به آنارشیزم معرفتى Epistemic Anarchismخواهد انجامید و راه هرگونه ارزش داورى Evaluation در باب بسیارى از برداشت هاى گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زیرا در اینجا نه مى توان «نص محور» Text Oriented بود و نه «مؤلف محور»Author Oriented، زیرا نصى الهى وجود ندارد و آنچه هست تفاسیر و تجربه هاى مؤلفان بشرى است، و چون نص الهى در میان نیست، راهى به سوى فهم مراد شارع نیز وجود ندارد. پس تنها یک راه مى ماند و آن «مفسّر محورى» Orientation Interpreter است. بنابراین دین کاملاً امرى شخصى و عصرى مى شود؛ زیرا چنین دینى، چیزى جز معرفت دینى و برداشت مفسر نیست و هیچ نص و متن نهایى وجود ندارد که بتوان معرفت دینى را با آن موزون کرد و مورد سنجش قرار داد.
اما در اسلام مسئله کاملاً برعکس است. در دسترس بودن متن وحى، جامعیت دین، هماهنگى اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پویا، هماهنگى دین با فطرت ثابت بشرى، وجود قوانین ثابت براى نیازهاى ثابت و قوانین متغیر براى نیازهاى متغیر و بسیارى از عوامل دیگر، حاجت به عصرى شدن و لجام گسیختگى در تفسیر دین را مسدود مى سازد. آنچه در اینجا لازم است تنها شناخت نیازهاى نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دینى و گرفتن پاسخ از دین بر اساس متدلوژى فهم دین است. اگر چه در این عرصه نیز گاه برداشت هاى متفاوتى رخ مى نماید؛ اما چند تفاوت اساسى در اینجا وجود دارد؛ از جمله:
1. وجود برداشت هاى متفاوت، تنها در پاره اى از آموزه هاى دینى؛ یعنى، برخى از امور ظنى و نه همه آنها است و شامل امور یقینى و ضرورى نمى شود. جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. حسین زاده، محمد، مبانى معرفت دینى، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ دوم 1380)، صص 87 – 120؛
ب. واعظى، احمد، تحول فهم دین، (تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر)..
2. نص معتبر و خدشه ناپذیرى وجود دارد که ملاک و معیار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشیزم معرفتى نمى انجامد.
افزون بر آنچه گذشت امتیازات دیگرى براى اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبیاى پیشین بودن و اعتبار پذیرى ادیان الهى و پیامبران پیشین از اسلام و… که به جهت اختصار از بررسى آنها خوددارى مى شود.
جهت آگاهى بیشتر در این زمینه به منابع زیر رجوع کنید:
الف. تامر، میرمصطفى، بشارت هاى کتب مقدس، ترجمه بزرگ کیا، (قم: دلیل، چاپ اول 1379)؛
ب. سبحانى، جعفر، احمد موعود انجیل، نیز: منشور جاوید، ج 6 (تفسیر موضوعى)، (قم: توحید، چاپ اول، 1375)، صص 13 – 22؛
پ. انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلیخان قزلباش (سردار کابلى)، (بى جا، بى چا، دفتر نشر الکتاب، 1362)؛
ت. عبدالاحد، داود، محمد فى کتاب المقدس، (قطر: دارالضیاء، للنشر و التوبیع، 1985م)؛
ث. فخر الاسلام، محمد صادق، انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران: مرتضوى، 1351)؛
ج. بوکاى، موریس، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى: (تهران: حسینیه ارشاد، بى چا، بى تا)، صص 145 – 151؛
د. سلیمانى اردستانى، عبدالرحیم، درآمدى برالهیات تطبیقى اسلام و مسیحیت، (قم: طه، 1382، چاپ اول)..
————
در رابطه با مسئله حقانیت ادیان (پلورالیزم دینى)Religious Pluralism. یا دین واحد، باید چند انگاره را مورد توجه قرار داد:
یک. چیستى حقانیت ادیان:
با بررسى نظریه پلورالیزم دینى، مى توان اصل ادعاى حقانیت ادیان را مشتمل بر انگاره هاى زیر دانست:
1-1. منظور از حقانیت ادیان این است که: اعتقادات آنها صادق و پذیرش و تعبّد به آنها، جایز و موجب رستگارى پیروانشان است.
1-2. منظور از حقانیت ادیان، بر حق بودن عَرْضى است؛ نه در طول زمان. به عبارت دیگر، سخن بر سر این نیست که آیین هر پیامبرى، در زمان خود حق بوده است؛ بلکه یعنى همه یا تعدادى از ادیان، در همه زمان ها برحق اند.
1-3. حقانیت ادیان به طور مساوى است؛ نه داراى مراتب تشکیکى. به عبارت دیگر نمى توان «بر حق بودن» را درجه بندى کرد تا در پرتو آن، دینى بهره مندى بیشترى از حقیقت کسب کند و دین دیگر در رتبه فروتر از آن قرار گیرد. بر اساس این انگاره، هیچ فرقى بین اسلام، یهودیت، مسیحیت و دیگر ادیان نیست.
1-4. منظور از حقانیت ادیان در جهات مشترکشان نیست؛ بلکه ادیان – با اختلافاتى که دارند – برحق اند؛ یعنى، هم توحید اسلامى بر حق است، هم تثلیث مسیحى، هم ثنویت زرتشتى و هم بى خدایى بودایى گرى.
دو. عقل و پلورالیزم دینى:
ژرف کاوى هاى عقلى، بطلان پلورالیزم دینى را آشکار مى سازد. این مسئله دلایل متعددى دارد؛ از جمله:
2-1. استلزام تناقض ؛Contradiction. ادیان موجود داراى آموزه هایى است که برخى از آنها با یکدیگر در تضاد و یا تناقض مى باشد. بنابراین حقانیت همه آنها مستلزم جمع ضدین یا جمع نقیضین است و چنین چیزى محال است. به عنوان مثال آیین اسلام، بر یکتایى خداوند تأکید دارد. در مقابل مسیحیت قائل به «تثلیث»؛ یعنى، خداى پدر، خداى پسر و خداى روح القدس است! زرتشتى گرى نیز به «ثنویت» و دوگانه پرستى گرایش دارد!
هر یک از این آموزه ها، نافى دیگرى است. بنابراین اگر هر سه دین، بر حق باشند، باید هم یکتاپرستى صحیح باشد، هم دوگانه پرستى و هم سه گانه پرستى؛ چنین چیزى به تناقض مى انجامد و محال است؛ زیرا یگانگى خداوند، مساوى با نفى دو یا سه انگارى او است. در حالى که ثنویت و امثال آن به خداى بیش از یکى اقرار دارد. بنابراین حقانیت همه آنها؛ یعنى اینکه خدا بیش از یکى هست و هم نیست و این تناقض است و محال.
2-2. خودستیزى ؛Self Contradiction. حقانیت همه ادیان خود ستیز است؛ زیرا هر دینى آموزه هاى مخالف در دین هاى دیگر را نفى کرده و یا به طور کلى دین دیگر را باطل مى انگارد. بنابراین هر یک از این ادیان – اگر بر حق باشند – باید ادعایشان نیز حق بوده و مورد قبول قرار گیرد. بنابراین از حقانیت هر دین، بطلان دیگر ادیان به دست مى آید و پلورالیزم دینى با حق انگارى همه ادیان، بطلان همه ادیان را نتیجه مى دهد. از این رو گفته شده است: پلورالیزم دینى خود برانداز است و علیه خود حکم مى کند.
2-3. استلزام شکاکیت دینى؛ پنداره پلورالیزم دینى، مبتنى بر نظریه «نسبیت معرفت»Epistemic Relativism. و یا شکاکیت است و سرانجامى جز شکاکیت Scepticism. دینى ندارد؛ زیرا این انگاره از سویى به حقانیت همه ادیان حکم مى کند و از دیگر سو، ادیان موجود یکدیگر را نفى مى کنند!
نتیجه این تعارض چیزى جز همان شکاکیت و سرگردانى نیست. به عبارت دیگر پلورالیزم دینى، از سویى برونداد شکاکیت یا نسبیت معرفت است و برونداد آن نیز جز شکاکیت دینى نیست.
سه. عقل و دین حق:
براساس آنچه گذشت روشن شد که همه ادیان، نمى توانند از حقانیت مساوى برخوردار باشند؛ اکنون این سؤال پدید مى آید که از دیدگاه خرد، چه راهى براى تشخیص دین حق و تمییز آن از دیگر ادیان وجود دارد؟ به عبارت دیگر ملاک حقانیت یک دین و روش سنجش آن از دیدگاه عقلى چیست؟ در این باره مى توان گفت دینى بر حق است که:
3-1. عقاید و آموزه هاى آن، نه تنها خردستیز نباشد؛ بلکه به وسیله عقل و برهان مورد تأیید قرار گیرد.
3-2. داراى خاستگاه الهى باشد.
3-3. آموزه هاى آن تحریف نشده باشد.
3-4. از سوى پیامبران الهى بعدى نسخ نشده باشد.
3-5. از دیگر ادیان موجود، جامع تر و کامل تر باشد.
بررسى تطبیقى ادیان براساس این موارد، تحقیقى گسترده و فراخ دامن مى طلبد. در عین حال به طور فشرده و کوتاه، اشاراتى در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت:
الف. مهم ترین رکن اساسى یک دین «خداشناسى» آن است. در این راستا گفتنى است که آموزه خداشناسى و توحیدجهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. طباطبایى، محمد حسین و مطهرى، اصول فلسفه و روش ئالیسم، ج 5، (قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374)؛
ب. مطهرى، مرتضى، توحید، (قم: صدرا، چاپ سوم، 1374). در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیارى بر آن گواهى مى دهد. اثبات توحید به خودى خود، ابطال کننده آموزه «تثلیث» و «ثنویت» است. بنابراین همین مسئله به تنهایى براى اثبات عدم حقانیت ادیان غیر الهى (مانند بودایى گرى) و هر دین مشتمل بر شرک (مانند مسیحیت و زرتشتى گرى) کافى است.
ب. بسیارى از ادیان به رغم دارا بودن پیشینه الهى، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیرى شده و اصالت خود را از دست داده اند. همین مسئله باعث شده که آموزه هاى خردستیز بسیارى در این ادیان رخ نماید. اکنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحریفات عهدین اشاره مى کنیم:
1. اتهامات ناروا به پیامبران؛ علاوه بر رسوخ تحریفات بنیادى و اعتقادى در کتاب مقدس، پاره اى از اتهامات ناروا و غیراخلاقى به برخى از پیامبران نسبت داده شده است که قلم از بیان آن شرم دارد!!ر.ک: انجیل یوحنا، 1:112، سفرتکوین، 30:19 38 و براى آشنایى بیشتر ر.ک: انیس الاعلام، ج 3 ؛ صادقى، محمد، بشارات عهدین، ص 73 و 177. این در حالى است که براهین عقلى لزوم عصمت پیامبران را اثبات مى کند.
2. وجود افسانه ها؛ وجود افسانه هاى بى پایه در کتاب مقدس، یکى دیگر از جنبه هاى تحریف آن است؛ از جمله مى توان به کشتى گرفتن حضرت یعقوب با خدا و غلبه او بر خدا، اشاره کرد!!سفر پیدایش، 43:2330.
3. گناه جبلى؛ مسیحیان معتقدند: آدم در بهشت به گناه آلوده و این گناه به حساب همه فرزندان او نوشته شده است؛ یعنى، انسان ذاتاً با به دوش کشیدن بار گناه، به دنیا مى آید! هر چند پس از آمدن به دنیا هیچ گناهى مرتکب نشود و هرگونه تلاش و عمل انسان در رهایى از این خطا، سودى نخواهد بخشید و تصلیب و به دار کشیده شدن حضرت عیسى، کفّاره گناه ذاتى و جبلى انسان است!
4. تقویت ظلم؛ یکى دیگر از آموزه هاى نامعقول کتاب مقدس، توجیه ظلم و ستم و دعوت به سکوت در برابر حاکمان ظالم، به بهانه این است که آنان، حاکم و سایه خدا در زمین اند!!انجیل متى، 38:5 و اکثر نامه هاى پولس به رومیان.
وجود این گونه آموزه هاى غیرعقلانى در کنار طرح مسئله تثلیث و تجسیم و وجود تناقض هاى متعدد در متن کتاب مقدس در جلد دوم کتاب «انیس الاعلام»، 125 مورد تناقض موجود در کتاب مقدس مورد بررسى قرار گرفته است.
نیز نگا: حقیقت مسیحیت، (قم: مؤسسه در راه حق، چاپ اول 1361)، صص 127 – 133 ؛ زمانى، مصطفى، به سوى اسلام یا آیین کلیسا، (قم: پیام اسلام، 1346).، دلیل بر عدم حقانیت یهود و مسیحیت امروزى در برابر اسلام است.
افزون بر آن تحقیقات علمى و زبان شناختى، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهى داده است. توماس میشل – استاد الهیات مسیحى – بر آن است که به اعتقاد بیشتر متفکران کاتولیک، پروتستان و ارتدوکس کتب مقدس املاى الهى نیست و داراى عصمت لفظى نمى باشد و گاهى نویسندگان بشرى، آن نظریات غلط یا اطلاعات اشتباه آمیزى را در متن کتاب باقى گذاشته اندنگا: میشل، توماس، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، (قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1377)، صص 23 – 27..
چهار. قرآن و پلورالیزم دینى:
آیات قرآنى علاوه بر دلالت بر انحصار دین حق در اسلام و نفى پلورالیسم و تکثّرگرایى دینى، به صراحت با برخى از اصول و مبانى پلورالیسم، مخالف است و آن را ابطال مى کند. آیاتى که در این زمینه وجود دارد، به چند بخش تقسیم مى شود؛ در ذیل تنها به برخى از آنها اشاره مى شود:
4-1. امکان رسیدن به حقیقت:
آیاتى از قرآن با مبناى شکاکیت و نسبیت گرایى و عدم امکان دست یابى به حقیقت – که از مبانى و پیش فرض هاى پلورالیزم دینى است – در تضاد و تقابل است و نشان مى دهد که از دیدگاه قرآن، به هیچ وجه شکاکیت و نسبیّت در دین، مورد پذیرش نیست و رسیدن به حقیقت امکان پذیر است. این آیات عبارت است از:
4-1-1. آیاتى که شک ورزان را مورد سرزنش قرار مى دهد.نحل (16)، آیه 66؛ جاثیه (45)، آیه 32.
4-1-2. آیاتى که ادله پیامبران را روشن و آشکار و تردید شکاکان را بى وجه معرفى مى کند.ابراهیم (14)، آیه 9 و 10. براى مثال در رابطه با آشکار بودن حقیقت اسلام مى فرماید:
«لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»؛ همان، آیه 256.؛ «هیچ اکراهى در دین نیست؛ به درستى که راه هدایت از گمراهى، روشن گردید»
جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. قدردان قراملکى، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم دینى، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر؛
ب. مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیه، پلورالیسم دینى، (قم: چاپ اول، 1380)؛
پ. ربانى گلپایگانى، على، تحلیل و نقد پلورالیسم دینى، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)؛
ت. کتاب نقد، ش 4، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1378)..
4-1-3. آیاتى که امر به تبعیت از علم و یقین و نهى از پیروى ظن و گمان دارد.اسراء (17)، آیه 36؛ یونس (10)، آیه 36؛ نجم (53)، آیه 28.
4-2. عدم قبول غیر اسلام:
این آیات با صراحت، اسلام را تنها دین حق و صراط مستقیم معرفى مى کند و عقاید پیروان سایر ادیان را باطل معرفى کرده و آنان را به پیروى از اسلام دعوت مى کند:
4-2-1. «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ»؛ آل عمران (3)، آیه 85.؛ «و هر کس جز اسلام، دینى [ دیگر ]جوید، هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است». البته اسلام همه پیامبران الهى را راهبر به سوى حقیقت دانسته و دین همه را اسلام مى داند. بنابراین پیروى از پیامبران خدا در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمى مرتبت، پیروى از آیین حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم است جهت آگاهى بیشتر نگا: قدردان قراملکى، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، صص 117 – 136..
4-2-2. «وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِى جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ»؛ بقره (2)، آیه 120.؛ «هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضى نمى شوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروى کنى. بگو: در حقیقت، تنها هدایت خدا است که هدایت [ واقعى ]است و چنانچه پس از آن علمى که تو را حاصل شد، از هوس هاى آنان پیروى کنى، در برابر خدا سرور و یاورى نخواهى داشت».
4-2-3. «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ»؛ توبه (9)، آیه 30.؛ «و یهود گفتند: عُزَیر، پسر خدا است و نصارا گفتند: مسیح، پسر خدا است! این سخنى است [ باطل ] که به زبان مى آورند، و به گفتار کسانى که پیش از این کافر شده اند، شباهت دارد. خدا آنان را بکشد؛ چگونه [ از حق ]بازگردانده مى شوند؟!»
آیات فراوان دیگرى از این سنخ وجود دارد که شما را به تأمل و تدبر بیشتر در آنها ارجاع مى دهیم.ر.ک: آل عمران(3)، آیه 61 (مباهله با مسیحیان)؛ توبه (9)، آیه 31 و 32؛ نساء(4)، آیه 157و 171؛ مائده(5)، آیه 51 و 73؛ فتح (48)، آیه 28؛ صف (61)، آیه 9؛ مریم(19)، آیات 88 و 91؛ بقره (2)، آیه 79.
4-3. دین همه انسان ها:
بسیارى از آیات قرآن، همه انسان ها را مخاطب قرار داده و به دین اسلام دعوت کرده و قرآن و پیامبر اسلام را هادى همه انسان ها معرفى کرده است. از جمله اینکه مى فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً» سبا (34)، آیه 28.؛ «و ما تو را نفرستادیم، مگر براى همه مردم تا [آنها را به پاداش الهى ]بشارت دهى و [از عذاب او ]بترسانى…». در جاى دیگر مى فرماید: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً»؛ اعراف (7)، آیه 158. نیز نگا: نساء (4)، آیه 79 ؛ حج (22)، آیه 49 ؛ فرقان (25)، آیه 1 ؛ انبیاء (21)، آیه 107.؛ «بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم». در رابطه با همگانى بودن قرآن در موارد مختلفى مى فرماید: «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»؛ تکویر (81)، آیه 27 ؛ یوسف (12)، آیه 104 ؛ ص (38)، آیه 87 ؛ انعام (6)، آیه 90. نیز نگا: ابراهیم (14)، آیه 1 و 52 ؛ آل عمران (3)، آیه 138 ؛ انعام (6)، آیه 18 ؛ نساء (4)، آیه 174 ؛ فرقان (25) آیه 1.؛ «آن کتاب (قرآن) نیست، مگر تذکرى براى همه جهانیان».

4-4. فراخوانى اهل کتاب به اسلام:
قرآن مجید اهل کتاب را به اسلام فرا خوانده و روى گردانى از آن را کفر و حق پوشى تلقى نموده و به شدت از آن توبیخ مى کند:
«اى اهل کتاب! پیامبر ما به سوى شما آمد؛ در حالى که بسیارى از حقایق کتاب [آسمانى ] را که شما مخفى داشتید، روشن مى سازد و از بسیارى از آنها صرف نظر مى کند. آرى از جانب خدا به سوى شما نور و کتاب آشکارى آورد. خداوند به برکت آن، کسانى که خشنودى او را پیروى کنند، به راه هاى سلامت هدایت مى کند و به فرمان خود، از تاریکى ها به سوى روشنایى مى برد و آنها را به راه راست هدایت مى کند»مائده (5) آیه 15 – 16 و نیز نگا: همان، آیه 19..
قرآن در جاى دیگر مى فرماید: «یا اهل الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ»؛ آل عمران (3) آیه 7. نیز نگا: بقره (2) آیه 41 ؛ آل عمران (3) آیه 71.
؛ «اى اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر مى شوید، در حالى که [بر درستى آن ]گواهید».
در این زمینه آیات فراوان دیگرى وجود دارد که بر بطلان پلورالیزم دینى، به گونه هاى مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسى و شناخت اسلام و پیروى از آن فرا مى خواندجهت آگاهى بیشتر نگا: قدردان قراملکى، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول،1380..
پنج. تفکیک حقیقت و معذور بودن:
هر چند دین حق و صراط مستقیم، واحد است؛ ولى معذّر و حجت بودن، گوناگون است!! و مسئله حقانیت را باید از آن جدا کرد. پیروان سایر ادیان، خارج از شریعت حق و مطلوب الهى اند؛ اما در صورت وجود شرایطى، داراى حجت و دلیل خواهند بود؛ از جمله: جهل غیرمقصرانه نسبت به اسلام؛ طالب بودن حقیقت در سویداى دل و جست و جوى آن در حد مقدور و پاى بندى به احکام عقل و فطرت.
بر این اساس هر چند راهشان «صراط مستقیم» و دین حق نیست؛ اما در روز قیامت نزد خداوند معذورند. قرآن از این گروه به «مستضعف» یاد کرده است. این گروه ضمن معذور بودن، به تناسب صدق باطنى و نوع عقاید و رفتار، و به عبارت دیگر متناسب با میزان «حسن فاعلى» و «حسن فعلى»، بهره اى از سعادت برده و به درجه اى از سعادت نایل خواهند شد.
چکیده دیدگاه اسلام عبارت است از:
1. دین حق، تنها اسلام است. اسلام همان آیین توحیدى به معناى کامل کلمه و در همه ابعاد آن است که دین همه انبیاى الهى بوده و آنان، همگان را به سوى آن دعوت کرده اند. بنابراین آموزه هایى چون تثلیث، ثنویت و… هرگز بنیاد و اساس درستى ندارد.
2. از نظر اسلام، شریعت داراى کثرت طولى است؛ یعنى، آنچه در طول تاریخ تغییر کرده، شریعت الهى بوده است و هر پیامبر صاحب شریعتى، شریعت پیشین را نسخ نموده و شریعت کامل تر و متناسب با رشد بشر و مقتضیات زمان، عرضه کرده است. بنابراین تکثر طولى – نه عرضى – شریعت وجود داشته است و با شریعت خاتم همه شرایع پیشین نقض شده و تنها شریعت مقبول، شریعت محمدى صلى الله علیه وآله وسلم است.
3. نجات و رستگارى انسان، تابع حجت هایى است که خداوند بر انسان تمام کرده و پاسخ انسان به آنها است. هر کس در حد حجت هاى درونى (عقل، فطرت و…) و بیرونى (تعالیم پیامبران) که به آنها دسترسى داشته و یا مى توانسته دست یابد، مسئول و وراى آن معذور است براى آشنایى بیشتر ر.ک:
الف. مطهرى، مرتضى، عدل الهى، بخش نهم (عمل خیر از غیر مسلمانان)، (قم: صدرا)؛
ب. قدردان قراملکى، محمد حسن، سویه هاى پلورالیزم، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)، صص 110 – 116..
تحریف ادیان:
حقیقت تحریف نشده ى همه ادیان توحیدى، که پیامبران الهى مروج و مبلّغ آن بوده اند یکى است و بر اصول اعتقادى مشترک و یگانه استوار است. تمامى پیامبران منادى «دین واحد» بوده اند به همین جهت در منطق قرآن کریم ادیان نداریم بلکه دین واحدى داریم که تمام پیامبران منادى آن بوده اند و آن عبارت است از اسلام و تسلیم در برابر خداوند: «انّ الدین عند الله الاسلام»؛ همانا دین در نزد خداوند فقط اسلام است( آل عمران، آیه 19.) و پیامبران الهى همگى مسلمانند: ما کان ابراهیم یهودیا ولا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما؛ ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى، بلکه مسلمان بود() آل عمران، آیه 67.
بر این اساس، حقیقت تحریف نشده ى ادیان توحیدى یکى است و پیامبران الهى مبلّغ اصول و ارکان اعتقادى مشترک و یگانه اى بوده اند. هر چند در طول تاریخ ادیان گرفتار تحریف و انحراف، توسط پیروان نادان و یا افراد سودپرست و خودخواه جامعه مى شدند.
اما در عین حال ادیان توحیدى از چند جهت متفاوت مى شوند:
1- تحریف: بدون شک در طى زمان ادیان گرفتار تحریف و انحراف توسط پیروان نادان و یا افراد سودپرست و خودخواه جامعه شده اند که همین امر ضرورت بعثت پیامبر دیگرى را به منظور خاطرنشان ساختن تحریفات و پیراستن آن از آلودگى تحریف، در پى داشته است.
2- تفاوت محیط و احتیاج و سطح استعداد مردم: پیامبران براى هدایت مردم آمده اند، ازاین رو نوع دستورها و سطح مطالب و معارف باید در حدود رشد و درک جامعه و نیازهاى محیط باشد. طبعا بشر در قرون اولیه روابط اجتماعى بسیار محدودى داشت و نظام اجتماعى گسترش و تفصیلى نداشت ازاین رو قوانین محدودى زندگى او را اداره مى کرد. همچنین در ناحیه آراء و عقاید و اندیشه ها هم عمق و دقت آنچنانى نداشت و هم آراء و عقاید مختلف و متنوع در زمینه مسائل اساسى هستى شناسى ابراز نشده بود. ازاین رو لزوم آمدن پیامبران جدید، با قطع نظر از مسأله تحریف، از جهت بیان تدریجى احکام و معارف دین متناسب با فهم و رشد مردم بوده است. یعنى حتى اگر در ادیان گذشته تحریف هم صورت نمى گرفت باز هم نیاز به آمدن پیامبران جدید به منظور:
1- بیان ظرائف و دقائق همان اصول اعتقادى و شاخه هاى فرعى آنها. به عنوان مثال ظرائف و فروع مسائل مربوط به توحید و عدل الهى و معاد و مسائلى چون جبر و اختیار، قضا و قدر و… آن گونه که در اسلام بیان شده است در ادیان گذشته تبیین نشده است.
2- بیان احکام و قوانین مربوط به شؤون مختلف زندگى فردى و اجتماعى بشر.
بنابراین، حتى اگر در ادیان گذشته تحریف هم صورت نمى گرفت دین مورد قبول که بیان کامل و جامع و دقیق اصول عقاید و نیز احکام و قوانین فردى و اجتماعى را در بر دارد همان است که توسط آخرین پیام آور الهى بیان شده است و آن دین اسلام است.
ضمن این که: پس از آن که بیان شد حقیقت تحریف نشده ى همه ادیان توحیدى، واحد است و اصلاً ادیان نیست و دین است، لذا تعبد به حقیقت تحریف نشده ى آنها، تعبد به امر واحد است و به معناى کثرت گرایى دینى (پلورالیزم دینى) نیست.
آخر الزمان:
شکی نیست هر آغازی را انجام و هر شروعی را پایانی است جز ذات بی پایان خداوندی که هم آغاز است و هم انجام. زمان نیز مانند تمام مخلوقات الاهی از این قاعده مستثنا نیست. روزگاری بر دنیا سپری شده که دیباچه زندگی دنیایی به شمار می آید و زمانی نیز خواهد گذشت که پایان این کتاب خواهد بود. برگه های پایانی کتاب زندگی انسان در زمین «آخرالزمان» خوانده می شود. «آخرالزمان» اصطلاحی است که در فرهنگ اغلب ادیان بزرگ دنیا به چشم می خورد و به ویژه در ادیان ابراهیمی از برجستگی و اهمیت خاص برخوردار است. این اصطلاح معمولاً به روزگار پایانی دنیا و رویدادهایی که ممکن است در این بخش از زندگی دنیوی به وقوع پیوندد گفته می شود و ادیان بزرگ درباره آن پیشگویی هایی کرده اند؛ برای مثال در «انجیل» چنین آمده ست:«… و این را بدان که اوقاتِ صعب در زمان آخر خواهد رسید* زیرا که خواهند بود مردمِ خود دوست و زر پرست و مغرور و متکبر و کفر گو و نافرمان والدین و حق ناشناس و بی دین* و بی الفت و بی وفا و خبث کننده و بی پرهیز و بی حلم و با خوبان بی اعتنا* و خائن و کم حوصله و عبوس کننده و عیش را بر خدا ترجیح می دهند.»1
قرآن مجید نیز در آیات فراوان به دوران آخرالزمان اشاره کرده است. در معارف ارزشمند اسلامی این اصطلاح در دومعنای کلی به کار رفته است:
1. مدت زمانی طولانی که با ولادت پیامبر اسلام(ص) آغاز و با شروع رستاخیز بزرگ پایان می یابد. از این رو آن پیامبر الاهی را پیامبر آخرالزمان نیز نامیده اند.
2. مدت زمانی که باولادت واپسین جانشین پیامبر اسلام(ص) حضرت مهدی(ع) آغاز می شود، زمان غیبت و ظهور را در برگرفته، با شروع قیامت به انجام می رسد.
روایات اهل بیت(ع) نشان می دهد:
الف) با سپری شدن این دوران بساط زندگی دنیوی برچیده می شود و مرحله ای جدید در نظام آفرینش آغاز می گردد.
ب) آخرالزمان خود به دو مرحله کاملاً متفاوت تقسیم می شود: دوران نخست که انسان به مراحل پایانی انحطاط اخلاقی رسیده، فساد اخلاقی و ستم همه جوامع بشری را فرا می گیرد و واپسین امیدهای بشری به ناامیدی می گراید؛ و دوران دوم که عصر تحقق وعده های الاهی به پیامبران و اولیای خدا است و با قیام مصلح جهانی آغاز می شود.
کلیات عقاید مربوط به آخرالزمان تقریباً از سوی همه فرقه های بزرگ اسلام پذیرفته شده است؛ ولی در خصوص وابستگی این تحولات به ظهور مهدی موعود و نیز هویت مهدی موعود اختلاف نظر وجود دارد. شیعیان دوازده امامی حضرت مهدی(ع) و حکومت جهانی او را حسن ختام حیات بشر در کره زمین و او را همان موعود امت ها می دانند. در نظر آنان، با ظهور حضرت مهدی(ع) برخی از ائمه و نیکان و صالحان و نیز بدان و تبهکاران تحت عنوان «رجعت» به دنیا باز می گردند و زندگی دنیایی پایان می یابد.
با گلگشتی در کلمات نورانی معصومان(ع) می توان واژه هایی را که بیانگر پیوند مهدویت و آخرالزمان است، یافت. این واژه ها عبارت است از:
1. آخرالزمان (پایان زمان)
امام صادق(ع)، پیشوای ششم راستگویان، فرمود: «رسول گرامی اسلام(ص) به علی(ع) فرمود: آیا تو را بشارت ندهم؟ آیا تو را خبر ندهم؟ عرض کرد: بله، یا رسول الله. آن حضرت فرمود: هم اینک جبرئیل نزد من بود و مرا خبر داد قائمی که در آخرالزمان ظهور می کند و زمین را پر از عدل و داد می سازد – همان گونه که از ظلم و جور آکنده شده – از نسل تو و از فرزندان حسین(ع) است.»2
2. «لا تذهب الدنیا» (دنیا به پایان نرسد)
این تعبیر بیانگر حتمی بودن تحقق حوادثی است که پس از آن ذکر می شود. عبدالله بن مسعود می گوید: رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: «دنیا به پایان نرسد مگر این که امت مرا مردی رهبری کند که از اهل بیت من است و به او مهدی گفته می شود.»
و روشن است دنیا به پایان نمی رسد مگر این که بخش پایانی اش (آخرالزمان) را پشت سرگذارد.
3. «لا تقوم الساعة»(قیامت برپا نمی شود)
پیامبر گرامی اسلام(ص)فرمود: «قیامت برپا نمی شود تا این که قیام کننده ای به حق از خاندان ما قیام کند؛ و این هنگامی است که خداوند به او اجازه فرماید؛ و هر کس از او پیروی کند، نجات یابد و هر کس از او سرپیچد، هلاک خواهد شد… .»4
4. «لا تنقضی الایام» (روزها منقضی نگردد)
رسول خدا(ص) فرمود: «روزها منقضی نگردد تا این که مردی از اهل بیت من بر زمین حکومت کند که همنام من است.»5
5. «لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد»(اگر از دنیا بیش از یک روز باقی نماند)
امیرمؤمنان(ع) برفراز منبر در شهر کوفه چنین فرمود: «اگر از دنیا بیش از یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را چنان طولانی خواهد کرد که مردی از خاندانم برانگیخته شود.»6
6. «عند انقطاع من الزمان»(در بخش پایانی زمان)
پیامبر اکرم(ص) فرمود: هنگام پایان زمان و آشکار شدن فتنه ها، مردی هست که به او مهدی گفته می شود و بخشش بسیار دارد.»7

نشانه های آخرالزمان

این محدوده زمانی نشانه هایی دارد که اصطلاحاً «علائم آخرالزمان» خوانده می شود. علاوه بر اصطلاح رایج «علائم آخرالزمان» در فرهنگ مسلمانان اصطلاح مشابه دیگری به نام «اشراط الساعه» وجود دارد. این اصطلاح که بیش تر نزد اهل سنت رایج است، به نشانه های وقوع قیامت اختصاص دارد؛ ولی روایاتی که ذیل این عنوان ذکر شده نشان می دهد بسیاری از نشانه های آن چون نشانه های آخرالزمان است و می توان بسیاری از نشانه های آخرالزمان را نشانه های قیامت دانست.
همان گونه که اشاره شد آخرالزمان به دو بخش متفاوت تقسیم می شود. بر اساس روایات، بخش اول بسیار دشوار خواهد بود. بخشی از مشخصه های این عصر عبارت است از:
1. گریز از دین
پیامبر گرامی اسلام(ص) ویژگی های انسان های این دوران را این گونه برشمرده است:
«زمانی بر مردم خواهد آمد که درهم های آن ها دینشان خواهد بود و همتشان شکم شان و قبله هاشان زنانشان. برای طلا و نقره رکوع و سجود به جای می آورند. آن ها همواره در حیرت و مستی خواهند بود؛ نه بر مذهب مسلمانی اند و نه بر مسلک نصرانی.»8
2. دنیا پرستی
رسول خدا فرمود:«زمانی بر امت من می آید که در آن زمان درون های مردم پلید می شود ولی ظواهرشان به طمع مال دنیا آراسته می گردد؛ به آنچه در پیشگاه خداوند است دل نمی بندند؛ کارشان ریا و تظاهر است؛ خوف از خدا به دلشان راه نیابد و خداوند آن ها را به عذابی فراگیر دچار سازد.
آن ها چون غریق خداوند را می خوانند؛ ولی خداوند دعایشان را مستجاب نمی کند.»9
3. آزمایش های بزرگ
یکی دیگر از ویژگی های دوران آخرالزمان امتحاناتی است که انسان ها در این دوران پشت سر می گذارند. با این آزمون ها، مردم به دو گروه تقسیم می شوند: موفق ها و ناموفق ها.
پیامبر اکرم(ص)، وقتی از چهره های موفق این دوران یاد می کند، با شگفتی به علی(ع) چنین می فرماید: «ای علی، بدان شگفت آورترین مردم درایمان و بزرگ ترین آنان در یقین مردمی هستند که درآخرالزمان [با آن ] که پیامبر خود را ندیدند و از امام خود محجوبند، به نوشته که خطی سیاه بر صفحه ای سپید است، ایمان می آورند.»10
امیرمؤمنان علی(ع) نیز درباره نجات یافتگان این دوران می فرماید:«و آن زمانی است که از فتنه ها نجات نمی یابد مگر مؤمنانی که بی نام و نشانند. اگر در حضور باشند، شناخته نشوند؛ و اگر غایب گردند، کسی سراغ آن ها را نمی گیرد. آن ها برای سیرکنندگان در شب ظلمانی جامعه ها چراغ های هدایت و نشانه های روشنند. نه مفسده جو هستند و نه فتنه انگیز. نه در پی اشاعه [فحشایند] و نه مردمی سفیه و لغو گو! اینانند که خداوند درهای رحمتش را به سوی شان باز می کند و سختی ها و مشکلاتی را از آن ها برطرف می سازد.»11
پی نوشت ها:
1. کتاب مقدس، ترجمه فاضل خان همدانی، نامه دوم پولس حواری به تیموثیوس، باب سوم.
2. غیبت نعمانی، ابن ابی زینب، ص 357.
3.کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص 182، ح 141.
4. عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج 2، ص 59.
5. بشارة المصطفی لشیعه المرتضی، طبری آملی، ص 258.
6. کتاب الغیبة، ص 46.
7. کشف الغمة، اربلی، ج 3، ص 260.
8. مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج 11، ص 379.
9. کافی، شیخ کلینی، ج 8، ص 306.
10. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 4، ص 366.
11. نهج البلاغه، خطبه 103.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد