در ابتدا باید معنای قوه و فعل بودن را مشخص کرد که منظور از قوه چیست و چه معنایی دارد؟ و منظور از فعل و فعلیت چیست؟ قوه در واقع همان حالت نداری و توان داشتن چیزی است که در یک شی وجود دارد: مثلا، دانه درخت سیب را از آن جهت که می تواند درخت سیب شود، می گویند قوه و استعداد درخت شدن را دارد و نطفه انسان چون توان انسان شدن را دارد می گویند قوه و استعداد انسان شدن را دارد.در مقابل قوه، فعلیت قرار دارد که آن در واقع تحقق و به ثمر رسیدن آن قوه است چون دانه درخت، درخت شد در این جا فعلیتی محقق شده است و آنگاه که نطفه انسان، تبدیل به انسان می گردد، فعلیت انسان شدن او محقق می گردد. باید توجه داشت که در مسیر حرکت از قوه محض تا فعلیت، شی در هر مرحله از حرکت چیز جدیدی را به دست می آورد که نسبت به مرحله قبل و نسبت به مرحله بعد قوه است؛ مثلا، دانه درخت در مسیر حرکت خود ابتدا جوانه می شود که این جوانه شدن نسبت به دانه بودن، خود یک فعلیتی است و همین نسبت به نهال شدن یک قوه و استعداد است.
مطلب دیگری که باید بدان توجه کرد این است که در مساله وجودی تکامل و فعلیت معنای اخلاقی صرف ندارد چرا که مثلا یک سیب آنگاه که رسیده و سرخ گردید نسبت به دانه سیب فعلیت دارد اما چون به سوی فساد حرکت کند بدین معناست که نسبت به سیب فاسد، قوه و استعداد بوده است و در حرکتی به سوی فساد به فعلیتی می رسد که فاسد شدن سیب است هر چند که به نظر ما این فعلیت دیگر کمال سیب نیست اما همانطور که گفته شد فعلیت یعنی تحقق یک قوه و استعداد که در شی است و این قوه و استعداد ممکن است به نظر ما خوب و یا بد آید.
حال با این مقدمه باید گفت که: چون انسان در مسیر تکامل است و در او مجموعه ای از توانایی ها و قوه ها و استعدادها وجود دارد. در حرکتی از این قوه ها خارج می گردد تا آنجا که به فعلیت و تحقق آنها برسد. و لذا جوان شدن، زیبا شدن، دانا شدن نسبت به حالت قبل از خود فعلیت اند و هم آنها نسبت به پیری، فراموشی بی دانایی و زشتی پس از زیبایی قوه اند.
در بحث اخلاق نیز بحث در مورد فضیلت ها و رذیلت هاست. مطلب چنین است تا آنجا که مربوط به وجود فضیلت و رذیلت می شود چون محقق شده اند یعنی فعلیت یافته اند و اصلا تحقق و وجود یعنی فضیلت؛ و چون نبود یعنی قوه، لذا انسان می تواند با تلاش به فضیلتی دست یابد یا رذیلتی را کسب کند که در صورت تحقق فضیلت و زدیلت، آنچه مطرح است فعلیت و و جود آنهاست و در صورتی که در یک از این دو حالت به سوی دیگری حرکت کند مبدأ حرکت می شود قوه و مقصد حرکت می شود فعلیت.
خلاصه این که در حرکت همواره خروج از قوه به فعل است هر چند ممکن است از جهت اخلاقی این فعلیت و مقصد حرکت خوب (فضیلت) و یا بد (رذیلت) باشد. اما تا آنجا که مربوط به بحث قوه و فعل و حرکت است آن موجودات سیر نزولی ندارند یعنی خروج از فعلیت به قوه بدن در آنها مطرح نیست.
مطلب دیگری که باید بدان توجه کرد این است که در مساله وجودی تکامل و فعلیت معنای اخلاقی صرف ندارد چرا که مثلا یک سیب آنگاه که رسیده و سرخ گردید نسبت به دانه سیب فعلیت دارد اما چون به سوی فساد حرکت کند بدین معناست که نسبت به سیب فاسد، قوه و استعداد بوده است و در حرکتی به سوی فساد به فعلیتی می رسد که فاسد شدن سیب است هر چند که به نظر ما این فعلیت دیگر کمال سیب نیست اما همانطور که گفته شد فعلیت یعنی تحقق یک قوه و استعداد که در شی است و این قوه و استعداد ممکن است به نظر ما خوب و یا بد آید.
حال با این مقدمه باید گفت که: چون انسان در مسیر تکامل است و در او مجموعه ای از توانایی ها و قوه ها و استعدادها وجود دارد. در حرکتی از این قوه ها خارج می گردد تا آنجا که به فعلیت و تحقق آنها برسد. و لذا جوان شدن، زیبا شدن، دانا شدن نسبت به حالت قبل از خود فعلیت اند و هم آنها نسبت به پیری، فراموشی بی دانایی و زشتی پس از زیبایی قوه اند.
در بحث اخلاق نیز بحث در مورد فضیلت ها و رذیلت هاست. مطلب چنین است تا آنجا که مربوط به وجود فضیلت و رذیلت می شود چون محقق شده اند یعنی فعلیت یافته اند و اصلا تحقق و وجود یعنی فضیلت؛ و چون نبود یعنی قوه، لذا انسان می تواند با تلاش به فضیلتی دست یابد یا رذیلتی را کسب کند که در صورت تحقق فضیلت و زدیلت، آنچه مطرح است فعلیت و و جود آنهاست و در صورتی که در یک از این دو حالت به سوی دیگری حرکت کند مبدأ حرکت می شود قوه و مقصد حرکت می شود فعلیت.
خلاصه این که در حرکت همواره خروج از قوه به فعل است هر چند ممکن است از جهت اخلاقی این فعلیت و مقصد حرکت خوب (فضیلت) و یا بد (رذیلت) باشد. اما تا آنجا که مربوط به بحث قوه و فعل و حرکت است آن موجودات سیر نزولی ندارند یعنی خروج از فعلیت به قوه بدن در آنها مطرح نیست.