خانه » همه » مذهبی » جنبش های انقلابی-انقلاب اسلامی ایران

جنبش های انقلابی-انقلاب اسلامی ایران

شکل گیرى و پیروزى جنبش هاى انقلابى به دو دسته شروط و عوامل وابسته است: الف) شروط لازم، که عبارت است از نارضایتى وسیع و عمیق عمومى از ساختار و کار کرد حکومت و نظام.
ب) شروط کافى عبارتند از: رهبرى، ایدئولوژى و سازماندهى جهت بسیج و تمرکزنارضایتى ها براى براندازى دولت و ایجاد تغییرات اساسى. سین، بشیریه، انقلاب و بسیج سیاسى، انتشارات دانشگاه تهران، ص 71. با اوج گیرى و پیروزى انقلاب اسلامى در سالهاى 57- 1356، 8- 1977 باید گفت که عملکرد حکومت شاه طى بیش از سه دهه فرمانروایى، منجر به ایجاد و بروز نارضایتى وسیع و عمیق عمومى گردید (شرط لازم) عنصر نارضایتى به عنوان شرط لازم انقلاب و جنبش هم در نوشتار تئوریسین ها و پژوهشگران نقل شده است، هم دولتمردان مبتنى بر تجربیات عینى خود آن را تایید کرده اند.در همین رابطه ارتشبد فردوست که نزدیکترین فرد به شاه و از بنیانگذاران ساواک مى باشد در خاطراتش چنین نقل مى کند:
«یکى از مسائل مهمى که استاد اسرائیلى مطرح ساخت و در آموزش دفتر ویژه در انگلستان نیز شنیده بودم، مسئله سنجش نارضایتى در جامعه بود و این اصل اساسى براندازى و ضد بر اندازى که تا زمانى که رضایت عمومى در جامعه حکمفرماست، هر عمل براندازى شبکه هاى پنهانى محکوم به شکست است و تنها در شرایط نارضایتى عمومى و عمیق است که عملیات براندازى با موفقیت توام مى شود و عملیات ضد بر اندازى هر قدر پیشرفته با ناکامى » . حسین، فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پلهوى، ج 1، مؤسسه اطلاعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 465.
فردوست در فصول بعدى این تئورى را براى تحلیل علت سقوط شاه به کار مى برد و چنین مى نویسد:
«اول به هم ریختن بافت و سنت هاى جامعه توسط محمد رضا شاه و دوم حیف و میل اموال دولتى و فساد و دزدى…که طبعا طى این سالها نارضایتى وسیعى ایجاد شد و یک جرقه کافى بود که همه چیز را منفجر نماید» . پیشین، ص 615.
شروط کافى نیز به شرح زیر در ایجاد و پیروزى انقلاب ایران نقش آفرینى نموده، آیت الله سید روح الله الموسوى خمینى به عنوان مرجع تقلید شیعیان و بزرگترین رهبر مخالفان شاه با استعانت از مکتب اسلام و سازمان سنتى هزار ساله حوزه هاى دینى ایران، توده هاى وسیع مردم ناراضى را در سراسر کشور بسیج کرد و اهرم نیرومندى براى ایجاد و گسترش جنبش انقلابى و بر اندازى دولت شاهنشاهى آورد، (شرط کافى) .
براى فهم این مدعا، به نظرات ارتشبد فردوست که در آن سالها ریاست کمیسیون بازرسى شاهنشاهى را بر عهده داشته توجه مى کنیم:
«ساواک تعداد طلاب و روحانیون کشور را حدود 350 هزار نفر تخمین مى زد.حتى بدیعى، رئیس ساواک قم نیز معترف بود که در این جمعیت قابل توجه، فقط یک نفر نفوذ واقعى دارد و آن آیت الله خمینى است.سازمان روحانیت احتیاج به آمادگى نداشت و مانند یک حزب منسجم که فرد فرد آن بر امور مذهبى، سیاسى، اقتصادى و اجتماعى مسلط مى بودند، در سراسر کشور تا سطح قصبات و دهات و عشایر گسترده بود و مردمى که شاید محمد رضا را نمى شناختند، روحانى خود را مى شناختند.این همان قدرتى بود که زمانى شاپور جى ضمن صحبت به آن اشاره کرد و گفت: عجیب است که در ایران هر شاهى که روحانیت مخالف او بود سقوط کرده.محمد رضا در مقابل این دو عامل یعنى نارضایتى مردم و نفوذ روحانیت، احساس قدرت مى کرد.او قوى ترین ارتش خاورمیانه را در اختیار داشت.نیروهاى انتظامى و ساواک قوى در سراسر کشور گسترده بودند.دولت و مجلسین را شاه در اختیار داشت، همان کسانى که از خوان نعمت او استفاده مى کردند، آمریکا و انگلیس نیز این نیروى عظیم را براى ثبات محمد رضا کافى دانستند» . همان، ص 5678.
دلایل و شاخصهاى اسلامى – دینى بودن انقلاب ایران
اطلاق قید و صفت اسلامى به انقلاب ایران مى تواند ناشى از شروط کافى آن باشد.چه، یکى از شروط درجه اول مکتب انقلاب، دین اسلام است و در درجه بعد است، رهبر نهضت یک فرد روحانى در حد مرجعیت بود.سازماندهى انقلاب که نکته سوم است، از طریق سازمان سنتى هزارساله حوزه هاى علمیه دینى صورت گرفته است، سازمانى که داراى پنج عنصر و رکن اساسى است و شامل:
1- علما و مراجع دینى
2- حوزه هاى علمیه و مدارس دینى
3- بقاع و قبور متبرکه
4- مساجد و ائمه جماعات
5- دستجات و هیات هاى مذهبى.
ناگفته نماند که علت اطلاق اسلامى بودن به انقلاب ایران تنها مربوط به شروط کافى نیست، بلکه این مساله در شرط لازم نیز وجود دارد.بنابراین، بدلیل نقش اساسى دین اسلام در شروط لازم و کافى انقلاب ایران سبب گردیده، تا این پدیده متصف و مقید به قید و صفت اسلامى شود.
نارضایتى وسیع و عمیق مردم از ساختار و کار کرد حکومت شاه، شرط لازم انقلاب ایران
مکانیزمهاى بقاء و دوام حکومت شاه:
در این بحث سؤال اصلى چنین است: مردم چرا؟ چگونه؟ و چه مقدار از دولت شاه ناراضى شدند؟ شاه براى حفظ، استمرار و بسط دولت و قدرت از روش شناخته شده تشویق و تهدید یا همان سیاست هویج و چماق استفاده مى کرد.یعنى: جلب رضامندى عامه و سرکوب اقلیت نخبگان ناراضى.
1- جلب رضامندى عمومى و کسب وجاهت و مقبولیت ملى:
شاه با استفاده از درآمد فزاینده نفت و گسترش اقتصاد مصرفى عامه پسند و توسل به تبلیغات وسیع مى خواست براى خود مقبولیت و مشروعیت کسب کند که البته در نهایت در تحقق این امر ناکام ماند.سر آنتونى پارسونز سفیر انگلیس پس از اولین ملاقاتى که با شاه پس از کشتار جمعه سیاه در سپتامبر 1978 در این باره چنین مى نویسد:
«شاه بالحن غم انگیزى پرسید که بعد از ان همه کارهایى که براى توده مردم انجام داده چرا آنها علیه او قیام کرده اند» .Sir Antony Parsons, pride and tbe Fall : Iran, 1974 -1979, London, Jonathan. cape, 1984, p. 71.
منظور شاه دقیقا کارهایى است که به زعم خودش براى پیشرفت اقتصادى و رفاه مادى مردم انجام داد، تا بدینوسیله رضایت آنها را کسب کند و براى خودش مقبولیت و مشروعیت ایجاد نماید تا بقا و دوام حکومتش تضمین شود.
2- سرکوب اقلیت نخبگان ناراضى:
در اینجا نیز در آمد فزاینده نفت بکار گرفته شد و حکومت شاه توانست نیروى نظامى، انتظامى و امنیتى خود را بشدت گسترش دهد و علیه مخالفان و ناراضیان بکار گیرد.به این ترتیب با جلب رضامندى اقتصادى و مصرفى عامه مردم که به طور نسبى حاصل مى شد و نیز منکوب کردن اقلیت نخبگان ناراضى و مخالف شاه، خود را مجاز مى دید که به حریم ارزشها و خواسته هاى سیاسى و فرهنگى مردم بیش از پیش تجاوز نماید تا به زعم خویش دامنه قدرت و حاکمیتش را توسعه و تحکیم ببخشد.به همین دلیل حتى عامه مردم نیز روز به روز از کارکردها وعملکردهاى سیاسى و فرهنگى شاه ناراضى مى شدند.اما مکانیسم هاى تشویق و تهدید حکومت مانع از بروز و ظهور این نارضایتى مى شد تا آن که در نقطه اى از زمان، تعادل این مکانیسم بهم خورد و امواج انقلاب ظاهر گشت.
نارضایتى مردم از خط مشى و اقدامات فرهنگى و مذهبى شاه
فرهنگ شاهنشاهى آمیزه اى از ارزشهاى غربى و فرهنگ ایران باستان بود.مظاهر فرهنگى ایران باستان مانند جشن تاجگذارى شاهنشاهى و جشن بیست و پنجمین سالگشت حکومت شاه که در اواخر دهه 1960 با مخارج و تبلیغات چشمگیرى برگزار شد. مهمترین مظهر این فرهنگ، جشن 2500 سال شاهنشاهى بود که در پاییز 1350/1971 میلادى با حضور رهبران و رؤساى دولتهاى خارجى در شیراز بر پا شد.شاه در احیاء ارزشهاى ایران باستان تا آنجا پیش رفت که در سال 1355/1976 مبدا تاریخ کشور را که هجرت پیامبر از مکه به مدینه بود، تغییر داد و به جاى آن، سال تاسیس دولت هخامنشى بوسیله کوروش را مبدا تاریخ قرار داد. این مساله براى مردم و بخصوص مراجع دینى و حوزه هاى علمیه مذهبى بسیار ناگوار بود و به معنى تقابل مستقیم و آشکار حکومت با فرهنگ و ارزشهاى اصیل دینى تلقى مى شد و از این بابت در عمق ضمیر ملت، ناراحتى و نارضایتى قابل توجهى ایجاد کرد.
عنصر دیگر فرهنگ شاهنشاهى که بسیار مورد توجه شاه بود ارزشهاى تمدن غربى و اروپایى بود.او که مدعى نوسازى ایران بود و الگوهاى توسعه اقتصادى غربى را به مدد در آمد نفت تقلید مى کرد، تا رضامندى اقتصادى مردم را جلب نماید، بالطبع مظاهر فکرى و فرهنگى آن دیار را نیز وارد و ترویج مى کرد.در حالى که پاره اى از اینها همانند روابط آزاد زن و مرد یا عکسها و فیلمهاى وقیح و مبتذل یا موسیقى هاى تند که مناسب مجالس رقص و پایکوبى و از خود بیخودى جوانان مى شد، یا نوشیدن مشروبات الکلى با ارزش هاى اسلامى و دینى سازگارى نداشت.در این سالها، ارتباطات و تبلیغات بخش دولتى و بخش خصوصى، در قالب برنامه هاى رادیو و تلویزیون و مطبوعات و سینماها، تحت عناوینى چون، جشن هنر شیراز، به ترویج شدید مسائل غیر اخلاقى مى پرداختند.البته این برنامه ها تا حدى توانسته بودند بخش زیادى از جوانان را به خود جلب نمایند و از سیاست دور سازند، لکن توده هاى وسیع مردم مسلمان و نخبگان ملى و مذهبى، به طور وسیع و عمیق از این مسائل ناراضى بودند.
به این ترتیب، در حالیکه ارزشهاى دینى و اسلامى طى 1400 سال مبدل به جوهره اصلى فرهنگ مردم ایران شده بود، شاه فرهنگ دیگرى را با شدت و جبر مى خواست جایگزین آن نماید که آمیزه اى از فرهنگ ایران باستان به اضافه فرهنگ غربى بود.این ملغمه جدید اصالتا با زمینه هاى فرهنگ ملى مذهبى ایران همخوانى نداشت و با روشى بد و توام با فشار نیز اعمال مى شد و به همین سبب بطور مضاعف ناراضى ساز بود.
علت و انگیزه هاى اقدامات شاه، با کسب مقبولیت و مشروعیت
خط مشى فرهنگى شاه از علل مختلفى ناشى مى شد.یکى از علل اصلى این خط مشى ها، علل سیاسى است.واقعیت این است که ارزشهاى عقیدتى و فرهنگى اسلام شیعى، در درجه اول جواز مشروعیت حکومت و فرمانروایى را به نبى مکرم اسلام مى دهد و پس از آن، براى امام على (ع) داماد و پسر عموى پیامبر و فرزندانى از نسل او قایل به مشروعیت حکومت است.پس از غیبت امام دوازدهم شیعیان در قرن سوم هجرى (قرن دوازدهم میلادى)، عمده علماى شیعه با استناد به ادله عقلى و شرعى، فقط براى فقهاى جامع الشرایط، مشروعیت حکومت بر جامعه اسلامى و اجراى احکام دینى قائلند.بنابراین، سلسله هاى پادشاهى ایران پس از اسلام همواره از جنبه نظرى مشکل مشروعیت داشتند که به طرق مختلف آنرا حل مى کرده اند.پرفسور حامد الگار در این باره مى نویسد:
«در آغاز قرن شانزدهم که صفویه تشیع را به عنوان مذهب رسمى ایران برگزید این مذهب رفعت یافت و نقطه عطفى در تاریخ آن پدید آمد.چنانکه سرانجام به نحو انتقال ناپذیرى با ایران پیوند یافت و این کشور به منزله زاد بوم و دژ مذهب شیعه به شمار مى رفت، هم از زمان صفویه به بعد وجود علماى شیعه معنا و مفهوم پیدا کرد.معهذا یک عنصر اصلى از تشیع پیش از صفوى باقى ماند تا پس از در کمون ماندن موقت به دوره قاجار و پس از آن دست به دست بگردد و آن عنصر عدم حقانیت بى چون و چراى ولت بود» .حامد، الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمه ابوالقاسم سرى، انتشارات توس، ص 10.
با انقلاب مشروطیت و تدوین اولین قانون اساسى که آمیزه اى از احکام فقهى و قوانین اروپایى بود، حکومت هاى ایران واجد مشروطیت قانون شدند.در دوران محمد رضا پهلوى، نقض مکرر قانون اساسى و اعمال فشار به مردم و دور شدن از آنها و نزدیک شدن بیش از حد به خارجیان و بیگانگان سبب افت شدید وجاهت و مشروعیت خودش را هر چه بیشتر در جامعه دینى از دست داد. بنابر این، از متن یک جامعه با فرهنگ دینى و مذهبى، شاه نمى توانست براى استمرار قدرت و حکومتش و جلب قلوب مردم، مشروعیت و مقبولیت بدست آورد.از این رو، خط مشى استحاله فرهنگى و مذهبى یک اهرم لازم و ضرورى براى شاه بود.ماروین زونیس در کتاب خود به نام «شکست شاهانه » و از دریچه روانشناسى شاه و عظمت پرستى هاى او با ارائه شواهدى، چگونگى طراحى و اجراى فرهنگ شاه و نتایج آنرا تحقیق و تفسیر نموده و چنین مى نویسد:
«شاه انصراف از اسلام در زندگى رسمى و عمومى ایران را در جشنهاى رسمى پنجاهمین سال تولد خاندانش روشن ساخت (1976) و گفت: من اعلام مى دارم که ما، خاندان پهلوى، هیچ عشق دیگرى را جز ایران در دل نمى پرورانیم و هیچ شورى جز بزرگى ایرانیان در سر نداریم و هیچ وظیفه اى را جز خدمت به کشور و ملت نمى شناسیم.در گفته هاى او هیچ اشاره اى به اسلام نشد.شاه هیچ تعهدى براى پیشبرد منافع اسلام و پیروى از قوانین آن بر عهده نگرفت » . ماروین، زونیس، شکست شاهانه، ترجمه اسمعیل زند و بتول سعیدى، نشر نور، تهران، سال 1370، ص 163.
در صفحات دیگر این کتاب زونیس شواهد دیگرى از این مسئله را شرح مى دهد و مى نویسد:
«تیترهاى درشت اعلام مى کرد که: تحت توجهات عالیه علیا حضرت شهبانو فرح بزرگترین کنفرانس ایران شناسى معاصر امروز با پیام شهبانو در تهران گشایش مى یابد، کنگره بررسى تاریخ مهر پرستى ایرانیان فکور مى دانستند که آیین میترا یا مهر پرستى یکى از آیینهاى اولیه قوم آریایى پیش از دین زرتشت بود.همچنین مى دانستند که این دین پیش از اسلام و پیش از غلبه اعراب در کشورشان رواج داشته است.این کنفرانس، در نظر مردم کوشش دیگرى از ناحیه رژیم بود براى کاستن نقش اسلام در جامعه ایران و نشان دادن این نکته که مشروعیت رژیم به گذشته پیش از اسلام مربوط میشود.پس از آن، حیرت انگیزترین تظاهر عظمت پرستى شاه هنوز با تحقیر اسلام توام شد.در 19 مارس 1976/28 اسفند 1354، در سالگرد پنجاهمین سال تقویم ایران را تغییر داد» . پیشین، ص 161.
از دیگر انگیزه هاى شاه در این استحاله فرهنگى، بخصوص رواج فرهنگى غربى، تظاهر به مدرنیسم در نزد خارجیان و روشنفکران داخلى بود، تا آنها را در رقابت سیاسى بر سر قدرت از لحاظ تبلیغاتى در زمینه پیشرفت خواهى، خلع سلاح گرداند.البته باید توجه داشت که نظام جهانى نیز به دلایل اقتصاد و فرهنگى و سیاسى، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، براى این استحاله فرهنگى فشار وارد مى ساخت.زیرا یک فرهنگ ویژه ملى و مذهبى زمینه خوبى براى بازار جهانى کالا و سرمایه نیست و همچنین مردمش پذیرش ورود به اتحادیه هاى سیاسى و دفاعى آنها را ندارند و به چشم بیگانه به آنها مى نگرند.این مطلب را محمد على کاتوزیان در کتاب «اقتصاد سیاسى ایران » به شرح زیر تبیین نموده است:
«یک جنبه از مدرنیزم اروپایى به معناى وسیع آن که براى این بررسى بیشترین اهمیت را دارد کاربرد نیندیشیده و غیر انتقادى نظریه ها، روش ها، تکنیکها و آرمانهاى برگرفته از تجربه کشورهاى پیشرفته است که اندیشمندان، سیاستمداران، روزنامه نگاران و دیگر متفکران اروپایى (و آمریکایى) در مطالعه و گزارش در مورد کشورهایى که امروزه جهان سوم نامیده مى شود به کار مى بندند. نمونه هاى بسیارى از این پدیده را در آثار پژوهشگران، ارزیابى هاى دیپلمات ها (و نیز ماموران اطلاعاتى)، پیشنهادات کارشناسان و جز اینها مى توان یافت.در حقیقت، حجم قابل ملاحظه بررسى هاى اخیر در مورد اقتصاد توسعه به تنهایى شواهد فراوانى از این برخورد مدرنیستى با جنبه هاى مهم کار و زندگى در کشورهاى در حال توسعه بدست مى دهد.این قضیه دو رو دارد: نخست نگرش جهان شمول و مکانیکى نسبت به علوم جدید، بخودى خود منافات دارد با جستجوى ویژگى هاى اجتماعى و تاریخى کشورهاى در حال توسعه که با یارى روش هاى علمى و ارزش هاى مترقى مى تواند به تحلیل ثمر بخش مسائل مربوطه و ارائه راه حل هاى مناسب بیانجامد.دوم، نادیده انگاشتن ارزشها و تکنیکها و نهادها و زمینه هاى تاریخى جوامع در حال توسعه مولد نتایجى نامربوط است، همانند آزمونهاى آزمایشگاهى که بر پایه فرضیات نادرستى انجام گرفته است » .محمد على، همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسى ایران، ترجمه محمد رضا نفیسى و کامبیز عزیزى، تهران: نشر مرکز، ص 146.
به این نکته باید توجه داشت که شاه فقط با بخش خاص و محدودى از فرهنگ غربى سر سازش داشت و گرنه بارها ارزشهاى دمکراتیک و لیبرال و سوسیالیزم را نفى و طرد مى کرد، چرا که مطابق این ارزشها نیز شکل و محتواى حکومتش غیر مجاز بود، پس او فقط بخشى از آنها را ترویج مى کرد که مؤید حکومتش باشد.اوریانا فالاچى خبرنگار معروف ایتالیایى این معنا را طى مصاحبه اى که با شاه داشت روشن ساخت.شاه در جواب سؤالهاى او گفت: «مى خواهم بر سر کار باقى بمانم و نشان بدهم شخص با اعمال زور چه کارهاى بزرگى را مى تواند به انجام برساند و نشان بدهم که کار سوسیالیزم پیر شما به سر رسیده است.فرتوت، مندرس و تمام شده » .بعدها شاه، اروپا و آمریکا را به خاطر تباهى معنوى و هرج و مرج به اصطلاح جامعه هاى دمکراتیک شان و زوال قدرت و مقام جهانى آنها تحقیر کرد و هشدار داد که حتى در کشورهاى بزرگ نیز ممکن است در اثر فروپاشى داخلى، تحولات بینا دینى را از سر بگذراند، در حالى که ممالکى مانند چین و برزیل و ایران به پیش خواهند تاخت. ماروین زونیس: شکست شاهانه، ص 30- 129.
اقدامات سیاسى شاه و نارضایتى مردم
اینک به خط مشى هاى سیاسى شاه توجه مى کنیم تا ببینیم این اقدامات چگونه منجر به ایجاد نارضایتى در مردم و نخبگان شد و در این رابطه مذهب چه نقشى داشته است؟
طبق اطلاعات و تحلیل هاى فراوان، این ذهنیت براى جامعه ایران شکل گرفته بود که رضاشاه بنیانگذار سلسله پهلوى با حمایت مستقیم استعمار انگلیس بر سر کار آمده، به مدت بیست سال به شیوه اى استبدادى حکومت کرد.البته برقرارى نظم و انجام یک سلسله اقدامات شبه مدرنیستى در کارنامه او ثبت شد.اما این امر زشتى هاى یک دولت استعمارى و استبدادى را پاک نمى کرد. جوهره استبدادى و استعمارى دولت رضاشاه عامل مهمى در سقوط وى و اشغال ایران در شهریور 1320/سپتامبر 1941 گردید. مردم از سقوط دیکتاتورى رضاشاه شادمان بودند اما اشغال کشور مسلمان بدست ملحدین کمونیست و مسیحیان غربى بر ایشان بسیار تلخ و گران بود.ولیعهد جوان یعنى محمد رضا در حضور ارتشهاى اشغالگر با تایید آنها به خصوص انگلیسیها بر تخت سلطنت کرد جلوس کرد و تا کودتاى 1332 چهره یک پادشاه مشروطه طلب و دمکرات را به نمایش مى گذارد.اما پس از کودتا، شاه دوره اول حکومت و اقتدار مطلقه خود را آغاز مى کند و با تجربیات تخلى که به زعم خود از دوران پیشین داشت، در صدد بود که تمام مکانیزمهاى قدرت را یک به یک به دست آورد تا دیگر بار در خطر سقوط قرار نگیرد.در واقع استقرار شاه به مدد حمایت خارجیان بود و از دید مردم در کودتاى سال 1332/اوت 1953 وى با حمایت آمریکا و انگلیس توانست تاج سلطنت را مجددا بر سر بگذارد و تا سال 1339 بدون معارض جدى حکومت کند.
پس از بروز جنبش ملى – مذهبى سالهاى 39 تا 43 و سرکوب آن، مقدمات دومین دوره حکومت و اقتدار شاه آماده شد.در واقع، پس از تبعید آیت الله خمینى در آبان 1343/نوامبر 1964 شاه حکومت مستبدانه خود را با شدت بیشترى ادامه داد و با خطر شدید و مستقیمى که از سوى مذهبیون در پانزده خرداد 42/ژوئن 1963 براى حکومتش پیش آمده بود، تلاش کرد تا اهرمهاى قدرت را با وسعت و شدت بیشترى قبضه نماید.بدین خاطر، او روز به روز از دایره قانون اساسى مشروطیت فراتر مى رفت و حریم آزادیهاى سیاسى مردم و نخبگان را مورد تجاوز قرار مى داد و محدود مى کرد.همین امر بر عمق و دامنه نارضایتى هاى سیاسى مردم مى افزود اما ترس از سرکوب و امید به بهره مندى از اقتصاد مصرفى مانع از بروز و نمود چشمگیر این نارضایتى ها در سطح توده ها مى شد و اعتراضها و نارضایتى ها به طور محدود از سوى اقلیتى از نخبگان ابراز مى شد که پیامد آن حبس و شنکجه و تبعید و اعدام و قطع حقوق و مزایاى اجتماعى بود.پس تا این زمان شاه در کارنامه حکومتش سه دسته مخالف را تجربه کرده بود:
1- ملى گرایان، 2- کمونیستها، 3- مذهبیون.
با استفاده از تضاد این سه دسته، شاه با زیرکى صف مخالفین را از هم پراکنده مى کرد، اما در جریان مرحله نهایى انقلاب در سالهاى 57- 1356/78- 1977 این مذهبیون بودند که به رهبرى آیت الله خمینى با استفاده از زمینه تاریخى مذهب اسلام توانستند موج عظیمى از مردم ایران را براى براندازى شاه بسیج کنند.ملى گرایان و کمونیستها نیز بالاجبار دنباله روى آنها شدند.همین امر عامل قابل توجهى در سرعت و شدت سقوط شاه بود.
تاملى در تجاوزات و خط مشى سیاسى شاه
الف) سیاست داخلى
اینک برخى از قانون شکنى هاى سیاسى هتک حریم آزادیها که توسط شاه صورت گرفته و به تدریج موجب ایجاد و بسط نارضایتى عمومى گردید، بیان مى شود.طبق قانون اساسى که در جریان انقلاب مشروطیت در 1906 تدوین شد، رژیم ایران مشروطه سلطنتى بود.شاه به عنوان دولت از مسئولیت مبرا بود و حاکمیت ملت از طریق انتخابات و به وسیله قواى سه گانه که از هم منفک بودند باید اعمال مى شد.همچنین ملت مى توانست از طریق تشکیل احزاب و انجمن و نیز بوسیله مطبوعات خواسته ها و آرزوهاى خود را اعلام و اعمال نماید. قانون اساسى مشروطیت. عمده حقوق سیاسى، دستاورد انقلاب فرانسه و ایده آلهاى لیبرال دموکرات اروپا بود که اغلب علما و رهبران مذهبى انقلاب مشروطیت به انحاء مختلف و حداقل به عنوان روشهاى نوین اداره جامعه پذیرفته بودند و نهادهایى چون پادشاه، مشروطه و پارلمان یعنى مجلس شورا را مطابق ادله عقلى و شرعى توجیه دینى مى کردند.در مورد پادشاه و حکومت مشروطه مى توان به نام ملا محمد کاظم خراسانى بزرگترین عالم دینى حامى مشروطیت اشاره نمود که در مورد مراقبت و حسن تربیت احمد شاه قاجار به عضد الملک نایب السلطنه نگاشته است. محمد رضا، دهنوى، برگهایى از تاریخ در کتاب تاریخ معاصر ایران، کتاب دوم، تهران: 1369، فصلنامه مدرسه مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى، ص 192. اصل مشروطیت و نهاد مجلس نیز به شکلهاى مختلف توسط روحانى عالى مقام دیگرى به نام شیخ محمد حسین نائینى مورد شرح و تایید واقع شده است. محمد حسین نائینى، تنبیه الامة و تنزیه الملة، ترجمه سید محمود طالقانى، چاپ 5، تهران، 1358، شرکت سهام انتشار. اما عنصر قوى اسلامى قانون اساسى چنین بود که باید 5 نفر مجتهد طراز اول دینى جهت حفظ اسلامیت و مشروعیت نظام، بر مصوبات مجلس نظارت مى کردند.این اصل با کوشش شیخ فضل الله نورى گنجانده شده بود.
محمد رضا شاه در سیر تکاملى کسب و بسط قدرت خویش اولا چند بار قانون اساسى را دستکارى نمود.ثانیا، اصل نظارت مجتهدان بر مصوبات مجلس شورا را تعطیل کرد.ثالثا، در انتخابات مجلس مداخله مى کرد و اسامى نمایندگان قوه مقننه فقط با اشاره و اجازه او از صندوقها بیرون مى آمدند و بر کرسى نمایندگى مردم تکیه مى زدند.رابعا، شاه در تعیین نخست وزیر مستقیما و راسا اقدام کرده و حکم انتصابش را صادر مى کرد و رئیس هیات وزیران فقط مجرى اوامر و دستور شاه بود.نخست وزیرانى مانند علم و اقبال و هویدا همه جا خود را نوکر خانه زاد و غلام شاه مى نامیدند.خامسا، احزاب و دستجات سیاسى سرکوب و تعطیل شد و اجازه فعالیت رسمى و علنى به هیچ فرد و دسته مخالفى داده نمى شد.به دستور شاه، احزابى از طرف دولتمردان به وجود مى آمد شاه حتى احزاب دولتى را هم تحمل نمى کرد و در سال 1974 دستور انحلال آنها را صادر کرد و حزب واحد و فراگیر رستاخیز را تاسیس کرده و عضویت در آن را اجبارى اعلام کرد.این امر، اوج دیکتاتورى شاه تلقى مى شد و احساس فشار و خفقان در همه جا تشدید گردید و نارضایتى توده ها و نخبگان را وسیع تر و عمیق تر ساخت.سادسا، مطبوعات (که به رکن چهارم مشروطیت معروف بودند) نیز محدود و تعطیل شدند و به مخالفین اجازه داشتن نشریه داده نمى شد.مطبوعات موجود هم فقط به تعریف و تمجید شاه مى پرداختند و با تشریح و تبلیغ اقدامات اقتصادى رژیم تلاش مى کردند، براى حکومت و شخص شاه مقبولیت کسب نمایند. رادیو و تلویزیون دولتى نیز در همین مسیر به کار گرفته مى شدند.لذا مردم شب و روز از طریق رسانه هاى گروهى با تعریف و تمجید شاه مواجه بودند.چنین اقداماتى در دراز مدت در عوض آنکه ایجاد مقبولیت و مشروعیت و وجاهت نماید موجب دلزدگى و نفرت مردم از شاه گردید.سابعا، مساجد و منابر و خطباى دینى که ریشه اى عمیق در تاریخ اجتماعى ایران داشتند و شبکه وسیع و مستقلى از دولت در سراسر کشور داشتند، به خصوص پس از قیام مذهبى 15 خرداد 1342/ژوئن 1963 به شدت مشمول تضییقات و تحدیدات حکومت شاه گردیدند و عده زیادى از علماء و روحانیون به خاطر نطق و خطابه و نوشتن کتاب و مقاله به حبس افتادند و یا کشته شدند.این امر موجب ضدیت هر چه بیشتر مردم و دستگاه مذهبى با شاه گردید و بر عمق و وسعت نارضایتى ها افزود.
ب) سیاست خارجى حکومت و نارضایتى مردم در بعد سیاست خارجى، اولا شاه روز به روز به صف اتحادیه هاى غربى نزدیک مى شد و به خصوص روابط بسیار نزدیکى با آمریکا بر قرار مى کرد.در حالى که آمریکاپس از کودتاى 28 مرداد 1332/اوت 1953 و نیز به خاطر جنگ ویتنام به عنوان یک ابر قدرت مداخله گر، وجاهت خود را از دست داده بود.از این رو، تقرب به آمریکا افکار عمومى را هر چه بیشتر آزرده مى کرد.باید در نظر داشت که آیت الله العظمى خمینى در نوامبر 1964 به دنبال اعتراض به گسترش حضور مستشاران و نظامیان آمریکایى در ایران و در نظر گرفتن حقوق ویژه دیپلماتیک براى آنان تبعید شده و این امر نمره منفى بزرگى در پرونده سیاسى شاه و آمریکا بود.
ثانیا، حمایت هاى شاه از حکومت اسرائیل روز به روز آشکارتر مى گردید.در حالیکه این حکومت به خاطر اشغال قدس، قبله اول مسلمین و تصرف سرزمینهاى اسلامى فلسطین و آواره کردن مردم مسلمان عرب و فلسطین، به شدت منفور مردم و علماى دین بود.لذا همگرایى شاه با این رژیم بر شدت نفرت و نارضایتى توده ها و نخبگان مى افزود.
کسب رضامندى اقتصادى مردم به عنوان اهرم مهار نارضایتى هاى سیاسى و فرهنگى
شاه در دوران حکومتش به خصوص پس از افزایش شدید درآمدهاى نفتى در دهه 1350/دهه 1970 با ایجاد و ترویج یک اقتصاد مصرفى مى خواست رضامندى عمومى مردم را جلب نماید و تنها همین را براى کسب وجاهت و مقبولیت کافى مى دانست.در عوض براى تحکیم و بسط قدرتش، با سرعت و شدت به حریم فرهنگ و سیاست مردم و جامعه تجاوز کرده و آنرا محدود مى ساخت، بدینگونه بود که دامنه و عمق نارضایتى فرهنگى و سیاسى مردم روز به روز بیشتر مى شد تا جایى که در سالهاى 56- 1357/8- 1977 شرط لازم براى انقلاب و ایجاد تغییرات اساسى مردم بوجود آمد، یعنى نارضایتى مردم به نهایت درجه از شدت و وسعت رسید.
افراط و اشتباه در جایگزینى خواسته هاى اقتصادى
طبق اصول روانشناسى، اگر انسانها یکى از خواسته ها و نیازهایشان ارضا و اشباع شود مى تواند محرومیت و سرکوب سایر خواسته ها و نیازهاى آنها را جایگزین و جبران نماید.البته این امر حدى دارد.شاه بر این تصور بود که با ارضاء و اشباع خواسته ها و نیازهاى مصرفى مردم به مدد پول نفت مى تواند در مورد سایر خواسته ها و نیازهاى فرهنگى و سیاسى آنان هر کارى را انجام بدهد. زیرا تصور مى کرد مهمترین مسئله براى مردم مسائل مادى و اقتصادى است.این مطلب را برخى از تحلیل گران و محققان امور ایران چنین تشریح نموده اند.
آنچه او (شاه) مى توانست به مردم ایران ارائه بدهد، تفسیرى مادى از آینده آنان بود.شاه به زحمت مى توانست درباره آینده اى که وعده اش را مى داد چیزى بیش از سعادت مادى ارائه نماید.او قادر نبود آینده اى را تصور نماید که متضمن رضامندى معنوى یا عاطفى یا تکامل فکرى و فرهنگى باشد.آینده اى که او براى ایران تصور مى کرد و بدان مى نازید از برابرى یا توازن اجتماعى و عدالت و آزادى خبرى نبود.تنها وقتى به این کیفیات اشاره مى کرد که در خدمت پیشرفت اقتصادى قرار مى گرفتند.همه چیز از نظر شاه به معناى مادى اش تنزل مى یافت.بر همین مبنا بود که او دیگران و محرکهاى آنان را ارزیابى مى کرد.نمونه اى گویا از ناتوانى شاه در فهم نگرانى روحانیت ایران، چگونگى طرز تفکر مادى او را به وجه درخشانى نشان مى دهد و روحانى برجسته دهه 1330/1950 ایران آیت الله بروجردى بود.وى در میان روحانیت شیعه اعلم و مرجع تقلید شناخته مى شد و شیعیان مى توانستند قطعى ترین فتواها را از او دریافت کنند.این عالم عالیمقام از گامهاى اولیه اصلاحات ارضى شاه انتقاد کرده بود، شاه هم طبق روش خود مخالفت آیت الله بروجردى را از دید مالى نگاه مى کرد.شاه به مشاور آمریکائى اش ئى.ا.باین گفته بود: من افرادى را مى شناسم که براى مخالفت خودپول گرفته اند، ولى بروجردى را درک نمى کنم، او ثروت هنگفتى دارد.بیش از حد نیازش دارد.شان او باید و راى این حرفها باشد.دید محدود شاه که محرک هواداران و مخالفانش را فقط علائق مادى مى دانست نه تنها خیلى کوته بینانه بود، بلکه در نهایت نسبت به حساسیت عمیق فرهنگى ایرانیان بسیار موهن نیز بود. ماروین زونیس: شکست شاهانه، ص 132.
در ارتباط با مکانیسم جبران اقتصادى اولا شاه در این تصور خود افراط و اشتباه داشت.ثانیا اقتصاد مصرفى نیز آنچنانکه باید و شاید به طور صحیح طراحى و اجرا نشد و به خصوص وجه ناراضى تراشى آن بود.که محصول آن به یکسان و مساوات توزیع نمى شد.ثالثا در سال 1976 و به دنبال رهنمودهاى آژانس بین المللى انرژى تقاضاى جهان نفت محدود شد و قیمت آن ثابت ماند و حجم صادرات نفت تقلیل یافت.در نتیجه، در آمد نفتى شاه کاهش یافته و او دستور انقباض اقتصادى صادر کرد.رابعا، پول نفت طى چند سال گذشته به دلیل سوء طراحى، سوء اجراء و سوء استفاده مسئولان حکومت در جریان برنامه پنجساله پنجم عمرانى منجر به ایجاد تورم، بسط بوروکراسى دولتى و رواج شدید فساد ادارى و اخلاقى گردید و پایه هاى یک اقتصاد محکم و اساسى را ایجاد نکرده و موجب سستى و نا کار آمدى دستگاه دولت گردید.به این ترتیب ملاحظه مى شود که اقتصاد مصرفى متکى به نفت که اهرم و ستون اصلى خیمه قدرت شاه بود به شدت دچار ضعف و تزلزل گردیده و ناراضى ساز هم شد.پس ارضاء نسبى خواسته هاى اقتصادى به همراه سرکوب، که توانسته بود براى چند سال مانع نمود نارضایتى هاى عمومى شود در این دوران دیگر کارساز نبود و در نتیجه در همه زمینه هاى اقتصادى و سیاسى و فرهنگى نارضایتى هاى عمومى به بالاترین درجه وسعت و عمق رسیده حسین، فردوست، ظهور و سقوط، سلطنت پهلوى، ص 615. و نمود یافت و شرط لازم براى انقلاب فراهم گردید.همزمان با این امر شروط کافى یعنى رهبرى، سازماندهى و ایدئولوژى که ریشه در عمق تاریخ و فرهنگ ایران داشت به طور فعال در صحنه حاضر شد و جمع شروط لازم و کافى موجب براندازى دولت شاه و استقرار دولت جدید شد.
(حدیث انقلاب، جمعی از نویسندگان ، ص 295 )

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد