خانه » همه » مذهبی » عقل زنان در روایات

عقل زنان در روایات

نخست باید دانست؛ زیبایی و آراستگی زن، ویژگی بارز او در میان دیگر زنان و نگاه اولیه مردان است. زنانی که از این ویژگی برخوردارند به طور معمول احساس کاستی ظاهری نمی کنند و به طور معمول آسان تر در عرصه های فکر و اندیشه وقت می گذارند و رفتارهای سنجیده دارند و دیگران آنها را به طور معمول بیشتر تحمل می کنند. اما این همه در صورتی است که از زیبایی و آراستگی خود عاقلانه بهره ببرند و در غیر این صورت لغزش ها و خطاهای فراوانی در کمین آنها خواهد بود.اما زنانی که زیبایی و آراستگی کمتری دارند به طور معمول احساس کاستی و خودکم بینی دارند مگر آن که با برتری های علمی و رفتاری و معنوی، زیبایی های باطنی و شخصیتی خود را غالب گردانند اما درباره مردان آنچه انتظار اولیه اطرافیان است و در مرحله اول مورد توجه قرار می گیرد دقت در دور اندیشی و مقدار توانایی تدبیر او در اداره زندگی است.
بنابراین حدیث شریف علوی بیانگر یک واقعیت روان شناختی و اجتماعی است و نباید وسیله ای برای سرزنش زن و برتری مرد باشد بلکه در نظام خانواده ویژگی هر کدام مکمل دیگری است و در صحنه اجتماع رفتار هر کس و برتری های علمی و معنوی او نشانه شخصیت اوست.
برای توضیح بیشتر توجه شما را به متن زیر که از آیت الله جوادی آملی بیان شده جلب می کنیم.
1. آیا طبق حدیث شریف علوى که فرمود: «عقول النساء فى جمالهن و جمال الرجال فى عقولهم» عقل زن در جمال او و جمال مرد در عقل او خلاصه مى شود، تا وسیله اى براى سرزنش زن و برترى مرد باشد؟
براى پاسخ به این سؤال لازم است به این نکته توجه کنید که: زیور جان آدمى به ایمان است نه چیز دیگر، چنان که خداى سبحان فرمود: ‹‹حبَّب اِلَیکُم الایمان و زینه فى قُلُوبِکم››(1) خدا ایمان را براى شما دوست داشتنى گردانید و آن را در دل هاى شما زینت داد. و چون روح انسان مجرد است نه مادّى و ایمان نیز امرى است معنوى، این امر معنوى یعنى ایمان، مایه جمال و زیبائى آن امر مجرد یعنى جان انسانى شده است و از آنجا که خصوصیت ذکورت و انوثت در حقیقت انسان (که همان جان اوست) و ایمان و مانند آن تأثیرى ندارد یعنى حقیقت انسان و ایمان و امثال آن نه مؤنث است نه مذکر، بلکه امرى مجرد است که در زن و مرد یکسان مى باشد؛ بنابراین از حدیث شریف علوى که فرمود: «عقول…» مى توان معناى دستورى فهمید نه معناى وصفى، یعنى منظور آن نباشد که حدیث شریف در توصیف دو صنف از انسان باشد که عقل زن در جمال او خلاصه شود و جنبه سرزنش داشته باشد و جمال مرد در عقل او تعبیه شود و عنوان ستایش بگیرد، بلکه ممکن است معناى آن دستور، یا وصف سازنده باشد. به بیان دیگر زن موظف است و یا مى تواند عقل و اندیشه انسانى خویش را در ظرافت عاطفه و زیبایى گفتار و رفتار و کیفیت محاوره و نحوه برخورد و نظائر آن ارائه دهد چنانکه مرد موظف است و مى تواند هنر خود را در اندیشه انسانى و تفکر عقلانى خویش متجلى سازد.
زن تحصیل کرده و آگاه به معارف ایثار و شهادت توان آن را دارد که در نقش مادرى مهربان، فرزندش را تشویق به جهاد کند و در بدرقه او هنگام عزیمت به جبهه، عقل طریف ( 2) خود را در جامه هنر ظریف ارائه دهد. یا هنگام استقبال فرزندش که از جبهه و میدان رزم، پیروزمندانه برگشته است اندیشه وزین عقلى خود را در لباس زیباى شوق و نظایر آن نشان دهد. هرگز این ظرایف هنرى که تَمَثُّل عینى طرایف عقلى است براى مردان هنرمند میسّر نخواهد بود. خلاصه آنکه زن باید حکمت را در ظرایف هنر ارائه دهد و مرد بالعکس باید ظرایف هنر را در طرایف حکمت جلوه گر کند یعنى جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او متجلّى شده است و این توزیع کار نه نکوهشى براى زن است و نه ستایشى است براى مرد. بلکه رهنمود و دستور عملى هر یک از آنهاست تا هر کس به کار خاص خویش مأمور باشد و در صورت امتثال دستور مخصوص خود، درخور ستایش گردد و در صورت تمرّد از آن، مستحق نکوهش شود. پس تفاوت زن و مرد در نحوه ارائه اندیشه هاى درست ظهور مى نماید وگرنه زن نیز چون مرد شایستگى فراگیرى علوم و معارف را داشته و مستحق تقدیر است.
مطلب دیگرى که باید به آن توجه داشت این است که دو گونه عقل داریم: عقل نظرى و عقل عملى. انسان با عقل نظرى مى فهمد و با عقل عملى کار انجام مى دهد. یقین، جزم، ظن و گمان، وهم، خیال و مانند آن جزو شؤون عقل نظرى است؛ اما نیت، عزم، اخلاص و اراده، محبت، تولى، تبرّى، تقوى و عدل و مانند آن جزو عقل عملى است (3)و همین عقل عملى هم معیار فضیلت در انسان است. عقل نظرى معیار اعلمیت انسان و عقل عملى معیار کرامت و افضلیت انسان است. ‹‹اِنَّ اَکْرمکم عِنْد اللَّهِ اَتْقیکم››(4) و این که در روایت آمده است که «عقول النساء فى جمالهن و…» ؛ (5) اشاره به عقل نظرى است نه عقل عملى. یعنى اگر بین مرد و زن تفاوتى از نظر عقلى باشد در مورد عقل نظرى یا ابزارى است نه عقل عملى.
عقل نظرى، عقلى است که انسان با او بتواند علوم حوزوى و دانشگاهى را فراهم کند تا چرخ دنیا بچرخد و این هم معیار فضیلت انسان(مردها) نیست. بلکه معیار فضیلت انسان، عقلى عملى است که در تعریف آن آمده است: «عُبِدُ بهِ الرَّحْمن و اکْتسِب بِهِ الجنان» ؛ (6).
انسان بوسیله آن خدا را عبادت مى کند و بهشت را کسب مى نماید و به مقام قرب مى رسد و این عقل هم در مرد و زن تفاوتى ندارد. بنابراین اگر کسى خواست بین زن و مرد داورى کند نباید عقل به معناى علم مصطلح را معیار قرار دهد (یعنى عقل نظرى را) بلکه باید عقل عملى را که وسیله قرب انسان و معیار فضیلت است معیار قرار دهد و در این صورت است که جمال مرد و زن هر دو در عقلى است که «عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان» و در این صورت، هم «جمال الرجال فى عقولهم» و هم «جمال النساء فى عقولهنّ» مى باشد.(7)

2. گاهى گفته مى شود که عقل مرد بیش از عقل زن است و تجارب گذشته و حال نیز مؤید این مطلب مى باشد آیا چنین گفته اى صحیح است؟
این موضوع را مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان آورده و مشخص فرموده اند، آن عقلى که در مرد بیش از زن است یک فضیلت زائده است نه معیار فضل و تا حدى نیز در پاسخ به سؤال اول مطرح گردید.
توضیح مطلب این که عدهّ اى گفته اند عقل در اسلام معیار کمال انسانى است یعنى هر کس که عاقلتر است به کمال انسانى نزدیک تر و نزد خدا مقرب تر است، و هر که از عقل دورتر است از کمال انسانى کم بهره تر و از مقام قرب الهى محرومتر است، بنابراین چون عقل در مرد بیش از زن است پس مردها بیش از زن ها به خدا نزدیک تر هستند. در صورتى که این استدلال تمام نیست بلکه مغالطه اى است که در اثر اشتراک لفظ رُخ مى دهد.
چون عقل به صورت اشتراک لفظى بر معانى گوناگون اطلاق مى شود، لذا باید اولا، روشن شود کدام عقل معیار کمال انسانى و قرب الهى است و ثانیاً در کدام عقل، زن و مرد با یکدیگر اختلاف و تفاوت دارند؟
منشأ مغالطه آن است که گرچه گفته مى شود که زن و مرد در عقل تفاوت دارند، و عقل معیار قرب الى اللّه است، و هر که عقلش بیشتر باشد به خدا نزدیک تر است، اما عقلى که در مقدمه دوم ذکر مى شود، غیر از عقلى است که در مقدمه اولى آمده است، به عبارت دیگر عقلى که در آن، زن و مرد اختلاف و تفاوت دارند غیر از عقلى است که مایه تقرب الى اللّه است.
اگر دو معناى عقل از هم جدا بشود، و دو مقدمه را با حفظ یک حد وسط کنار هم ذکر کنیم، مى بینیم که هرگز نمى توان قیاسى ترتیب داد تا از آن، فضیلت مرد بر زن استنتاج شود، زیرا عقلى که در زن و مرد متفاوت است عقل نظرى است که در نحوه مدیریت، در مسائل سیاسى، اقتصادى، علمى، تجربى، ریاضى و مانند آن دخیل است. و بر فرض هم که ثابت بشود دراین گونه از علوم و مسائل اجرایى، عقل مرد بیش از عقل زن است – که اثبات این مطلب نیز کار آسانى نیست – ولى این سؤال وجود خواهد داشت: آیا آن عقلى که مایه تقرب الى اللّه است همین عقلى است که بین زن و مرد مورد تمایز مى باشد؟ آیا مى توان گفت هر کس مسائل فیزیک، ریاضى، طب، طبیعى و مانند آن را بهتر بفهمد به خدا نزدیک تر است؟ آیا این عقل مایه تقرب است یا عقلى که «عبد به الرّحمان و اکتسب به الجنان»(8)مى باشد مایه تقرب است؟
چه بسا ممکن است مردى در علوم اجرایى بهتر از زن بفهمد امّا توان عقال کردن غرایز خویش را نداشته باشد. همه مذهب هاى باطلى که در برابر انبیا صف بستند به وسیله مردها جعل شد. اکثر متنبّى ها9 که در برابر انبیا به مبارزه مذهبى برخاستند، مرد بودند. قرآن کریم در مورد کسانى که نظیر فرعون مذهب هاى جعلى آوردند مى فرماید: ‹‹یقدم قَوْمهُ یوم الْقِیامه›› (10) آنان که پیشاپیش دیگران به جهنّم رفته و مى روند آیا مردند یا زن؟
بنابراین، اگر کسى در مسائل علمى یا سیاسى و اجرایى فکر برتر داشت این نشانه تقرب الى اللّه نیست، بلکه یک فضیلت زاید است، زیرا: «ذاک عِلْم لایضُرُّ منْ جهِلَهُ» (11)علمى است که ندانستنش زیان نمى رساند.
اگر کسى ادعا کند که عقل مرد در جنبه «یعبد به الرحمان و یکتسب به الجنان» قوى تر از زن است، هر گز اثبات آن مقدور نیست، چرا که نه تجربه آن را نشان مى دهد و نه برهان آن را تأیید مى کند. (ص 252 – 249).
مضافاً این که همه کمالات به اندیشه هاى نظرى وابسته نیست. زیرا که گاهى انسان خوب مى فهمد اما فهمش همراه با خشونت است. اگر انسان دو صنف است: بخشى محکم کارند به نام مرد، و بعضى ظریف کارند به نام زن، اسماء الهى هم دو صنف است و کمالات نیز از دو راه نصیب انسان مى شود. بعضى از کمالات بر اساس جنگ و قوام و قیام و مبارزه و ستم ستیزى و مظهر قهر و جلال حق بودن است، و بعضى مظهر مهر و رأفت و عاطفه و محبت و جمال و لطف حق بودن است و اگر یکى از این دو صنف در خشونت و اندیشه قوى ترند، دلیلى بر آن نیست که در بخش هاى مهر، عاطفه، لطف، رأفت، صفا، صمیمیت و رقّت نیز قوى تر باشند.
ذات اقدس اله، عالم را بر محور محبت اداره مى کند و بسیارى از آیات قرآن درس محبت مى دهد و راه محبت را زن بهتر از مرد درک مى کند. اگرچه راه قهر را ممکن است مرد بهتر از زن درک کند. (ص 222 – 217).
3. آیا این گفته حضرت على(ع) در بیان وهن عقول زنان است که فرمودند: «ایاک و مشوره النساء فانَّ رأیهن الى اَفنٍ و عزمهن الى وهن» ؛ (12)بپرهیز از مشورت با زنان، که رأى آنان ناقص و تصمیم آنان سست است. وکلاً چنین مسئله اى شامل حال تمام زنان اعم از تحصیل کرده و تحصیل نکرده است؟!
چنین تعبیر هایى به لحاظ غلبه خارجى موضوع در زمان بیان آن است. یعنى در آن زمان این صنف گرانقدر (یعنى زنان) از تعلیم و تربیت صحیح محروم بوده اند در صورتى که اگر شرایط درست براى فراگیرى آن ها در صحنه تعلیم و تربیت فراهم شود اگر غلبه بر عکس نشود لااقل غلبه با مردان نخواهد بود تا منشأء نکوهش گردد. یعنى اگر زنان در پرتو تعلیم صحیح و تربیت وزین پرورش یابند و چون مردان بیاندیشند و چون رجال تعقّل و تدبر داشته باشند تمایزى از این جهت با مردها ندارند و اگر گاهى تفاوت یافت شد، همانند تفاوتى است که در این مورد بین خود مردها نیز مشهود است.
مثلاً اگر زنان مستعد به حوزه ها و دانشگاه هاى علمى راه یابند و همانند مردان به فراگیرى علوم بپردازند و در دروس مشترک آگاهى کامل یابند دیگر نمى توان گفت روایاتى که در نکوهش زنان آمده و احادیثى که در پرهیز از مشورت با آن ها وارد شده و ادله اى که در نارسایى عقول آنان رسیده اطلاق دارد و هیچگونه استثنایى نسبت به زنان دانشمند و محقق ندارد بلکه قطعاً این گونه زنان، مستثنى خواهند بود و در این زمینه تمایزى با مردها ندارند. (36 – 37).

پى نوشت:
1. سوره حجرات، آیه 7.
2. لطیف و خوش و پسندیده.
3. این برداشت و تفسیر از «عقل عملى» نظر خاص برخى از اندیشمندان از جمله حضرت آیة الله جوادى آملى مى باشد. (ر.ک: فطرت در قرآن از سلسله کتب تفسیر موضوعى قرآن، ص 29-30). برخى از صاحب نظران دیگر از جمله حضرت آیت له مطهرى و مصباح یزدى بلکه مشهور فلاسفه نظیر فارابى و ابن سینا، بر این باورند که عقل در انسان، قوه واحدى است که همان قوه مدرکه است لیکن به لحاظ متعلق ادراک به دو قسم عقل نظرى و عقل عملى تقسیم مى شود و آن شأن از قوه ادراک بشر که به «هست ما و نیست ما» تعلق مى گیرد و راجع به واقعیات هستى نظر مى دهد «عقل نظرى» نامیده مى شود علوم تجربى، اما آن شأن از عقل که به «بایدها و نبایدها» تعلق مى گیرد و راجع به رفتار عملى انسان یعنى حوزه ارزش ها نظر مى دهد، عقل عملى نامیده مى شود. (ر.ک: فلسفه اخلاق مصباح یزدى؛ ده گفتار استادمطهرى، ص 46).
4. سوره حجرات، آیه 13.
5. بحارالأنوار ج 103، ص 224.
6. اصول کافى، ج 1، باب 1، 11.
7. پاسخ این سؤال از کتاب زن در آئینه جلال و جمال تألیف حضرت آیت ا… جوادى آملى گزینش شده است، صفحات 36 – 32 و 288 – 255.
8. اصول کافى، ج 1، باب 1، 11.
9. مدعیان دروغین نبوت.
10. سوره هود، آیه 98.
11. اصول کافى، ج 1، باب 3، 32.
12. نهج البلاغه، نامه 31.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد