خانه » همه » مذهبی » سیاست امام خمینی(ره)-زندگی نامه امام خمینی(ره)

سیاست امام خمینی(ره)-زندگی نامه امام خمینی(ره)

امام خمینى در روز 30 شهریور 1281 ه.ش – 24 سپتامبر 1902 م. – در شهرستان خمین به دنیا آمد.پدرش آیت الله سید مصطفى موسوى، از معاصرین آیت الله میرزاى شیرازى، پس از آن که سالیانى چند در نجف اشرف، علوم اسلامى را فرا گرفته و به درجه اجتهاد نایل آمده بود به ایران بازگشت و در خمین، پیشوایى اهالى آن دیار را بر عهده گرفت.در حالى که بیش از پنج ماه از ولادت «روح الله » نمى گذشت، سید مصطفى موسوى به علت مبارزه و مقاومت علیه زورگویى هاى اشرار منطقه، به قتل رسید. امام خمینى در دوران نوجوانى، قسمتى از معارف متداول روز و علوم مقدماتى و سطح حوزه هاى دینیه را نزد علماى آن دیار فرا گرفت و در سال 1298 ه.ش عازم حوزه علمیه اراک شد.اندکى پس از هجرت آیت الله حاج شیخ عبد الکریم حائرى یزدى از اراک به قم – نوروز 1300 ه.ش – امام خمینى نیز رهسپار حوزه علمیه قم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلى علوم حوزوى را نزد استادان حوزه قم، از جمله میرزا محمد على ادیب تهرانى، آیت الله سید محمد تقى خوانسارى، سید على یثربى کاشانى و آیت الله حائرى یزدى، طى کرد.هم زمان با فراگیرى فقه و اصول، به فراگیرى ریاضیات، هیئت، فلسفه اسلامى و غرب، اخلاق و عرفان، نزد اساتید مشهور آن زمان پرداخت.
امام خمینى در شرایطی دیده به جهان گشود که ایران یکى از سخت ترین ادوار تاریخ خویش را تجربه مى کرد.شکست نهضت مشروطیت، کودتاى رضا خان، جنگ جهانى اول و دوم، نهضت ملى شدن صنعت نفت ایران، از جمله حوادث و وقایع مهمى بودند که امام خمینى تا پیش از آغاز نهضت در سال 42 تجربه کرده است.در دوران اقتدار رضا شاه، امام خمینى از نزدیک با مخالفان روحانى رضا خان، یعنى حاج آقا نور الله اصفهانى، (1) مجتهد بافقى (2) و سید حسن مدرس، (3) آشنا و درباره مسایل سیاسى آن دوره به گفت و گو مى پرداخت.
در سال هاى پایانى حکومت رضا شاه، امام در مدرسه فیضیه درس فلسفه، عرفان و اخلاق مى گفت و ضمن آن مسائل سیاسى را نیز مورد توجه قرار مى داد.لکن شرایط اختناق آمیز آن دوره به گونه اى بود که ایشان براى تعطیل کردن درس خود تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر از تغییر مکان درس و تدریس در خفا گردید.محصول این تلاش ها، پرورش افرادى هم چون شهید مرتضى مطهرى بود.
امام خمینى در اولین متن سیاسى خود – کشف الاسرار در سال 1322 ه.ش. – که در پاسخ به شبهات کتاب اسرار هزار ساله حکمى زاده منتشر کرد، فجایع سلطنت 20 ساله پهلوى را افشا کرد و با دفاع از اسلام و روحانیت به پاسخگویى به شبهات پرداخت و در همین کتاب ایده حکومت اسلامى و ضرورت قیام براى تشکیل آن را مطرح ساخت.
یک سال بعد – اردیبهشت 1323 ه.ش – امام خمینى نخستین بیانیه سیاسى (4) خود را صادر کرد.این بیانیه، ضمن فراخواندن عالمان مذهبى و جامعه اسلامى به قیام عمومى، بر این نکته تاکید مى کند که قیام پیامبران براى تغییر شرایط سیاسى و اجتماعى مردم، قیام براى خدا بود اما هنگامى که قیام براى نفس باشد، نتیجه اى جز حاکمیت بیگانگان و عوامل آن ها مانند رضا شاه بى سواد ندارد.
در آغاز دهه 30، امام خمینى ضمن درس هاى فقه خود، به مساله ولایت فقیه نیز پرداخت.ایشان در بحث اجتهاد و تقلید، در تبیین وظیفه مجتهد، فرمودند: یکى از مقامات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمانرا بودن است.این منصب در زمان غیبت از آن فقیه جامع الشرایط است.
پس از رحلت آیت الله حائرى، – 1315 ه.ش – آیات عظام حجت، صدر و خوانسارى به مدت هشت سال سرپرستى حوزه علمیه قم را به عهده گرفتند.امام خمینى بر این باور بود که مرجعیت باید داراى اقتدار و نفوذ باشد و از آن جا که تنها آیت الله بروجردى را بر این امر توانا مى دانست.براى اقامت آن فقیه وارسته در قم و تثبیت مرجعیت وى بسیار کوشید.
امام خمینى با درک نقش و اهمیت حوزه هاى علمیه، چنان مى اندیشید که حوزه علمیه قم براى تضمین حیات و پرهیز از مشى مصلحت گرایى در برابر حکومت هاى وقت، به تحول ساختارى نیازمند است.وى، در تعقیب این اهداف، در سال 1328 ه.ش با همکارى آیت الله مرتضى حائرى – فرزند آیت الله شیخ عبد الکریم حائرى، مؤسس حوزه علمیه قم – طرح اصلاح اساسى ساختار حوزه علمیه را تهیه و به آیت الله بروجردى ارائه کرد.این طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشن ضمیر مورد استقبال و حمایت قرار گرفت، ولى با کارشکنى و جو سازى مخالفان دخالت حوزه در سیاست رو به رو شد و جامه عمل نپوشید.
آیت الله بروجردى در موارد بسیار، از امام به عنوان یکى از مشاوران بر جسته خود، بهره مى برد.هنگامى که زمزمه تشکیل مجلس مؤسسان – 1328 ه.ش – براى تغییر موادى از قانون اساسى – دادن حق انحلال مجالس به شاه – مطرح شد، شاه براى جلب موافقت و کسب اطمینان از عدم مخالفت آیت الله بروجردى، وزیر کشورش دکتر اقبال را به قم فرستاد.امام از سوى آیت الله بروجردى به طور رسمى با دکتر اقبال به مذاکره پرداخت و در نهایت با لحنى تند و قاطع به وزیر کشور گفت:
ما به شما هرگز اجازه چنین تغییر و تبدیلى در قانون اساسى را نمى دهیم، زیرا این گونه تغییر، افتتاحیه اى جهت دستبرد اساسى به قوانین موضوعه این کشور خواهد شد و به دولت فرصت خواهد داد که هر وقت و هر طور که سیاست و منافع او اقتضا مى کند در قانون اساسى دست ببرد و طبق اغراض و امیال خود، قانونى را ملغى و قانون دیگرى را جعل نماید. (5)
سید احمد خمینى فرزند امام خمینى در این باره مى گوید: بر اثر قضایاى سیاسى که در زمان آقاى بروجردى اتفاق افتاده بود، امام از طرف مرحوم آقاى بروجردى و علما مامور شد با شاه صحبت کند.نظر مراجع و علما این بود، نماینده اى برود و حرف ما را صریح و پوست کنده به شاه منتقل کند و این کار از کسى غیر از حاج آقا روح الله (خمینى) بر نمى آید و ایشان طى دو ملاقاتى که با شاه انجام دادند، حسابى بر نقطه نظرات مراجع و علما تاکید کردند و به شاه درباره عاقبت سیاست هایش هشدار دادند. (6)
در سال 1340 دو حادثه ناگوار اتفاق افتاد.آیت الله بروجردى در دهم فروردین رحلت کرد و آیت الله کاشانى در اسفند همان سال سراى خاکى را وداع گفت.با فقدان آن ها رژیم شاه تحرکات تازه اى را آغاز کرد.تلاش براى تجزیه مرجعیت و انتقال کانون آن به خارج از ایران بخشى از تحرکات دربار بود که در کنار شتاب گرفتن روز افزون اجراى رفرم ها و تغییرات مورد نظر امریکا تحقق یافت.
2. اندیشه سیاسى امام خمینى (ره)
چنان چه پیش تر اشاره شد امام در اولین کتاب خود – کشف الاسرار – ضمن حمله اى شدید به سیاست هاى رضا شاه، به طرح اجمالى ولایت فقیه پرداخت.امام در این کتاب نهاد سلطنت را مشروط بر آنکه شاه به وسیله مجمعى از مجتهدان واجد شرایط و پیروان فقه اسلامى انتخاب شود و فقط تا زمانى که امکان جاى گزین کردن نظام بهترى پدید آید مجاز شناخته است. (7)
و 35 سال بعد، خود او اعلام کرد که چنین امکانى فراهم آمده است.
دیگر عناصر اساسى اندیشه سیاسى حضرت امام را در کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامى ایشان مى توان یافت که به صورت سلسله درس هایى در سال 1349 در نجف ارایه شده است.هدف این کتاب، روشن ساختن این آموزه است که علما وارثان اقتدار سیاسى دوازده امام علیهم السلام هستند.
به طور کلى این کتاب را مى توان در سه سطح عمده معرفى کرد: 1.این که سلطنت به طور اساسى و بنیادى محکوم است.حضرت پیامبر صلى الله علیه و آله و امام حسین علیه السلام هر دو خواهان بر چیده شدن نظام هاى سلطنتى روم و ساسانى و اموى بودند. 2.قوانین اسلام شامل همه دستورات و احکامى است که بشر براى سعادت و کمال خود نیاز دارد.این قوانین عادلانه اند و از منافع مستضعفان در مقابل قوانین ظلم و جور حمایت مى کنند.قوه مقننه و اختیار تشریع در اسلام تنها به خداوند متعال اختصاص دارد.از این جهت در حکومت اسلامى باید به جاى قانون گزارى، مجلسى براى پیاده کردن احکام اسلامى داشت.جامعه اسلامى، براى پیاده کردن این قوانین و جلوگیرى از انحرافات، نیازمند به وجود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه گرامى علیهم السلام بود.پس از آن ها این وظیفه فقهاى اسلامى است که جانشین آن ها باشند.

3. اسلام به واسطه مرام هاى انحرافى که در ایران به وسیله قدرت هاى امپریالیستى تشویق مى شود در معرض خطر جدى است. علما وظیفه دارند که اسلام را از انحرافات پاک کنند و جنبه هاى سیاسى و اقتصادى پیام الهى قرآن را بر مردم عرضه کنند.اسلام را باید، به خصوص بین طبقه تحصیل کرده و دانشگاهى معرفى کرد. (8)
3. تحلیلى بر رفتار سیاسى امام پیش از آغاز نهضت
براى بسیارى از پژوهش گران تاریخ معاصر ایران، این پرسش مطرح است که چرا امام خمینى پیش از سال 41 و در زمان مرحوم آیت الله بروجردى نهضت خود را آغاز نکرد؟ براى پاسخ بدین پرسش، سه عنصر اساسى مؤثر بر رفتار سیاسى امام باید مورد بررسى قرار گیرد.این عناصر عبارت است از:
اعتقاد به حرکت از طریق مرجعیت عامه، امام بر این باور بود که باید زمینه را براى حاکمیت مراجع دینى فراهم آورد و از اقتدار مرجعیت حمایت کرد.بر همین اساس، چه در زمان آیت الله حاج شیخ عبد الکریم حائرى و چه در زمان آیت الله بروجردى، بر خلاف کسانى که لب به انتقاد از این دو مرجع بزرگ مى گشودند، پیوسته از آنان حمایت مى کرد.او مى دانست اگر موقعیت مرجعیت تخریب شود، در حقیقت دیوارى که مى شد براى کنترل دولت ها پشت آن پناه گرفت، تخریب شده است.در نگاه وى اصلاح امور مسلمانان تنها از دست کسى بر مى آمد که بر مسند مرجعیت عامه تکیه زده، بیش تر مردم ولایتش را پذیرفته باشند.
هر چند برخى از مراجع، به دلیل محدودیت هاى موجود، تحرک سیاسى قابل توجهى نشان نمى دادند، ولى امام معتقد بود که تضعیف مراجع، فرصت بیش ترى در اختیار رژیم هاى حاکم قرار مى دهد تا سیاست هاى ضد دینى خود را دنبال کنند.امام خمینى، در پرتو شناخت عمیق از منابع اقتدار در جامعه ایران و تجربه هاى کامیابى و شکست جنبش ها و حرکت هاى اصلاحى، بر این اعتقاد بود که وادى اصلاح امر مسلمانان و سرفراز ساختن اسلام و امت اسلامى را بدون مرکب مرجعیت نمى توان پیمود.
بیگانگى حوزه هاى علمیه با سیاست، فضاى آن روز حوزه، فضایى بیگانه با مسائل سیاسى بود و بر چسب خطرناک آخوند سیاسى ابزارى براى منزوى کردن روحانیان آگاه به شمار مى آمد.
رژیم و وابستگان آن، که حضور قدرتمند مراجع را مانع اقدامات سیاسى خود مى دیدند، شعار جدایى دین از سیاست را تبلیغ مى کردند.این اقدام در حوزه و روحانیت مؤثر افتاده بود، چنان که امام مى فرماید:
مهم ترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متاسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه اى کارگر شده است تا جایى که دخالت در سیاست دون شان فقیه و ورود در معرکه سیاسیون، تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مى آورد…عده اى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مى دانستند…خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختى هاى دیگران نخورده است. (9)
بر این اساس، امام شکستن این جو در درون حوزه را گام نخست مبارزه تشخیص داد، زیرا اگر سد افرادى که به آمیختگى دین و سیاست اعتقاد نداشتند، شکسته نمى شد، مبارزه با خود کامگى دربار معنایى جز نبرد هم زمان در دو جبهه دشوار نداشت.امام خمینى، در کتاب حکومت اسلامى، از آن دوران چنین یاد مى کند:
روزى مرحوم آقاى بروجردى، مرحوم آقاى حجت، مرحوم آقاى صدر و مرحوم آقاى خوانسارى – رضوان الله علیهم – براى مذاکره در یک امر سیاسى در منزل ما جمع شده بودند.به آنان عرض کردم که شما قبل از هر کار تکلیف این مقدس نماها را روشن کنید.با وجود آن ها مثل این است که دشمن به شما حمله کرده و یک نفر هم محکم دست هاى شما را گرفته باشد.این هایى که اسمشان «مقدسین » است – نه مقدسین واقعى – و متوجه مفاسد و مصالح نیستند، دست هاى شما را بسته اند و اگر بخواهید کارى انجام بدهید، حکومتى را بگیرید، مجلسى را قبضه کنید که نگذارید این مفاسد واقع شود، آن ها شما را در جامعه ضایع مى کنند. (10)
ضرورت تربیت نیروهاى متفکر و انقلابى، امام خمینى با درک این ضرورت که هر گونه تحول و انقلاب، نخست باید از حوزه روحانیت آغاز شود، براى ایجاد تحول و اصلاح در درون حوزه و ایجاد بسترى مناسب براى شکل گیرى مبارزه اى عمیق و فراگیر، به تربیت نیروهاى آگاه، متفکر و انقلابى پرداخت.یکى از پژوهشگران تاریخ انقلاب اسلامى در این باره مى گوید:
ایشان در کلاس هاى درس فقه خود که معمولا مهمترین موضوع در برنامه ى درسى حوزه ها محسوب مى شد، الهام بخش و تعلیم دهنده نسل کاملى از علما بود که بعدا به سازمان دهندگان انقلاب تبدیل شدند.مشخصه بارز درس هاى او، توانایى عجیب او در ارتباط دادن فقه با عرفان و ملاحظات عقلانى و سیاسى بود. (11)
نتیجه تربیت نیروهاى متفکر، انقلابى و کار آمد در سال هاى 56 و 57 آشکار شد.در این سال ها که اوج درگیرى نیروهاى انقلابى و رژیم سلطنتى بود، امام توانست، با بهره بردارى از نیروهاى تربیت یافته، پیش از پیروزى انقلاب، نهضت را از انحرافات احتمالى حفظ کند و پس از پیروزى، راه نفوذ بیگانگان در ساختار شکل گرفته جدید را ببندد.
4. روش هاى مبارزاتى امام خمینى (ره)
امام خمینى در جریان مبارزه، روش هاى مبارزاتى ویژه اى را به نمایش گذارد که به بخشى از آن ها اشاره مى شود:
اعتقاد به حرکت و بسیج مردمى، امام با اعتقاد راسخ به نقش کلیدى مردم در سرنگونى نظام شاهنشاهى، به طور مستقیم با آن ها سخن مى گفت و آنان را به مبارزه تا پیروزى فرا مى خواند.وى با توجه به رابطه معنوى شیعیان و مرجعیت، آحاد ملت را علیه وضع موجود بسیج کرد.
برخورد قاطع و اعتماد به نفس کامل، امام در جریان انقلاب، با قاطعیتى منحصر به فرد، بر نابودى رژیم و پدید آوردن نظامى مبتنى بر شعارهاى انقلاب تاکید مى ورزید، به گونه اى که همگان باور داشتند وى به هیچ وجه و با هیچ فشارى کوتاه نمى آید. (12)
این رفتار الگوى مردم قرار گرفت و در تشکیل و تشدید روحیه انقلابى در آن ها سودمند افتاد.امام در جریان انقلاب پیوسته وعده پیروزى مى داد، در برابر نغمه هاى ناسازگار با مواضع اعلام شده مى ایستاد و هشدار مى داد. (13)
جذب ارتش، امام چنان باور داشت که بدنه ارتش، افسران و درجه داران آن، به مردم مسلمان کشور تعلق دارند.بنابر این از درگیرى ملت و ارتش جلوگیرى مى کرد و ارتشیان را به سر پیچى از فرمان سران و پیوستن به ملت فرا مى خواند.بدین ترتیب، مردم به پاى ارتش گل مى ریختند و شعار ارتش برادر ماست سر مى دادند و ارتشیان نیز گروه گروه ارتش را ترک مى گفتند. سرانجام با پیوستن همافران نیروى هوایى به انقلاب، نهضت به پیروزى نزدیک شد.
عدم همگرایى با جریان هاى انحرافى، امام با توجه به عملکرد گذشته نیروهاى چپ، مى گفت:
ما با مارکسیست ها کار نمى کنیم.ما به آن ها اعتماد نداریم.آن ها از پشت به ما خنجر مى زنند.ما اسلام را مى خواهیم، آن ها دشمن اسلامند. (14)
خیانت هاى حزب توده، وابستگى این حزب به اتحاد شوروى، وابستگى گروه هاى دیگر چپ به بیگانگان و بیگانگى ایدئولوژى و اندیشه آنان با فرهنگ مردم ایران همواره سبب سوء ظن عمومى و طرد آنان از سوى مردم شده است.البته انقلاب، آن ها را تحمل کرد و تا زمانى که علیه مردم دست به اسلحه نبرده بودند یا جاسوسى شان براى بیگانگان، فاش نشده بود به آن ها فرصت عالیت سیاسى و فرهنگى داد. شناخت و خنثى سازى توطئه ها، امام خمینى در شناخت و خنثى سازى توطئه ها بسیار توانا بود. پیام سرنوشت ساز وى در برابر نقشه شوم دشمن در 21 بهمن 57 بر درستى این سخن گواهى مى دهد. برابر اسناد موجود، در آن روز دولت ساعت منع عبور و مرور را 5/4 بعد از ظهر اعلام کرد تا در خلال آن، ارتش در نقاط حساس شهر مستقر شود و با دستگیرى و اعدام سران انقلاب، نهضت را سرکوب کند. (15)
این توطئه با فرمان تاریخى امام که به سرعت به اطلاع مردم تهران رسید، خنثى شد. پیام چنین بود:
اعلامه امروز حکومت نظامى خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند. (16)
پى نوشت ها:
1. در سال 1306 علماى اصفهان به رهبرى آیت الله حاج آقا نور الله اصفهانى در اعتراض به اقدامات رضا شاه، دست به هجرت به قم و تحصن در این شهر زدند، هجرت و تحصن 105 روزه علما در قم، سرانجام با عقب نشینى ظاهرى رضا شاه و شهادت مشکوک آقا نور الله اصفهانى به پایان رسید.
2. وى در اعتراض به ورود غیر محجبه خانواده رضا شاه به حرم حضرت معصومه علیها السلام توسط رضا شاه به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و زندانى شد.مجتهد بافقى با وساطت آیت الله حائرى از زندان آزاد و به شهر رى تبعید گردید.
3. امام خمینى در سنین جوانى به تهران مى رفت و با شرکت در مجلس شوراى ملى، مذاکرات مجلس و سخنان مرحوم مدرس را پى گیرى مى کرد.
4. متن این بیانیه که در کتابخانه وزیرى شهرستان یزد نگاه دارى مى شود در مجله حضور، ش 9 و صحیفه نور، ج 1، ص 3 و 4، چاپ شده است.
5. روحانى، پیشین، ج 1، ص 102.
6. مجله حضور، ش 1، ص 9.
7. امام خمینى، کشف الاسرار، ص 176.
8. امام، حکومت اسلامى، صص 33، 53، 60 و 177.
9. کوثر، ص 38.
10. امام خمینى، حکومت اسلامى، ص 172.
11. سلسله پهلوى و نیروهاى مذهبى به روایت تاریخ کمبریج، پیشین، ص 304.
12. در این جا ذکر نمونه اى از قاطعیت امام سودمند مى نماید: «امام از ملاقات با هر شخصى که مسؤولیت سیاسى داشت، قبل از آنکه از آن پست استعفا دهد، خوددارى مى کرد.تقاضاى بختیار براى ملاقات به همین دلیل رد شد، اما سید جلال تهرانى، رییس شوراى سلطنت که براى دیدار با امام به پاریس رفته بود، پس از این که به او گفته شد باید استعفا دهد و شوراى سلطنت را غیر قانونى بخواند و چنین کرد، توانست با امام ملاقات کند.استعفاى سید جلال تهرانى از شوراى سلطنت، پیروزى بزرگى براى ملت ایران بود» .
13. براى مثال «بازرگان که از خطر درگیرى و کودتاى نظامى بیمناک بود در آذر 57 شخصا راهى پاریس شد تا آیت الله خمینى را به مصالحه راضى کند.او مى گوید: من تصویر وحشتناکى از آن چه در نظر خود مجسم مى کردم، خطر جنگ داخلى و کشتار بى حد و حساب را براى آیت الله خمینى تشریح کردم.ولى آیت الله در پاسخ من گفت: حرکت انقلاب به نقطه اوج خود رسیده و آتش انقلاب روشن شده…وقتى که من از آیت الله سؤال کردم آیا شما به پیروزى مردم بى سلاح در برابر ارتشى که تا دندان مسلح است، اطمینان دارید؟ آیت الله با اطمینان خاطرى سرى به علامت تصدیق تکان داد و گفت: بهتر است شما به جاى این حرف ها صورتى از اسامى کسانى که مى توانیم براى تصدى امور به آن ها اعتماد کنیم، تهیه کنید» . (محمود طلوعى، داستان انقلاب، ص 548) 14. آئین انقلاب اسلامى، (آراء برگزیده امام خمینى)، ص 386.
15. مدنى، پیشین، ص 467.
16. احمد خمینى، آن روزهاى خدایى (یادمان هجدهمین سالگرد پیروزى انقلاب)، ص 12.
( منبع :انقلاب اسلامى و چرایى و چگونگى رخداد آن، ص 134 ،مؤلفان: جمعى از نویسندگان )

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد