خانه » همه » مذهبی » دموکراسی غربی-مشکلات دموکراسی

دموکراسی غربی-مشکلات دموکراسی

واژه دموکراسى همچون بسیارى از مفاهیم سیاسى و فلسفى اساس و ریشه در تاریخ زندگى بشر دارد.دموکراسى که شیوه و روش خاصى در تشکیل نظامهاى حکومتى است علیرغم آنکه داراى ویژگیهاى مثبت فراوانى مى باشد متاسفانه نظیر بسیارى از مفاهیم ارزشمند دیگر نظیر آزادى و… در جهان غرب بار معنایى خاصى پیدا کرده که تا حدود زیادى از جهات ارزش آن کاسته است. گفتار زیر به بررسى بعضى از مشکلات و ویژگیهاى دموکراسى غربى مى پردازد.
اولین و مهمترین اشکال دموکراسى غربى این است که حق تشریع و قانونگذارى را براى خداوند قائل نبوده و این حق را به بشر واگذار مى کند در حالیکه بر قوانینى که به دست بشر وضع گردد اشکالات زیر مترتب است:
اولاً چون انسان با ابزار حس و تجربه و عقل به تنهایى نمى تواند به درک کنه وجود خود و جهان نائل شود هرگز نمى تواند براى انسانها قانونى جامع و کامل وضع نماید, ثانیاً از آنجایى که انسانها هیچ گونه تمایلى براى محدود شدن منافع خودشان و دست برداشتن از لذاید مادى در دنیا ندارند کاملاً طبیعى است که در قانونگذارى توجه لازم به بعد معنوى به عمل نیاید و عنایت اصلى به سمت خواسته هاى نفسانى و امیال و هوسهاى زودگذر باشد. ثانیاً نسبت به کسانى که در این قرارداد اجتماعى فرضى مشارکت نکرده اند کمترین توجیهى براى ملزم ساختن آنان جهت اطاعت از قوانین موضوعه اکثریت وجود ندارد آیا این خود نوعى ظلم نیست که اقلیت مجبور به تبعیت از اکثریت باشند .
دومین اشکال اساسى دموکراسى غربى این است که در این نظام ها هیچ گونه ضوابط و شرایط خاصى جهت انتخاب رهبران جامعه وجود ندارد بلکه همین قدر کافى است که فرد منتخب توانسته باشد بهر دلیلى نظر مردم را به سوى خود جلب کرده و از سوى اکثریت آنان انتخاب گردد به هر حال آنچه مهم است انتخاب مردم است نه وجود شرایط خاصى در فرد منتخب.
این مشکل خود دو اشکال اساسى را در پى دارد 1ـ اگر با آراى مردم فردى هوسران در راس جامعه قرار گیرد پیداست که چه بر سر جامعه خواهد آمد 2ـ انتخاب افراد هوسران در اثر بى ضابطى ظلمى آشکار است به اندیشمندان لایق و افراد با صلاحیت جامعه لذا امروزه در کشورهاى غربى بسیارى از انسانهاى متفکر و صاحب صلاحیت هاى لازم براى رهبرى جامعه وجود دارند که بدلیل عدم دسترسى به مراکز ثروت و قدرت متروى هستند.
سومین اشکال اساسى دموکراسى دیکتاتورى و استبداد اکثریت است که معمولا از طریق وکلاى منتخب مردم اعمال مى گردد زیرا پس از انتخاب اختیار تام با وکلاست و مردم حق اعتراض ندارند و ناچارند مصوبات مجلس را هر چه باشد قبول کنند و این در حقیقت همان استبداد دسته جمعى است که شکل قانونى به خود گرفته است .
چهارمین اشکال دموکراسى عدم توجه به اخلاق عالى انسانى است زیرا ریشه دموکراسى انسان محورى است و مراد از انسان بعد مادى اوست نه جنبه معنوى انسان امروزه کشورهائى که بر مبناى اصول دموکراسى شکل گرفته اند چنان دچار سقوط ارزشهاى اخلاقى و انحطاط فضائل انسانى هستند که ضعیف نظام دموکراسى را در هدایت جامعه بخوبى واضح و آشکار مى سازد .
اشکال پنجم: از بارزترین معایب دموکراسى غربى مساله راى سازى یعنى جلب آراى مردم به وسیله تبلیغات عوام فریبانه است لذا روسومى گوید »هرگز نمى توان ملتى را فاسد نمود ولى اغلب ملت را گمراه مى کنند و آنوقت چنین به نظر مى رسد که ملت, زیان خود را مى خواهد«.
اشکال ششم: ترجیح خواسته اکثریت بر مصلحت جامعه هر چند بر خلاف مصلحت و فطرت و عقل و علم و اخلاق باشد از دیگر اشکالات دموکراسى است زیرا گاهى اتفاق مى افتد که اکثریت مردم در اثر جهالت و یا با تکیه به هوى و هوس چنین خواسته اى را انتخاب مى کنند مانند مردم آمریکا که بر خلاف راى گنگره آمریکا نوشیدن و مصرف مشروبات الکلى را خواستار بودند و ممنوعیت آن را شکستند .
اشکال هفتم: دموکراسى غربى مغایرت آن با تغییرات اساسى در جامعه است. عوام فریبى در جوامع دموکراتیک یک روشن معمول زمامداران است زیرا ملاک اصلى راى مردم است و این راى را نیز باید حفظ نمود لذا باید همان حرفى را زد که مردم مى پسندند و با ذائقه اکثریت هماهنگ است .
اینجاست که تغییرات اساسى و تحولات انقلابى در سیستم دموکراسى زمینه اى نخواهد داشت زیرا معمولا مردم نسبت به دستکارى در سنتهاى موجود و ایجاد تغییرات اساسى در چیزهائى که به آن خو گرفته اند موفق نیستند .
(کواکبیان, دموکراسى, نظام ولایتى فقیه, ص 49)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد