در آخرین ماههاى سال 1357 رویدادهایى رخ نمود که زمینه ساز بسیارى از تحولات بعدى خاورمیانه و جهان بود.یکى از مهمترین و کلیدى ترین رویدادها، برافراشته شدن پرچم جمهورى اسلامى در کشورى بود که زمانى از طرف آمریکا به عنوان ژاندارم خلیج فارس انجام وظیفه مى کرد.البته این بر افرازى و سر افرازى به رهبرى فردى انجام پذیرفت که به اعتراف بسیارى از ناظران مسائل جهانى تنها کسى بود که در آن تاریخ توانست به آمریکا، به عنوان سردمدار استکبار جهانى «نه » بگوید. عمل منحصر به فرد امام خمینى در نگه داشتن مردم در خیابان در 21 بهمن ماه 1357 که منجر به پیروزى انقلاب اسلامى در ایران گردید باعث تصمیماتى از طرف دولتمردان واشنگتن علیه ایران گردید، زیرا خود را مغلوب انقلاب خمینى مى دیدند.در همان آغاز در واشنگتن افراد پر نفوذ کنگره که از خیلى پیشتر با رژیم پهلوى رابطه اى داشتند مصاحبه هائى انجام دادند و بانى صدور قطعنامه اى شدند که انقلاب ایران را نامطلوب و روند سیاسى آن رامحکوم مى شناخت.
در 30 مهر 1358 (22 اکتبر 1979) .یک هواپیماى شرکت «گلف استریم » که حامل پهلوى دوم و همسرش و گروهى از اطرافیان آنها بود بى سر و صدا در فرودگاه «لاکاردیا» در شهر نیویورک فرود آمد.چند ساعت پیشتر از آن کارتر رئیس جمهور به شاه اجازه ورود به آمریکا را داده بود.
این «تصمیم » مهم، مستقیما دوره جدیدى در روابط ایران و آمریکا به وجود آورد که همراه با افزایش بى اعتمادى و نفرت مردم ایران تا نقطه اوج بود.
در 4 نوامبر 1979 (13 آبان 1358) تقریبا دو هفته پس از ورود شاه به آمریکا، و سه روز پس از دیدار بازرگان – برژینسکى در الجزایر گروهى از دانشجویان دانشگاههاى ایران که بعدها به «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام » معروف شدند به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و 61 روز آمریکائى را به گروگان گرفتند.این عمل از طرف امام مورد تایید قرار گرفت و دانشجویان را در کار خود مصر کرد.طى 444 روز آمریکا تمام توان خود را وقف خاتمه بخشیدن به بحران گروگانگیرى نمود، ولى هر تصمیم به فشارى که آمریکا به اجرا مى گذاشت، متقابلا تصمیم به مقاومت بیشترى را از طرف ایرانیان شاهد بود.شاخصترین تصمیم آمریکا در مورد این واقعه تصمیم به طرح نجات با نام «پنجه عقاب » از طرف کارتر بود که در 4 اردیبهشت 59 (24 آوریل 1980) با استفاده از هشت هلیکوپتر، ناو دریائى «نیمیتز» ، امکانات کشورهاى عربى طرفدار آمریکا و گروهى از کماندوهاى آمریکایى به مرحله اجرا در آمد.
اما به قول استاد دانشگاه «ویلیام و مرى » : در آوریل 1980 (1359) پنجه هاى خرد شده عقاب آمریکا در کویرهاى ایران جا ماند و مدفون شد.
از آن پس ایران اسلامى به دشمن سر سخت آمریکا تبدیل شد به طورى که هم نهضتهاى آزادیبخش اسلامى رابه خود جذب نمود و هم کشورهاى ضد آمریکایى را.علیهذا ترس از صدور انقلاب اسلامى در اوایل دهه شصت شمسى باعث شد تا «آمریکا ایران اسلامى را از جمله بزرگترین مشکلات واشنگتن در جهان تلقى نموده » و دنیا را وادار نماید تا تجاوزات عدیده عراق به ایران، قبل از شروع جنگ، را نادیده بگیرند.به علاوه آمریکا از آن پس برنامه هاى دیگرى نیز در دستور کار خود قرار داد که تلاش براى کودتا، تحریم اقتصادى وتحمیل یک جنگ طولانى از آن جمله اند.اما با شکست کودتا و نا کام ماندن تحریم اقتصادى و مقاومت دلیرانه شت ساله ملت مسلمان ایران، آمریکا دریافت که از راه زور نمى توان این ملت را به زانو در آورد، لذا طرحهاى دیگرى را نیز در دستور کار خود قرار داد.با این همه با وجود گذشت بیش از دو دهه از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران جمهورى اسلامى هنوز هم بزرگترین مشکلات واشنگتن در سراسر جهان است.پس آمریکا باید به گونه اى این مشکل را از سر راه خود بردارد تا هر چه بهتر در پیاده کردن نظم نوین آمریکائى در جهان موفق باشد.آمریکائیها در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد در این جهت سعى نموده اند و خواهند نمود که در کنار برنامه هائى همچون براندازى، خلع سلاح، ایجاد درگیرى با کشورهاى همسایه، جلوگیرى از همگرائى و… طرحهائى نیز براى «جذب جمهورى اسلامى ایران » و «ایجاد رابطه » با آن داشته باشند، که در این نوشتار به آن خواهیم پرداخت.
1- براندازى
از هنگام اوج گیرى قیام مردم ایران و سست شدن پایه هاى نظام شاهنشاهى، آمریکا طراحى عملیاتهاى براندازى در صورتهاى مختلف را علیه انقلاب اسلامى آغاز نمود.سناریوهاى مختلفى براى سرنگونى نظام اسلامى چه مستقیم و چه توسط عوامل وابسته ریخته شد. «کودتا» از اصلى ترین شاخه هاى طرح براندازى جمهورى اسلامى محسوب مى شد و همانگونه که ژنرال «هایزر» اعتراف کرده است در همان روزهاى اول پیروزى انقلاب از او خواسته شده بود که براى ترتیب دادن این کودتا به ایران عزیمت نماید.
مهمترین سناریو کودتاى نوژه بود.آمریکا آنچنان امیدى به این کودتا بسته بود که اهمیت آن را در بر اندازى جمهورى اسلامى بیش از تجاوز نظامى صدام ارزیابى مى کرد.بنا به گفته کودتا گران مدتى بر سر تقدم کودتاى نوژه یا آغاز جنگ تحمیلى بحث شد، و سر انجام بعد از سفر «بنى عامرى » (یکى از عوامل اصلى کودتا) به پاریس، جنگ تحمیلى در تقدم 2 قرار گرفت و تقدم 1 به کودتا داده شد.
آشوبهاى داخلى و درگیریهاى منطقه اى نیز بخش دیگرى از سناریوى اصلى بر اندازى راتشکیل مى داد، که به دلیل پهناورى کشور و وجود اقوام و زبانهاى گوناگون در آن و همچنین تاریخ گذشته این منطقه زمینه مساعدى نیز براى توطئه هاى دیده مى شد.یکى از مهمترین بخشهاى این سناریو زمزمه استقلال کردستان بود و عامل اصلى، حزب منحله دمکرات که در نخستین ماههاى فعالیت خود (تابستان 1358) میلیونها دلار از ناتو دریافت کرد و همزمان با گروه پیکار نخستین جریانى بود که وارد مبارزه مسلحانه با نظام نو پاى جمهورى اسلامى شد و به سرعت موفق به اخذ منابع کلان پول و مقادیر معتنابه اسلحه از رژیم صدام گردید.
سناریوى سوم تجاوز آشکار به تمامیت ارضى و استقلال کشور بود، که بارزترین مصداق نقض قوانین بین المللى و انسانى مى باشد. این تجاوزها از «عملیات نجات » یعنى ماجراى طبس شروع و با جنگ تحمیلى صدام – آمریکا بر علیه ایران تداوم یافت.پس از تسخیر لانه جاسوسى، آمریکا که نقشه هاى گذشته خود را خنثى شده مى یافت به این نتیجه رسید که «باید اجازه دهد مورد تمسخر و استهزاء قرار بگیرد» .
لذا طرح محرمانه عملیات نجات را مورد بررسى قرار داد که به گفته برژینسکى استراتژیست شوراى روابط خارجى «اگر این کار با موفقیت انجام مى شد، آمریکا یک بار دیگر زور بازوى خود را نشان مى داد، چیزى که بیست سال بود به آن احتیاج داشت » .
با شکست طرح کودتا و عملیات نظامى طبس دیگر دلیلى براى تاخیر شروع جنگ وجود نداشت، لذا در تاریخ 31 شهریور 59 (سپتامبر 1980) جنگى نا برابر با هدف براندازى سه روزه نظام آغاز گشت.یعنى هدف از جنگ چند صد کیلومتر زمین نبود، بلکه بنا به اظهار «طه یاسین رمضان » از عناصر اصلى حزب بعث عراق «هدف، سرنگونى و انهدام جمهورى اسلامى » بود.و به همین دلیل بود که برژینسکى براى آماده سازى و اطلاع از وضع عراق براى شروع جنگ سفرهاى محرمانه مکررى به بغداد کرد به طوریکه مجله ژورنال استریت مورخ 8 فوریه 1980 (1359) یکى از این سفرهاى محرمانه را فاش ساخت و تایمز لندن مورخ 17 ژوئن 1980 به ملاقات برژینسکى و صدام اشاره نمود.ولى با پیروزیهاى پى در پى ایران در جنگ این توطئه هاى خنثى شد و توسعه قدرت ایران در جنگ سبب شد تا استراتژى آتش افروزان به سوى مهار هر چه سریعتر آتش تغییر جهت داده با نام صلح طلبى تلاشهاى پرحجمى براى فرار از مهلکه تدارک دیده شود.فعالیتهاى مجامع مختلف در جهت پایان دادن به جنگ و وادار کردن ایران به قبول صلح به آن اندازه بود که از تاریخ 28 اسفند 62 تا 31 تیر 64 نزدیک به هزار تلاش بین المللى براى پایان دادن به جنگ ثبت گردیده است.
اما به رغم پایان جنگ تحمیلى در مرداد ماه 1367، و وقوع تحولات جدید در نظام بین الملل و تقلیل اهمیت استفاده از کار افزارهاى نظامى نسبت به دوران کلاسیک، رهبران جمهورى اسلامى دریافتند که نمى توان به این ملاحظات دل بست و مخاطرات موجود به ویژه عنایت به نقش آفرینى ساختارى دشمن اصلى جمهورى اسلامى یعنى آمریکا، در مناسبات نوین جهانى، را نادیده گرفت.تجارب تاریخى نشان مى دهد که جنگهاى بزرگ همواره به بهانه هاى بسیار پیش پا افتاده حادث شده است.یقینا یافتن بهانه هائى نظیر نقض حقوق بشر، حمایت از تروریزم بین المللى، مساعى در جهت تولید سلاحهاى کشتار جمعى و نظیر آن براى حل مشکل جمهورى اسلامى ایران از سوى استکبار به سهولت امکان پذیر است.در آغاز سال 1991 روزنامه نیویورک تایمز مطلبى را افشاء نمود که نشاندهنده آن بود که وزارت دفاع آمریکا براى مواجه با مناقشات خارجى سناریوهاى مختلفى را تهیه کرده است که مى تواند پاى نیروهاى آمریکائى را ظرف ده سال آینده به جنگ بکشاند.بر اساس این اسناد محرمانه داخلى پنتاگون، مقامات وزارت دفاع آمریکا طرحهائى را براى حد اقل دو جنگ احتمال همزمان علیه عراق و کره شمالى در نظر گرفته بودند.این روزنامه اذعان نمود که یک «سناریو» نیز براى مقابله آمریکا با ابر قدرت توسعه طلبى که اصلى ترین کانون خطر علیه منافع جهانى آمریکا محسوب مى شود، به عنوان هفتمین سناریوى مندرج در اسناد محرمانه پنتاگون وجود دارد.
به هر حال با توجه به تمامى شواهد و قرائن موجود در پایان دهه اول و آغاز دهه دوم مشخص شد که باید کانون اجراى سناریوى هفتم مقامات پنتاگون که آنها را به تجهیز و تسلیح نیروهاى تجاوز سریع آمریکا واداشته بود، را در جائى دانست که قرار بود از آن یک «ابر قدرت اسلامى » سربلند کند.
2- خلع سلاح
در دهه نخستین بعد از انقلاب اسلامى خاورمیانه به صورت یکى از عظیم ترین زرادخانه هاى تسلیحاتى جهان در آمد.از سال 1984 تا 1988 کشورهاى خاورمیانه پنج ردیف اول شش مقصد اسلحه را به خود اختصاص دادند.و در همین دوران خاورمیانه نسبت به سایر مناطق جهان بیشترین سهم تولید ناخالص ملى خود را به خرید اسلحه اختصاص داد.
با اتمام جنگ دوم خلیج فارس، تلاشها و ابتکاراتى در جهت تعیین سیاستهائى به منظور حصول به یک سیستم امنیتى و خلع سلاح در منطقه خاورمیانه آغاز گردید، که در دو سطح موازى دنبال شد، یکى در سطح دولتى و رسمى، مانند ابتکارات آمریکا (که در پى سفرهاى پى در پى وزیر وقت امور خارجه آمریکا – بیکر – تبلور یافت)، ایجاد ترتیبات امنیتى 6 و 2 (کشورهاى حوزه خلیج فارس و مصر و سوریه) و دیگرى در سطح غیر دولتى و غیر علنى و تا حدى خصوصى، هدف از این فعالیتها ایجاد توازن منطقه اى از طریق فروش تسلیحات و ایجاد نیروهاى امنیت خلیج فارس بود.اما آمریکا با اینحال در مورد فروش موشک و تکنولوژى آن حساس بود.
براى نخستین بار بوش رئیس جمهور آمریکا به عنوان اولین صادر کننده تسلیحات نظامى به منطقه به منظور تداوم سیادت خود در خاورمیانه ظاهرا به خاطر ممانعت از ظهور بغدادى دیگر در 29 ماه مى 1991 پیشنهاد کنترل صدور سلاحهاى متعارف، سلاحهاى مخرب و تکنولوژى مربوطه به خاورمیانه و تشکیل کنفرانس پاریس با شرکت نمایندگان عالیرتبه پنج عضو دائم شوراى امنیت که در عین حال بزرگترین صادر کنندگان تسلیحات در دنیا محسوب مى شوند را ارائه کرد.در این پیشنهاد تاکید عمده آمریکا بر کنترل صدور تسلیحات هسته اى، شیمیائى، میکروبى، موشکهاى زمین به زمین و تکنولوژى مربوطه به منطقه استوار بود.
البته على رغم استقبال اکثریت کشورهاى ذینفع از پیشنهاد آمریکا از ابتدا پیدا بود که چنین پیشنهادى به علت تضاد منافع ملى و امنیتى بین کشورهاى صادر کننده از یک طرف و وارد کننده از طرف دیگر، به طور آسان جامه عمل نخواهد پوشید.کشورهاى مهم صادر کننده اعم از یک طرف و وارد کننده از طریف دیگر، به طور آسان جامه عمل نخواهد پوشید.کشورهاى مهم صادر کننده اعم از آمریکا، شوروى، فرانسه، انگلیس و چین چه به صورت مخفى و یا آشکار به فروش و صدور تسلیحات به خاورمیانه ادامه دادند، چرا که حاضر نبودند به آسانى پر سودترین بازارتسلیحاتى جهان را از دست بدهند.در ضمن خاورمیانه آزمایشگاه خوبى براى تعیین کارآئى انواع تسلیحات جنگى محسوب مى شد.از طرفى بقاى صنایع نظامى کشورهاى صادر کننده اسلحه و تداوم تحقیقات نظامى جهت تولید سلاحهاى پیشرفته تر به در آمد حاصله از فروش خارجى شدیدا بستگى داشت، به ویژه اینکه طى سالهاى پایانى دهه اول انقلاب کاهش بودجه نظامى اکثر کشورهاى صادر کننده اسلحه، وابستگى صنایع نظامى آنان به ارز حاصله از صدور تسلیحات، را بیشتر کرده بود.
به هر حال در زمینه تداوم فروش تسلیحات، علیرغم پیشنهاد بوش، مقامات آمریکایى از ادامه فروش و ارسال کمکهاى تسلیحاتى این کشور به اسرائیل و دیگر کشورهاى منطقه صحبت به میان آورند، و با اینکه اکثر کشورهاى منطقه خاورمیانه پس از اتمام جنگ نفت از کنترل و کاهش زرادخانه هاى مهلک منطقه حمایت به عمل آوردند، ولى مشاهده تکنولوژى برتر تسلیحاتى که در جنگ نفت مورد استفاده قرار گرفت و لا ینحل باقى ماندن مشکلات منطقه، تمامى کشورهاى منطقه را به فکر ابتیاع سلاحهاى مدرنتر واداشت.براى مثال اسرائیل، ترکیه، مصر، عربستان، بحرین و امارات متحده عربى تصمیم گرفتند معادل هجده میلیارد دلار صرف خرید جنگنده هاى 16- ب موشکهاى پاتریوت و تانکهاى (ام – یک) آمریکایى بنمایند.آلمان سفارش ساخت دو زیر دریایى مجهز و مدرن و نفربرهاى پیشرفته را از عربستان و اسرائیل دریافت کرد.فرانسه نیز سفارشاتى از پنج کشور عضو شوراى همکارى خلیج فارس در ارسال موشکهاى ضد هواپیما و ضد تانک و سیستم تسلیحاتى «کروتالیک » دریافت نمود.انگلستان نیز امیدوار بود که تانکهاى «چلنجر» و جنگنده هاى «تورنادو» به عربستان و امارات بفروشد.ایران و سوریه نیز دریافت میگ 29 از روسیه را در دستور کار خود قرار دادند.
در این اشفته بازار تسلیحاتى، چین نیز تا زمانیکه دیگر اعضاى دائم شوراى امنیت به صدور اسلحه به منطقه ادامه مى دادند نمى خواست از قافله عقب بماند، و لذا کما کان به ارسال انواع تسلیحات به ویژه موشکهاى کوتاه برد و تکنولوژى آن به کشورهائى چون ایران، مصر و سوریه ادامه داد.
یکسال پس از تجاوز آمریکا به منطقه خاورمیانه، یعنى در سه ماهه آخر سال 1370 هجوم تبلیغاتى زیادى همراه با تحرکات سیاسى در مورد مسائل نظامى ایران بخصوص در مورد صنعت هسته اى ایران و یا به قول هفته نامه «پانوراما» چاپ ایتالیا «اتم اسلامى » ، به سرکردگى آمریکا شکل گرفت.اگر چه طی سالهاى قبل از این موارد عدیده اى از این تبلیغات علیه جمهورى اسلامى ایران انجام پذیرفته بود.ولى این هجوم تازه در نوع خود قابل تامل بود.نخستین نغمه هاى این سناریو در اواسط تابستان 1370 آغاز شد، به هنگامى که ایران در چهارچوب همکارى اتمى گذشته خود با آلمان و فرانسه، مبادرت به رایزنى با این دو کشور نمود تا کوتاهى در انجام پروژه هاى منعقده را به پایان برسانند.این دو کشور از سالهاى گذشته قراردادهاى خود را در مورد تحویل اورانیوم سوخت رآکتور اتمى تهران و نیز تکمیل پروژه رآکتورهاى بوشهر به بهانه هاى عدم امنیت و شرایط جنگى ایران به تعویق انداختند.لیکن پس از آتش بس و قبول قطعنامه 598 از جانب ایران دیگر بهانه اى براى عدم انجام قراردادها وجود نداشته و از اینرو طبیعى بود که ایران براى احقاق حقوق مقرر خود به رایزنى بپردازد.ولى این دو کشور رسما و علنا اعلام کردند که تحت هیچ شرایطى حاضر به ادامه همکارى هسته اى خود با ایران نیستند.پس از آن هجوم تبلیغاتى همگام با کار سیاسى محدود در پوشش یک سناریوى جدید علیه ایران آغاز گردید.سفر برخى مقامهاى جمهورى اسلامى ایران به کشورهائى که از امکانات هسته اى برخوردار بودند، و دیدار و گفتگوهایى مقامهاى آن کشورها با مسؤولین ایران همراه با اظهار نظر برخى از شخصیتهاى سیاسى کشور بهانه و زمینه اى شد تا این تبلیغات به صورت گسترده اى ادامه پیدا کند.
در این میان شیطنت منافقین، یهودیان آمریکا و صهیونیست هاى اسرائیل شایان ذکر است.منافقین در چهارچوب تماسهاى آشکار و پنهان که با بعضى از مقامهاى آمریکایى به ویژه نمایندگان این کشور داشتند، به اصطلاح اطلاعاتى را فاش ساختند که على الظاهر حساسیت آمریکائیان را بر انگیخت. «ایندیپندنت » چاپ انگلستان مى نویسد: «تهدید ناشى از دستیابى ایران به سلاحهاى هسته اى در اوایل سال جارى توسط گروه اوپوزیسیون مجاهدین خلق که متعهد به سرنگون سازى رژیم مذهبى در تهران هستند مطرح گردید.مجاهدین اظهار داشتند که ایران در حال انجام تحقیقاتى در پنج محل مخفى است تا بتواند سلاحهاى هسته اى تولیدنماید» . «یوسف بودانسکى » که در محافل طرفدار اسرائیل در ایالات متحده سرشناس مى باشد، در یک مقاله چهار هزار کلمه اى مى گوید: «ایران در موقعیتى قرار دارد که مى تواند تا ماه آوریل اجزاء تشکیل دهنده سه کلاهک هسته اى را مونتاژ نماید، و داراى سیستمهاى پرتابى است که مى تواند این کلاهک را به یک تهدید دائم تبدیل کند.» و بالاخره رادیو اسرائیل در مى 1992 از قول مدیر کل وزارت دفاع اسرائیل اعلام کرد که این کشور گزارشهاى اطلاعاتى موثقى در اختیار دارد که ثابت مى کند که دهها نفر از دانشمندان هسته اى شوروى در صنایع اتمى ایران استخدام شده اند.
در این سناریو مطبوعات آمریکا نیز همگام با سه گروه فوق الذکر به تبلیغات علیه ایران پرداختند و در این مورد از کمک رسانه هاى دیگر کشورهاى وابسته به غرب نیز استفاده نمودند.عمده تبلیغات آنها پیرامون این مسائل عبارت بود از:
1- وجود مراکز تحقیقاتى در نزدیکى قزوین و تهران، که در حال تلاش براى غنى سازى اورانیوم هستند.
2- دریافت رآکتورها و تجهیزات اتمى از چین و روسیه.
3- مذاکره با هند در جهت دریافت تجهیزات اتمى.
4- آموزش دانشمندان چینى و پاکستانى به محققان اتمى ایران در دانشگاه مشهد.
پس از این فعالیتها، سنا و دیگر تصمیم گیرندگان آمریکا نیز وارد معرکه شده و اظهارات و اقداماتى را شروع کردند، از جمله در 9/8/70، کمیته فرعى امور شرق آسیا «اقیانوس آرام » وابسته به مجلس سناى آمریکا ضمن برگزارى اجلاس دو روزه به سیاست وزارت امور خارجه این کشور در قبال امنیت شرق آسیا رسیدگى کرد.سناتور «آلان کرانستون » رئیس کمیته مذکور در مورد ایران گفت: «اخیرا مدارکى بدست آمده که نشان مى دهد ایران در صدد تولید سلاح اتمى با بهره گیرى از کمکهاى چین است.و این مساله مسلما یک تحول بسیار جدى به شمار مى رود.من میل دارم از میزان اطلاع دولت آمریکا از این مساله حاد با خبر شوم، و همچنین اطلاع پیدا کنم که دولت چه اقدامى را براى مقابله با این مساله در نظر گرفته است.من فکر نمى کنم که هیچ تحولى به این اندازه خطرناک باشد.همچنین «ریچاردسولومون » (دستیار وزیر خارجه آمریکا در امور آسیاى جنوب شرقى)، در حین اداى شهادت در کمیته مزبور اظهار کرد که شواهدى در دست است که برخى از تجهیزات و تکنولوژى تحقیقات اتمى به ایران فروخته شده است، و فعالیتهائى در ایران در جریان است.مقامات آمریکائى درباره این موضوع با دولت چین تماس گرفته اند.و در همین زمان واشنگتن پست، نیویورک تایمز و برخى از جراید طى برگزارى کنفرانسهاى خبرى با سخنگویان وزارت خارجه و وزارت دفاع این کشور مساله دستیابى به سلاح اتمى را در دامن زده و وسعت بخشیدند.بنابر این از آن به بعد جلوگیرى از دسترسى ایران حتى به سلاحهاى متعارف در دستور کار تصمیم گیرندگان آمریکا قرار گرفت، که اقدامات زیر از آن جمله اند:
1- جرج بوش رئیس جمهور آمریکا با صدور دستور العملى محرمانه به سازمان جاسوسى آمریکا «سیا» خواستار نظارت و کنترل بر تکثیر و توسعه سلاحهاى کشتار جمعى در جهان بخصوص کشورهائى مانند ایران شد.
2- در تاریخ 25/8/70 آمریکا مخالفت خود را با عقد قرارداد خرید رآکتور آزمایشگاهى ایران از هند از طریق سفیر این کشور در واشنگتن را اعلام نمود، و این کشور را تحت فشار قرار داد و مجبور ساخت تا قرار داد را یکطرفه فسخ نماید.
3- در همین زمان «جوزف اشنایدر» سخنگوى وزارت امور خارجه در صورتى که مشخص شود که چین با یک کشور دیگر به ایران براى تولید جنگ افزار هسته اى کمک مى کنند.آمریکا بسیار نگران خواهد شد.
4- در ماه فوریه 92 پس از تبلیغات زیاد در مورد استخدام متخصصین اتمى روسیه به وسیله ایران، جیمز بیکر وزیر امور خارجه آمریکا هنگامى که از مرکز تحقیقات هسته اى «چلیابینسک – 70) روسیه بازدید نمود، به آنها قول داد که غرب به آنها کمک خواهد کرد تا تخصص خود را با فعالیتهاى زمان صلح تطبیق دهند.هفته قبل از آن ایالات متحده، آلمان و روسیه اعلام کردند که طرحهائى را جهت ایجاد یک مؤسسه علوم و تکنولوژى جهت استخدام دانشمندان هسته اى اتحاد شوروى سابق دارند.
5- «یوگنى شاپوشینکف » فرمانده نیروهاى مسلح جامعه مشترک المنافع کشورهاى مستقل در تاریخ 12/11/70 گفت که این جامعه به زودى صدور جنگ افزار به ایران را محدود خواهد کرد و درباره عدم فروش تسلیحات به دولتهاى تندرو تضمین خواهد داد.
6- آرژانتین توافق 12 میلیون دلارى خود را براى همکارى در زمینه تحقیقات هسته اى که با ایران به امضاء رسانیده بود را لغو کرد زیرا آرژانتین امیدوار بود که بتواند با کمک آمریکا اقتصادش را رفرم دهد.
7- در همین زمان غوغاى بارگیرى موشکهاى بالستیک توسط کشتى کره اى از کره یا چین به مقصد بندر عباس برخاست و کشورهاى مختلف از جمله اسرائیل از آمریکا خواستند که بر ضد کشتیهاى مذکور اقداماتى انجام دهد، یا آنها را در دریا متوقف یا غرق نماید.
3- ایجاد و تشدید اختلافات با همسایگان
همانطور که عوامل و انگیزه هاى گوناگون سبب توسعه همکارى و برقرارى اتحاد میان واحدهاى سیاسى متفاوت مى شوند، عوامل مختلفى نیز در واگرائى و ایجاد تعارض میان دولتها مؤثر مى افتند، که طى آن به جاى ترغیب واحدهاى سیاسى به همکارى و اشتراک مساعى در عرصه سیاست بین الملل، آنها را از یکدیگر دور ساخته زمینه هاى بحران و جنگ را فراهم مى کند.از لحاظ سطح تحلیل تجاوز، مى توان متغیرهاى گوناگونى را نیز در نظر گرفت که عبارتند از: عوامل انسانى و روانى، عوامل اجتماعى، واحدهاى سیاسى، نظام بین الملل و متغیرهاى اجتماعى بین المللى.
در اکثر موارد دولتها علت اصلى تعارضات خود با سایر واحدهاى سیاسى را بر اساس به مخاطره افتادن منافع ملى توجیه مى کنند، که البته منافع ملى مفهومى مبهم و چند پهلو است که در شرایط و مقتضیات گوناگون و با توجه به برخوردارى دولتها از امکانات و توانائیهاى لازم براى تاثیر گذارى بر رفتار سایرین از لحاظ محتوا و حوزه اطلاق اشکال مختلفى به خود مى گیرد.البته نقش قدرتهاى بزرگ در بحرانها نیز نباید نادیده گرفته شود.بخصوص امروزه که به علت گستردگى روابط و تسهیل ارتباطات حضور قدرتهاى بزرگ در همه جهان که در پى منافع خود مى باشند بسیار بیشتر از زمانهاى گذشته مى باشد.بنابر این در فرآیند بررسى بحرانهاى مختلف منطقه اى بایستى قدرتهاى بزرگ همواره به عنوان عامل اصلى یا تشدید کننده بحرانها مورد بررسى قرار گیرند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، آمریکا به عنوان یکى از قدرتهاى بزرگ موضوع یکى از سناریوهاى خود را اختلاف افکنى میان کشورهاى همجوار ایران با ایران اسلامى قرار داد و اولین کشورى را که توانست به طور مؤثر تحریک به جنگ نماید عراق بود. البته آمریکا این کار را مستقیما انجام نداد بلکه عربستان را واسطه عمل قرار داد.بدین ترتیب که یک ماه و نیم مانده به شروع جنگ زمامداران عربستان هنگام استقبال از صدام هدیه اى به او دادند که از سوى دستگاههاى سرى آمریکا تهیه شده بود.در این مجموعه واقعیات دقیقى از وضع ارتش ایران، تعداد نفرات آن، مواضع و تجهیزات آن که هنوز بسیار محرمانه بود وجود داشت.با پایان یافتن جنگ و به نتیجه نرسیدن، و به دنبال آن پیدایش نظام نوین جهانى، آمریکا باز به دنبال ترفندهاى قدیمى خویش مساله تعارض میان ایران و کشورهاى همسایه را دنبال نموده، موارد جدیدى را در دستور کار خود قرار داد، که یکى از این موارد اختلاف میان ایران و ترکیه بر سر کشورهاى تازه به استقلال رسیده آسیاى میانه بود.
از زمان استقلال کشورهاى آسیاى مرکزى، جمهوریهاى مسلمان نشین ترک زبان اتحاد جماهیر شوروى سابق، شاهد رقابتى فزاینده میان ترکیه لائیک و ایران اسلامى بر سر فعالیت در این جمهوریها و عدم گرایش آنها به یک طرف بود، که طرف مقابل محسوب مى شد.نگرانیهاى غرب اسلام ستیز و ترکیه لائیک غربگرا بر سر گسترش انقلاب اسلامى در جمهوریهاى مسلمان نشین شوروى بخصوص در آذربایجان مجاور آنکارا بوده است.بنابر این ایالات متحده در ادامه سیاستهاى گذشته خود مبنى بر جلوگیرى از نفوذ جمهورى اسلامى ایران در بین مسلمانان جهان به ویژه مسلمانان همجوار در شوروى سابق، که داراى زمینه هاى مشترک مذهبى، قومى و فرهنگى و قرابت جغرافیائى با ایران هستند و همچنین به امید جلوگیرى از ظهور یک جنبش بزرگ اسلامى منطقه اى و بالاخره به طمع گسترش نفوذ اقتصادى – سیاسى خود به منظور بهره بردارى از ذخایر غنى طبیعى جمهوریهاى فوق الذکر، تلاشى پیگیر و جدى در همکارى با ترکیه را در برنامه سیاست خارجى خود قرار داد.از نظر دولت بوش و بسیارى از تحلیلگران آمریکائى ترکیه به عنوان یک کشور مسلمان و در عین حال با داشتن ساختار غیر مذهبى مدل بسیار خوبى براى دیگر جمهوریهاى مسلمان نشین سابق بود.این مساله را بوش زمانى اظهار داشت که «سلیمان دمیرل » نخست وزیر وقت ترکیه در 11 فوریه 92 (اسفند 1370) به واشنگتن رفت.دمیرل سفرش را به واقع در راستاى برنامه مشترک آمریکا و ترکیه در قبال جمهوریهاى فوق الذکر قرار داده بود، بوش ترکیه را در عین حال دمکراتیک و بسیار مناسب توصیف کرد.
البته از نظر تحلیل گران آمریکائى امید غرب نسبت به موفقیت ترکیه در گسترش حوزه نفوذى خود در جمهوریهاى مسلمان نشین شوروى سابق بیشتر متوجه گروه نخبگان و روشنفکران این جمهوریها بود.زیرا على رغم اعتقادات محکم مذهبى توده ها، گروه نخبگان و روشنفکران این جمهوریها داراى گرایشات غربى بوده و هستند.
اما از طرف دیگر همانطور که یکى از مقامات کابینه قبلى ترکیه نیز معتقد است «ترکیه امروزه پس از چهار صد سال براى اولین بار تحت تهدیدات نظامى مسکو قرار ندارد» ، و یک گونه اعتماد به نفسى را در خود احساس مى کند.بنابر این خود را مجبور نمى بیند که هر آنچه را که از او خواسته مى شود قبول کند، و مى تواند از همه جهت ها به مسائل نگاه کند.علیهذا ترکیه این دیدگاه غرب که این کشور پلى میان غرب و جمهوریهاى آسیایى شوروى سابق مى تواند باشد را پذیرفت، و در صدد استفاده از این فرصت بر آمد که در کنار آن با استفاده از منابع نفت و گاز موجود در این منطقه ضعف اقتصادى خود را نیز جبران نماید.
از آن به بعد ترکیه مبادرت به عقد قراردادهاى متعدد در زمینه هاى حمل و نقل، تاسیس ایستگاههاى تقویت کننده، دریافت و پخش برنامه هاى تلویزیونى، تهیه برنامه هاى تلویزیونى براى جمهوریهاى ترک زبان و زمینه هاى دیگر، از جمله ارتباطات، خطوط هوائى، تاسیس کارگاههاى کوچک و بزرگ، سرمایه گذاریهاى مقدماتى و مشترک، اعزام مشاوران فنى و همکاریهاى دیگر فنى و علمى و بالاخره عرضه کتاب و مطبوعات در تیراژ وسیع، ضمن کوشش در بسط نفوذ در منطقه آسیاى میانه و قفقاز سعى کرد به اهمیت و نقش ترکیه در مجموعه جهان غرب جلوه خاصى بخشد، و غرب نیز این را پذیرفت.بنابر این به موازات پشتیبانى ایران از کاندیداتورى باکو براى عضویت در سازمان کنفرانس اسلامى در نشست سران اسلامى در داکا (سنگال 1991)، آنکارا نیز در ماه نوامبر 91 وجود آذربایجان را به عنوان یک جمهورى مستقل به رسمیت شناخت و در کنار نبرد بر سر نفوذ فرهنگى (جهت سوق دادن ساکنین آذربایجان، به تغییر الفباى خود به حروف لاتین مثل ترکیه) مساله اقتصادى در چهارچوب طرح ترکیه در خصوص برپائى «سازمان همکارى اقتصادى کشورهاى حوزه دریاى سیاه » که از سال 1989 متشکل از ترکیه، اتحاد شوروى، بلغارستان و رومانى بود، را دنبال نمود، و در این مسائل به اصطلاح با ایران به رقابت پرداخت.
البته ترکیه به این اقدامات اکتفا نکرد، و در اواخر سال 70 (اوایل 1991) به عناوین مختلف افکار عمومى این کشور و به ویژه مسلمانان را علیه جمهورى اسلامى ایران تحریک نمود.مطبوعات این کشور با ادعاى اینکه جمهورى اسلامى ایران جهت تضعیف جمهورى آذربایجان از جمهورى ارمنستان حمایت مى کند و با انجام کمکهاى نفتى به ارمنستان، در درگیریهاى قره باغ به کشتار آذریها کمک کرده، سعى کردند چهره جمهورى اسلامى ایران را در نزد افکار عمومى «ترکها» خدشه دار نمایند، و این مطبوعات در کنار سایر کشورها تا جائى پیش رفتند که وقوع یک جنگ میان ایران و ترکیه بر سر جمهوریهاى آسیاى میانه را اجتناب ناپذیر دانستند.الکفاح العربى در این زمان نوشت: «این در حالى است که آمریکا به بهانه انبار کردن سلاح در منطقه (در صورت وقوع جنگ) مقادیر زیادى جنگ افزارهاى مدرن در اختیار آنکارا قرار مى دهد» .
غیر از ترکیه دو کشور دیگر نیز که توان نسبى رویاروئى با ایران در منطقه را داشتند نیز گاه تحریک به مصاف با ایران مى شدند، که از آنجمله مى توان «پاکستان » و «عراق » پس از پذیرش قطعنامه 598 را نام برد.زیرا پاکستان که منافعى را در افغانستان براى خود متصور بوده است، حضور جمهورى اسلامى ایران، در آن کشور را براى خود مانعى مى پندارد که بایستى از سر راه خود برداشته شود، بنابر این خبرگزاریها در فروردین 1371 چشم اندازهائى را مبنى بر مقابله پاکستان با ایران بر سر همسایه شمالى خود پیش بینى مى کردند.
در مورد عراق نیز غربیها بر این عقیده بودند که با وجود عقب نشینى از خاک ایران و آغاز مذاکرات صلح میان دو کشور هنوز هیچ نتیجه عملى به بار نیامده است.به گفته غربیها عراقیها خواستارآزادى 30 هزار تن از اسراى خود بودند که ایرانیها به علت وجود پنج هزار نفر از اسرایشان در عراق حاضر به آزادى آنها نبودند.هنوز 50 فروند هواپیماى نظامى و غیر نظامى عراقى که به ایران پناهنده شده بودند به عراق باز گردانده نشده بود.اقلیت سنى حاکم بر عراق هنوز معتقد بودند که ایرانیها با بهانه جوئى مختلف از وقت استفاده مى کنند و در انتظار ضعف و سقوط صدام به سر مى برند.ولى آنها قصد دارند در زمان مناسب طرحهاى (امام) خمینى را در عراق پیاده کنند، و استیلاى خود را در خلیج فارس بگسترانند.
بنابر این اینگونه مسائل، بهانه هاى خوبى بود که مى توانست اختلاف میان ایران و عراق را زنده نگه داشته و روزى به عنوان بهانه علم شود.
4- تحریم و محاصره اقتصادى
5- تلاش براى جذب
تصمیم گیرندگان آمریکا دو سال را با درماندگى و ناباورى شاهد انفجار انقلاب در ایران بودند، و دیدند که چگونه یکى از مهمترین متحدان و بر پادارندگان سیاست آمریکا در خاورمیانه چون ستونى موریانه خودره فرو ریخت.بنابر این آن را به عنوان فاجعه اى با ابعاد عظیم در سیاست خارجى خود تلقى کردند.آنها به وضوح مى دیدند که تئوریهاى «ساموئل هانتینگتون » مغز متفکر هاروارد که مى گفت: «امروزه نظامهاى سیاسى، در بیشتر مناطق آسیا و آفریقا و آمریکاى لاتین همگى و همزمان با این احتیاجات رو به رو هستند: مرکزیت دادن به قدرت، تفکیک ساختار و گسترش مشارکت.پس جاى تعجب نیست که مناسبترین روش حکومتى براى دستیابى به این هدفها حکومت تک حزبى باشد» .چگونه باعث شده بود که از سیاست فضاى باز سیاسى حمایت کنند و گمراه شوند.
ضربه هاى پى در پى انقلابیون مسلمان در ایران بر پیکر رژیم شاهنشاهى پهلوى چنان کوبنده و سریع بود که مهلت فکر کردن را حتى از حامیان شاه سلب کرده بود و «هنگام برکنارى شاه در میان مشاوران اصلى ریاست جمهورى نوعى رقابت و ستیزه گرى شدید مثل رقابت بچه هاى دبیرستانى براى در دست گرفتن قدرت در گرفته بود» .
اساسى ترین اشتباه، درگیرى عمیق میان وزارت امور خارجه به سرپرستى سایروس ونس و شوراى امنیتى ملى به یاست برژینسکى بود.با وجوداین در همان دوران پیشنهادهائى براى رابطه مستقیم با سران انقلاب به خصوص امام وجود داشت، اما به خاطر همان سر در گمى و یا به عقیده جیمز بیل «خودسرى برژینسکى و همکاران خود خواهش » توجهى به آن نگردید. سولیوان که از پرچمداران این فعالیت بود مى گفت: «زمانى که انفجار غیر قابل اجتناب صورت گرفت، دولت آمریکا احمقانه و با لجاجت و دور از هر گونه عقل و منطق از شاه و سپس بختیار پیگیرانه حمایت کرد.حال دیگر براى ایالات متحده تنها راه، جلب محبت مردم ایران و کسب اعتبار بین آنها، اجتناب از ادامه اینگونه کارهاى غیر منطقى و پشتیبانى از خمینى است » .ولى کارتر چنین کارى را نکرد و با هرگونه تماس آمریکائیان به طور آشکار با سران ایران مخالفت نمود.اما آمریکاییان روابط پنهانى با بعضى از دست اندرکاران حکومت را از دستور کار خود پاک نکردند، و این کار در زمان جمهوریخواهان نیز ادامه یافت، که «قضیه مک فارلین » در دوران ریاست جمهورى رونالد ریگان یکى از مهمترین مصادیق بارز آنست.
با پایان عصر جنگ سرد تلاش آمریکا براى ایجاد رابطه با ایران نه تنها پایان نیافت بلکه به صور مختلف ادامه یافت.اما آمریکا براى تظاهر به اینکه این درخواست و تلاش براى ارتباط از طرف ایران بوده است، تلاشهاى خود را گاه با پوششهاى مخالفتهائى ضمنى انجام میداده است.مثلا همزمان با آغاز دوران بازسازى پس از جنگ در ایران آمریکائیها ادعا کردند که «تهران به رابطه بهتر با واشنگتن نیاز دارد زیرا ایرانیان امیدوارند که اقتصاد در هم شکسته ناشى از جنگ خود را بازسازى کنند، و امیدوارند که این کار را با تکنولوژى و سرمایه گذارى، که بیشتر از طرف اروپا باشد انجام دهند.آنها مى خواهند مطمئن شوند که آمریکا مانعى در سرمایه گذارى اروپا در ایران ایجاد نخواهد کرد.اما آنها با یک واقعیت رو به رو هستند و آن اینکه: تنها راه براى ایجاد نفوذ، شروع مذاکره با آمریکا است » .
یعنى آمریکائیها در واقع مى گفتند که «آمریکا نخواهد گذاشت دیپلماسى ایران بدون ایجاد رابطه با آمریکا شکل بگیرد» .و یا «جرج بوش » رئیس جمهور آمریکا در بیانیه «استراتژى امنیت ملى آمریکا» که در اواخر سال 1991 منتشر شد نوشت: «ما براى بهبود روابط خود با ایران همچنان آماده ایم » .
البته در همین دوران مسائلى اتفاق افتاد که به تبلیغ در مورد بهتر شدن روابط ایران و آمریکا دامن زد.آزادى گروگانهاى غربى در لبنان (که غربیها گروگانگیرى هاى آنها را شبه نظامیان هوادار ایران مى نامیدند)، به ویژه «ترى ویت » کشیش انگلیسى که از 1987 در اسارت بود، باعث تعجب بعضى ها شد، و این مساله را نشانى بر بهبود جو سیاسى بین تهران و واشنگتن دانستند.
همچنین آزاد شدن 278 میلیون دلار دارائى مسدود شده ایران اندکى قبل از آزادى آخرین گروگان آمریکائى به عنوان اینکه حاصل تلاش هائى بوده است که از سال 1981 آغاز و بر حسب اتفاق با آزادى گروگانها همزمان گردیده بود.بنا بر این برخى در آمریکا بر این اعتقاد بودند که روابط با ایران بهبود مى یابد.
اما نا خشنودى طرفین از یکدیگر در رابطه با حوادث تاریخى گذشته، نظیر کودتاى 28 مرداد 1332، پشتیبانى همه جانبه آمریکا از رژیم شاه و برقرارى نظام کاپیتولاسیون در ایران، انقلاب اسلامى در ایران سال 1979 و اخراج آمریکائیها، اشغال سفارت آمریکا در تهران، حمله آمریکا به ایران و انجام واقعه طبس، پشتیبانى از کودتاى نوژه، دست پنهان آمریکا در جنگ تحمیلى، و بالاخره اینکه در سالهاى متمادى ایرانیان از آمریکا به عنوان شیطان بزرگ یاد کرده بودند، همچنان باقى بود و تهران علاقه اى به ایجاد رابطه جدى با واشنگتن نشان نداد و هر چند مدت نیز موضع گیریهاى متقابل به این عدم علاقه دامن مى زد.اما به هر حال جرج بوش در آوریل 1992 تقریبا آخرین نظریه دولت آمریکا در مورد ارتباط با ایران در این دوران را اعلام مى کند.وى در مصاحبه هایى با مجله «میدل ایست اینسایت » مى گوید:
«احساسات ناخوشایند گذشته و سوء ظن نسبت به آینده همچنان در موضع آمریکا نسبت به ایران حکمفراست…اما ما مى دانیم که ایران از نقش مهمى در خلیج فارس برخوردار است، ما آماده ایم با کادر رهبرى ایران در مورد مسائل مورد اختلاف دو کشور مذاکره کنیم » .
(احمد جهان بزرگی ، استراتژى برخورد آمریکا با ایران در دهه اول انقلاب ،کتاب: جرعه جارى، ص 207)
در 30 مهر 1358 (22 اکتبر 1979) .یک هواپیماى شرکت «گلف استریم » که حامل پهلوى دوم و همسرش و گروهى از اطرافیان آنها بود بى سر و صدا در فرودگاه «لاکاردیا» در شهر نیویورک فرود آمد.چند ساعت پیشتر از آن کارتر رئیس جمهور به شاه اجازه ورود به آمریکا را داده بود.
این «تصمیم » مهم، مستقیما دوره جدیدى در روابط ایران و آمریکا به وجود آورد که همراه با افزایش بى اعتمادى و نفرت مردم ایران تا نقطه اوج بود.
در 4 نوامبر 1979 (13 آبان 1358) تقریبا دو هفته پس از ورود شاه به آمریکا، و سه روز پس از دیدار بازرگان – برژینسکى در الجزایر گروهى از دانشجویان دانشگاههاى ایران که بعدها به «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام » معروف شدند به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و 61 روز آمریکائى را به گروگان گرفتند.این عمل از طرف امام مورد تایید قرار گرفت و دانشجویان را در کار خود مصر کرد.طى 444 روز آمریکا تمام توان خود را وقف خاتمه بخشیدن به بحران گروگانگیرى نمود، ولى هر تصمیم به فشارى که آمریکا به اجرا مى گذاشت، متقابلا تصمیم به مقاومت بیشترى را از طرف ایرانیان شاهد بود.شاخصترین تصمیم آمریکا در مورد این واقعه تصمیم به طرح نجات با نام «پنجه عقاب » از طرف کارتر بود که در 4 اردیبهشت 59 (24 آوریل 1980) با استفاده از هشت هلیکوپتر، ناو دریائى «نیمیتز» ، امکانات کشورهاى عربى طرفدار آمریکا و گروهى از کماندوهاى آمریکایى به مرحله اجرا در آمد.
اما به قول استاد دانشگاه «ویلیام و مرى » : در آوریل 1980 (1359) پنجه هاى خرد شده عقاب آمریکا در کویرهاى ایران جا ماند و مدفون شد.
از آن پس ایران اسلامى به دشمن سر سخت آمریکا تبدیل شد به طورى که هم نهضتهاى آزادیبخش اسلامى رابه خود جذب نمود و هم کشورهاى ضد آمریکایى را.علیهذا ترس از صدور انقلاب اسلامى در اوایل دهه شصت شمسى باعث شد تا «آمریکا ایران اسلامى را از جمله بزرگترین مشکلات واشنگتن در جهان تلقى نموده » و دنیا را وادار نماید تا تجاوزات عدیده عراق به ایران، قبل از شروع جنگ، را نادیده بگیرند.به علاوه آمریکا از آن پس برنامه هاى دیگرى نیز در دستور کار خود قرار داد که تلاش براى کودتا، تحریم اقتصادى وتحمیل یک جنگ طولانى از آن جمله اند.اما با شکست کودتا و نا کام ماندن تحریم اقتصادى و مقاومت دلیرانه شت ساله ملت مسلمان ایران، آمریکا دریافت که از راه زور نمى توان این ملت را به زانو در آورد، لذا طرحهاى دیگرى را نیز در دستور کار خود قرار داد.با این همه با وجود گذشت بیش از دو دهه از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران جمهورى اسلامى هنوز هم بزرگترین مشکلات واشنگتن در سراسر جهان است.پس آمریکا باید به گونه اى این مشکل را از سر راه خود بردارد تا هر چه بهتر در پیاده کردن نظم نوین آمریکائى در جهان موفق باشد.آمریکائیها در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد در این جهت سعى نموده اند و خواهند نمود که در کنار برنامه هائى همچون براندازى، خلع سلاح، ایجاد درگیرى با کشورهاى همسایه، جلوگیرى از همگرائى و… طرحهائى نیز براى «جذب جمهورى اسلامى ایران » و «ایجاد رابطه » با آن داشته باشند، که در این نوشتار به آن خواهیم پرداخت.
1- براندازى
از هنگام اوج گیرى قیام مردم ایران و سست شدن پایه هاى نظام شاهنشاهى، آمریکا طراحى عملیاتهاى براندازى در صورتهاى مختلف را علیه انقلاب اسلامى آغاز نمود.سناریوهاى مختلفى براى سرنگونى نظام اسلامى چه مستقیم و چه توسط عوامل وابسته ریخته شد. «کودتا» از اصلى ترین شاخه هاى طرح براندازى جمهورى اسلامى محسوب مى شد و همانگونه که ژنرال «هایزر» اعتراف کرده است در همان روزهاى اول پیروزى انقلاب از او خواسته شده بود که براى ترتیب دادن این کودتا به ایران عزیمت نماید.
مهمترین سناریو کودتاى نوژه بود.آمریکا آنچنان امیدى به این کودتا بسته بود که اهمیت آن را در بر اندازى جمهورى اسلامى بیش از تجاوز نظامى صدام ارزیابى مى کرد.بنا به گفته کودتا گران مدتى بر سر تقدم کودتاى نوژه یا آغاز جنگ تحمیلى بحث شد، و سر انجام بعد از سفر «بنى عامرى » (یکى از عوامل اصلى کودتا) به پاریس، جنگ تحمیلى در تقدم 2 قرار گرفت و تقدم 1 به کودتا داده شد.
آشوبهاى داخلى و درگیریهاى منطقه اى نیز بخش دیگرى از سناریوى اصلى بر اندازى راتشکیل مى داد، که به دلیل پهناورى کشور و وجود اقوام و زبانهاى گوناگون در آن و همچنین تاریخ گذشته این منطقه زمینه مساعدى نیز براى توطئه هاى دیده مى شد.یکى از مهمترین بخشهاى این سناریو زمزمه استقلال کردستان بود و عامل اصلى، حزب منحله دمکرات که در نخستین ماههاى فعالیت خود (تابستان 1358) میلیونها دلار از ناتو دریافت کرد و همزمان با گروه پیکار نخستین جریانى بود که وارد مبارزه مسلحانه با نظام نو پاى جمهورى اسلامى شد و به سرعت موفق به اخذ منابع کلان پول و مقادیر معتنابه اسلحه از رژیم صدام گردید.
سناریوى سوم تجاوز آشکار به تمامیت ارضى و استقلال کشور بود، که بارزترین مصداق نقض قوانین بین المللى و انسانى مى باشد. این تجاوزها از «عملیات نجات » یعنى ماجراى طبس شروع و با جنگ تحمیلى صدام – آمریکا بر علیه ایران تداوم یافت.پس از تسخیر لانه جاسوسى، آمریکا که نقشه هاى گذشته خود را خنثى شده مى یافت به این نتیجه رسید که «باید اجازه دهد مورد تمسخر و استهزاء قرار بگیرد» .
لذا طرح محرمانه عملیات نجات را مورد بررسى قرار داد که به گفته برژینسکى استراتژیست شوراى روابط خارجى «اگر این کار با موفقیت انجام مى شد، آمریکا یک بار دیگر زور بازوى خود را نشان مى داد، چیزى که بیست سال بود به آن احتیاج داشت » .
با شکست طرح کودتا و عملیات نظامى طبس دیگر دلیلى براى تاخیر شروع جنگ وجود نداشت، لذا در تاریخ 31 شهریور 59 (سپتامبر 1980) جنگى نا برابر با هدف براندازى سه روزه نظام آغاز گشت.یعنى هدف از جنگ چند صد کیلومتر زمین نبود، بلکه بنا به اظهار «طه یاسین رمضان » از عناصر اصلى حزب بعث عراق «هدف، سرنگونى و انهدام جمهورى اسلامى » بود.و به همین دلیل بود که برژینسکى براى آماده سازى و اطلاع از وضع عراق براى شروع جنگ سفرهاى محرمانه مکررى به بغداد کرد به طوریکه مجله ژورنال استریت مورخ 8 فوریه 1980 (1359) یکى از این سفرهاى محرمانه را فاش ساخت و تایمز لندن مورخ 17 ژوئن 1980 به ملاقات برژینسکى و صدام اشاره نمود.ولى با پیروزیهاى پى در پى ایران در جنگ این توطئه هاى خنثى شد و توسعه قدرت ایران در جنگ سبب شد تا استراتژى آتش افروزان به سوى مهار هر چه سریعتر آتش تغییر جهت داده با نام صلح طلبى تلاشهاى پرحجمى براى فرار از مهلکه تدارک دیده شود.فعالیتهاى مجامع مختلف در جهت پایان دادن به جنگ و وادار کردن ایران به قبول صلح به آن اندازه بود که از تاریخ 28 اسفند 62 تا 31 تیر 64 نزدیک به هزار تلاش بین المللى براى پایان دادن به جنگ ثبت گردیده است.
اما به رغم پایان جنگ تحمیلى در مرداد ماه 1367، و وقوع تحولات جدید در نظام بین الملل و تقلیل اهمیت استفاده از کار افزارهاى نظامى نسبت به دوران کلاسیک، رهبران جمهورى اسلامى دریافتند که نمى توان به این ملاحظات دل بست و مخاطرات موجود به ویژه عنایت به نقش آفرینى ساختارى دشمن اصلى جمهورى اسلامى یعنى آمریکا، در مناسبات نوین جهانى، را نادیده گرفت.تجارب تاریخى نشان مى دهد که جنگهاى بزرگ همواره به بهانه هاى بسیار پیش پا افتاده حادث شده است.یقینا یافتن بهانه هائى نظیر نقض حقوق بشر، حمایت از تروریزم بین المللى، مساعى در جهت تولید سلاحهاى کشتار جمعى و نظیر آن براى حل مشکل جمهورى اسلامى ایران از سوى استکبار به سهولت امکان پذیر است.در آغاز سال 1991 روزنامه نیویورک تایمز مطلبى را افشاء نمود که نشاندهنده آن بود که وزارت دفاع آمریکا براى مواجه با مناقشات خارجى سناریوهاى مختلفى را تهیه کرده است که مى تواند پاى نیروهاى آمریکائى را ظرف ده سال آینده به جنگ بکشاند.بر اساس این اسناد محرمانه داخلى پنتاگون، مقامات وزارت دفاع آمریکا طرحهائى را براى حد اقل دو جنگ احتمال همزمان علیه عراق و کره شمالى در نظر گرفته بودند.این روزنامه اذعان نمود که یک «سناریو» نیز براى مقابله آمریکا با ابر قدرت توسعه طلبى که اصلى ترین کانون خطر علیه منافع جهانى آمریکا محسوب مى شود، به عنوان هفتمین سناریوى مندرج در اسناد محرمانه پنتاگون وجود دارد.
به هر حال با توجه به تمامى شواهد و قرائن موجود در پایان دهه اول و آغاز دهه دوم مشخص شد که باید کانون اجراى سناریوى هفتم مقامات پنتاگون که آنها را به تجهیز و تسلیح نیروهاى تجاوز سریع آمریکا واداشته بود، را در جائى دانست که قرار بود از آن یک «ابر قدرت اسلامى » سربلند کند.
2- خلع سلاح
در دهه نخستین بعد از انقلاب اسلامى خاورمیانه به صورت یکى از عظیم ترین زرادخانه هاى تسلیحاتى جهان در آمد.از سال 1984 تا 1988 کشورهاى خاورمیانه پنج ردیف اول شش مقصد اسلحه را به خود اختصاص دادند.و در همین دوران خاورمیانه نسبت به سایر مناطق جهان بیشترین سهم تولید ناخالص ملى خود را به خرید اسلحه اختصاص داد.
با اتمام جنگ دوم خلیج فارس، تلاشها و ابتکاراتى در جهت تعیین سیاستهائى به منظور حصول به یک سیستم امنیتى و خلع سلاح در منطقه خاورمیانه آغاز گردید، که در دو سطح موازى دنبال شد، یکى در سطح دولتى و رسمى، مانند ابتکارات آمریکا (که در پى سفرهاى پى در پى وزیر وقت امور خارجه آمریکا – بیکر – تبلور یافت)، ایجاد ترتیبات امنیتى 6 و 2 (کشورهاى حوزه خلیج فارس و مصر و سوریه) و دیگرى در سطح غیر دولتى و غیر علنى و تا حدى خصوصى، هدف از این فعالیتها ایجاد توازن منطقه اى از طریق فروش تسلیحات و ایجاد نیروهاى امنیت خلیج فارس بود.اما آمریکا با اینحال در مورد فروش موشک و تکنولوژى آن حساس بود.
براى نخستین بار بوش رئیس جمهور آمریکا به عنوان اولین صادر کننده تسلیحات نظامى به منطقه به منظور تداوم سیادت خود در خاورمیانه ظاهرا به خاطر ممانعت از ظهور بغدادى دیگر در 29 ماه مى 1991 پیشنهاد کنترل صدور سلاحهاى متعارف، سلاحهاى مخرب و تکنولوژى مربوطه به خاورمیانه و تشکیل کنفرانس پاریس با شرکت نمایندگان عالیرتبه پنج عضو دائم شوراى امنیت که در عین حال بزرگترین صادر کنندگان تسلیحات در دنیا محسوب مى شوند را ارائه کرد.در این پیشنهاد تاکید عمده آمریکا بر کنترل صدور تسلیحات هسته اى، شیمیائى، میکروبى، موشکهاى زمین به زمین و تکنولوژى مربوطه به منطقه استوار بود.
البته على رغم استقبال اکثریت کشورهاى ذینفع از پیشنهاد آمریکا از ابتدا پیدا بود که چنین پیشنهادى به علت تضاد منافع ملى و امنیتى بین کشورهاى صادر کننده از یک طرف و وارد کننده از طرف دیگر، به طور آسان جامه عمل نخواهد پوشید.کشورهاى مهم صادر کننده اعم از یک طرف و وارد کننده از طریف دیگر، به طور آسان جامه عمل نخواهد پوشید.کشورهاى مهم صادر کننده اعم از آمریکا، شوروى، فرانسه، انگلیس و چین چه به صورت مخفى و یا آشکار به فروش و صدور تسلیحات به خاورمیانه ادامه دادند، چرا که حاضر نبودند به آسانى پر سودترین بازارتسلیحاتى جهان را از دست بدهند.در ضمن خاورمیانه آزمایشگاه خوبى براى تعیین کارآئى انواع تسلیحات جنگى محسوب مى شد.از طرفى بقاى صنایع نظامى کشورهاى صادر کننده اسلحه و تداوم تحقیقات نظامى جهت تولید سلاحهاى پیشرفته تر به در آمد حاصله از فروش خارجى شدیدا بستگى داشت، به ویژه اینکه طى سالهاى پایانى دهه اول انقلاب کاهش بودجه نظامى اکثر کشورهاى صادر کننده اسلحه، وابستگى صنایع نظامى آنان به ارز حاصله از صدور تسلیحات، را بیشتر کرده بود.
به هر حال در زمینه تداوم فروش تسلیحات، علیرغم پیشنهاد بوش، مقامات آمریکایى از ادامه فروش و ارسال کمکهاى تسلیحاتى این کشور به اسرائیل و دیگر کشورهاى منطقه صحبت به میان آورند، و با اینکه اکثر کشورهاى منطقه خاورمیانه پس از اتمام جنگ نفت از کنترل و کاهش زرادخانه هاى مهلک منطقه حمایت به عمل آوردند، ولى مشاهده تکنولوژى برتر تسلیحاتى که در جنگ نفت مورد استفاده قرار گرفت و لا ینحل باقى ماندن مشکلات منطقه، تمامى کشورهاى منطقه را به فکر ابتیاع سلاحهاى مدرنتر واداشت.براى مثال اسرائیل، ترکیه، مصر، عربستان، بحرین و امارات متحده عربى تصمیم گرفتند معادل هجده میلیارد دلار صرف خرید جنگنده هاى 16- ب موشکهاى پاتریوت و تانکهاى (ام – یک) آمریکایى بنمایند.آلمان سفارش ساخت دو زیر دریایى مجهز و مدرن و نفربرهاى پیشرفته را از عربستان و اسرائیل دریافت کرد.فرانسه نیز سفارشاتى از پنج کشور عضو شوراى همکارى خلیج فارس در ارسال موشکهاى ضد هواپیما و ضد تانک و سیستم تسلیحاتى «کروتالیک » دریافت نمود.انگلستان نیز امیدوار بود که تانکهاى «چلنجر» و جنگنده هاى «تورنادو» به عربستان و امارات بفروشد.ایران و سوریه نیز دریافت میگ 29 از روسیه را در دستور کار خود قرار دادند.
در این اشفته بازار تسلیحاتى، چین نیز تا زمانیکه دیگر اعضاى دائم شوراى امنیت به صدور اسلحه به منطقه ادامه مى دادند نمى خواست از قافله عقب بماند، و لذا کما کان به ارسال انواع تسلیحات به ویژه موشکهاى کوتاه برد و تکنولوژى آن به کشورهائى چون ایران، مصر و سوریه ادامه داد.
یکسال پس از تجاوز آمریکا به منطقه خاورمیانه، یعنى در سه ماهه آخر سال 1370 هجوم تبلیغاتى زیادى همراه با تحرکات سیاسى در مورد مسائل نظامى ایران بخصوص در مورد صنعت هسته اى ایران و یا به قول هفته نامه «پانوراما» چاپ ایتالیا «اتم اسلامى » ، به سرکردگى آمریکا شکل گرفت.اگر چه طی سالهاى قبل از این موارد عدیده اى از این تبلیغات علیه جمهورى اسلامى ایران انجام پذیرفته بود.ولى این هجوم تازه در نوع خود قابل تامل بود.نخستین نغمه هاى این سناریو در اواسط تابستان 1370 آغاز شد، به هنگامى که ایران در چهارچوب همکارى اتمى گذشته خود با آلمان و فرانسه، مبادرت به رایزنى با این دو کشور نمود تا کوتاهى در انجام پروژه هاى منعقده را به پایان برسانند.این دو کشور از سالهاى گذشته قراردادهاى خود را در مورد تحویل اورانیوم سوخت رآکتور اتمى تهران و نیز تکمیل پروژه رآکتورهاى بوشهر به بهانه هاى عدم امنیت و شرایط جنگى ایران به تعویق انداختند.لیکن پس از آتش بس و قبول قطعنامه 598 از جانب ایران دیگر بهانه اى براى عدم انجام قراردادها وجود نداشته و از اینرو طبیعى بود که ایران براى احقاق حقوق مقرر خود به رایزنى بپردازد.ولى این دو کشور رسما و علنا اعلام کردند که تحت هیچ شرایطى حاضر به ادامه همکارى هسته اى خود با ایران نیستند.پس از آن هجوم تبلیغاتى همگام با کار سیاسى محدود در پوشش یک سناریوى جدید علیه ایران آغاز گردید.سفر برخى مقامهاى جمهورى اسلامى ایران به کشورهائى که از امکانات هسته اى برخوردار بودند، و دیدار و گفتگوهایى مقامهاى آن کشورها با مسؤولین ایران همراه با اظهار نظر برخى از شخصیتهاى سیاسى کشور بهانه و زمینه اى شد تا این تبلیغات به صورت گسترده اى ادامه پیدا کند.
در این میان شیطنت منافقین، یهودیان آمریکا و صهیونیست هاى اسرائیل شایان ذکر است.منافقین در چهارچوب تماسهاى آشکار و پنهان که با بعضى از مقامهاى آمریکایى به ویژه نمایندگان این کشور داشتند، به اصطلاح اطلاعاتى را فاش ساختند که على الظاهر حساسیت آمریکائیان را بر انگیخت. «ایندیپندنت » چاپ انگلستان مى نویسد: «تهدید ناشى از دستیابى ایران به سلاحهاى هسته اى در اوایل سال جارى توسط گروه اوپوزیسیون مجاهدین خلق که متعهد به سرنگون سازى رژیم مذهبى در تهران هستند مطرح گردید.مجاهدین اظهار داشتند که ایران در حال انجام تحقیقاتى در پنج محل مخفى است تا بتواند سلاحهاى هسته اى تولیدنماید» . «یوسف بودانسکى » که در محافل طرفدار اسرائیل در ایالات متحده سرشناس مى باشد، در یک مقاله چهار هزار کلمه اى مى گوید: «ایران در موقعیتى قرار دارد که مى تواند تا ماه آوریل اجزاء تشکیل دهنده سه کلاهک هسته اى را مونتاژ نماید، و داراى سیستمهاى پرتابى است که مى تواند این کلاهک را به یک تهدید دائم تبدیل کند.» و بالاخره رادیو اسرائیل در مى 1992 از قول مدیر کل وزارت دفاع اسرائیل اعلام کرد که این کشور گزارشهاى اطلاعاتى موثقى در اختیار دارد که ثابت مى کند که دهها نفر از دانشمندان هسته اى شوروى در صنایع اتمى ایران استخدام شده اند.
در این سناریو مطبوعات آمریکا نیز همگام با سه گروه فوق الذکر به تبلیغات علیه ایران پرداختند و در این مورد از کمک رسانه هاى دیگر کشورهاى وابسته به غرب نیز استفاده نمودند.عمده تبلیغات آنها پیرامون این مسائل عبارت بود از:
1- وجود مراکز تحقیقاتى در نزدیکى قزوین و تهران، که در حال تلاش براى غنى سازى اورانیوم هستند.
2- دریافت رآکتورها و تجهیزات اتمى از چین و روسیه.
3- مذاکره با هند در جهت دریافت تجهیزات اتمى.
4- آموزش دانشمندان چینى و پاکستانى به محققان اتمى ایران در دانشگاه مشهد.
پس از این فعالیتها، سنا و دیگر تصمیم گیرندگان آمریکا نیز وارد معرکه شده و اظهارات و اقداماتى را شروع کردند، از جمله در 9/8/70، کمیته فرعى امور شرق آسیا «اقیانوس آرام » وابسته به مجلس سناى آمریکا ضمن برگزارى اجلاس دو روزه به سیاست وزارت امور خارجه این کشور در قبال امنیت شرق آسیا رسیدگى کرد.سناتور «آلان کرانستون » رئیس کمیته مذکور در مورد ایران گفت: «اخیرا مدارکى بدست آمده که نشان مى دهد ایران در صدد تولید سلاح اتمى با بهره گیرى از کمکهاى چین است.و این مساله مسلما یک تحول بسیار جدى به شمار مى رود.من میل دارم از میزان اطلاع دولت آمریکا از این مساله حاد با خبر شوم، و همچنین اطلاع پیدا کنم که دولت چه اقدامى را براى مقابله با این مساله در نظر گرفته است.من فکر نمى کنم که هیچ تحولى به این اندازه خطرناک باشد.همچنین «ریچاردسولومون » (دستیار وزیر خارجه آمریکا در امور آسیاى جنوب شرقى)، در حین اداى شهادت در کمیته مزبور اظهار کرد که شواهدى در دست است که برخى از تجهیزات و تکنولوژى تحقیقات اتمى به ایران فروخته شده است، و فعالیتهائى در ایران در جریان است.مقامات آمریکائى درباره این موضوع با دولت چین تماس گرفته اند.و در همین زمان واشنگتن پست، نیویورک تایمز و برخى از جراید طى برگزارى کنفرانسهاى خبرى با سخنگویان وزارت خارجه و وزارت دفاع این کشور مساله دستیابى به سلاح اتمى را در دامن زده و وسعت بخشیدند.بنابر این از آن به بعد جلوگیرى از دسترسى ایران حتى به سلاحهاى متعارف در دستور کار تصمیم گیرندگان آمریکا قرار گرفت، که اقدامات زیر از آن جمله اند:
1- جرج بوش رئیس جمهور آمریکا با صدور دستور العملى محرمانه به سازمان جاسوسى آمریکا «سیا» خواستار نظارت و کنترل بر تکثیر و توسعه سلاحهاى کشتار جمعى در جهان بخصوص کشورهائى مانند ایران شد.
2- در تاریخ 25/8/70 آمریکا مخالفت خود را با عقد قرارداد خرید رآکتور آزمایشگاهى ایران از هند از طریق سفیر این کشور در واشنگتن را اعلام نمود، و این کشور را تحت فشار قرار داد و مجبور ساخت تا قرار داد را یکطرفه فسخ نماید.
3- در همین زمان «جوزف اشنایدر» سخنگوى وزارت امور خارجه در صورتى که مشخص شود که چین با یک کشور دیگر به ایران براى تولید جنگ افزار هسته اى کمک مى کنند.آمریکا بسیار نگران خواهد شد.
4- در ماه فوریه 92 پس از تبلیغات زیاد در مورد استخدام متخصصین اتمى روسیه به وسیله ایران، جیمز بیکر وزیر امور خارجه آمریکا هنگامى که از مرکز تحقیقات هسته اى «چلیابینسک – 70) روسیه بازدید نمود، به آنها قول داد که غرب به آنها کمک خواهد کرد تا تخصص خود را با فعالیتهاى زمان صلح تطبیق دهند.هفته قبل از آن ایالات متحده، آلمان و روسیه اعلام کردند که طرحهائى را جهت ایجاد یک مؤسسه علوم و تکنولوژى جهت استخدام دانشمندان هسته اى اتحاد شوروى سابق دارند.
5- «یوگنى شاپوشینکف » فرمانده نیروهاى مسلح جامعه مشترک المنافع کشورهاى مستقل در تاریخ 12/11/70 گفت که این جامعه به زودى صدور جنگ افزار به ایران را محدود خواهد کرد و درباره عدم فروش تسلیحات به دولتهاى تندرو تضمین خواهد داد.
6- آرژانتین توافق 12 میلیون دلارى خود را براى همکارى در زمینه تحقیقات هسته اى که با ایران به امضاء رسانیده بود را لغو کرد زیرا آرژانتین امیدوار بود که بتواند با کمک آمریکا اقتصادش را رفرم دهد.
7- در همین زمان غوغاى بارگیرى موشکهاى بالستیک توسط کشتى کره اى از کره یا چین به مقصد بندر عباس برخاست و کشورهاى مختلف از جمله اسرائیل از آمریکا خواستند که بر ضد کشتیهاى مذکور اقداماتى انجام دهد، یا آنها را در دریا متوقف یا غرق نماید.
3- ایجاد و تشدید اختلافات با همسایگان
همانطور که عوامل و انگیزه هاى گوناگون سبب توسعه همکارى و برقرارى اتحاد میان واحدهاى سیاسى متفاوت مى شوند، عوامل مختلفى نیز در واگرائى و ایجاد تعارض میان دولتها مؤثر مى افتند، که طى آن به جاى ترغیب واحدهاى سیاسى به همکارى و اشتراک مساعى در عرصه سیاست بین الملل، آنها را از یکدیگر دور ساخته زمینه هاى بحران و جنگ را فراهم مى کند.از لحاظ سطح تحلیل تجاوز، مى توان متغیرهاى گوناگونى را نیز در نظر گرفت که عبارتند از: عوامل انسانى و روانى، عوامل اجتماعى، واحدهاى سیاسى، نظام بین الملل و متغیرهاى اجتماعى بین المللى.
در اکثر موارد دولتها علت اصلى تعارضات خود با سایر واحدهاى سیاسى را بر اساس به مخاطره افتادن منافع ملى توجیه مى کنند، که البته منافع ملى مفهومى مبهم و چند پهلو است که در شرایط و مقتضیات گوناگون و با توجه به برخوردارى دولتها از امکانات و توانائیهاى لازم براى تاثیر گذارى بر رفتار سایرین از لحاظ محتوا و حوزه اطلاق اشکال مختلفى به خود مى گیرد.البته نقش قدرتهاى بزرگ در بحرانها نیز نباید نادیده گرفته شود.بخصوص امروزه که به علت گستردگى روابط و تسهیل ارتباطات حضور قدرتهاى بزرگ در همه جهان که در پى منافع خود مى باشند بسیار بیشتر از زمانهاى گذشته مى باشد.بنابر این در فرآیند بررسى بحرانهاى مختلف منطقه اى بایستى قدرتهاى بزرگ همواره به عنوان عامل اصلى یا تشدید کننده بحرانها مورد بررسى قرار گیرند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، آمریکا به عنوان یکى از قدرتهاى بزرگ موضوع یکى از سناریوهاى خود را اختلاف افکنى میان کشورهاى همجوار ایران با ایران اسلامى قرار داد و اولین کشورى را که توانست به طور مؤثر تحریک به جنگ نماید عراق بود. البته آمریکا این کار را مستقیما انجام نداد بلکه عربستان را واسطه عمل قرار داد.بدین ترتیب که یک ماه و نیم مانده به شروع جنگ زمامداران عربستان هنگام استقبال از صدام هدیه اى به او دادند که از سوى دستگاههاى سرى آمریکا تهیه شده بود.در این مجموعه واقعیات دقیقى از وضع ارتش ایران، تعداد نفرات آن، مواضع و تجهیزات آن که هنوز بسیار محرمانه بود وجود داشت.با پایان یافتن جنگ و به نتیجه نرسیدن، و به دنبال آن پیدایش نظام نوین جهانى، آمریکا باز به دنبال ترفندهاى قدیمى خویش مساله تعارض میان ایران و کشورهاى همسایه را دنبال نموده، موارد جدیدى را در دستور کار خود قرار داد، که یکى از این موارد اختلاف میان ایران و ترکیه بر سر کشورهاى تازه به استقلال رسیده آسیاى میانه بود.
از زمان استقلال کشورهاى آسیاى مرکزى، جمهوریهاى مسلمان نشین ترک زبان اتحاد جماهیر شوروى سابق، شاهد رقابتى فزاینده میان ترکیه لائیک و ایران اسلامى بر سر فعالیت در این جمهوریها و عدم گرایش آنها به یک طرف بود، که طرف مقابل محسوب مى شد.نگرانیهاى غرب اسلام ستیز و ترکیه لائیک غربگرا بر سر گسترش انقلاب اسلامى در جمهوریهاى مسلمان نشین شوروى بخصوص در آذربایجان مجاور آنکارا بوده است.بنابر این ایالات متحده در ادامه سیاستهاى گذشته خود مبنى بر جلوگیرى از نفوذ جمهورى اسلامى ایران در بین مسلمانان جهان به ویژه مسلمانان همجوار در شوروى سابق، که داراى زمینه هاى مشترک مذهبى، قومى و فرهنگى و قرابت جغرافیائى با ایران هستند و همچنین به امید جلوگیرى از ظهور یک جنبش بزرگ اسلامى منطقه اى و بالاخره به طمع گسترش نفوذ اقتصادى – سیاسى خود به منظور بهره بردارى از ذخایر غنى طبیعى جمهوریهاى فوق الذکر، تلاشى پیگیر و جدى در همکارى با ترکیه را در برنامه سیاست خارجى خود قرار داد.از نظر دولت بوش و بسیارى از تحلیلگران آمریکائى ترکیه به عنوان یک کشور مسلمان و در عین حال با داشتن ساختار غیر مذهبى مدل بسیار خوبى براى دیگر جمهوریهاى مسلمان نشین سابق بود.این مساله را بوش زمانى اظهار داشت که «سلیمان دمیرل » نخست وزیر وقت ترکیه در 11 فوریه 92 (اسفند 1370) به واشنگتن رفت.دمیرل سفرش را به واقع در راستاى برنامه مشترک آمریکا و ترکیه در قبال جمهوریهاى فوق الذکر قرار داده بود، بوش ترکیه را در عین حال دمکراتیک و بسیار مناسب توصیف کرد.
البته از نظر تحلیل گران آمریکائى امید غرب نسبت به موفقیت ترکیه در گسترش حوزه نفوذى خود در جمهوریهاى مسلمان نشین شوروى سابق بیشتر متوجه گروه نخبگان و روشنفکران این جمهوریها بود.زیرا على رغم اعتقادات محکم مذهبى توده ها، گروه نخبگان و روشنفکران این جمهوریها داراى گرایشات غربى بوده و هستند.
اما از طرف دیگر همانطور که یکى از مقامات کابینه قبلى ترکیه نیز معتقد است «ترکیه امروزه پس از چهار صد سال براى اولین بار تحت تهدیدات نظامى مسکو قرار ندارد» ، و یک گونه اعتماد به نفسى را در خود احساس مى کند.بنابر این خود را مجبور نمى بیند که هر آنچه را که از او خواسته مى شود قبول کند، و مى تواند از همه جهت ها به مسائل نگاه کند.علیهذا ترکیه این دیدگاه غرب که این کشور پلى میان غرب و جمهوریهاى آسیایى شوروى سابق مى تواند باشد را پذیرفت، و در صدد استفاده از این فرصت بر آمد که در کنار آن با استفاده از منابع نفت و گاز موجود در این منطقه ضعف اقتصادى خود را نیز جبران نماید.
از آن به بعد ترکیه مبادرت به عقد قراردادهاى متعدد در زمینه هاى حمل و نقل، تاسیس ایستگاههاى تقویت کننده، دریافت و پخش برنامه هاى تلویزیونى، تهیه برنامه هاى تلویزیونى براى جمهوریهاى ترک زبان و زمینه هاى دیگر، از جمله ارتباطات، خطوط هوائى، تاسیس کارگاههاى کوچک و بزرگ، سرمایه گذاریهاى مقدماتى و مشترک، اعزام مشاوران فنى و همکاریهاى دیگر فنى و علمى و بالاخره عرضه کتاب و مطبوعات در تیراژ وسیع، ضمن کوشش در بسط نفوذ در منطقه آسیاى میانه و قفقاز سعى کرد به اهمیت و نقش ترکیه در مجموعه جهان غرب جلوه خاصى بخشد، و غرب نیز این را پذیرفت.بنابر این به موازات پشتیبانى ایران از کاندیداتورى باکو براى عضویت در سازمان کنفرانس اسلامى در نشست سران اسلامى در داکا (سنگال 1991)، آنکارا نیز در ماه نوامبر 91 وجود آذربایجان را به عنوان یک جمهورى مستقل به رسمیت شناخت و در کنار نبرد بر سر نفوذ فرهنگى (جهت سوق دادن ساکنین آذربایجان، به تغییر الفباى خود به حروف لاتین مثل ترکیه) مساله اقتصادى در چهارچوب طرح ترکیه در خصوص برپائى «سازمان همکارى اقتصادى کشورهاى حوزه دریاى سیاه » که از سال 1989 متشکل از ترکیه، اتحاد شوروى، بلغارستان و رومانى بود، را دنبال نمود، و در این مسائل به اصطلاح با ایران به رقابت پرداخت.
البته ترکیه به این اقدامات اکتفا نکرد، و در اواخر سال 70 (اوایل 1991) به عناوین مختلف افکار عمومى این کشور و به ویژه مسلمانان را علیه جمهورى اسلامى ایران تحریک نمود.مطبوعات این کشور با ادعاى اینکه جمهورى اسلامى ایران جهت تضعیف جمهورى آذربایجان از جمهورى ارمنستان حمایت مى کند و با انجام کمکهاى نفتى به ارمنستان، در درگیریهاى قره باغ به کشتار آذریها کمک کرده، سعى کردند چهره جمهورى اسلامى ایران را در نزد افکار عمومى «ترکها» خدشه دار نمایند، و این مطبوعات در کنار سایر کشورها تا جائى پیش رفتند که وقوع یک جنگ میان ایران و ترکیه بر سر جمهوریهاى آسیاى میانه را اجتناب ناپذیر دانستند.الکفاح العربى در این زمان نوشت: «این در حالى است که آمریکا به بهانه انبار کردن سلاح در منطقه (در صورت وقوع جنگ) مقادیر زیادى جنگ افزارهاى مدرن در اختیار آنکارا قرار مى دهد» .
غیر از ترکیه دو کشور دیگر نیز که توان نسبى رویاروئى با ایران در منطقه را داشتند نیز گاه تحریک به مصاف با ایران مى شدند، که از آنجمله مى توان «پاکستان » و «عراق » پس از پذیرش قطعنامه 598 را نام برد.زیرا پاکستان که منافعى را در افغانستان براى خود متصور بوده است، حضور جمهورى اسلامى ایران، در آن کشور را براى خود مانعى مى پندارد که بایستى از سر راه خود برداشته شود، بنابر این خبرگزاریها در فروردین 1371 چشم اندازهائى را مبنى بر مقابله پاکستان با ایران بر سر همسایه شمالى خود پیش بینى مى کردند.
در مورد عراق نیز غربیها بر این عقیده بودند که با وجود عقب نشینى از خاک ایران و آغاز مذاکرات صلح میان دو کشور هنوز هیچ نتیجه عملى به بار نیامده است.به گفته غربیها عراقیها خواستارآزادى 30 هزار تن از اسراى خود بودند که ایرانیها به علت وجود پنج هزار نفر از اسرایشان در عراق حاضر به آزادى آنها نبودند.هنوز 50 فروند هواپیماى نظامى و غیر نظامى عراقى که به ایران پناهنده شده بودند به عراق باز گردانده نشده بود.اقلیت سنى حاکم بر عراق هنوز معتقد بودند که ایرانیها با بهانه جوئى مختلف از وقت استفاده مى کنند و در انتظار ضعف و سقوط صدام به سر مى برند.ولى آنها قصد دارند در زمان مناسب طرحهاى (امام) خمینى را در عراق پیاده کنند، و استیلاى خود را در خلیج فارس بگسترانند.
بنابر این اینگونه مسائل، بهانه هاى خوبى بود که مى توانست اختلاف میان ایران و عراق را زنده نگه داشته و روزى به عنوان بهانه علم شود.
4- تحریم و محاصره اقتصادى
5- تلاش براى جذب
تصمیم گیرندگان آمریکا دو سال را با درماندگى و ناباورى شاهد انفجار انقلاب در ایران بودند، و دیدند که چگونه یکى از مهمترین متحدان و بر پادارندگان سیاست آمریکا در خاورمیانه چون ستونى موریانه خودره فرو ریخت.بنابر این آن را به عنوان فاجعه اى با ابعاد عظیم در سیاست خارجى خود تلقى کردند.آنها به وضوح مى دیدند که تئوریهاى «ساموئل هانتینگتون » مغز متفکر هاروارد که مى گفت: «امروزه نظامهاى سیاسى، در بیشتر مناطق آسیا و آفریقا و آمریکاى لاتین همگى و همزمان با این احتیاجات رو به رو هستند: مرکزیت دادن به قدرت، تفکیک ساختار و گسترش مشارکت.پس جاى تعجب نیست که مناسبترین روش حکومتى براى دستیابى به این هدفها حکومت تک حزبى باشد» .چگونه باعث شده بود که از سیاست فضاى باز سیاسى حمایت کنند و گمراه شوند.
ضربه هاى پى در پى انقلابیون مسلمان در ایران بر پیکر رژیم شاهنشاهى پهلوى چنان کوبنده و سریع بود که مهلت فکر کردن را حتى از حامیان شاه سلب کرده بود و «هنگام برکنارى شاه در میان مشاوران اصلى ریاست جمهورى نوعى رقابت و ستیزه گرى شدید مثل رقابت بچه هاى دبیرستانى براى در دست گرفتن قدرت در گرفته بود» .
اساسى ترین اشتباه، درگیرى عمیق میان وزارت امور خارجه به سرپرستى سایروس ونس و شوراى امنیتى ملى به یاست برژینسکى بود.با وجوداین در همان دوران پیشنهادهائى براى رابطه مستقیم با سران انقلاب به خصوص امام وجود داشت، اما به خاطر همان سر در گمى و یا به عقیده جیمز بیل «خودسرى برژینسکى و همکاران خود خواهش » توجهى به آن نگردید. سولیوان که از پرچمداران این فعالیت بود مى گفت: «زمانى که انفجار غیر قابل اجتناب صورت گرفت، دولت آمریکا احمقانه و با لجاجت و دور از هر گونه عقل و منطق از شاه و سپس بختیار پیگیرانه حمایت کرد.حال دیگر براى ایالات متحده تنها راه، جلب محبت مردم ایران و کسب اعتبار بین آنها، اجتناب از ادامه اینگونه کارهاى غیر منطقى و پشتیبانى از خمینى است » .ولى کارتر چنین کارى را نکرد و با هرگونه تماس آمریکائیان به طور آشکار با سران ایران مخالفت نمود.اما آمریکاییان روابط پنهانى با بعضى از دست اندرکاران حکومت را از دستور کار خود پاک نکردند، و این کار در زمان جمهوریخواهان نیز ادامه یافت، که «قضیه مک فارلین » در دوران ریاست جمهورى رونالد ریگان یکى از مهمترین مصادیق بارز آنست.
با پایان عصر جنگ سرد تلاش آمریکا براى ایجاد رابطه با ایران نه تنها پایان نیافت بلکه به صور مختلف ادامه یافت.اما آمریکا براى تظاهر به اینکه این درخواست و تلاش براى ارتباط از طرف ایران بوده است، تلاشهاى خود را گاه با پوششهاى مخالفتهائى ضمنى انجام میداده است.مثلا همزمان با آغاز دوران بازسازى پس از جنگ در ایران آمریکائیها ادعا کردند که «تهران به رابطه بهتر با واشنگتن نیاز دارد زیرا ایرانیان امیدوارند که اقتصاد در هم شکسته ناشى از جنگ خود را بازسازى کنند، و امیدوارند که این کار را با تکنولوژى و سرمایه گذارى، که بیشتر از طرف اروپا باشد انجام دهند.آنها مى خواهند مطمئن شوند که آمریکا مانعى در سرمایه گذارى اروپا در ایران ایجاد نخواهد کرد.اما آنها با یک واقعیت رو به رو هستند و آن اینکه: تنها راه براى ایجاد نفوذ، شروع مذاکره با آمریکا است » .
یعنى آمریکائیها در واقع مى گفتند که «آمریکا نخواهد گذاشت دیپلماسى ایران بدون ایجاد رابطه با آمریکا شکل بگیرد» .و یا «جرج بوش » رئیس جمهور آمریکا در بیانیه «استراتژى امنیت ملى آمریکا» که در اواخر سال 1991 منتشر شد نوشت: «ما براى بهبود روابط خود با ایران همچنان آماده ایم » .
البته در همین دوران مسائلى اتفاق افتاد که به تبلیغ در مورد بهتر شدن روابط ایران و آمریکا دامن زد.آزادى گروگانهاى غربى در لبنان (که غربیها گروگانگیرى هاى آنها را شبه نظامیان هوادار ایران مى نامیدند)، به ویژه «ترى ویت » کشیش انگلیسى که از 1987 در اسارت بود، باعث تعجب بعضى ها شد، و این مساله را نشانى بر بهبود جو سیاسى بین تهران و واشنگتن دانستند.
همچنین آزاد شدن 278 میلیون دلار دارائى مسدود شده ایران اندکى قبل از آزادى آخرین گروگان آمریکائى به عنوان اینکه حاصل تلاش هائى بوده است که از سال 1981 آغاز و بر حسب اتفاق با آزادى گروگانها همزمان گردیده بود.بنا بر این برخى در آمریکا بر این اعتقاد بودند که روابط با ایران بهبود مى یابد.
اما نا خشنودى طرفین از یکدیگر در رابطه با حوادث تاریخى گذشته، نظیر کودتاى 28 مرداد 1332، پشتیبانى همه جانبه آمریکا از رژیم شاه و برقرارى نظام کاپیتولاسیون در ایران، انقلاب اسلامى در ایران سال 1979 و اخراج آمریکائیها، اشغال سفارت آمریکا در تهران، حمله آمریکا به ایران و انجام واقعه طبس، پشتیبانى از کودتاى نوژه، دست پنهان آمریکا در جنگ تحمیلى، و بالاخره اینکه در سالهاى متمادى ایرانیان از آمریکا به عنوان شیطان بزرگ یاد کرده بودند، همچنان باقى بود و تهران علاقه اى به ایجاد رابطه جدى با واشنگتن نشان نداد و هر چند مدت نیز موضع گیریهاى متقابل به این عدم علاقه دامن مى زد.اما به هر حال جرج بوش در آوریل 1992 تقریبا آخرین نظریه دولت آمریکا در مورد ارتباط با ایران در این دوران را اعلام مى کند.وى در مصاحبه هایى با مجله «میدل ایست اینسایت » مى گوید:
«احساسات ناخوشایند گذشته و سوء ظن نسبت به آینده همچنان در موضع آمریکا نسبت به ایران حکمفراست…اما ما مى دانیم که ایران از نقش مهمى در خلیج فارس برخوردار است، ما آماده ایم با کادر رهبرى ایران در مورد مسائل مورد اختلاف دو کشور مذاکره کنیم » .
(احمد جهان بزرگی ، استراتژى برخورد آمریکا با ایران در دهه اول انقلاب ،کتاب: جرعه جارى، ص 207)