ملت (NATION)«ملت را مى توان یک واحد بزرگ انسانى تعریف نمود که عامل پیوند آن یک فرهنگ و آگاهى مشترک است. از این پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر و احساس وحدت میان افراد متعلق به آن واحد پدید مى آید. از جمله ویژگیهاى هر ملت اشغال یک قلمرو جغرافیایى مشترک است و احساس دلبستگى و وابستگى به سرزمین معین … پیوند مستقیم مفهوم ملت با دولت امر تازه اى است که تاریخ آن از پیدایش ناسیونالیسم جدید فراتر نمى رود و مربوط به تحولات فکرى و سیاسى و اجتماعى اروپا در دو سده اخیر است … به همین دلیل واژه «ملت» نیز در گذشته معناى سیاسى امروزین را نداشته چنانکه در زبان فارسى کمابیش برابر «امت» یا پیروان دین بوده است.»
در زمینه مفهوم حقوقى و سیاسى ملت دو مکتب معروف وجود دارد: مکتب آلمانى و مکتب فرانسوى. متفکران آلمانى بر عوامل قومى، نژادى، زبان و مذهب تکیه مى کنند در حالى که بر اساس بینش نظریه پردازان فرانسوى مفهوم «ملت» بر اصل اراده زیست دسته جمعى استوار است. این مکتب عوامل قومى، نژادى، زبان و مذهب را در شکل گیرى ملت انکار نمى کند اما به عناصر معنوى و فرهنگ و تمدن یک مجموعه انسانى که باعث هویت ملى آنان است نیز توجه ویژه اى معطوف مى دارد.
دو مکتب فوق بیانگر مفهوم اصطلاحى «ملت» مى باشند که با تعریف لغوى آن به کلى بیگانه اند.
«کلمه ملت کلمه اى عربى است و به معنى راه و روش است. در قرآن کریم نیز این کلمه به همین معنا آمده است. مثلاً مى فرماید: ملة ابیکم ابراهیم؛ یعنى راه و روش پدر شما ابراهیم … بنابراین ملت و «دین» یک معنا دارند. با این تفاوت که یک چیز به اعتبارى دین و به اعتبارى دیگر «ملت» نامیده مى شود. به آن اعتبار «ملت» نامیده مى شود که آن چیز از طرف خدا به پیامبرى املا مى شود که به مردم ابلاغ نماید و مردم را بر اساس آن رهبرى نماید.
در اصطلاح امروز فارسى، این کلمه به کلى مفهوم مغایرى با مفهوم اصلى خود پیدا کرده است … این اصطلاحِ فارسى یک اصطلاح مستحدث و جدید است و در واقع یک غلط است … گمان مى کنم این اصطلاح جدید از زمان مشروطیت به بعد پیدا شده است … اعراب امروز در مواردى که ما کلمه «ملت» را بکار مى بریم کلمه «قوم» یا «شعب» را بکار مى برند.»
به هر حال آنچه امروز در کاربرد واژه «ملت» اراده مى گردد همان معنى جدید است که پیشگامان دو تعریف جدید و احیاناً متضاد آن یعنى «نظریه عینى» (گوبینوى فرانسوى و هوستون چمبرلینِ انگلیسى که در آلمان طرفداران بسیارى پیدا کرد) و «نظریه شخصى» (که خواست مشترک انسانها را در تشکیل جامعه ملى مؤثر مى داند و از سوى فلاسفه و متفکران فرانسوى دنبال گشته است) مطرح نموده اند.
امت(The Muslim community)
مفهوم «امت» صرفاً مفهومى عقیدتى است که از ریشه اَمَّ، یَؤُمُّ مرادف قَصَدَ، یَقْصُدُ مى باشد. اطلاق «اُمّ» بر مادر نیز بدان جهت است که کودک در زمینه نیازمندیهاى خود یا به جهت احساس آرامش او را قصد مى کند. در واژه «اُمّ» حالت زایندگى که در واژه «والده» وجود دارد نیست بلکه مقصد و مقصود بودن و ملجأ بودن مادر نسبت به فرزند مطرح است. بر این اساس «امت» به مجموعه اى از انسانها اطلاق مى گردد که هدف و مقصد واحدى آنان را گرد هم جمع نموده باشد. مرز میان «امت ها» مرزى عقیدتى است. همه آنان که بر محور توحید، نبوت و معاد متمرکز گشته اند، امت واحده اسلامى را تشکیل مى دهند. از نظر اسلام «امت» مهمترین ملاک تقسیم بندى جوامع بشرى است.
ملیت و تابعیت (Nationality)
این اصطلاح بیانگر «رابطه قانونى به معناى عضویت در یک ملت یا دولت است، به طور کلى ملیت شامل وظایف فرمانگذارى از سوى فرد و حمایت از سوى دولت است. افراد، شرکتها، کشتیها و هواپیماها همگى از نظر حقوقى ملیت دارند و از این نظر «ملیت» فراگیرتر از شهروندى است، گرچه «ملیت» بیشتر در مورد افراد طبیعى بکار مى رود. ملیت را عموماً «حقى جدایى ناپذیر براى هر فرد بشرى» شمرده اند. اعلامیه جهانى حقوق بشر سازمان ملل متحد(1948) اعلام مى دارد که «هر کس حق داشتن ملیتى را دارد» و «هیچ کس را نمى توان خودسرانه از حق ملیتش محروم کرد».
به بیان دیگر «تابعیت رابطه اى است معنوى و ذاتاً سیاسى که شخص را به کشور معینى مربوط مى سازد.» از آن جایى که تابعیت، منشأ حق و تکلیف است، رابطه اى حقوقى نیز مى باشد. به عنوان مثال ایرانى الاصل بودن این حق را براى فرد ایجاد مى کند که بتواند رییس جمهور گردد.
قانون مدنى ایران در مواد 976 تا 991 ضوابط تابعیت را بیان نموده است. قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز در اصول 41 و 42 یکى از حقوق ملت را حق تابعیت برشمرده و اعلام نموده است: تابعیت کشور ایران حق مسلم هر فرد ایرانى است و دولت نمى تواند از هیچ ایرانى سلب تابعیت کند مگر به درخواست خود او یا در صورتى که به تابعیت کشور دیگرى درآید.
شهروند (Citizein)
فردى است در رابطه با یک دولت که از سویى برخوردار از حقوق سیاسى و مدنى است و از سوى دیگر در برابر دولت، تکلیفهایى برعهده دارد.بنابراین اَتباع یک کشور یا دولت، همان شهروندان مى باشند که حقوق و تکالیف آنان توسط قوانین اساسى و مدنى تعیین مى گردد. رابطه تابعیت، رابطه شهروندى نیز مى باشد.
امت و امام
این دو واژه در نظام اسلامى جنبه ماوراء ملى دارند و با توجه به مبانى اعتقادى خاص خود باید ملاحظه گردند.
«امام» در لغت به معنى پیشوا و رهبر است و در اصطلاح رهبر عموم مسلمانان در کارهاى دینى و دنیوى آنها است. امامت در اسلام به جایگاهى اطلاق مى گردد که هم مرجعیت دینى و هم مرجعیت اجتماعى و سیاسى را شامل مى گردد. امامت و ولایت در این معنا، مفهومى برابر و یکسان دارند. و امت گروهى هستند که این مرجعیت و پیشوایى را پذیرفته و قبول نموده اند.
برخلاف واژه «ملت» که با عنصر سرزمین و قلمرو جغرافیایى خاصى همراه بوده و معنا و مفهوم پیدا مى کند و اینک در عرف حقوق داخلى و خارجى به رسمیت شناخته مى شود، «امت» با عنصر عقیده و آرمان پیوند خورده است. اسلام براى مرزبندیهاى موجود اصالت قایل نیست زیرا پیام آور حقیقتى است که مى خواهد همگان از این حقیقت بهره مند گردد. خورشید فروزان اسلام آمده است تا گرمابخش جان و روان همه انسانها در هر گوشه اى از عالم باشد. تشبیه گویا و زیباى استاد شهید مرتضى مطهرى در این زمینه قابل توجه است:
«حقایق علمى به همه جهانیان تعلق دارد، جدول فیثاغورس و نسبیت انیشتین به قوم معینى تعلق ندارد و با هیچ ملیتى منافات ندارد براى آنکه این حقایق بى رنگ است و رنگ و بوى قوم و ملت مخصوصى را ندارد. به این دلیل دانشمندان و فیلسوفان و پیامبران به همه جهانیان تعلق دارند.
خورشید از ملت خاصى نیست و هیچ ملتى نسبت به آن احساس بیگانگى نمى کند زیرا خورشید به همه عالم یک نسبت دارد. اگر بعضى ازسرزمینها کمتر از نور خورشید استفاده کنند مربوط به وضع خودشان است نه خورشید.»
علامه طباطبایى تحت عنوان «ثغر المملکة الاسلامیة هو الاعتقاد دون الحدود الطبیعیة او الاصطلاحیة»مى گوید:
«اسلام اصل انشعابات قومى و ملى را بدین صورت که مؤثر در تکون و پیدایش اجتماع باشد ملغى ساخته است … انشعابات و ملیتهایى که بر اساس «وطن» تشکیل مى گردند امت و مجموعه خود را به سوى وحدت و یگانگى حرکت مى دهند و در نتیجه این ملت از ملتهاى دیگر که در وطنهاى دیگر قرار دارند روحاً و جسماً جدا مى گردد و با این ترتیب، انسانیت از وحدت و تجمع دورى گزیده و مبتلا به تفرق و تشتّتى که فطرت انسانیش از آن فرار مى نموده مى گردد. در این صورت برخورد یک جامعه جدید با دیگر جوامع به گونه اى نظیر برخورد انسان با سایر اشیاء و موجودات طبیعت است که آنان را به استخدام مى گیرد، استثمار مى کند و … . تجربه قرنهاى طولانى از آغاز خلقت، تا کنون به این حقیقت گواهى مى دهد.
به همین دلیل است که «اسلام» این قبیل انشعابات و تمیّزات را ملغى ساخته و اجتماع انسانى را بر اساس عقیده و نه نژاد و وطن و نظایر آن پایه ریزى نموده است. حتى ملاک در بهره برداریهاى جنسى (ازدواج) و ارث، اشتراک در عقیده و توحید است نه در منزل و وطن.»
(امّت و ملّت، نگاهى دوباره،حسین جوان آراسته ، فصلنامه حکومت اسلامى شماره 16)
در زمینه مفهوم حقوقى و سیاسى ملت دو مکتب معروف وجود دارد: مکتب آلمانى و مکتب فرانسوى. متفکران آلمانى بر عوامل قومى، نژادى، زبان و مذهب تکیه مى کنند در حالى که بر اساس بینش نظریه پردازان فرانسوى مفهوم «ملت» بر اصل اراده زیست دسته جمعى استوار است. این مکتب عوامل قومى، نژادى، زبان و مذهب را در شکل گیرى ملت انکار نمى کند اما به عناصر معنوى و فرهنگ و تمدن یک مجموعه انسانى که باعث هویت ملى آنان است نیز توجه ویژه اى معطوف مى دارد.
دو مکتب فوق بیانگر مفهوم اصطلاحى «ملت» مى باشند که با تعریف لغوى آن به کلى بیگانه اند.
«کلمه ملت کلمه اى عربى است و به معنى راه و روش است. در قرآن کریم نیز این کلمه به همین معنا آمده است. مثلاً مى فرماید: ملة ابیکم ابراهیم؛ یعنى راه و روش پدر شما ابراهیم … بنابراین ملت و «دین» یک معنا دارند. با این تفاوت که یک چیز به اعتبارى دین و به اعتبارى دیگر «ملت» نامیده مى شود. به آن اعتبار «ملت» نامیده مى شود که آن چیز از طرف خدا به پیامبرى املا مى شود که به مردم ابلاغ نماید و مردم را بر اساس آن رهبرى نماید.
در اصطلاح امروز فارسى، این کلمه به کلى مفهوم مغایرى با مفهوم اصلى خود پیدا کرده است … این اصطلاحِ فارسى یک اصطلاح مستحدث و جدید است و در واقع یک غلط است … گمان مى کنم این اصطلاح جدید از زمان مشروطیت به بعد پیدا شده است … اعراب امروز در مواردى که ما کلمه «ملت» را بکار مى بریم کلمه «قوم» یا «شعب» را بکار مى برند.»
به هر حال آنچه امروز در کاربرد واژه «ملت» اراده مى گردد همان معنى جدید است که پیشگامان دو تعریف جدید و احیاناً متضاد آن یعنى «نظریه عینى» (گوبینوى فرانسوى و هوستون چمبرلینِ انگلیسى که در آلمان طرفداران بسیارى پیدا کرد) و «نظریه شخصى» (که خواست مشترک انسانها را در تشکیل جامعه ملى مؤثر مى داند و از سوى فلاسفه و متفکران فرانسوى دنبال گشته است) مطرح نموده اند.
امت(The Muslim community)
مفهوم «امت» صرفاً مفهومى عقیدتى است که از ریشه اَمَّ، یَؤُمُّ مرادف قَصَدَ، یَقْصُدُ مى باشد. اطلاق «اُمّ» بر مادر نیز بدان جهت است که کودک در زمینه نیازمندیهاى خود یا به جهت احساس آرامش او را قصد مى کند. در واژه «اُمّ» حالت زایندگى که در واژه «والده» وجود دارد نیست بلکه مقصد و مقصود بودن و ملجأ بودن مادر نسبت به فرزند مطرح است. بر این اساس «امت» به مجموعه اى از انسانها اطلاق مى گردد که هدف و مقصد واحدى آنان را گرد هم جمع نموده باشد. مرز میان «امت ها» مرزى عقیدتى است. همه آنان که بر محور توحید، نبوت و معاد متمرکز گشته اند، امت واحده اسلامى را تشکیل مى دهند. از نظر اسلام «امت» مهمترین ملاک تقسیم بندى جوامع بشرى است.
ملیت و تابعیت (Nationality)
این اصطلاح بیانگر «رابطه قانونى به معناى عضویت در یک ملت یا دولت است، به طور کلى ملیت شامل وظایف فرمانگذارى از سوى فرد و حمایت از سوى دولت است. افراد، شرکتها، کشتیها و هواپیماها همگى از نظر حقوقى ملیت دارند و از این نظر «ملیت» فراگیرتر از شهروندى است، گرچه «ملیت» بیشتر در مورد افراد طبیعى بکار مى رود. ملیت را عموماً «حقى جدایى ناپذیر براى هر فرد بشرى» شمرده اند. اعلامیه جهانى حقوق بشر سازمان ملل متحد(1948) اعلام مى دارد که «هر کس حق داشتن ملیتى را دارد» و «هیچ کس را نمى توان خودسرانه از حق ملیتش محروم کرد».
به بیان دیگر «تابعیت رابطه اى است معنوى و ذاتاً سیاسى که شخص را به کشور معینى مربوط مى سازد.» از آن جایى که تابعیت، منشأ حق و تکلیف است، رابطه اى حقوقى نیز مى باشد. به عنوان مثال ایرانى الاصل بودن این حق را براى فرد ایجاد مى کند که بتواند رییس جمهور گردد.
قانون مدنى ایران در مواد 976 تا 991 ضوابط تابعیت را بیان نموده است. قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز در اصول 41 و 42 یکى از حقوق ملت را حق تابعیت برشمرده و اعلام نموده است: تابعیت کشور ایران حق مسلم هر فرد ایرانى است و دولت نمى تواند از هیچ ایرانى سلب تابعیت کند مگر به درخواست خود او یا در صورتى که به تابعیت کشور دیگرى درآید.
شهروند (Citizein)
فردى است در رابطه با یک دولت که از سویى برخوردار از حقوق سیاسى و مدنى است و از سوى دیگر در برابر دولت، تکلیفهایى برعهده دارد.بنابراین اَتباع یک کشور یا دولت، همان شهروندان مى باشند که حقوق و تکالیف آنان توسط قوانین اساسى و مدنى تعیین مى گردد. رابطه تابعیت، رابطه شهروندى نیز مى باشد.
امت و امام
این دو واژه در نظام اسلامى جنبه ماوراء ملى دارند و با توجه به مبانى اعتقادى خاص خود باید ملاحظه گردند.
«امام» در لغت به معنى پیشوا و رهبر است و در اصطلاح رهبر عموم مسلمانان در کارهاى دینى و دنیوى آنها است. امامت در اسلام به جایگاهى اطلاق مى گردد که هم مرجعیت دینى و هم مرجعیت اجتماعى و سیاسى را شامل مى گردد. امامت و ولایت در این معنا، مفهومى برابر و یکسان دارند. و امت گروهى هستند که این مرجعیت و پیشوایى را پذیرفته و قبول نموده اند.
برخلاف واژه «ملت» که با عنصر سرزمین و قلمرو جغرافیایى خاصى همراه بوده و معنا و مفهوم پیدا مى کند و اینک در عرف حقوق داخلى و خارجى به رسمیت شناخته مى شود، «امت» با عنصر عقیده و آرمان پیوند خورده است. اسلام براى مرزبندیهاى موجود اصالت قایل نیست زیرا پیام آور حقیقتى است که مى خواهد همگان از این حقیقت بهره مند گردد. خورشید فروزان اسلام آمده است تا گرمابخش جان و روان همه انسانها در هر گوشه اى از عالم باشد. تشبیه گویا و زیباى استاد شهید مرتضى مطهرى در این زمینه قابل توجه است:
«حقایق علمى به همه جهانیان تعلق دارد، جدول فیثاغورس و نسبیت انیشتین به قوم معینى تعلق ندارد و با هیچ ملیتى منافات ندارد براى آنکه این حقایق بى رنگ است و رنگ و بوى قوم و ملت مخصوصى را ندارد. به این دلیل دانشمندان و فیلسوفان و پیامبران به همه جهانیان تعلق دارند.
خورشید از ملت خاصى نیست و هیچ ملتى نسبت به آن احساس بیگانگى نمى کند زیرا خورشید به همه عالم یک نسبت دارد. اگر بعضى ازسرزمینها کمتر از نور خورشید استفاده کنند مربوط به وضع خودشان است نه خورشید.»
علامه طباطبایى تحت عنوان «ثغر المملکة الاسلامیة هو الاعتقاد دون الحدود الطبیعیة او الاصطلاحیة»مى گوید:
«اسلام اصل انشعابات قومى و ملى را بدین صورت که مؤثر در تکون و پیدایش اجتماع باشد ملغى ساخته است … انشعابات و ملیتهایى که بر اساس «وطن» تشکیل مى گردند امت و مجموعه خود را به سوى وحدت و یگانگى حرکت مى دهند و در نتیجه این ملت از ملتهاى دیگر که در وطنهاى دیگر قرار دارند روحاً و جسماً جدا مى گردد و با این ترتیب، انسانیت از وحدت و تجمع دورى گزیده و مبتلا به تفرق و تشتّتى که فطرت انسانیش از آن فرار مى نموده مى گردد. در این صورت برخورد یک جامعه جدید با دیگر جوامع به گونه اى نظیر برخورد انسان با سایر اشیاء و موجودات طبیعت است که آنان را به استخدام مى گیرد، استثمار مى کند و … . تجربه قرنهاى طولانى از آغاز خلقت، تا کنون به این حقیقت گواهى مى دهد.
به همین دلیل است که «اسلام» این قبیل انشعابات و تمیّزات را ملغى ساخته و اجتماع انسانى را بر اساس عقیده و نه نژاد و وطن و نظایر آن پایه ریزى نموده است. حتى ملاک در بهره برداریهاى جنسى (ازدواج) و ارث، اشتراک در عقیده و توحید است نه در منزل و وطن.»
(امّت و ملّت، نگاهى دوباره،حسین جوان آراسته ، فصلنامه حکومت اسلامى شماره 16)