خانه » همه » مذهبی » اصطلاحات سیاسی قرآن

اصطلاحات سیاسی قرآن

اصطلاح قرآنى, کلمه یا عبارتى است که در قرآن کریم در معناى خاصى به کار رفته است و به هنگام اطلاق, بدون نیاز به قرینه مى توان آن را فهمید. این اصطلاح قرآنى زمانى سیاسى شمرده مى شود که بعد سیاسى در آن غالب یا آشکار باشد;بنابراین اگر بعد سیاسى در اصطلاحى روشن نباشد و مثلا براى فهم آن نیاز به دلالت التزامى بعید داشته باشیم در این صورت نمى توان آن را اصطلاحى سیاسى شمرد.به طور مثال به دو اصطلاح »إبرار و فجار« در برابر دو اصطلاح »اصحاب الیمین و اصحاب الشمال« توجه شود که همه در قرآن آمده اند, اما خداى تعالى ابرار و فجار را براى ارزشگذارى در آخرت به کار برده است, پس اصطلاحى سیاسى شمرده نمى شود; به عکس اصحاب الیمین و اصحاب الشمال که در قرآن براى بیان »خیر و برکت براى مردم« ـ (اصحاب الیمین) و »شر و شومى براى آنان« ـ (اصحاب الشمال) ذکر شده است, پس اصطلاحى سیاسى است, هر چند معناى سنجش در روز قیامت نیز دارد.بنابر آنچه گذشت, معیار تشخیص اصطلاح سیاسى قصد و هدف قرآن کریم از ذکر و کاربرد هر اصطلاح است; به طور مثال گاهى مقصود قرآن فقط ابراز و بیان یک معناى سیاسى است مثل اصطلاح »مستضعفین« و گاهى درصدد القاى دو بعد سیاسى و اخلاقى با هم است مانند اصطلاح »العالین فى الارض«, یا علاوه بر این دو بعد, جنبه اعتقادى را نیز در نظر دارد مثل اصطلاح »مستکبرین«, و نیز گاهى در درجه اول معناى غیر سیاسى مراد است و در درجه دوم معناى سیاسى, مثل اصطلاح »السفهإ و الراشدون«, و گاهى اساسا بعد سیاسى مقصود نیست مگر با دلالت التزامى بعید مثل »ابرار و فجار«.براى فهم دقیق اصطلاحات سیاسى در قرآن باید سیاق هر سوره اى نیز در نظر گرفته شود, زیرا سوره هاى قرآنى منظومه هایى هماهنگ هستند و اصطلاحات و موضوعات به مانند ستارگان در آن قرار گرفته و معانى خاصى را بیان مى کنند; بنابراین اکتفا به تإمل در آیاتى که اصطلاح مورد نظر در آن ذکر شده, کافى به نظر نمى رسد و باید مجموعه آیات سوره و سیاق آنها بررسى شود.نکته مهم دیگر در شناسایى و تحلیل اصطلاحات قرآنى, مراجعه به روایات است. در واقع قرآن کریم ـ با همه ژرفا و غنایش ـ متنى است که شرح مى خواهد و سنت, این امر را بر عهده دارد. احادیث پیامبر(ص) و اهل بیت(علیهم السلام) مفسر آیات الهى هستند. در موارد بسیارى, حقیقت روشنى در آیه اى هست اما پژوهشگر بدان راه نمى یابد مگر پس از آن که در تفسیر اهل بیت بیان شود. تفسیر اصطلاحات قرآنى در روایات, گاهى مستقیم و گاه غیر مستقیم است. ممکن است در روایتى حدود و مرزهاى اصطلاحى به طور کامل آشکار شود و یا فتح بابى گردد تا مولفه هایش از قرآن کریم استنباط شود. در روایات اهل بیت, گاهى اصطلاحات فرعى براى اصطلاحات اصلى قرآنى ذکر شده است. در زمینه هایى نیز سنت, اصطلاحاتى وضع کرده که قرآن کریم در آن موارد اصطلاحى ندارد.
اصطلاحات سیاسى قرآن
الارض, الخلافه فى الارض, الضرب فى الارض, السیر فى الارض, الهجره فى الارض, الارض المبارکه و المقدسه, إدنى الارض و إقصاها, الباغون فى الارض, الفرحون فى الارض, الماشون فى الارض مرحا والماشون على الارض هونا, المستضعفون و المستکبرون و العالون فى الارض, المصلحون و المفسدون فى الارض, إصحاب الیمین و إصحاب الشمال, الاعراب, إیام الله, قانونا التغییر و التبدیل, الجزیه, حزب الله و الاحزاب, خلفإ الانبیإ, الخیانه و الخائنون, السابقون بالخیرات و المسارعون فیها, السفهإ و الراشدون, السلم و الصلح و الامن, الشهاده و الشهدإ, شیاطین الانس, قوانین ضلال الاعمال و اضلالها و احباطها, الطاغون و الطاغوت, الظالمون, العهود و المواثیق و الایمان و العقود و الوعود و الامانات, الفتنه و الزیغ, الفاسقون, القرى و القرون, الکلمه الطیبه و الکلمه الخبیثه, اللهو و اللعب و التجاره, المترفون, المجاهدون و القاعدون, المعروف و المنکر, المنافقون, الولایه و البرإه.
اهمیت پژوهش در اصطلاحات سیاسى قرآن
ضرورت پژوهش در اصطلاحات سیاسى قرآن کریم از آن روست که قرآن, قانون اساسى اسلام به شمار مىآید; بنابراین براى کشف اهداف سیاسى این دین, چاره اى جز آشنایى با زبان و فرهنگ و اصطلاح شناسى خاص قرآن نیست. به خصوص که قرآن کریم در حدود چهارده قرن پیش نازل شده و در این مدت طولانى, تغییرات و تحولات بسیارى در زبان عربى رخ داده که معلوم نیست زبان عربى اى که امروزه رایج است همان لسان قرآنى باشد; بنابراین براى شناخت اصطلاحات سیاسى قرآن, لازم است در آیات تإمل کرده و از روایات اهل بیت استمداد جوییم.
اینک براى شناخت بیشتر و کامل تر »المصطلحات السیاسیه فى القرآن الکریم نوشته علی کورانی« چند اصطلاح را آن گونه که مولف تبیین کرده, به اختصار بیان مى کنیم. در این جا ترتیب خاصى مدنظر نیست و تنها چند اصطلاح مهم براى نمونه معرفى شده اند. نخست متن آیات متناسب با هر اصطلاح و سپس استنتاج و تحلیل ذکر مى شود.
حزب الله و احزاب
1. وجوب ولایت حزب الله و حرمت ولایت کافران
1 ـ »یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصارى اولیإ بعضهم اولیإ بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لایهدى القوم الظالمین« ـ (مائده (5) آیه 51).
رتد منکم عن دینه فسوف یإتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله على المومنین اعزه على الکافرین یجاهدون فى سبیل الله و لا یخافون لومه لائم ذلک فضل الله یوتیه من یشإ و الله واسع علیم. انما و لیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون. و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغلبون. یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعبا من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و الکفار اولیإ و اتقوا الله ان کنتم مومنین« ـ (مائده(5) آیه 54 ـ 57).
3 ـ »یا إیها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوى و عدوکم إولیإ تلقون الیهم بالموده و قد کفروا بما جإکم من الحق یخرجون الرسول و ایاکم ان تومنوا بالله ربکم ان کنتم خرجتم جهادا فى سبیلى و ابتغإ مرضاتى تسرون الیهم بالموده و انا اعلم بما إخفیتم و ما إعلنتم و من یفعله منکم فقد ضل سوإ السبیل« ـ (ممتحنه (60) آیه 1)
.
2. حرمت ولایت منافقان و وجوب ولایت حزب الله
1 ـ »إلم تر الى الذین تولوا قوما غضب الله علیهم ما هم منکم و لا منهم و یحلفون على الکذب و هم یعلمون« ـ (مجادله (58) آیه 14).
2 ـ »یوم یبعثهم الله جمیعا فیحلفون له کما یحلفون لکم و یحسبون إنهم على شىء الا انهم هم الکاذبون استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله اولئک حزب الشیطان الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون« ـ (مجادله (58) آیه 18 ـ 19).
3. احزاب از نوح(ع) تا حضرت محمد(ص)
1 ـ »کذبت قبلهم قوم نوح و عاد و فرعون ذوالاوتاد و ثمود و قوم لوط و اصحاب الایکه اولئک الاحزاب, ان کل الا کذب الرسل فحق عقاب« ـ (ص (38) آیه 12 ـ 14).
2 ـ »کذبت قبلهم قوم نوح و الاحزاب من بعدهم و همت کل امه برسولهم لیإخذوه, و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحق, فإخذتهم فکیف کان عقاب« ـ (غافر (40) آیه 5).
3 ـ »و قال الذى آمن یا قوم انى إخاف علیکم مثل یوم الاحزاب مثل داب قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم و ما الله یرید ظلما للعباد« ـ (غافر (40) آیه 30 ـ 31).
4. نهى از تقسیم شدن به احزاب گوناگون بعد از پیامبر(ص)
1 ـ »فإقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون. منیبین الیه و اتقوه و اقیموا الصلاه و لاتکونوا من المشرکین من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون« ـ (روم (30) آیه 30 ـ 31).
5. منافقان و مومنان در برخورد با احزاب
1 ـ »یحسبون الاحزاب لم یذهبوا و ان یإت الاحزاب یودوا لو انهم بادون فى الاعراب یسئلون عن إنبائکم و لو کانوا فیکم ما قاتلوا الا قلیلا لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجو الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا و لما رإى المومنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ایمانا و تسلیما. من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظرو ما بدلوا تبدیلا« ـ (احزاب (33) آیه 20 ـ 23).
6. حزب شیطان
1 ـ »یا ایها الناس ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاه الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور. ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا انما یدعو حزبه لیکونوا من اصحاب السعیر« ـ (فاطر (35) آیه 5 ـ 6).
2 ـ »استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله اولئک حزب الشیطان الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون« ـ (مجادله (58) آیه 19).
7. دو حزب در عصر ظهور اصحاب کهف
1 ـ »فضربنا على آذانهم فى الکهف سنین عددا. ثم بعثنا هم لنعلم اى الحزبین احصى لما لبثوا امدا« ـ (کهف (18) آیه 11 ـ 12).
استنتاج از آیات »حزب الله«
باتدبر در آیات مذکور مى توان به چند نتیجه مهم دست یافت:
1. قرآن کریم براى »حزب الله« چهار مولفه ذکر مى کند:
یکم, حزب الله در برابر حزب شیطان (یا احزاب شیطانى و دشمنان خدا) قرار دارد.
دوم, حزب الله یکى است و اختلاف و تعدد و تفرقه را بر نمى تابد. در قرآن کریم حزب الله همیشه با صیغه مفرد آمده است و تعدد و اختلاف همیشه در احزاب مقابل حزب الله (کفار و منافقان) است; از این رو در قرآن کریم, اگر »احزاب« ذکر شود مراد از آن, احزاب شیطانى و دشمنان انبیاى الهى است.
سوم, حزب الله از نظر اعتقادى, همان طور که از اضافه »حزب« به »الله« فهمیده مى شود, خدا محور است.
چهارم, همان طور که از کلمه »حزب« معلوم مى شود, حزب الله جماعت و جمعیتى از مردم هستند و به افراد به تنهایى اطلاق نمى شود; اما این آیات دلالتى بر شکل و تشکیلات و چگونگى روابط میان رهبر این جمعیت و بقیه اعضاى آن ندارد; پس مراد از »حزب الله« در قرآن, سازماندهى حزبى ـ به معناى رایج و امروزى ـ نیست; البته این امر به هیچ روى تشکیلات و نظام مندى را نفى و انکار نمى کند.
2. با توجه به وحدت حزب الله در اصطلاح قرآنى, نمى توان احزاب و جماعت هاى اسلامى را »احزاب الله« نامید, بلکه همگى اجزا و اعضاى پیکرى واحد به نام »حزب الله« هستند به شرط آن که واجد مولفه هاى مذکور باشند و عملا در مسیر تحقق اهداف الهى و اسلامى بکوشند. همان طور که گذشت, احزاب در اصطلاح قرآنى به معناى دشمنان انبیاى الهى و در برابر حزب الله قرار مى گیرد.
3. با توجه به آن چه گذشت, این که در ایران پس از پیروزى انقلاب اسلامى, کاربرد اصطلاح »حزب الله« براى بیان پدیده مردمى و انقلابى به رهبرى عالمان دین, رواج یافته, صحیح و مطابق با اصطلاح قرآنى است, زیرا عناصر و مولفه هاى آن را دارد. این پدیده و روحیه مردمى و انقلابى باید در بین مسلمانان و حرکت ها و جنبش هاى اسلامى توسعه بیابد تا با دولت اسلامى, حزب الله با عملکرد و رهبرى یگانه تشکیل شود و در برابر احزاب کفر و نفاق پایدارى کند.
4. این آیات مبارکه و سیاق آنها صفاتى را براى حزب الله برمى شمارد; از آن جمله است: خدا را دوست دارند, در برابر مومنان فروتن و در برابر کافران نفوذناپذیرند, در راه خدا جهاد مى کنند و از سرزنش هیچ کسى نمى ترسند, نماز را به پا مى دارند و زکات را مى پردازند, در برخورد با انبوه لشکر دشمنان نه تنها نمى ترسند بلکه ایمانشان به خدا و تسلیم شان در برابر اوامر او افزون مى شود و در عهدى که با خدا بسته اند صادقند و… .
5. در این آیات کریمه, ضمانتى براى استمرار و بقاى حزب الله بیان شده است: »من یرتد منکم عن دینه فسوف یإتى الله بقوم یحبهم و یحبونه…«; البته در احادیث, در تفسیر این آیه آمده که مراد امیرالمومنین على(ع) است, اما باید دانست این از باب تفسیر به فرد و مصداق اکمل و اعلا است; بنابراین همه مومنانى که داراى این صفات باشند مایه بقا و استمرار حزب الله هستند و بدون تردید امامان اهل بیت(علیهم السلام) در طلیعه و سر سلسله این بندگان صالح قرار دارند و بلکه لازمه ضمان الهى وجود جمهور و عامه مومنان است, زیرا حزب به جماعت بزرگ ـ به طور نسبى ـ اطلاق مى شود.
6. حکم شرعى اساسى که وظیفه مسلمانان را در برابر حزب الله بیان مى کند عبارت از وجوب ولایت حزب الله و برائت از دشمنان حزب الله است و این همان خط صحیح اسلامى است و آنان همان جماعتى هستندکه باید به آن ملحق شد و کسى که از آنان فاصله بگیرد از دایره اسلام خارج شده است ـ همان طور که در احادیث داریم ـ و راه حزب الله همان راه مومنان است که خداى تعالى درباره آن فرموده است:
و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدى و یتبع غیر سبیل المومنین نوله ما تولى و نصله جهنم و سإت مصیرا. (نسإ (3) آیه 115).
7. یکى از نکته ها درباره سوره احزاب, وجه تسمیه آن است, چون در آن, موضع مومنان و منافقان در برابر احزاب کافر تجاوزگر بیان شده است, از این رو »احزاب« خوانده اند و این امر دلالت مى کند بر این که این آموزه, مسإله اى مهم و اساسى است که باید تمامى نسل هاى امت اسلامى به آن اهتمام بورزد و آگاه گردد.
مسإله نهى مسلمانان از تفرقه و پراکندگى بعد از رحلت پیامبر(ص) (تبدیل شدن به احزاب گوناگون) در سوره روم آمده است. این نکته بیانگر آن است که به مانند مسیحیان فرقه فرقه نشوید و راه اختلاف و تفرقه در پیش نگیرید و »کل حزب بما لدیهم فرحون«.
تصویرى که سوره احزاب از موضع مومنان و منافقان بیان مى کند, صورتى جاودانه و آموزنده است که در باب منافقان تفصیل بیشترى دارد و مطالب سوره توبه (برائت) تکمیل کننده آموزه هاى سوره احزاب است.
با نظر به اهمیتى که قرآن کریم به مسإله احزاب داده, لازم است امروز نیز ما مسلمانان عملکرد خود را در مواجه با کشورهاى بزرگ و احزاب گوناگون با دستور العمل قرآنى مقایسه و تطبیق کنیم و در صورت لزوم به اصلاح آن بپردازیم.
8. در سوره مومنون, احزاب از حضرت نوح(ع) تا پس از حضرت عیسى(ع) ذکر شده است. در سوره مومن نیز خداى تعالى بیان مى کند که مومن آل فرعون قوم خود را برحذر داشت از این که گرفتار امرى شوند که احزاب بدان مبتلا شدند; این امر دلالت مى کند بر آن که اصطلاح احزاب به معناى امت هایى که پیامبران الهى را تکذیب کردند« در فرهنگ مصرى زمان حضرت موسى(ع) رایج و معروف بوده است. از همین آیات فهمیده مى شود که بعد از حضرت عیسى اختلاف احزاب شدت یافت و احزاب جدیدى پدید آمدند; از جمله حزب نصارا که عیسى(ع) را خدا شمردند و حزب الله که به حضرت عیسى(ع) به عنوان رسول الهى ایمان آوردند. شاید مراد از دو حزب در آیه »لنعلم إى الحزبین إحصى لما لبثوا إمدا« همین دو حزب باشند, زیرا اصحاب کهف بعد از حضرت عیسى بودند و روایت شده که آنان در اوایل قرن چهارم پس از میلاد مسیح زندگى مى کردند.
9. بر اساس آموزه قرآنى, کافران و منافقان, هر دو یاران شیطانند: »انا جعلنا الشیاطین اولیإ للذین لایومنون« ـ (اعراف (7) آیه 27), ـ »فقاتلوا إولیإ الشیطان« ـ (نسإ (4) آیه 76). در آیات سوره احزاب, منافقانى که ولایت کافران را مى پذیرند, »حزب الشیطان« نامیده شده اند, اما کافران چنین نامى نیافته اند. این نکته بیانگر آن است که علاقه و ارتباط منافقان با شیطان رابطه ویژه اى است که به درجه »استحواذ« یعنى سیطره کامل بر رهبرى آنها مى رسد: »استحوذ علیهم الشیطان«. تعبیر »استحواذ« تنها در این آیه و آیه دیگرى که آن هم مربوط به منافقان است ذکر شده است: »و ان کان للکافرین نصیب قالوا إلم نستحوذ علیکم و نمنعکم من المومنین« ـ (نسإ (4) آیه 141).
این علاقه و رابطه ممتاز سبب مى شود که منافقان نسبت به کافران به عضویت در حزب شیطان سزاوارتر باشند; بنابراین بعید نیست که حزب الشیطان ویژه منافقان باشد و کافران ـ غیرمنافق ـ احزاب موالى و پیرو حزب شیطان شمرده شوند.
ولایت و برائت
1. خدا ولى مسلمانان است و مسلمانان, اولیاى خدا
1 ـ »إالله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور« ـ (بقره (2) آیه 257).
2 ـ »والله ولى المومنین« ـ (آل عمران (3) آیه 68).
3 ـ »نحن اولیاوکم فى الحیاه الدنیا و فى الاخره« ـ (فصلت (41) آیه 31).
4 ـ »قل إغیر الله إتخذ ولیا فاطر السماوات و الارض« ـ (انعام (6) آیه 14).
5 ـ »انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا« ـ (مائده (5) آیه 55).
6 ـ »إلا ان إولیإ الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون« ـ (یونس (10) آیه 62).
7 ـ »فاعلموا ان الله مولاکم, نعم المولى و نعم النصیر« ـ (انفال (8) آیه 40).
2. اولیاى غیرالهى
الف) شیطان:
1. »یا إبت انى إخاف ان یمسک عذاب من الرحمن, فتکون للشیطان ولیا« ـ (مریم (19) آیه 45).
2. »انهم اتخذوا الشیاطین إولیإ من دون الله« ـ (اعراف (7) آیه 30).
3. »إولئک حزب الشیطان إلا ان حزب الشیطان هم الخاسرون« ـ (مجادله (58) آیه 19).
ب) طاغوت:
1. »والذین کفروا إولیاوهم الطاغوت, یخرجونهم من النور الى الظلمات« ـ (بقره (2) آیه 257).
ج) ولایت ستمگران:
1. »و کذلک نولى بعض الظالمین بعضا بما کانوا یکسبون« ـ (انعام(6) آیه 129).
2. »و ان الظالمین بعضهم إولیإ بعض, والله ولى المتقین« ـ (جاثیه (45) آیه 19).
د) ولایت کافران:
1. »یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصارى اولیإ بعضهم إولیإ بعض« ـ (مائده (5) آیه 51).
2. »و الذین کفروا بعضهم إولیإ بعض الا تفعلوه تکن فتنه فى الارض و فساد کبیر« ـ (انفال (8) آیه73).
ه.) ولایت مشرکان:
1. »ترى کثیرا منهم یتولون الذین کفروا لبئس ما قدمت لهم إنفسهم إن سخط الله علیهم و فى العذاب هم خالدون. و لو کانوا یومنون بالله و النبى و ما إنزل الیه ما اتخذوهم إولیإ و لکن کثیرا منهم فاسقون. لتجدن إشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود و الذین إشرکوا« ـ (مائده (5) آیه 80 ـ 82).
و) ولایت منافقان:
1. »المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یإمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون إیدیهم نسواالله فنسیهم ان المنافقین هم الفاسقون« ـ (توبه (9) آیه 67).
ز) ولایت منافقان براى کافران:
1. »إلم تر الى الذین تولوا قوما غضب الله علیهم, ما هم منکم و لا منهم, و یحلفون على الکذب و هم یعلمون, اعد الله لهم عذابا شدیدا انهم سإ ما کانوا یعملون, اتخذوا ایما نهم جنه فصدوا عن سبیل الله فلهم عذاب مهین« ـ (مجادله (58) آیه 14 ـ 16).
2. »بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما. الذین یتخذون الکافرین اولیإ من دون المومنین إیبتغون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا« ـ (نسإ (4) آیه 138 ـ 139).
ح) ولایت منافقان براى شیطان:
1. »و ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم لیجادلوکم« ـ (انعام (6) آیه 121).
2. »استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله اولئک حزب الشیطان الا ان حزب الشیطان هم لخاسرون« ـ (مجادله (58) آیه 19).
ط) ولایت جن:
1. »و یوم یحشرهم جمیعا یا معشر الجن قد استکثرتم من الانس و قال اولیاوهم من الانس ربنا استمتع بعضنا ببعض و بلغنا اجلنا الذى آجلت لنا قال النار مثواکم خالدین فیها الا ماشإ الله ان ربک حکیم علیم و کذلک نولى بعض الظالمین بعضا بما کانوا یکسبون« ـ (انعام (6) آیه 128 ـ 129).
3. ولى راستین خداست
1 ـ »لیس لهم من دونه ولى و لاشفیع« ـ (انعام (6) آیه 51).
2 ـ »و ما لکم من الله من ولى و لا نصیر« ـ (توبه (9) آیه 116); عنکبوت (29) آیه ;22 شورى (42) آیه 31).
3 ـ »ما لهم من دونه من ولى و لایشرک فى حکمه إحدا« ـ »کهف (18) آیه 26).
4 ـ »و الظالمون ما لهم من ولى و لانصیر إم اتخذوا من دونه إولیإ فالله هو الولى« ـ »شورى (42) آیه 8 ـ 9).
5 ـ »لایجدون لهم من دون الله ولیا و لانصیرا« ـ (احزاب (33) آیه 17).
6 ـ »مثل الذین اتخذوا من دون الله إولیإ کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و ان إوهن البیوت لبیت العنکبوت لوکانوا یعلمون« ـ (عنکبوت (29) آیه 41).
7 ـ »ذلک بان الله مولى الذین آمنوا, و ان الکافرین لامولى لهم« ـ (محمد (47) آیه 11).
8 ـ »ثم ردوا الى الله مولاهم الحق« ـ (انعام (6) آیه 62).
4. وجوب ولایت متقابل میان مسلمانان
1 ـ »انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا, الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون, و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون« ـ (مائده (5) آیه 55 ـ 56).
2 ـ »والمومنون و المومنات بعضهم إولیإ بعض, یامرون بالمعروف, و ینهون عن المنکر, و یقیمون الصلوه, و یوتون الزکوه, و یطیعون الله و رسوله إولئک سیرحمهم الله, ان الله عزیز حکیم« ـ توبه (9) آیه 71).
5. حرمت ولایت کافران
1 ـ »یا إیها الذین آمنوا لاتتخدوا عدوى و عدوکم إولیإ تلقون الیهم بالموده و قد کفروا بما جإکم من الحق, یخرجون الرسول و ایاکم ان تومنوا بالله ربکم, ان کنتم خرجتم جهادا فى سبیلى, و ابتغإ مرضاتى تسرون الیهم بالموده و انا اعلم بما اخفیتم و ما اعلنتم. و من یفعله منکم فقد ضل سوإ السبیل« ـ (ممتحنه (60) آیه 1).
2 ـ »یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصرى اولیإ… بعضهم آولیإ بعض و من یتولهم منکم فانه منهم, ان الله لایهدى القوم الظالمین« ـ (مائده (5) آیه 51).
3 ـ »یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الکافرین اولیإ من دون المومنین إتریدون ان تجعلوا لله علیکم سلطانا مبینا« ـ (نسإ (4) آیه 144).
6. آیات مودت که مرتبط با ولایت است
الف) مودتى بین مسلمانان و کافران نیست:
1. »یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوى و عدوکم اولیإ تلقون الیهم بالموده… . تسرون الیهم بالموده و انا اعلم بما اخفیتم و ما إعلنتم…« ـ (ممتحنه (60) آیه 1).
ب) دوستى منافقان با مومنان:
1. »و لئن إصابکم فضل من الله لیقولن کان لم تکن بینکم و بینه موده یا لیتنى کنت معهم فإفوز فوزا عظیما« ـ (نسإ (4) آیه 73).
ج) مودت نامبارک:
1. »و قال انما اتخذتم من دون الله اوثانا موده بینکم فى الحیاه الدنیا, ثم یوم القیامه یکفر بعضکم ببعض, و یلعن بعضکم بعضا, و مإواکم النار, و ما لکم من ناصرین« ـ (عنکبوت(29) آیه 25).
د) مودت خانوادگى:
1. »و من آیاته إن خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها, و جعل بینکم موده و رحمه ان فى ذلک لایات لقوم یتفکرون« ـ (روم (30) آیه 21).
ه.) مودت واجب:
1. »قل لااسإلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى, و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور« ـ (شورى (42) آیه 23).
و) آیات محبت که مرتبط با ولایت است:
1. »قل ان کنتم تحبون الله, فاتبعونى یحببکم الله, و یغفرلکم ذنوبکم« ـ (آل عمران (3) آیه31).
ز) بطانه کافر:
1. »یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا بطانه من دونکم لایإلونکم خبالا, ودوا ما عنتم, قد بدت البغضإ من افواههم, و ما تخفى صدورهم اکبر قد بینا لکم الایات ان کنتم تعقلون. هاانتم اولإ تحبونهم و لایحبونکم و تومنون بالکتاب کله, و اذا لقوکم قالوا آمنا, و اذا خلوا عضوا علیکم الانامل من الغیظ قل موتوا بغیظکم, ان الله علیم بذات الصدور. ان تمسسکم حسنه تسوهم, و ان تصبکم سیئه یفرحوابها, و ان تصبروا و تتقوا لایضرکم کیدهم شیئا ان الله بما یعملون محیط« ـ (آل عمران (3) آیه 118 ـ 120).
ح) حزب الله, جانشین برتر:
1. »یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله على المومنین, اعزه على الکافرین, یجاهدون فى سبیل الله, و لایخافون لومه لائم ذلک فضل الله یوتیه من یشإ, والله واسع علیم« ـ (مائده (5) آیه 54).
7. آیات اطاعت که مرتبط با ولایت است
الف) اطاعت خدا و رسول:
1. »و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله« ـ (نسإ (4) آیه 64).
2. »و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما« ـ (احزاب(33) آیه 71).
و هذه ارقام مجموعه الایات التى امرت او مدحت اطاعه الله عزوجل و الرسول(ص), معا او منفردین:
آل عمران (3) آیه 32 و 132, نسإ(4) آیه 13 و 95 و 69 و 80, مائده (5) آیه 92, انفال (8) آیه 1 و 20 و 46, توبه(9) آیه 71, نور(24) آیه 52 و 54 و 56, احزاب (33) آیه 33, محمد (47) آیه 33, فتح (48) آیه 17, حجرات (49) آیه 14, مجادله (58) آیه 13, تغابن(64) آیه 12 و 16, ایضا: بقره(2) آیه 285, نسإ(4) آیه 146, مائده (5), آیه 17, نور(24) آیه 47 و 51, احزاب (33) آیه 66.
ب) اطاعت اولوالامر:
1. »یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول, ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تإویلا ـ (نسإ(4) آیه 59).
ج) اجتناب از اطاعت گروهى از مردم:
فقد نهى عزوجل نبیه(ص) عن اطاعه الکافرین والمنافقین فى الایات: فرقان(25) آیه 52, احزاب(33) آیه 1و 48, و عن اطاعه من اتبع هواه: کهف(18) آیه 28, و عن اطاعه المکذبین: قلم(68) آیه 8, و الخلاف المهین: قلم (68) آیه 10 … .
د) اجتناب از اطاعت کافران:
1. »یا ایها الذین آمنوا ان تطیعوا فریقا من الذین اوتوا الکتب یردوکم بعد ایمانکم کافرین« ـ (آل عمران(3) آیه 100).
2. »یا ایها الذین آمنوا ان تطیعوا الذین کفروا یرد و کم على اعقابکم فتنقلبوا خاسرین« ـ (آل عمران (3) آیه 149).
ه) اطاعت مستکبران به جاى پیامبر(ص):
1. »یوم تقلب وجوههم فى النار یقولون یالیتنا اطعنا الله و اطعنا الرسولا, و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و کبرإنا فاضلونا السبیلا« ـ (احزاب (33) آیه 66 ـ 67).
و) اجتناب از اطاعت و الدین در مورد شرک:
1. »و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه و هنا على وهن و فصاله فى عامین إن اشکر لى و لوالدیک الى المصیر. و ان جاهداک على آن تشرک بى مالیس لک به علم فلاتطعهما و صاحبهما فى الدنیا معروفا« ـ (لقمان (31) آیه 14 و 15).
2. »وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک على ان تشرک بى مالیس لک به علم فلاتطعهما« ـ (عنکبوت (29) آیه 8).
8. آیات برائت
الف) برائت متقابل در آخرت:
1. »و یوم ینادیهم فیقول این شرکائى الذین کنتم تزعمون, قال الذین حق علیهم القول ربنا هولإ الذین إغوینا إغویناهم کما غوینا, تبرانا الیک ماکانوا ایانا یعبدون, و قیل ادعوا شرکإکم, فدعوهم فلم یستجیبوا لهم, ورإوا العذاب لو انهم کانوا یهتدون« ـ (قصص (28) آیه 62 ـ 64).
ب) برائت شیطان:
1. »کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر, فلما کفر قال انى برىء منک, انى إخاف الله رب العالمین, فکان عاقبتهما انهما فى النار خالدین فیها و ذلک جزإ الظالمین« ـ (حشر(59) آیه 16 ـ 17).
ج) برائت هود(ع) از شرک:
1. »قال انى اشهد الله و اشهدوا انى برىء مما تشرکون من دونه, فکیدون جمیعا ثم لاتنظرون« ـ (هود (11) آیه 54 و 55).
د) برائت ابراهیم از قومش:
1. »و اذ قال ابراهیم لابیه اننى برإ مما تعبدون« ـ (زخرف(43) آیه 26).
2. »قل یا قوم انى برىء مما تشرکون« ـ (انعام (6) آیه 78).
ه.) برائت پیامبر(ص) از مشرکان:
1. »قال یا قوم انى برىء مما تشرکون« ـ (انعام(6) آیه 78).
2. »فقل لى عملى و لکم عملکم, انتم بریئون مما اعمل و انا برىء مما تعملون« ـ (یونس(10) آیه 41).
و) اعلان برائت مسلمانان از مشرکان:
1. »برإه من الله و رسوله الى الذین عاهدتم من المشرکین. فسیحوا فى الارض اربعه اشهر, و اعلموا انکم غیر معجزى الله و إن الله مخزى الکافرین. و إذان من الله و رسوله الى الناس یوم الحج الاکبر, ان الله برىء من المشرکین و رسوله فان تبتم فهو خیرلکم و ان تولیتم فاعلموا انکم غیرمعجزى الله و بشر الذین کفروا بعذاب الیم« ـ (توبه(9) آیه 1 ـ 3).
استنتاج
با تدبر و تإمل در آیات مذکور, نتیجه هاى ذیل استنباط مى شود:
1. مسإله ولایت و برائت در قرآن کریم, موضوع ارتباطات و روابط در اسلام است که معنایى اعتقادى و نیز سیاسى دارد. این موضوع روابط و ارتباطات زیر را شامل مى شود: ارتباط متقابل بین خداى تعالى و مردم (مومنان و کافران), ارتباط دو سویه بین شیطان و مردم (مومن و کافر), علاقه متقابل بین مشرکان و پیروانشان یا شریکانشان (طاغوت ها, ظالمان, بت هاو…), روابط درونى بین کافران و بین آنها و منافقان, ارتباط متقابل مسلمانان و کافران و منافقان و علاقه مسلمانان به یکدیگر و نیز با اولوالامر و پیامبر(ص).
خداى تعالى براى این منظور, ماده »ولى« و »تولى« را برگزید که در لغت چند معنا دارد: نزدیکى دو چیز بدون فاصله, محبت و صداقت, اطاعت, یارى و نصرت و رهبرى سیاسى و زمامدارى. صاحب ولایت به معناى صاحب سلطه و کسى است; که حق ولایت یعنى حق حکومت و فرمانروایى دارد بنابراین ولایت در اسلام به معناى خط سیاسى و اعتقادى و عملى است; از سوى دیگر, ماده »برائت« بیانگر جانب سلبى قضیه است که به معناى اعتراض, بیزارى, اجتناب و عدم پذیرش به کار مى رود; بنابراین برائت مسلمان از مشرکان و منافقان به این معناست که مسوولیت عقیده و عملکرد آنان را نمى پذیرد و از آنان بیزارى مى جوید و دورى مى کند.
2. مفهوم ولایت یا ولاى اسلامى با مفهوم روابط داخلى و خارجى ـ که امرزه به کار مى رود ـ تفاوت دارد; از این رو مانعى ندارد که بین مسلمانان و کافران, روابط دیپلماسى و تجارى و فرهنگى و… برقرار شود; اما نباید بین آنان ولایت ایجاد گردد و برائت از کافران واجب است. همان طور که طبیعى است بین مسلمانان و منافقان ـ که جزئى از جامعه اسلامى محسوب مى شوند ـ روابطى باشد, اما برائت از منافقان واجب است و نباید بین مسلمان و منافق رابطه ولایت برقرار باشد.
بنابراین ولایت و ولایى حرام است که در آن علاقه ها و روابط به سطح معین و موثرى مثل تحالف (هم قسم شدن), تناصر (یکدیگر را یارى کردن, پیمان همکارىهاى نظامى) و. .. برسد. معیار حساس و محورى آن, امرى معنوى است و آن اخلاق در برائت و تمایز و تفاصلى است که اسلام بین مسلمانان و دشمنانشان مقرر کرده است; پس هرگونه اخلالى در برائت, ورود در ولایت و ولاى حرام است.
در نتیجه, عناصر اصلى سیاست ارتباط مسلمانان با کافران و منافقان عبارت است از:
یکم, برائت که آیات آتى آن را تفسیر مى کند: »قد کانت لکم إسوه حسنه فى ابراهیم و الذین معه اذا قالوا لقومهم انا برءآء منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوه و البغضإ ابدا حتى تومنوا بالله وحده ـ (ممتحنه (60) آیه 4), »و لقد کان لکم فیهم إسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و من یتول فان الله هو الغنى الحمید« ـ (ممتحنه(60) آیه 6).
دوم, تضاد عملى بین ولایت و برائت.
سوم, جواز ارتباط و تعامل با دشمنان (کافران و منافقان) در صورتى که به درجه ولایت نرسد.
3. ممکن است اشکال شود که در سیاست روابط اسلامى با کافران, شدت و خشونتى دیده مى شود, به ویژه آن که به عدم ولایت قناعت نشده و برائت و بیزارى از کافران واجب شده است. پاسخ این است که کافران و منافقان, دشمنى شدیدى به اسلام دارند و برائت کمتر از مقابله به مثل در برابر این گونه دشمنى هاى خشن و غیرانسانى است; علاوه بر این, سیاست دشمنان مبهم و پنهان است, اما سیاست اسلامى در ارتباط با آنان صریح و آشکار و قانونمند است; از طرفى دیگر, باید فلسفه و علت این سیاست اسلامى و آثار و نتایج مثبت آن را براى مسلمانان و کافران بررسى و تبیین کرد; این سیاست باعث حفظ استقلال فرهنگى و سیاسى و… براى مسلمانان مى گردد و موضع آنان را براى همیشه به عنوان یاران »حق« محفوظ نگه مى دارد که بر کافران (یاران »باطل«) غضب مى کنند و هر روز از آنها مى خواهند که ایمان بیاورند و بدین گونه بحرانى براى کافران به وجود مىآید تا در خواسته مسلمانان بیندیشند; از سویى دیگر, چون سیاست مسلمانان در ارتباط با کافران روشن و آشکار است دیگر دغدغه و اضطراب و ابهامى براى آنها باقى نمى ماند.
4. مسإله سیاست روابط داخلى و خارجى در اسلام مسإله اى حیاتى و پردامنه است, به ویژه اگر بخواهیم آن را از جهات گوناگون بررسى کنیم. در این جا به این ابعاد اشاره مى کنیم: 1 ـ بررسى تطبیقى دیدگاه اسلامى با دیدگاه هاى دیگر (یهودى, مسیحى, سرمایه دارى, سوسیالیستى و …); 2ـبررسى و مقایسه تاریخى این سیاست و سنجش آن با سیاست دشمنان اسلام در روابطشان با مسلمانان; 3 ـ واقعیت روابطى که امروزه بین دولت هاى اسلامى و کافران وجود دارد و حکم اسلام در این زمینه.
مهم ترین مسإله اى که امروز باید بررسى شود, شناسایى سیاست روابط خارجى در اسلام است, یعنى مسإله ولایت یا برائت بین مسلمانان, کافران و منافقان. همین مسإله است که مسإله وحدت منافقان در عالم اسلامى نیز شامل مى شود: »بعضهم من بعض« ـ (توبه (9) آیه 67). همچنین مسإله ولایتى که بین خود کافران وجود دارد: »بعضهم إولیإ بعض الا تفعلوه تکن فتنه فى الارض و فساد کبیر« ـ (انفال (8) آیه 73). این مسائل باید با هدف نقد و ارزیابى روابط استعمارى که بین دولت هاى اسلامى و دولت هاى مشرک وجود دارد بررسى شود. شبه قاره هند نمونه روشنى از دسیسه ها و نقشه هاى استعمار است که بر ضد ولایت داخلى مسلمانان و برائت خارجى آنان از دشمنان, طراحى و اجرا گردید که باید مایه عبرت و آینده نگرى شود.
5. از موضوعات مهم در سیاست روابط داخلى اسلام, مسإله ولایت فقیه است که سزاوار است از چند جهت بحث شود: جهت اول, این که ولایت فقیه امتداد و استمرار ولایت واجب اهل بیت(علیهم السلام) است و این که فقیه جامع شرایط در زمان غیبت امام مهدى(ع) صاحب حق ولایت و حکم است و ولایت او, اجراى ولایت امامان اهل بیت است و اخلال در ولایت فقیه, اخلال در ولایت آنان(علیهم السلام) است.
جهت دوم, ولایت فقیه مصداقى از اولوالامرى است که اطاعتش بر مسلمانان واجب است: »اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و إولى الامر منکم« و وجوب اطاعت متضمن وجوب ولایت یا درجه بالاترى از آن است.
جهت سوم, فقیهى که در رإس دولت اسلامى در ایران قرار دارد و یاران و پیروان او در سراسر عالم اسلامى, مصداقى از ولایت حزب الله هستند که در قرآن ذکر گردیده و ولایت آن حزب بر مسلمانان واجب شمرده شده و برائت از دشمنانشان لازم دانسته شده است. (مائده (5) آیه 54 ـ 55).
جهت چهارم, مصلحت عالى اسلامى ایجاب مى کند که ولایت براى فقیهى که در رإس دولت اسلامى در ایران قرار دارد واجب شود با قطع نظر از وجوب فقهى ولایتش, چون تجربه ایران بیانگر مقابله اسلام و کفر جهانى است و پیروزى یا شکست آن در آینده اسلام و مسلمانان در سراسر جهان موثر خواهد بود.
( برگرفته از : اصطلاحات سیاسى قرآن ، محمد خردمند ، فصلنامه علوم سیاسی)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد