حق شب قدر است در شب ها نهان تا کند جان هر شبى در امتحان
نه همه شب ها بود قدر اى جوان!نه همه شب ها بود خالى از آن
در میان دلق پوشان یک فقیرامتحان کن و آن که حق است آن بگیر
مثنوى، دفتر 2، ابیات 2935 – 2937.
از این رو پرسش شما را باید به صورت دیگرى بیان کرد و آن این که چرا اصلاً باید وحى و نزول وحى باشد؟
1. ضرورت وحى:
در تاریخ ادیان توحیدى، پس از نام مقدس خداوند، هیچ کلمه اى به اهمیت و شگرفى «وحى» نیست؛ چرا که اگر وحى نبود:
1. خداوند، با غنا و استغناى کامل ذات و ذاتى اش از کل آفرینش، در پرده «غیب الغیوب» باقى مى ماند و در آن صورت، کار انسان، زار و عرصه بر او تنگ مى شد و کل بشریت با یک دست اسلحه شکسته بسته؛ یعنى، عقل عدد اندیش، تنها مى ماند. علامه سیدمحمدحسین طباطبایى، قرآن در اسلام، دفتر انتشارات اسلامى، قم: چاپ هفتم، 1374 ش، ص 91 و 92.
2. میان غیب و شهود، طبیعت و ماوراى طبیعت، فاصله اى پر نکردنى مى افتاد.
3. اگر خداوند خود را از طریق وحى بر انسان آشکار نمى کرد، آدمى ناچار بود که درباره وجود خداوند، فقط حدس بزند و یا مردم حداقل به دو گروه تقسیم مى شدند: عده اى حدس مى زدند که خدا هست و مبدئى هست؛ هم جهان، غیبى و هم غیب، جهانى دارد. عده اى نیز حدس مى زدند که هر چه هست در همین دنیا است، نه پیش از آفرینش خداوندى در کار بوده است و نه پس از پایان طبیعى جهان. سپس از حدس هم فراتر مى رفتند؛ چنان که در تاریخ فکر و فلسفه رفتند و العیاذ بالله استدلال به عدم مبدأ مى کردند. بهاءالدین خرمشاهى، قرآن شناخت، طرح نو، تهران: چاپ سوّم، 1375 ش، ص 45 و46.
4. اگر وحى نبود، آدمى در پرتو وجود و جاودانگى روح، براى شناخت حقایق جهان پس از مرگ، هیچ منبع اطلاعاتى نداشت و هیچ گونه پیش بینى خاصى در باب نیازهاى ضرورى این سفر طولانى و بى بازگشت، نمى توانست ارائه کند.
2. ضرورت قرآن:
اگر قرآنى نبود:
1. آدمى از اولین، مهم ترین و پربارترین نعمت الهى محروم مى شد؛ زیرا انسان تنها در سایه تعلیم خداوند و دریافت و تلقى قرآن، به کمال نهایى خویش مى رسد و تا قرآن نباشد، کسى به مقام انسانیت راه نمى یابد. تفسیر موضوعى قرآن، صص 23 – 24.
2. انسان عاقل نمى گشت؛ تعالیم قرآن تنها براى عالم نمودن نیست؛ بلکه براى عاقل ساختن انسان ها است. عنکبوت (29)، آیه 43. تلاش قرآن براى این است که انسان را – پس از عالم شدن – عاقل کند و عاقل کسى است که معارف الهى را خوب بفهمد و آن فهمیده ها را نیز خود معتقد شود و در مقام عمل هم خوب عمل کند.
3. انسان از هدایت محروم مى گشت؛ زیرا قرآن کتاب هدایت و در واقع آخرین، عالى ترین و کامل ترین آن است، نحل (16)، آیه 89؛ بقره(2)، آیات 1-2 و….
4. آدمى در افراط و تفریط فرو مى غلتید؛ زیرا انسان به بعضى از چیزها گرایش دارد و از بعضى دیگر گریزان و منزجر است. نقش قرآن در این میان تعدیل ارادت و کراهت انسان است که انسان به چه سمتى گرایش پیدا کند و از چه سمتى بپرهیزد. از این رو قرآن کریم براى تنظیم جذب و دفع، تعدیل شهوت و غضب، تصحیح ارادت و کراهت، تسویه محبت وعداوت و تولاّى انسان ها، بشیر و نذیر است. فصلت (41)، آیات 2 و 4 – مریم(19)، آیه 97.
لیک گر واقف شوى زین آب پاک که کلام ایزد است و روحناک
نیست گردد وسوسه کلى ز جان دل بیابد ره به سوى گلستان
ز آن که در باغى و در جویى پردهر که از سر صحف بویى برد
مثنوى، دفتر 4، ابیات 3470 – 3472.
5. آدمى در غفلت بود و عمر خود را به غفلت سپرى مى کرد؛ زیرا تنها نگاه خود را محدود به دنیاى مادى مى ساخت و آن را چون سراى حقیقت مى انگاشت. از این رو جهان براى او معنایى ورا و بالاتر از خود نداشت؛ بلکه هر چه را مى دید و مى نگریست، تنها موجودات تقطیع شده اى مى پنداشت که فارغ از مبدأ و غایت است و نه «از جایى است» و نه «رو به جایى» دارد. امّا آیات قرآن، انسان را به تدبیر واداشته، او را از این غفلت بیدار مى سازد. ص (38)، آیه 29؛ محمد(47)، آیه 24 (براى آگاهى بیشتر در این باب نگا: مقالات، ج 1، صص 89 – 98).
به هر روى دلیل نزول قرآن، نیاز آدمى است و تا زمانى که این نیاز هست – که تا ابد خواهد بود – باید قرآن باشد و تا قرآن هست، باید ظرف نزول و زمان ابلاغ آن (شب قدر) وجود داشته باشد. و به دلیل آنکه قرآن در شب قدر نازل گشته، این شب داراى اهمیتى ژرف است. براى آشنایى بیشتر با قرآن ر.ک: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 1.