اوحرّه دختر حلیمه سعدیه دایه پیامبر بوده است و ماجرایى که اشاره کردهاید در کتابهاى زیر آمده است :
1 – علامه مجلسى از کتاب « الروضه » در « بحارالانوار » ، ج 46 ، ص . 134
2 – الصراط المستقیم ، على بن یونس العاملى ، ج 1 ، ص . 230
3 – الفضائل ، شاذان بن جبرئیل القمى ، ص . 136
4 – القصص ، قطب راوندى ، ص 351 اصل ماجرا به نقل از کتاب الفضائل 1 چنین است : « . . . هنگامى که حره دختر حلیمه سعیده وارد بر حجاج بن یوسف ثقفى شده و در برابر او قرار گرفت ، حجاج به او گفت : خدا تو را نزد من آورد شنیدهام که تو على ( ع ) را بر ابوبکر و عمر و عثمان برترى مىدهى ! حره پاسخ داد : هر کس گفته است که من على را فقط از این چند نفر برتر مىدانم دروغ گفته است ، بلکه او را از آدم و نوح و لوط و ابراهیم و موسى و داود و سلیمان و عیسى ابن مریم ( ع ) افضل مىشناسم . حجاج گفت : واى بر تو ! تو على را از صحابه و هفتنفر از انبیا اولىالعزم برتر مىانگارى ؟ اگر این مسأله را ثابت نکنى گردنت را خواهم زد ! حره گفت : این من نیستم که او را برتر از این پیامبران شمردهام ، بلکه خداوند تعالى در کتاب خود او را برتر از آنان معرفى کرده است . مثلاً درباره حضرت آدم مىفرماید : وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى 20 : 121 و آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت ، 2 ولى در مورد حضرت على ( ع ) مىفرماید : وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً 76 : 22 کوشش شما مقبول افتاده است ، 3 . حجاج گفت : آفرین اى حره ! پس چطور على را بر نوح و لوط برتر مىانگارى ؟ حره پاسخ داد : این نیز از سوى خداست که در مورد نوح و لوط فرمود : ضَرَبَ اَللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَتَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اَللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ اُدْخُلاَ اَلنَّارَ مَعَ اَلدَّاخِلِینَ 66 : 10 خدا براى کسانى که کفر ورزیدهاند ، زن نوح و زن لوط را مثل آورده [ که ] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست ( شوهران ) آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد : با داخلشوندگان داخل آتش شوید » .
4 ولى همراه علىبن ابیطالب فرشتگان بزرگ خدا در سدرهالمنتهى بوده و همسرش دخت پیامبر حضرت فاطمه زهرا ( س ) بوده است ، کسى که خدا به رضاى او خشنود و به غضب او خشمگین مىشود . حجاج گفت : احسنت اى حره ! پس چسان على را بر ابراهیم خلیل برترى مىدهى ؟ او پاسخ داد : خدا او را برترى داده است ، زیرا درباره ابراهیم فرمود : وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِى کَیْفَ تُحْىِ اَلْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِى 2 : 260 آنگاه که ابراهیم گفت : پروردگارا ، به من نشان ده ، چگونه مردگان را زنده مىکنى ؟ فرمود : مگر ایمان نیاوردهاى ؟ گفت : چرا ، ولى تا دلم آرامش یابد ، 5 در حالى که مولاى من امیرالمؤمنین ( ع ) سخنى گفت که هیچ مسلمانى در آن تردید ندارد و آن این بود که : H « لو کشف الغطاء ما ازدوت یقیناً E اگر پرده کنار رود به یقینم افزوده نمىشود » . و این سخنى است که احدى پیش از او و پس از او برزبان نرانده است . حجاج گفت : آفرین اى حره ! پس چگونه او را از موسى ( ع ) برتر مىنشانى ؟ پاسخ داد : به دلیل کلام خدا که درباره موسى فرمود : فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ 28 : 21 صبحگاهان در شهر بیمناک و در انتظار ( حادثهاى بود ) ، 6 در حالى که على ( ع ) در بستر پیامبر ( ص ) آرمید بىآن که اندک خوفى به دل راه دهد ، تا آن که خدا در حق او چنین نازل کرد : وَ مِنَ اَلنَّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ اَللَّهِ 2 : 207 و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خوشنودى خدا مىفروشد و خدا نسبت به ( این ) بندگان مهربان است ، 7 . حجاج گفت : احسنت اى حره ! لیکن چگونه على را از سلیمان و داود برتر مىانگارى ؟ جواب داد : برترى او بر آنها در سخن خداست که فرمود : یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِى اَلْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ اَلنَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ اَلْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اَللَّهِ 38 : 26 اى داود ما تو را در زمین خلیفه ( جانشین ) گردانیدیم پس میان مردم به حق داورى کن و زنهار از هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا به دور کند .
در حقیقت کسانى که از راه خدا به در مىروند به ( سزاى ) آنکه روز حساب را فراموش کردهاند عذابى سخت خواهند داشت ، 8 نیز خداوند فرمود : فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ 21 : 79 پس آن ( داورى ) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک ( از آن دو ) حکمت و دانش عطا کردیم و کوهها را با داوود و پرندگان به نیایش وا داشتیم و ما کنند ( این کار ) بودیم ، 9 در حالى که مولاى ما امیرمؤمنان ( ع ) فرمود : H « سلونى عما فوق العرش ، سلونى عما تحتالعرش ، سلونى قبل ان تفقدونى E سؤال کنید از من از آنچه ماوراى عرش است و سؤال کنید از آنچه زیر مجموعه عرش است قبل از آنکه مرا از دست دهید از من بپرسید » . همچنین حضرتش در روز فتح خیبر نزد پیامبر ( ص ) آمد . پیامبر به حاضرین فرمود : برترین ، داناترین و بهترین قضاوتگر در میان شما على است : حجاج گفت : آفرین ، بگو که چطور على را بر سلیمان برترى مىبخشى ؟ پاسخ داد : خدا او را برترى داده آن جا که دعاى سلیمان را نقل مىکند که : قالَ رَبِّ اِغْفِرْ لِى وَ هَبْ لِى مُلْکاً لا یَنْبَغِى لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِى 38 : 35 گفت : « پروردگارا ، مرا ببخش و ملکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد » ، 10 در حالى که مولایمان على فرمود : H « لاحاجه لى فیک قد طلقتک ثلاثاً E هیچ به تو حاجتى ندارم و تو را سه طلاقه کردم 11 آن گاه خدایتعالى چنین نازل کرد : تِلْکَ اَلدَّارُ اَلْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِى اَلْأَرْضِ وَ لا فَساداً 28 : 83 آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مىدهیم که در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام ( خوش ) از آن پرهیزگاران است ، 12 . حجاج گفت : احسنت اى حره ! پس چگونه على را از عیسىبنمریم ( ع ) برتر مىدانى ؟ حره گفت : این نیز از سوى خداست که فرمود : إِذْ قالَ اَللَّهُ یا عِیسَى اِبْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اِتَّخِذُونِى وَ أُمِّى إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اَللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِى أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِى بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِى نَفْسِى وَ لا أَعْلَمُ ما فِى نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ اَلْغُیُوبِ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِى بِهِ 5 :
117 – 116 و هنگامى را که خدا فرمود : اى عیسى پسر مریم ، آیا تو به مردم گفتى : من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستید ؟ ) گفت : منزّهى تو ، مرا نزیبد که ( درباره خویشتن ) چیزى را که حق من نیست بگویم . اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را مىدانستى . آنچه در نفس من است تو مىدانى و آنچه در ذات توست من نمىدانم چرا که تو خود ، داناى رازهاى نهانى جز آنچه مرا بدان فرمان دادى ( چیزى ) به آنان نگفتیم ( گفتهام ) که خدا پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید و تا وقتى در میانشان بودم بر آنان گواه بودم پس چون روح مرا گرفتى تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چیز گواهى . 13 . پس عیسى حکم کسانى که او را به خدایى گرفتند به قیامت وانهاد . اما وقتى « حروریه » در نهروان چنین انحرافى را در مورد على ( ع ) مرتکب شدند با آنان جنگید و درنگ و تأخیر به خود راه نداد . آرى اینها فضائلى است که با فضایل احدى قابل قیاس نیست . حجاج گفت : آفرین بر تو ! چه خوب پاسخ گفتى . اگر غیر از این بود همان که گفتم اجرا مىشد . سپس او را رها کرد و با احترام روانه ساخت . درود و رحمت خدا بر او باد .
( 1 ) ( ص 136 – 137 ) ( 2 ) ( طه ، آیه 121 ) ( 3 ) ( انسان ، آیه 22 ) ( 4 ) ( تحریم ، آیه 10 ) ( 5 ) ( بقره ، آیه 260 ) ( 6 ) ( قصص ، آیه 18 ) ( 7 ) ( بقره ، آیه 207 ) ( 8 ) ( ص ، آیه 26 ) ( 9 ) ( انبیاء ، آیه 79 ) ( 10 ) ( ص ، آیه 35 ) ( 11 ) ( حکمت 77 ) ( 12 ) ( قصص ، آیه 83 ) ( 13 ) ( مائده ، آیه 116 و 117 )
1 – علامه مجلسى از کتاب « الروضه » در « بحارالانوار » ، ج 46 ، ص . 134
2 – الصراط المستقیم ، على بن یونس العاملى ، ج 1 ، ص . 230
3 – الفضائل ، شاذان بن جبرئیل القمى ، ص . 136
4 – القصص ، قطب راوندى ، ص 351 اصل ماجرا به نقل از کتاب الفضائل 1 چنین است : « . . . هنگامى که حره دختر حلیمه سعیده وارد بر حجاج بن یوسف ثقفى شده و در برابر او قرار گرفت ، حجاج به او گفت : خدا تو را نزد من آورد شنیدهام که تو على ( ع ) را بر ابوبکر و عمر و عثمان برترى مىدهى ! حره پاسخ داد : هر کس گفته است که من على را فقط از این چند نفر برتر مىدانم دروغ گفته است ، بلکه او را از آدم و نوح و لوط و ابراهیم و موسى و داود و سلیمان و عیسى ابن مریم ( ع ) افضل مىشناسم . حجاج گفت : واى بر تو ! تو على را از صحابه و هفتنفر از انبیا اولىالعزم برتر مىانگارى ؟ اگر این مسأله را ثابت نکنى گردنت را خواهم زد ! حره گفت : این من نیستم که او را برتر از این پیامبران شمردهام ، بلکه خداوند تعالى در کتاب خود او را برتر از آنان معرفى کرده است . مثلاً درباره حضرت آدم مىفرماید : وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى 20 : 121 و آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت ، 2 ولى در مورد حضرت على ( ع ) مىفرماید : وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً 76 : 22 کوشش شما مقبول افتاده است ، 3 . حجاج گفت : آفرین اى حره ! پس چطور على را بر نوح و لوط برتر مىانگارى ؟ حره پاسخ داد : این نیز از سوى خداست که در مورد نوح و لوط فرمود : ضَرَبَ اَللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَتَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اَللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ اُدْخُلاَ اَلنَّارَ مَعَ اَلدَّاخِلِینَ 66 : 10 خدا براى کسانى که کفر ورزیدهاند ، زن نوح و زن لوط را مثل آورده [ که ] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست ( شوهران ) آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد : با داخلشوندگان داخل آتش شوید » .
4 ولى همراه علىبن ابیطالب فرشتگان بزرگ خدا در سدرهالمنتهى بوده و همسرش دخت پیامبر حضرت فاطمه زهرا ( س ) بوده است ، کسى که خدا به رضاى او خشنود و به غضب او خشمگین مىشود . حجاج گفت : احسنت اى حره ! پس چسان على را بر ابراهیم خلیل برترى مىدهى ؟ او پاسخ داد : خدا او را برترى داده است ، زیرا درباره ابراهیم فرمود : وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِى کَیْفَ تُحْىِ اَلْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِى 2 : 260 آنگاه که ابراهیم گفت : پروردگارا ، به من نشان ده ، چگونه مردگان را زنده مىکنى ؟ فرمود : مگر ایمان نیاوردهاى ؟ گفت : چرا ، ولى تا دلم آرامش یابد ، 5 در حالى که مولاى من امیرالمؤمنین ( ع ) سخنى گفت که هیچ مسلمانى در آن تردید ندارد و آن این بود که : H « لو کشف الغطاء ما ازدوت یقیناً E اگر پرده کنار رود به یقینم افزوده نمىشود » . و این سخنى است که احدى پیش از او و پس از او برزبان نرانده است . حجاج گفت : آفرین اى حره ! پس چگونه او را از موسى ( ع ) برتر مىنشانى ؟ پاسخ داد : به دلیل کلام خدا که درباره موسى فرمود : فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ 28 : 21 صبحگاهان در شهر بیمناک و در انتظار ( حادثهاى بود ) ، 6 در حالى که على ( ع ) در بستر پیامبر ( ص ) آرمید بىآن که اندک خوفى به دل راه دهد ، تا آن که خدا در حق او چنین نازل کرد : وَ مِنَ اَلنَّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ اَللَّهِ 2 : 207 و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خوشنودى خدا مىفروشد و خدا نسبت به ( این ) بندگان مهربان است ، 7 . حجاج گفت : احسنت اى حره ! لیکن چگونه على را از سلیمان و داود برتر مىانگارى ؟ جواب داد : برترى او بر آنها در سخن خداست که فرمود : یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِى اَلْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ اَلنَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ اَلْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اَللَّهِ 38 : 26 اى داود ما تو را در زمین خلیفه ( جانشین ) گردانیدیم پس میان مردم به حق داورى کن و زنهار از هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا به دور کند .
در حقیقت کسانى که از راه خدا به در مىروند به ( سزاى ) آنکه روز حساب را فراموش کردهاند عذابى سخت خواهند داشت ، 8 نیز خداوند فرمود : فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ 21 : 79 پس آن ( داورى ) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک ( از آن دو ) حکمت و دانش عطا کردیم و کوهها را با داوود و پرندگان به نیایش وا داشتیم و ما کنند ( این کار ) بودیم ، 9 در حالى که مولاى ما امیرمؤمنان ( ع ) فرمود : H « سلونى عما فوق العرش ، سلونى عما تحتالعرش ، سلونى قبل ان تفقدونى E سؤال کنید از من از آنچه ماوراى عرش است و سؤال کنید از آنچه زیر مجموعه عرش است قبل از آنکه مرا از دست دهید از من بپرسید » . همچنین حضرتش در روز فتح خیبر نزد پیامبر ( ص ) آمد . پیامبر به حاضرین فرمود : برترین ، داناترین و بهترین قضاوتگر در میان شما على است : حجاج گفت : آفرین ، بگو که چطور على را بر سلیمان برترى مىبخشى ؟ پاسخ داد : خدا او را برترى داده آن جا که دعاى سلیمان را نقل مىکند که : قالَ رَبِّ اِغْفِرْ لِى وَ هَبْ لِى مُلْکاً لا یَنْبَغِى لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِى 38 : 35 گفت : « پروردگارا ، مرا ببخش و ملکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد » ، 10 در حالى که مولایمان على فرمود : H « لاحاجه لى فیک قد طلقتک ثلاثاً E هیچ به تو حاجتى ندارم و تو را سه طلاقه کردم 11 آن گاه خدایتعالى چنین نازل کرد : تِلْکَ اَلدَّارُ اَلْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِى اَلْأَرْضِ وَ لا فَساداً 28 : 83 آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مىدهیم که در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام ( خوش ) از آن پرهیزگاران است ، 12 . حجاج گفت : احسنت اى حره ! پس چگونه على را از عیسىبنمریم ( ع ) برتر مىدانى ؟ حره گفت : این نیز از سوى خداست که فرمود : إِذْ قالَ اَللَّهُ یا عِیسَى اِبْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اِتَّخِذُونِى وَ أُمِّى إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اَللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِى أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِى بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِى نَفْسِى وَ لا أَعْلَمُ ما فِى نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ اَلْغُیُوبِ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِى بِهِ 5 :
117 – 116 و هنگامى را که خدا فرمود : اى عیسى پسر مریم ، آیا تو به مردم گفتى : من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستید ؟ ) گفت : منزّهى تو ، مرا نزیبد که ( درباره خویشتن ) چیزى را که حق من نیست بگویم . اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را مىدانستى . آنچه در نفس من است تو مىدانى و آنچه در ذات توست من نمىدانم چرا که تو خود ، داناى رازهاى نهانى جز آنچه مرا بدان فرمان دادى ( چیزى ) به آنان نگفتیم ( گفتهام ) که خدا پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید و تا وقتى در میانشان بودم بر آنان گواه بودم پس چون روح مرا گرفتى تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چیز گواهى . 13 . پس عیسى حکم کسانى که او را به خدایى گرفتند به قیامت وانهاد . اما وقتى « حروریه » در نهروان چنین انحرافى را در مورد على ( ع ) مرتکب شدند با آنان جنگید و درنگ و تأخیر به خود راه نداد . آرى اینها فضائلى است که با فضایل احدى قابل قیاس نیست . حجاج گفت : آفرین بر تو ! چه خوب پاسخ گفتى . اگر غیر از این بود همان که گفتم اجرا مىشد . سپس او را رها کرد و با احترام روانه ساخت . درود و رحمت خدا بر او باد .
( 1 ) ( ص 136 – 137 ) ( 2 ) ( طه ، آیه 121 ) ( 3 ) ( انسان ، آیه 22 ) ( 4 ) ( تحریم ، آیه 10 ) ( 5 ) ( بقره ، آیه 260 ) ( 6 ) ( قصص ، آیه 18 ) ( 7 ) ( بقره ، آیه 207 ) ( 8 ) ( ص ، آیه 26 ) ( 9 ) ( انبیاء ، آیه 79 ) ( 10 ) ( ص ، آیه 35 ) ( 11 ) ( حکمت 77 ) ( 12 ) ( قصص ، آیه 83 ) ( 13 ) ( مائده ، آیه 116 و 117 )