1. طلب:
در این مرحله سالک بدون آنکه احساس آرامش کند، یکسره در جست و جو و تلاش بوده و با پایدارى و استقامت، از کوشش و انتظار آنى آرام نمى گیرد.
2. عشق:
در این مرحله شخص سالک عقل محدود حسابگرِ ناظر به نفع و ضرر را کنار گذاشته و با نیروى عشقِ عقل سوز، کلیه پیشامدهاى ناگوار، ناکامى ها و رنج ها را جهت رسیدن به معشوق تحمل مى کند و پروانه وار خود را به آتش زده و از سوختن هیچ پروایى ندارد.
3. معرفت:
در این مرحله سالک راه خدا بر اثر مواظبت بر طاعات و فرمان بردارى از خداى متعال از بشریت خویش فانى شده و در معروفِ سلطان ازل مستغرق مى گردد و از تجلیات اسمایى بهره مند گشته و به سلطنت معنوى دست مى یابد.
4. استغفار:
در این مرحله سالک بر اثر برطرف ساختن تعلقات دنیوى از تعلق به اسباب مادى و وسایل حسى بى نیاز گشته و از تجلیات صفاتى خداوند بهره مند مى گردد.
5. تجرید و توحید:
در این مرحله سالک «آفتاب ازل» را در نهاد تمام موجودات پرتوافکن و همه کثرات را در آن ذات بى مثال مستهلک مى بیند.
6. حیرت:
در این مرحله سالک از خود و تمام ما سوا بى خبر و غافل گردد و نمى داند که هستند یا نیستند؟ فانى اند یا باقى؟ در این مرحله دل سالک را امواج حکمت فرا گرفته و رازهاى غیبى و گنجینه هاى الهى، برایش پدیدار مى گردد و اسرار معنوى – بدون تصرف اندیشه و دخالت خیال – بر زبانش جارى مى شود.
7. فقر و فنا:
در این مرحله سالک به مقام تجلى ذاتى حق (مقام ولایت) دست یافته و غیر از هستى ناب و وجود مطلق، چیزى را نمى یابد و نهاد او از هستى امکانى، پاک گشته و فناى مطلق به او روى مى آورد.
اما در خصوص بخش آخر پرسش شما یکى از تقسیمات سه گانه رایج در میان متصوفه، تقسیم به مرتبه شریعت، طریقت و حقیقت است. مقصود از آن این است که:
اولین گام اساسى در جهت تقرب به خداوند، تسلیم بودن بى چون و چرا در مقابل تمامى احکام الهى و رعایت اوامر و نواهى شرعى است. با موفقیت کامل در مرحله یاد شده، مى توان به مرتبه دوم، ارتقا یافت و وارد طریقت شد. در این گام ضمن محافظت بر لوازم شریعت، سیرى در لبّ و مغز احکام الهى باید کرد و علاوه بر تسلیم جوارح؛ دل و روح را نیز باید در مسیر فرمانبردارى و حرکت به سوى او، قرار داد که لازمه آن پیراستن نفس از همه کژى ها و زشتى ها و علایق غیر خدایى و آراستن آن به فضایل و ملکات عالى تر است.
در مرتبه سوم انسان به حق مى رسد و در مقام قرب الهى فنا مى شود و یکسره انیت و انانیت را فرو مى گذارد و ربانى مى شود.[ حقیقت ] گفتنى اینکه در منازل و مراحل سلوک دیدگاه هاى متعددى با استفاده از قرآن و روایات مطرح شده است: برخى قائل به یک منزل بوده، مى گویند: «قطع و وصل»؛ یعنى، انقطاعِ از مخلوق و اتصال به خالق. گروهى به دو منزل قائلند: ظاهر و باطن، شهود و غیب، خلق و امر، حجب ظلمانى و نورانى. عده اى دیگر سه منزل گفته اند و آن را منطبق بر عوالم وجود دانسته اند: عالم طبع، مثال و عقل. عالم طبع در نسبت با «ماده»، عالم مثال با «ملکوت» و عالم عقل با «جبروت» است. برخى چهار منزل اعتبار کرده اند؛ چنان که عارف شیرازى مى فرماید:
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
عده اى مراحل سلوک را تا هفت منزل دانسته و آن را از آیات قرآنى گرفته اند: «ارضین سبعه» و «و سماوات سبع»؛ چنان که عطار مى گوید:
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
برخى مراتب سلوک را تا ده مقام شمارش کرده اند و بعضى بر اساس روایت هاى زیر، مراحل سلوک را صد مرحله دانسته اند: رسول خدا«صلى الله علیه وآله» مى فرماید:
«فتقدمت فکشف لى عن سبعین حجاب»؛ بحارالانوار، ج 18، ص 391.؛ «پس جلو رفتم و هفتاد حجاب برداشته شد» و یا امام على«علیه السلام» مى فرماید: «قال رسول الله«صلى الله علیه وآله»: ان للّه تعالى تسع و تسعین اسماء مأة الا واحداً من احصاها دخل الجنة»؛ التوحید، ص 194.؛ «رسول اکرم«صلى الله علیه وآله» فرمودند همانا براى خداى تعالى 99 اسم است. صد تا یکى کمتر، کسى که بتواند این اسما را بشمارد، به بهشت مى رود». خواجه عبدالله انصارى در منازل السائرین صد منزل براى سلوک مى شمرد و براى هر منزل، ده مقام قائل است که جمعاً هزار منزل مى شود. خواجه نصیرالدین طوسى 31 منزل قائل است و …نگا: درآمدى بر سیر و سلوک، ص 88 – 91 و نیز شرح بر مقامات اربعین، ص 51 – 55.. باید توجه کرد که آنچه اهمیت دارد سیر تکامل معنوى انسان است که غایت و نهایت این سیر «شهود خداوند متعال» است.
امّا «قرب» نزد متصوفه:
مرتبه اى است که براى سالک پدید مى آید، حجاب ها و اسباب از میان مى رود و سلوک و سیر طولانى منقطع مى گردد تا همه احوال و افعال او به نور خفى منور مى شود و هر چه کند و گوید در آفرینش، هیچ کس را مخالط و مستمع و مرجع نبیند مگر حضرت حق را.نگا: التصفیة فى احوال المتصوفه، ص 195، التعرف، ص 107؛ شرح کلمات قصار باباطاهر، ص 452. به بیان دیگر، قرب به معناى اتصاف به صفات ربوبى و تخلق به اخلاق ملکوتى است؛ یعنى، انسان در مسیر تکاملى خویش رشد علمى و عملى کند و به جایى رسد که متصف به صفات ربوبى شود. عالى ترین مرتبه این است که انسان به فعلیت تامه برسد و انسان کامل شود.در آسمان معرفت، ص 49.
ابونصر سراج از متصوفان بزرگ در کتاب اللمع مى گوید: «اهل قرب بر سه حالند:
نخست. «متقربون به خدا به انواع طاعت؛ براى آنکه مى دانند خدا عالم است و نزدیک آنان و قادر بر آنها است.
دوّم. حال محققین در قرب که به هرچه نگاه مى کنند، خدا را نزدیک تر به آن چیزى مى بینند تا خود را.
سوّم. حال بزرگان و اهل نهایات است که باید از مرحله مبتدیان بگذرند و به طورى فانى شوند که قرب خدا را نبینند؛ یعنى، خود حالِ قرب فراموش شود و بنده از بیخودى نداند که در حال قرب است.کتاب اللمع، ص 56-57.
برخى از بزرگان براى قرب معنوى، دو مرحله دانسته اند: قرب فرایض و واجبات و قرب نوافل و مستحبات.چهل حدیث، ص 495-497.