خانه » همه » مذهبی » نقش دین در اجتماع-دین در روابط اجتماعی

نقش دین در اجتماع-دین در روابط اجتماعی

دین با پایه ریزی جامعه ای بر مبانی ارزش های انسانی و معنوی، نقش محوری و اساسی در ترسیم ساختارهای اجتماعی دارد با این توضیح که دین و مذهب در حوزه اجتماعی به دنبال پی ریزی جامعه ای است که در آن ارزش ها و اصول انسانی و معنوی حاکم باشد و این ارزش ها و اصول در روابط اجتماعی افراد از کوچک ترین واحد اجتماع یعنی خانواده تا سطح کلان جامعه تبلور پیدا کند. بدیهی است که براساس چنین جامعه ای ساختار متناسب با آن باید ترسیم و پایه ریزی شود به تعبیر دیگر دین در راستای نقش هدایت و جهت دهی زندگی اجتماعی انسان در کنار توجه به ابعاد فردی براساس تعالیم الهی جامعه ای را ترسیم می کند که در کنار تامین نیازهای مادی انسان ها و افراد جامعه به نیازهای معنوی آنان نیز توجه شود و پیشرفت مادی و معنوی را برای افراد جامعه به ارمغان بیاورد برای نیل به این اهداف باید ساختارهای اقتصادی،‌ فرهنگی و اجتماعی متناسب و همسو با اهداف و آرمان های جامعه شکل بگیرد. بنابراین دین در پایه ریزی و شکل گیری و جهت دهی اجتماعی در یک جامعه دینی که محور روابط اجتماعی براساس آرمان ها و اهداف ترسیم شده برای جامعه تأثیری محوری و اساسی دارد. از این رو ساختارهای اجتماعی غیر دینی در جامعه ای است که بر مبنای سکولاریسم شکل گرفته و دین را از عرصه اجتماعی کنار گذاشته است. زیرا ساختارهای اجتماعی در هر جامعه ای براساس مبانی معرفتی و اهداف آن جامعه شکل گرفته و با آن همسو و هماهنگ است. ما معتقدیم براساس تعالیم نورانی دین مبین اسلام می توان جامعه ای را پایه ریزی نمود که سعادت و پیشرفت مادی و معنوی انسان ها را به بهترین صورت تأمین نماید. امام (ره) در این باره می فرمودند: «اسلام و حکومت اسلامی پدیده الهی است که با به کار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین درجه تأمین می کند و قدرت آن را دارد که قلم سرخ بر ستمگری ها و چپاول ها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسان ها را به کمال مطلوب خود برساند و مکتبی است که بر خلاف مکتب های غیرتوحیدی در تمام شئون فردی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که درتربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فرو گذار ننموده است و موانع مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است. (وصیت نامه الهی سیاسی، تهران،‌ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 68، ص 7 و 8)
بنا بر این مذهب و ادیان الهی آثار و کارکردهای بسیار متعدد و سازنده ای در حوزه فردی و اجتماعی دارند ؛ با توجه به گستردگى مصادیق آثار، خدمات و کارکردهاى مثبت دین، تنها به نمونه هایى از این آثار و کارکردها به نقل از کتاب «کلام جدید،عبدالحسن خسروپناه ، ص245» مى پردازیم.
کارکردهاى گوهر دین
فیلسوفان و محققانى که در زمینه ى کارکردهاى دین، پژوهش نموده اند، در باره ى حوزه ها و گستره ى کارکردهاى دین، روى کردهاى مختلف دارند. گروهى کارکردها، آثار و فواید دین را در امور فردى یا خصوصى یا اخروى منحصر ساخته اند و عده اى خدمات و حسنات دین را به امور اجتماعى، عمومى و دنیوى نیز تعمیم داده اند. حقّ مطلب این است که دین به ویژه دین اسلام در گستره ى وسیعى در ساحت هاى مختلف فردى و اجتماعى، دنیوى و اخروى، خصوصى و عمومى فواید خود را نشان داده و مى دهد. در این قسمت، بدون ادعاى انحصار گوهر دین، به اجمال به پاره اى از کارکردهاى آن اشاره خواهیم داشت.
1. پاسخ به احساس تنهایى
یکى از احساسات مشترک ما با سایر انسان ها، احساس تنهایى است. همه ى انسان ها از تنهایى رنج مى برند. اگر اندکى در دل و درون خود سیر و سفر کنیم، این احساس را در وجود خود خواهیم یافت; حتّى ممکن است زمانى که در جمع به سر مى بریم، باز احساس تنهایى کنیم. تنهایى در پنج ساحت مختلف متصور است:
الف. تنهایى فیزیکى: به اقتضاى زمان و مکان است; مثلا هنگامى که در منزل یا کتاب خانه تنها باشیم، احساس تنهایى مى کنیم. این تنهایى در همه جا، رنج آور نیست; برخى از انسان ها در حالت هاى ویژه اى طالب تنهایى فیزیکى اند و از آن لذت نیز مى برند.
ب. تنهایى اخلاقى یا تنهایى در معاشرت: که شخص به جهت یک سلسله خصوصیت هاى روحى و ویژگى هاى رفتارى و خلق و خوى هاى روانى، از دیگران فاصله مى گیرد یا دیگران او را طرد مى کنند و شخص در معاشرت احساس تنهایى مى کند; مانند پیرمردها و پیرزن ها که عمدتاً بین آن ها و جوانان به جهت خصایص روحى، خندق عمیقى فاصله است. این احساس تنهایى، رنج آور است; گرچه قابل تحمل نیز مى باشد.
ج. تنهایى ادراکى و ذهنى یا تنهایى روحى: شخص احساس مى کند که دیگران اوضاع و احوال او را در نمى یابند; کسى او را فهم و درک نمى کند; گرچه با او حشر و نشر دارند ولى از حیث اجتماعى رتبه ى والا و بالایى دارد; از حد متوسط مردم فاصله دارد و استعداد مردم، در درک وضعیت او به فعلیت نرسیده است. به تعبیر تولستوى، این غم را به کجا باید برد که سخنش را بعد از او بفهمند، ولى اطرافیان او را در نیابند. چنین شخصى احساس مى کند که با امور درونى خود تنهاست. این نوع رنج تنهایى، با یافتن انسانى هم رتبه ى شخص تنها، قابل بر طرف شدن است; ولى در هر صورت قابل تحمل مى باشد. تنهایى ذهنى و ادراکى در نوابغ، اولیاى الهى و عرفا، بیش تر یافت مى شود.
د. تنهایى عاطفى: شخص تنها به جهت عاطفه ى قوى و نگاه واقع بینانه به اطراف خود، احساس مى کند که دیگران خالصانه او را دوست ندارند و احساس و احترام مردم نسبت به او، یا به مقتضاى آداب و رسوم اجتماعى است یا براى رفع نیازهاى طرف مقابل. اگر از افراد چاپلوس و فریب کار که براى حفظ منافع ناحق خود به عرض ارادت هاى کاذب مى پردازند بگذریم حتّى محبت فرزند نسبت به پدر و مادر، عشق والدین نسبت به فرزندان، علاقه ى معلم به شاگرد و رابطه ى عاطفى شاگرد به معلم و حتّى احساس ایثارگران به افراد نیازمند، اولا و بالذّات براى رفع حاجت هاى خویشتن است; حاجت ها و نیازهاى مادى یا معنوى که با ارایه ى احساس و نشان دادن عاطفه رفع مى گردد. اگر حسّ عاطفى در نهاد مادران تعبیه نمى شد، هیچ گاه نیمه هاى شب به ناله ى کودکان پاسخ مثبت نمى دادند; به همین دلیل این عکس العمل عاطفى در پدران کم تر مشاهده مى شود; وخلاصه در یک کلام، همه اهل تجارت اند و عاطفه و احساس و ایثار را در مقابل بهاى آن ظاهر مى سازند. این دقّت ها سبب مى شود که انسان احساس تنهایى کند و همه ى اطرافیان را سوداگران نفع طلب بداند.
هـ. تنهایى مُصیبتى: انسان ها وقتى در برابر مشکلات و مصایب و رنج ها قرار مى گیرند و دیگران را نیز همانند خود در مقابل این شرور، رنجور مشاهده مى کنند، احساس تنهایى و نا امنى مى کنند; به گونه اى که گویا کسى توان حل این مصایب را ندارد. این احساس تنهایى، به زمانى خاص یا شخص معیّنى محدود نمى شود; احساس تنهایى به ویژه در ساحت تنهایى عاطفى و تنهایى مصیبتى، منشاء آفات فراوان و حساسى است; از جمله این که انسان، احساس مى کند هیچ مشکلى توسط انسان هاى دیگر گشوده نخواهد شد و این امر باعث مى شود که نظام ارزشى از بین رفته و به دنبال آن زندگى و حیات دنیوى بى معنا گردد. بر اساس اطلاعات مؤسسه ى نظر سنجى آمریکا، 52% از آمریکایى ها مى گویند: ما تنها و افسرده ایم.
ادیان با اعتراف به خداوند عالم و قادر و خیرخواه و عاشق مطلق، ساحت هاى مختلف احساس تنهایى را پاسخ مى دهند; زیرا خداوندى که از درون ما با خبر است و به نیازهاى ما آگاهى دارد، آن قدر به ما نزدیک است که از روان ناخودآگاه ما نیز با خبر است; (أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ)[سوره ى انفال، آیه ى 24. ] (نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ).[سوره ى ق، آیه ى 16. ] خدا از من به من نزدیک تر است; او قادر مطلق و بر آورنده ى نیازهاى آدمیان است و عاشق مطلق و بى قید و شرط است. عشق او نیز از سنخ عشقِ دهندگى است نه عشقِ گیرندگى; یعنى، خداوندِ عاشق به معشوق نزدیک است تا نیازهاى معشوق را اولا و بالذّات براى او بر آورده سازد; بر خلاف سایر عشق ها که از سنخ گیرندگى یا ترکیبى از هر دو نوع اند.
حال اگر انسانى این احساس درونى را به حقّ تعالى پیدا کند، با مناجات و دعا و راز و نیاز، به او تقرب مى جوید و از آفات احساس تنهایى نجات مى یابد. تحمّل شداید، مشکلات و رنج ها بر او آسان مى گردد; احکام ارزشى براى او معنا پیدا مى کند و زندگى معنادار مى شود; اضطراب و دلهره رفع مى گردد و امید جانشین آن مى شود; و هم چنین عاطفه و عشق و محبّت به دیگران براى استمرار در مسیر عشق و محبّت به خدا قرار مى گیرد.
بنا بر این، روشن شد که اعتقاد به خدا و دین دارى، با پاسخ دادن به احساس تنهایى انسان، کارکرد مهم خود را نشان مى دهد و یکى از نیازهاى مشترک انسان ها را مرتفع مى سازد.
2. کاهش دادن ترس از مرگ
ترس از مرگ، حالتى روانى است که بسیارى از انسان ها را دچار حیرت و گاه بحران مى نماید. دین و باورهاى دین، به ویژه اعتقاد به خدا و حیات اخروى، ترس از مرگ را مى کاهد. این کاهش توسط دین از چند راه تأمین مى گردد:
الف. تفسیر مرگ به انتقال از عالمى به عالم دیگر و ابطال اعتقاد به نابودى و نیستى انسان.
ب. حیات اخروى، ضامن عدالت است و به عنوان سراى دیگر، فاقد هر گونه ظلم و ستم و بى عدالتى و جبران کننده ى ظلم هاى دنیوى است; این معرفت، با تکوینى دانستن اعمال دنیوى و نتایج اخروى، تبیین بیش تر و بهترى پیدا مى کند و تواناتر از قایلان به قراردادى و اعتبارى خواندن رابطه ى دنیا و آخرت، حیات اخروى را تفسیر مى کند.
ج. دین به عنوان ابزار مهمّى براى اتصال انسان به بى نهایت و رساندن او به مقام فنا و توحید وجودى و شهودى، دغدغه هاى کوچک ترى چون مرگ را کاهش مى دهد و انسان وارسته و عارف سالک را ـ که خواهان مقام محبّت و عشق است ـ نسبت به مرگ بى توجه مى سازد; زیرا عارفان الهى مى یابند که اولا، موجود کامل مطلق وجود دارد; ثانیاً، راهى براى اتصال و تقرب به آن قابل دسترسى است; ثالثاً، مسیر رسیدن به کمالات مطلق از جمله علم مطلق، قدرت مطلق و بى نهایت است; رابعاً، شرط لازم تقرب به خدا، اطاعت از اوامر و نواهى الهى است; خامساً، تصویر دین از رابطه ى انسان و خدا، هم به صورت رابطه ى عبد و مولا است و هم به شکل عاشق و معشوق و محب و محبوب; یعنى عارف سالک مى یابد که رابطه ى عاشقانه با رابطه ى خائفانه اجتماع پذیرند. خلاصه ى سخن آن که دین، آرمان ها و ارزش ها و معرفت هایى را به متدینان القا مى کند که مرگ را ناچیز مى پندارند.
د. دستورات دینى و انجام فرایض و مناسک دینى، از نظر روان شناختى نوعى رضایت به انسان عطا مى کند و هر اندازه که احساس گناه کارى کم تر گردد، احساس ترس از مرگ نیز کاهش مى یابد.
هـ. آموزه هاى دینى، دنیا را مقدمه ى آخرت و مدرسه ى انسان معرفى مى کنند و اندیشه ى نفى قیامت را با بیهوده دانستن آفرینش مترادف مى شمارد. (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ);[سوره ى مؤمنون، آیه ى 115. ] آیا پنداشته اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و بازگشت شما به سوى ما نیست؟
3. کاهش رنج و تعب
در این زمینه، سه پرسش اساسى وجود دارد: نخست این که چرا انسان ها رنج مى برند و چرا بدون رنج نمى توان زندگى کرد؟ دوم این که چرا همه ى انسان ها به یک سان رنج نمى برند؟ و سوم این که چرا رنج ها بى پاداش مى مانند؟
ادیان با این که منکر رنج زندگى نیستند; ولى با پاسخ دادن به پرسش هاى سه گانه، روان آدمى را براى تحمّل رنج ها آماده تر مى سازند. تعالیم انبیا نسبت به پرسش نخست که چرا آدمیان رنج مى برند، این گونه پاسخ مى دهند که:
اولا، بسیارى از رنج هاى زاییده ى دست بشر است; یعنى رنج هایى وجود دارد که قابل اجتناب اند، ولى انسان با اختیار خود مقدمات آن ها را از جمله شتاب زدگى، بى توجهى به مصالح اجتماعى و… فراهم مى آورد; ثانیاً، پاره اى از رنج ها و شرور، اقتضاى ذاتى، تکوینى و طبیعى این جهان اند و عمومیت دارند; مانند پیرى، که ریشه کَن شدنى نیست، امّا با دستورالعمل هاى ادیان کاهش پذیر و قابل تحمّل تر است; ثالثاً، رنج ها و تعب ها براى آزمایش انسان ها و به تبع تکامل و تقویت آن ها ظاهر مى شوند.
و امّا پاسخ ادیان نسبت به پرسش دوم، یعنى عدم تساوى رنج این است که رنج هاى اختیارى از آن کسانى است که مقدمات آن را فراهم آورده اند و بدین جهت، تعمیم پذیر نیستند; و رنج هاى طبیعى و تکوینى نیز براى همه ى انسان ها به صورت مساوى توزیع مى شود و اقتضاى زندگى این جهانى اند. رنج هاى آزمایشى نیز گرچه به یک سان نصیب آدمیان نمى شود ولى اعتقاد به آن در کاهش رنج مؤثر است.
و امّا آموزه هاى دینى، پرسش سوم ـ یعنى بى پاداش بودن رنج ها ـ را با پذیرش پاداش هاى دنیوى و اخروى رنج ها پاسخ مى دهند. نکته ى قابل توجه دیگر این که رنج زمانى پدید مى آید که انسان به دنبال به دست آوردن تمام امور لذّت بخش باشد و با این غایت طلبى، دچار سرگشتگى شده و همیشه ناراضى مى گردد. و لیکن اگر آدمى تلاش کند تا اصول و قواعد اخلاقى بر زندگى شخصى او حاکم شود و یا به یک معشوق الهى سر سپرَد و عشق براى او فراهم گردد، رنج زدوده مى شود و عشق، زندگى او را فرا مى گیرد.
و امّا آیاتى که تبیین کننده ى مطالب فوق اند:
(وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ);[سوره ى بقره، آیه ى 216. ]
چه بسا چیزى خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است.
(وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْء مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِینَ);[سوره ى بقره، آیه ى 155. ]هر آینه شما را با اندکى از ترس، گرسنگى و آفت در مال ها و جان ها و میوه ها مى آزماییم ومردان صبور و با استقامت را مژده بده.
(وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ);[سوره ى نحل، آیه ى 118. ] ما به ایشان ستم روا نداشتیم لیکن خودشان به خودشان ستم نمودند.
قرآن کریم بین سختى ها و آسایش ها تلازم قائل است و مى فرماید:
(فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً);[سوره ى انشراح، آیات 5 و 6.]
پس حتماً با سختى آسانى است l حتماً با سختى آسانى است.
خداوند سبحان به جهت لطف خاصّى که به بندگان سالک و اولیا دارد، آن ها را گرفتار بلا مى کند.
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: « اِنَّ اللّهَ اِذا اَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلاءِ غَتّاً. »[محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى ج 1. ]خدا زمانى که بنده اى را دوست بدارد او را در دریاى شداید غوطهور مى سازد.
4. معنا دادن به زندگى آدمى
معنادار کردن زندگى، یکى از مهم ترین نحله هاى مهم روان درمانى است که به نام معنا درمانى مطرح مى شود.[ این زمینه مى توانید به کتاب هاى در جست و جوى معنا و نیز پزشک روح، مراجعه کنید.] اهمیّت این مطلب از آن جا روشن مى شود که زندگى ما منحصر به حیات بیولوژیک نیست، و براى این که از حیات خود بهره مند شویم و حقیقت زندگى را دریابیم، باید از پوچى دور بمانیم و این، جز از طریق پاسخ به پرسش هاى اساسى در باره ى فلسفه ى زیستن، یعنى از کجا آمده ام؟ در کجا هستم؟ به کجا مى روم؟ میسّر نیست; و دین به این پرسش هاى سرنوشت ساز پاسخ صریح و شفاف مى دهد و تاریکى ها و ابهام هاى زندگى را مى زداید. عقل گرچه تا حدودى به این پرسش ها پاسخ مى دهد، ولى محدودیت عقل، حاکى از ناتوانى آن در حل نهایى این پرسش هاست. بسیارى از انسان ها از زندگى روزمرّه ى خود بیزار مى شوند و گاه، حیات اجتماعى را رها مى سازند و گاه دست به نابودى خویش مى زنند. و این امور زاییده ى بى معنا خواندن زندگى و انحصار هستى و عالَم، به ماده و گرایش به بى دینى است. استاد مطهرى(ره) در باره ى خود کُشى صادق هدایت مى نویسد:
« صادق هدایت چرا خود کُشى کرد؟ یکى از علل خود کشى او این بود که اشراف زاده بود; او پول توجیبى بیش از حد کفایت داشت; امّا فکر صحیح و منظم نداشت; او از موهبت ایمان بى بهره بود; جهان را مانند خود بوالهوس و گزافه کار و ابله مى دانست; لذّت هایى که او مى شناخت و با آن ها آشنا بود، کثیف ترین لذّت ها بود، و از آن نوع لذّت دیگر چیز جالبى باقى نمانده بود که هستى و زندگى ارزش انتظار آن ها را داشته باشد; او دیگر نمى توانست از جهان لذّت ببرد ».[مرتضى مطهرى، عدل الهى، (انتشارات صدرا)، ص 188. ] زندگى در دو حال معنادار مى شود: نخست آن که شخص، یک سلسله اصول و معارفى را بپذیرد که زندگى را هدف مندانه سازد; دوم آن که با آموزه هایى چند، رنج را تحمّل پذیر و نامحسوس کند و آن را از زندگى بیرون نماید و به عبارت دیگر، زندگى با عشق، معنادار مى گردد. انسان بى دین براى زندگى خود هدف و عشقى قائل نمى شود; بر این اساس یا به نابودى خود دست مى زند و یا با رشد صنعت و تکنولوژى و نفى هر گونه قناعت در تولید، به نابودى سایر انسان ها و جهان مى اندیشد.
شایان ذکر است که فیلسوفان اگزیستانسیالیسم، در زمینه ى اضطراب، دلهره، ترس و معنادارى، بزرگ ترین دغدغه را داشته اند. مؤسس این تفکر، کى یرکگارد، با طرح اصالت وجود انسان، به اصل آن بحران ها پرداخته است; ولى این مکتب فلسفى، در نهایت به دو نحله ى الحادى و الهى تقسیم شد. تمام فیلسوفان الهى با اعتقاد به خدا عناصر معنادارى، ترس، دلهره و اضطراب را براى خود حل کردند; ولى فیلسوفان الحادى، هم چون آلبرکامو، از درمان این بحران ها اظهار عجز نمودند.
5. حل تنازع و تعارض آدمیان
زندگى دنیوى و مادى انسان ها همراه با کشمکش و چالش هایى رنج آور است و اصولا مقوله هایى چون ثروت و قدرت و سایر امور دنیوى، رقابت پذیر و کشمکش زایند و تنها امور معنوى و باورهاى دینى اند که در تقلیل تعداد نزاع ها و تخفیف رنج هاى چالش ها توفیق دارند. بر این اساس، دین به سبقت در خیرات توصیه مى کند (فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ);[سوره ى بقره، آیه ى 148. ] امّا برترى طلبى در امور مادى را ـ از آن رو که مایه ى خصومت است ـ نهى مى کند و هم چنین به قول « یاسپرس » گناه موجب کشمکش است و دین با نهى از گناه، این نزاع ها را کاهش مى دهد. نتیجه آن که گرایش افراطى به امور مادى و ارتکاب گناه، منشاء نزاع آدمیان است و دین از هر دو عنصر نهى نموده است; زیرا ( إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى).[سوره ى علق، آیات 6 و 7. ]6. کنترل افراد جامعه
باورهاى اعتقادى، به ویژه اعتقاد به خدا و معاد، ضامن اجرایى ارزش ها و هنجارهاى دینى اند و این ضمانت اجرایى، در کنترل جامعه و سلامت آن نقش به سزایى دارد; به عبارت دیگر، افراد جامعه و حکومت با دو روش، کنترل و نظارت مى شوند; نخست، نظارت بیرونى که از طریق احکام جزایى و انواع مجازات ها صورت مى پذیرد; دوم، نظارت درونى که از طریق باورهاى اعتقادى تحقق مى یابد و این نوع نظارت، علاوه بر هزینه ى کم، تأثیر و نقش بیش ترى را ایفا مى کند.[1]
آیات عذاب و رحمت الهى نیز مؤیّد این کارکرد مهم دین اند:
(وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ);[2]
بى شک جزاى اعمال واقع شدنى است.
(إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ);[3]
آن چه به شما وعده داده مى شود، یقیناً واقع شدنى است.
7. تقدیم منافعِ مهم ترِ دیگران بر منافع شخصى
باورهاى دینى، منشاء پیدایش انگیزه هاى عالى و همت هاى والا، جهت گذشتن از منافع شخصى این جهانى و توجه به منافع اجتماعى و در نتیجه فعلیت بخشیدن به انفاق و شهادت طلبى و ایثار و جان بازى است.[4] هم چنان که باعث مقابله با ستم گران و بى توجهى به منافع زودگذر دنیوى است.[5]
8. جلوگیرى از بحران هاى روانى
حب ذات و علایق ذات، زندگى آدمى را با آفات غم و اندوه و نگرانى و ترس به هم آمیخته است. غم و غصّه براى آن چه ندارد تا به او برسد، و ترس و نگرانى که مبادا حوادث روزگار آن چه را دارد از او بگیرد. ایمان به خدا، هر دو آفت را ریشه کن مى کند; چون ایمان به خداوندِ عالِم قادرِ حکیم و رحیم، او را وادار به انجام وظایفى مى کند که براى او مقرّر شده است; و با انجام وظایف بندگى مى داند که خداوند به عنایت حکمت و رحمت، او را به آن چه خیر و سعادت اوست، واصل مى گرداند; و از آن چه مایه ى شرّ و شقاوت اوست باز مى دارد. (أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ * الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْ آخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)[6]
آن چه اعصاب آدمى را در این زندگى فرسوده مى کند، اضطراب ها و هیجان هایى است که از شادمانىِ دست یابى به علایق مادى، و افسردگى از نرسیدن به آن ها حاصل مى شود و لَنگر ایمان است که در طوفان این امواج به مؤمن آرامش و اطمینان مى دهد.[7]
(لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتال فَخُور).[8]
(الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).[9]
9. نقش دین در همبستگى اجتماعى و کنترل رفتار اجتماعى انسان ها
همبستگى و وفاق، اساس یک زندگى اجتماعى است و زوال آن موجب فرو ریزى ساخت جامعه و از هم پاشیدگى حیات اجتماعى است.[10] از طرفى، هر فردى بر اساس غریزه ى خویشتن دوستى، نفع خویش را مى طلبد; گرچه به ضرر دیگران بینجامد و این حالت غریزى، موجب اختلاف درگیرى است. دین با تبیین حیات دنیوى و مقدمه خواندن آن براى زندگى اخروى و نیز دعوت به گرایش هاى معنوى و تربیت ویژه ى اخلاقى، این وحدت و انسجام و همبستگى را فراهم مى آورد. هم چنان که اوّلین ارمغانى که دین اسلام به ایران داد، تبدیل افکار و عقاید مذهبى متشتت به عقیده ى واحد بود.[11]قرآن براى تداوم همیشگى، رفع اختلاف و دور نگه داشتن جامعه از اختلاف،[12] پیروى از صراط مستقیم،[13] تمسک به حبل اللّه،[14] پذیرفتن داورى دین[15] و توجه به شعایر الهى[16] را پیشنهاد مى دهد. حضرت استاد وحید خراسانى در تبیین کنترل رفتار اجتماعى توسط دین مى فرماید: « انسان داراى شهوت و غضبى است که با غریزه ى افزون طلبى به هیچ حدّى محدود نیست; اگر شهوت مال بر او غلبه کند، گنجینه هاى زمین او را قانع نمى کند و اگر شهوت مقام بر او چیره شود، حکومت زمین او را کفایت نمى کند، مى خواهد پرچم قدرت خود را بر کرات دیگر برافرازد; (وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ * أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلاّ فِی تَباب).[17]
« هواى سرکش انسان با شهوت شکم و دامن و مال و مقام و استخدام قوه ى غضب براى اقناع هوسِ پایان ناپذیر خود، هیچ مرزى نمى شناسد و از پاى مال کردن هیچ حقّى صرف نظر نمى کند و نتیجه ى حیات انسان با چنین شهوتى جز فساد، و با چنان غضبى جز خون ریزى و خانمان سوزى نخواهد بود; زیرا قدرت فکر آدمى، با شکستن طلسم اسرار طبیعت و استخدام قواى آن، براى رسیدن به آمال نفسانى نامحدود خود، زندگى انسان بلکه کره ى زمین را که مهد حیات بشر است، به نابودى مى کشاند. (ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ…)[18]. قدرتى که نفس سرکش را مهار و شهوت و غضب انسان را تعدیل و حقوق فرد و جامعه را تضمین و تأمین مى کند، ایمان به مبدأ و معاد و ثواب و عقاب است که با اعتقاد به خداوندى که (وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ)[19] و مجازاتى که (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا یَرَهُ)[20] آدمى به هر خیرى وادار شده، و از هر شرّى بر کنار خواهد بود و جامعه اى بر مبناى تصالح در بقا و بر کنار از تنازع در بقا به وجود خواهد آمد ».[21]
10. اعتراض به وضع موجود و دعوت به وضع مطلوب
دین، همواره جامعه ى انسانى را به مسیر تعالى و رشد و توسعه فرا مى خواند و کژى هاى وسیع و خطرناک را هشدار مى دهد. پیامبران همیشه این روش را در جوامع بشرى به کار گرفته اند. به عبارت دیگر، آن گاه که مؤمنان بین معرفت علمى و باور ایمانى خود و وضعیت اجتماعى جامعه، تعارض و ناسازگارى مشاهده کنند و خواسته هاى حقیقى و اوضاع و احوال جامعه را ناسازگار ببینند، هیچ گاه به تغییر ایمان دینى رضایت نمى دهند; بلکه تلاش مى کنند تا جامعه را به وضع مطلوب نزدیک سازند و راه اصلاحات را دنبال نمایند و اگر جامعه پذیراى تغییر وضع نامطلوب نباشد، مؤمنان از ایمان و معرفت حقیقى خود اعراض نمى کنند و دین در ایجاد این تحولات نقش مهمّى دارد.
برخى از نویسندگان غربى در این باره مى نویسند: « دین مى تواند به عنوان یک نیروى کار ساز، مردم را براى جست و جوى تغییر یا اعتراض علیه نظم موجود، بسیج کند. در این جا هم دین، نقش وحدت دهنده را ایفا مى کند ولى در جبهه ى مخالف… پیامبران از طریق اَعمال یا اصول اخلاقى شان، دین و آیین رسمى را به مبارزه مى طلبند و سامان مذهبى نوینى را بر پا مى دارند ».[22]
وقتى سخن از اعتراض به وضع موجود به میان مى آید، منظور این نیست که ادیان به جامعه اهمیّت نمى دهند. جنبه هاى اجتماعى احکام عبادى و معاملاتى اسلام و تقدم حقّ جامعه بر فرد[23] و مصلحت عمومى بر مصلحت فردى، تشویق به ایثار[24]، تعاون و همکارى[25] توجه به اموال عمومى مانند زکات، خمس، غنایم جنگى، خراج، جزیه و…، و امنیت اجتماعى[26] بر توجه دین اسلام نسبت به جامعه دلالت دارد; که جامعه ى مطلوب خواهان اوست.
11. رهایى انسان از اسارت هاى ظاهرى و باطنى
توحید در اسلام، به معناى رهایى و آزادگى و شکستن از قیود و زنجیرها و باز کردن راه تکامل به سوى آستان الهى است و یکى از اهداف بعثت پیامبران، همانا رهایى انسان از بردگى و اسارت بوده است و در دنیاى کنونى که انسان گرفتار انواع اسارت هاى ظاهرى و باطنى مانند اسارت تبلیغاتى شده، بیش از پیش به آزادگى و دین آزادگان نیازمند است.[27] خداوند سبحان در آیه ى 157 در سوره ى اعراف مى فرماید: (الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ);[28] همان کسانى که آن رسول و پیغمبر ناخوانده درس را که وصف وى را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مى یابند پیروى کنند، پیغمبرى که به معروفشان وا مى دارد و از منکر بازشان مى دارد و چیزهاى پاکیزه را حلالشان مى کند و پلیدى ها را حرامشان مى کند، تکلیفِ گرانشان را با قیدهایى که بر آن ها بوده است بر مى دارد، کسانى که بدو ایمان آورده و گرامیش داشته و یاریش کرده اند و نورى را که به وى نازل شده پیروى کرده اند آن ها خودشان رستگاران اند.
12. نقش دین در تمدن و فرهنگ انسانى
ادیان الهى و آسمانى در ترویج فضایل، آرمان ها، آداب مثبت و خصلت هاى نیکو، نقش مؤثرى داشته اند. اسپنسر در این باره مى گوید: « بیان آداب و فضایل جوامع که پایه ى تمدن آن هاست، ناشى از دین است ».[29]( پی نوشت ها :
[1] . ر. ک: عبدالله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن، ج 2، ص ص 545 ـ 546.
[2] . سوره ى ذاریات، آیه ى 6.
[3] . سوره ى مرسلات، آیه ى 7.
[4] . ر. ک: سوره ى نور، آیه ى 37; سوره ى انسان، آیات 7 و 10.
[5] . ر. ک: سوره ى بقره آیه ى 249; سوره ى توبه، آیه ى 52.
[6] . سوره ى یونس، آیات 62 ـ 64.
[7] . آیت ا… وحید خراسانى، توصیح المسائل، ص 23.
[8] . سوره ى حدید، آیه ى 23.
[9] . سوره ى رعد، آیه ى 28.
[10] . آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه ى باقر ساروخانى، (تهران: انتشارات کیهان 1370)، ص ص 65 ـ 64.
[11] . مرتضى مطهرى ، خدمات متقابل اسلام و ایران ، ج 1 ، ص ص 353 و 354 ; ر . ک : سوره ى آل عمران ، آیات 103 و 105 ; سوره ى شورى ، آیه ى 13 ; سوره ى بقره ، آیه ى 213 ; سوره ى انعام ، آیات 152 و 153 ; سوره ى مائده ، آیه ى 2 .
[12] . سوره ى انفال، آیه ى 46.
[13] . سوره ى انعام، آیه ى 153.
[14] . سوره ى آل عمران، آیه 103.
[15] . سوره ى نساء، آیه ى 65.
[16] . سوره ى مائده، آیه ى 97.
[17] . سوره ى غافر، آیات 36 و 37.
[18] . سوره ى روم، آیه ى 41.
[19] . سوره ى حدید، آیه ى 4.
[20] . سوره ى زلزله، آیات 7 و 8.
[21] . آیت ا… وحید خراسانى، توضیح المسائل، ص 24.
[22] . سایمون کولمن و هان واتسون، در آمدى به انسان شناسى، ترجمه ى محسن ثلاثى، (تهران: نشر سیمرغ)، ص 7 ـ 116.
[23] . مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى، ص 225.
[24] . سوره ى انسان، آیات 8 و 9 و سوره ى حشر، آیه ى 9.
[25] . سوره ى مائده، آیه ى 2.
[26] . سوره ى بقره، آیه ى 126 و سوره ى نور، آیه ى 55.
[27] . ر. ک: سید قطب، فى ظلال القران، (بیروت: دارالشروق)، ج 4، ص 2085; مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 1، ص 33.
[28] . سوره ى اعراف، آیه ى 157.
[29] ـشیخ محمد عبده، المنار، تقریر رشید الرضا، ج 4، ص 429. )
هم چنین علامه ى طباطبایى مى فرماید: « خصلت هاى نیکوى موجود در انسان هاى امروزى، هر چند اندک باشد، ناشى از تعلیمات دینى است ».[1]
13. زدودن عقاید باطل و خرافى از جوامع انسانى
خرافه ها و عصبیت هاى کور، بزرگ ترین مانع رشد و تکامل و ترقى انسان هاست که زدودن آن ها از مبارزه با شرک و بت پرستى، طاقت فرساتر است. تقلیدهاى کورکورانه از باورهاى باطل گذشتگان، مانند مادّه پنداشتن فرشتگان، نگرش منفى به زن و فرزند کشى، تکاثر اموال، تفاخر و ده ها بیمارى دیگر، تنها به دست دین زدوده شده اند[2] و امروزه نیز با عصبیت هاى مدرن و خرافه هاى پست مدرن رو به روییم که زوال آن ها تنها توسط دین اصیل اسلام میسّر است.
14. پشتیبانى از اخلاق
نقش دین در اخلاق و کارکرد اخلاقى دین، در گفتار دین و اخلاق آمده است; ولى در این جا به اجمال خواهیم گفت که گرچه بر مبناى حسن و قبح عقلى و ذاتى، عقل توان درک کلیات حسن و قبح اشیا و پاره اى از جزئیات را دارد; ولى انسان در بخش مهمّى از مصادیق حسن و قبح به شریعت و دین محتاج است; علاوه بر این که در مدرکات عقل نیز احکام اخلاقى دین، نقش تقویت کننده اى را ایفا مى کند و هم چنین عقاید و باورهاى دینى، پشتوانه و ضامن اجرایى اخلاق اند; علاوه بر این که دین در پیدا کردن هویت اخلاقى به افراد مدد مى رساند.[3]
15. راه حل مناسب براى امور جبران ناپذیر
یکى از کارکردهاى مثبت دین این است که احکامِ امور تجربه ناپذیر و یا تجربه پذیر و جبران ناپذیر را براى انسان ها بیان مى کند; زیرا این ها امورى هستند که اگر بشر براى کشف ضرر و زیان و سود آن ها بخواهد دست به تجربه بزند، بعد از کشف ضرر جبران ناپذیر آن، توان رفع آن را ندارد; مانند ضررهاى ناشى از آزادى هاى جنسى، مواد الکلى و مخدّر و… که مکاتب امپریسم و پوزیتویسم و تجربه گراى افراطى را دچار بحران کرده است.
16. سیر و سلوک عرفانى
ارتباط انسان با خدا و کیفیت سخن گفتن با او، یکى از مهم ترین نیازهاى معنوى انسان است که توسط دین تبیین مى گردد.
دین با ارایه ى برنامه ها و دستورالعمل ها، انسان را به تجربه ى عرفانى و علم حضورى و شهودى سوق مى دهد و آن را از کجى ها و راه هاى منحرف باز مى دارد. اگر عارفانى هم چون حارثة بن زید در صدر اسلام به مقام رؤیت شهودى حقّ و گشودن چشم برزخى رسیدند و در عرصه ى اجتماعات نیز پیامبر را یارى نموده و مقام وحدت و کثرت را یافتند، به جهت درس آموزى از مکتب پیامبر بود.
گفت پیغمبر صباحى زید را *** کیف اصحبت اى رفیق با صفا
گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت *** کونشان از باغ ایمان گر شگفت
گفت تشنه بوده ام من روزها *** شب نخفتستم ز عشق و سوزها
این مقام و منزل، حارثه بن زید را به جایى رساند که گفت:
بهشتى ها را مى بینم که یک دیگر را زیارت مى کنند و از لبان هم بوسه به غارت مى برند و ستیز و عناد جهنمیان را نیز مى بینم. دین، علاوه بر نشان دادن طریقت و سیر و سلوک عرفانى، نحوه ى سخن گفتن و تبدیل علم حضورى به حصولى را به ما یاد مى دهد تا گرفتار شطحیات و جمله هاى کفر آلود نگردیم.
( پی نوشت ها :
1] . محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج 12، ص 151.
[2] . ر. ک: فى ظلال القرآن، ج 4، ص 2085; سوره ى بقره، آیه ى 256; سوره ى اعراف، آیات 59 و 65 و 85; سوره ى هود، آیات 50، 61، 84; سوره ى مؤمنون، آیه ى 23; سوره ى زخرف، آیه ى 23; سوره ى لقمان، آیه ى 21 و سوره ى شعراء، آیه ى 74; سوره ى مائده، آیه ى 104; سوره ى نحل، آیه ى 58; سوره ى نساء، آیه ى 19; سوره ى اسراء، آیه ى 31; سوره ى تکاثر، آیات 1 و 2; المیزان، ج 4، ص 4 ـ 224.
[3] . سامؤل کینگ، جامعه شناسى، ترجمه ى مشفق همدانى، ص 129.
ماخذ : سایت اندیشه قم) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100114646)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد