یکم-مبانی فکری انجمن حجتیه:
انجمن و نگاه نسبت به مهدویت و ظهور
در نگاه انجمن حجتیه اعتقاد به حضرت صاحب الزمان(ارواحنا فداه) در محبت و دوستی امام زمان(ارواحنا فداه) و تبعیت صرفا عبادی خلاصه شده است. در مجموعه نوشته ها و خطبه های اعضای انجمن هیچ نشانه ای از سایر ابعاد انتظار به چشم نمی خورد. در یکی از نوشته های انجمن حجتیه گرچه بر این معنا که انتظار نشستن و منتظر شدن نیست و بایستی محیط را اصلاح کرد طرح می شود اما بلافاصله تمام اصلاح جامعه در نفی بهائیت و مبارزه به مبارزه اعتقادی با آن محدود می شود. در این دیدگاه ظهور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) به دو امر زمینه های منفی در جامعه و اعتقاد مردم به اسلام بر می گردد و نتیجه می گیرند که انسان منتظر بایستی خود و جامعه اش را نه در بعد اقتصادی اجتماعی و سیاسی بلکه فقط بعد اعتقادی بسازد و مهمتر آنکه بایستی نیروی خود را بالقوه نگه دارد تا حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) تشریف بیاورند و انقلاب جهانی را به ثمر برسانند. در یکی از نشریات انجمن مسئولیتهای شیعه در هنگام غیبت چنین تفسیرمی شود: 1- انتظار: وضع انتظار و ندیدن امام معصوم از بزرگترین مصیبتهاست. 2- تقلید از مجتهد جامع الشرایط 3- غمگین بودن بواسطه مفارقت آن حضرت 4- دعا برای تعجیل فرج آن حضرت 5- گریستن از دوری آن حضرت 6- تسلیم و انقیاد داشته باشد که برای امر امام( ارواحنا فداه) عجله نکند 7- صدقه به قصد سلامت آن حضرت به وفور در کتاب انتظار بذر انقلاب از این امر که نبایستی در دوران غیبت انرژی را تلف کرد و بایستی قدرت مسلمین را برای قیام مهدی(ارواحنا فداه) نگه داریم تاکید شده است. لذا همانگونه که مشاهده می شود ذره ای از مبارزه با حکومت جور و ظلم و ستم که یکی از ارکان اصلی انتظار می باشد سخن به میان نیامده است. اصل مبارزه با ظلم و ستم بنابر روایات و آیات قرآن کریم از مهمترین وظایف مسلمانان است که متاسفانه در این دید به فراموشی نظری و بویژه عملی سپرده شده است. البته انجمن پس انقلاب اسلامی در مقام نظر اندکی در این امر نرمش نمودند. نشانه های ظهور در دیدگاه انجمن عبارت اند از: در اثر شیوع گناه و فحشا مردم بدترین خلق خدا روی زمین می شوند و خداوند آنها را به سه بلا دچار می کند: جور سلطان، قحطی زمان و ستم حکام. مردم از هم بیزار و همدیگر را مورد لعن قرار داده و به روی هم آب دهان می اندازند و شهادت به کفر یکدیگر می دهند. گرانی، قحطی، زلزله های پیاپی، قتل و غارت، شیوع گناه و فساد و… از آنجا که انجمن با کج فهمی کلیه نشانه های ظهور را در موارد فوق خلاصه کرده و تحقق آنان را علت ظهور می داند؛ طبیعی است که می توان با فساد و فحشا مخالف بود و نبود، یعنی در زبان با آن مخالفت کرد اما در عمل از ترویج آن نگران نبود. در حقیقت ریشه های عدم اعتقاد انجمن حجتیه به مبارزه از اینجا نشات می گیرد. در دید انجمن حجتیه ظهور امام زمان( ارواحنا فداه) واکنشی است به توسعه ناهنجاری های اجتماعی و مظالم و مفاسد حاکمان و محکومان. حال آنکه در حقیقت ظهور حضرت حجت پس از امتحان انواع حکومتها و حاکمان و شکست آنان و بوجود آمدن زمینه ی پذیرش حکومت حضرت از سوی مردم و در جهت تحقق آرمان انبیاء و معصومین و نجات مستضعفین می باشد. یعنی حکومت حضرت نه سلبی بلکه ایجابی است. شهید مطهری انتظار را دوگونه می داند: انتظاری که سازنده است و انتظاری که ویرانگر است. ایشان علت این دو نوع برداشت را دو نوع فهم از انتظار می دانند. اگر انقلاب حضرت مهدی( ارواحنا فداه) صرفا انقلابی سلبی و انفجاری باشد. یعنی همانگونه که اعضای انجمن بیان می کنند واکنشی به گسترش ظلم و فساد باشد آنگاه طبیعی است که هر اصلاحی محکوم است چرا که هر اصلاحی یک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع نقطه روشنی هست دست غیب ظاهر نمی گردد. در این نگاه سکوت در قبال فساد و ظلم هم معنا پیدا می کند. این گروه طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر با نوعی بغض و عداوت می نگرند. اگر نگاه به انتظار به معنای حلقه مکمل مبارزات اهل حق و اهل باطل باشد آنگاه سهیم بودن در این امر در گرو مبارزه و حضور در گروه حق می باشد. از آیات نیز چنین بر می آید که ظهور حضرت مظهر پیروزی نهایی اهل ایمان می باشد. تاکید بر وجود مظلوم و ظالم از یک طرف، تاکید بر رخ دادن قیامهایی قبل از ظهور و وجود دولتی که به یاری حضرت خواهد شتافت همه دلیل بر این مدعاست که ظهور حضرت حلقه مکمل مبارزات گروه حق می باشد. به گفته یکی از علما مسئله ظهور حضرت حجت مسئله مظلوم بودن(مورد ستم قرار گرفته) مردم است نه منظلم(ظلم پذیری) بودن آنان. امام زمان برای یک عده راحت طلب و آسوده خاطر ظهور نمی کند و اگر چنین باشد مبارزات همه ائمه و انبیاء زیر سوال می رود. 2}جهاد و مبارزه در دیدگاه انجمن {2 نگاه نسبت به مبارزه: آنچه حقیقت امر است اینکه انجمن متاثر از نگاهش به نسبت به ظهور یعنی نتیجه گسترش فساد و در پی آن عدم اعتقاد به تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور چیزی به عنوان مبارزه هم برایشان معنا ندارد. سکوت و سازش با رژیمهای مختلف و…نتایج آن نگاه است. از بدیهی ترین مولفه هایی که از فعالیتهای انجمن استخراج می شود بحث دینداری خنثی است. بدین معنی که دینداری، هیچ خطری برای دیندار ندارد، دشمن ساز نیست با همه می سازد و… به عبارت دیگر افرادی ادعای دفاع از دین و دینداری دارند اما به هنگام رنج و زحمت و مبارزه به انواع و اقسام بهانه ها از میدان فرار می نمایند. در این دینداری نه کسی کشته می شود، نه زندان می رود، نه اسیر و نه شکنجه. البته قطعا این مسئله مستقل از دین است، دینی که ما می شناسیم دین مصلحت دین است، نه مصلحت مومن. در این دین قیام امام حسین(ع) و صلح امام حسن(ع) هر دو معنی دارد. اگر قرار بود دینداری بی خطر باشد شهادت ائمه معصومین و همه مجاهدین در طول 15 قرن ظهور گسترش اسلام بی معنی می شد. اگر هدف ترویج و اشاعه فرهنگی، اسلامی است آیا ظالمین و ستمگران ما را تماشا می کنند تا فعالیت کنیم و آیا با آسایش و آرامش می توان؟ امام خمینی(ره) در قبال بحث مبارزه و راحت طلبی می فرمایند: ملت عزیز ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند، به خوبی دریافتهاند که مبارزه با رفاهطلبی سازگار نیست؛ و آنها که تصور میکنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایهداری و رفاهطلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانهاند. و آنهایی هم که تصور میکنند سرمایهداران ومرفهان بیدرد با نصیحت و پند و اندرز متنبه میشوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک میکنند آب در هاون میکوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحتطلبی، بحث دنیاخواهی و آخرتجویی دو مقولهای است که هرگز با هم جمع نمیشوند. و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. این چه دینداری است که سکوت در قبال این همه ظلم و ستم رژیم شاهنشاهی را به همراه دارد. سکوت در قبال ظلم چرا؟ البته انجمن پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم تن به خطر نداده است. همیشه موید پیروزی پس از پیروزی بوده اند. لذاست که شائبه سرگرم شدن پررنگ تر است از مبارزه. چرا که مبتنی بر مبارزه نمی بایستی چنین باشد. با روحیه آهسته برو که گربه شاخت نزند نمی توان مبارزه کرد. بهائیت که 30 سال انجمن باصطلاح با آن مبارزه نمود در یک حرکت ریشه ای و بنیانی امام خمینی(ره) در هم پیچید و از بین رفت و اینجاست که حقیقت مبارزه آشکار می شود. بر این اساس روند فعالیتها و باصطلاح مبارزات انجمن از این زاویه به شدت مورد نقد و ارزیابی است. مبارزه با معلولها به جای علتها از جمله ایرادات وارده روند باصطلاح مبارزه که انجمن به آن معتقد است جایگزینی معلولها به جای علتهاست. انجمن روزگاری بهائیت را به عنوان اصلی ترین دشمن تشخیص داد و اقدام به مبارزه با آن نمود. اما چگونگی مبارزه انجمن با بهائیت مبارزه با معلولها بود و نه علتها: چگونه است که وزرای بهایی شاه هیچگاه مورد نقد و برخورد و مبارزه انجمن قرار نگرفت؟ در زمانی بیش از نیمی از وزرای کابینه پهلوی بهایی بودند آنگاه انجمن حجتیه جهت مبارزه با بهائیت از همین رژیم اجازه می گرفت که شرح آن گذشت. سازش برای چه؟ با که؟ و تا کجا؟ اگر بهائیت ریشه اش اسرائیل و آمریکا و انگلیس بود چگونه است که انجمن هیچگاه با علت بهائیت یعنی آمریکا و اسرائیل مبارزه ننموده است. شهید رجایی در این باره می گوید: آن موقعی که برادران و خواهران مان زیر شکنجه فریاد می کشیدند اینها می رفتند ثابت کنند که بهائیتبر حق است، یا باطل است. و دقیقا در مقابل با مبارزه قرار گرفته بودند… خارج از دو موضوع فوق چگونه است که مبارزه با بهائیت فقط بعد اعتقادی به خود گرفته و بوی اقتصادی و سیاسی است. مگر می شود این ابعاد را از یکدیگر جدانمود. مگر می شود با فرقه ای که یکی از شعارهای اصلی اش جدایی از سیاست است مبارزه ی غیر سیاسی کرد. این چگونه مبارزه ای است که انجمن برای آن نه تنها با رژیم و قدرتمندان مبارزه نمی کرده بلکه تن به همکاری با ساواک، تکریم شاه وحتی همکاری در مقابله با مبارزین انقلاب اسلامی است. 2}تقیه {2 گاها انجمن برای توجیه سکوت و سازش با رژیم به بحث تقیه استناد می نماید. آنها تقیه را از تعریف حاج میرزا محمد تقی اصفهانی استفاده می کنند. ایشان تقیه را چنین تعریف می نماید: معنی تقیه که واجب است, این است که شخص مومن در جائی که اظهار حق کردن برای او خوف و ضرر عقلائی به جان و مال یا آبروی او هست خود را نگه دارد و اظهار حق نکند بلکه اگر ناچار شده بجهت حفظ جان یا مال یا آبروی خود به موافقت کردن با مخالفان بزبان, با آنها موافقت کند قلب او مخالف زبان او باشد. در این تعریف هیچ جایی برای زمانی که دین در خطر می افتد و بنا به آیه شریفه قرآن با مال و جان و آبرویتان در راه خدا جهاد کنید قرار داده نشده است. حال آنکه حفظ اسلام قطعا اولی تر از حفظ جان و مال و آبروست و این صراحت قرآن است. آنچه مهم است اینکه تقیه برای حفظ ایمان است نه برای مومن لذاست که این مسئله نه تنها عقلی و شرعی به نظر نمی رسد بلکه بیشتر شبیه توجیه و اختیار کردن بهانه برای فرار از مبارزه و عملی کردن این دیدگاه که بایستی نشست تا امام زمان(ارواحنا فداه) تشریف بیاورند می باشد. امام خمینی(ره) در این باره در کتاب ولایت فقیه می فرمایند: تقیه برای حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقیه نمیکردند مذهب را باقی نمی گذاشتند، تقیه مربوط به فروع است مثلا وضو را اینطور یا آنطور بگیر؛ اما وقتی اصول اسلام، حیثیت اسلام، در خطر است، جای تقیه و سکوت نیست. 2}دین و سیاست{2 انجمن در قبال عدم دخالت در مبارزات به گونه ای مبارزه با رژیم را کار سیاسی پنداشته و معتقد است که آنها در سیاست دخالت نمی کنند. و این جزء اساسنامه آنهاست. البته همانطور که قبلا گفته شد دلیل اصلی شکل گیری این تفکر به مسائل شخصی شیخ محمود حلبی بر می گردد و آنچه که در اساسنامه آنها آورده شده است نیز از همان جا نشات می گیرد. انجمن در برهه ای برای عدم دخالت در سیاست از اعضای خود تعهد کتبی اخذ می نموده است. البته نقش مرجع تقلید انجمن و همچنین فزونی یافتن اهمیت بهائیت در ذهن اعضای انجمن نیز مضاف بر این علت شد. به گونه ای که طالب هیچ گونه مزاحمتی در راه مبارزه با بهائیت(بنا بر تعریف خود) نبودند. آنها در توجیه این مطلب که چرا در مبارزات شرکت نکردید دلیل می آورند که عده رسالت مبارزه(همان کار سیاسی در ادبیات آنها) دارند و یک عده هم بایستی بنشینند و دفاع علمی و اعتقادی کنند و ما در طول دوران مبارزه چنین کرده ایم. البته پاسخ چنین ادعاهایی روشن است. مگر انقلاب اسلامی و مبانی اعتقادی را می توان از سیاست نمود و مگر سیاست و دخالت در آن جزئی از مبانی اعتقادی ما نیست. به قول حضرت امام خمینی(ره): ما مکلفیم به اینکه در امور دخالت کنیم. ما مکلفیم در امور سیاسی دخالت کنیم و مکلفیم همانطور که پیغمبر می کرد. 2}نگاه نسبت به مرجعیت {2 از دیگر ادله ای که انجمن برای سکوت خود و عدم شرکت در مبارزات و سکوت در قبال جنایات رژیم پهلوی می آورند بحث مرجعیت است. می گویند که ما مقلد آقای خویی هستیم و ایشان به مبارزه حکم ندادند. شهید مطهری در قبال اینگونه تقلید می فرمایند: تقلید بر دو نوع است: ممنوع و مشروع. یک نوع تقلید است که به معنای پیروی کورکورانه از محیط و عادت است که ممنوع است. اخیرا در بعضی از مردم که در جستجوی مرجع تقلید هستند می گردیم کسی را پیدا کنیم که آنجا سر پسپاریم.، می خواهم بگویم تقلیدی که در اسلام دستور رسیده است سر سپردن نیست, چشم باز نگه داشتن است. تقلید اگر شکل سرسپردگی پیدا کرد هزارها مفاسد پیدا می کند…. دانش تشخیص بسیاری از اعمال و خلافکاریها را خداوند در فطرت همه افراد بشر قرار داده و اگر کسی بگوید جاهل بر عالم بحثی نیست, ما دیگر نمی فهمیم شاید تکلیف شرعی چنین و چنان اقتضا کرده باشد و مثال اینها این شریک جرم است و اگر مرجعی هر راه خطائی رفت او هم دنبالش می رود این مفسده ایجاد می کند. البته گاها مسئله را به گونه ای دیگر طرح می نمایند: که یک حکم داریم و یک موضوع( یا همان مصداق حکم ) مثلا حکم اینست که با طاغوت مبارزه کنید و مصداق آن رژیم پهلوی. آنگاه می گویند تعیین حکم با مرجع است و تعیین مصداق با مقلد و مرجع کاری با مصداق نداشته باشد و اگر هم داشت مقلد ملزم به اطاعت نیست و بدین وسیله عدم شرکت خود در مبارزات را توجیه می کردند. می گویند ما که حکم نداریم در سال 42 با آمریکا مبارزه کنید لذاست که موضوع است. بر این دلیل چندین اشکال وارد است: اول اینکه اگر به عهده شماست چگونه است که مبارزه را تشخیص ندادید حال آنکه بخش زیادی از مراجع تشخیص دادند. دوم اینکه آقایان وظیفه مرجع را اشتباه فهمیده اند. در این مورد حضرت امام خمینی(ره) در کتاب شریف ولایت فقیه در بحث پیرامون روایت الفقها امنا الرسل…. می فرمایند: به حکم عقل و ضرورت ادیان، هدف بعثت و کار انبیا(ع) تنها مسئله گویی و بیان نیست…در حقیقت مهمترین وظیفه انبیا(ع) برقرار کردن نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است. که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد…بنابر این الفقها امنا الرسل یعنی کلیه اموری که به عهده ی پیامبران است, فقهای عادل موظف و مامور انجام آنند… امام در بخش دیگری از کتاب ولایت فقیه خود می فرمایند: اسلام را به مردم معرفی کنید تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس می خوانند و کاری به سیاست ندارند؛ و باید سیاست از دیانت جدا باشد. این را که باید دیانت از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کرده اند. لذاست که وظیفه فقها این نیست که مسئله بگویند و کنار بنشینند. که خود مجری هستند و بایستی وارد مصداق بویژه در چنین مسائلی گردند. و سوم در ملاک های اعلمیت مراجع بحث دانایی به مسائل اجتماعی و سیاسی هم می باشد چرا که اینها جزو اسلام است و اگر مرجعی فاقد چنین شرطی باشد اصولا در بحث اعلمیت ایشان شک و تردید است. 2}دیدگاه انجمن نسبت به تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور{2 بر اساس کج فهمی انجمن از برخی احادیث و ادعیه، معتقد می باشند که مبارزه و به تبع آن تشکیل حکومت قبل از ظهور امام زمان( ارواحنا فداه) باطل است. به عنوان مثال به حدیث زیر از امام صادق(علیه السلام) استناد می کنند که طبق تحلیل انجمن قیام و به طبع آن تشکیل حکومت اسلامی باطل خواهد بود. چرا که مقدمه تشکیل حکومت اسلامی قیام و مبارزه است: تا ظهور امام قائم ما زمانش فرا نرسد خروج نکرده و نخواهد کرد احدی از ما برای دفع ظلم و جور آنها و اقامه حق جز آنکه مبتلای به قتل و شهادت بشود و هر که قیام کند جز آنکه بر غم و اندوه ما و شیعیان بیفزاید کاری از پیش نبرد بر این اساس انجمن معتقد است که حکومت نمی تواند بر مبنای عدالت شکل بگیرد و بایستی بر مبنای عصمت پایه ریزی شود. در این باره موسس انجمن می گوید: اول شما یک افسر, یک پیشوا و رهبر معصوم…پیدا کنید, یک رهبری که بتواند اداره اجتماع کند روی نقطه عصمت نه عدالت. … …الان هم می گویی حکومت اسلامی خوب است, شما آن مصداق حاکم اسلامی را نشان بدهید, اونی که معصوم از خطا باشد نشان بدهید, اونی که هوا و هوس و حب ریاست و شهرت و غضب و تمایلات نفسی به هیچ وجه در آن اثر نکند نشان بدهید, او بیاید توی میدون، جلو بیفتد ملت می افتد به خاک پایش, تمام روحانیین قربان خاک پایش میشوند. …عادل گاهی اشتباه می کند, خون مردم، مال مردم، عرض مردم, ناموس مردم رانمی توان به کسی داد که خطا می کند نمی توان سپرد به کسی که هوی و هوس دارد, باید به کسی سپرد ناموس مردم را عرض مردم را جان مردم را مال مردم را به کسی که گناه نکند به کسی که خطا و اشتباه نکند و خلاصه به کسی که معصوم باشد…انشاء ا…تعالی بیاری خدا و لطف خدا آن حاکم اسلامی آن حاکم الهی که معصوم از هر خطا و اشتباه است و معصوم از هر گناه است. حضرت بقیه ا…الاعظم ولی ا…الاعظم امام زمان( ارواحنا لتراب مقدمه فدا… مهمترین ایراد مطرح در استناد به حدیث کنار گذاشتن حجم انبوهی از احادیث و روایات که بر مبارزه ی مسلمانان و منتظران تاکید نموده اند و علم کردن حدیثی است که در سند آن نیز تردید است. جدای از میزان صحت و سقم آن شهید باهنر پاسخ می دهد که: …این در مورد قیامهای بداعیه مهدویت است یعنی قیامهایی بنام مهدی( ارواحنا فداه) قبل از ظهور مهدی… ما در قبال دلیل دوم مبنی بر ضرورت وجود معصوم بایستی گفت که بحث حکومت در اسلام بحث وظیفه است. حضرت امام خمینی(ره) در کتاب شریف ولایت فقیه در یک فصل به طور مفصل به بحث پیرامون ضرورت تشکیل حکومت اسلامی می پردازند. ایشان مهمترین دلایل ضرورت تشکیل حکومت اسلامی را ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و ضرورت اجرای آن، نیازمندی اجرای احکام به وجود نظام و حکومت، سنت و رویه رسول خدا(صلوات ا…علیه) و امیرالمومنین(علیه السلام ) می دانند. ایشان در قبال لزوم انقلاب سیاسی میفرمایند: شرع و عقل حکم می کند که نگذاریم وضع حکومتها به همین صورت ضد اسلامی یا غیر اسلامی ادامه پیدا کند ایشان پیرامون این مسئله به طرح ادله مختلف می پردازند و من جمله بحث لزوم نجات مردم مظلوم و محروم را طرح می نمایند: ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمومنین در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر میدهد و می فرماید: کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید. علمای اسلام موظفند با انحصار طلبی و استفاده های نا مشروع ستمگران مبارزه کنند؛ و نگذارند عده کثیری گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت به سر ببرند. امیرالمومنین(ع) می فرماید من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند…. …وظیفه علمای اسلام و همه مسلمانان است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه که راه سعادت صدها میلیون انسان است, حکومتهای ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند. اکنون که شخص معینی از طرف خدا تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید؟ دیگر اسلام نمی خواهیم؟ اسلام فقط برای 200 سال بود؟ یا اینکه اسلام تکلیف معین کرده است, ولی تکلیف حکومتی نداریم؟ معنای نداشتن حکومت اینست که تمامی حدود و ثغور مسلمین از دست برود؛ و ما با بیحالی دست روی دست بگذاریم که هر کاری می خواهند بکنند. و ما اگر کارهای آنها را امضا نکنیم؛ رد نمی کنیم. آیا باید اینطور باشد؟ یا اینکه حکومت لازم است و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت تعیین نکرده است, لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(ارواحنا فداه) موجود بود باید بعد از غیبت هم قرار داده است. این خاصیت که عبارت است از علم به قانون و عدالت در عده بیشماری ار فقهای عصر ما موجود است. اگر با هم اجماع کنند, می توانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند. لذاست که با اوصاف گفته شده اینکه نبود معصوم در دوران غیبت سبب این می شود که از تشکیل حکومت اسلامی صرف نظر شود چندان با مبانی عقلی و شرعی سازگاری ندارد. در دیدگاه حضرت امام(ره) شرط عدالت کفایت می کند تا در جهت زمینه سازی ظهور و اجرای احکام الهی حکومت اسلامی تشکیل شود. 2}دیدگاه انجمن نسبت به ولایت فقیه {2 همانگونه که در بحث قبل طرح گردید انجمن در مبانی اولیه و بویژه قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران هرگز معتقد به تشکیل حکومت اسلامی نبوده است لیکن موضع آن پس از انقلاب کمی نرمتر گشته گرچه حقیقت آن بواسطه روحیه نفاق با انقلاب چندان روشن نیست. انجمن مدعی آنست که به ولایت فقیه معتقد می باشد و در این راستا استناداتی را نیز آورده است لیکن با بررسی های صورت گرفته ولایت فقیه انجمن از جهات مختلف با آنچه که حضرت امام خمینی(ره) تبیین می نمایند متفاوت است. ولایت فقیه مورد تایید انجمن در حقیقت همان ولایت عامه مراجع است. یعنی اعلم ترین فقها در عین اینکه همه مراجع ولایت دارند ایشان هم ولایت دارد. به عبارت دیگر مشروعیت رهبری فقط از کانال بقیه مراجع است. در نگاه آنان تزاحم بین نظر مراجع و رهبری به بحث تقلید و تکلیف بر می گردد. رهبری و پیروی از آن فقط در محدوده تبعیت از مراجع و تقلید از آنها محدود شده است. در حالی که در ولایت فقیه تبیین شده توسط حضرت امام خمینی(ره) ولایت فقیه ناقض ولایت مراجع می باشد و در موارد اختلافی نظر ولی فقیه اولی بر نظر مراجع می باشد. در دیدگاه انجمن مرجع برای غسل, نماز، و وضو و…است نه برای جهاد و امر به معروف و حکومت و…و رهبری برای اینهاست لذاست که تعارضی هم با هم ندارند(ریشه این نگاه در نگاه جدایی دین از سیاست است) حال آنکه در دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) اصولا از شرایط مرجع داشتن بینش سیاسی و اجتماعی است و اصولا مرجع برای همه اینهاست و رای ولی فقیه در این حوزه ها ناقض رای مراجع است. ولایت فقیه مورد تاکید انجمن بیشتر از آنکه ولی و حاکم جامعه اسلامی باشد ناظر بر اجرای احکام دینی است. یعنی بایستی در قبال حکومت ببیند کجا خطاست, جلوی آن را بگیرد. این دیدگاه متاثر از نظر مرجع انجمن, آیت ا…خوئی است که ولی فقیه را مذکِر می داند. در این دیدگاه دیگر چندان سخن از اختیارات ولی فقیه به میان نمی آید. این دیدگاه نیز با معنی ولایت در اندیشه حضرت امام خمینی(ره) متفاوت است. انجمن هر گاه سخن از ولایت فقیه به میان آورده بسرعت آن را به ولایت عامه مراجع سوق داده است. به عنوان مثال انجمن در اوایل انقلاب در بیانیه به اعتقاد خود به ولایت فقیه تاکید کرد و مخاطبین رجوع به جزوه بسوی نور می دهد اما با رجوع به جزوه فوق و تحلیل آن مشخص می گردد که منظور از ولایت فقیه مورد تاکید انجمن همان ولایت عامه مراجع می باشد. در این جزوه چنین طرح می شود که: تفویض اختیار آن است که رهبر معصوم بخشی از اختیارات خویش را واگذار می کند و اداره قسمتی از کستره فعالیت خویش را به دیگران می سپارد…اما بلافاصله گفته می شود که: و در این هنگام امام(علیه السلام ) رهبری مردم را به فقهای خود نگهدار و با ایمان سپرده زمام امور شیعه را در غیبت خویش بدست با کفایت ایشان دادند. و انجمن چندان به دامنه اختیارات ولی فقیه اشاره ای ندارد. حتی در متن بالا آن را بخشی از اختیارات امام زمان(ارواحنا فداه ) می شمارد که با نظر امام خمینی(ره) مغایر است. امام خمینی در کتاب ولایت فقیه می فرمایند: ولایت فقیه همان اختیارات رسول اکرم(صلوات ا…علیه) را دارد. شهید بهشتی در نقد اینگونه نگاه به ولایت فقیه می فرماید: حتی می نشینیم مسائل زمامداری و حکومت را می خواهیم با فرمولهای مربوط به مرجعیت معمولی حل کنیم و این محال است. محال چون فرمولهای مرجعیت کافی نیست… این گونه نگاه انجمن به ولایت فقیه را می توان در پیشنهادهای ایشان برای قانون اساسی نیز یافت. در این پیشنهادها فقهای شورای نگهبان را مراجع تعیین می کنند و فرماندهی کل قوا با رئیس جمهور است و رهبری عملا یک دکور و شئ زینتی است. بخش فوق را با نظر امام خمینی(ره) پیرامون ولی فقیه پایان می دهیم: اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت(علم به قانون و عدالت) باشد به پا خواست و تشکیل حکومت داد, همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد؛ و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند. این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر(ع) بود, یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) بیش از فقیه است باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم(ص) بیش از همه عالم است؛ و بعد از ایشان فضائل حضرت امیر(ع) از همه بیشتر است؛ لکن زیادی فضائل معنوی اختیارات حکومتی را افزایش نمی دهد. همان اختیارات و ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه، صلوات ا…علیهم در تدارک و بسیج سپاه داشتند، تعیین ولات و استانداران, گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند, خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است؛ منتها شخص معینی نیست روی عنوان عالم عادل است. وقتی می گوییم ولایتی را که رسول اکرم(ص) و ائمه(صلوات ا…علیهم) داشتند، بعد از غیبت, فقیه عادل دارد؛ برای هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه(علیهم السلام) و رسول اکرم(صلوات ا…علیه) است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست, بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس, یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شان و مقام غیر عادی بوجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر, ولایت مورد بحث, یعنی حکومت و اجرا و اداره, بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است……مثلا یکی از اموری که فقیه متصدی ولایت آن است اجرای حدود است. آیا در اجرای حدود بین رسول اکرم(ص) و امام و فقیه امتیازی است؟ یا چون رتبه فقیه پائین تر است باید کمتر بزند؟… 2}انجمن و اقتصاد {2 از آنجا که انجمن قبل از انقلاب تشکیلات گسترده ای داشته و برای اداره آن نیازمند مخارج سنگینی بوده لذا در تامین منابع مالی خمد هیچ حد و مرزی را نمی شناخته اند. بنابر ادعای آقای عماد الدین باقی در کتاب در شناخت حزب قاعدین زمان در راس انجمن بعضا جمعی از سرمایه داران و تجار بزرگ بوده اند و منظور ایشان آندسته از سرمایه داران و تجاری است که خارج از چهارچوب اسلامی و دینی به جمع آوری ثروت مشغولند. طبیعی است که در چنین تشکیلاتی اهداف نیز در خدمت خواست سرمایه داران قرار میگیرد. از سوی دیگر انجمن در تامین منابع مالی خود متمسک به سرمایه داران وابسته به دربار از جمله خیامی(سهامدار شرکت ایران ناسیونال ) و…گردیده است و در چنین فضایی انتظار مبارزه و مخالفت با شاه غیرطبیعی به نظر می رسد. مسئله مهمتر اینکه در جامعه ای که کوخ نشینان بسیاری وجود داشت انجمنی ها به بهانه ی اینکه در این مکانها مجالس امام زمان(ارواحنا فداه) تشکیل می شود و یا اینکه خداوند حس زیبایی دوستی و راحتی را در نهاد و فطرت انسان گذارده است در ساختمانهای و بزرگ و تجملاتی می زیسته اند. معنی این حرکت در حقیقت منحصر کردن حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) به قشر مرفه می باشد. به عبارت دیگر فاصله میان محرومین کوخ نشین ومجالس امام زمان(ارواحنا فداه) اجازه حضور به آنها را نمی دهد. نکته جالب رغبت سرمایه داران و بازاریان به این امر بود. چرا که گمان می شد با پرداخت وجوهات شرعی تکلیف از دوشمان برداشته می شود و آرامش اخروی تامین می گردد. اقتصاد مورد نظر انجمن از جهات متعدد مورد نقد است لیکن بواسطه تخصصی بودن بحث نمی توان وارد آن شد. اما برخی شواهد من جمله مقابله با برخی اقدامات پس انقلاب که نفع آن به عموم مردم می رسیده و یا برچسب زدن به برخی از علما که اقدام به تبیین مواضع اقتصادی اسلام می نموده اند شان از اختلافات میان دیدگاههای اقتصادی آنان می باشد. 2}دین عوامانه {2 از جمله ایرادات تئوریک به انجمن ترویج نگاه عوامانه نسبت به دین است. یعنی دنبال دادن تحلیلی عوامانه از دین بوده و سعی می کردند برای سوالات از برخی مسائل دینی توجیهات عوامانه بیاورند. به عبارت دیگر می کوشیدند میان تقاضا و خواسته ها و تمایلات خودشان با مسائل دین جمع کنند و به دین داری که مورد قبولشان است برسند. نمود این عمل در درست کردن توجیهات عوامانه برای برخی فتاوا من جمله دو برابر بودن ارث مرد و یا فلسفه درست کردن برای برخی اعمال من جمله حج بوده است. حتی گفته می شود که برخی بازاریان تفسیر قرآن و یا فلسفه احکام می گفته اند. البته بدیهی است تفسیر قرآن و احادیث کار متخصصان و دین شناسان است و همانگونه که جلوی انجام این کار از سوی روشنفکران گرفته شده و خواهد شد، هر قشر دیگری نیز که متخصص در این امر نیست نیز چنین است. البته این به معنی انحصاری کردن دین نمی باشد صحبت از وجود یک حقیقت حاکم بر قرآن و روایات است که تحلیلی هر کسی به معنای صحت آن نیست. یکی دیگر از نشانه های این امر استناد بیش از حد انجمن به خواب و جایگزینی ادله عقلی با نقل خواب است. نوشته های انجمن سرتاسر پر از نقل خواب و کرامات می باشد. معمول بوده که انجمن برای اثبات حقانیات و صحت اعمال خود مستند به خواب می شده است. البته بدیهی است که ما معتقد به کرامات و خواب هستیم اما سخن در جایگزینی آن به جای ادله عقلی است. حذف ادله عقلی و جایگزینی آن با خواب قدرت تفکر و تعقل را گرفته و در نهایت انسانهایی را به بار می آورد که ایمان منهای معرفت دارند. منابع 1- جاذبه و دافعه – شهید مطهری 2- قیام و انقلاب مهدی – شهید مطهری 3- ده گفتار – شهید مطهری 4- حسین عقل سرخ – حسن رحیم پور ازغدی 5- صحیفه نور – مجموعه بیانات امام خمینی(ره) 6- ولایت فقیه – امام خمینی(ره) 7- منشور روحانیت – حضرت امام خمینی(ره) 8- در شناخت حزب قاعدین زمان – عماد الدین باقی 9- روزنامه کیهان 6/2/82 مصاحبه با عباس سلیمی نمین 10- شصت سال فراز و نشیب – سلسله مقالات سایت خبری بازتاب – فتاح غلامی 11- جریانها و سازمانهای مذهبی- سیاسی ایران – رسول جعفریان 12- ماهنامه سوره – دوره جدید شماره 3 – مصاحبه با سید عباس نبوی
دوم-بررسی عملکرد انجمن در گذشته و حال
در ادامه مطالبی تحت عنوان گذشته و حال «انجمن حجتیه»نویسنده : عباس سلیمی نمین ،ارائه می شود: «انجمن حجتیه» برای فعالان سیاسی و مذهبی جامعه ما در دهه های اخیر نامی آشناست اما نسل جوان ما کمتر با این نام و اهداف عوامل آن آشنایی دارد. این انجمن که مبارزه سطحی با فرقه ضاله بهائیت را درپیش از انقلاب وجهه همت خود ساخته بود، به جهت تخطئه مبارزه علیه رژیم ستم شاهی و خصوصاً پس از آشکار شدن همکاری اعضای آن با دستگاه اطلاعاتی طاغوت، تدریجاً از چشم مسلمانان و متدینین حقیقی و انقلابی افتاد، و پس از انقلاب نیز همسویی های خواسته یا ناخواسته عوامل آن با خواست های نامشروع استکبار جهانی برای هدم دستاوردهای انقلاب و حکومت دینی، در نهایت این انجمن را به رودررویی ناگفته و ناآشکار با امام و انقلاب کشاند، بطوری که متعاقب یک سخنرانی حضرت امام(ره) که متضمن افشای خط انحرافی انجمن در مسائل سیاسی و اجتماعی و نیز تبیین کج فهمی عوامل آن در شناخت معارف حقه شیعه و مسئله «انتظار» بود، رئیس این انجمن به ناچار ختم فعالیت های آن را اعلام کرد و از آن پس انجمن حجتیه رسماً و ظاهراً تعطیل شد. تعطیلی ظاهری فعالیت های انجمن حجتیه در سال61، موجب شد که نام این تشکیلات تا مدت زیادی از ادبیات سیاسی جامعه ما حذف شود، اما برای آگاهان مسائل سیاسی مسلم بود که تلاش های سازمان یافته این گروه در جهت اهداف آشکار و پنهان آن همچنان ادامه دارد. زمستان سال گذشته انتشار خبر فعالیت های تفرقه افکنانه انجمن حجتیه در مناطق سنی نشین کشور، بحث درباره ماهیت این تشکیلات را بار دیگر نقل محافل سیاسی جامعه ما کرد و نام «انجمن حجتیه» را دوباره برسر زبان ها انداخت. نظر به اهمیت شناخت ماهیت انحرافی این سازمان و درک ابعاد خطرناک فعالیت های عوامل آن در درون و بیرون حاکمیت، بر آن شدیم تا بررسی وجوه پنهان و آشکار دیدگاه ها و عملکرد انجمن حجتیه را با یکی از صاحب نظران این عرصه به بحث و گفت وگو بگذاریم. عباس سلیمی نمین مدیرمسئول پیشین نشریات کیهان هوایی و تهران تایمز انتخاب ما برای گفت وگو پیرامون ماهیت این تشکیلات بود که اواخر سال گذشته به سراغش رفتیم و برخی پرسش ها راجع به انجمن حجتیه را با وی درمیان گذاشتیم. آنچه می خوانید ماحصل نشست ما با این روزنامه نگار و تحلیل گر باسابقه مسائل سیاسی و اجتماعی است که تا حدود زیادی چهره واقعی انجمن حجتیه را به نسل جوان می شناساند. طی ماه های گذشته به بهانه های مختلف بحث انجمن حجتیه در محافل سیاسی و فرهنگی مطرح شده و شواهد، حکایت از بازسازی مجدد این انجمن و پیوندهای جدید فکری و سیاسی آن با برخی جریان های خاص دارد. با توجه به اینکه از سال 63 و تعطیلی ظاهری انجمن حجتیه، شاهد حضور اعضای رسمی آن در صحنه سیاسی و فرهنگی کشور نبوده ایم، احتمالا بسیاری از مردم به ویژه نسل جوان با این انجمن، سوابق، نگرش ها و فعالیت های آن آشنا نیستند. به همین دلیل از شما می خواهیم به عنوان مقدمه، تاریخچه شکل گیری انجمن حجتیه را بیان کنید. -سلیمی نمین: راجع به تاریخچه انجمن حجتیه و نحوه شکل گیری آن تا بحال حرفهای زیادی زده شده و در کتابها هم موجود است. به طور کلی بنیانگذار انجمن حجتیه آقای شیخ محمود ذاکرزاده تولایی معروف به حلبی به شمار می آید که بعد از کودتای 28 مرداد، انجمن را تاسیس کرد. اما به نظرم تجزیه و تحلیل لایه های مختلف انجمن حجتیه موضوعی است که در شناخت ماهیت آن موثرتر است. من لایه های تشکیل دهنده انجمن را به سه بخش تقسیم می کنم. لایه اول عناصر وابسته به رژیم ستمشاهی که خود به دو گروه تقسیم می شوند. گروهی که دچار کج فهمی بودند و چون کار انجمن را یک کار مقدس می دانستند برای تداوم فعالیت آن هر کاری ولو همکاری با ساواک را مشروع می دانستند. از نظر آنان همکاری با رژیم، انجمن را از تعرض مصون نگه می داشت و لذا اگر عنصری حتی در درون انجمن علیه رژیم شاه فعالیت می کرد او را به ساواک معرفی می کردند به این نیت که انجمن ادامه حیات بدهد. اینها وابستگان بی جیره و مواجب بودند که از روی کج فهمی وابستگی پیدا کردند. گروه دیگر اما واقعا آگاهانه وابسته به رژیم بودند و اصولا انجمن را به عنوان پوششی برای اهداف کلان رژیم انتخاب کرده بودند. در این راستا حتی بعضی از افسران عالیرتبه رژیم شاه به انجمن گرایش پیدا کرده بودند. درواقع مهره های رژیم بودند؟ -سلیمی نمین: بله، برخی از اینها به صورت هدایت شده به انجمن نزدیک شده و در آن نفوذ کرده بودند و در مواردی خط دهی هم می کردند. اما لایه دوم انجمن عناصر عافیت طلب بودند. یک عده از عناصر روحانی یا بازاری که هم می خواستند فعال باشند و در مسائل اجتماعی حضور داشته باشند و آخرتشان تامین باشد و هم در دنیا دچار مشکل و سختی نشوند. این طیف حضور در مسائل اجتماعی را تا آنجایی قبول داشت که خطری متوجه اش نباشد و لذا اینها انجمن حجتیه را به عنوان محمل خوبی که هم وجهه مذهبی داشت و هم خطری از جانب رژیم متوجه آن نبود، انتخاب کردند. اما لایه سومی هم در اعضای انجمن حجتیه یافت می شدند که نه وابسته بودند و نه عافیت طلب. این عناصر واقعا زحمت می کشیدند و به زعم خودشان در انجمن حجتیه در حال جهاد و مبارزه بودند. منتها این دسته هم کج فهمی خاص خود را داشتند و هدف اصلی را اشتباهی انتخاب کرده بودند. این لایه سوم عمدتا نیروهای سطوح پایین انجمن را تشکیل می دادند. عمدتاً هم جوانان دلسوزی بودند که فکر می کردند در آن عصر- یعنی دوران پهلوی- مشکل اصلی جامعه مبارزه با بهائیت است. این گروه واقعا گمان می کردند که به وظیفه الهی خود عمل می کنند. حتی عمدتا با رژیم شاه هم بد بودند و فکر می کردند از طریق فعالیتهای انجمن حجتیه به رژیم ضربه می زنند. استدلالشان هم این بود که رژیم شاه در کنف حمایت بهایی هاست و ضربه به بهائیت در حقیقت ضربه به رژیم شاه است. البته این استدلال فریبنده ای بود که احتمالا به این جوانان القا شده بود. آنگونه که از بررسی مواضع اعضای انجمن حجتیه برمی آید، این انجمن صرفاً یک تشکل ضد بهائیت نیست. بلکه یک جریان فکری، سیاسی با تمام وجوه و مؤلفه هاست و همین مؤلفه هاست که آن را از سایر جریان ها و گروه ها متمایز می کند. لطفاً در رابطه با مؤلفه های اساسی جریان حجتیه و چارچوب های فکری بنیانگذاران آن توضیح بفرمایید. -سلیمی نمین: همانطوری که عرض کردم، انجمن را به عنوان یک کل واحد نمی شود درنظر گرفت. لایه های مختلفی در آن وجود دارد که عمده آنها را برشمردم. اما به هرحال در رابطه با تفکر سیاسی، عمده ترین محوری که در انجمن حجتیه مطرح می شد این بود که در زمان غیبت امام عصر (عج) ورود دین به عرصه سیاست غلط است. این تئوری در رأس مجموعه مطرح می گردید و در بدنه به آن دامن زده می شد. چنین طرز تفکری هم مورد پسند استبداد بود و هم استعمار. البته این تفکر در بخش های دیگری از جهان اسلام نیز سابقه داشت و اگر بررسی کنیم می بینیم که این تلقی کج فهمانه از دین در برخی مناطق دنیای اسلام و از سوی عده ای به ظاهر متدین مطرح شده و در همه موارد این تلقی مورد حمایت استعمارگران و مستبدین است. فکر می کنید چه عواملی موجب می شد تا عناصر اصلی انجمن حجتیه برداشت غلطی را مطرح و عناصر میانی و پایینی آن را بپذیرند؟ -سلیمی نمین: بزرگترین عامل این بود که عناصر انجمن حجتیه در دشمن شناسی دچار مشکل جدی بوده و هستند. هم خودشان در شناخت دشمن مشکل داشتند و هم می خواستند جامعه را در دشمن شناسی مشکل دار کنند. آنها پیش از انقلاب اسلامی براساس یک کج فهمی و یا تعمداً می خواستند اولویت های جامعه در بحث دشمن شناسی را جابجا کنند و مبارزه با بهائیت را نسبت به مبارزه با استبداد و استعمار در اولویت قرار دهند. می گفتند بهائیت ساخته دست استعمار است و اگر با آن مبارزه کنیم در حقیقت با استعمار مبارزه کرده ایم. یعنی معلول را به جای علت می نشاندند؟ -سلیمی نمین: دقیقا اینطور بود. در مورد استبداد هم استدلالشان همین بود. یعنی می گفتند اگر با بهائیت مبارزه کنیم در حقیقت به رژیم شاه لطمه زده ایم. البته این بحث را عناصر غیروابسته ولی کج فهم مطرح می کردند. این مسئله دقیقاً جابجایی اولویت ها بود و باعث می شد تا بخشی از پتانسیل جامعه و توان مبارزاتی کشور در مسیری انحرافی قرار بگیرد. ما در جوامع اسلامی از این دشمن شناسی های وارونه زیاد داریم. سقوط امپراتوری عثمانی هم در همین راستا اتفاق افتاد. عثمانی ها حقیقتاً مشکلات جدی داشتند و حکومتشان به فسادهای زیادی آلوده بود، اما در اواخر قرن نوزدهم دشمن اصلی مسلمانان استعمار غربی بود. با این وجود عده ای در داخل دچار اشتباه در دشمن شناسی شدند و به جای مقابله با استعمارگران به مقابله با دولت عثمانی پرداختند، نتیجه این شد که دولت عثمانی که بزرگترین قدرت اسلامی بود سقوط کرد و در مقابل بسیاری از مناطق مسلمانان به اشغال استعمارگران اروپایی درآمد. جریان اخوان المسلمین در مصر هم در مقطعی همین دشمن شناسی اشتباه را داشت و به جای آنکه متوجه دشمن بزرگتر یعنی استعمار باشد، تمام توان خود را متوجه خطر مارکسیسم کرده بود و سلطه غربی ها با آن تهدیدها و خطرات را نمی دید. علیرغم همه مسائلی که پیرامون انجمن حجتیه مطرح می شود، این جریان به هرحال خود را یک تشکل مذهبی قلمداد می کرد و حتی کج فهمی هایش را هم تحت عنوان دین توجیه می نمود. آیا غیر از مذهبیون سطح پائین، عناصری از بزرگان حوزه های علمیه هم از انجمن حجتیه حمایت می کردند؟ -سلیمی نمین: در اوایل فعالیت انجمن با توجه به این توجیهات فریبنده برخی از علما و مراجع آنها را تایید می کردند ولی بعدها این حمایت کم و یا قطع شد. این حمایتها هم عمدتاً ناشی از عدم شناخت ماهیت انجمن بود. آیا رهبران انجمن حجتیه با امام (ره) هم رابطه ای داشتند؟ -سلیمی نمین: اصولاً انجمن حجتیه شیوه مبارزاتی امام خمینی (ره) را به صراحت و با جسارت تخطئه می کردند و بعضی وقتها کارشان به اهانت هم می رسید. به چه دلیلی چنین موضعی علیه امام (ره) می گرفتند؟ -سلیمی نمین: این مخالفت ها و موضع گیری ها عمدتاً ناشی از همان جوهره فکری شان بود. یعنی در زمان غیبت امام عصر (عج) ورود به عرصه سیاست را غلط و موجب لطمه به دین می دانستند و معتقد بودند که فقط معصوم (ع) می تواند وارد این عرصه شود. بنابراین آنها به طور مبنایی با شیوه مبارزاتی امام (ره) مشکل داشتند. علاوه بر اختلافات مبنایی، در سطوح پائین تر و در شیوه ها هم با خط امام (ره) مشکل داشتند. بعضی از عناصر انجمن که ژست مخالفت با رژیم را هم می گرفتند مدعی بودند که شیوه مبارزاتی حضرت امام (ره) موجب می شود که همین کارهای مذهبی صوری هم با مشکل مواجه شود. اینها می گفتند که ما با مبارزه با بهائیت در حال مبارزه با استعمار و استبداد هستیم(!) اما امام (ره) با این مبارزه علنی رژیم را حساس می کند و موجب می شود که همین کارها را هم نتوانیم انجام دهیم. از نگاه آنها، شیوه امام (ره) انحراف مبارزاتی بود! این را در محافل خصوصی شان مطرح می کردند. این استدلال از سوی کدام لایه انجمن حجتیه بیشتر مطرح می شد؟ -سلیمی نمین: این بحث را عمدتا لایه سوم یعنی عناصر کج فهمی که به رژیم وابسته نبودند و فکر می کردند که در حال مبارزه هم هستند مطرح می کردند. البته اصل بحث را لایه های بالاتر یعنی وابسته ها و عافیت طلب ها مطرح می کردند و به لایه های پائین تر تسری می دادند. می گفتند که مبارزه سیاسی امام خمینی (ره) موجب گرفتار شدن و شکنجه شدن و دستگیری مبارزان می شود و نهایتاً کل مبارزه را متوقف می کند. آنها مبارزه مستمر را همان شیوه خودشان می دانستند که مستمر و عمیق است! به همین دلیل در برابر تفکر امام (ره) به یک تقابل جدی می رسیدند. اگر این جریان ادعای مبارزه مستمر و عمیق با رژیم شاه را داشت، همکاری با ساواک و لو دادن نیروهای انقلابی را چطور توجیه می کرد؟ در برخی منابع اسنادی چاپ شده که به خوبی همکاری اعضای اصلی انجمن با ساواک را عیان می کند؟ -سلیمی نمین: بله، متاسفانه بعد از انقلاب بخشی از عناصر انجمن حجتیه توانستند در برخی دستگاه ها نفوذ کنند و از همین طریق قسمت اعظمی از اسناد همکاری اعضای این انجمن با ساواک به سرقت رفت. البته غیر از انجمن حجتیه برخی گروهک ها نظیر منافقین و توده ای ها هم چنین کارهایی انجام دادند و اسناد را دزدیدند. اما علیرغم این مسائل، اسناد زیادی به ویژه درشهرستانها از همکاری این گروهها با ساواک به دست آمد. در رابطه با انجمن حجتیه، این اسناد حکایت از همکاری گسترده رده های میانی انجمن با ساواک می کند. اسنادی از ارتباط افراد رده اول انجمن با ساواک هم وجود دارد؟ -سلیمی نمین: بله، البته خیلی دور از انتظار هم نیست. چون شیوه مبارزاتی امام (ره) را انحرافی تلقی می کردند، خودشان را موظف می دانستند که باب این شیوه انحرافی(!) را بببندند. همکاری با ساواک و لو دادن عناصر مبارز یکی از راه های اصلی بستن این باب بود. در سالهایی که نهضت اسلامی به اوج خود نزدیک شد و تقریباً تمامی گروه های سیاسی رهبری حضرت امام (ره) را پذیرفتند، رهبران انجمن لایه های پائینی خود را در بحث مقابله با شیوه مبارزاتی امام (ره) چگونه توجیه می کردند؟ -سلیمی نمین: از نخستین سالهای دهه 50 بین لایه های بالایی و میانی انجمن با لایه های پائینی که عمدتاً غیروابسته، متدین و مخالف رژیم اما دچار کج فهمی بودند. اختلافات زیادی ایجاد شد. تفکر حضرت امام (ره) و گسترش آن در سطح جامعه موجب ریزش شدید لایه های پائینی انجمن حجتیه شد. همین ریزشها باعث شد تا تبلیغات انجمن علیه تفکرات امام (ره) بیشتر شود. تاثیری هم داشت؟ -سلیمی نمین: تاثیر چندانی نداشت. گسترش امواج انقلاب آنقدر سریع و شدید بود که این تبلیغات دیگر اثری نداشت. تبلیغات انجمن حجتیه علیه مشی امام (ره) شاید در سالهای دهه 40 تاثیرات اندکی را به دنبال داشت ولی در دهه 50 که مردم آگاهی های بیشتری در مورد فساد رژیم شاه و جنایات آمریکایی ها در ایران پیدا کردند و نتایج این مفاسد را به طور ملموس در مسائلی مثل جشنهای 2500 ساله یا تغییر تقویم هجری به شاهنشاهی مشاهده نمودند، اعتقاد به ضرورت سرنگونی رژیم شاه و خلع ید از استعمار تقریباً در تمامی ایران فراگیر شده بود و لذا آن دشمن شناسی مشکل دار انجمن حجتیه دیگر کسی را جذب نمی کرد. در ابتدای دهه چهل زمانی که امام (ره) علیه رژیم شاه مبارزه را شروع کرد، استدلال هایی چون شاه شیعه است و پهلوی مسلمان است از جانب گروه هایی چون انجمن حجتیه مطرح می شد و شاید در عده ای برای مبارزه تردید ایجاد می کرد، اما در دهه 50 شناخت عمومی نسبت به مفاسد رژیم پهلوی بسیار بالا رفته بود و زمانی که مردم مسلمان ایران صحنه های زننده جشن هنر شیراز و آن نمایشها و تئاترهای مستهجن را می دیدند و یا زن بارگی شاه را مشاهده می کردند، دیگر سخن از شیعه بودن شاه هیچ چنگی به دل نمی زد. همین عوامل موجب می شد تا نه تنها انجمن حجتیه نتواند به تبلیغات سابق خود علیه خط مشی امام (ره) ادامه دهد، بلکه شاهد آن باشد که بسیاری از عناصر سطوح پائین خودش از بدنه جدا و به نهضت امام خمینی (ره) می پیوندند. اینجا بود که گردانندگان انجمن یک عناد و خصومت جدی با انقلاب و تفکرات امام (ره) پیدا کردند. آقای حلبی در جلسات خصوصی و حتی رسمی علیه امام (ره) موضع گیری می کرد و آقای افتخار که نفر دوم انجمن تلقی می شد هم مرتباً روی منبر به سم پراکنی علیه امام (ره) و یاران ایشان مشغول بود و این خصومت را تا بعد از انقلاب ادامه دادند. با توجه به اینکه پایگاه اصلی انجمن حجتیه در مشهد بود، یارگیری آنها و یا تقابل آنها با خط امام (ره) – که در سراسر کشور گسترده بود- به چه نحوی صورت می گرفت؟ -سلیمی نمین: البته هم آقای حلبی و هم آقای افتخار مشهدی هستند و فعالیت انجمن در مشهد هم زیاد بود، اما بعدها تهران به پایگاه اصلی انجمن تبدیل شد و مشهد پایگاه دوم به شمار می رفت. اما در مشهد به ویژه سالهای منتهی به پیروزی انقلاب با جلسات روشنگری که روحانیت خط امام (ره) به ویژه مقام معظم رهبری داشتند، ریزش نیروی زیادی دامنگیر انجمن شد. به همین خاطر نگرانی های زیادی در رأس انجمن به وجود آمد. به گونه ای که خود آقای حلبی مدام به مشهد می رفت و در جلسات خصوصی و رسمی علیه روحانیت خط امام(ره) موضع گیری می کرد و اهانت های سخیفی را مطرح می کرد. با این وجود نتوانست از ریزش نیروها جلوگیری کند و در زمان پیروزی انقلاب انجمن حجتیه با یک بحران عظیم مواجه گردید. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مواجهه نیروهای انقلابی با انجمن حجتیه به چه صورت پیش رفت؟ -سلیمی نمین: در مورد برخوردهای پس از انقلاب با عناصر انجمن حجتیه نیز باید تفکیکی انجام دهیم. همانطور که عرض کردم اکثر عناصر لایه سوم و پائینی انجمن حجتیه افراد متعهد، متدین و حتی مخالف رژیم بودند که توسط لایه های بالایی با توجیهات دینی اغفال شده بودند. بسیاری از این عناصر از سالها قبل از پیروزی انقلاب بتدریج از انجمن جدا شده و به جریان مبارزه و نهضت امام خمینی (ره) پیوستند. طبعاً این عده به خوبی قابل جذب در جریان انقلاب بودند اما متاسفانه صرف داشتن سابقه فعالیت در انجمن حجتیه موجب شد تا در اوایل انقلاب با بسیاری از این عناصر برخوردهای تند و افراطی صورت بگیرد. به نظر من با این قشر می بایست یک برخورد جذبی صورت می گرفت. آیا این لایه بندی که شما می فرمایید تا این اندازه شفاف بود که عناصر آگاه از عناصر اغفال شده و ناآگاه تفکیک شوند؟ -سلیمی نمین: بله، تا حدود زیادی شفاف بود. برای کسانی که با تشکیلات انجمن آشنایی داشتند، تمیز بین عناصر اصلی و رده های پائینی چندان مشکل نبود. متاسفانه بعد از انقلاب ما شاهد دو برخورد افراطی و تفریطی با انجمن بودیم. یک تفکر که تمامی اعضای انجمن را به یک چوب می راند و هیچ تفکیکی میان اعضای آن قائل نبود و براساس همین تفکر غلط، بسیاری از عناصر لایه سوم انجمن که به سادگی می توانستند با انقلاب همراه شوند، طرد شدند. تفکر دیگر که نگاهی خوشبینانه و تفریطی به انجمن داشت، صرف مذهبی بودن این جریان را برای جذب در بدنه انقلاب کافی می دانست و متاسفانه با این سهل انگاری، عناصری از لایه های میانی انجمن که بسیار خطرناک بودند توانستند در برخی پستها و مناصب حساس نفوذ کنند و زیرکانه همان مشی سابق خود را که در تقابل با دیدگاه های حضرت امام (ره) بود، ادامه دهند. به نظر من هر دوی این روشها در برخورد با انجمن حجتیه اشتباه بود. با توجه به اینکه فعالیت های انجمن حجتیه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی متوقف نشد، گردانندگان این انجمن بعد از انقلاب چه شیوه ای را در پیش گرفتند؟ -سلیمی نمین: بعد از پیروزی انقلاب، ما با دو مسئله جدی مواجه بودیم. یکی غرب و یکی شرق. یعنی هم بلوک امپریالیستی غرب برای ما تهدید تلقی می شد و هم بلوک کمونیستی شرق. با این وجود انقلاب اسلامی تقابل اصلی اش با استعمار و خصوصاً آمریکا بود. یعنی انقلاب اسلامی علاوه بر سرنگونی رژیم استبدادی شاه، سلطه آمریکا را هم از سر ایران کوتاه کرد. به همین دلیل خصومت و دشمنی آمریکا با ایران شدت بیشتری داشت و لذا مقابله با آمریکا اولویت نخست انقلاب بود. اما می بینیم بعد از پیروزی انقلاب، انجمن حجتیه مبارزه با بهائیت را کنار گذاشت و پرچم مبارزه با مارکسیسم را بلند کرد. گروه های مطالعاتی انجمن که سابق بر این بحثهای ضد بهائیت را دنبال می کردند، مرکز ثقل مباحث خود را نقد مارکسیسم قرار دادند. قطعا در صورت ظاهر نباید هیچ انتقادی بر مبارزه ضدمارکسیستی انجمن حجتیه وارد باشد، اما وقتی عمیق می شویم و به صورت همه جانبه شرایط انقلاب و تهدیدهای فراروی آن را مورد بررسی قرار می دهیم، می بینیم که مطرح کردن و بزرگ کردن خطر مارکسیسم در برابر امپریالیسم آمریکا، باز هم از یک دشمن شناسی ناقص حکایت می کند. یعنی دقیقا مثل داستان مبارزه با بهائیت که انجمن حجتیه قبل از انقلاب آن را به عنوان اولویت اصلی مطرح می کرد و آن را در مقابل ضرورت مبارزه با استبداد و استعمار که امام (ره) بر آن تاکید داشت، قرار می داد. -سلیمی نمین: بله، منتها من فکر می کنم حتی اگر پیش از پیروزی انقلاب، انجمن حجتیه ناآگاهانه و غیرعامدانه مبارزه با بهائیت را بر مبارزه با رژیم شاه اولویت می داد، بعد از پیروزی انقلاب، بحث مبارزه با مارکسیسم و اولویت دادن آن بر مبارزه با آمریکا یک اقدام کاملا آگاهانه و برنامه ریزی شده بود. به چه دلیل؟ -سلیمی نمین: ببینید، بعد از پیروزی انقلاب، انجمن حجتیه به یکباره مبارزه با بهائیت را کنار می گذارد و گزینه دیگری به نام مارکسیسم را به عنوان هدف مبارزه انتخاب می کند. همین تغییر ناگهانی هدف مبارزه، مشکوک است. در حالی که از همان سالهای پیش از پیروزی انقلاب کاملا آشکار بود که در دنیای دوقطبی آن روزگار، تقابل اصلی انقلاب ایران با دولت استعماری آمریکاست و تقابل با بلوک شرق در اولویت بعدی است. بنابراین بزرگ نمایی خطر مارکسیسم یک تلاش آشکار و هدفمند برای تغییر اولویت های جامعه و انقلاب محسوب می شد. کمااینکه همگام با انجمن حجتیه گرایش های غربگرا همچون نهضت آزادی برای آنکه خط ضد آمریکایی انقلاب را کمرنگ کنند، در برابر واژه «شیطان بزرگ» که حضرت امام (ره) در مورد آمریکا به کار می گرفتند، اصطلاح «شیطان اکبر» را برای شوروی اختراع کردند تا بدینوسیله خطر شوروی را از آمریکا پررنگتر نشان دهند در حالی که در دنیای واقع اینگونه نبود و شوروی حداقل در کوتاه مدت خطر چندانی برای نظام اسلامی ایجاد نمی کرد. جریان غربگرا در سالهای اولیه پیروزی انقلاب به انحاء مختلف سعی می کرد مسئولین را نسبت به تحرکات شوروی سابق در داخل ایران حساس کند. اتفاقا بعضی وقتها خبرهای درستی هم می دادند، اما باطن قضیه این نبود که خیلی دلشان به حال انقلاب سوخته باشد، بلکه می خواستند تهدید آمریکا را کمرنگ جلوه دهند و یک رقیب برای آمریکا بتراشند. بعضی از اعضای انجمن حجتیه هم این کار را می کردند. اینها مثلا سفرهایی به پاکستان داشتند و در آنجا از نیروهای اطلاعاتی غربی اخباری در مورد فعالیت کا.گ.ب و جاسوسهای شوروی در ایران کسب می کردند و در اختیار مسئولین قرار می دادند. این اطلاعات غلط هم نبود، مسئولین هم بعضاً از این اطلاعات استفاده می کردند، اما حقیقت این بود که وابستگان به انجمن حجتیه اهداف دیگری را دنبال می کردند و قصد داشتند تا در دشمن شناسی مردم و مسئولین انحراف ایجاد کنند و خطر مارکسیستها را از همه دشمنان بزرگتر جلوه دهند. البته همان مارکسیستها هم بعداً سر از دامن آمریکا درآوردند. -سلیمی نمین: بحث بعدی من هم دقیقا همین موضوع است. ببینید، بعد از پیروزی انقلاب هر پرچمی که علیه انقلاب بلند می شود رنگ سرخ دارد. گروهکهای معاند اکثراً ماسک مارکسیستی بر صورت داشتند. مردم مسلمان هم تبلیغات ملحدانه این گروه های به ظاهر مارکسیستی را یک خطر عینی و ملموس می دیدند، در چنین شرایطی گروه های غربگرا و انجمن حجتیه هم با نشان دادن این مصداقها، اینگونه تبلیغ می کردند که خطر سرخ از هر خطری برای انقلاب بیشتر و بزرگتر است. این را می گفتند تا از حساسیت مردم و نظام نسبت به خطر آمریکا کم کنند و مسیر بازگشت دوباره آمریکا را هموار کنند. اما امام (ره) به خوبی این هدف را شناخت و با آن درایت بی نظیر بحث «مارکسیسم آمریکایی» را مطرح کرد. آن موقع برای خود ما درک و هضم اصطلاح مارکسیسم آمریکایی سخت بود و به آسانی نمی توانستیم درک کنیم که این گروه های چریکی پرچم سرخ به دست، سر در آخور آمریکا دارند، اما بعدها که تاریخ را مطالعه کردیم، دیدیم که در خیلی از جاها، خود آمریکایی ها و انگلیسی ها لولویی به نام گروه های مارکسیست ایجاد می کنند تا مردم از ترس این لولو به آنها پناه ببرند. در همین تاریخ معاصر ایران ما شواهد زیادی در این رابطه داریم. براساس اسناد و شواهد بسیار، در جریان مسائل ملی شدن نفت و حوادث بعد از آن، انگلیسی ها مخفیانه حزب توده را تقویت می کردند و به ویژه وجه ملحدانه مارکسیسم را برجسته می کردند تا مردم برای فرار از گروهی که مقدسات آنها را تهدید می کند، چتر حمایتی نظام وابسته به غرب را بپذیرند. به هرحال آن درایت و تیزبینی امام و بکارگیری اصطلاح «مارکسیسم آمریکایی» برای افشای چهره واقعی گروه های چپ، تلاش گروه هایی مثل نهضت آزادی و انجمن حجتیه را برای انحراف در دشمن شناسی مردم خنثی کرد و بعدها با پناه بردن گروه های مارکسیستی و خلقی به دامان آمریکا و اروپا به درستی سخن امام راحل (ره) به اثبات رسید و مشخص شد گروه هایی که با سلاح روسی و با پرچم سرخ و علامت داس و چکش به مبارزه با انقلاب اسلامی برخاسته بودند، آبشخور فکری و مالی شان کجاست؟ شما گفتید که برخی از عناصر میانی انجمن حجتیه با استفاده از آن دیدگاه تفریطی که در بخشی از نیروهای انقلاب نسبت به انجمن وجود داشت توانستند در برخی مناصب نفوذ کنند، این عده با توجه به دیدگاه های سابق خود مبنی بر اینکه هر پرچمی قبل از ظهور حجت (عج) باطل است، چطور بعد از انقلاب عملا وارد سیاست و بلکه حکومت شدند. برای این مسئله چه توجیه شرعی داشتند؟ -سلیمی نمین: همانطور که عرض کردم این عناصر نفوذی عمدتاً از لایه فرصت طلب انجمن بودند. آدمهای فرصت طلب و عافیت طلب معمولا زود توجیه پیدا می کنند. همانطور که هدف اصلی انجمن بعد از انقلاب از مبارزه با بهائیت به مبارزه با مارکسیسم تغییر پیدا کرد، این عناصر هم تز جدایی دین از سیاست را بعد از انقلاب به آسانی کنار گذاشتند و دخالت در سیاست و بلکه حضور در متن حکومت را حلال کردند! آیا مسئولین نظام نسبت به این قضیه عکس العملی نداشتند؟ -سلیمی نمین: حضرت امام (ره) تذکرات دقیقی را در این رابطه داشتند که متاسفانه از زاویه همان دو نگاه افراط و تفریطی مورد غفلت قرار گرفت. از یک طرف فردی مثل آقای طیب که واقعاً از انجمن بریده بود و به تفکرات امام(ره) اعتقاد داشت از طرف جریان افراط گرا مورد فشار شدید قرار گرفت و مجبور شد خدمت امام(ره) برود؛ از طرف دیگر برخی از کسانی که هنوز دارای ارتباط تشکیلاتی با انجمن حجتیه بودند توانستند در نهادهای حساسی مثل وزارت امورخارجه نفوذ کنند، و حتی تا حد سفارت پیش بروند. متأسفانه دیدگاه امام(ره) و تذکرات ایشان در مورد انجمن حجتیه توسط این دو جریان افراط و تفریط نقض شد و بویژه از ناحیه جریان تفریط دچار خسارت هایی شدیم. به نظر شما چطور می شد عناصر نفوذی انجمن حجتیه را از عناصر بریده و صادق آن جدا کرد؟ -سلیمی نمین: ببینید، بعد از پیروزی انقلاب، هسته مرکزی انجمن حجتیه کارش را ادامه داد و مواضع منفی هم نسبت به نظام داشت. یعنی اینها که پیش از انقلاب حتی همکاری با ساواک را هم مشروع می دانستند و شیعه بودن ظاهری شاه را یک افتخار می دانستند، بعد از انقلاب مسائل فرهنگی و اقتصادی نظام را به شدت مورد انتقاد قرار می دادند. اما بعضی از عناصر میانی در بدنه نظام نفوذ کردند در حالی که همچنان ارتباط خود را با انجمن حجتیه حفظ کرده بودند. خب این قابل تأمل بود. باید یک مقداری تردید می شد در اینکه یک فردی هم امام(ره) را قبول داشته باشد هم آقای حلبی را. آقای حلبی به امام(ره) اهانت می کرد و تفکری را تبلیغ می کرد که تقابل جدی با خط امام(ره) داشت، حال چطور یک فرد می توانست هم به امام(ره) عشق بورزد و هم مرید آقای حلبی باشد. این خط فاصل خوبی برای شناخت این عناصر بود. بعد از موضع گیری صریح حضرت امام(ره) در سال 62 علیه انجمن حجتیه، این انجمن با صدور بیانیه ای فعالیت های خود را متوقف کرد. آیا عناصر نفوذی انجمن بعد از این مرحله ارتباطات تشکیلاتی خود را قطع کردند یا پوشش دیگری برای فعالیت خود انتخاب کردند؟ -سلیمی نمین: انجمن حجتیه به هیچ عنوان تعطیل نشد. تضعیف شد ولی تعطیل نشد. آنها ظاهراً بعد از سخنرانی معروف امام(ره) اعلام کردند که فعالیتشان را متوقف کردند اما عملا محافل و ارتباطات خودشان را حفظ کردند. عناصری از آنها هم که در نظام نفوذ کرده بودند همچنان به فعالیت های خود برای تضعیف انقلاب ادامه دادند. عرض کردم که یکی از نهادهای مورد توجه انجمن حجتیه وزارت خارجه بود. به هرحال سفیر شدن در یک کشور خارجی، امکان سیاسی بسیار بالایی تلقی می شود که برخی از عناصر این جریان به چنین مقاماتی دست پیدا کردند. یا در حوزه های اقتصادی فردی مثل آقای… رئیس دخانیات شد این فرد مسئول شاخه اصفهان و درحقیقت نفر چهارم انجمن حجتیه بود. بعداً فساد سیاسی و اقتصادی و ارتباطات این فرد با بیگانگان و ضرباتش به نظام آشکار شد. به هرحال اینها ارتباط تشکیلاتی واهداف سازمانی اشان را دنبال می کردند و هرگز فعالیت خود را تعطیل نکردند. به نظر می رسد که برخی از شخصیتها و مسئولان نظام علیرغم همه ضرباتی که ازجانب انجمن حجتیه متوجه انقلاب شده، هنوز هم نگاه خوشبینانه ای به این انجمن دارند، فکر می کنید این مسئله از چه چیزی ناشی می شود؟ -سلیمی نمین: یک بخش این قضیه به این برمی گردد که یک جریان به صورت افراطی با انجمن حجتیه بویژه لایه سوم آن برخورد کرد. متأسفانه برخی از جریانات سیاسی برچسب انجمن حجتیه را به چماقی برای از صحنه بدر کردن رقبای سیاسی خود تبدیل کردند و سوابق چندماهه حضور یک فرد از جناح مقابل خود را در انجمن حجتیه بعنوان نقطه ضعفی بزرگ در بوق می کردند و درحقیقت آن را به یک عامل حذف و طرد در رقابتهای سیاسی تبدیل نمودند. این استفاده ابزاری و اتهام زنی های بی مورد و جناحی موجب شده تا عده ای فکر کنند که خط انجمن حجتیه بزرگنمایی می شود و اصلاً مطرح کردن این خطر عاملی برای حذف رقیبان در عرصه سیاسی است و لذا علیرغم واقعی بودن خطر اندیشه های انجمن حجتیه برای انقلاب و نظام، آنهانسبت به قضیه بی تفاوت هستند. دلیل دیگر این است که همه علما و بزرگان و مسئولین هشیاری امام(ره) را ندارند. مثلاً فلان شخصیت بزرگ و محترم روحانی… نمی توانند حساسیت امام(ره) را نسبت به قضیه انجمن حجتیه به خوبی درک کنند چون آن بینش عمیق و جریان شناسی دقیق امام(ره) را ندارند و نمی توانند تحلیل کنند که این مبانی فکری غلط و کج فهمی های انجمن حجتیه بود که مورد مخالفت حضرت امام(ره) قرار داشت. فکر نمی کنید کسانی که به انجمن حجتیه نگاه خوش بینانه دارند، به نوعی تحت تأثیر القائات این جریان قرار گرفته اند و عناصر انجمن با ظاهرسازی مثلاً اینطور القا می کنند که آنها صرفاً کارهای مذهبی و اعتقادی انجام می دهند و دشمنی ها با آنها بی مورد و ناشی از سوءتفاهمهاست؟ -سلیمی نمین: چنین القائاتی متوجه امام (ره) و یاران ایشان هم بود. اما عرض کردم که امام(ره) با آن بینش و درک بالا هرگز تحت تأثیر این القائات قرار نمی گرفت و غایت خط فکری انجمن حجتیه را در تقابل با نظام و انقلاب می دید. آقای سلیمی! طی سالهای اخیر برخی از عناصری که روزگاری با شدیدترین الفاظ انجمن حجتیه را مورد حمله قرار می دادند و حتی در مجلس سوم قانون منع انتصاب اعضای انجمن حجتیه به مناصب عالی نظام را تصویب کردند، اکنون پس از سالها به مواضعی در عرصه سیاست رسیده اند که با جانمایه تئوری انجمن حجتیه یعنی جدایی دین از سیاست هیچ تفاوتی ندارد. فکر می کنید چه دلایلی موجب شده تا این افراد چنین سرانجامی پیدا کنند و به این اشتراک دیدگاه عجیب با دشمن فرضی دیروز خود برسند؟ -سلیمی نمین: به نظر من در باطن این گونه افراد هیچ صداقتی برای مخالفت با انجمن حجتیه وجود نداشته است. این افراد در زمان حیات حضرت امام(ره) با مواضع ایشان برخورد سیاسی کارانه داشتند و ادعای آنها مبنی بر پیروی از خط امام(ره) در حقیقت مانوری برای کسب قدرت بود. این جریان در باطن خود پایبندی چندانی به بنیانهای انقلاب نداشت و اتفاقاً در برخوردهای صوری خود با انجمن حجتیه سراغ آدمهایی می رفت که واقعاً از انجمن بریده بودند. درحالیکه در مجلس سوم آن لایحه را آوردند ولی در همان مجلس با سفرایی که مسئله دار بودند و با انجمن مرتبط بودند هیچ برخورد حساب شده ای بعمل نیاوردند. اینها همه قابل مطالعه و تحقیق است. طی ماههای اخیر اخبار متعددی از سازماندهی مجدد انجمن حجتیه و پیوندهای جدید آن با برخی محافل و جریانهای سیاسی و مطبوعات مختلف منتشر شده است. این اخبار را چگونه تحلیل می کنید؟ -سلیمی نمین: من هم خبرها را شنیده ام. البته سیستم اطلاعاتی ما که فعالیتهای انجمن حجتیه را بعنوان یک نگرانی مطرح می کند باید سیر مسئله را به صورت اطلاعاتی تدوین کند. اما به هرحال این تحرکات و پیوندها قابل پیش بینی هم بود. فردی مثل دکتر سروش از قبل از انقلاب با انجمن حجتیه پیوند داشته و در خارج از کشور عمده حساسیتش روی مارکسیسم بود. خیلی ها سروش را در خارج از کشور بعنوان کسی که عنصر غیرمبارزی است تخطئه می کردند، اما همین ها بعد از مدتها با او پیوند برقرار کرده اند و در قضیه جدایی دین از سیاست با هم به اشتراک رسیده اند. گروههایی مثل نهضت آزادی هم که به لحاظ سیاسی اشتراکات زیادی با انجمن حجتیه دارند و برخی از عناصر تندرو و به ظاهر ضد حجتیه ای سابق هم به این حلقه های پیوند پیوسته اند. در موقعیت کنونی انجمن حجتیه در فعالیت های خود چه اهدافی را دنبال می کند؟ -سلیمی نمین: به نظر من یکی از مصادیق مهمی که امروزه از آن می توان بعنوان تهدیدآفرینی انجمن حجتیه برای نظام و انقلاب یاد کرد، تفرقه افکنی بین شیعه و سنی است. این یکی از مسائلی است که عناصر انجمن حجتیه به شدت روی آن کار می کنند. یکی از میراث های بزرگ امام خمینی(ره) وحدت شیعه و سنی برای مقابله با دشمنان اسلام است. امام (ره) با ایده وحدت خدمت بزرگی به مسلمانان کرد اما در حال حاضر انجمن حجتیه در صدد است تا با طرح مسائل اختلاف برانگیز میان شیعه و سنی، زحمات امام (ره) را از بین ببرد. الان مصادیق روشنی در این زمینه وجود دارد؟ -سلیمی نمین: بله، در خیلی از شهرستان ها اعضای انجمن حجتیه در همین راستا فعالیت می کنند و به اختلاف شیعه و سنی دامن می زنند. آنها در میان اهل تشیع دشمن اصلی را مسلمانان سنی قلمداد می کنند و گروههای مشابهی در میان اهل تسنن هم دشمنان اصلی را شیعیان معرفی می کنند. این هم دقیقا در راستای همان دشمن شناسی انحرافی و در حقیقت دشمن تراشی غیر واقعی است.یعنی قبل از انقلاب که دشمن اصلی استبداد و استعمار بود، آنها بهائیت را مطرح می کردند. بعد از انقلاب که تهدید امپریالیسم مطرح بود، آنها خطر مارکسیسم را بزرگنمایی می کردند. الان هم که تجاوز و استعمار نوین کشورهای اسلامی را تهدید می کند، آنها شیعه و سنی را دشمن یکدیگر معرفی می کنند. آیا نظام در این رابطه حساسیتی از خود نشان نمی دهد؟ -سلیمی نمین: من اطلاع زیادی ندارم باید این را از دستگاه های مسئول پرسید، اما به هر حال قضیه مهم است. الان ساختار و تشکیلات انجمن حجتیه به چه نحو اداره می شود؟ آیا اطلاع خاصی در این زمینه دارید؟ -سلیمی نمین: قطعا سازماندهی دارد. اعضای انجمن جلسات و ارتباطاتشان با هم حفظ شده است. بعد از فوت آقای حلبی چه کسی جانشین او شده است؟ -سلیمی نمین: فردی به نام افتخار است که در تهران فعالیت می کند. از شرکت شما در این مصاحبه سپاسگزاریم. (منبع:کیهان 6/2/1382)
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد کافی یزدی در روز جمعه اول خرداد ماه 1315 ش برابر با اول ربیعالاول 1355 ق در شهر مقدس مشهد به دنیا آمد. وی پس از پایان دروس مقدمات و ادبیات عرب، به دلیل شوق و علاقه شدید به منبر، به وعظ و ارشاد مردم پرداخت. شیخ احمد کافی در حالی که بیش از پانزده سال از عمرش نمی گذشت، در شب های جمعه برای صدها نفر از زائران امام رضا(ع) با شور و حال خاصی دعای کمیل می خواند و فضایی معنوی ایجاد می کرد. وی در شانزده سالگی برای تکمیل تحصیلات علوم اسلامی به نجف اشرف عزیمت کرد و از محضر آیت اللَّه خویی و آیت اللَّه سید اسداللَّه مدنی و… استفاده برد. از آن پس برای تبلیغ به اکثر نقاط ایران مسافرت کرد و در همه جا مورد استقبال مردم قرار گرفت. حجت الاسلام کافی سرانجام در تهران رحل اقامت افکند و به خدمات دینی و انجام وظایف مذهبی همت گماشت. وی، واعظی متدین و خطیبی غیور و در امور دینی، جدّی و بسیار مبارز و مجاهد و در مقابل انحرافات و منکرات و برخورد با تبلیغات مسموم دشمنان دین، مقاوم و محکم بود. این خطیب بزرگ، از به میدان آمدن و مبارزه کردن با بی دینان هراسی نداشت و تقیه نمی کرد.
وی در سفرهای متعددی که به مکه و مدینه داشت، بارها، سخنان مهمی ایراد کرده و از حریم ولایت آل محمد، به ویژه امام علی(ع)، در مقابل خفّاشان حقیقت گریز وهابی، دفاع نموده است. در حالی که بردن نام حضرت امام خمینی(ره)، در دوران حکومت رژیم پهلوی جرم محسوب می شد، حجت الاسلام کافی در مجامع عمومی از حضرت امام به بزرگی و عظمت یاد می کرد. سرانجام این محبِّ اهل بیت (ع) چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در سی تیرماه 1357 در 42 سالگی در سانحه ای مشکوک دار فانی را وداع گفت و به دیدار معبود شتافت.
منبع: www.irdc.ir
ایشان یکی از روحانیون پر تلاش و خدمتگزار بوده است البته وی از سطح علمی بالایی برخوردار نبود لیکن منشاءخدمات معنوی بسیاری بوده است وی در سال آخر عمر خود سخنرانیهایی در تمجید از شخصیت حضرت امام داشته است در سال 1357 به دنبال کشتارهای فجیعانه شاه خائن و اعلام عزادار بودن امام زمان (عج) توسط حضرت امام ایشان تصمیم گرفت که بر خلاف سنوات پیشین جشن میلاد امام زمان (عج) را در مهدیه تهران برگزار نکند. از اینرو با اجبار ساواک از تهران خارج شد و در بین راه بر اثر تصادف با یک خودروی نظامی در گذشت. در این باره احتمالداده شده است که ایجاد صحنه تصادف عمدی و با برنامه ریزی ساواک بوده است . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 51/100114627)