پاسخ کلی برای این مورد و موارد مشابه که در کتب ادعیه مطرح شده است و به نظر بدوی اغراق آمیز است.
اینگونه احادیث اگر در کتاب های معتبر و با سند محکم باشد قابل قبول است و الا از اعتبار کافی برخوردار نیست و باید سند آنها بررسی شود.
در این مورد چند نکته اساسى را باید در نظر گیرید:
1 – این گونه روایات نیز مشتمل بر صحیح و ناصحیح هستند.
2 – مقصود از روایت هایى که آثار خاصى را براى برخى از اعمال ذکر کرده اند، این نیست که فلان عمل «علت تامه»آن اثر است؛ بلکه مقصود اقتضاى اثر است. «علت تامه»، مجموع علل مؤثر بر یک چیز با رفع تمام موانع است. تأثیرچنین علتى بر معلول حتمى و ضرورى است، و به هیچ وجه تخلف بردار نیست. در حالى که «مقتضى» یکى از شرایط مؤثر بر یک پدیده است که در صورت فقدان موانع، مى تواند اثر کند، ولى اگر مانعى بر سر راه آن قرار گیرد، توان تأثیرندارد. چنین چیزى در جهان مادیات و اسباب و مسببات طبیعى نیز هست؛ مثلاً اگر گفته مى شود: «آتش سبب احتراق چوب است» به نحو مقتضى است؛ یعنى، تا دیگر شرایط مانند وجود اکسیژن پدیدار نشوند و موانع بر طرف نشود، عمل احتراق صورت نخواهد گرفت. بنابر این اگر کسى چوب ترى را در آتش اندازد و با گذشت چند دقیقه از احتراق خبرى نباشد، نباید در آن گزاره تردید کند؛ بلکه باید جست وجو کند که آیا آن گزاره مشروط به شرایطى نیز هست یا نه؟و آیا مانعى براى تأثیر آتش در چوب وجود دارد یا خیر؟ آن گاه خواهد دید که این گزاره ضمن دارا بودن ارزش صدق، مشروط به شرایط متعددى از قبیل وجود اکسیژن و عدم موانعى چون رطوبت در چوب، تناسب میزان حرارت آتش بامقدار مقاومت چوب و … است. لیکن اگر تمام شرایط و رفع موانع مفروض پدید آمد؛ یعنى علت تامه محقق شد،حتماً چوب آتش خواهد گرفت و تخلف آن، به معناى کذب گزاره فوق مى باشد.
تأثیر این اعمال نیز به نحو «جزءالعلة» و «مقتضى» است، و همواره با دیگر شرایط عمل مى کند.
اما اینکه آن شرایط دقیقاً چیست؟ سهم هر یک تا چه اندازه است؟ آیا تأثیر این عمل و هر شرط دیگر در همه مواردیکسان است؟ یا ممکن است در موردى نقش اصلى ترى را ایفا کند و در جاى دیگر عامل دیگر؟ مکانیسم تأثیر چگونه است؟ آیا دیگر ابزارها را در اثرگذارى تقویت مى کند یا خود مستقیماً اثر مى گذارد؟ اینها و ده ها سؤال دیگر، مسائلی است که ریشه عقلى و فکرى بشر هنوز در حدى نیست که بتواند به طور کاملاً دقیق به آنها پاسخ گوید، و یکى ازخدمات بزرگ انبیا به بشر، آگاه سازى وى از وجود چنین عاملى است که عقل به تنهایى قادر به شناخت آن نیست.آنچه به طور کلى مى توان با ژرف کاوى فلسفى و تحقیق در نصوص دینى دریافت این است که:
اولاً، دایره علیّت منحصر به علل و معلولات مادى نیست؛ بلکه علل طبیعى مقهور ماوراء طبیعت هستند.
ثانیاً، برخى از شرایط و موانع تأثیر در روایات آمده است؛ از جمله این شرایط مى توان «تقوا» را نام برد و از جمله موانع مى توان از فسق، حقوق والدین، ترک امر به معروف و نهى از منکر، عدم هماهنگى وى با حکمت الهى و سنت هاى خدا در نظام آفرینش سخن به میان آورد.
ثالثاً، در نصوص دینى آمده است که پذیرش برخى از اعمال، مشروط به این است که اگر حقى از مردم به ذمه شخص مى باشد آن را ادا کند و اگر واجبى از او فوت شده، قضا نماید.
نکته دیگر آن که ثواب هیچ عمل مستحبى نمى تواند جانشین هیچ عمل واجبى گردد.اگر شب تا صبح در مجالس سوگواری شرکت نماید ولی نماز صبح او قضا شود اولا از آنسوگواری بهره کامل را نمی برد ثانیا جای نماز را نمی گیرد بنابر این اگر برای عزاداری امام حسین علیه السلام ثوابهای زیادی وعده داده اند این ثوابها برای کسی است که سایر شرائط را رعایت کند ومومن کاملی باشد زیرا امام (ع) برای احیاء نماز وامر بمعروف وزنده نمودن تعالیم اسلام قیام کرد پیروان آنها هم باید در حفظ اینها بکوشند وتصور اینکه صرف شرکت در مجالس بدون پایبندی به احکام اسلام اجر دارد تصور نا بجائی است.کسی بهشتی می شود که حد نصاب ایمان وعمل صالح را داشته باشد در قرآن کریم 258بار واژه «امنوا»ذکر شده در بیشتر موارد «عمل صالح»هم بدنبال آن ذکر شده است در نتیجه فردی اهل بهشت است که ایمان او درست باشد وعمل صالح هم انجام دهد واین خصوصیت را تا هنگام مرگ حفظ کند ,خیلی از افراد در برهه ای از زندگی بخاطر انجام اعمالی بهشتی شدند ولی در ادامه زندگی جهنمی شدند همچنانکه عکس او نیز اتفاق افتاد که مسیر باطل را کنار گذاشتند واهل بهشت شدند ونمونه های زیادی در طول تاریخ رخ داده است.
در هر صورت تصور اینکه ما آزاد هستیم هر عملی را انجام دهیم وبدنبال آن یک عمل مستحبی بجا بیاوریم وپرونده ما بسته شود وسند بهشت را بنام ما بزنند تصوری باطل است ,زیرا اگر این چنین بود حق وباطل بی معنی می شد ودیگر جهاد اکبر وتزکیه نفس واز خود گذشتگی وتحمل رنجها بی مفهوم می شد ودلیلی نداشت که افراد این سختی به خود بدهند واز هواهای نفسانی ومعاصی پرهیز کنند در حالی که می دانیم کار بسیار مشکل است وبدون تحمل رنج وزحمت وجهاد با نفس در طول زندگی,چیزی به کسی نمی دهند.
شاهد مهم بر این گفتار زندگی بزرگان دین ماست که در چه حدی از ایمان بودند وچه عبادتهای طاقت فرسائی داشتند ولی در عین حال چه تعبیر های حاکی از کوتاهی در انجام وظیفه در کلمات آنها به چشم می خوردبا مطالعه زندگی آنها ومقایسه وضع خودمان می فهمیم که ما در چه موقعیتی هستیم وچقدر از قافله عقبیم وچه مقدار تلاش وکوشش لازم است تا خود را به آنها نزدیک کنیم ,اگر بهشت رفتن به این سادگی بود نیازی به این همه عبادتها نبود.
بنابراین ثواب های ذکر شده:
اولا، همه اش سند قطعی ندارند.
ثانیا، مشروط است به رعایت سایر شروط مثلا درک ثواب روزه مشروط است به حفظ اعضا و جوارح از گناه.
ثالثا، بعضی از اعمال مشتمل بر کیفیتی هستند و آثاری دارند که طبعا اجر آنها هم فراوان است و نکته آخر فضل الهی است که بعدی ندارد و خداوند خواسته با بهانه هایی به مردم عنایت کند و برای یک عمل خالصانه کوچک اجرهای فراوان بدهد.
در مورد نماز جمعه و آثار و ثواب های آن نیز باید گفت این هم مشروط است به اموری از جمله معرفت کامل به امیرمومنان میزان اعتقاد انسان به این امور –صحیح انجام دادن عمل – رعایت مشروط صحت نماز (ظاهری و باطنی) کامل بودن سائر اعمال و انجام همه وظایف عبادی. خلاصه کلام این کلام عمل با اجتماع شرائط این شانیت را دارد که گناهان انسان به سبب او آمرزیده شود و شاید همین مسئله باعث تقویت اراده انسان برای ترک همه معاصی بشود زیرا هرگز نباید تصور کرد که ذکراین ثواب ها چراغ سبزی است برای معاف شدن از تکالیف یا خدای ناکرده انجام معاصی. هیچ عملی مصونیت مادام العمر برای انسان به ارمغان نمی آورد.
باید به همه وظائف و تکالیف عمل کرد واجبات را انجام داد محرمات را ترک نمود و امید به فضل الهی داشت که این ثواب ها به ما داده وشد زیرا که از فضل الهی بعید نیست .
و در یک کلام دادن این همه ثواب و بخشش گناهان بعید نیست، لکن با شرائطی و از جمله شرائط انجام همه دستورات الهی و ترک همه آنچه مورد نهی قرار گرفته است. زیرا انسان تا زنده است و نفس می کشد تکلیف دارد اگر چه ثواب جن و انس را هم به او بدهند زیرا خود معصومین (ع) که گوینده این کلمات بودند با این که از همه ثواب ها برخوردار بودند لکن بیشتر از همه عبادت می کردند.
در پایان به دو نکته اشاره می شود:
1. طبقه بندی ثواب ها متناسب با میزان تاثیرگذاری در هدایت انسان هاست. لذا اگر برای برخی عبادت ها و یا اعمال ثواب فراوان ذکر شده به این منظور است. به طور مثال برای شرکت در مجلس امام علیه السلام و یا گریه بر امام حسین علیه السلام و یا برخی نمازها، ثواب بسیار ذکر شده است. زیرا بسیار دیده شده که برخی افراد در بهره مندی از یک مجلس امام حسین علیه السلام و یا برگزاری یک نماز خاص نقطه عطفی در زندگی آنها صورت می پذیرد و موجب هدایت همیشگی آنها می شود.
2. الزام به تداوم عمل عبادی و یا رفتار صحیح است. به طوری که گفته شود اهل انجام چنین عبادت و یا رفتار است تا مشمول و برکات این گونه روایات شود.
گفتنی است که لطف و رحمت خداوند بسیار است و آن چه از شخص کریم انتظار می رود همانا لطف و رحمت بیش از حد معمول است. در غیر این صورت با دیگران تفاوتی نخواهد داشت لذا خداوند با گناهان براساس عدل برخورد می کند. اما در برابر نیکی ها و عبادت ها براساس لطف و رحمت پاداش می دهد.خداوند می خواهد زمینه های امید وبا زگشت را درپیش پای مردم قرار دهد تادر صورت ارتکاب گناه وکوتاهی در عبادت خود را در بن بست نبینند وراه اصلاح وجود داشته باشد.لذا این عبادات مستحبی قرار داده شده تا راه جبرانی باشد باشدبرای آنها که می خواهند در مسیر تکامل قدم بگذارند.
.نکته پایانی آنست که محدث قمی ره خبره در فن حدیث بوده ومطالب نقل شده در مفاتیح عموما سند دارد وخود ایشان در مواردی که سند محکم نداشته اشاره ورد کرده اندو یا نحوه صحیح آنرا آورده اند.
[پایان کد انتخابی][پایان کد انتخابی] باید دانست که گریه ابراز شدیدترین عواطف و احساسات از سوی گریه کننده برای فرد مورد علاقه است. و در حقیقت عامل پیوند عاطفی و معنوی می شود. چنین پیوندی می تواند سرآغاز یک تحول عمیق در زندگی شود و چنین آثاری برای بسیاری از شرکت کنندگان در مجلس امام حسین (ع) پیش می آید در نتیجه از سوی خداوند پاداش فراوانی برای گریه بر امام حسین (ع) وعده داده شده است. البته بدیهی است به شرط این که این لطف الهی را شخص گریه کننده نگه دارد.
برخى از روایات در خصوص گریه بر امام حسین(ع) عبارت است از:
1. امام معصوم(ع) فرمود: «هر چشمى در روز قیامت به جهت سختى ها، گریان است؛ مگر چشمى که بر امام حسین(ع) گریسته باشد، این چشم خندان و بشاش است».الخصائص الحسینیه، ص 140.
2. امام رضا(ع) مى فرماید: «گریه بر امام حسین(ع) گناهان بزرگ را محو مى کند».مسند امام رضا(ع)، ج 2، ص 27 .
3. امام صادق(ع) مى فرماید: «کسى که به یاد امام حسین(ع) به مقدار بال مگسى، اشک از چشمانش جارى شود؛ ثوابش بر خداوند است و خداوند به کمتر از بهشت براى او راضى نمى شود».بحارالانوار، ج 44، ص 291.
4. از امام معصوم(ع) نقل شده است: «هر که بگرید یا بگریاند یا حالت اندوه و گریه داشته باشد، بر مصیبت امام حسین(ع)، بهشت براى او واجب مى شود».الخصائص الحسینیه، ص 142.
5. امام رضا(ع) مى فرماید: «… پسر شبیب! اگر مى خواهى براى چیزى گریه کنى، پس براى حسین بن على(ع) گریه کن که او را ذبح کردند؛ چنان که گوسفند را ذبح مى کنند … پسر شبیب! اگر براى حسین چنان گریه کنى که اشک هایت بر گونه هایت جارى شود، خداوند همه گناهان کوچک و بزرگ تو را مى آمرزد، اندک باشد یا بسیار …».بحارالانوار، ج 44، ص 285.
در مورد حکمت گریه بر امام حسین(ع) مطالبى بیان شده که به نظر مى رسد به تنهایى صحیح نباشد؛ از جمله:
الف. گریه ذاتاً خوب و سبب پالایش روح است؛ که این پالایش روحى در مجالس عزادارى امام حسین(ع) بیشترین ثمربخشى را دارد.
ب. گریه بر امام حسین(ع) به عنوان تشکّر و سپاس از او است؛ ولى این مطلب صحیح نیست؛ زیرا اگر ما موظف به تشکر از امام حسین(ع) بودیم، راه دیگرى براى تشکر وجود نداشت که با آه و اندوه و حزن این سپاس را عینى سازیم و اصلاً آیا آن حضرت نیازمند به تشکّر است؟!
ج. امام حسین(ع) از گریه ما بهره مند مى گردد؛ از آنجا که با گریه به رشد معنوى مى رسیم و واسطه این فیض یاد امام حسین(ع) است در نتیجه به مقامات آن حضرت نیز اضافه مى شود.
د. برخوردارى از ثواب و شفاعت؛
این فوائد هر چند براساس بعضى تحلیل ها و روایات در حد خود صحیح است؛ ولى آیا نمى توان حکمت مهم تر، با ارزش تر و فراتر از معاملات این چنینى، در وراى گریه در نظر گرفت تا مجبور شویم حکمت گریه بر امام حسین(ع) را در یک شفاعت و ثواب و یا تشکر، منحصر و محدود سازیم؟!
با توجه به آنچه که در حقیقت گریه رشد روحانى و تقوا و نیز فلسفه عزادارى امام حسین(ع) مطرح است؛ مى توان گفت حکمت گریه بر اباعبدالله(ع) دو امر مهم و اساسى است که هر یک به نوبه خود اثر وضعى خاصى بر جاى مى گذارند:
یکم. بُعد اخلاقى؛ چنان که روشن است، گریه ارزشى در فرهنگ شیعى اولاً، گریه اى است که موجب تعالى و رشد روح است و ثانیاً سرچشمه آن معرفت است. گریه بر امام حسین(ع)، یا به جهت یاد کردن غم و اندوه از دست دادن عاشق حقیقى خداوند متعال است که تجلى گاه اوصاف الهى بود و مؤمنان، بوى گل را از گلاب او استشمام مى کردند.
چون که گل رفت و گلستان شد خراب بوى گل را از که بوییم، از گلاب
و یا به دلیل عقب ماندگى روحى و نداشته هاى خود، در مقابل مناقب و فضایل آن بزرگوار و یاران باوفایش است. در واقع گریه بر این است که حبیب بن مظاهر که بود و چه داشت و من کیم و چه در کف دارم؟ اشک ریختن بر على اکبر، ناله بر خود است که آن جوان رشید چه فضایلى را دارا بود و من تا چه اندازه آن خصلت ها را دارم؟ و …
اگر گریه ما از این منشأ دور است، باید بکوشیم اشک و آه خود را به این سمت سوق دهیم تا بر اثر آن، روحمان تعالى یابد. در حقیقت این گریه، نشان دادن دردى است که انسان را به حرکت و جوشش وامى دارد تا خود را به آن درجه از کمالات برساند و این چنین اشکى انسان ساز است.
دوم. بعد اجتماعى؛ اگر گریه بر اباعبدالله(ع)، از سر معرفت باشد و منشأ آن نیز بعد اخلاقى این حرکت باشد؛ قطعاً این حزن و اندوه، پس از آن که موجب تحوّل درونى انسان گردید، زمینه را براى تحولات اجتماعى فراهم مى سازد. وقتى گریه بر امام حسین(ع)، گریه اى در جهت تعالى روح شد و موجب گردید که آدمى در فضایل اخلاقى و فردى خود، تأمل و تجدیدنظر کند؛ قطعاً این تحوّل درونى، زمینه را براى ساختن اجتماعى در راستاى اهداف متعالى اسلام فراهم خواهد ساخت.
زمانى که انسان متوجّه شد که حضرت ابا عبدالله(ع) براى چه، چرا و چگونه دست به قیام زد و آن اثر جاودانه را بر قلم خون، بر صفحه تاریخ نگاشت و با این معرفت بر اثر گریه درونش متحول گردید؛ این تغییر بر عرصه جامعه نیز کشیده مى شود و او مى کوشد تا جلوى فساد وانحراف دین را گرفته و آزادى، جوانمردى و دیندارى را نه تنها در روح خود، بلکه در جامعه نیز حکم فرما سازد.
به بیان دیگر، در واقع گریه بر اباعبدالله(ع)، با یک واسطه زمینه را براى حفظ آرمان هاى آن حضرت و پیاده کردن آن فراهم مى سازد و به همین دلیل مى توان گفت: یکى از حکمت هاى گریه بر امام حسین(ع)، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى او است و شاید مراد از این که گفته مى شود: «ان الاسلام بدؤه محمدى و بقائه حسینى» همین باشد که بقاى مکتب اسلام – خصوصاً تشیع – وام دار گریه بر امام حسین(ع) است.
با توجّه به حقیقت «شفاعت» پاسخ به این پرسش روشن مى شود. در برخى روایات، مواردى ذکر شده که موجب مى گردد انسان ها از گناهان، آلودگى ها، تعلّقات و وابستگى ها پاک گردند.
براساس روایات سرّ این شفاعت – که یکى از مصادیق آن گریه بر اهل بیت و خصوصاً امام حسین(ع) بوده و هم گناهکاران را فرا مى گیرد و هم غیرگناهکاران را – برقرارى رابطه خاص میان انسان و معصومان(ع) است؛ یعنى، هر انسانى که با انسانى در زندگى دنیوى در ارتباط روحى بوده، هر دو در یک راه بودند، هم فکرند، هم سلیقه، هم عقیده و هم روش بودند، با هم آشنا بوده و به یکدیگر معرفت داشتند؛ نسبت به یکدیگر محبت و مودت داشتند واز نظر واقعیت یک رابطه تکوینى میان این دو انسان برقرار است.
بنابراین هر شخصى که به معصومان(ع) معتقد بوده و مطیع آنان باشد و حدالمقدور به گفته هایشان عمل کند، فکرش، فکر آنان و عقیده اش، عقیده آنان یا دست کم مشابه آنان باشد و بر این اساس به ایشان محبت و معرفت داشته باشد؛ این همه، بیانگر آن است که میان او و معصومان(ع) رابطه اى هست؛ یعنى، رابطه درونى میان وجود او و وجود معصومان در عالم ارواح و عالم باطن برقرار است. هر چه سنخیت او با معصومان(ع) بیشتر باشد، این ارتباط به همان اندازه قوى تر خواهد بود. هر چه کامل تر باشد، رابطه اش بیشتر و هر چه ناقص تر باشد رابطه اش کم و کمتر خواهد بود.
وقتى این رابطه رابطه تکوینى و واقعى پدید آمد؛ موجب مى شود تا وحدتى میان او و معصومان ایجاد شود و این وحدت نتیجه خود را در قیامت به این صورت نشان مى دهد که معصومان(ع) وى را – که یا گناهکار و آلوده است یا دلبسته و وابسته به غیر خدا – با جذبه خاص خود براساس وحدت و ارتباط تکوینى که با آنها پیدا کرده است، به سوى بالا کشیده و در رسیدن به جایگاه بهشتى و لقاى حق و نجات از عذاب ها و رنج ها یارى مى دهند.
با توجه به سرّ شفاعت، درخواهیم یافت که در آدمى، باید آمادگى لازم و کشش به سوى خدا وجود داشته باشد تا با ضمیمه شفاعت آنان، از گناه و تعلّق رهایى یابد و این آمادگى تنها در پرتو هم رنگى با روح آنان میسر مى شود؛ یعنى، این نوع شفاعت، تنها به افرادى تعلق مى گیرد که مؤمن بوده، عمل صالح داشته باشند و خداوند تا حدى از ایشان راضى بوده و آنان مطیع اوامر الهى و معصومان و پیرو راستین آنان باشند و خیلى طاغى و عاصى نباشند.در این خصوص نگا: تجسم عمل و شفاعت، صص 106 – 116.
بنابراین هر کسى، مشمول چنین شفاعتى نیست و هر کس با صرف گریه بر اباعبدالله(ع) راهى بهشت نمى شود و گناهانش بخشوده نمى گردد تا هر خلافى را مرتکب شود و با صرف محبت و رابطه و گریه، بپندارد که از عذاب ها، فشارها، ترس ها و اضطراب ها نجات خواهد یافت. هر چند محبت حقیقى، انسان را از انجام گناه و دلبستگى ها – تا حد امکان – بازمى دارد؛ ولى شرایطى براى این نوع شفاعت وجود دارد و آن، راضى بودن حضرت حق از انسان، ایمان و عمل صالح است.
امام صادق(ع) در نامه اى که به اصحابش نوشت این مهم را متذکر گردید: «بدانید حقیقت آن است که هیچ کس از خلق خداوند، انسان را از خداوند بى نیاز نمى کند، نه ملک مقرب نه نبى مرسل و نه غیر از اینها؛ پس هر که مسرور [و شاد است که ] شفاعت شفاعت کنندگان براى او سودمند است، باید [صبر کند] و از خدا بخواهد که از او راضى شود»بحارالانوار، ج 8، ص 53..
پس باید آلودگى ها، گناه ها، تعلق ها در حدى باشد که خدا از انسان ناراضى نباشد؛ چرا که اگر خداوند از آدمى خشنود نباشد، دیگر این نوع شفاعت، شامل حال او نخواهد شد. اگر انسان با خاطر جمع گناه کند و پشیمان نباشد و ضجّه نکشد و حتى به این فکر نیفتد که چرا از آن گناه خلاص نمى شود و صرفاً در مجالس امام حسین(ع) اشکى بریزد؛ از مواردى است که خداوند از او راضى نبوده و در نتیجه مشمول شفاعت امام حسین(ع) نمى شود.
اما اگر در عین آلودگى و گناه ندامتى و ضجّه اى دارد، تأمل و تفکرى در خلاصى از آنها دارد، کوشش مى کند خود را هم رنگ او در عقیده، فکر و عمل سازد و … چون در سرّ وجودش تنفرى به گناه و آلودگى داشته و یک نوع ابتهاج و لذت به هم رنگى با اباعبدالله(ع)؛ ممکن است اشک و عزادارى او، براى محو گناهانش سودمند افتد.
به هر حال اگر خواهان شفاعت حضرت حسین(ع) هستیم، باید به او محبت ورزیده، با عقاید، افکار، اوصاف، اعمال، خصلت ها و اخلاق او موافقت کرده و مخالفت نکنیم و مهم تر آن که از حضرت حق – که در حقیقت شافع اصلى است – بخواهیم که از ما راضى شود تا در پرتو خشنودى او، از شفاعت امام حسین(ع) بهره مند گردیم.
اى خدا! آن کن که از تو مى سزدکه ز هر سوراخ مارم مى گزد
جان سنگین دارم و دل آهنین ورنه خون گشتى در این رنج و حنین
وقت تنگ آمد مرا و یک نفس پادشاهى کن مرا فریادرس
گر مرا این بار ستارى کنى توبه کردم من ز هرناکردنى
توبه ام بپذیر این بار دگرتا ببندم بهر توبه صد کمر
من اگر این بار تقصیرى کنم پس دگر مشنو دعا و گفتنم
(مثنوى، دفتر 5، ابیات 2267 – 2262) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100100960)
اینگونه احادیث اگر در کتاب های معتبر و با سند محکم باشد قابل قبول است و الا از اعتبار کافی برخوردار نیست و باید سند آنها بررسی شود.
در این مورد چند نکته اساسى را باید در نظر گیرید:
1 – این گونه روایات نیز مشتمل بر صحیح و ناصحیح هستند.
2 – مقصود از روایت هایى که آثار خاصى را براى برخى از اعمال ذکر کرده اند، این نیست که فلان عمل «علت تامه»آن اثر است؛ بلکه مقصود اقتضاى اثر است. «علت تامه»، مجموع علل مؤثر بر یک چیز با رفع تمام موانع است. تأثیرچنین علتى بر معلول حتمى و ضرورى است، و به هیچ وجه تخلف بردار نیست. در حالى که «مقتضى» یکى از شرایط مؤثر بر یک پدیده است که در صورت فقدان موانع، مى تواند اثر کند، ولى اگر مانعى بر سر راه آن قرار گیرد، توان تأثیرندارد. چنین چیزى در جهان مادیات و اسباب و مسببات طبیعى نیز هست؛ مثلاً اگر گفته مى شود: «آتش سبب احتراق چوب است» به نحو مقتضى است؛ یعنى، تا دیگر شرایط مانند وجود اکسیژن پدیدار نشوند و موانع بر طرف نشود، عمل احتراق صورت نخواهد گرفت. بنابر این اگر کسى چوب ترى را در آتش اندازد و با گذشت چند دقیقه از احتراق خبرى نباشد، نباید در آن گزاره تردید کند؛ بلکه باید جست وجو کند که آیا آن گزاره مشروط به شرایطى نیز هست یا نه؟و آیا مانعى براى تأثیر آتش در چوب وجود دارد یا خیر؟ آن گاه خواهد دید که این گزاره ضمن دارا بودن ارزش صدق، مشروط به شرایط متعددى از قبیل وجود اکسیژن و عدم موانعى چون رطوبت در چوب، تناسب میزان حرارت آتش بامقدار مقاومت چوب و … است. لیکن اگر تمام شرایط و رفع موانع مفروض پدید آمد؛ یعنى علت تامه محقق شد،حتماً چوب آتش خواهد گرفت و تخلف آن، به معناى کذب گزاره فوق مى باشد.
تأثیر این اعمال نیز به نحو «جزءالعلة» و «مقتضى» است، و همواره با دیگر شرایط عمل مى کند.
اما اینکه آن شرایط دقیقاً چیست؟ سهم هر یک تا چه اندازه است؟ آیا تأثیر این عمل و هر شرط دیگر در همه مواردیکسان است؟ یا ممکن است در موردى نقش اصلى ترى را ایفا کند و در جاى دیگر عامل دیگر؟ مکانیسم تأثیر چگونه است؟ آیا دیگر ابزارها را در اثرگذارى تقویت مى کند یا خود مستقیماً اثر مى گذارد؟ اینها و ده ها سؤال دیگر، مسائلی است که ریشه عقلى و فکرى بشر هنوز در حدى نیست که بتواند به طور کاملاً دقیق به آنها پاسخ گوید، و یکى ازخدمات بزرگ انبیا به بشر، آگاه سازى وى از وجود چنین عاملى است که عقل به تنهایى قادر به شناخت آن نیست.آنچه به طور کلى مى توان با ژرف کاوى فلسفى و تحقیق در نصوص دینى دریافت این است که:
اولاً، دایره علیّت منحصر به علل و معلولات مادى نیست؛ بلکه علل طبیعى مقهور ماوراء طبیعت هستند.
ثانیاً، برخى از شرایط و موانع تأثیر در روایات آمده است؛ از جمله این شرایط مى توان «تقوا» را نام برد و از جمله موانع مى توان از فسق، حقوق والدین، ترک امر به معروف و نهى از منکر، عدم هماهنگى وى با حکمت الهى و سنت هاى خدا در نظام آفرینش سخن به میان آورد.
ثالثاً، در نصوص دینى آمده است که پذیرش برخى از اعمال، مشروط به این است که اگر حقى از مردم به ذمه شخص مى باشد آن را ادا کند و اگر واجبى از او فوت شده، قضا نماید.
نکته دیگر آن که ثواب هیچ عمل مستحبى نمى تواند جانشین هیچ عمل واجبى گردد.اگر شب تا صبح در مجالس سوگواری شرکت نماید ولی نماز صبح او قضا شود اولا از آنسوگواری بهره کامل را نمی برد ثانیا جای نماز را نمی گیرد بنابر این اگر برای عزاداری امام حسین علیه السلام ثوابهای زیادی وعده داده اند این ثوابها برای کسی است که سایر شرائط را رعایت کند ومومن کاملی باشد زیرا امام (ع) برای احیاء نماز وامر بمعروف وزنده نمودن تعالیم اسلام قیام کرد پیروان آنها هم باید در حفظ اینها بکوشند وتصور اینکه صرف شرکت در مجالس بدون پایبندی به احکام اسلام اجر دارد تصور نا بجائی است.کسی بهشتی می شود که حد نصاب ایمان وعمل صالح را داشته باشد در قرآن کریم 258بار واژه «امنوا»ذکر شده در بیشتر موارد «عمل صالح»هم بدنبال آن ذکر شده است در نتیجه فردی اهل بهشت است که ایمان او درست باشد وعمل صالح هم انجام دهد واین خصوصیت را تا هنگام مرگ حفظ کند ,خیلی از افراد در برهه ای از زندگی بخاطر انجام اعمالی بهشتی شدند ولی در ادامه زندگی جهنمی شدند همچنانکه عکس او نیز اتفاق افتاد که مسیر باطل را کنار گذاشتند واهل بهشت شدند ونمونه های زیادی در طول تاریخ رخ داده است.
در هر صورت تصور اینکه ما آزاد هستیم هر عملی را انجام دهیم وبدنبال آن یک عمل مستحبی بجا بیاوریم وپرونده ما بسته شود وسند بهشت را بنام ما بزنند تصوری باطل است ,زیرا اگر این چنین بود حق وباطل بی معنی می شد ودیگر جهاد اکبر وتزکیه نفس واز خود گذشتگی وتحمل رنجها بی مفهوم می شد ودلیلی نداشت که افراد این سختی به خود بدهند واز هواهای نفسانی ومعاصی پرهیز کنند در حالی که می دانیم کار بسیار مشکل است وبدون تحمل رنج وزحمت وجهاد با نفس در طول زندگی,چیزی به کسی نمی دهند.
شاهد مهم بر این گفتار زندگی بزرگان دین ماست که در چه حدی از ایمان بودند وچه عبادتهای طاقت فرسائی داشتند ولی در عین حال چه تعبیر های حاکی از کوتاهی در انجام وظیفه در کلمات آنها به چشم می خوردبا مطالعه زندگی آنها ومقایسه وضع خودمان می فهمیم که ما در چه موقعیتی هستیم وچقدر از قافله عقبیم وچه مقدار تلاش وکوشش لازم است تا خود را به آنها نزدیک کنیم ,اگر بهشت رفتن به این سادگی بود نیازی به این همه عبادتها نبود.
بنابراین ثواب های ذکر شده:
اولا، همه اش سند قطعی ندارند.
ثانیا، مشروط است به رعایت سایر شروط مثلا درک ثواب روزه مشروط است به حفظ اعضا و جوارح از گناه.
ثالثا، بعضی از اعمال مشتمل بر کیفیتی هستند و آثاری دارند که طبعا اجر آنها هم فراوان است و نکته آخر فضل الهی است که بعدی ندارد و خداوند خواسته با بهانه هایی به مردم عنایت کند و برای یک عمل خالصانه کوچک اجرهای فراوان بدهد.
در مورد نماز جمعه و آثار و ثواب های آن نیز باید گفت این هم مشروط است به اموری از جمله معرفت کامل به امیرمومنان میزان اعتقاد انسان به این امور –صحیح انجام دادن عمل – رعایت مشروط صحت نماز (ظاهری و باطنی) کامل بودن سائر اعمال و انجام همه وظایف عبادی. خلاصه کلام این کلام عمل با اجتماع شرائط این شانیت را دارد که گناهان انسان به سبب او آمرزیده شود و شاید همین مسئله باعث تقویت اراده انسان برای ترک همه معاصی بشود زیرا هرگز نباید تصور کرد که ذکراین ثواب ها چراغ سبزی است برای معاف شدن از تکالیف یا خدای ناکرده انجام معاصی. هیچ عملی مصونیت مادام العمر برای انسان به ارمغان نمی آورد.
باید به همه وظائف و تکالیف عمل کرد واجبات را انجام داد محرمات را ترک نمود و امید به فضل الهی داشت که این ثواب ها به ما داده وشد زیرا که از فضل الهی بعید نیست .
و در یک کلام دادن این همه ثواب و بخشش گناهان بعید نیست، لکن با شرائطی و از جمله شرائط انجام همه دستورات الهی و ترک همه آنچه مورد نهی قرار گرفته است. زیرا انسان تا زنده است و نفس می کشد تکلیف دارد اگر چه ثواب جن و انس را هم به او بدهند زیرا خود معصومین (ع) که گوینده این کلمات بودند با این که از همه ثواب ها برخوردار بودند لکن بیشتر از همه عبادت می کردند.
در پایان به دو نکته اشاره می شود:
1. طبقه بندی ثواب ها متناسب با میزان تاثیرگذاری در هدایت انسان هاست. لذا اگر برای برخی عبادت ها و یا اعمال ثواب فراوان ذکر شده به این منظور است. به طور مثال برای شرکت در مجلس امام علیه السلام و یا گریه بر امام حسین علیه السلام و یا برخی نمازها، ثواب بسیار ذکر شده است. زیرا بسیار دیده شده که برخی افراد در بهره مندی از یک مجلس امام حسین علیه السلام و یا برگزاری یک نماز خاص نقطه عطفی در زندگی آنها صورت می پذیرد و موجب هدایت همیشگی آنها می شود.
2. الزام به تداوم عمل عبادی و یا رفتار صحیح است. به طوری که گفته شود اهل انجام چنین عبادت و یا رفتار است تا مشمول و برکات این گونه روایات شود.
گفتنی است که لطف و رحمت خداوند بسیار است و آن چه از شخص کریم انتظار می رود همانا لطف و رحمت بیش از حد معمول است. در غیر این صورت با دیگران تفاوتی نخواهد داشت لذا خداوند با گناهان براساس عدل برخورد می کند. اما در برابر نیکی ها و عبادت ها براساس لطف و رحمت پاداش می دهد.خداوند می خواهد زمینه های امید وبا زگشت را درپیش پای مردم قرار دهد تادر صورت ارتکاب گناه وکوتاهی در عبادت خود را در بن بست نبینند وراه اصلاح وجود داشته باشد.لذا این عبادات مستحبی قرار داده شده تا راه جبرانی باشد باشدبرای آنها که می خواهند در مسیر تکامل قدم بگذارند.
.نکته پایانی آنست که محدث قمی ره خبره در فن حدیث بوده ومطالب نقل شده در مفاتیح عموما سند دارد وخود ایشان در مواردی که سند محکم نداشته اشاره ورد کرده اندو یا نحوه صحیح آنرا آورده اند.
[پایان کد انتخابی][پایان کد انتخابی] باید دانست که گریه ابراز شدیدترین عواطف و احساسات از سوی گریه کننده برای فرد مورد علاقه است. و در حقیقت عامل پیوند عاطفی و معنوی می شود. چنین پیوندی می تواند سرآغاز یک تحول عمیق در زندگی شود و چنین آثاری برای بسیاری از شرکت کنندگان در مجلس امام حسین (ع) پیش می آید در نتیجه از سوی خداوند پاداش فراوانی برای گریه بر امام حسین (ع) وعده داده شده است. البته بدیهی است به شرط این که این لطف الهی را شخص گریه کننده نگه دارد.
برخى از روایات در خصوص گریه بر امام حسین(ع) عبارت است از:
1. امام معصوم(ع) فرمود: «هر چشمى در روز قیامت به جهت سختى ها، گریان است؛ مگر چشمى که بر امام حسین(ع) گریسته باشد، این چشم خندان و بشاش است».الخصائص الحسینیه، ص 140.
2. امام رضا(ع) مى فرماید: «گریه بر امام حسین(ع) گناهان بزرگ را محو مى کند».مسند امام رضا(ع)، ج 2، ص 27 .
3. امام صادق(ع) مى فرماید: «کسى که به یاد امام حسین(ع) به مقدار بال مگسى، اشک از چشمانش جارى شود؛ ثوابش بر خداوند است و خداوند به کمتر از بهشت براى او راضى نمى شود».بحارالانوار، ج 44، ص 291.
4. از امام معصوم(ع) نقل شده است: «هر که بگرید یا بگریاند یا حالت اندوه و گریه داشته باشد، بر مصیبت امام حسین(ع)، بهشت براى او واجب مى شود».الخصائص الحسینیه، ص 142.
5. امام رضا(ع) مى فرماید: «… پسر شبیب! اگر مى خواهى براى چیزى گریه کنى، پس براى حسین بن على(ع) گریه کن که او را ذبح کردند؛ چنان که گوسفند را ذبح مى کنند … پسر شبیب! اگر براى حسین چنان گریه کنى که اشک هایت بر گونه هایت جارى شود، خداوند همه گناهان کوچک و بزرگ تو را مى آمرزد، اندک باشد یا بسیار …».بحارالانوار، ج 44، ص 285.
در مورد حکمت گریه بر امام حسین(ع) مطالبى بیان شده که به نظر مى رسد به تنهایى صحیح نباشد؛ از جمله:
الف. گریه ذاتاً خوب و سبب پالایش روح است؛ که این پالایش روحى در مجالس عزادارى امام حسین(ع) بیشترین ثمربخشى را دارد.
ب. گریه بر امام حسین(ع) به عنوان تشکّر و سپاس از او است؛ ولى این مطلب صحیح نیست؛ زیرا اگر ما موظف به تشکر از امام حسین(ع) بودیم، راه دیگرى براى تشکر وجود نداشت که با آه و اندوه و حزن این سپاس را عینى سازیم و اصلاً آیا آن حضرت نیازمند به تشکّر است؟!
ج. امام حسین(ع) از گریه ما بهره مند مى گردد؛ از آنجا که با گریه به رشد معنوى مى رسیم و واسطه این فیض یاد امام حسین(ع) است در نتیجه به مقامات آن حضرت نیز اضافه مى شود.
د. برخوردارى از ثواب و شفاعت؛
این فوائد هر چند براساس بعضى تحلیل ها و روایات در حد خود صحیح است؛ ولى آیا نمى توان حکمت مهم تر، با ارزش تر و فراتر از معاملات این چنینى، در وراى گریه در نظر گرفت تا مجبور شویم حکمت گریه بر امام حسین(ع) را در یک شفاعت و ثواب و یا تشکر، منحصر و محدود سازیم؟!
با توجه به آنچه که در حقیقت گریه رشد روحانى و تقوا و نیز فلسفه عزادارى امام حسین(ع) مطرح است؛ مى توان گفت حکمت گریه بر اباعبدالله(ع) دو امر مهم و اساسى است که هر یک به نوبه خود اثر وضعى خاصى بر جاى مى گذارند:
یکم. بُعد اخلاقى؛ چنان که روشن است، گریه ارزشى در فرهنگ شیعى اولاً، گریه اى است که موجب تعالى و رشد روح است و ثانیاً سرچشمه آن معرفت است. گریه بر امام حسین(ع)، یا به جهت یاد کردن غم و اندوه از دست دادن عاشق حقیقى خداوند متعال است که تجلى گاه اوصاف الهى بود و مؤمنان، بوى گل را از گلاب او استشمام مى کردند.
چون که گل رفت و گلستان شد خراب بوى گل را از که بوییم، از گلاب
و یا به دلیل عقب ماندگى روحى و نداشته هاى خود، در مقابل مناقب و فضایل آن بزرگوار و یاران باوفایش است. در واقع گریه بر این است که حبیب بن مظاهر که بود و چه داشت و من کیم و چه در کف دارم؟ اشک ریختن بر على اکبر، ناله بر خود است که آن جوان رشید چه فضایلى را دارا بود و من تا چه اندازه آن خصلت ها را دارم؟ و …
اگر گریه ما از این منشأ دور است، باید بکوشیم اشک و آه خود را به این سمت سوق دهیم تا بر اثر آن، روحمان تعالى یابد. در حقیقت این گریه، نشان دادن دردى است که انسان را به حرکت و جوشش وامى دارد تا خود را به آن درجه از کمالات برساند و این چنین اشکى انسان ساز است.
دوم. بعد اجتماعى؛ اگر گریه بر اباعبدالله(ع)، از سر معرفت باشد و منشأ آن نیز بعد اخلاقى این حرکت باشد؛ قطعاً این حزن و اندوه، پس از آن که موجب تحوّل درونى انسان گردید، زمینه را براى تحولات اجتماعى فراهم مى سازد. وقتى گریه بر امام حسین(ع)، گریه اى در جهت تعالى روح شد و موجب گردید که آدمى در فضایل اخلاقى و فردى خود، تأمل و تجدیدنظر کند؛ قطعاً این تحوّل درونى، زمینه را براى ساختن اجتماعى در راستاى اهداف متعالى اسلام فراهم خواهد ساخت.
زمانى که انسان متوجّه شد که حضرت ابا عبدالله(ع) براى چه، چرا و چگونه دست به قیام زد و آن اثر جاودانه را بر قلم خون، بر صفحه تاریخ نگاشت و با این معرفت بر اثر گریه درونش متحول گردید؛ این تغییر بر عرصه جامعه نیز کشیده مى شود و او مى کوشد تا جلوى فساد وانحراف دین را گرفته و آزادى، جوانمردى و دیندارى را نه تنها در روح خود، بلکه در جامعه نیز حکم فرما سازد.
به بیان دیگر، در واقع گریه بر اباعبدالله(ع)، با یک واسطه زمینه را براى حفظ آرمان هاى آن حضرت و پیاده کردن آن فراهم مى سازد و به همین دلیل مى توان گفت: یکى از حکمت هاى گریه بر امام حسین(ع)، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى او است و شاید مراد از این که گفته مى شود: «ان الاسلام بدؤه محمدى و بقائه حسینى» همین باشد که بقاى مکتب اسلام – خصوصاً تشیع – وام دار گریه بر امام حسین(ع) است.
با توجّه به حقیقت «شفاعت» پاسخ به این پرسش روشن مى شود. در برخى روایات، مواردى ذکر شده که موجب مى گردد انسان ها از گناهان، آلودگى ها، تعلّقات و وابستگى ها پاک گردند.
براساس روایات سرّ این شفاعت – که یکى از مصادیق آن گریه بر اهل بیت و خصوصاً امام حسین(ع) بوده و هم گناهکاران را فرا مى گیرد و هم غیرگناهکاران را – برقرارى رابطه خاص میان انسان و معصومان(ع) است؛ یعنى، هر انسانى که با انسانى در زندگى دنیوى در ارتباط روحى بوده، هر دو در یک راه بودند، هم فکرند، هم سلیقه، هم عقیده و هم روش بودند، با هم آشنا بوده و به یکدیگر معرفت داشتند؛ نسبت به یکدیگر محبت و مودت داشتند واز نظر واقعیت یک رابطه تکوینى میان این دو انسان برقرار است.
بنابراین هر شخصى که به معصومان(ع) معتقد بوده و مطیع آنان باشد و حدالمقدور به گفته هایشان عمل کند، فکرش، فکر آنان و عقیده اش، عقیده آنان یا دست کم مشابه آنان باشد و بر این اساس به ایشان محبت و معرفت داشته باشد؛ این همه، بیانگر آن است که میان او و معصومان(ع) رابطه اى هست؛ یعنى، رابطه درونى میان وجود او و وجود معصومان در عالم ارواح و عالم باطن برقرار است. هر چه سنخیت او با معصومان(ع) بیشتر باشد، این ارتباط به همان اندازه قوى تر خواهد بود. هر چه کامل تر باشد، رابطه اش بیشتر و هر چه ناقص تر باشد رابطه اش کم و کمتر خواهد بود.
وقتى این رابطه رابطه تکوینى و واقعى پدید آمد؛ موجب مى شود تا وحدتى میان او و معصومان ایجاد شود و این وحدت نتیجه خود را در قیامت به این صورت نشان مى دهد که معصومان(ع) وى را – که یا گناهکار و آلوده است یا دلبسته و وابسته به غیر خدا – با جذبه خاص خود براساس وحدت و ارتباط تکوینى که با آنها پیدا کرده است، به سوى بالا کشیده و در رسیدن به جایگاه بهشتى و لقاى حق و نجات از عذاب ها و رنج ها یارى مى دهند.
با توجه به سرّ شفاعت، درخواهیم یافت که در آدمى، باید آمادگى لازم و کشش به سوى خدا وجود داشته باشد تا با ضمیمه شفاعت آنان، از گناه و تعلّق رهایى یابد و این آمادگى تنها در پرتو هم رنگى با روح آنان میسر مى شود؛ یعنى، این نوع شفاعت، تنها به افرادى تعلق مى گیرد که مؤمن بوده، عمل صالح داشته باشند و خداوند تا حدى از ایشان راضى بوده و آنان مطیع اوامر الهى و معصومان و پیرو راستین آنان باشند و خیلى طاغى و عاصى نباشند.در این خصوص نگا: تجسم عمل و شفاعت، صص 106 – 116.
بنابراین هر کسى، مشمول چنین شفاعتى نیست و هر کس با صرف گریه بر اباعبدالله(ع) راهى بهشت نمى شود و گناهانش بخشوده نمى گردد تا هر خلافى را مرتکب شود و با صرف محبت و رابطه و گریه، بپندارد که از عذاب ها، فشارها، ترس ها و اضطراب ها نجات خواهد یافت. هر چند محبت حقیقى، انسان را از انجام گناه و دلبستگى ها – تا حد امکان – بازمى دارد؛ ولى شرایطى براى این نوع شفاعت وجود دارد و آن، راضى بودن حضرت حق از انسان، ایمان و عمل صالح است.
امام صادق(ع) در نامه اى که به اصحابش نوشت این مهم را متذکر گردید: «بدانید حقیقت آن است که هیچ کس از خلق خداوند، انسان را از خداوند بى نیاز نمى کند، نه ملک مقرب نه نبى مرسل و نه غیر از اینها؛ پس هر که مسرور [و شاد است که ] شفاعت شفاعت کنندگان براى او سودمند است، باید [صبر کند] و از خدا بخواهد که از او راضى شود»بحارالانوار، ج 8، ص 53..
پس باید آلودگى ها، گناه ها، تعلق ها در حدى باشد که خدا از انسان ناراضى نباشد؛ چرا که اگر خداوند از آدمى خشنود نباشد، دیگر این نوع شفاعت، شامل حال او نخواهد شد. اگر انسان با خاطر جمع گناه کند و پشیمان نباشد و ضجّه نکشد و حتى به این فکر نیفتد که چرا از آن گناه خلاص نمى شود و صرفاً در مجالس امام حسین(ع) اشکى بریزد؛ از مواردى است که خداوند از او راضى نبوده و در نتیجه مشمول شفاعت امام حسین(ع) نمى شود.
اما اگر در عین آلودگى و گناه ندامتى و ضجّه اى دارد، تأمل و تفکرى در خلاصى از آنها دارد، کوشش مى کند خود را هم رنگ او در عقیده، فکر و عمل سازد و … چون در سرّ وجودش تنفرى به گناه و آلودگى داشته و یک نوع ابتهاج و لذت به هم رنگى با اباعبدالله(ع)؛ ممکن است اشک و عزادارى او، براى محو گناهانش سودمند افتد.
به هر حال اگر خواهان شفاعت حضرت حسین(ع) هستیم، باید به او محبت ورزیده، با عقاید، افکار، اوصاف، اعمال، خصلت ها و اخلاق او موافقت کرده و مخالفت نکنیم و مهم تر آن که از حضرت حق – که در حقیقت شافع اصلى است – بخواهیم که از ما راضى شود تا در پرتو خشنودى او، از شفاعت امام حسین(ع) بهره مند گردیم.
اى خدا! آن کن که از تو مى سزدکه ز هر سوراخ مارم مى گزد
جان سنگین دارم و دل آهنین ورنه خون گشتى در این رنج و حنین
وقت تنگ آمد مرا و یک نفس پادشاهى کن مرا فریادرس
گر مرا این بار ستارى کنى توبه کردم من ز هرناکردنى
توبه ام بپذیر این بار دگرتا ببندم بهر توبه صد کمر
من اگر این بار تقصیرى کنم پس دگر مشنو دعا و گفتنم
(مثنوى، دفتر 5، ابیات 2267 – 2262) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100100960)