نظریهی لذتگرایی
دکتر ادیت ویکوف جولسون، استاد روانشناسی دانشگاه جورجیا در: فلسفه کنونی ما در باره بهداشت روان، بر این پایه استوار است که مردم باید شاد و خوشحال زندگی کنند و غم و اندوه، نشانه ناسازگاری و عدم انطباق با زندگی است. این اعتقاد و نظام ارزش ها باید خود را در برابر کسانی که درد و رنجی اجتناب ناپذیر دارند، مسئول بداند؛ زیرا این شیوه اندیشه، موجب میشود که افراد دردمند، به خاطر این که شاد نیستند، اندوهناکتر نیز بشوند. بنابراین، در یک کلام میتوان گفت که این نظریه، از آن جا که تمام ابعاد انسان را در برنمیگیرد، فاقد عنصر «فراگیری» است و از آن جا که با نظام آفرینش ناسازگار است، فاقد عنصر واقع گرایی است؛ اما اسلام، هم تمام ابعاد انسان را در نظر گرفته و هم با نظام حاکم بر زندگی سازگار است و این مرهون نظریه توحید در شادکامی است.
گریفین، بر این باور است که تحقق خواستهها موجب شادکامی میشود. در نظریه خواسته (نیاز)، سخن از لذت در میان نیست. مطابق این نظریه، شادکامی، عبارت است از به دست آوردن آنچه که میخواهید، بدون توجه به این که آن خواسته، شامل لذت میشود یا نه. در این نظریه، محور شادکامی، تحقق خواستهها و آرزوهای انسان است. انسان، نیازها و خواسته هایی دارد که به تناسب اهمیتشان، در پی به دست آوردن آنهاست. برآورده شدن آنها موجب احساس رضامندی و خرسندی از زندگی میگردد و برآورده نشدن آنها، نارضایتی و ناخرسندی را در پی دارد. بنابر این، گریفین، تنها جزء شادکامی را «نیازها» میداند که میتواند متناسب با دیدگاه ها و سلیقه های افراد، متفاوت باشد. از این رو، تأمین خواستهها و تحقق آنها عامل شادکامی به شمار میرود. این نظریه، رویکرد خود را از لذت به خواسته تغییر داده و معتقد است که تحقق خواسته، موجب شادکامی است، حتی اگر خواسته، شامل لذت نباشد. این تغییر رویکرد را که شاید در واکنش به نقدهای وارده بر نظریه لذت گرایی صورت گرفته باشد ، باید به فال نیک گرفت، اما در عین حال باید گفت که: اولا در این که خواستهها موجب شادکامیشوند، جای تردید وجود دارد. این بدان جهت است که همیشه این گونه نیست که هر خواسته ای در راستای شادکامی واقعی شود و به شادکامی واقعی بینجامد. گاه ممکن است خواسته انسان، برخلاف سعادت و شادکامی وی باشد. در چنین مواقعی آیا میتوان گفت که تحقق هر خواستهای، موجب شادکامی پایدار و اصیل میگردد؟! قطعا چنین نیست و این بدان جهت است که میان خواسته و مصلحت انسان، تفاوت وجود دارد. آنچه موجب شادکامی است، مصلحت انسان است و آنچه انسان به دنبال آن است، گاه با مصلحت وی ناهماهنگ است. از این رو، قرار دادن مرکز ثقل نظریه، بر خواسته، نادرست است. به همین جهت، اسلام بر خیر و مصلحت انسان تأکید دارد، نه خواستههای وی.
ثانیا این که تحقق خواستهها و ارضای نیازها موجب احساس خرسندی و شادکامی میشود، با رویکردی روانشناختی، سخن درستی است؛ یعنی انسان به لحاظ روانشناختی، وقتی خواستههای خود را تحقق یافته ببیند، احساس رضامندی و شادکامیخواهد نمود؛ هر خواسته ای، موجب شادکامی نمیشود و گاه ممکن است خواستههای انسان، موجب ناشادکامی و بدبختی گردد. از این رو، نباید خواستهها را پله و رها کرد؛ بلکه باید مطابق با شادکامی واقعی، تنظیم نمود. به همین جهت در منابع اسلامی، تنظیم انتظارات و خواستهها مورد توجه قرار گرفته است. اگر انسان خواسته هایش را طبق مصلحت هایش تنظیم نماید، تحقق آنها، هم احساس شادکامی را به وجود میآورد و هم شادکامی واقعی را به ارمغان میآورد. نوسبام، اساس شادکامی را بر دستیابی به اهداف میداند. بر اساس نظریه «فهرست اهداف» چیزهای حقیقت، ارزشمندی در دنیا وجود دارند و شادکامی، عبارت است از دستیابی به تعدادی از این اهداف حقیقتا ارزشمند؛ اموری چون شغل، دوستی، آموزش، معرفت، راحتی و رفاه مادی و سلامتی (نوسبام، ۱۹۹۲). طبق نظریه نوسبام، «اهداف»، تنها جزء شادکامی به شمار میروند. اهداف نیز میتوانند به تناسب دیدگاه های افراد، متغیر باشند. بنابراین، کامیابی در تحقق اهداف، عامل شادکامی به شمار میرود.
شاید بتوان این نظریه، و نظریه پیشین را با بحث موفقیت و کامیابی پیوند زد و به وسیله آن، احساس شادکامی را تبیین نمود. تحقق خواستهها و دستیابی به اهداف، به معنای کامیابی انسان است و احساس کامیابی، موجب شادکامی و رضامندی میگردد. ممکن است به همین دلیل باشد که داینر، لوکاس و اوشی، این دو را در یک گروه قرار دادهاند و از چیزی به نام «تئوریهای مربوط به ارضای نیاز و هدف» یاد کردهاند. آنها معتقدند که اصل لذت فروید و هرم نیازهای مزلو، مثال هایی از این مجموعه تئوری هستند. در حمایت از این گروه تئوریها، أمدی و ویرینگ دریافتند که میزان برآورده شدن نیاز افراد، به طور مثبتی با میزان رضایت از زندگی آنان بستگی دارد. تئوریهای هدف چنین بیان میکنند که افراد، هنگامی که به سمت یک وضعیت ایده آل میروند یا به یک هدف ارزشمند می رسند، به رضایت از زندگی دست مییابند. دیگر محققان به منظور یکی کردن میزان تفاوت سایر استانداردهای رقیب بالقوه، این نظریه، را بسط و توسعه دادهاند. یکی از معانی تئوریهای کاهش تنش، این است که شادکامی پس از ارضای نیازها و رسیدن به اهداف (موفقیت) حاصل میشود. به عبارت دیگر، شادکامی، یک وضعیت پایان مطلوب است که همه فعالیت های دیگر در جهت آن هدایت میشوند.
این نظریه، با نظریه پیشین بسیار نزدیک به هم به نظر می رسند. شاید تفاوت آنها در تفاوت معنای خواسته با هدف باشد. اهداف، امور بسیار مهم و ارزشمندی هستند که فرد، تمام تلاش خود را در راستای آن تنظیم میکند. به خلاف خواستهها که هر چند اینها نیز از اموری هستند که انسان به دنبال آنهاست، اما به لحاظ ارزشی و بسیج امکانات، این درجه از اهمیت را ندارند؛ اما آنچه در این باره میتوان گفت این است که: اولا این تئوری و عامل برخاسته از آن نیز نمیتواند در تمام شرایط، شادکامی انسان را تضمین نماید؛ زیرا یکی از وضعیت های زندگی، «ناکامی در دستیابی به اهداف» است. نمیتوان وضعیتی در زندگی به وجود آورد که انسان، هماره کامیاب باشد. کامیابی فراگیر با توصیفی که در این نظریه آمده، قابل تحقق نیست. از این رو، نمیتواند در تمامی شرایط و برای تمامی افراد پاسخگو باشد. این نظریه، تنها میتواند شادکامی در وضعیت کامیابی را تبیین نماید.
ثانیا درست است که با نگاه روانشناختی، تحقق اهداف به احساس شادکامی میانجامد، با این حال، آیا هر هدفی میتواند با شادکامی پایدار و واقعی هماهنگ باشد؟! همان گونه که در نظریه خواستهها نیز این گونه بود، برخی از اهدافی که افراد برای خود تعیین میکنند نیز ممکن است با شادکامی پایدار و واقعی ناسازگار باشد و بلکه آن را تخریب کند. از این رو، باید در تعیین اهداف دقت نمود و نمیتوان هر هدفی را انتخاب کرد. اهداف باید در راستای شادکامی و سعادت واقعی شکل بگیرند. به همین جهت است که اسلام به مسئله انتخاب هدف اهمیت فوق العاده ای میدهد.
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص528-525، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1394