خانه » همه » مذهبی » اصول و مبانی معرفت شناختی (قسمت دوم)

اصول و مبانی معرفت شناختی (قسمت دوم)

اصول و مبانی معرفت شناختی (قسمت دوم)

عقل هر قدر بکوشد، خود را در داوری عاجزتر می یابد؛ پس با فطانت و تعقل به این نتیجه می‌رسد که باید تسلیم وحی شد و این تسلیم پذیری را عین تعقل میشمارد.

1998 - اصول و مبانی معرفت شناختی (قسمت دوم)

اصل هماهنگی ظاهر و باطن

 معرفت ظاهر هیچ گاه آدمی را از معرفت باطن بی نیاز نمی سازد؛ همان گونه که معرفت باطن هیچ گاه بدون معرفت ظاهر میسر نمی شود. اسلام دین حقیقت است، با ظاهر و باطنی منحصر به فرد که به هیچ وجه از یکدیگر انفکاک نمی پذیرند. بنابراین دستورالعمل های معرفت شناختی اسلام برای حفظ ظاهر، به منظور رسیدن به باطن دین و برای نیل به باطن و ثبات در آن، جهت انعکاس باطن در ظاهر است. پس فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، هم به پوسته و ظاهر می اندیشد و هم به هسته و باطن اهتمام می ورزد، و اجازه نمی دهد یکی تحت الشعاع دیگری قرار گیرد یا فدای آن شود؛ بلکه اصولا معرفت درباره یکی بدون دیگری را معرفت نارسا و ناتمام می شناسد. بدین بیان ظاهر و باطن معرفت در هماهنگی کافی با یکدیگر، تنها به یک حقیقت اشاره دارند و هر دو جنبه، از آن یک حقیقت سر می زنند و بدان باز می گردند. به عبارت دیگر، اصول معرفت شناسی در تعلیم و تربیت اسلامی، هم به ظاهر می پردازند هم به باطن ظاهر و کشف باطن مهم ترین دستورالعمل اصول مزبور است که بر اساس آن به شناسایی ظاهر می پردازد تا از طریق آن به حقیقت و جوهر ظاهر برسد، و باطن را کشف می کند تا با تکیه بر آن ظاهر را بیاراید. هر قدر معرفت انسان درباره باطن و حقیقت امور زیادتر باشد، برداشت او درباره ظاهر کامل تر و کیفی تر خواهد بود، و در نتیجه تقید و التزام او به ظاهر آگاهانه تر و دلپذیرتر می شود.
 
در فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، با توجه به رابطه بسیار نزدیک ظاهر و باطن، دایره معرفت شناسی بسیار وسیع تر از آن است که تصور می شود؛ به گونه ای که برای مثال درباره قرآن، با صرف نظر از سفارش به ظاهر و تأکید بر تفسیر باطن، برای هر باطنی، باطنی دیگر و برای هر سری، سری دیگر، تا هفت باطن و سر برشمرده شده است، و این همه، از یک حقیقت حکایت دارند. جالب اینکه از دیدگاه اسلام راه کشف این باطنها و تحصیل معرفت درباره آنها به روی هر کسی که شایستگی لازم را برای این مقام به دست آورد، باز است. نمونه برجسته چنین رهنمودهایی را می توان در سفارش پیشوایان دینی به درک اسرار نماز پیجویی کرد.
 
اصرار بر درک باطن و جوهر اشیا از جمله اموری است که در نگر اسلام ارزش واقعی دارد، و این افزون بر ارزش کاربردی – تربیتی ای است که بر فهم و درک جوهر اشیا مترتب است. در تعلیم و تربیت اسلامی به انسان یاد می دهند چگونه ملتمسانه از خداوند بخواهد تا تمام حقیقت اشیا را آن گونه که هستند به او بنمایاند و او را بر اسرار وجود آگاه سازد. بدین ترتیب، دانش پژوه مکتب وحی هرگز نباید به علم اجمالی و دانش کلی و فهم دورنمایی از اشیا و امور بسنده کند و از حس و احساس و ادراکات حسی فراتر نرود. برعکس، او باید تدبر، تعقل، تفکر و تمام توان و استعداد علمی و ادراکی خویش را به کار بندد، تا اگر نتواند دل هر ذره را بشکافد، دست کم بر کشف و ادراک لایه هایی از درون هر ذره فایق آید. مکتب تربیتی اسلام، از این طریق، دلها و جان ها را متوجه تمام حقیقت وجود، یعنی خداوند می سازد. اینجا دیگر به تنهایی از دست حواس ظاهری کاری برنمی آید، بلکه باید حواس باطن، و نیز همه وجود انسان سرشار از احساس و ادراک شود تا به درکی که لازم است دست یابد. خداوند به انسان گوش و چشم و دیگر حواس را عطا فرموده تا به واسطه آنها واقعیت های محسوس را ادراک کند؛ اما به او قلب داده تا به کمک آن با تمام وجودش برای درک حقیقت هستی اقدام کند و به عبارتی، برای درک محضر ربوبی حضور قلب بیابد. در غیر این صورت، انسان با چهارپایان تفاوتی نخواهد داشت، بلکه چه بسا از آنها بدتر و پست تر خواهد بود. شکر نعمتهایی مانند نعمت حواس و دل به این است که آدمی به شایستگی در مسیر کسب کمالات الهی – انسانی از همه آنها بهره برداری کند تا به برکت وجود آنها به معرفت‌های لازم و حقیقی دست یابد.
 

اصل ارزش

معرفت به پیروی از اصل ارزش، نه تنها خود ارزش است، بلکه ارزش آفرین نیز هست. از این روی، انسان با کسب هر نوع معرفتی میزان ارزش خویش را به نمایش گذاشته و خویشتن را از مرتبه حیوانات فراتر برده است. مطلوبیت مهم ترین و تعیین کننده ترین عنصری است که در تعریف و تبیین اصل ارزش باید به آن اشاره کرد؛ همچنان که عنصر عدم مطلوبیت برای تعریف ضدارزشها به کار می رود. بر همین اساس، عنصر مطلوبیت به «بایدها»، و عنصر عدم مطلوبیت به «نبایدها» نظر دارد. به عبارتی، هر آنچه در معرفت شناسی اسلام متعلق «باید» قرار می گیرد مطلوب و باارزش است، و برعکس، هر آنچه متعلق «نباید» قرار می گیرد نامطلوب و ضدارزش است.
 
بدین ترتیب، اصل ارزش به بایدهایی اشاره دارد که برای افراد به قدر معرفتشان تکلیف آور و تعهد آفرین است. واژگان خاصی چون مطلوبیت، باید، تکلیف و تعهد از جمله عناصری هستند که «اصل ارزش» را تفسیر و تبیین می کنند و به آن جوهر و هویت می بخشند. هرچه مطلوبیت بیشتر، تکلیف و تعهد راسخ تر، و هرچه تکلیف و تعهد راسخ تر، ارزش قوی تر و ماندگارتر خواهد بود؛ تا آنجا که ارزش ذاتی امر یا شیء مطلوب تلقی شود. بدیهی است، در این میان، شناخت مطلوبیت، و معرفت کافی درباره آن، سنگ زیربنای فرآیند ارزش شناسی و ارزش گذاری به شمار می آید.
 
بدین ترتیب، معرفت تنها دانش هستیها نیست، بلکه دانش بایدها نیز هست، و به سهم خود مبنای اعتبار بایدها نیز قرار می گیرد. هرچه معرفت دقیق تر و یقینی تر باشد، بایدها مطمئن تر و معتبرتر، و ارزش‌ها مشخص تر خواهند بود. از این روی، معرفت مجمع دانش و ارزش است؛ به آنها اعتبار، جهت و هویت می بخشد؛ و در قلمرو آنها به مقام حکمت نظری و عملی بار می یابد. در حالی که هستی ارزش و حکمت عملی به هستی دانش و حکمت نظری وابسته است، کمال دانش و حکمت نظری نیز خود به همراهی ارزش و حکمت نظری بستگی دارد. پس این دو هیچگاه از یکدیگر جدایی نمی پذیرند: ارزش در وجود خود، و دانش در کمال خود وابسته یکدیگرند.
 
به بیانی گویاتر، وقتی در جهان بینی توحیدی به خداوند یگانه و بی همتا ایمان می آوریم، در ایدئولوژی وابسته به این جهان بینی موظف می شویم بر طبق تکالیفی که خداوند تعیین فرموده عمل کنیم تا به مقتضای ایمان خود به خدا، رفتار کرده باشیم. بدیهی است رابطه ویژه ای میان این دو حوزه معرفتی برقرار است که به سادگی از بین رفتنی نیست. از این رابطه، با عنوان رابطه ویژه باورها و ارزشهایا هست ها و بایدها نیز یاد می کنند. حفظ این رابطه زمینه ساز تکامل انسان است. 
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی، صص 283-278، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد