تربیت انسان بر اساس جوهر و فرهنگ اسلامی
در پاسخ به این پرسش مهم که جوهر اسلام چیست و سیمای انسان اسلام چگونه است، باید به فرهنگ اسلامی، یعنی مجموعه باورها و ارزشها یا جهان بینی و ایدئولوژی اسلام توجه کرد. کسی که خود را مسلمان و منتسب به اسلام می داند، باید نه تنها در مقام بینش، به جهان بینی توحیدی ایمان آورد، بلکه احساسات، عواطف، هیجانات و همه گرایشهای او نیز باید جهت اسلامی و توحیدی داشته باشند؛ به گونه ای که آثار این گونه بینشها، نگرشها و گرایشها را در مقام عمل و در رفتار خویش به منصه ظهور برساند. بنابراین اسلامی بودن به ظاهر و قالب نیست، بلکه به یک جوهر معنوی بینشی و شناختی، گرایشی و رفتاری است که انسان مسلمان را کاملا در این جنبهها از اانسان غیر مسلمان متمایز می سازد. تربیت یافته اسلام، نگاه به زندگی را به گونه ای کاملا متفاوت با فرد غیر مسلمان می بیند. آثار و نتایج این اختلاف نظرها در رفتار و زندگی و معیشت فرد فرد انسانها به روشنی برجای می ماند. باید اذعان کرد که علت بسیاری از گرفتاری های بشر این است که او هستی را چنان که باید نشناخته و مفهوم زندگی را آن گونه که باید درک نکرده است. هنگامی که انسان سکولار بیندیشد و سکولار رفتار کند، یا حتى الهی بیندیشد، اما سکولار رفتار کند، بدیهی است که به حقیقت هستی پی نبرده و درباره مفهوم زندگی جاهل است. انسان اسلام، و به تعبیری، شخصیتی که فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی در نظر دارد، کسی است که نگرش ها، گرایشها و رفتارهای خویش را در چارچوب اندیشه و التزامات اسلامی تنظیم و مدیریت می کند.
از منظر اسلام، علم، به مفهوم «بینش وسیع و گسترده انسان» و «مجموع تفکرات بشری درباره جهان»، همچنین ایمان، به مفهوم گرایشهای والای معنوی و روحانی که بیان کننده اعتقادات و دلبستگی های انسان به حقایق ماورایی اند، هر دو از معیارهای برجسته تمایز انسان از حیوان و ماشین به شمار می آیند. در واقع، علم و ایمان به انسانیت انسان معنا می بخشند و ملاک برتری و امتیاز او قرار می گیرند.
انسان اسلام محصول تربیت شایسته ای است که او را از انواع جبرهای محیطی، طبیعی، تاریخی و ماشینی و اجتماعی مبرا ساخته است. از این فراتر، تربیت اسلامی، انسان اسلام را به مقامی رسانده است که وی با اراده و اختیار و تدبیر خود مسئولیت سعادتمندی خویش را بپذیرد و در مسیر کمال ابدی و جاودانگی گام بردارد. تربیت اسلامی در حقیقت حافظ و نگهبان کیان و گوهر انسانیت است و از اصول و قوانین انسانیت نقش و تأثیر می پذیرد. اصول انسانیت را می توان به قرار زیر رهگیری و شناسایی کرد:
1. انسان می تواند خویشتن را از زندان محیط و اجتماع و خودپرستی ها و خودخواهیها برهاند؛
۲. ابعاد وجودی و زندگانی انسان محدود به احساس زندگی آزادانه ای نیست که تنها جنبۀ ذهنی و روانی محض دارد؛
٣. ندای درونی و فطری انسان را با هیچ نیرویی نمی توان خاموش کرد و یا تفسیر ناروا و نادرست از آن ارائه داد؛
4. افزون بر ندای درونی، فریادی از بیرون نیز انسان را احاطه می کند. این بانگ بیرونی ندای تاریخ و تجربه های سهمگین تاریخ انسانیت است که توسط بزرگان عالم انسانی در گوش جان انسان طنین انداز است؛
5 . انسان موجودی مسئول و متعهد است. چنانچه اصل تعهد را از قاموس زندگی بشری حذف کنیم، از موجودیت انسان چیزی باقی نمی ماند؛
6. از آنجا که انسان در بسیاری موارد عالی ترین مضامین دینی و اخلاقی را در راه تأمین اغراض نفسانی و شیطانی خود قربانی کرده است، برای پیشگیری از چنین تجاوزی باید رسالت انسانی را پذیرفت تا بر اساس آن انسان ها تمام نیروی انسانی خویش را در راه تأمین مقاصد و منویات گرانقدر الهی به کار گیرند.
از نگاه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، سیمای انسان تربیت یافته به مراتب درخشنده تر و کمال یافته تر از تصویری است که در ذهن ما می گنجد. خداوند پیرو اصول کرامت انسان برای او نشان و منزلت جانشینی خود بر روی زمین را در نظر گرفته است. خلافت الهی انسان بر روی زمین از جمله اساسی ترین و برگزیده ترین اهداف و منویاتی است که آفرینش انسان بر پایه آن مفهوم یافته و استوار شده است. از این فراتر، مقام و منزلت ولایت الهی است که خداوند برای خاصانی از بندگان خویش، به صورت تکوینی با تشریعی، و یا هم تکوینی و هم تشریعی و برحسب اوضاع و موقعیت ها در نظر گرفته است. گرچه راه رسیدن به این مقام والا بنابر مقررات و شرایطی ویژه برای هر کسی باز است، مسلما همگان توان کسب شرایط مزبور را ندارند و توفیق درک آن مقام برای همه میسر نمی شود.
به تعبیر علامه طباطبایی، ولایت، بر اساس آنچه از طریق برهان آشکار و ظاهر بیانات دینی به دست می آید، کمال نهایی و حقیقی انسان است و غرض اساسی و بنیادین از تشریع شریعت راستین الهی به شمار می رود. به بیان دیگر، فصل اخیر انسان، که با انسانیت او تناسب تام دارد، کمال حقیقی انسان است، و این فصل اخیر حقیقتی جز ارتباط آگاهانه کامل با خداوند» و رسیدن به مقام لقا و ولایت الهی نیست. بدین ترتیب «اولیای خدا که همه حجاب ها از برابرشان کنار رفته است، به مقامی رسیده اند که در همه حالات و حوادث زندگی و به هرچه می نگرند، تجلی و جلوه خداوند را درک می کنند».ه این تفسیری از قرب انسان به خداوند است که صورت دیگری از کمال نهایی او به شمار می آید. در هر صورت، مقام ولایت و قرب الهی، به منزله کمال حقیقی انسان، صفت و حقیقتی است که فعلیت اخیر و نهایی انسان اقتضا و تناسب رسیدن به آن را دارد. دیگر امور، که انسان را در راه رسیدن به این کمال حقیقی کمک می کنند، کمال مقدمی برای او شمرده می شوند. فلسفه تعلیم و تربیت در اسلام، با بهره برداری از تمام کمالات مقدمی، انسان را به این مسیر متعالی رهنمون می گردد. با این بیان لازم است، هم سطح آگاهیها و هم سطح خواسته های انسان اسلام به مراتب فراتر و بسیار عالی تر از سطح آگاهی و خواسته های حیوانی باشد.
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی،صص258-253، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388