مقام والای والدین در اسلام و قرآن(بخش اول)
لزوم احترام و بزرگداشت پدر و مادر در اسلام
قرآن دستور میدهد فرزند باید با نهایت ادب و احترام با والدین رفتار کند و در سعی حوائج آنها، مساعی جمیله خود را بکار بندد و بالهای فروتنی و خضوع خود را از روی صدق برای آنها پائین آورد.
جلد اول کتاب نور ملکوت قرآن در خصوص لزوم احترام و بزرگداشت پدر و مادر با استناد به آیات و روایات چنین می نویسد: وَ قَضَی رَبُّکَ أَن لَا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرِ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لَا تَنْهَرهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً کَرِیمًا * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا * رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِن تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلَاوَّابِینَ غَفُورًا. (سوره اسراء، آیه ۲۳ الی ۲۵)
و پروردگار تو حکم نموده است که: هیچ موجودی را جز ذات أقدس او پرستش مکنید! و با پدر و مادر خود نیکی و احسان نمائید! اگر هر آینه در نزد تو، و در صورت حیات تو، یکی از آن دو، و یا هر دوی آنها به سن پیری، و سالخوردگی رسیدند (و در نتیجه، ضعیف و مریض شده، و از کار افتادند، و صبر و تحملّشان کم شد، و به تو سخن درشتی گفتند) تو سخنشان را ردّ مکن، و اُفّ مگو! و آنها را از خود مرنجان و دور مکن؛ و با آنها با گفتار کریمانه، و کلام محترمانه برخورد کن؛ و معزّز و مکرّم بدار!
برای پدر و مادرت، بالهای ذلّت و خشوع خود را از روی رحمت بگستران، و پائین بیاور! و بگو: بار پروردگار من! بر آن دو رحمت بفرست؛ هم چنان که آن دو مرا در سنّ صِغر و دوران صباوت و کودکی پرورش دادند، و به سرحدّ رشد و کمال رسانیدند.
پروردگار شما داناتر است به آنچه در نفوس شما پنهان است (به نیتهای شما و افکار شما) شما اگر راه صلاح را بپیمائید و صالح گردید؛ پس بدانید که: او حتماً کسانی را که با توبه و انابه، به بارگهش رجوع کنند؛ مورد غفران خود قرار میدهد).
لطائف و ظرائف نکات در تفسیر آیۀ: وَاخْفِضْ لَهُما جَنَاحَ الذُّلَّ مِنَ الرَّحْمَةِ
در این آیات یک راه سلام را نشان میدهد؛ و آن احترام و إکرام به پدر و مادر است؛ آن هم در سنّ کهولت؛ و از آن بالاتر در سنّ هرَم که فرتوتی و بیتوانی در اثر ضعف پیری و تسلّط لشکر مرگ تدریجی بر اندام و پیکرۀ آنها حملهور شده و در نتیجۀ خسته شدن، و عدم تحملّشان در ناملایمات، و در اثر آن احیاناً سخن درشت و ناروائی را از روی بیصبری و ناشکیبی پرتاب کردن، بیاختیار و یا لااقل کم اراده نموده است.
در اینجا قرآن دستور میدهد: فرزند باید با نهایت ادب و احترام با آنها رفتار کند؛ و در سعی حوائج آنها، مساعی جمیلۀ خود را بکار بندد؛ و بالهای فروتنی و خضوع خود را آن هم نه از روی اجبار و إکراه، و نه از روی مصلحت اندیشی و محافظهکاری، بلکه از روی محض صدق، و عین رحمت و رأفت، برای آنها پائین آورد، و علاوه بر تحمّل مشاقّ و ناملایماتی که از ناحیۀ آنها میرسد، باید دربارۀ ایشان دعا کند؛ و از خداوند طلب رحمت بر آنها بنماید.
ما در اینجا میبنیم که: عالیترین دستور و وظیفهای را که در عین حال توأم با مجاهده و ریاضت نفسانی است؛ دربارۀ آنها، جزو تکالیف عملی انسان قرار داده است.
انسان بواسطۀ تحمّل مشاقّ آنها، از هوای نفس پاک میشود، و در اثر صبر بر ناملایمات، اجر جزیل مییابد؛ و سعۀ روحی پیدا میکند و پدر و مادرش از وی خشنود و راضی بوده؛ دربارۀ او دعای خیر میکنند. و این اجتماع منزلی مرکّب از فرزندان و پدر و مادر، یک کانون محبّت و صمیمیّت میگردد. فرزند در خدمت آنهاست؛ و آنها دوستدار و دعاگوی فرزند؛ تا رفته رفته عمر آنان به سرآید و با إعزاز احترام، و دعا و طلب غفران آنها را به خاک بسپارند؛ و چند صباحی دیگر زیست نمود، تا خودشان پدر و مادر شوند؛ و پیر و فرتوت گردند؛ و همان معاملهای را که با پدر و مادر کرده؛ دربارۀ ایشان نیز بنمایند.
قیاس تعلیمات قرآن با تمدّن بی مایۀ شرق و غرب ناشی از کفر
امّا فرهنگ ضالّه، و تمدن غرب و شرقی، که برای انسان شخصیّتی و أصالتی قائل نیست؛ و فقط انسان را وسیلۀ کار میداند و ابزار و آلات حصول مقاصد مادّی، و درآمد اقتصادی قرار میدهد، تا هنگامیکه از پدر و مادر کاری ساخته است، و منفعت مادّی تراوش میکند، برای آنها در اجتماع منزلتی قائلاند، ولی همینکه از کار افتادند، و مریض شدند، و یا در اثر ضعف پیری و فتور و سستی ناشی از کهولت و دوران شیخوخیّت نتوانستند بهرهای بدهند؛ و نتوانستند خود به خود کارهای شخصی خود را انجام دهند، در اینجا در جامعه، و در نزد قانون، و در نزد عرف و مردم قیمتی ندارند؛ و بطور کلّی فاقد الاعتبار و مسلوب المقدار میشوند.
فرزندان با بیمارستان خاصّی زدو بند نموده، و چشمان و کلّیۀ آنها را از پیش فروش نمودهاند؛ تا در حال جان کندن چشمها را با کارد و چاقو بیرون کشند، شکمش را دریده و کلیّه و قلب را بیرون آورند، و بدن مُثله شده و پاره شدۀ او را حکومت وقت ـ آن هم نه خود آنها ـ دفن کنند!
پدر و مادر تا جوان هستند و قابل دوشیدن، از آنها میدوشند. و چون پیر و افتاده شدند، عضو زائد و سربار مجتمع محسوب میشوند! در این حال خواهی نخواهی؛ طَوعاً أو کَرْهاً آنها را به محلّ خاصّی، دور از اجتماع که حکم زندانی وسیع، و یا بیمارستان أبدی را دارد. درمیان شهر و گورستان، که به نام پانسیون بزرگسالان، و یا آسایشگاه پیرسالان و سالمندان نام نهادهاند، میبرند. نه اُنسی، و نه أنیسی، و نه یاری، و نه دیاری، تنها و تنها باید بمانند تا بمیرند.
آخر این پدر و مادر عمری را برای فرزند خود تباه کرده و هستی و دارائی و حیات خود را دربارۀ او مصرف کردهاند. ولی اینک که پیر شدهاند و قدرت بر انجام حوائج خود ندارند، هم پسر خسته شده، و از آن بدتر عروس خانم اجازه ماندن در منزل نمیدهد؛ و آنان را موجودات میکربی میداند؛ و امر میکند که آنها را فعلاً در اطاق نوکر و کلفت منزل جای دهند؛ و سپس از خانه بیرون انداخته، و به محلّ پیرسالان انتقال دهند.
پسر هم عَبْد و عَبید عروس شده؛ و فکر و ارادۀ او را در اُمور زندگی بواسطۀ انغمار در شهوات و عشق به جمال ظاهری مقدّم یدارد، و هر چه او اشاره کند، با کمال جدیّت و سرعت بکار میبندد، و با دل و جان میپذیرد؛ از تو به یک اشارت، از ما به سر دویدن!
پسر اختیار امور منزلی، بلکه اختیار امور شخصی و خارجی خود را بدست او داده است؛ و او هم فَعّالٌ لِما یشَاءُ؛ و حَاکِمٌ لِمَا یُرید، هر جا میبرد، و هرجا میکشد! و معلوم است که چون ریاست، و اختیار و صاحب اختیاری به دست زنان افتد؛ آنها مردها را به چه راه میبرند؟ و ضربۀ قطعی به اجتماع سالم و سَلام از کجا میرسد؟
اینجاست که این آیۀ مبارکۀ درخشان قرآن، سر از اُفق غیب، و پردۀ پنهان به در میآورد و فریاد میزند: الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ بِمَا أنْفَقُوا مِن أَمْوَالِهِمْ فَالصَّـٰلِحَـٰتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَهُ. (سوره نساء آیه۳۴ )
«مردان را بر زنان تسلّط و حقّ نگهبانی است، بواسطۀ فضیلتی که خدا بعضی را بر بعضی داده است؛ و بواسطۀ مخارج زندگی و نفقهای را که مردان به آنها میدهند. پس زنان صالحه کسانی هستند که در حضور شوهران مطیع آنها هستند؛ و در غیبت آنها نگهدارنده و پاسدار اموال و نوامیس آنها که خداوند به حفظ آنها امر نموده است.»
بسیار عجیب است که: امروزه از آیه إنَّ أَکْرَمَکُم عِندَ اللَهِ أَتْقَـٰکُم. «حقّا و حقیقتاً گرامیترین فرد از افراد شما در نزد خداوند، آن کسی است که: تقوای او أفزونتر باشد»، بسیار سخن به میان میآید. و مدّعیان اسلام شناس آن را یک قانون أصیل، و مایۀ افتخار به قرآن میدانند؛ ولی از آیۀ الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ، و یا از جملۀ فالصَّـٰلِحَـٰتُ قَانِتَاتٌ یعنی از لزوم اطاعت زنان از شوهران، سخن به میان نمی آورند؛ و کأنَّه اسلام را تجزیه نموده، قسمتی از آن را قبول دارند، و قسمتی را قبول ندارند. گر چه لفظاً به همۀ قرآن معترف، و به همۀ احکام اسلام دربسته و سربسته اقرار مینمایند.
اگر دختری در نیّتش آن باشد که در خانۀ شوهر، شوهر را در تحت اختیار خود درآورد؛ و در امر و نهی، و آمد و رفت بر او مسلّط گردد؛ و با حیلهها و تزویرهای زیرکانه و ظریفانه، بالاخره امور وی را بدست گیرد، و خود را حاضر بر پذیرش قیمومت مرد بر زن ننموده؛ و حاضر برای تسلیم و اطاعت و انقیاد نشود و بطور کلّی چنین معتقد باشد که زن باید بر مرد مسلّط باشد، و در کارهای او دخالت کند، در حقیقت این آیه را قبول نداشته، و نپذیرفته است و عملاً رد کرده است.
گرچه قرآن را محترم به شمارد، و در مجلس عقد مقیّد باشد که قرآن را گسترده، و در برابر چشمان خود قرار دهد. و در این صورت عقد او باطل است؛ زیرا بر شریعت رسول الله؛ و بر کتاب خدا، عقدش جاری نگردیده است.
لله الحمد و له الشکر ما در این باره، رساله بدیعه الرِّجَالُ قَوَّامُونَ را نوشته، و ترجمهاش نیز انتشار یافته است. شایسته است مردان و بانوان قرآئت نمایند؛ و از روح اسلام و نظر بلند دربارۀ حکمت اجتماع، و وظایف خطیر مردان و زنان آشنا گردند؛ و اجتماعی صالح بر اساس تعالیم قرآن، نه بر اساس اوهام شخصی و افکار جاهلی بوجود آورند.
منبع: سایت عصر شیعه