حاج آقا مصطفی خمینی در زندان
ساواک وجود حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) را در قم تحمل نکرد گزارشهای ساواک گویای این حقیقت و واقعیت است و به خوبی نشان می دهد که چرا رژیم به هیچ قیمت ایشان را هم تبعید نمودند. ایشان در قم بودند و پس از مدتی که امام (رحمة الله علیه) از زندان به حصر منتقل شدند، نقش رابط بین نیروهای مبارز را ایفا می کردند و با آنها به طور مرتب در تماس بودند؛ برای نشر و توزیع اعلامیهها و جذب کمکهای ملی برای حرکت و پشتیبانی از نیروهای زندانی شده و… در این هنگام آن شهید بزرگوار، جایگاه زعامت انقلاب و فرزندی امام (رحمة الله علیه) را به خوبی حفظ کرد. رژیم پهلوی بعد از دستگیری امام (رحمة الله علیه)، به دو مسأله بسیار می اندیشید:
۱- شهریه امام (رحمة الله علیه) پرداخت نشود.
٢- کسی از ایشان تقلید نکند.
لذا در زندان یکی از مهمترین سئوالات سیاسی این بود که: «مقلد چه کسی هستید؟» آنها می خواستند به زعم خویش ایشان را از مرجعیت خلع نموده و صرفا چهره یک عالم سیاسی به ایشان بدهند و زمینه را برای محاکمه ایشان فراهم کنند. سران رژیم در مصاحبه نیز گفتند که چند نفر محاکمه می شوند و حتی بعضی از خبرگزاری های خارجی نیز نام مبارک امام (رحمة الله علیه) را جزء محاکمه شوندگان رژیم آورده بودند.
حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) در خنثی کردن این دو هدف رژیم نقش بسیار مهمی داشت. مخصوصا در تنظیم شهریه تا دفتر پرداخت شهریه تعطیل و بیت امام بسته نشود و ارتباط با امام (رحمة الله علیه) در دلها محفوظ باشد و آثار آن نیز نمایان شود. (1)
مراجع به ایشان احترام می گذاشتند: اواخر سال ۱۳۶۲ ه.ش حوادث مهمی رخ داد و تهاجمی به تبریز شد و علمای بزرگ تبریز از جمله مرحوم شهید آیت الله قاضی طباطبایی و آیت الله خسروشاهی و جمعی دیگر از بزرگترین چهره های تبریز را بازداشت کردند، در آن موقع، امام (رحمة الله علیه) در حصر بودند. ساواک در این باره می گوید:
طبق اطلاع واصله، پس از دستگیری عدهای از علمای تبریز، سید مصطفی خمینی فرزند آیت الله خمینی شدیدا بر علیه دولت فعالیت می نماید و چند روز قبل گویا برای تماس با میلانی به مشهد رفته است. مرحوم آیت الله العظمی میلانی از مبارزین و مراجع ممتاز انقلابی بودند، و حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) برای تشویق ایشان جهت دادن اعلامیه به مشهد مشرف می شوند و تماس ها و ملاقاتهایی هم با دوستان از جمله مرحوم شهید عراقی در تهران داشتند. تا مراجع اعلامیه بدهند و علمای تبریز پشتیبانی شوند و آزادی آنها را از دولت بخواهند. در پی آن، چنان فشاری بر رژیم وارد شد که بالاخره مجبور شد طی دو سه ماه آنها را آزاد کند و حتی آقای قاضی طباطبایی را هم به بیمارستان بردند که شرح آن در کتب تاریخ انقلاب اسلامی موجود می باشد. (2)
ایشان در حالی دستگیر و راهی زندان شدند که امام (رحمة الله علیه) در تبعید بودند و سال قبل از آن ماجرای خونین پانزده خرداد رخ داده بود و هزاران نفر به شهادت رسیده و عدهای هم زندانی و اعدام شده بودند که مرحوم حاج اسماعیل رضایی (طیب) هم از جمله آنها بودند و عدهای را هم به بندرعباس در زندانهای سخت تبعید کردند و مجموعهای از نیروهای انقلابی نظیر آیت الله طالقانی (رضی الله عنه) و اساتید دانشگاهها و روحانیان در زندانها و تبعیدگاهها و در سخت ترین شرایط به سر می بردند و گذشته از این که رژیم این چنین حاکم بود و نیروهای انقلابی نیز به ظاهر سرخورده شده بودند و طوفان مبارزات سال ۹۲ نیز فروکش کرده و عدهای هم در زندان و عدهای به شهادت رسیده بودند، با کمال تأسف، یک ماجرای داخلی و حادثه اختلاف انگیز نیز در قم رخ داد و آن این که معلوم شد بعضی اعضای برخی بیوت نه خود بزرگان با رژیم ارتباط دارند و همکاری می کنند. اسناد نیز مؤید این مطلب است با این وضع مرحوم حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) وارد زندان شد.
در آن شرایط، دوستانی که به زندان رفته اند به خوبی می دانند که بازجویی ها به چه نحوی بود و چگونه باید به سئوالات جواب داده می شد. اما مرحوم حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) با روحیه ای محکم و استوار که از تفوق و برتری بر آنها و جایگاه و عظمت روحی ایشان حکایت می کرد، در جواب آنها که پرسیده بودند چه وقتی از تبعید امام (رحمة الله علیه) باخبر شدید، فرموده بود: منزل ما جدای از منزل امام بود، مشهدی حسن یا علی به من خبر دادند که آقا را گرفته اند! بعد می فرماید:
«وقتی من وارد شدم، آثار جنایت اشخاصی که شبانه حمله کرده اند و برای دستگیری ایشان اقدام کرده بودند مشاهده کردم؛ از قبیل شکستن درب منزل و شکستن درب منزل همسایه، به این خیال که شاید ابوی آن جا باشند و در اثر زدن لگد به درب همسایه، پیشانی جناب آقای فیض گیلانی شکسته…. ببینید نحوه بازجویی و برخورد ایشان چگونه بوده! هنگامی که در بازجویی از مسأله «کاپیتولاسیون» سخن به میان می آید، با صراحت از آن به عنوان لایحه ننگین، اسارت بار، حیثیت فروش، آزادگی فروش و شخصیت فروش یاد می نمایند و خطاب به بازپرسان رژیم می گویند اینها به خاطر وامی است که به شما داده اند و شما زیر بار ذلت رفته اید. ایشان در این جا روحیه با شهامت، شجاع، عصیانگر در برابر رژیم و منش قاطع خود را بروز می دهد. (3)
ممکن است کسی خیال کند که چون ایشان صرفا فرزند امام (رحمة الله علیه) یا طلبه فاضل و باسوادی بوده یا پدرش مبارز و مجاهد و انقلابی بوده، او را هم تبعید نمودند؛ در حالی که ایشان دارای شخصیت فوق العاده علمی، مذهبی و سیاسی بود که همگی را از پدر بزرگوارش به ارث برده و کسب کرده بود. اضافه بر این مراتب در بعد مبارزاتی، ایشان در نجف طلبه ها را دعوت می کند تا برای گذراندن دوره های آموزش نظامی و پارتیزانی به لبنان بروند و چریک مسلح شوند. خلاصه آن بزرگوار هیچ وقت دست از مبارزه برنداشتند و حتی در تبعید هم دائما برای دوستان از جمله بنده پیام میدادند و راهنماییهای لازم و کمک های مالی را ارائه می فرمودند. بعد هم که به نجف مشرف شدند، و در سه بعد فعالیت نمودند:
اول: نیروهای انقلابی مقیم نجف را اداره می فرمودند.
دوم: در ارتباط بودن با اروپا و ایران و هدایت و رهبری و حفظ انسجام جریانات مبارزاتی
سوم: نظارت و سرپرستی بیت حضرت امام (رحمة الله علیه).
پینوشتها:
1.کتاب یادها و یادمانها، جلد دوم، ص ۵۸-۵۷
2.همان، ص 95-59
3.همان، ص ۱۹۳
منبع: امید اسلام، معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1390