خانه » همه » مذهبی » سلطه بر دانش (قسمت سوم)

سلطه بر دانش (قسمت سوم)

سلطه بر دانش (قسمت سوم)

مخفی ماندن مسئله شهادت خیلی حرف دارد. یکی از ادله مهم شهادت ایشان حرکت نهضت و انقلاب بود. یعنی غیر از خون شهید نمی تواند چنین کاری بکند.

1219 - سلطه بر دانش (قسمت سوم)

گفتگو با آیت الله محمد رضا رحمت

یکی از مواردی که می توان گفت استقامت ایشان بود. ایشان از جهت وزنی، وزن سنگینی داشتند. پیاده که به کربلا می رفتیم پاهایشان تاول میزد. بنده هم معمولا دکتر سرخود بودم. در اینگونه موارد وسایلی داشتیم و درمان سرپایی می کردیم. یک شب که برای اربعین به کربلا می رفتیم، روزها چون گرم بود، شب ها حرکت می کردیم، سه چهار روز طول می کشید که استراحت مان بیشتر از رفتن ما بود. مرحوم حاج آقا مصطفی کف پایشان سرتاسر تاول زده بود. روی تاول راه رفتن بسیار سخت است مخصوصا با وزن سنگین. من به اتفاق یکی از دوستان عصایی داشتیم که پشت کمر ایشان گرفته بودیم ایشان تکیه می داد و یواش یواش راه می رفت. یکی از دوستان می گفت که حاج آقا اینجوری میخواهی بروی به اربعین نمی رسیم به چهل و هشتم می رسیم؛ یعنی شهادت امام مجتبی (علیه السلام). یک وقت دیدیم مرحوم حاج آقا سید مصطفی خمینی شروع کرد به راه رفتن. آنچنان سرعت گرفت که من و آن رفیقم می دویدیم به دنبال ایشان که به ایشان برسیم اما نمی توانستیم. یعنی روی آن پاهای تاول زده ایشان شروع کرد به حرکت و با سرعت می رفت. ایشان استقامت عجیبی داشت، در مواقع مختلف. یک سری چیزها است که عملا برای ما درس بود. درس عملی بود که به ما می آموخت.
 
مخفی ماندن مسئله شهادت خیلی حرف دارد. یکی از ادله مهم شهادت ایشان حرکت نهضت و انقلاب بود. یعنی غیر از خون شهید نمی تواند چنین کاری بکند. فقط خون شهید است که جنبش ایجاد می کند و خون مرحوم حاج آقا مصطفی چون شهید بود باعث شد که انقلاب در مدت کوتاهی پیروز شد. هیچ کس هم فکر نمی کرد به این سرعت انقلاب به پیروزی برسد. مراجع مراسم گرفتند و جالب این است که امام در همه این جلسات شرکت می فرمود؛ مثل اینکه در مراسم معمولی شرکت می کند. برای مراسم ایشان هم شرکت می کرد. یک حزب قرآن می خواند و بلند میشد و می رفت.
 
ایشان انسانی جوانمرد است. در آخرین مرتبه دستگیری من (در عراق) حاج آقا مصطفی خواب دیده بود که از زندان آزاد شده ام و مرا خدمت پدر بزرگوارش برده، جورابهای مرا در آورده و پاهایم را به ایشان نشان داده است. آن مرحوم خواب را برای حضرت امام (رحمه الله علیه) نقل کرده بود و خواستار پیگیری جهت آزادی ما شده بود؛ لذا پس از آزادی که خدمت ایشان (حضرت امام) رسیدم، دیدم آن بزرگوار سؤالاتی می پرسند، البته خبر نداشتم که حضرت امام (رحمه الله علیه) از خواب حاج آقا مصطفی اطلاع دارند، بعدا فهمیدم مبنای سؤالهای آن بزرگوار خواب حاج آقا مصطفی بوده است، و من هم از آن شکنجه هایی که در زندان بود مطالبی را به حضرت امام (رحمه الله علیه) گفتم مقابله و شدت عمل حاج آقا مصطفی علیه کسانی که با ساواک و دستگاه طاغوت یا استخبارات عراق ارتباط داشته و همکاری می نمودند نیز جالب توجه است، یا با کسانی که فکر انحرافی درباره مسایل اسلامی داشتند. مثلا فردی بود به نام سید صالح و برادرش سید صدر و شیخ طالقانی در کلاس فردی به نام منزوی شرکت می کردند، در این کلاسها مطالبی گفته می شد که بنا و ریشه ایمان متلاشی می شد؛ به طوری که یکی از طلبه ها که به این جلسات رفته بود، مطالبی از آنها را به ما نشان داد. قضیه به حاج آقا مصطفی گفته شد و ایشان کاری کرد که منزوی از نجف رفت.

 
لطفا در باره حالات حضرت امام (رحمه الله علیه) بعد از شهادت ایشان مطالبی را بیان فرمایید؟

آخرین دیدارم با حاج آقا مصطفی را به خاطر دارم و آن این که در مجلس ختم مرحوم آقا سید جعفر مرعشی در مسجد شیخ انصاری با هم بودیم. پس از خاتمه مجلس، با هم بیرون آمدیم و من آخرین نفری بودم که از ایشان جدا شدم. صبح روز بعد بنا بود جنازه فرزند آقای لایینی از مدرسه بهبهانی تشییع شود، لذا درس تعطیل بود، وقتی برای تشییع جنازه رفتم، دیدم جلو مدرسه شلوغ است. یکی از دوستان به نام شیخ رمضان على اصفهانی گفت: حال حاج آقا مصطفی به هم خورده است و رفقا در بیمارستان منتظر شما هستند. سریع به سوی بیمارستان رفتم. دیدم آقای بجنوردی با سیدی بنام رضوی، نشسته اند؛ گفتند: آیا حضرت امام خبر دارد؟ و من هم سراغ حاج آقا مصطفی را گرفتم، گفتند: در پزشکی قانونی است. وقتی به آنجا رفتم، دیدم که آثاری از حیات در ایشان نیست. وقتی ایشان را در تابوت گذاشتیم، دیدم پای چپ آن مرحوم کبود شده بود، فقط شست پا زرد بود، برخی رگهای پای راست و پیشانی ایشان نیز در حال کبود شدن بود؛ بر این اساس ما به شهادت آن مرحوم یقین کردیم. همچنین آقا سید علی شاهرودی فرزند آیت الله شاهرودی (رضی الله عنه) که ایشان را غسل میداد، گفته بود رگ پشت کمر پهلوی ستون فقرات هم کبود شده بود.
 
از جمله چیزهایی که شهادت آن مرحوم را تایید می کرد آن بود که پس از آوردن جنازه، از جامعه النجف و شرکت در تشییع جنازه، آقا شیخ علی کاشف الغطاء که علاقه فراوانی به حاج آقا مصطفی داشت، زیاد گریه می کرد. پس از مراسم به اتفاق آقای سید عباس خاتم یزدی و برخی دیگر از دوستان به بازدید آقای کاشف الغطاء رفتیم. نکته ای که ایشان مطرح می کرد آن بود که دکتر گفته است: اگر حضرت امام (رحمه الله علیه) اجازه بدهند، کالبد شکافی می کنم تا ثابت شود حاج آقا مصطفی مسموم شده است.
 
و اما حالات حضرت امام امت (رحمه الله علیه) بعد از شهادت حاج آقا مصطفی اینگونه بود که حضرت امام (رحمه الله علیه) در تشییع جنازه او مثل سایر مواردی که برای تشییع جناز علما می رفتند، عمل کردند، البته در این مورد چند دقیقه زودتر آمدند، نشستند و چند قدم نیز جنازه را تشییع کردند و سپس به منزل رفتند. آن روز یک عکاس را تعیین کرده بودیم تا از مراسم عکسبرداری کند ولی ساواک نجف مانع شده و فیلمها را گرفته بود، البته چند تا عکس هم که هست از همان عکسهاست. در کربلا هم متأسفانه عکسها از بین رفته بود. یعنی به رغم این که راهنما به عکاس گفته بود که از حرم امام حسین (علیه السلام) عکس بگیرد، مع هذا عکس نگرفته بود، لذا آقای شیخ محمود رحمانی دوربین را گرفته بود تا عکس بگیرد. پس از این که چند عکس گرفته بود، از حرم خارج شده بود، آنها مأموران عراق شیخ محمود رحمانی را تعقیب و تهدید کرده بودند و عکسبرداری ادامه پیدا نکرد. در خاتمه امیدوارم دوستان بتوانند با انجام گفتگو و اخذ خاطرات دوستان و شاگردان از مرحوم حاج آقا مصطفی مطالب بیشتری را کنکاش کند. در اختیار کسانی قرار بدهند که نبودند و ندیدند و اطلاع ندارند تا آنها نیز اطلاعات بیشتری پیدا کنند و از خصلتهای خوب ایشان در زندگی بهره ببرند. مخصوصا الان که عده‌ای تلاش دارند آنچه را که امام بر آن اصرار داشت وارونه جلوه دهند. و آثار حضرت امام را می خواهند نابود کنند. حرکت بسیار مرموزی شروع شده که امیدوارم موفق نشوند.
 
منبع: امید اسلام، معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1390

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد