دیدگاه امام سجاد(ع) درباره مدیریت زبان
«و اما حق اللسان فاکرامه عن الخناء و تعویده علی الخیر وحمله علی الادب و اجمامه الا لموضع الحاجه و اعفائه عن الفضول. الشنعه القلیله الفائده التی لایومن ضررها مع قله عائدتها.
و یعد شاهد العقل و الدلیل علیه و تزین العاقل بعقله و حسن سیرته فی لسانه و لا قوه الا بالله العلی العظیم.»
اما حق زبان این است که آن را با سخن یاوه نگفتن گرامی بداری.(و نیز)به نیکی عادت دهی. به ادب و نزاکت واداری. جز درمورد نیاز جلویش را بگیری. از زیاده گویی های زننده، بیهوده وکم فایده که نفعی ناچیز دارند و مفسده انگیز و زیان آورند. دورش سازی.
زبان شاهد و دلیل عقل است. آراستگی و زیبائی عاقل را باید درعقلش جستجو کرد؛ و حسن منش عاقل را باید از زبان و کلامش فهمید؛ و هیچ نیرویی نیست مگر از خدای علی و عظیم.
خداوند زبان را برای بیان معانی، مقاصد و اغراض درونی وپنهانی به انسان داده است.
وقتی آفریدگار حکیم مقرر داشت انسان در این جهان پر از نیاززندگی کند، اسباب و ابزار رفع نیاز را نیز در اختیارش گذاشت. یکی از چیزهایی که انسان در این جهان بدان نیاز دارد، وسیله ی تفهیم مقاصد درونی به دیگران یعنی زبان است.
ارزش هر نعمت به شکل و نوع و شیوه استفاده از آن نعمت وموهبت وابسته است. اگر نعمت و موهبتی طبق اصول و ضابطه های معقول و به اصطلاح کماهو حقه مورد استفاده قرار گیرد، قیمت و اهمیت آن فزونتر وموقعیت آن بهتر خواهد بود.
زمینهای کشاورزی و زراعی فراوان و آبهای وحشی و بدون کنترل وقتی ارزشمند و دارای اهمیت است. که بتوانیم مطابق ضابطه ها وروشهای معقول آنها را به ثمر دهی برسانیم. اگر چنین نباشد، آن همه زمین و آب برای ما دارای اهمیت وارزش نخواهد بود.
دست انسان را که یکی از موهبتهای خدا است. ملاحظه کنید؛ اهمیت آن تنها در بودنش نیست. اهمیت آن بسته به این است که ببینیم چگونه باید از آن استفاده کنیم، در چه چیز و در کجا آن را به کار اندازیم و آن را ابزار کدام کار قرار دهیم؟
در سخن جامع، اهمیت دست تنها در بودنش نیست؛ دست با اهمیت،دست عمل کننده و شاغل است و اهمیت ست شاغل هم به نوع و کیفیت کاری که انجام می دهد، بستگی دارد. اگر دست به کار بهتر ونافعتر و پربهاتر پردازد، اهمیت و ارزش بیش تر دارد.
چیستی کار زبان و کیفیت مطلوب در کار زبان
امام چهارم، حضرت امام زین العابدین(ع)، در رساله حقوقی اش درباره شیوه استفاده درست، منطقی و مشروع از زبان می فرماید:
1- با زبان خود سخن ناهنجار و یاوه نگویید؛ دور کردن زبان از سخن یاوه، احترام کردن به زبان و ارزشمند شمردن آن است.
2- زبان را به نیکی و خیر عادت دهید.
از کلمه عادت دادن، استفاده می شود که:
الف- باید همواره مراقب زبان باشیم تا با استمرار و مراقبت،«سخن خوب گفتن » عادت زبان شود.
ب- انسان در طبیعت خود در مورد زبانش موجودی بی بند و باراست و به طبیعت خود، جلو فساد و خلاف زبانش را نمی گیرد، پس بایدانسان در مورد زبان خود به اعمال روش بپردازد. و آن را در جهت خیر و نیکی کانالیزه کند. البته این امر امکان پذیر نیست مگر به وسیله اندیشیدن در عواقب سوء آزادگذاشتن زبان و عادت دادن آن به خیر و نیکی؛ به عبارت روشن تر، اصلاح زبان کاری تخصصی است وبرنامه و طرح و دستور می خواهد نه یک کار طبیعی که به طورخودکار انجام شود.
تجربه ثابت کرده که نفوذ عادت در انسان، مانند تقلید و تعصب،از نفوذ عمل و قانون و مذهب و علم بیشتر است. بر این اساس،باید از نفوذ عادت در راه جلوگیری از ناهنجار گویی زبان استفاده کرد.
ادعای ما به آسانی قابل اثبات است:
بسیاری، در روزنامه یا مجله، درباره زیانهای بهداشتی تماسهای آلوده جنسی، سیگار، مواد مخدر، مشروبات الکلی، ربا، قمار واحتکار مطالعه می کنند؛ ولی بعد از مطالعه بلافاصله سیگاری آتش می زنند یا به مواد مخدر و … روی می آورند.
می دانید چرا به ندای عقل، دانش، روزنامه و مجله گوش نمی دهند؟ سببش قدرت عادت است. آگاهی آنان در باره آن امور زیانبار به اندازه ای نیست که در مقابل یک عادت عمیق و ریشه دار مقاومت کند.
تاثیر و نفوذ عادت خوب هم همین طور است؛ یعنی اگر به چندین دلیل، خوبی گفتار را به اثبات برسانی، همه دلایل شما نمی تواندکسی را که به گفتار نیک عادت کرده، از سخن زیبا گفتن باز دارد.
بر این اساس، امام چهارم(ع)عادت دادن زبان به سخن خوب گفتن را یکی از حقوق زبان و یکی از وظایف انسانی ما در برابر نعمت زبان معرفی می فرماید.
3- حق سوم زبان این است که آن را به ادب واداری. مراد(ادب لفظی که به جنبه های ادبی سخن گفتن مربوط می شود. نیست، بلکه منظور مراعات ادب معنوی است؛ یعنی همراه بودن مضمون کلام با ادب و احترام؛ برای مثال اگر بستانکار به بدهکار بگوید: «اگر امکان دارید؛ لطفا سند بدهی خود را از ما بگیرید.» دراینجا طلبکار جمله ای به کار گرفته که مضمونی مودبانه واحترام آمیز دارد؛ یعنی جمله بار ادب معنوی دارد، نه بار ادب لفظی.
اگر در مقام مطالبه، به جای جمله اول، بگوید: «چرا چنین مردمی هستید؟، چرا در دادن طلب ما مسامحه می کنید؟، چرا به موقع نیامدی؟ شما قابل ترحم نیستید.» نه از ادب لفظی پیروی کرده ونه از ادب معنوی و مضمونی.
و اگر در همان مورد بگوید: «سند بدهی خود را که همواره مانند سایه مرگ شما را دنبال می کند و مثل عقاب بر پیکر نحیف شما پنجه انداخته و مثل سرطان در اعماق جان و جسم شما ریشه دوانیده است. از ما بگیرید و آرامش فکری را به روح خودتان بازگردانید.» از ادب لفظی و معنوی هر دو پیروی کرده است.
از کلمه وادار کردن استنباط می شود که زبان از یک طغیان وسرکشی ویژه اطاعت می کند، طبع فرمانبری ندارد و عبد الشیطان است؛ پس باید او را به عبودیت وادار کرد.
اغلب قدرتمندان و زورمداران جهان زبانهای جلف و بی مهابا ودریده ای دارند و زبانهایشان هم مثل خودشان بی شرم و حیااست.
4- حق چهارم زبان این است که جلوی آن را، جز در جایی که نفع مادی و معنوی دارد و گفتن مورد نیاز است، بگیری.
پس سخن گفتن وقتی منطقی و قابل توجیه است که متضمن نفع مادی،معنوی یا هر دو باشد.
5- حق پنجم زبان این است که آن را از زیاده گوییهای زننده وبیهوده که نفعی ناچیز دارند و مفسده انگیز و زیان آورند. دورسازی؛ یعنی آنجا که سخن گفتن متضمن ده درصد نفع و نود درصدزیان است، باید زبان را از سخن بازداری. در حدیث آمده است:
وقتی می خواهید صبح زود از خانه بیرون بیایید، تمامی اعضا وجوارح شما با التماس و خواهش زیاد زبان شما را مورد خطاب قرارداده، می گویند:
ای زبان! ما(اعضا و جوارح)از شما می خواهیم و انتظار داریم وقتی که با مردم حرف می زنید مواظب حرفهایتان باشید و فحش،ناروا و دروغ نگویید؛ زیرا خطر اینها دامنگیر ما اعضا و جوارح خواهد شد؛ پس التماس ما را بپذیر.
منبع: مرکز مطالعات شیعه