عقل، حکمت و اقسام آن
قلمرو علم و عمل
سر این مطلب آن است که برخی از معلومها بیرون از محدوده حیات انسانی بوده و انسان در تحقق آنها هیچ گونه نقشی ندارد. بلکه پیدایش انسان مرهون تحقق بعضی از آنها بوده و معلول آنها است. ولی بعضی از معلومها داخل منطقه حیاتی انسان بوده و تحقق آنها در گرو اراده و کار انسان می باشد . به طوری که اگر انسان نمی بود این گونه از امور هم یافت نمی شد. همین جا تقسیم دانش به دانش نظری و عملی حکمت نظری و حکمت عملی) طرح و پی ریزی می شود.
حکمت نظری و حکمت عملی
هرکدام از حکمت نظری و عملی دارای سه دسته است: حکمت نظری به الهیات، ریاضیات و طبیعیات و حکمت عملی به تهذیب نفس، تدبیر منزل و سیاست مدنیة منقسم می گردد. لازم است ذکر کنیم که حکمت نظری و حکمت عملی غیر از عقل نظری و عقل عملی است. حکمت نظری و عملی دو رشته از معارف اند در حالی که عقل نظری و عملی دو نیرو از نیروهای انسانی هستند. به هر حال ما هرجور عقل را تعریف کنیم یک قوه ای است که مشخصه آن ادراک کلیات است. چه در رابطه با عمل که عقل عملی باشد و چه در رابطه با واقعیات که عقل نظری باشد. به هر حال، آنچه، عقل را از سایر قوای ما مشخص می کند، این امتیاز است که عقل دارای درک کلی است عقل به نظری و عملی به معنای تعداد عقل در هر انسان باشد. به تعبیر استاد مطهری: «مقصود این نیست که در هر کسی دو قوه عاقله است؛ بلکه این است که قوه عاقله انسان، دو نوع محصول فکر و اندیشه دارد.» (4)
حکما و فلاسفه معتقدند که حکمت نظری درباره هست ها و نیست ها بحث می کند و حکمت عملی درباره بایدها و نبایدها ولی آنها در تعریف عقل نظری و عقل عملی وحدت رویه ندارند. گروهی همچون مرحوم فارابی، مرحوم سبزواری، مرحوم علامه طباطبایی، شهید مطهری و مرحوم مهدی حائری یزدی و استاد مصباح یزدی معتقدند که عقل نظری و عقل عملی هر دو مبدأ ادراک اند و تفاوت آنها در نحوه مدرکات آنهاست به این معنا که مدرکات عقل نظری، حقایقی خارج از اختیار انسان و مدرکات عقل عملی ، حقایقی مقدور و تحت اختیار انسان است.
البته مرحوم علامه طباطبایی و به تبع ایشان مرحوم مطهری مطلبی را اضافه کرده اند که تفاوت این دو عقل به نحوه ادراک نیز باز می گردد که در عقل نظری حقیقی است و در عقل عملی اعتباری و مجازی است. انسان با عقل نظری به حقایقی معرفت حاصل می کند که در حیطه عمل نیستند ولی با عقل عملی، به حقایقی می توان شناخت پیدا کرد که در حیطه عمل هستند. البته شناخت اعمال ارادی.
به فرموده مرحوم فارابی: «إن جودة التمیز هی التی بها النحوز و تحصل لنا معارف جمیع الأشیاء التی للانسان إن یعرفها و هی صنفان: صنف شأنه أن یعلم و لیس شأنه أن یفعله انسان لکن انما یعلم فقط مثل علمنا أن العالم محدث و ان الله واحد و صنف شأنه أن یعلم و یفعل مثل علمنا أن الخیانة قبیحة و أن العدل جمیل.» ایشان معارف بشر را دو صنف میداند بخشی آنچنان است که فقط شأن معلوم شدن را داراست و بخش دیگر به گونه ای است که علاوه بر معلوم شدن، مورد عمل نیز واقع می شود.
مرحوم فارابی کمال صنف اول را در علم به معلوم و کمال صنف دوم را در عمل به آن می داند و در جایی دیگر می فرماید: عقل نظری چیزی است که به واسطه آن، انسان علومی را به دست می آورد که شأن آنها عمل به آنها نیست و عقل عملی چیزی است که به واسطه آن، انسان شناخت پیدا می کند به اموری که شأن آنها عمل کردن انسان است به آنها به واسطه اراده اش مرحوم سبزواری می فرماید.(5)
اما عقل نظری و عقل عملی، شأن هردوی آنها تعقل است. لکن در باب عقل نظری، شأن آن، علوم صرف غیر متعلق به عمل است که مطلوب از آنها خود آنهاست؛ مثل اینکه خداوند موجود واحد است و صفاتش عین ذات اوست و اینکه فلک، بسیط و کروی است. شأن عقل عملی علوم مرتبط به کیفیت عمل است مثل اینکه توگل نیکو است و رضا و تسلیم و صبر پسندیده است و نماز واجب است و این عقل عملی همان است که در روایت درباره آن وارد شده است «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» و این عقل در علم اخلاق کاربرد دارد.
مرحوم علامه طباطبایی عقل نظری را مدرک حقایق اشیاء و عقل عملی را مدرک احکام مربوط به اعمال انسان چون خیر و شر ونافع و مضر معرفی می کند. به فرموده شهید مطهری: «عقل دو بخش است: بخش نظری، درک چیزهایی که هست و بخش عملی، درک چیزهایی که باید باشد.»
از نظر دکتر مهدی حائری یزدی، عقل از آن جهت که عقل و درک است چه نظری باشد و چه عملی عامل فعل و تحرک نمی باشد.استاد مصباح یزدی درباره این موضوع چنین می نویسد:
عقل فقط کارش راهنمایی است. کارش درک حقایق و کشف مطالب است. اگر ما میل و گرایشی را به عقل نسبت دهیم این یک نسبت مجازی است. هرگاه به قوای ادراکی، لذت و ألم را نسبت دهیم نسبت مجازی است. حقیقتا مال روح است. کار عقل، ادراک است. عقل که انگیزه نمی شود. انگیزه فعالیت، میلی است که در ما هست. آن است که ما را تحریک می کند. اینکه می گوییم عقل فرمان میدهد که این کار را بکن، حقیقتش این است که عقل، فرمانی هم ندارد.
عقل اصلا از سنخ کشش نیست، کارش راه نشان دادن است و با هیچ کس هم جنگ ندارد. چراغی است که می تابد و راه را روشن می کند. عقل، امری نیست که در آن کشش، حرکت، سوق دادن و تحریک وجود داشته باشد. آیا شأن عقل، درک کردن است یا میل داشتن؟ در اینجا باید برویم سراغ تعریف عقل که عقل چیست؟
به هر حال ما هرجور عقل را تعریف کنیم یک قوه ای است که مشخصه آن ادراک کلیات است. چه در رابطه با عمل که عقل عملی باشد و چه در رابطه با واقعیات که عقل نظری باشد. به هر حال، آنچه، عقل را از سایر قوای ما مشخص می کند، این امتیاز است که عقل دارای درک کلی است.(6)
پینوشت:
۱. ابن سینا، الشفاء .
۲. صدر الدین محمد شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج ۱، ص ۲۰.
٣. سیدجعفر سجادی، فرهنگ علوم فلسفی و کلامی، ص۳۰۰.
4. مرتضی مطهری، ده گفتار، گفتار دوم، ص ۳۰.
5. ابو نصر فارابی، السیاسات المدنیة، ص۳۳
6. دورس فلسفه اخلاق، ص۴۸.
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393