ارزیابی نظریه علم قدسی
اهتمام نصر به علم دینی و دغدغهمندی او در این باره ستودنی است؛ اما وجود ابهام در ارائه راهکارهای مناسب و اجرایی، مخاطب را از پذیرش کامل سخنان او باز میدارد. به نظر نصر، علم نباید بی هدف و در مسیر غیرالهی و انسانی حرکت کند و باید از مبانی متافیزیکی مقدس برای تعیین هدف علم بهره برد؛
نقد و بررسی نظریه علم قدسی در اندیشه دکتر نصر
چکیده
اهتمام نصر به علم دینی و دغدغهمندی او در این باره ستودنی است؛ اما وجود ابهام در ارائه راهکارهای مناسب و اجرایی، مخاطب را از پذیرش کامل سخنان او باز میدارد. به نظر نصر، علم نباید بی هدف و در مسیر غیرالهی و انسانی حرکت کند و باید از مبانی متافیزیکی مقدس برای تعیین هدف علم بهره برد؛ اما این مطالب به تقدس میانی و اهداف علم مربوط است نه خود علم. به هر حال، از کلمات نصر، تعریفی محصل از علم مقدس به دست نمیآید؛ ولی به نظر او، رابطه علم و دین گسستنی نیست؛ زیرا اساسا این دو از یک سرچشمه برآمده اند و جدانگاری این دو، همان بلا را بر سر انسان خواهد آورد که جهان کنونی غرب با آن دست به گریبان است.
اهتمام نصر به علم دینی و دغدغهمندی او در این باره ستودنی است؛ اما وجود ابهام در ارائه راهکارهای مناسب و اجرایی، مخاطب را از پذیرش کامل سخنان او باز میدارد. به نظر نصر، علم نباید بی هدف و در مسیر غیرالهی و انسانی حرکت کند و باید از مبانی متافیزیکی مقدس برای تعیین هدف علم بهره برد؛ اما این مطالب به تقدس میانی و اهداف علم مربوط است نه خود علم. به هر حال، از کلمات نصر، تعریفی محصل از علم مقدس به دست نمیآید؛ ولی به نظر او، رابطه علم و دین گسستنی نیست؛ زیرا اساسا این دو از یک سرچشمه برآمده اند و جدانگاری این دو، همان بلا را بر سر انسان خواهد آورد که جهان کنونی غرب با آن دست به گریبان است.
تعداد کلمات 1787/ تخمین زمان مطالعه 9 دقیقه
نصر با تعریفی که از سنت، قداست و علم قدسی دارد، میکوشد میان انسان و عالم معنا و مرتبه برتر هستی، ارتباط برقرار کرده، راه سعادت او را نشان دهد. یکی از شعبههای منتهی به این هدف، احیای علوم قدسی است که در تمدنهای مختلف، پیشینه داشته، اما امروزه به علت فراگیری علوم جدید غربی، نادیده گرفته شده است.
روشن است که بسیاری از سخنان دکتر نصر در خصوص راه و رسم تولید و تحصیل علم سنتی و نقدهای صریح او بر علوم جدید و توجه به میراث عظیم علمی و معنوی و مرتبه برتر انسانی که همان گمشده جامعه انسانی امروز است، قابل توجه و ارزشمند است؛ اما این دیدگاه، گرفتار کاستیها و ملاحظاتی است که به اختصار بیان میگردد:
١. دکتر نصر معتقد است باید مبانی متافیزیکی به علوم تجربی سرایت یافته، بر آن حاکم شوند؛ اما چگونگی و فرآیند این کار را بیان نکرده است؛ به عبارت دیگر روش و چارچوب تئوریک حاکیمت متافیزیک بر علم به خوبی بیان نشده است.
۲. پرسش مهم تر اینکه: آیا حکمت خالده، همه آموزهها و ضوابط لازم برای ورود به عرصه علوم طبیعی را داراست؟ نصر با تعریفی که از سنت، قداست و علم قدسی دارد، میکوشد میان انسان و عالم معنا و مرتبه برتر هستی، ارتباط برقرار کرده، راه سعادت او را نشان دهد. یکی از شعبههای منتهی به این هدف، احیای علوم قدسی است که در تمدنهای مختلف، پیشینه داشته، اما امروزه به علت فراگیری علوم جدید غربی، نادیده گرفته شده است.به عبارت دیگر، اگر بناست حکمت خالده و حکمت متعالیه به عنوان مصداقش، حاکم بر عرصه علوم طبیعی باشد، باید روش و لوازم آن نیز در متن این حکمت وجود داشته باشد؛ حال آنکه یکی از ویژگیهای مکتب صدرالمتألهین این است که بر خلاف حکمای پیش از خود، تنها در حوزة الاهیات متمرکز شد؛ در این صورت نمیتوان فلسفه طبیعت و علوم طبیعی جامعی از حکمت متعالیه به دست آورد و تنها پاره ای از اصول آنها از این نظام معرفتی قابل استخراج است.
3.علم، محصول فعالیتی در جهت کشف واقعیتهای جهان است. علوم سنتی و علوم جدید، از این جهت تفاوتی ندارند که همگی، تلاش برای کشف واقعیتها هستند. پس کارکرد علم، گردآوری واقعیتها بوده، درباره آنها قضاوت و داوری نمیکند. اما دیدگاه سنتگرایی و مشخصأ دکتر نصر، این کارکرد را مورد تردید قرار میدهد؛ یعنی نقد ایشان به این معنا اشاره دارد که علم به جای نمایاندن واقعیتها و یافتن آنها، مبانی مابعدالطبیعی خاصی را منعکس میکند.[1] البته علوم حاکی از واقعیت، مبتنی بر مبانی متافیزیکی معینی هستند، ولی باید این نکته معلوم گردد که آیا با تغییر مبانی متافیزیکی، گزارههای علمی نیز تغییر میکنند یا خیر؟
۴. بیشتر سخنان نصر در خصوص علم، معطوف به علم جدید، به ویژه علوم تجربی است که نمونههای متعددی از آن را نیز بر میشمارد.[2] اگر مراد نصر، علوم تجربی مورد استفاده انسانها در همه نقاط دنیا باشد، این پرسش مطرح است که آیا علم، شأن واقع نمایی دارد یا خیر؟ این گونه پرسشها، امروزه در فلسفه علم بررسی میشود و دیدگاههای مختلف و گوناگونی به ارمغان آورده است. این ابهام در دیدگاه نصر وجود دارد که: آیا اساسا علم جدید، شأنیت واقع نمایی با توصیف واقعیات را ندارد؟ اگر علوم جدید واقع نمایی دارند، دیدگاه سنتگرایی خدشهای بر آن وارد نمیکند و اساسا بشر امروزی به سبب همین واقعنمایی است که علم جدید را میپذیرد؛ اما اگر سنتگرایان واقعنمایی علم جدید را نمیپذیرند[3]، باید بگویند چه تفاوتی میان علوم سنتی و علوم جدید برقرار است که موجب واقعنمایی علوم سنتی و عدم آن در علوم جدید شده است؟ مگر اینکه این قید در گفتههای نصر وجود داشته باشد که مقصود از علم، دادههای خام نیست، بلکه مراد وی، علم تجربی در مقام قضاوت است که در فرهنگ غرب، معیار ارزیابی همه چیز قرار گرفته است.
۵. بارها نصر گفته است که علم سنتی و قدسی، تغییر ناپذیر و علم سکولار تغییرپذیر است. سؤال این است که اگر علم سنتی و قدسی با شیوه تجربی و مبانی متافیزیکی و حکمت خالده به دست میآید، چگونه ممکن است تغییری در گزارههای آن صورت نگیرد؟ تاریخ علوم سنتی، شاهد تحولات و تغییرات گزاره ای در طبیعیات و الهیات و ریاضیات و علوم عملی بوده است.
6.نصر از قداست علم سنتی سخن گفته است. پرسش مهم این است که آیا سنتی بودن علوم، دلیل بر حقانیت آنها است؟ به فرض، علوم سنتی از متافیزیک مدرنیسم برخوردار نباشد و به عالم و آدم، نگاه آیهای داشته باشد، آیا میتوان نتیجه گرفت گزارههای علمی در فضای سنتی روشمند، تجربهپذیر، ثابت، تغییرناپذیر و صحیح هستند؟
7.معیار حقانیت متافیزیک و جهانبینی حاکم بر علوم سنتی چیست؟ آیا سنتی بودن جهان بینی بر حقانیت آن دلالت دارد؟
۸.گرچه دکتر نصر در بیان تفکیک علوم سنتی و قدسی از علوم سکولار و تأکید بر مبانی و جهانبینی این دو دسته علوم و فرآیند تولید علم قدسی و سنتی، مطالب ارزشمندی مطرح کردند، ولی همچون سایر طرفداران علم دینی، موفق به ارائه مدل تئوریکی برای تولید علم دینی نشدند و بدون تفکیک میان علوم طبیعی و انسانی، تنها به فرآیند اسلامیشدن عالمان پرداختند.
9.دکتر نصر در برخی آثارش به جایگاه شریعت پرداخته است. وی، بر پایبندی به شریعت و مطابقت اعمال حیاتی با آن تأکید میورزد.[4] به نظر او، شریعت یا قانون الهی اسلام، مرکزیتی اساسی در دین اسلام دارد؛ به نحوی که میتوان گفت مسلمان یعنی کسی که حقانیت شریعت را میپذیرد، گرچه نتواند به همه احکام و تعالیم آن عمل کند. او، محتوای شریعت را به موضوعات مربوط به عبادات و معاملات تقسیم میکند و بر این باور است که با تجزیه و تحلیل موضوعاتی که در این ابواب و مقولات مورد بحث قرار گرفته است، میتوان به وضوح دید که شریعت نه تنها شامل مسائل و موضوعات زندگی دینی شخصی یا حتی حیات دینی کل جامعه اسلامیمیشود، بلکه همه وجوه فعالیت و حیات بشری، همچون وجوه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را نیز در بر میگیرد. نصر در ادامه به نمونههایی از مباحث اخلاقی، حقوقی، معاملاتی، اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی و سیاسی اسلام و فرمایش امام علی(ع) به مالک اشتر اشاره میکند.[5] به گفته نصر، سنت گرایان برای تمامی وجوه هر سنت و دینی احترام قائلاند؛ از فقه گرفته تا عرفان و حکمت، و این امر برای ایشان هم در مورد اسلام، صادق است. در ادیان دیگر هم بدون اجرای احکام الهی در مرتبه حقوق و فقه، قدم نهادن به سوی وادی عرفان ممکن نیست.[6] از منظر سنتگرایان، انتظار معقول بشر از دین، ارشاد به سوی رستگاری انسان است که همراه با معرفت به حقیقت و نحوه وصول به آن است. نتیجه این ارشاد، دادن معنی به زندگی آدمیاست که به اندازه آب و هوا برای ادامه زندگی ضروری است. ولی دین نیز از بشر انتظار دارد امر قدسی را بپذیرد و در مقابل واحد هستی بخش، سر تسلیم فرود آورد.[7] همه این مطالب، نشانگر توجه نصر به فقه و شریعت است؛ اما وی به نوعی از پلورالیسم دینی نیز اعتقاد دارد و میگوید:
ما از وحدت متعالی ادیان صحبت میکنیم و این وحدت را در عالمی ورای صورت میبینیم؛ در حالی که حقیقت ورای صورت در عالم صور و تعینات متجلی میشود و در آن عالم رنگ و کثرت به خود میگیرد؛ بدون اینکه وحدت از بین برود، در این عالم کثرت میتوان از قرابت ادیان مختلف مانند اعضای یک خانواده سخن گفت؛ دکتر نصر در برخی آثارش به جایگاه شریعت پرداخته است. وی، بر پایبندی به شریعت و مطابقت اعمال حیاتی با آن تأکید میورزد. به نظر او، شریعت یا قانون الهی اسلام، مرکزیتی اساسی در دین اسلام دارد؛ به نحوی که میتوان گفت مسلمان یعنی کسی که حقانیت شریعت را میپذیرد، گرچه نتواند به همه احکام و تعالیم آن عمل کند.مانند ادیان ابراهیمی، هندی و … اجازه بدهید مثالی بیاوریم که این پاسخ را روشن کند. اگر نور آفتاب را رمز حقیقت متعالی ادیان ببینیم، هنگامیکه این نور شکسته میشود، به الوان مختلف تقسیم میشود که همه نور است؛ ولی یکی سبز و دیگری قرمز و قس على هذا. سپس متوجه میشویم که چند رنگ مانند صورتی و قرمز و یا بنفش و آبی با هم قرابت دارند و میتوان به شکل معقولانه از این قرابت که توسط چشم ما دیده میشود، سخن گفت؛ بدون اینکه منکر نور واحد بی رنگ شویم.[8] وی میگوید:
پیروان حکمت خالده و فلسفه ماورای طبیعی، در عین حال با پیروان نسبیت -که معتقدند همه ادیان نسبی و ساخته و پرداخته جوامع بشریاند و منشأ الهی ندارند که به کیان هر دین مطلقیت بخشند- و نیز با آنان که تنها دین خود را برحق و ادیان دیگر را خالی از حقیقت میدانند، مخالف است.[9] حال که جایگاه شریعت و نظریه پلورالیسم دینی در سنت گرایی نصر روشن شد، در اینجا با سه پرسش مهم مواجه میشویم: نخست اینکه، نقش فقه و اخلاق و عقاید در ادیان گوناگون در دینی کردن علوم چیست؟ اگر نصر به علم دینی اعتقاد دارد، باید بتواند از کارکرد و نقش آموزههای دینی در تولید علم سخن بگوید و در غیر این صورت، دینی بودن علوم، معنای محصلی نخواهد داشت. مقصودم این نیست که دکتر نصر، دینی بودن علوم را به معنای نقلی دانستن علوم بگیرد، بلکه به همان معنای ایشان، باید نقش آموزههای دینی در علوم سنتی و قدسی آشکار گردد. دوم اینکه، آیا با پذیرش و حقانیت دانستن ادیان متعدد، میتوان از علم قدسی واحد و ثابت سخن گفت؟ تأثیرگذاری آموزههای دینی بر علوم طبیعی و انسانی به تعدد نظریات علمی میانجامد و علوم دینی با رویکرد اسلامی و مسیحی و بودایی و … پدید میآید. پرسش سوم اینکه، بسیاری از مبانی علوم مدرن، مانند اومانیسم و سکولاریسم و آمپریسم یا راسیونالیسم، برگرفته از قرائت پروتستانتیزم از مسیحیت است. حقانیت دانستن تمام ادیان، از جمله مسیحیت با مذاهب گوناگونش به معنای حقانیت دانستن علوم سکولار و سنتی و قدسی دانستن آنها است. دکتر نصر چگونه میتواند بین این نتیجه نامطلوب و نظریه علم قدسی جمع کند؟
روشن است که بسیاری از سخنان دکتر نصر در خصوص راه و رسم تولید و تحصیل علم سنتی و نقدهای صریح او بر علوم جدید و توجه به میراث عظیم علمی و معنوی و مرتبه برتر انسانی که همان گمشده جامعه انسانی امروز است، قابل توجه و ارزشمند است؛ اما این دیدگاه، گرفتار کاستیها و ملاحظاتی است که به اختصار بیان میگردد:
١. دکتر نصر معتقد است باید مبانی متافیزیکی به علوم تجربی سرایت یافته، بر آن حاکم شوند؛ اما چگونگی و فرآیند این کار را بیان نکرده است؛ به عبارت دیگر روش و چارچوب تئوریک حاکیمت متافیزیک بر علم به خوبی بیان نشده است.
۲. پرسش مهم تر اینکه: آیا حکمت خالده، همه آموزهها و ضوابط لازم برای ورود به عرصه علوم طبیعی را داراست؟ نصر با تعریفی که از سنت، قداست و علم قدسی دارد، میکوشد میان انسان و عالم معنا و مرتبه برتر هستی، ارتباط برقرار کرده، راه سعادت او را نشان دهد. یکی از شعبههای منتهی به این هدف، احیای علوم قدسی است که در تمدنهای مختلف، پیشینه داشته، اما امروزه به علت فراگیری علوم جدید غربی، نادیده گرفته شده است.به عبارت دیگر، اگر بناست حکمت خالده و حکمت متعالیه به عنوان مصداقش، حاکم بر عرصه علوم طبیعی باشد، باید روش و لوازم آن نیز در متن این حکمت وجود داشته باشد؛ حال آنکه یکی از ویژگیهای مکتب صدرالمتألهین این است که بر خلاف حکمای پیش از خود، تنها در حوزة الاهیات متمرکز شد؛ در این صورت نمیتوان فلسفه طبیعت و علوم طبیعی جامعی از حکمت متعالیه به دست آورد و تنها پاره ای از اصول آنها از این نظام معرفتی قابل استخراج است.
3.علم، محصول فعالیتی در جهت کشف واقعیتهای جهان است. علوم سنتی و علوم جدید، از این جهت تفاوتی ندارند که همگی، تلاش برای کشف واقعیتها هستند. پس کارکرد علم، گردآوری واقعیتها بوده، درباره آنها قضاوت و داوری نمیکند. اما دیدگاه سنتگرایی و مشخصأ دکتر نصر، این کارکرد را مورد تردید قرار میدهد؛ یعنی نقد ایشان به این معنا اشاره دارد که علم به جای نمایاندن واقعیتها و یافتن آنها، مبانی مابعدالطبیعی خاصی را منعکس میکند.[1] البته علوم حاکی از واقعیت، مبتنی بر مبانی متافیزیکی معینی هستند، ولی باید این نکته معلوم گردد که آیا با تغییر مبانی متافیزیکی، گزارههای علمی نیز تغییر میکنند یا خیر؟
۴. بیشتر سخنان نصر در خصوص علم، معطوف به علم جدید، به ویژه علوم تجربی است که نمونههای متعددی از آن را نیز بر میشمارد.[2] اگر مراد نصر، علوم تجربی مورد استفاده انسانها در همه نقاط دنیا باشد، این پرسش مطرح است که آیا علم، شأن واقع نمایی دارد یا خیر؟ این گونه پرسشها، امروزه در فلسفه علم بررسی میشود و دیدگاههای مختلف و گوناگونی به ارمغان آورده است. این ابهام در دیدگاه نصر وجود دارد که: آیا اساسا علم جدید، شأنیت واقع نمایی با توصیف واقعیات را ندارد؟ اگر علوم جدید واقع نمایی دارند، دیدگاه سنتگرایی خدشهای بر آن وارد نمیکند و اساسا بشر امروزی به سبب همین واقعنمایی است که علم جدید را میپذیرد؛ اما اگر سنتگرایان واقعنمایی علم جدید را نمیپذیرند[3]، باید بگویند چه تفاوتی میان علوم سنتی و علوم جدید برقرار است که موجب واقعنمایی علوم سنتی و عدم آن در علوم جدید شده است؟ مگر اینکه این قید در گفتههای نصر وجود داشته باشد که مقصود از علم، دادههای خام نیست، بلکه مراد وی، علم تجربی در مقام قضاوت است که در فرهنگ غرب، معیار ارزیابی همه چیز قرار گرفته است.
۵. بارها نصر گفته است که علم سنتی و قدسی، تغییر ناپذیر و علم سکولار تغییرپذیر است. سؤال این است که اگر علم سنتی و قدسی با شیوه تجربی و مبانی متافیزیکی و حکمت خالده به دست میآید، چگونه ممکن است تغییری در گزارههای آن صورت نگیرد؟ تاریخ علوم سنتی، شاهد تحولات و تغییرات گزاره ای در طبیعیات و الهیات و ریاضیات و علوم عملی بوده است.
6.نصر از قداست علم سنتی سخن گفته است. پرسش مهم این است که آیا سنتی بودن علوم، دلیل بر حقانیت آنها است؟ به فرض، علوم سنتی از متافیزیک مدرنیسم برخوردار نباشد و به عالم و آدم، نگاه آیهای داشته باشد، آیا میتوان نتیجه گرفت گزارههای علمی در فضای سنتی روشمند، تجربهپذیر، ثابت، تغییرناپذیر و صحیح هستند؟
7.معیار حقانیت متافیزیک و جهانبینی حاکم بر علوم سنتی چیست؟ آیا سنتی بودن جهان بینی بر حقانیت آن دلالت دارد؟
۸.گرچه دکتر نصر در بیان تفکیک علوم سنتی و قدسی از علوم سکولار و تأکید بر مبانی و جهانبینی این دو دسته علوم و فرآیند تولید علم قدسی و سنتی، مطالب ارزشمندی مطرح کردند، ولی همچون سایر طرفداران علم دینی، موفق به ارائه مدل تئوریکی برای تولید علم دینی نشدند و بدون تفکیک میان علوم طبیعی و انسانی، تنها به فرآیند اسلامیشدن عالمان پرداختند.
9.دکتر نصر در برخی آثارش به جایگاه شریعت پرداخته است. وی، بر پایبندی به شریعت و مطابقت اعمال حیاتی با آن تأکید میورزد.[4] به نظر او، شریعت یا قانون الهی اسلام، مرکزیتی اساسی در دین اسلام دارد؛ به نحوی که میتوان گفت مسلمان یعنی کسی که حقانیت شریعت را میپذیرد، گرچه نتواند به همه احکام و تعالیم آن عمل کند. او، محتوای شریعت را به موضوعات مربوط به عبادات و معاملات تقسیم میکند و بر این باور است که با تجزیه و تحلیل موضوعاتی که در این ابواب و مقولات مورد بحث قرار گرفته است، میتوان به وضوح دید که شریعت نه تنها شامل مسائل و موضوعات زندگی دینی شخصی یا حتی حیات دینی کل جامعه اسلامیمیشود، بلکه همه وجوه فعالیت و حیات بشری، همچون وجوه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را نیز در بر میگیرد. نصر در ادامه به نمونههایی از مباحث اخلاقی، حقوقی، معاملاتی، اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی و سیاسی اسلام و فرمایش امام علی(ع) به مالک اشتر اشاره میکند.[5] به گفته نصر، سنت گرایان برای تمامی وجوه هر سنت و دینی احترام قائلاند؛ از فقه گرفته تا عرفان و حکمت، و این امر برای ایشان هم در مورد اسلام، صادق است. در ادیان دیگر هم بدون اجرای احکام الهی در مرتبه حقوق و فقه، قدم نهادن به سوی وادی عرفان ممکن نیست.[6] از منظر سنتگرایان، انتظار معقول بشر از دین، ارشاد به سوی رستگاری انسان است که همراه با معرفت به حقیقت و نحوه وصول به آن است. نتیجه این ارشاد، دادن معنی به زندگی آدمیاست که به اندازه آب و هوا برای ادامه زندگی ضروری است. ولی دین نیز از بشر انتظار دارد امر قدسی را بپذیرد و در مقابل واحد هستی بخش، سر تسلیم فرود آورد.[7] همه این مطالب، نشانگر توجه نصر به فقه و شریعت است؛ اما وی به نوعی از پلورالیسم دینی نیز اعتقاد دارد و میگوید:
ما از وحدت متعالی ادیان صحبت میکنیم و این وحدت را در عالمی ورای صورت میبینیم؛ در حالی که حقیقت ورای صورت در عالم صور و تعینات متجلی میشود و در آن عالم رنگ و کثرت به خود میگیرد؛ بدون اینکه وحدت از بین برود، در این عالم کثرت میتوان از قرابت ادیان مختلف مانند اعضای یک خانواده سخن گفت؛ دکتر نصر در برخی آثارش به جایگاه شریعت پرداخته است. وی، بر پایبندی به شریعت و مطابقت اعمال حیاتی با آن تأکید میورزد. به نظر او، شریعت یا قانون الهی اسلام، مرکزیتی اساسی در دین اسلام دارد؛ به نحوی که میتوان گفت مسلمان یعنی کسی که حقانیت شریعت را میپذیرد، گرچه نتواند به همه احکام و تعالیم آن عمل کند.مانند ادیان ابراهیمی، هندی و … اجازه بدهید مثالی بیاوریم که این پاسخ را روشن کند. اگر نور آفتاب را رمز حقیقت متعالی ادیان ببینیم، هنگامیکه این نور شکسته میشود، به الوان مختلف تقسیم میشود که همه نور است؛ ولی یکی سبز و دیگری قرمز و قس على هذا. سپس متوجه میشویم که چند رنگ مانند صورتی و قرمز و یا بنفش و آبی با هم قرابت دارند و میتوان به شکل معقولانه از این قرابت که توسط چشم ما دیده میشود، سخن گفت؛ بدون اینکه منکر نور واحد بی رنگ شویم.[8] وی میگوید:
پیروان حکمت خالده و فلسفه ماورای طبیعی، در عین حال با پیروان نسبیت -که معتقدند همه ادیان نسبی و ساخته و پرداخته جوامع بشریاند و منشأ الهی ندارند که به کیان هر دین مطلقیت بخشند- و نیز با آنان که تنها دین خود را برحق و ادیان دیگر را خالی از حقیقت میدانند، مخالف است.[9] حال که جایگاه شریعت و نظریه پلورالیسم دینی در سنت گرایی نصر روشن شد، در اینجا با سه پرسش مهم مواجه میشویم: نخست اینکه، نقش فقه و اخلاق و عقاید در ادیان گوناگون در دینی کردن علوم چیست؟ اگر نصر به علم دینی اعتقاد دارد، باید بتواند از کارکرد و نقش آموزههای دینی در تولید علم سخن بگوید و در غیر این صورت، دینی بودن علوم، معنای محصلی نخواهد داشت. مقصودم این نیست که دکتر نصر، دینی بودن علوم را به معنای نقلی دانستن علوم بگیرد، بلکه به همان معنای ایشان، باید نقش آموزههای دینی در علوم سنتی و قدسی آشکار گردد. دوم اینکه، آیا با پذیرش و حقانیت دانستن ادیان متعدد، میتوان از علم قدسی واحد و ثابت سخن گفت؟ تأثیرگذاری آموزههای دینی بر علوم طبیعی و انسانی به تعدد نظریات علمی میانجامد و علوم دینی با رویکرد اسلامی و مسیحی و بودایی و … پدید میآید. پرسش سوم اینکه، بسیاری از مبانی علوم مدرن، مانند اومانیسم و سکولاریسم و آمپریسم یا راسیونالیسم، برگرفته از قرائت پروتستانتیزم از مسیحیت است. حقانیت دانستن تمام ادیان، از جمله مسیحیت با مذاهب گوناگونش به معنای حقانیت دانستن علوم سکولار و سنتی و قدسی دانستن آنها است. دکتر نصر چگونه میتواند بین این نتیجه نامطلوب و نظریه علم قدسی جمع کند؟
چکیده علم مقدس
علم قدسی از دیدگاه دکتر نصر و ارزیابی آن به تفصیل بیان گردید. خلاصه مباحث پیش گفته به شرح ذیل است:
مقصود نصر از علم، علوم تجربی رایج در غرب است که به دست تفکر غربی اداره میشود. به اعتقاد وی، باید علوم تجربی با هویت سنتی تولید شوند. راه نقد غرب و مدرنیسم، در دست داشتن مبانی حکمت خالده و جایگزین کردن آن به جای تجدد غربی است. علم جدید مایه بحرانهای مختلف روانشناختی، زیست محیطی و… بوده است.
مقصود نصر از علم، علوم تجربی رایج در غرب است که به دست تفکر غربی اداره میشود. به اعتقاد وی، باید علوم تجربی با هویت سنتی تولید شوند. راه نقد غرب و مدرنیسم، در دست داشتن مبانی حکمت خالده و جایگزین کردن آن به جای تجدد غربی است. علم جدید مایه بحرانهای مختلف روانشناختی، زیست محیطی و… بوده است.
نمایش پی نوشت ها:
[1] علیرضا قائمینیا: «علم قدسی در حکمت خالده»؛ ص ۵۲-۵۴.[2] سیدحسین نصر؛ نیاز به علم مقدس؛ صص ۹۸-۱۶۷ (مبحث علوم سنتی) ۲۲۸-۲۲۹.
[3] همان.
[4] همو، قلب اسلام؛ ص۱۵۲-۱۵۶.
[5] همو، جوان مسلمان و دنیای متجدد؛ ص ۶۶-۹۳
[6] همان.
[7] همان.
[8] گفتگوی اختصاصی با دکتر سید حسین نصر، روزنامه شرق، ۲۵ مرداد ماه ۱۳۸۵.
[9] سید حسین نصر؛ دین و نظام طبیعت؛ ص ۳۵.
منبع: خسرو پناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، ایران، تهران، نشر معارف، 1392 شمسی.