حکایتهای زنان صوفی در روض الریاحین امام یافعی
چکیده
روض الریاحین فی حکایات الصالحین یکی از آثار عارف و مورخ بزرگ عفیفالدین ابوالسعادات عبدالله بن اسعد بن علی الیافعی الیمنی (متوفی سنه 768 ق.) است. او از اکابر مشایخ و مرجع بسیاری از عرفا و بزرگان و جامع علوم ظاهری و باطنی بوده است. وی آثار گوناگونی در حوزههای مختلف دانش دارد که مشهورترین آنها کتاب مرأت الجنان فی معرفه حوادث الزمان است که به تاریخ یافعی معروف است و از جمله آثارش که مجموعهای از حکایتهای اولیاء را در بردارد، کتاب روض الریاحین است. جز زنان، دستهای از حوریان بهشتی هم در بعضی حکایتها و روایتهای داستان دارای نقش هستند. عدهای از مردان صوفی در رویاها و دیدارهای خیالی خود با حوریانی آشنا میشوند که قرار است در بهشت همسر آنها باشند. این حوریان که به زیباترین صورتها تصویر میشوند لباسهای فاخر و گرانبهایی مکلل به درّ و گوهر پوشیدهاند و همواره بوی خوشی از آنها استشمام میشود. نخستین روایتهای کتاب درباره این حوریان است که در رویاهای جنید و عبدالواحد بن زید و ابو عبدالله قرشی و دیگران دیده میشود. در این کتاب نویسنده پانصد حکایت از صوفیان و عارفان درجه اول اسلامی را فراهم آورده است. منابع او در این اثر توسط خود وی در ابتدای کتاب معرفی میشوند. این کتاب جز اینکه در بردارنده حکایتهایی درباره مردان صوفی است، داستانهایی را درباره بسیاری از زنان صوفی و کرامتهای آنها نقل میکند. روت رودد (2) که کتاب زنان در مجموعههای بیوگرافی نویسان اسلامی را فراهم کرده است، این اثر را ندیده و کتابهای یافعی را در شمار آثار مورد بررسی نیاورده است. در این کتاب میتوان اطلاعات فراوانی درباره زنان صوفی و عارف به دست آورد. ریحانه، میمونه، رابعه، شعوانه، رابعه شامیه، جوهره جاریه، دختر شاه کرمانی از جمله زنانی هستند که حکایتهایی از آنها در این کتاب نقل میشود. آنچه در این اثر حائز اهمیت است نگاه مثبت نویسنده نسبت به زنان و احوال آنها است تا حدی که بسیاری اوقات یافعی نام زنان را در صدر نام مردان قرار میدهد. در ابتدای کتاب آنگاه که سخن خود را درباره کرامات صوفیه آغاز میکند از مریم بنت عمران و کرامت وی در قرآن یاد میکند. و پس از آن از سایر معجزات انبیاء و کرامات آنها ذکری میآورد. تحلیل داستانهای کتاب و نقد و بررسی این اثر از منظر نقد زنگرا هدف مقاله حاضر است.
حضرت إملاک بعض الابدال من الرجال ببعض الابدال من النساء (جنید)
مقدمه
دسته بزرگی از کتابهای سِیَر و طبقات و تذکره چون حلیه الاولیاء، حافظ ابونعیم اصفهانی، طبقات الصوفیه سلمی، تاریخ ابن عساکر و سیرالاولیاء ذهبی و دررالکامنه ابن حجر عسقلانی، طبقات الصوفیه مناوی مملو از داستانهایی دربارهی عارفان و صوفیاناند.
اینها نمونههایی از صدها اثری هستند که در طول تاریخ توسط تاریخنگاران و نویسندگان سیره و یا خود عارفان باقی مانده است و سرشار از داستانهایی باورنکردنی و عجیب درباره اولیاءاند. بسیاری از نویسندگان این آثار گاه از زنان عارف و صوفی ذکری به میان آوردهاند و برخی هیچ یادی از آنها نکردهاند. طبقات الصوفیه انصاری از آن دسته آثار است که حتی نام یک زن هم در آن مجموعه دیده نمیشود و در کتاب تذکرةالاولیاء عطار تنها یک مدخل به نام رابعه عدویه وجود دارد. عدهای از شرح احوال نویسان کتابهایی مختص احوال زنان عارف تألیف کردهاند. نمونه یکی از بزرگترین و مهمترین آنها کتاب ذکر النسوه المتعبدات الصوفیات ابوعبدالرحمن السلمی است. عدهای از صوفیان نگاهی مثبت و روشن نسبت به زنان و احوال آنان داشتهاند. ابن جوزی در صفه الصفوه و عبدالرحمان جامی در نفحات الانس از آن دستهاند. این دو تذکره نویس بخشی از کتابهای تذکره خود را به ذکر احوال زنان اختصاص دادهاند.
عفیفالدین ابی السعادات عبدالله بن اسعد بن علی الیافعی الیمنی (698 عدن – 768 ق. مکه) معروف به امام یافعی از تاریخ نگاران و تذکره نویسان صاحب حال است که خود یکی از بزرگان طریقت و معرفت به حساب میآید. (3) او دارای آثار متعددی در تاریخ و عرفان و ادب است و اشعاری از وی به جا مانده که نشان دهندهی ذوق ادبیاش وی است. مرآت الجنان فی معرفة حوادث الزمان معروف به تاریخ یافعی از اوست، از این رو وی را از مورخین بزرگ اسلامی نیز میدانند. درّ التنظیم فی حقایق القرآن العظیم، الارشاد و النظر فی ذکرالله تعالی، نشر المحاسن العالیه، بدیع العلل المنفصله فی الّرد علی المعتزله، کفایة المعتقد، نثر الریحان، الشماس المعلم و نیز دیوان نظمی موسوم به کتاب الدّر از دیگر آثار اوست.
کتاب روض الریاحین فی حکایات الصالحین مجموعهای از حکایتها درباره کرامات صوفیه است که یافعی جمع آورده است. وی در ابتدای کتاب خود مأخذ این حکایتها را میآورد و نام نویسندگان آن را ذکر میکند. غزالی، قشیری، سهروردی، شاذلی سکندری، ابوعبدالله خیری، ابوالعباس قسطلانی، ابوعبدالله مقدسی، نصربن محمد سمرقندی، ابن الاطربانی از جمله نگارندگانی هستند که یافعی از آثارشان بهره برده است. کتاب در بردارنده حکایتهایی در نقل کرامتهای اولیا، را اثبات آن است. او از قول جنید مینویسد که حکایتها سپاهیان خدای تعالی هستند که دل مؤمنان و مریدان به آن قوت مییابد. (4) آیه صد و بیست سوره هود را هم برای همین منظور نقل میکند که در آن خداوند تعالی میفرماید: «وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ».
بحث و بررسی
از نکات جالب توجه این کتاب ذکر فراوان زنان عارف و صوفی و صالح است که در اثنای کتاب در میان حکایتهای مردان نقل میشود. بسیاری از این زنان در زمره مجهولاتاند. یعنی هیچ نام و عنوانی برای آنها نمیآید جز اینکه از مضمون حکایت درمییابیم که در دوره کدام یک از عارفان و صوفیان بودهاند و با کدام یک از ایشان مراوده داشته و یا شاگردی ایشان را کردهاند. (5) اما جز این دسته نام برخی زنان یاد میشود و کراماتی به آنها نسبت داده میشود. دستهای از زنان عارف همچون مردان در دسته عقلای مجانین جای میگیرند. یافعی بخشی از کتاب خود را به حالت سکران این عاشقان الهی اختصاص میدهد و از احوال آنها نقل میکند.
جز زنان، دستهای از حوریان بهشتی هم در بعضی حکایتها و روایتهای داستان دارای نقش هستند. عدهای از مردان صوفی در رویاها و دیدارهای خیالی خود با حوریانی آشنا میشوند که قرار است در بهشت همسر آنها باشند. این حوریان که به زیباترین صورتها تصویر میشوند لباسهای فاخر و گرانبهایی مکلل به درّ و گوهر پوشیدهاند و همواره بوی خوشی از آنها استشمام میشود. نخستین روایتهای کتاب درباره این حوریان است که در رویاهای جنید و عبدالواحد بن زید و ابو عبدالله قرشی و دیگران دیده میشود.
از تعداد فراوان داستانهای زنان صالح و عارف و نوع نگاه یافعی نسبت به آنها میتوان دریافت که وی نگرشی مثبت نسبت به زنان عارف دارد و هیچ تفاوتی بین آنها و مردان نمیبیند. در بسیاری داستانها این زنان هستند که موجبات هدایت مردان را فراهم میکنند و سخنی و درسی تازه به آنها میدهند. در حکایتی میخوانیم که جاریهای موجب توبه عارفی میشود. یافعی از آن دسته از تذکرهنویسان است که وی را باکی نیست که از درجه متعالی و بزرگیهای زنان یاد کند. البته باید بگوییم که دوره وی اقتضای چنین نوع اندیشهای را هم دارد. ابن عربی چند دهه پیش از او به ستایش زنان و کرامتهای آنها پرداخته بود و زن را مجلا و متجلای حقیقت حق میدانست. او از قول جنید جملهای را نقل میکند که بیانگر طرز نگرش و اعتقاد وی در حق زنان است. آنجا که جنید میگوید: حضرت إملاک بعض الابدال من الرجال ببعض الابدال من النساء). (یافعی، ص50) «گاهی مردانی از ابدال جایگاه خود را به دستهای از زنان ابدال میسپارند».
روضالریاحین با نقل کرامتهای مریم بنت عمران آغاز میشود. آنجا که خداوند میفرماید: «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ» (آل عمران: 37) و یا آنجا که مریم را درد زادن گرفت خطاب به مریم الهام آمد که: «هُزِّی الیک بِجِذْعِ النَّخلَةِ تُسَاقِطُ عَلَیک رُطَباً جنیاً» (مریم: 25) که این توجه مؤلف به داستان مریم و کرامت وی خود نشان از نگرش مثبت او نسبت به زنان دارد، زیرا پس از وی است که از کرامتهای عارفان مرد سخن به میان میآورد.
بیشتر بخوانید: عرفای قرن هشتم
زنان عارف صاحب نام روض الریاحین
فضه، تحفه، رابعه عدویه، رابعه شامیه، شعوانه، عمره همسر حبیب عجمی، جوهره عابده، فاطمه بنت احمد خواهر شیخ ابوعلی رودباری، ریحانه، میمونه السوداء، زهراء و الهه و باهیه متعبده از جمله زنانی هستند که نامشان به طور صریح و روشن در کتاب میآید. عدهای دیگر از آنها همچون فاطمه بنت احمد خواهر شیخ ابوعلی رودباری، همسر ابوعبدالله شجاع صوفی به نام پدر، همسر یا برادر خوانده میشوند.
خادم رابعه علوپه از او و پرهیزکاری وی نقل میکند. شب زنده داریها، صوم و صلاتی که وی در طول زندگیاش همواره شب و روز داشته است. (یافعی، ص190) رابعه شامیه که همسر احمد بن ابی الحواری بود و احوال متغلبی داشت. گاهی خوف، گاهی محبت و گاهی انس بر وی غلبه میکرد. (یافعی، ص191) یافعی داستان شعوانه و فرزند پسرش را نقل میکند. فرزند از مادر طلب خیر میکند. روزی پسر برای جمعآوری هیزم به بیابان میرود. شیری چهارپای وی را میدرد و پسر هیزم خود را بر دوش شیر میگذارد و تا خانه میآورد. (یافعی، ص378) داستان شعوانه و گفتگوی وی با فضیل عیاض در بخشی دیگر از کتاب نقل میشود. در این بخش یافعی از سخنوری شعوانه در مکالمه با عارفی برجسته چون فضیل عیاض سخن میگوید. شعوانه شاعر است و اشعار بسیاری از او در کتابهای تذکره آمده است. در این کتاب هم یافعی ضمن ذکر اشعاری از شعوانه از دیدار وی با فضیل این چنین یاد میکند: فضیل عیاض از شعوانه طلب دعا میکند. شعوانه چنین پاسخ میدهد. ای فضیل! آیا چیزی بین تو و خدای تو هست که اگر به آن دعوت کنم استجابت کند؟ پس فضیل شهقهای بزد و بیهوش بیفتاد. (6) (یافعی، ص192)
یافعی در حکایتی دیگر از عمره همسر حبیب عجمی و شب زنده داریهای وی سخن میگوید و سخنان انذاردهنده او که خطاب به همسرش میگفت: قم یا رجل! قد ذهب اللیل و بین یدیک طریق بعید و زادنا قلیل و قوافل الصالحین قد سارت قدّامنا و بقینا نحن. (یافعی، ص192) احتمالاً این همان زنی است که حبیب عجمی به سبب بدخلقیهایش او را ترک میکند و به کوه پناه میبرد و طی واقعهای توبه میکند و قسم یاد میکند که دیگر به حال پیشین خود باز نگردد. (یافعی، ص229)
جوهره عابده از جاریههای یکی از پادشاهان است که آزاد میشود. شبی در خواب سراپرده آراستهای را میبیند. میپرسد که این خیمه از آن کیست. پاسخ میشنود که از آن شب زندهداران قاری قرآن است. پس از آن او هیچگاه نخوابید و همسر خود را هم بیدار نگه میداشت و میگفت: قافله جاری شد. (192یافعی، ص)
یافعی داستان دختر شاه کرمانی را میآورد که در آن زن جوان درس آموز همسرش که صوفی جوانی است، میشود. در حق وی است که یافعی این ابیات را به یاد میآورد:
ولو کان النّساء کمن ذکرنا *** لفضّلت النّساء على الرّجال
فلاالتأنیث لاسم الشّمس عیب *** ولا التّذکیر فخر للهلال (یافعی، ص193)
داستان ابوعبدالله شجاع صوفی و همسر جوان زیبای عابده وی نیز از داستانهای خواندنی کتاب است که در طی آن مرد صوفی به سبب زهد و عبادت زن به زهد و پرهیزگاری روی میآورد. (یافعی، ص282) باهیه متعبده که از فرزندش درخواست میکند شبهای جمعه بر سر گور او قرآن تلاوت کند. (یافعی، ص176) در تمامی کتاب راویان حکایات مردان صوفی هستند. در یک مورد هم حکایتی از زنی صوفی (فاطمه بنت احمد اخت شیخ ابوعلی رودباری) ذکر میشود. (یافعی، ص218)
زنان عارف گمنام روض الریاحین
جز زنان صاحب نام، در طول کتاب از احوال و رفتار و گفتار دستهای از زنان در این کتاب و سایر کتابهای تذکره سخن رفته است که نامی برای آنها ذکر نشده است و به طور معمول با عنوان نساء المجهولات یاد میشوند. از نکتههای جالب و شنیدنی کتاب داستان زنی است که شاگرد سری سقطی است. این جمله خود هویدای این مطلب است که زنان نیز چون مردان در خدمت مردان صوفی بودهاند و مریدی آنها میکردهاند. (یافعی، ص94)
در حکایت دیگری هم میخوانیم که کنیز محمدبن حسین بغدادی که شاعر است و شیفته حب الهی و راهنمای مولای خود و معلم وی است. این زن مالک دینار و بشر حافی و صالح مری و ابا حاتم سجستانی و معروف کرخی و رابعه و شعوانه و میمونه را میشناسد. زن هنگام قرائت قرآن با خواندن اشعاری که نشان دهنده شوق وی به حضرت الهی است از فرط شوق الهی جان میدهد. (یافعی، ص143) گفتگوی زنی شاعر با بنان حمال در طریق مکه نیز نشان دهنده میزان توکل زن است که درس آموز بنان عارف میشود. (یافعی، ص131)
حوریان روض الریاحین
عبدالواحد بن زید (متوفی 177 هـ.) (7) عارفی است که حکایتهایی از وی نقل میشود مبنی بر اینکه با عدهای از حوریان دیدار داشته است. در یکی از داستانها از او نقل میشود که دردی در ساق پا داشته که هنگام خواب حوریای زیبارو آن را مداوا میکند. (ص 51) عبدالواحد شبی در خواب زنی زیبارو را میبیند که رقعهای به او میدهد که بیتی چند بر آن نوشته شده است. مضمون ابیات توصیه به تهجد و قرائت قرآن است. (یافعی، ص53) و یا خواب زنی را میبیند که او را به دنبال خود میخواند تا نماز صبح وی قضا نشود. (ص 51) در داستانی دیگر درباره زنی با نام عیناء مرضیه میشنود و سرانجام با وی دیدار میکند. به وی نوید داده میشود که عیناء همسر بهشتی وی است. (یافعی، ص55) از حکایت دیگری باز درباره عبدالواحد برمیآید که وی سخت در انتظار بهشت بوده و در خواب زیبارویی را میبیند که آیات قرآن را تلاوت میکرده است. در حکایت بیست و هفتم کتاب نیز عبدالواحد با میمونه السوداء که همسر بهشتیاش است، دیدار میکند. وی از خداوند درخواست میکند تا همراه بهشتیاش را به او بنماید. پس به او گفته میشود که وی مجنونهای در کوفه است. عبدالواحد راهی خانه او میشود. هنگام ورود به خانه زن، نام او را میخواند و از وی میخواهد دوری گزیند که زمان و موعد دیدارشان هنوز فرا نرسیده است. در بیشتر این نوع روایتها زنان، مرد عارف را به نام میشناسند و او را صدا میزنند. درحالی که پیش از آن بین آنها آشنایی نبوده است. یافعی این را از کرامتهای زنان عارف میداند. عبدالواحد میمونه را در حالی میبیند که گوسفندانی را به چرا برده است. او گرگها را در اطراف گوسفندها میبیند بدون اینکه هیچ ضرری از آنها متوجه گوسفندان باشد. از میمونه در این باب سوال میکند. وی چنین پاسخ میدهد: فإنی أصلحت مابینی و بین سیّدی، فأصلح ما بین الذئاب و الغنم رضی الله تعالی عنها. (8)
در یکی از داستانها هم از زنی سخن میرود که عبدالواحد را زاهد و خود را عارف مینامد. (یافعی، ص342) در داستان ملاقات ابوسلیمان دارانی با جوانی از زبان جوان رویای وی را میشنویم که طی آن با حوریان دیدار میکند و شیفته یکی از آنها میشود و حوری با وی سخن میگوید. (یافعی، ص377)
زنان مجنونه روض الریاحین
عقلای مجانین جماعتی از صوفیهاند که رفتار و گفتارشان به ظاهر مناسب با آداب و رسوم اجتماعی و احکام شرعی و حسن و قبح عقلی نبوده است؛ مانند دیوانگان از مردم گریزان بودند و عمدتاً در ویرانهها، گورستانها، کوه و صحرا و در انزوا روزگار میگذراندند. علت بروز این حالت را در این جماعت ورود وارد غیبی و تجلی حق تعالی بر آنها دانستهاند. رابطه خاص دوست داشتنیای بین عقلای مجانین با خدا برقرار است. اینان ایمانی قوی به خدا دارند و او را عاشقانه ستایش میکنند. این شوریدگان فرزانه در مقام معلمان اخلاقی و دینی و منتقدان اجتماعی در میان مردم ظاهر میشوند و آنان را نسبت به وظیفه و مسئولیت سنگینی که در این عالم به عهده دارند، آگاه میسازند.
در کتاب روض الریاحین نام تعدادی از زنان در شمار عقلای مجانین قرار دارد. ریحانه زن مجنونهای است که در این کتاب از وی ذکری میرود. (9) یافعی از ابی الربیع، محمد بن منکدر و ثابت بنای نقل میکند که با ریحانه ملاقات داشتهاند. (یافعی، ص71) دیدار عتبه بن غلام و کنیز صوف پوش مجنونه در حوالی بصره هم نمونهای دیگر از دیدار با زنان عارف و الهه مجنونه است. (یافعی، ص71)
شیخ ابوعبدالله اسکندری نیز از دیدار خود با ریحانه حکایتی نقل میکند. نیشابوری احوال او را به تفصیل در کتاب خود آورده است. زهرا و الهه و دخترش زنان مجنونه دیگری هستند که ذوالنون با آنها دیدار داشته است. (یافعی، ص79) تحفه جاریه سری سقطی مجنونه دیگری است که در مارستان سکنی داشت. غزالی در احیاء علومالدین مشروح این داستان را آورده است. (یافعی، ص149) نیشابوری عوسجه، بجه، آسیه، حیونه و سلمونه را هم در شمار زنان عاقله مجنونه میآورد. (10)
دستهای از جاریههای داستانها کنیزکان بزرگانی بودهاند که به سبب کثرت نماز و روزه و شب زندهداری متهم به دیوانگی شدهاند. این زنان گمنام اشعار فراوانی در حافظه دارند و گاه و بیگاه آن را قرائت میکنند. نمونه یکی از آنها کنیز ابن عطاء است (یافعی، ص76) یا کنیز شاعری که ذوالنون با وی در جبل مقطم دیدار میکند. (یافعی، ص73) ذوالنون مصری از دیدارهای خود با زنان در بیابانها و یا کوهها و یا در طریق مکه و در طواف نقلهایی دارد و در برخی از این روایتها زن عارفه را مجنون میخواند. (یافعی، ص81) اما بیشتر این زنان درس آموز مردان هستند تا جایی که ذوالنون در یکی از دیدارها زن را حکیمه مینامد. (یافعی، ص82)
زنان شاعر در طواف
یافعی از بسیاری از زنانی که ذکرشان رفت، اشعاری را نقل میکند و شعر این زنان شاعر زینت بخش اثر یافعی است. نمونه یکی از آنها دیدار جنید با کنیزی هنگام طواف است که اشعاری را در حب الهی قرائت میکند و به جنید رمز طواف خانه را میآموزد. (یافعی، ص82)
در ورقی دیگر از کتاب از ابراهیم بن مهلب نقل است که زنی را در طواف میبیند که اشعاری عاشقانه خطاب به خداوند قرائت میکند و به پرده کعبه متوسل است (یافعی، ص100) و در جایی دیگر زنی در طواف به پرده خانه خدا متوسل است و اشعاری میسراید. (یافعی، ص117) همچنین حکایت ابوالحسن سراج و زنی نورانی که در طواف است و مثل صبر و شکیبایی است و در طواف اشعاری را میسراید. (یافعی، ص126) محمد بن حسین بغدادی هم با کنیز عارفه که از فرط شوقی جان تسلیم حق میکند در یکی از خیابانهای مکه دیدار میکند. (یافعی، ص143) و نیز گفت وگوی ذوالنون با زنی در اطراف کعبه که اشعاری را در حب الهی برمیخواند. (یافعی، ص379)
کنیزان مغنّی
کنیزی مغنّی که صوف میپوشید و همواره روزه دار و شب زنده دار بود و شبی وقتی به آیه بیست و نهم کهف میرسد جان تسلیم میکند. (یافعی، ص153) داستان کنیزی که با نواختن عود و قرائت اشعار و آیاتی از قرآن موجب توبه صاحب خود میشود (یافعی، ص152) در حکایت دویست و چهارده کتاب حکایت جاریهای را میخوانیم که جنید سرود محزون وی را میشنود و نیز ذکر گفتگوی میان آن دو که صفحاتی از کتاب را در بر میگیرد. (یافعی، ص204)
ذوالنون و زنان
بخشی از دل انگیزترین حکایتهای کتاب درباره دیدار ذوالنون مصری با زنان عارف و صوفی است. در تذکرهها ذوالنون بیش از هر کس دیگری به مصاحبت زنان حکیمه و عارف صوف پوش علاقه دارد. یافعی نیز حکایات متعددی را میآورد که طی آن ذوالنون تحت تعلیم و هدایت زنان قرار میگیرد. در این دیدارها زنان اشعاری در حب الهی و یا در هدایت درویش بر میخوانند و سبب هدایت وی میشوند. (11)
دیدار با زنانی از عقلای مجانین (12) که ذوالنون را تحت تأثیر خود قرار میدهند از آن دسته است. همچنین بارها ذوالنون با زنانی آگاه و اهل معرفت ملاقات میکند که آنها را حکیمه مینامد. (13) جالب اینکه بسیاری از این زنان لباس صوف در بردارند. (14)
چهره منفی زنان در روض الریاحین
چهره زنان در کتاب یافعی همواره زیباست و آنچه به آنها نسبت داده میشود همه حاکی از نگاه مثبت یافعی و اعتنای بسیار وی نسبت به زنان است. در این کتاب فقط در یک مورد صوفیای دنیا را در هیأت زنی زیبارو میبیند. ابوعبدالله قرشی روزی در مسجد زنی زیبا را در حال جارو کردن میبیند. زن هربار با چهرهای دیگر بر وی ظاهر میشود و صوفی در مییابد که او از نمونههای نظاهرات دنیا بر وی است. در این نمایشها زن باری دیگر به شکل عجوزی ظاهر میشود. (یافعی، ص389) و در جایی دیگر جماعتی گمراهان زنی را مأمور فریب ربیع بن خیثم یکی از عرفا میکنند. (یافعی، ص291) جز این دو مورد در تمامی حکایتها زنان عارف و عابد و متعبده و صالحه هستند و صاحب کراماتی که ذکر آن گذشت.
نتیجه
در کتاب یافعی زنان حضوری فعال دارند. درست است که آنچه نقل میکند همه از زنانی است که نام و یادشان در کتابهای تاریخ و تذکره پیش از او آمده است، اما باید بگوییم که در حکایتهای وی زنان چه در هیئت زن عارف و یا صالح و یا حکیمهای ظاهر شوند، همه جا چهره مثبت و روشنی از آنها ترسیم میگردد. فقط در یک حکایت سخن از دنیا و فریبندگی آن میرود که به صورتی سمبولیک در نمادی زنانه ظاهر میشود.
زنان روض الریاحین از هر دستهای هستند. پادشاه زنانی چون ست الملوک که مایه تعظیم اولیاء و علمای مغرب است (یافعی، ص364)، زنان عارف، زنانی که صوفی نامیده میشوند. (یافعی، ص282) دختران مشایخ صوفیه که خود در عرفان و معرفت و شهود تمام هستند. چون دختر ابوالعباس حرّار (یافعی، ص350) و یا دختر کوچک مالک دینار که موجب توبه وی و روی آوردنش به عالم تصوف میشود. (یافعی، ص173) حکایت دو دختربچه یکی از آن حاتم اصم و دیگری از آن یحیی معاذ رازی که با سخنان عارفانه خود موجب اعجاب پدران خود میشوند (یافعی، ص214 و یافعی، ص 215)
همسران مشایخ صوفیه که در طی مقامات از همسران خود برترند. (یافعی، ص320) برخی زنان در داستانها ولیة الله نامیده میشوند. (یافعی، ص380) و (یافعی، ص351)
مادران صالح (یافعی، ص256) و (یافعی، ص339) زن صالحی که پاکدامنیاش موجب حفظ وی و فرزندش میشود. (یافعی، ص255) دختران پادشاهان و امرا، کنیزکان دانا و خردمند و صالح (یافعی، ص304)، زنی از قوم بنی اسراییل (یافعی، ص253) و باز زنی از بنی اسراییل که در برابر ملک زمانه خود میایستد. (یافعی، ص381)، زنی در میان نصرانیان (یافعی، ص397)، زنان شاعر، زنان مغنی، دختران هارون الرشید و سخن نیکوی آنها که موجب عبرت پدر میشود. (یافعی، ص386) دختر صالحی که به سبب درستکاریاش و مخالفت با مادرش در ممزوج کردن آب در شیر به همسری پسر عمر ابن خطاب در میآید. (یافعی، ص214) گاهی روایت یافعی از طریق زنان است؛ همچون حکایتی که از قول فاطمه بنت احمد اخت شیخ ابوعلی رودباری روایت میکند. (یافعی، ص218)
یافعی را میتوان در جملهی معدود مردان تاریخ نگار و تذکرهنویسی به شمار آورد که از اعراض زمینی سایرین عاری است و معرفت عرفانی اسلامی وی ورای هویت جنسی است. متأسفانه در طول تاریخ نظایر یافعی اندک بودهاند. بسیاری از مردان یا به زنان و هویت آنها نمیاندیشیدهاند و یا از یاد کرد آن پرهیز میکردهاند. در طول تاریخ تصوف و عرفان میتوان از ابوعبدالرحمان سلمی، ابن جوزی، ابن عربی، جامی و یافعی به عنوان عارفان و تذکره نویسانی یاد کرد که شأن انسانی زن را در نظر داشتهاند و در بسیاری موارد مرتبه آنها را در عرفان و معرفت الهی بالاتر از مردان عصر برشمردهاند. اما آنچه در کتاب یافعی عجیب است اینکه وی در اثرش نامی و یادی از زنان معاصر خود و یا دورههای دیگر نیاورده است. زنان عارفی که یافعی ذکری از آنها داشته است، متعلق به قرنهای دوم، سوم و چهارم هجری هستند و پس از آن از هیچ زن عارفی یاد نمیشود. از این زنان سلمی، نیشابوری و ابن جوزی در کتابهای خود یاد کردهاند و یافعی فقط جمع آورنده و سامان دهنده حکایتها به طرزی ادبی و دل انگیزتر است.
نمایش پی نوشت ها:
1. دانشیار گروه ادبیات فارسی دانشگاه الزهرا.
2. Ruth Roded
3. «یکی از مشایخ طریقتی شاه نعمت الله ولی، یافعی بود. شاه نعمت الله در بیست و چهارسالگی در مکهی معظمه با شیخی یمنی به نام عفیفالدین ابومحمدعبدالله بن اسعد بن سلیمان نزیل الحرمین یافعی ملاقات کرد و بدین ترتیب به چندین سلسله از طریقتهای صوفیانه از جمله شاذلیه و قادریه متصل شد. در عصر حاضر هم یافعی در زادگاهش یمن، بنیانگذار یکی از شاخههای طریقت قادری به شمار میرود؛ طریقتی که تبار و رشتهی ارتباطش تماماً سنی است. خود شاه نعمت الله در مورد این استادش میگوید:
«شیخ ما کامل و مکمل بود/ قطب وقت و امام عادل بود/ گاه ارشاد چون سخن گفتی / در توحید را نکو سفتی/ یافعی بود، نام عبدالله / رهبر رهروان آن درگاه». (مجله صباح شماره 19 بهار 85).
4. الحکایات جند من جنودالله تعالی، تقوی بها قلوب المریدین (یافعی، ص8).
5. در حکایت چهل و چهارم روض الریاحین ذکر زنی میرود که در شمار شاگردان سری سقطی بوده است (یافعی، ص94).
6. در این باره همچنین رجوع کنید: نخستین زنان صوفی، مریم حسینی، ص 222.
7. وی از شاگردان حسن بصری بوده است. (طبقات الصوفیه/ 222)
8. این داستان را نیشابوری هم در کتاب عقلای مجانین خود آورده است. در روایت نیشابوری ابراهیم ادهم در خواب میمونه را میبیند و با او گفتگو میکند. (نیشابوری، 1987، ص 292).
9. ابوالقاسم نیشابوری نام او را چون میمونه ضبط کرده و در شمار عقلای مجانین آورده است. (نیشابوری، 1987، 279).
10. نیشابوری، 2002، 120-127.
11. ذوالنون و زن صوفی در تیه بنیاسراییل که از شدت شوق الهی اشعاری را قرائت میکند. (یافعی، ص83) دیدار با زنی مکشوفه که ذوالنون از او ارشاد میطلبد و زن رد پاسخ اشعاری را بر میخواند. (یافعی، ص283) دیدار ذوالنون با زنی حکیمه که اشعاری قرائت میکند و او را ارشاد میکند. (یافعی، ص379) گفتگو با زنی در طواف کعبه که اشعاری را در حب الهی بر میخواند. (یافعی، ص379) دیدار ذوالنون با کنیزی متعبده که شعر میخواند. (یافعی، ص397) دیدار ذوالنون با زنی متعبده در جبل لبنان و پرسشهای ذوالنون از وی. (یافعی، ص282).
12. زن صوف پوش مجنونه (زهراء و الهه) که ذوالنون را میشناسد و با وی سخن میگوید. (یافعی، ص79) ذوالنون در انطاکیه کنیزی مجنونه را میبیند که ذوالنون را میشناسد و سخنان حکیمانه میگوید و ذوالنون از او پرسشهایی میکند. (یافعی، ص81)
13. در تیه بنی اسراییل و کنیزی سیاه که ذوالنون را میشناسد و سخنان حکیمانه میگوید و ذوالنون او را حکیمه مینامد. (یافعی، ص82) دیدار ذوالنون با زنی که صوف پوشیده و کلمات حکیمانه میگوید. (یافعی، ص216)
14. مکالمه ذوالنون با زنی تسبیحگو با لباسی از صوف در طریق (یافعی، ص303) زن صوف پوش مجنونه (زهراء و الهه) که ذوالنون را میشناسد و با وی سخن میگوید. (یافعی، ص79) دیدار ذوالنون با زنی که صوف پوشیده و کلمات حکیمانه میگوید. (یافعی، ص216)
منابع تحقیق :
– ابن جوزی محمد، صفه الصفوه، دارالفکر لبنان، الطبعه الاولی، 1992/ 1413.
– انصاری عبدالله، طبقات الصوفیه، تصحیح محمد سرور مولایی، تهران، چاپ دوم، انتشارات توس.
– حسینی مریم، نخستین زنان صوفی، نشر علم، 1376.
– نیشابوری، عقلای مجانین، تحقیق محمد زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 2002.
– یافعی عفیف الدین، روض الریاحین فی حکایات الصالحین، تحقیق خلیل عمران المنصور، بیروت، دارالکتب العلمیه، 2000.
منبع مقاله:
احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بینالمللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.