طاعت رب و جهاد با نفس، حال همیشگی عاقل
«سزاوار است که عاقل در هر حالی، از طاعت پروردگارش و جهاد با نفس خود، خالی نباشد.» عاقل در میان همین نیازهای عادی زندگی جستجو کرده، وجوه خداپسندانه و عناوین شرعیِ محبوب خداوند در برآوردن این نیازها را مییابد و متناسب با آنها نیت عبادت مینماید. این کلام نورانی، از دو بخش مهم تشکیل شده است. با اندکی تأمل در نخستین قسمت، مییابیم که دفائن عقل عاقل، در پرتو معارف و تعالیم دینی اثاره گشته، یعنی به نور عقل، اصل وجود خداوند و بازگشت به سوی او را یافته و دنیا را مقدمهی آخرت میداند؛ از این رو، مشی او باید این چنین باشد. دینداریِ عاقل متدیّن برخاسته از عقل اوست. او اذعان میکند که در هیچ حال نباید بیرون از طریق بندگی خداوند متعال، گام برداشت؛ عمل به معقولات را وجههی همّت خود قرار داده است؛ معتقدانه، لحظه لحظهی عمر را غنیمتی برای تقرّب به سوی خداوند میشمارد. از اینکه میتواند همهی حرکات و سکنات خود را مصداق بندگی قرار دهد، غافل نمیشود؛ چه رسد به آن که با معاصی، اسباب دوری از رحمت الهی را فراهم آورد.
پیشتر به این نکته مهم اشارتی رفت که: میتوان تمام شؤون زندگی را مصداق عبادت و مایهی طاعت دانست. دستیابی به این هدف، البته نیازمند زیرکی است که مؤمن عاقل، از آن بیبهره نیست:
«الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ عاقِلٌ.» (2)
«مؤمن، زیرکِ عاقل است.»
با تصحیح و ترفیع نیت، هر عمل عادی زندگی – مانند طلب رزق – را میتوان از جنبههای گوناگون، به عبادت خداوند مبدّل ساخت. مثلاً با این قصد به طلب مال بپردازد که کسب حلال، خود عبادت است و متوجه باشد که تأمین روزی برای خانواده، مرضیّ خداوند متعال است. بدین ترتیب کسب و کار به عبادت بدل میشود. اگر برای این قبیل عبادتها که نیت قربت به درگاه الهی، شرط صحّتِ آنها نیست، قصد قربت کنیم؛ از ثوابهای موعود بهرهمند میشویم، زیرا که ثواب، وابسته به نیت است. حتی عملی چون خواب، با رعایت آداب، به طاعت رب الارباب مبدّل میشود.
این زیرکی و تیزهوشی، باید در پرتو روشنگریِ نور عقل قرار گیرد. در غیر این صورت، انسان به جمع مال برای دنیا میپردازد و آن را در جهت طاعت خرج نمیکند. این مالاندوزی برای دنیاست، نه برای خدا:
«الدُّنْیا دارُ مَنْ لا دارَ لَهُ وَ لَها یَجْمَعُ مَنْ لا عَقْلَ لَهُ.» (3)
«دنیا خانهی کسی است که خانه ندارد (4) و برای آن جمع میکند کسی که عقلی ندارد.»
بنابراین عاقل در میان همین نیازهای عادی زندگی جستجو کرده، وجوه خداپسندانه و عناوین شرعیِ محبوب خداوند در برآوردن این نیازها را مییابد و متناسب با آنها نیت عبادت مینماید. مثلاً فرزند، کمک در کار منزل را واقعاً باید احسان به والدین بداند. ثوابهای مترتّب بر چنین نیتهایی حقیقتاً آدمی را رشد میدهد. اساساً ترقّی روحی جز از این راهها – که در متن زندگی قرار دارد – حاصل نمیشود. کمال را باید در رفتارهای روزمرّه با والدین، همسر و فرزندان و حسن سلوک در برخورد با دیگران جست و نباید پنداشت که ترقّی و کمال، نیازمند فراغتی خارج از اینهاست. توصیههای فراوانی از قبیل سفارش به رعایت حقوق مؤمنان و مسرور کردن آنان، همه تأکیدی بر این نکته مهم میباشند. به عنوان نمونه، امام باقر (علیه السلام) فرمودهاند:
«تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فی وَجْهِ أَخیهِ حَسَنَةٌ وَ صَرْفُ القَذی عَنْهُ حَسَنَةٌ و ما عُبِدَ اللهُ بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَی اللهِ مِنْ إِدْخالِ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِنِ.» (5)
«تبسم مرد در روی برادرش حسنه است و برگرفتن خار (ناراحتی) از او حسنه است و خداوند به چیزی محبوبتر نزد خدا از داخل کردن سرور بر مؤمن عبادت نگشته است.»
امام صادق (علیهالسلام) نیز فرمودهاند:
«ما عُبِدَ اللهُ بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَداءِ حَقِّ المُؤْمِنِ.» (6)
«خداوند، به کاری برتر از اداء حق مؤمن عبادت نشده است.»
در اینجا ذکر مجدد نکتهای ضروری مینماید: گفتیم که با تصحیح نیت، میتوان امور عادی زندگی را مصداق عبادت خداوند قرار داد. این مطلب مسلّم است و مثالهایی برای آن ذکر شد. اما این مطلب را نیز باید بدان ضمیمه کرد که نیت خالص به تنهایی کافی نیست. بلکه چون میخواهیم اعمال خود را عبادت «خداوند» قرار دهیم، باید بدانیم که خدا، چه اموری را به عنوان عبادت میپذیرد. لذا در توضیحات پیشین گفتیم که باید عناوین شرعیِ محبوب خداوند را بجوییم تا آنچه را او میخواهد، انجام دهیم، البته همان گونه که او میخواهد. به عنوان مثال، خداوند کسب رزق و کوشش برای خانواده را محبوب خود دانسته، اما در عین حال برای این طلب رزق و نحوهی آن، حدود و ثغوری معین فرموده که تعدّی از این حدود را نمیپسندد. انسان باید راههای حلال و حرام کسب و کار را به خوبی از هم بازشناسد و به احکام دین آشنا باشد، سپس بر مبنای این آگاهی و با نیت صحیح عبادی، اقدام به عمل کند. عاقلِ جامعْنگر به دین، هرگز به قیمت ایذاء پدر و مادر، عزم سفر برای زیارت نمیکند. نیت زیارت ائمه (علیهمالسلام) تا وقتی که منطبق و همسو با دیگر خواستههای دین از زائر نباشد، سودی به حال او نخواهد داشت. مقصود اصلی، عبادت است و آیین عبادت در دین خداوند معین شده است. لذا باید به تفقه – یعنی فهم عمیق و جامع از دین – دست یابیم تا اعمالمان دینی شود. تنها در صورت شناخت مسیر صحیح و پیمودن درست آن، نیت صحیح میتواند کارساز باشد. به مناسبت این موضوع، به کلامی توجه میکنیم که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردهاند:
«لا قَوْلَ إلا بِعَمَلٍ، وَ لا قَوْلَ وَ لا عَمَلَ إِلا بِنیَّةٍ، وَ لا قَوْلَ وَ لا عَمَلَ وَ لا نِیَّةَ إلاّ بِإِصابَةِ السُّنَّةِ.» (7)
«گفتاری نیست مگر به عمل. قول و عملی نیست مگر با نیت. قول و عمل و نیّت (صادقانهای) نیست، مگر با «اصابهی سنّت» (دستیابی به سنّت و عمل براساس آن).»
گفتار انسان، سودی نمیبخشد، مگر وقتی که همراه با عمل باشد. عمل نیز درست نیست، مگر زمانی که مبتنی بر نیتی صادقانه باشد (یعنی کار را فقط برای رضای خدا انجام دهد). اما این سه نیز، اگر همراه با «اصابه سنت» نباشند، به درگاه الهی مقبول نمیافتند. اصابه سنت یعنی اخذ از سنت و بجا آوردن عملی که موافق با سنت است. (8) بنابراین صرف نیت خالص و عاری از ریا کافی نیست، بلکه این نیت باید به اعمال و اموری تعلق گیرد که از سنت اخذ شده و موافق با آن باشند. ضرورت تفقّه دینی در اینجا نیز رخ مینماید. به مثالهایی در این باره توجه کنید:
زیارت معصومین (علیهمالسلام) آثار و فوائد و برکات بسیاری دارد. اما این برکات، زمانی تحقق مییابد که زیارت با شرائط آن ادا شود و با دیگر ابیات منظومهی دین سازگار باشد. مثلاً دینداران را به شدت هشدار دادهاند که مبادا مشمول عقوق والدین گردند. لذا عاقلِ جامعْنگر به دین، هرگز به قیمت ایذاء پدر و مادر، عزم سفر برای زیارت نمیکند. نیت زیارت ائمه (علیهمالسلام) تا وقتی که منطبق و همسو با دیگر خواستههای دین از زائر نباشد، سودی به حال او نخواهد داشت. مثال دیگر، سفر زیارت با مال غصبی است. متدینان، پیش روی خود نهیهای فراوان نسبت به غصب اموال دیگران میبینند و میدانند که با ارتکاب حرام، نمیتوان و نباید به اموری مستحب چون زیارت اقدام کرد. آنچه در دین ما اصالت و موضوعیت دارد، عمل به سنت است که سرلوحهی آن، اتیان واجبات و ترک محرمات است. بقیّهی اعمال نیک، در صورتی مقبول است که در سایهی این عنوان قرار گیرند. اگر چنین شد، اعمال عبادی برترین ارزش را نزد خداوند متعال دارند. ممکن است این اعمال به ظاهر اندک باشند، اما چون با نیتی خداپسندانه انجام گرفتهاند، ارزش مییابند.
بیشتر بخوانید: جهاد با نفس و کیفیت آن
امام زین العابدین (علیهالسلام) میفرمایند:
«إِنَّ أَفْضَلَ الأَعْمالِ عِنْدَاللهِ ما عُمِلَ بالسُّنَّةِ وَ إِنْ قَلَّ.» (9)
«به راستی، برترین اعمال نزد خداوند، عملی است که (در) آن به سنت عمل شود، اگرچه اندک باشد.»
حال با توجه به اهمیت نیت و اصابه سنت، – به عنوان مثال – به عمل ادخال سرور در دل مومن در کلام امام باقر (علیهالسلام) باز بنگریم. باید گفت که نیت شاد کردن دل مؤمن ممکن است ظهور و بروزهای گوناگونی داشته باشد، اما باید منطبق بر سنت باشد تا مقبول درگاه الهی افتد. ادخال سرور، از طریق مزاحهای بیمورد و شوخیهای ناموجه حاصل نمیشود، بلکه چه بسا که با گرهگشایی از کار یک فرد مؤمن، میتوان او را شاد کرد.
به اصل بحث بازگردیم:
در قسمت دوم حدیث مورد بحث، مجاهدهی با نفس، حال همیشگی عاقل معرفی شده است. دراین باره باید گفت: نَفْس آدمی، اگر به حال خود رها شود، به حضیض هلاکت سقوط میکند. لذا برای نیل به فضائل، باید برای آن برنامهی تربیتی در نظر گرفت و بدون آن، اهل رذائل شدن حتمی است. حسود و متکبر و بخیل شدن، نیازی به برنامهریزی ندارد! کافی است نفس انسان رها شود تا صفات قبیح را بپذیرد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرمایند:
«أَکْرِهْ نَفْسَکَ عَلَی الْفَضائِلِ، فَإِنَّ الرَّذائِلَ أَنْتَ مَطْبُوعٌ عَلَیها.» (10)
«نفس خود را به فضائل مجبور کن، چرا که طبع تو بر رذائل، سرشته شده است.»
در قرآن کریم، از قول حضرت یوسف (علیهالسلام) میخوانیم:
«وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی.» (11)
«و نفسم را تبرئه نمیکنم. همانا نفس بسیار امر کننده به بدی است، مگر زمانی که پروردگارم رحم آورَد.»
قاعدهی کلی این است که نفس، اماره به سوء است. استثناء از این قاعده، تنها در صورتی روی میدهد که خداوند حکیم، رحمت آورد.
عاقلی که به چنین شناختی از نفس دست یافته، خود را برای جهاد با آن – که جهاد اکبر است – (12) آماده میسازد و از دشمنیِ این دشمن هرگز غافل نمیشود، که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند:
«أَعْدی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْکَ.» (13)
«دشمنترین دشمن تو، نفسِ توست که میان دو پهلویِ تو جای دارد.»
پس شایسته است که این دستور امام صادق (علیهالسلام) را پیش چشمان نهیم و بدان عمل کنیم:
«لا تَدَعِ النَّفْسَ وَ هَواها، فَإنَّ هَواهَا فی رَداها. وَ تَرْکُ النَّفْسِ وَ ما تَهْوی، أَذاها. وَ کَفُّ النَّفْسِ عَمّا تَهوی، دَواها.» (14)
«نفس را با هوای آن رها مساز، که هوای آن در (طریقی است که به) هلاکتش (منتهی) است. و وانهادن نفس با آنچه که میل به آن دارد، آزار و مایهی ضرر اوست. بازداشت نفس از آنچه میخواهد، درمانِ اوست.»
نمایش پی نوشت ها:
1. غررالحکم/ ح 3492.
2. همان/ ح 1512.
3. کافی/ ج 2/ ص 129.
4. یک احتمال در معنای «الدنیا دارُ مَن لا دارَ له» میتواند این باشد که دنیا خانهای است که ساکن آن، مالک آن نیست و دیر یا زود باید بگذارد و بگذرد، چنانکه امام کاظم (علیهالسلام) به هشام میفرمایند: «کُنْ فِی الدّنیا کَساکِنِ دارٍ لَیْسَتٌ لَهُ، إِنَّما یَنتَظِرُ الرَّحیلَ»: «در دنیا مانند ساکن خانهای باش که از آنِ او نیست. او فقط منتظر کوچ است.» (تحف العقول/ ص 398) احتمالات دیگر را علامه مجلسی این چنین مطرح کرده است: «من لا دار له»، أَیْ فی الآخرة، فَالْمَعنی أَنّ الَّذی یَهْتَمُّ لِتَحصیلِ الدّنیا و تعمیرها لیست له دارٌ فی الآخرة، أو یَختارُ الدُّنیا مَنْ لایُؤمِنُ بِأَنَّ لَه داراً فی الآخرة، أو مَنْ لا دار له اصلاً، فإنّ دار الآخِرَةِ قد فوتها و دارُ الدُّنیا لا تَبقی لَهُ. (مرآة العقول/ ج 8/ ص 274): «من لا دار له» یعنی در آخرت. پس معنای آن عبارت، این است که کسی که برای تحصیل دنیا و آباد کردن آن اهتمام میورزد، خانهای در آخرت ندارد؛ یا اینکه: کسی که ایمان ندارد که خانهای در آخرت دارد، دنیا را برمیگزیند؛ یا اینکه کسی که اصلاً خانهای ندارد، زیرا او خانهی آخرت را از دست داده است خانه دنیا هم برای او باقی نمیماند. این وجوه را علامه مجلسی بیان فرموده است. شاید وجه مشترک و مسلّم در همه این احتمالات، این معنا باشد که اگر کسی خانه آخرت را داشته باشد، هیچگاه دنیا را خانهی خودش نمیداند. و تنها کسانی دنیا را خانهی خود میدانند که خانهای در آخرت نداشته باشند.
5. کافی/ ج 2/ ص 188/ ج 2.
6. کافی/ ج 2/ ص 170/ ح 4.
7. کافی/ ج 1/ ص 70/ ح 9.
8. «بإصابة السنة» أَیْ بالاَخذ من السنة و الإتیان بما یوافقها (مرآة العقول/ ج 1/ ص 231).
9. کافی/ ج 1/ ص 70/ ح 7.
10. غررالحکم/ ح 7314.
11. یوسف/ 53.
12. کافی/ ج 5/ ص 12/ ح 3: عن ابی عبدالله (علیهالسلام): إنّ النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) بَعَثَ بِسَریَّةٍ. فلما رَجَعُوا، قال: «مَرْحَباً بِقَومٍ قَضَوا الجِهادَ الأصْغَرَ، و بَقِیَ الجهادُ الأکبر.» قیلَ: یا رسولَ اللهِ! و ما الجِهادُ الاکبرُ؟ قال: «جِهادِ النَّفْسِ.»
13. مجموعه ورام/ ج 1/ ص 59.
14. کافی/ ج 2/ ص 336/ ح 4.
منبع مقاله :
جهانبین، امیرمسعود؛ (1385)، کتاب عقل دفتر سوم نشانههای و حجابهای عقل، تهران: انتشارات نبأ، چاپ اول