خانه » همه » مذهبی » شیوه‌های اطلاعاتی پیامبران

شیوه‌های اطلاعاتی پیامبران

شیوه‌های اطلاعاتی پیامبران

هر حکومتی در جهان بشریت برای حفظ و حراست از دستاوردها و بازداشتن از نفوذ و یورش دشمن، نیازمند کارهای اطلاعاتی و فراهم آوردن اخبار و رازها و برخی از کارهای پنهانی دوست و دشمن است تا هم نیروهای درون خود به

Shuiveha1 - شیوه‌های اطلاعاتی پیامبران
Shuiveha - شیوه‌های اطلاعاتی پیامبران
نویسنده: احمد باقریان ساروی

 

مقدمه

هر حکومتی در جهان بشریت برای حفظ و حراست از دستاوردها و بازداشتن از نفوذ و یورش دشمن، نیازمند کارهای اطلاعاتی و فراهم آوردن اخبار و رازها و برخی از کارهای پنهانی دوست و دشمن است تا هم نیروهای درون خود به ویژه کادر حکومتی و تشکیلات اداری، نظامی و انتظامی خود را از خطر انحراف دور نماید و هم مراقب توطئه‌های دشمن در داخل کشور و بیرون مرزها باشد، بدین سان می‌توان نقشه‌های دشمن و عناصر داخلی و خارجی آن را شناسایی نموده و آن‌ها را کنترل و در صورت لزوم برخورد مناسب نماید. حکومت‌ها در این راه ممکن است از هر شیوه‌ای اگرچه نادرست استفاده کنند، ولی آیین مقدس اسلام که در راه و رسم پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) و دیگر امامان معصوم (علیهم السلام) نمودار گردیده است هر راهی را برای این هدف مجاز نمی‌داند، چنانکه علی (علیه السلام) فرموده است: «لولا کراهیة الغدر لکنت من أدهی الناس» (نهج البلاغه، صبحی، 1415 هجری، خطبه 200، ص 432)، یعنی: «اگر به خاطر ناخرسندی‌ام از فریب و نیرنگ نبود من از زیرک‌ترین مردم بودم» و علی (علیه السلام) به خاطر رعایت تقوا چنانکه برخی ترفندها را برای رویارویی با دشمنان به کار نمی‌گرفت. برای با خبر شدن از رازهای آنان تقوای او مانع هرگونه کسب خبر نامشروع می‌شد، یعنی تقوای او گاهی بر اساس ظاهر به زیان او منتهی می‌گردید، در حالی که اگر رعایت تقوا نبود پیروزی او بر دشمنان بر اساس ظاهر شتاب بیشتری می‌گرفت، ولی راه نادرست هدف پاک و مقدسی که او داشته است؛ یعنی پیاده کردن خلق و خوی الهی در جامعه را تأمین نمی‌کرد.

قرآن و سنت، مبنای کارگزاران

از آنجا که جمهوری اسلامی ایران بر پایه ایدئولوژی اسلام گردیده و قرآن و سنت نقش اساسی و کلیدی را برای آن دارند بایسته است که شیوه‌های به دست آوردن اخبار محرمانه که در واقع رازهای پنهان مردم است نخست بر اساس قرآن تنظیم گردد، به گونه‌ای که کادر اطلاعاتی اسلامی باید آنچه را از قرآن به دست می‌آید نصب العین خود قرار داده و به منصه ظهور برساند تا مبادا برای اجرای هدف درست و مقدس از راه‌های نامشروع استفاده گردد.
اگرچه پیامبران پیش از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عمدتاً حکومت نداشتند، جز حضرت داوود و پسرش حضرت سلیمان (علیهماالسلام)؛ از میان این دو تن تنها برخی از وقایع حکومتی حضرت سلیمان در قرآن بیان گردیده است، ولی از برخوردهای برخی از پیامبران و وابستگان و پیروان آنان برای تبلیغ یا دفاع از آیین پیامبران الهی نیز می‌توان نکاتی را در این باره بدست آورد، افزون بر برخی از آیات احکام قرآن که نکات ضروری اطلاعاتی از آن‌ها استخراج می‌گردد.
آری پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) حکومت داشت و برنامه‌های او به وسیله آیات قرآن و نیز سخنان و فرمان‌های او – که از آن به سنت تعبیر می‌شود – پیاده می‌شد، از این رو در این نوشتار برای به دست آوردن شیوه‌های اطلاعاتی از آیاتی از قرآن با توجه به برخی از تفاسیر، احادیث و وقایع تاریخی صدر اسلام استفاده می‌شود.

تجسس مجاز، استثنایی برخلاف اصل

این نکته را باید دانست که در اسلام اصل اولی حکم اسلامی خودداری از تجسس است، چنانکه خداوند فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا» (سوره الحجرات (49)، آیه 12).
یعنی: «‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از گمان‌های فراوان بپرهیزید. زیرا پاره‌ای از گمان‌ها در حد گناه است؛ و در کارهای پنهانی یکدیگر جست و جو مکنید».
معنای «جسس» لمس کردن و گرفتن نبض و شناختن طپش آن برای حکم کردن در مورد سلامتی و بیماری است. این معنا ریشه‌ای اخص از حس است، زیرا حس شناسایی از راه ادراک حس است، ولی جس شناختن حال غیر از راه حس است، از واژه جس جاسوس مشتق شده است (مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، 1412 هجری، ص 196).
از ابن عباس، مجاهد و قتاده نقل شده است که در تفسیر جمله «لَا تَجَسَّسُوا» گفته‌اند: «یعنی: لغزش‌های مؤمنان را کاوش نکنید… برخی گفته‌اند: عیب‌های مسلمانان را کاوش نکنید» [مجمع البیان، طبرسی، 1406 هجری، ج 9، ص 205].
ولی برای حفظ نظام اسلامی با شرایطی به صورت حکم ثانوی تجسس و کسب اطلاعات است و پیامبران نیز در مواردی از آن استفاده می‌کردند، چنانکه خداوند فرموده است:
«وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ»: (سوره الأنفال(8)، آیه 60).
یعنی: «و در برابر آنان تا می‌توانید نیرو و اسبان سواری آماده کنید تا دشمنان خدا و دشمنان خود – و جز آن‌ها که شما نمی‌شناسید و خدا می‌شناسد – را بترسانید؛ و آنچه را که در راه خدا هزینه می‌کنید به تمامی به شما بازگردانده شود و به شما ستم نشود».
در این آیه شریفه خداوند به مسلمانان فرمان داده است تا هر چه در توان دارند برای رویارویی با دشمن نیرو فراهم کنند، از آن میان اسب را نام برده است، بدیهی است که اسب به عنوان نمونه وسیله سواری و نبرد در زمان نزول قرآن بوده است وگرنه خصوصیتی برای اسب وجود ندارد، بلکه – با توجه به موصول «ما استطعتم من قوة» – از هرگونه نیرو و ابزار که ممکن است باید برای مقابله با دشمن استفاده شود؛ چون هدف ترساندن دشمنان خدا و مسلمانان است، بنابراین هرچه به عنوان نیروی نبرد شمرده شده و مشروعیت نیز داشته باشد طبق این آیه باید آن را برای رویارویی با دشمن فراهم کرد تا هدف یاد شده در آیه شریفه تحقق پیدا کند؛ یعنی دشمنان خدا و مسلمانان در ترس و هراس قرار بگیرند و از این راه بهره‌های دیگر به اسلام برسد.
از آن میان کار اطلاعاتی در میان دشمن و ارزیابی کمی و کیفی نیروها و نقشه‌ها ترفندهای دشمنان در رأس نیرومد شدن قرار دارد، از این رو در کتاب‌های سیره و مغازی موارد متعددی از فرستادن عیون [جاسوسان] از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است؛ یعنی آن حضرت به تهیه سلاح و مرکب بسنده نمی‌کرد، بلکه ابراز اطلاعاتی و خبریابی از برنامه‌های مهم نظامی او بوده است که یک نمونه آن در اینجا نقل می‌شود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بن جحش را فرستاد… و با او هشت تن از مهاجران را همراه کرد، هیچ یک از انصار در میان آنان نبود، به او نامه‌ای داد و فرمان داد به آن نامه نگاه نکند تا دو روز راه را بپیماید، آنگاه به آن نگاه کند و به راه خود ادامه بدهد و… عبدالله بن جحش دو روز راه رفت، آنگاه نامه را گشود و در آن نگاه کرد، دید در آن نوشته است: «آنگاه که این نامه‌ام را خواندی حرکت کن تا به درخت خرمایی در میان مکه و طائف برسی، در آنجا مراقب قریش باش و خبرهای آنان را به ما برسان»، آنگاه که عبدالله بن جحش نامه را باز کرد و خواند، گفت: گوش به فرمان و مطیعم، سپس به یاران خود گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمان داده است تا به درختی در میان راه مکه و طائف برویم و در آنجا مراقب حرکات قریش باشیم… [السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 601].

تجسس در نیروهای درونی

به دست آوردن خبر و جمع آوری اطلاعات از نیروهای خودی برای دو هدف است: هدف اول: صیانت و حفاظت از آنان و مقابله با جاسوسان دشمن. در این باره برخی از آیات قرآن دلالت دارد:
خداوند در مورد بنی اسرائیل فرموده است:
«وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَآئِیلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا…» (سوره المائده (5)، آیه 12).
یعنی: «خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از میان آنان دوازده نقیب برانگیختیم».
درباره واژه «نقیب» نوشته‌اند: اصل نقیب از نقب به معنای سوراخ پهن و وسیع و بر وزن «فعیل» به معنای مفعول است، از این جهت نقیب می‌گویند که برای به دست آوردن حالات افراد نقب می‌زند [یعنی محرمانه اخبار را به دست می‌آورد] (التبیان، طوسی، 1431 هجری، ج 3، ص 438).
مقصود این است که نقیب به گونه پنهانی حالات مردم خود را بررسی می‌کرد. فیض کاشانی در معنای «نقیب» نوشته است: گواهی از هر گروه که از حالات قوم خود با خبر گردد و از آنان تفتیش کند و مناقب آنان را بشناسد (تفسیر الصافی، فیض کاشانی، 1402 هجری، ج 2، ص 21).
فخر رازی نیز در تفسیر آیه شریفه نوشته است: فضایل را از این جهت مناقب می‌گویند که جز با کاوش و راه یافتن به آن‌ها ظاهر نمی‌گردد.
مجاهد و کلبی گفته‌اند: نقیبان [در بنی اسرائیل] به شهر جبارانی فرستاده شده بودند که موسی (علیه السلام) فرمان داده بود تا با آنان جنگ کنند تا از این راه به حالات آنان دست یافته و نزد پیامبرشان موسی (علیه السلام) باز گردند، آنگاه که به سوی جباران رفتند، اندام‌های بزرگ و نیرو و شوکت و عظمت آنان را دیدند ترسیدند و بازگشتند و آن خبر را به مردم خود گفتند، در حالی که موسی (علیه السلام) آنان را نهی کرده بود از اینکه آنچه را دیده‌اند به مردم خود خبر بدهند (مفاتیح الغیب، فخر رازی، 1411 هجری، ج 11، ص 146).
از این آیه استفاده می‌شود که برای حفاظت و مراقبت از نیروهای خودی نیز می‌توان گروه اطلاعاتی و خبرگیر تشکیل داد و یکی از اهداف این کار این است که نیروهای خوب و مفید و کارآمد مخلص مورد شناسایی قرار گرفته و از آنان به گونه‌ای و در مسئولیت‌های مهم‌تر کلیدی استفاده شود، افزون بر اینکه مورد تشویق قرار گرفته و به مردم نیز شناسانده شوند.
خداوند درباره مؤمن آل فرعون که در لحظات حساس به دفاع از موسی (علیه السلام) برخاسته بود فرموده است: «وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَإِن یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ» (سوره الغافر(40)، 28).
یعنی: «و مردی مؤمن از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان نگاشته داشته بود، گفت: آیا مردی را که می‌گوید که پروردگار من خدای یکتاست و با دلیل‌هایی روشن از جانب پروردگارتان آمده است، می‌کشید؟ اگر دروغ می‌گوید، گناه دروغش بر گردن خود اوست و اگر راست می‌گوید، پاره‌ای از وعده‌هایی که داده است به شما خواهد رسید. هرآینه خدا هیچ گزافکار دروغگویی را هدایت نمی‌کند».
هدف دوم از تجسس در میان نیروهای داخلی و خودی: شناسایی نیروهای ناکارآمد و تذکر به آنان برای اصلاح خود و احیاناً اگر زیانبار هستند از مسئولیت‌های کلیدی کنار گذاشته شوند و نیز برخورد پندآمیز و اصلاح‌گری نسبت به اشتباهات و لغزش‌های برخی از کارگزاران؛ چنانکه نامه امام علی (علیه السلام) به عثمان بن حنیف استاندار بصره از این نمونه است، (ر.ک: نهج البلاغه، صبحی الصالح، 1415 هجری، نامه 45) به گونه‌ای که اگر علی (علیه السلام) جاسوسانی به عنوان «عیون» نداشت شرکت عثمان بن حنیف در مهمانی اشراف به گوش او نمی‌رسید.
و نیز اگر در میان آنان نفوذی‌های بیگانگان رخنه کرده باشند برخورد مناسب با آنان انجام پذیرد.

شیوه‌های اطلاعاتی پیامبران در قرآن

و اما راه‌ها و شیوه‌های اطلاعاتی پیامبران در قرآن عبارتند از:

اول: فرستادن جاسوس برای کسب خبر به سرزمین دشمن و غیره

این موضوع از داستان هدهد حضرت سلیمان (علیه السلام) استفاده می‌شود، در آنجا که خداوند فرمود: «وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ» (سوره النمل (27)، آیه 20).
یعنی: «[سلیمان] پرنده را گم کرد، گفت: چرا هدهد را نمی‌بینم!»
از اینکه سلیمان (علیه السلام) از حال هدهد پرسش کرده بود استفاده از او را برای کسب اخبار تعیین و مأمور کرده بود، بدیهی است که هدهد به عنوان پرنده موضوعیت ندارد، آنچه موضوعیت دارد تعیین کردن شخصی برای به دست آوردن اخبار و رازهای پنهان دشمن است، اگرچه در آن زمان به وسیله برخی از پرندگان مانند هدهد و کبوتر برای اطلاع رسانی یا دریافت خبر استفاده می‌شد و در زمان کنونی ابزارهای صنعتی و الکترونیکی جایگزین آن شده است.
چنانکه از آیه «وَجاءَ رَجُلٌ مِن أقصَی المَدِینَةِ یَسعی قالَ یا مُوسی إنَّ المَلَأ یَأتَمِرُونَ بِکَ لِیَقتُلُوکَ» نیز می‌توان این موضوع را استفاده کرد که آن مرد خبر دهنده که از طرف موسی (علیه السلام) مأمور بوده است به او خبر داده بود که مخالفانت نشستی برپا نموده تا چگونگی کشتن تو را بررسی نمایند. برخی از مفسران گفته‌اند آن شخص خبردهنده مؤمن آل فرعون بوده که موسی (علیه السلام) را از توطئه دشمنان او آگاه کرده بود (التبیان فی تفسیر القرآن، طوسی، 1431 هجری، ج 8، ص 107).

دوم: نظارت بر مأموران اطلاعاتی

از آیه سوره نمل استفاده می‌شود که بر کارهای اطلاعاتی زیردستان باید نظارت کامل داشت تا آنجا که در صورت تخطی و لغزش آنان برخورد سرزنش آمیز و کیفر دنیایی نیز در نظر گرفته شود، این موضوع از نظارت حضرت سلیمان (علیه السلام) بر افراد زیردستش استفاده می‌شود، چنانکه در ادامه آیه اشاره شده آمده است: «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ» (سوره النمل (27)، آیه 21).
یعنی «من هدهد را به کیفر سخت می‌رسانم یا سر از پیکر او جدا می‌کنم، مگر اینکه برای من دلیلی روشن بیاورد».
بنابراین اهمیت کار اطلاعاتی نظارت شدید و فوق العاده از سوی کادرهای مدیریتی را ایجاب می‌کند تا راه هرگونه تخلف و لغزش خبرگیرنده را ببندد و او را از انحراف فکری یا عملی بازدارد.

سوم: خوش بینی و اجتناب از بدگمانی

از آنجا که کار اطلاعاتی برخلاف اصل و استثنایی از قائده «أصالة الصحة در فعل دیگران» است باید همه نکات اخلاقی تا آنجا که برای شخص ممکن است در برخورد با دیگران – چه دوست و چه دشمن، چه در داخل و چه در خارج – رعایت شود، در این میان برای کارهای اطلاعاتی و فراهم آوردن اخبار از نیروهای درونی به منظور حفاظت و حراست از آنان همچنان باید قائده أصالة الصحة رعایت گردد و تا بتوان کار نیروهای مؤمن خودی را توجیه کرد نباید بر امر نامطلوب حمل نمود، در این باره توجه سه آیه از قرآن سودمند است:
خداوند فرموده است: «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً» (سوره البقره (2)، 83).
یعنی «با مردم نیکو سخن بگویید».
در مورد مشرکان فرموده است: «وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَیمٌ بِمَا یَفْعَلُون»: (سوره یونس (10)، آیه 36).
یعنی: «بیشتر آنان فقط پیرو گمان هستند و گمان نمی‌تواند جای حق را بگیرد، خداوند به کاری که آنان انجام می‌دهند آگاه است».
در تفسیر جمله «إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا» به عنوان دلیل بر آن آمده است: زیرا حقیقت در صورتی سودبخش است که از روی علم به دست آید و معرفت درست به آن حاصل گردد، ولی در گمان احتمال داده می‌شود که مورد گمان برخلاف حقیقت باشد و مانند علم نیست (مجمع البیان، طبرسی، 1406، ج 5، ص 166).
با جمله «إِنَّ اللّهَ عَلَیمٌ بِمَا یَفْعَلُون» کسانی تهدید می‌شوند که طبق گمان خود عمل می‌کنند، چون بیانگر این است که خدا چون رفتار شما طبق گمان‌هایتان را می‌بیند در صورتی که گمان‌های شما طبق واقع نباشد شما را به کیفر می‌رساند.
و نیز فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ» (سوره الحجرات (49)، آیه 12).
یعنی: «ای کسانی که ایمان آورده اید از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید، زیرا برخی از گمان‌ها گناه است و [در کارهای دیگران] کاوش نکنید و برخی از برخی دیگر غیبت نکنید، آیا دوست داری یکی از شما گوشت بدن برادر مرده خود را بخورد؟».
در تفسیر جمله «وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا» آمده است: غیبت به معنای ذکر عیب در غیاب غیبت شونده است، به گونه‌ای که خلاف حکمت است.
و در حدیث آمده است: «اگر از شخصی چیزی را بگویی که خدا آن را ناپسند می‌داند از آن شخص غیبت کرده‌ای و اگر از او چیزی بگویی که در او نیست به او بهتان زده‌ای».
و از جابر نقل شده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «إیاکم و الغیبة فإن الغیبة أشد من الزنا» [یعنی «از غیبت بپرهیزید، زیرا غیبت بدتر از زنا است»]، سپس فرمود: «إن الرجل یزنی ثم یتوب فیتوب الله علیه و إن صاحب الغیبة لا یغفر له حتی یغفر له صاحب»؛ [یعنی: «یک مرد زنا می‌کند، سپس توبه می‌کند، خدا توبه او را می‌پذیرد؛ ولی غیبت کننده مورد آمرزش قرار نمی‌گیرد تا غیبت شونده او را عفو کند»].
آنگاه خداوند در این آیه مثالی ذکر کرده است: «أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا»، تفسیر آن این است: گفتن بدی کسی که نزد تو حضور ندارد مانند این است که گوشت اندام او را در حالی که مرده باشد بخوری…
و از میمون بن شاة نقل شده است که گفت: من خوابیده بودم که مردار یک انسان زنگی را نزد من آوردند، گوینده‌ای به من می‌گفت: «این بنده خدا بخور»، گفتم: برای چه آن را بخورم؟ گفت: برای اینکه فلانی نزد تو غیبت شد، گفتم: به خدا سوگند من نه بدی او را گفته‌ام و نه خوبی او را، گفت: «ولی تو به غیبت گوش فرا دادی»، میمون پس از آن نمی‌گذاشت از هیچ کس نزد او غیبت بشود (مجمع البیان، طبرسی، 1406، ج 9، ص 206).

چهارم: یقینی بودن اخبار ارسالی

خبرهایی که نیروهای اطلاعاتی منتقل می‌کنند باید یقینی و دور از هرگونه شک و تردید باشد تا بتوان بر اساس آن برنامه ریزی مناسب نموده و در صورت لزوم برخورد لازم انجام بگیرد، این موضوع از آیاتی که در ذیل عنوان پیشین نقل شده است کاملاً استفاده می‌شوند.
افزون بر اینکه خداوند در آیه‌ای دیگر از قرآن همگان را از ترتیب اثر دادن بر امور غیر یقینی بازداشته و فرموده است: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» (سوره الإسراء (17)، آیه 36).
یعنی: «آنچه را نمی‌دانی پیروی مکن، زیرا گوش، چشم و دل [در روز رستاخیز] مورد پرسش قرار می‌گیرند».
و فرستاده حضرت سلیمان (علیه السلام) نیز چون برای او خبر یقینی آورده بود از کیفر او در امان مانده بود، خداوند درباره هدهد نقل کرده است: «فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ» (سوره النمل (27)، 22).
یعنی: «درنگ به درازا نکشید بیامد و گفت: من به خبری دست یافته‌ام که تو به آن دست نیافته‌ای، من از سرزمین سبأ خبر یقینی آورده‌ام».
شیخ طوسی در تفسیر آیه نوشته است: علم احاطه این است که از همه جهات ممکن آن را بداند، این سخن تشبیه به دیواری است که همه آنچه را که در درونش وجود دارد احاطه می‌کند، «بنبأ یقین»، یعنی به خبری که در آن شک وجود ندارد (التبیان، طوسی، 1431، ج 8، ص 68-69).
بنابراین نیروی اطلاعاتی باید در به دست آوردن خبر دقت لازم را مبذول داشته و اگر موضوع مورد خبر از اهمیت برخوردار است تا مرحله یقین پیش برود، ولی اگر موضوع از اهمیت برخوردار نیست و به نظام و مکتب آسیبی نمی‌رساند – مانند برخی از جرائم و گناهان شخصی محض – آن را رها نماید، چون از حیطه مأموریت او بیرون است و چون کاوش در مورد آن‌ها برخلاف اصل و قاعده اولیه است برای خبرگیرنده مشروعیت نیز ندارد.

پنجم: امانت‌داری و دقت در ارسال اخبار

در داستان حضرت سلیمان (علیه السلام) هدهد خبر خود را تنها به او منتقل کرد و برای جز او بازگو نکرد و همین گونه در داستان حضرت موسی (علیه السلام) مؤمن آل فرعون خبر توطئه فرعونیان را بدون واسطه و بدون دخل و تصرف به موسی (علیه السلام) منتقل کرد. بنابراین نیروی اطلاعاتی نباید اخبار خود را به غیر نهاد مربوطه گزارش بدهد، بلکه وظیفه دارد تنها به شخص یا مکانی منتقل کند که از پیش در مأموریت او مشخص شده است.

ششم: استفاده از استراق سمع

اگرچه استراق سمع – چه به گونه مستقیم و چه با ابزار الکترونیکی – برخلاف اخلاق و اصل اولی حرمت تجسس است؛ ولی از برخی از آیات قرآن استفاده می‌شود که در موارد ضروری با ضوابطی که در ادامه اشاره می‌شود مانعی ندارد؛ چنانکه خداوند در مورد مادر موسی که خواهر او را مراقب او قرار داده بود فرمود: «وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ» (سوره‌ی القصص (28): آیه 11).
و نیز سلیمان (علیه السلام) به هدهد فرمان داد: «اذْهَب بِّکِتَابِی هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ» (سوره النمل (27): آیه 28)؛ یعنی: «این نامه مرا ببر و بر آن‌ها افکن، سپس به یک سو شو و بنگر که چه جواب می‌دهند».
اگرچه سلیمان پیامبر الهی بود و فرمان او به گونه خاص نمی‌تواند موجب فتوای عام به جواز برای همگان باشد؛ ولی می‌توان از آن استفاده کرد که در موارد ضروری و با فرمان ولی فقیه – در زمان غیبت – به عنان تجسس استراق سمع کرد؛ ولی چون این کار برخلاف اصل است باید یا با بیان ضابطه و معیارهای بسیار دقیق و یا با فرمان خاص موردی باشد، به گونه‌ای ذره‌ای انحراف را موجب نگردد.

هفتم: ارزیابی اخبار

پس از دریافت خبر چه از سوی خبر گیرنده اصلی و چه از سوی مرکز اطلاعات و اخبار باید آن خبر از جهت صحت و سقم، یا کاربرد و اثر و پیامد آن مورد ارزیابی دقیق قرار بگیرد، چنانکه خداوند از حضرت سلیمان (علیه السلام) نقل کرده است که پس از دریافت خبر از پرنده [هدهد] گفت: «قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْکَاذِبِینَ * اذْهَب بِّکِتَابِی هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ» (سوره النمل (27): آیات 27-28).
یعنی: «نگاه می‌کنم تا ببینم آیا راست گفته‌ای یا از دروغ گویانی * این نامه مرا ببر و نزد آنان بیافکن، سپس به یک سو شو و بنگر که چه پاسخ می‌دهند».

هشتم: پرهیز از پخش و افشای اخبار

از وظایف مأمور اطلاعات این است که هم خود از پخش اخبار پنهانی خودداری کند و هم مراقب باشد تا دیگران – همانند ستون پنجم دشمن – نیز اسرار مسلمانان را به دشمنان منتقل نکنند، چنانکه خداوند در مقام مذمت از منافقان که برخی از اخبار مسلمانان را به دشمنان می‌رساندند فرموده است: «وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلاَّ قَلِیلاً» (سوره النساء (4)، آیه 83).
یعنی: «و چون خبری، چه ایمنی و چه ترس به آن‌ها رسد، آن را در همه جا فاش می‌کنند و حال آنکه اگر در آن به پیامبر و اولوالأمرشان رجوع می‌کردند، حقیقت امر را از آنان درمی‌یافتند و اگر فضل و رحمت خدا نبود، جز اندکی، همگان از شیطان پیروی می‌کردید».
پخش رازهای مردم به ویژه آن دست از رازها که گناه شخصی شمرده می‌شود و به نظام و مکتب زیانی نمی‌رساند نیز خود کاری بسیار زشت، بلکه زشت‌تر از خود گناه انجام گرفته در پنهانی است، پخش گناه دیگران نه تنها برای حفظ آبروی گناهکار حرام است، بلکه از جهت دیگر نیز گناه بزرگ‌تر است، چون عبارت دیگر آن رضایت دادن به گسترش گناه در میان مردم است، گناهکار می‌خواست گناه او را مردم نفهمند، یعنی گناهکار – در صورتی که در پنهانی گناه کرده باشد – سلامت جامعه را به خطر نمی‌اندازد و در نتیجه ظاهر نیز با گناه او آسیبی ندیده و سالم و معصوم می‌ماند، چیزی که هدف حکومت‌های دنیایی است؛ ولی افشا کننده آن گناه سلامت جامعه را در هم آمیخته و به گناه و معصیت آلوده می‌کند.
خداوند فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (سوره النور(24)، آیه 19).
یعنی: «آنانکه دوست دارند کار زشت در میان مؤمنان پخش شود برای آنان عذاب دردناک در دنیا و آخرت است، خدا می‌داند و شما نمی‌دانید».
در تفسیر آیه نقل شده است: در کتاب کافی [یعقوب کلینی] و الامالی [محمد صدوق]: و تفسیر قمی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «من قال فی مؤمن ما رأته عیناه و سمعته أذناه فهو من الذین قال الله عزوجل إن الذینَ یُحِبُّونَ الآیة» [یعنی: «هر کس درباره مؤمنی چیزی بگوید با دو چشم خود آن را دیده و با دو گوش خود آن را شنیده است او از کسانی است که خدا درباره او فرمود: «کسانی که دوست دارند زشتی در میان مؤمنان پخش گردد»].
و از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «من أذاع فاحشة کان کمبتدیها» [یعنی: «هرکس کار زشتی را پخش کند مانند کسی است که خود آغازگر انجام دادن آن بوده است»] (تفسیر الصافی، فیض کاشانی، 1402، ج 3، ص 426).

نهم: اعتماد نکردن به خبر فاسق

اگرچه در اعتماد به خبر لازم نیست که خبر دهنده عادل – به معنای اصطلاحی در فقه شیعه باشد – که شیعه بودن و درستکاری و درست گفتاری را شرط عدالت می‌دانند – ولی نباید خبر دهنده انسان فاسد باشد، چنانکه خداوند فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ» (سوره الحجرات (49): آیه 6).
یعنی: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد تحقیق کنید، مباد از روی نادانی به مردمی آسیب برسانید، آنگاه از کاری که کرده‌اید پشیمان شوید».
درباره شأن نزول آیه شریفه از ابن عباس، قتاده و مجاهد نقل شده است که گفته‌اند: این آیه در مورد ولید بن عقبة بن ابی معیط نازل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را برای جمع آوری صدقات نزد طایفه بنی المصطلق فرستاد، مردم از شادی به منظور استقبال از او بیرون آمدند، ولی چون در دوران جاهلیت بین ولید و آنان دشمنی‌هایی وجود داشت ولید پیش خود فکر کرد قصد کشتن او را دارند، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و گزارش داد که این طایفه از پرداخت زکات و صداقتشان خودداری کردند، با اینکه جریان درست برعکس بود، پیامبر سخت ناراحت شد و به فکر افتاد که با آنان جنگ کند، که این آیه نازل شد (مجمع البیان، طبرسی، 1406، ج 9، ص 198-199).

دهم: پنهان کاری در اعتقادات و اعمال

در مورد مؤمن آل فرعون در زمان موسی (علیه السلام) در قرآن آمده است: «وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَإِن یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ» (سوره الغافر (40)، آیه 28).
یعنی: «و مردی مؤمن از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان داشته بود، گفت: آیا مردی را که می‌گوید که پروردگار من خدای یکتاست و با دلیل‌هایی روشن از جانب پروردگارتان آمده است، می‌کشید؟ اگر دروغ می‌گوید، گناه دروغش بر گردن خود اوست و اگر راست می‌گوید، پاره‌ای از وعده‌هایی که داده است به شما خواهد رسید. خداوند هیچ گزافکار دروغگو را هدایت نمی‌کند».
در مورد مؤمن آل فرعون از حسن، مقاتل و سدّی نقل شده است که گفته اند: آن مرد از نژاد قبطی و پسرعموی فرعون بود، او همان شخص است که در آیه «وَ جاءَ رَجُلٌ مِن أقصَی المَدینَةِ یَسعی قالَ یا مُوسی…» توطئه فرعونیان برای قتل موسی (علیه السلام) را به او خبر داده بود، برخی گفته اند آن مرد از نژاد بنی اسرائیل بود، نه از آل فرعون (فتح القدیر، شوکانی، ج 4، ص 489).
در هر صورت آن مرد توانست با پنهان نگاه داشتن ایمان خود هم خود را از عذاب فرعون نجات بدهد و هم موسی (علیه السلام) را خبررسانی کند و در لحظات حساس از او دفاع نموده و موجب نجات جان او گردد.
چنانکه در مورد ارتباط با کافران فرموده است: «لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ»(سوره آل عمران (3): آیه‌ی 28).
یعنی: «نباید مؤمنان، کافران را به جای مؤمنان به دوستی برگزینند. پس هر که چنین کند او را با خدا رابطه‌ای نیست. مگر اینکه از آن‌ها بیمناک باشید؛ و خدا شما را خودش می‌ترساند که بازگشت به سوی خداست».
در تفسیر جمله «إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً» گفته شد: مگر اینکه از آنان ترس داشته باشید یعنی کفار غالب و مؤمنان مغلوب باشند و بترسند که اگر با کافران اظهار موافقت نکنند و حسن معاشرت نداشته باشند گرفتار خطر گردید پس در این مورد برای مؤمنان جایز است که به زبان اظهار دوستی کنند و تظاهر به مودت نمایند و از راه تقیه و برای دفع شرشان با آنان راه خدا را پیش گیرند ولی هرگز دل به دوستی ایشان نبندند و به ولایتشان تن در ندهند و این آیه دلالت دارد که تقیه در دین جایز است البته در صورتی که انسان نسبت به جان خود خائف باشد (یعنی فقط ترس از مرگ در کار باشد) ولی اصحاب ما (یعنی شیعه دوازده امامی) آن را در هر حال جایز شمرده‌اند و تقیه گاهی برای نوعی اصلاح طلبی واجب است. ولی تقیه در بعضی از کارها به هیچ وجه جایز نیست مثل کشتن مؤمن و یا عملی که علم و ظن غالب است که آن عمل موجب فساد در دین است نمی‌توان در این موارد تقیه مرتکب شد. شیخ طوسی فقیه بزرگ شیعه گوید: ظاهر روایات بر وجوب آن در مورد ترس از جان دلالت دارد و روایت شده است که در مورد بیان حق و پرده‌برداری از حق ترک تقیه رخصت داده شد (مجمع البیان، طبرسی، 1406، ج 2، ص 730).
در داستان اصحاب کهف نیز پس از بیدار شدن به کسی که او را به شهر می‌فرستادند گفته بودند: «وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا، إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا» (سوره الکهف (18)، آیه 19).
از این آیه می‌فهمیم که شخص خبرگیرنده باید نهایت مراقبت را برای شناخته نشدن در میان دشمن و طرف خبر به کار بگیرد، از این رو باید از هرگونه خودنمایی که بیانگر کار ویژه او باشد بپرهیزد.

یازدهم: انتخاب مکان مناسب

نکته قابل توجه در داستان اصحاب کهف – که به پنهان کاری ارتباط دارد – پناه بردن آنان به غار است. از این داستان استفاده می‌شود که نیروی معتقد و مؤمن خبرگیرنده باید در مکانی سکونت کند که از دسترس افرادی که درباره آنان خبر می‌گیرد به دور باشد تا هم بتواند از اعتقادات و اعمال خود حراست کند و هم به کارهای او شک نشود و او بهتر بتواند وظیفه خود را انجام بدهد.

دوازدهم: سرعت عمل در خبر رسانی

از برخی از آیات قرآن استفاده می‌شود که مأمور اطلاعاتی باید در اطلاع رسانی و خبر دادن سرعت عمل داشته و از فرصت زمان حداکثر استفاده را بنماید تا پیش از هر گونه حرکت دشمن و طرف خبر یا جابجایی او عکس العمل مناسب نشان داده شود.
خداوند فرموده است: «قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ» (سوره النمل (27) آیه 18).
یعنی: «مورچه‌ای گفت: ‌ای مورچگان، به لانه‌های خود بروید تا سلیمان و لشکریانش شما را بی‌خبر درهم نکوبند».
در سرعت عمل برای خبررسانی غافلگیر کردن طرف خبر نیز اهمیت دارد، یعنی کار اطلاعاتی و خبررسانی به گونه‌ای انجام بگیرد که دشمن غافل و بی‌خبر از کار خبر گیرنده باشد، چنان که خداوند در مورد خبررسانی و مراقبت خواهر موسی (علیه السلام) فرموده است:
«وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ» (سوره القصص (28): آیه 11).
یعنی: «و [مادر موسی] به خواهر او گفت: از پی او برو و او [خواهر موسی] بی‌آنکه آنان دریابند از دور در او می‌نگریست».
و درباره موسی (علیه السلام) فرموده است: «وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَى حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا» (سوره‌ی القصص (28): آیه 15).
یعنی: «در حالی که مردم شهر غافل بودند به شهر داخل گردید».

سیزدهم: اقدام به کسب خبر با اجازه فرمانده

این شرط از آنجا به دست می‌آید که سلیمان (علیه السلام) از عدم حضور هدهد پرسش کرد و برای او کیفر در نظر گرفته بود.
چنانکه در مورد دیگر در مقام مذمت از منافقان که برخی از اخبار مسلمانان را به دشمنان می‌رساندند فرموده است: «وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ» (سوره النساء (4)، آیه 83).
«و چون خبری، چه ایمنی و چه ترس به آنان رسد، آن را در همه جا فاش می‌کنند و حال آنکه اگر در آن به پیامبر و اولوالأمرشان رجوع می‌کردند، حقیقت امر را از آنان درمی‌یافتند».
البته در صورت ضرورت – چنانکه از کار هدهد و رضایت بعدی سلیمان (علیه السلام) استفاده می‌شود – کسب خبر به اذن نیاز ندارد، ولی باید خبری که به دنبال آن است قطعی و بسیار مهم و به دست آوردن آن ضروری باشد، به گونه‌ای که انتظار اذن فرمانده موجب از دست دادن فرصت باشد، چنانکه هدهد خبر را ضروری و بسیار مهم تشخیص داده بود بدون اذن سلیمان (علیه السلام) کسب خبر کرد و سلیمان پس از تحقیق آن را تأیید کرد و او را به کیفر نرسانید.

چهاردهم: فریب نخوردن به تطمیع دشمن

گاهی دشمن یعنی طرف خبر درمی‌یابد که تو خبر گیرنده و جاسوسی، از این رو به تطمیع تو پرداخته و به تو وعده مال یا مقام و مانند آن را می‌دهد، در این موارد آنچه خبر دهنده باید انجام بدهد رعایت وظیفه و تکلیفی است که به عنوان امانت به او سپرده شده است و هرگز نباید تحت تأثیر وعده دشمن و طرف خبر قرار بگیرد.
خداوند فرموده است: «وَإِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِم بِهَدِیَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ * فَلَمَّا جَاءَ سُلَیْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِّمَّا آتَاکُم بَلْ أَنتُم بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ» (سوره النمل (27): آیه 35-36).
یعنی: «[ملکه سبأ] گفت… من هدیه‌ای نزدشان می‌فرستم و می‌نگرم که قاصدان چه جواب می‌آورند * چون قاصد نزد سلیمان آمد، سلیمان گفت: آیا می‌خواهید به مال مرا یاری کنید؟ آنچه خدا به من داده از آنچه به شما داده بهتر است. نه، شما به هدیه خویش شادمان می‌شوید.

پانزدهم: فریب نخوردن به اظهار خیرخواهی دشمن

اطراف خبر گاهی برای بازداشتن خبر رسان از خبر رسانی به خیرخواهی و دل سوزی تظاهر می‌کند، در این گونه موارد نیز نباید انسان از وظیفه خود و امانت داری در حفظ و رساندن خبر بازماند.
خداوند درباره تظاهر برادران یوسف (علیه السلام) نزد پدرشان یعقوب (علیه السلام) برای دیدن یوسف به همراه خودشان و انجام نقشه قتل یا تبعید او فرمود:
«قَالُواْ یَا أَبَانَا مَا لَکَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَى یُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ * أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا یَرْتَعْ وَیَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (سوره یوسف (12): آیه 11-12).
یعنی: «گفتند:‌ ای پدر، تو را چه شده است که ما را بر یوسف امین نمی‌شماری، حال آنکه ما خیرخواه او هستیم؟ * فردا او را با ما بفرست تا بگردد و بازی کند و ما نگهدار او هستیم».
تحت تأثیر قرار گرفتن یعقوب (علیه السلام) از این تظاهر به دل سوزی فرزندانش برای او و یوسف پیامد بسیار ناگواری داشته است که ده‌ها سال رنج دوری پدر و پسر از آن جمله بوده است، در حالی که اگر او تحت تأثیر این دل سوزی فریب‌کارانه فرزندان خود قرار نمی‌گرفت نه او به آن همه رنج و ناراحتی گرفتار می‌شد و نه یوسف (علیه السلام).
این نکته قرآنی پیامی برای خبرگیرنده و خبررساننده دارد، از اینکه هیچ گاه تحت تأثیر دلسوزی و خیرخواهی طرف خبر قرار نگیرد و به آن فریب نخورد.

شانزدهم: مراقبت از توطئه‌های داخلی دشمن

اطلاعات یک نظام سالم و مردمی باید مراقب تبلیغات و شایعه‌پراکنی‌ها و جوسازی‌های دشمن نیز باشد تا مبادا مسلمانان را تحت تأثیر خود قرار داده و به سوی خود جذب کنند:
خداوند به مسلمانان در مورد مشرکان هشدار داده و فرموده است:
«کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَ یَرْقُبُواْ فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ» (سوره التوبه (9)، آیه 8).
یعنی: «چگونه [آن مشرکان پیمان خود با مسلمانان را رعایت کنند] در حالی که اگر برشما پیروز گردند به هیچ پیمان، سوگند و خویشاوندی وفا نکنند؟ به زبان خشنودتان می‌سازند و در دل سر می‌پیچند و بیشترین عصیانگرانند».
و خداوند در مقام مذمت از منافقان که برخی از اخبار مسلمانان را به دشمنان می‌رساندند فرموده است: «وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلاَّ قَلِیلاً» (سوره النساء (4)، آیه 83).
«و چون خبری، چه ایمنی و چه ترس به آن‌ها رسد، آن را در همه جا فاش می‌کنند و حال آنکه اگر در آن به پیامبر و اولوالأمرشان رجوع می‌کردند، حقیقت امر را از آنان درمی‌یافتند. و اگر فضل و رحمت خدا نبود، جز اندکی، همگان از شیطان پیروی می‌کردید».

هفدهم: پرهیز از داوری

وظیفه خبرگیرنده تنها به دست آوردن خبر است، از این رو همچنان که در نقل اخبار باید امانت را از چند جهت رعایت کند، باید از هرگونه داوری نیز پرهیز نماید، چون داوری تنها در شأن کسانی است که شرعاً می‌توانند داوری داشته باشند و برای غیر اهل آن خطر بسیار بزرگ آخرتی یعنی آتش دوزخ را به همراه دارد، چنانکه در برخی از آیاتی که پیش از این نقل شده است: مؤمن آل فرعون درباره توطئه کنندگان از قضاوت و حکم به کفر و فسق آنان خودداری کرد و هدهد سلیمان نیز آنچه را دیده بود گزارش داد و با اینکه دیده بود مردم سبأ آفتاب را می‌پرستیدند به شرک و کفر آنان حکم نکرده و درباره ملکه سبأ و قوم او گفته بود: «وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ» (سوره النمل (27)، آیه 22).
یعنی: «دیدم که خود و مردمش به جای خدای یکتا آفتاب را سجده می‌کنند. و شیطان اعمالشان را در نظرشان بیاراسته است و از راه خدا منحرفشان کرده است، چنان که روی هدایت نخواهند دید».
و نیز خداوند به عنوان پرهیز از داوری غلط فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُواْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا» (سوره النساء (4): آیه‌ی 94).
یعنی: «ای کسانی که ایمان آورده اید، چون برای جهاد رهسپار شوید نیک تفحص کنید. و به آن کس که بر شما سلام گوید، مگویید که مؤمن نیستی. شما برخورداری از زندگی دنیا را می‌جویید و حال آنکه غنیمت‌های بسیار نزد خداست. شما پیش از این چنان بودید ولی خدا بر شما منت نهاد. پس تفحص کنید که خدا بر اعمالتان آگاه است».
و فرمود: «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الکافِرونَ» (سوره المائده (5)، آیه 44)؛ یعنی: «و هر که بر وفق آیاتی که خدا نازل کرده است حکم نکند، کافر است» و فرمود «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» و «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (سوره المائده (5)، آیه 45 و 47).
و کسی می‌تواند طبق آنچه خدا نازل کرده است داوری نماید که مجتهد باشد، به گونه‌ای که خود بتواند حکم خدا را از کتاب خدا و دیگر منابع استنباط و استخراج کند، از این رو از امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده است که به شریح – قاضی کوفه – فرمود: «یا شریح قد جلست مجلسا لا یجلسه [ما جلسه] إلا نبی أو وصی نبی أو شقی» (حر عاملی، 1387 هجری، ج 18، ص 7، باب 3، ح 2):
یعنی: «ای شریح! تو در جایی نشسته‌ای که در آن نمی‌نشیند [نشسته است] جز پیامبری یا وصی پیامبری یا شقی و بدبخت».
و مقصود از شقی بدبخت واقعی، یعنی بدبخت دینی و کسی است که در روز رستاخیز شقی و اهل دوزخ است، نه آن بدبخت دنیایی که از رفاه و آسایش دنیا محروم است.
بنابراین قضاوت منصب پیامبران و اوصیای آنان است و اگر در زمان غیبت کبرای امام زمان (عج) در جمهوری اسلامی قضاوت برای غیر معصومین ثابت است به عنوان مشروعیت ولایت فقیه است که جانشین امام معصوم (علیه السلام) است؛ ولی جز کسانی که مجتهد و مأذون از جانب ولی فقیه باشند حق قضاوت و داوری را ندارند و اگر نه آتش دوزخ را برای خود آماده کرده‌اند.

هجدهم: مراقبت از نفوذی‌های دشمن

یکی از وظایف اطلاعات کشور اسلامی ضد اطلاعات و مراقبت از روش‌های دشمن، برای مبارزه با ما و مکتب حیات بخش اسلام است، زیرا – چنانکه تاریخ بارها نشان داده است از روش‌های دشمنان اسلام و کشور اسلامی برای در اختیار گرفتن مسلمانان و شکست آنان فرستادن نفوذی‌ها و مأموران اطلاعاتی خود است. آنان از این راه به پخش شایعات دروغین و تضعیف روحیه مردم و سست کردن آنان می‌پردازند، چنانکه اگر بتوانند به درون وزارتخانه‌ها و ادارات دولتی و نظامیان نفوذ می‌کنند و از این راه از کمیت و کیفیت توانایی‌های ما باخبر می‌گردند، خداوند در این باره فرموده است:
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِینَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ وَمَن یُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَیْئًا أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (سوره المائده (5): آیه‌ی 41).
یعنی: «ای پیامبر، غمگین نکند تو را کردار آیان که به کفر می‌شتابند. چه آن‌هایی که به زبان گفتند که ایمان آوردیم و به دل ایمان نیاورده‌اند و چه آن یهودان که گوش می‌سپارند تا دروغ بندند و برای گروهی دیگر که خود نزد تو نمی‌آیند سخن‌چینی می‌کنند و سخن خدا را دگرگون می‌سازند و می‌گویند: اگر شما را این چنین گفت بپذیرند وگرنه از وی دوری گزینید. و هر کس را که خدا عذاب او بخواهد، تواش از قهر خدا رهایی نخواهی داد. اینان کسانی هستند که خدا نخواسته است که دل‌هایشان را پاک گرداند. آنان را در دنیا خواری و در آخرت عذابی بزرگ است».
و درباره منافقان فرمود: «وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَلَکِن کَرِهَ اللّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَاعِدِینَ * لَوْ خَرَجُواْ فِیکُم مَّا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالاً ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ» (سوره التوبه (9): آیه 46-47).
یعنی: «اگر می‌خواستند که به جنگ بیرون شوند برای خویش سازوبرگی آماده کرده بودند، ولی خدا بسیج آنان را ناخوش داشت و از جنگشان باز داشت و به ایشان گفته شد که همراه کسانی که باید در خانه بنشینند در خانه بنشینید * اگر با شما به جنگ بیرون آمده بودند، چیزی جز اضطراب به شما نمی‌افزودند و تا فتنه انگیزی کنند و برای دشمنان به جاسوسی پردازند در میان شما رخنه می‌کردند و خدا به ستمکاران آگاه است».

نوزدهم: ایمان قوی و تظاهر به اعتقادات و اعمال دشمن

انسان مسلمان باید در هر حال اعتقادات خود را محفوظ نگه بدارد و لحظه‌ای سستی در درون او راه پیدا نکند، دل او سرشار از ایمان و دوستی خدا و اولیای الهی باشد؛ ولی در موارد ضروری که بقای شخص برای حفظ مکتب یا نظام اسلامی ضرورت داشته باشد تظاهر و وانمود کردن به اعتقادات دشمن و عمل کردن طبق اعمال آنان مانعی ندارد، چنانکه در داستان عمار یاسر چنین پدید آمده بود، خداوند فرمود: «مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ وَلَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (النحل (16)، آیه 106)، یعنی: «کسی که پس از ایمان به خدا کافر می‌شود، نه آنکه او را به زور واداشته اند تا اظهار کفر کند و حال آنکه دلش به ایمان خویش مطمئن است بلکه آنان درِ دل را به روی کفر می‌گشایند، مورد خشم خدایند و عذابی بزرگ برایشان مهیاست».
از حُجر مرادی نقل شده است که گفت: علی به من گفت: «چه حالی خواهی داشت آنگاه که به تو فرمان بدهند تا مرا لعن کنی؟» من گفتم: «آیا چنین چیزی پدید می‌آید؟»، گفت: «آری»، گفتم: «چه باید انجام بدهم؟»، گفت: «مرا لعن کن و از من بیزاری مجوی!» (ابن حجر، 1385 هجری، ص 128).
از این خبر می‌فهمیم که بیزاری جستن از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیای الهی در هر صورت حتی به عنوان تقیه جایز نیست، ولی لعن و سب [دشنام] که نوعی نفرین است مانعی ندارد، چون اجابت نفرین در دست خداوند است و او آن را در حق پیامبران و اولیای الهی اجابت نمی‌کند.
گرچه پس از گرفتار شدن حجر بن عدی به دست زیاد بن ابیه فرماندار معاویه در کوفه که از او درخواست کرده بود تا علی (علیه السلام) را لعن کند، او به صورت توریه آن حضرت را لعن نکرد، بلکه گفت: «امیر مرا فرمان داد تا علی را لعن کنم، شما مردم او را لعن کنید» و مقصود حجر از لفظ «او» زیاد بن ابیه بود، یعنی حجر بن عدی از مردم درخواست کرده بود تا امیر معاویه را لعن کنند و برخی آن را فهمیدند.
بنابراین تا ممکن است به صورت توریه و راه‌های دیگر از لعن و توهین به اولیای خدا خودداری شود نباید آنان را لعنت کرد، مگر اینکه همه راه‌ها بسته شده باشد، چنانکه در مورد عمار یاسر همه راه‌ها بسته شده بود، از این رو به زبان اظهار شرک کرد.
از طریق شیخ طوسی از جعفر بن محمد از جدش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «ستدعون إلی سبی فسبونی، و تدعون إلی البراءة منی، فمدوا الرقاب فإنی علی الفطرة» (حر عاملی، 1387، ج 11، ص 477، باب 19، حدیث 8)؛ یعنی: «به زودی برای دشنام دادن به من فراخوانده می‌شوید، در آن صورت گردن‌های خود را [برای کشته شدن] به پیش بکشانید، زیرا فطرت من توحید است».
مقصود امام علی (علیه السلام) این بوده است که برائت از او به هیچ وجه جایز نیست، نه به صورت تقیه و نه به خاطر کار ویژه اطلاعاتی و خبرگیری از درون دشمن، ولی لعن و دشمام به علی (علیه السلام) در صورت اضطرار مانعی ندارد.
نتیجه‌ای که از مجموع این نوشتار به دست می‌آید این است که جاسوسی و کاوش در زندگی دیگران به ویژه مسلمانان از نگاه قرآن در اصل مشروعیت ندارد و حرام است؛ ولی به خاطر امور ضروری و حفظ ارزش‌ها و نظام و مکتب به صورت استثنا و با شرایطی بسیار سخت و دقیق و مراقبت‌های ویژه نسبت به جاسوسان و کاوشگران مانعی ندارد. چنان که این نوع جاسوسی و کاوش در زندگی دیگران و به دست آوردن اخبار شیوه‌هایی دارد که از تعدادی از آیات قرآن استفاده می‌شود.
و سرانجام جاسوس مؤمن مسلمان هرگز نباید به داوری بنشیند، چنان که حق ندارد اخبار را به غیر فرد یا نهاد مربوطه بازگو نماید.
منابع تحقیق :
* قرآن کریم.
* نهج البلاغه، شرح صبحی الصالح، (1415 هجری)، دارالأسوه، ایران.
* التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن طوسی، (1431 هجری)، تحقیق: احمد حبیب قصیر العاملی، الأمیره، بیروت.
* السیرة النبویة، ابومحمد عبدالملک ابن هشام، المکتبة العلمیة، بیروت.
* الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی مکی، (1385 قمری)، تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف، مکتبه‌ی القاهره، مصر.
* تفسیر الصافی، ملامحسن فیض کاشانی، (1402 هجری)، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت.
* فتح القدیر، محمد بن علی شوکانی، دارالمعرفه، بیروت.
* مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، (1406 هجری)، دارالمعرفة، بیروت.
* مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، فخر الدین رازی ابوعبدالله محمد بن عمر، (1411 هجری)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
* مفردات الفاظ القرآن، حسین راغب اصفهانی، (1312 هجری)، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دارالقلم، دمشق، والدارالشامیة، بیروت.
* وسائل الشیعة، محمد بن حسن حر عاملی، (1387 هجری)، اسلامیه، تهران.

منبع مقاله :
گروهی از نویسندگان؛ (1395)، اطلاعات و سیره معصومین (ع)، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی، چاپ اول.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد