خانه » همه » مذهبی » رابطه‌ي قرآن و حديث

رابطه‌ي قرآن و حديث

رابطه‌ي قرآن و حديث

قرآن و حديث، دو گوهر گران بها و دو گنجينه بي پايان و دو درياي بي کران‌اند. رسول گرامي، امت اسلام را به چنگ زدن به آن دو و همراهي با آنها دعوت کرد:

rabetequranvahadis - رابطه‌ي قرآن و حديث
rabetequranvahadis - رابطه‌ي قرآن و حديث
نويسنده: مهدي مهريزي

 

قرآن و حديث، دو گوهر گران بها و دو گنجينه بي پايان و دو درياي بي کران‌اند. رسول گرامي، امت اسلام را به چنگ زدن به آن دو و همراهي با آنها دعوت کرد:
«إني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي». (1)و (2)
گرچه اين دو گنج، جدايي بر نمي تابند و در کنار هم، عامل هدايت‌اند، اما مصدريت و محوريت از آنِ قرآن است.
پيامبر و امامان، ميزان سنجش گفتار خويش را قرآن قلمداد کرده و انتساب آنچه را با قرآن نسازد، از خود سلب کرده‌اند:
خطب النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) بمني فقال: أيها الناس ما جاءکم عني يوافق کتاب الله فأنا قلته و ما جاءکم يخالف کتاب الله فلم أقله. (3)
عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف. (4)
با اين همه، تاريخ قرآن و حديث و گذشته آن دو، دودآور است. در برهه‌اي از تاريخ، نظريه‌ي «حَسبُنا کتاب الله» غلبه يافت و عترت و سنت، کنار نهاده شدند؛ کتابت حديث، ممنوع شد و از خلافت عترت جلوگيري به عمل آمد و اين، ضايعه‌اي جبران ناپذير براي جامعه اسلامي بود.
از سوي ديگر، برخي تنها حديث را برگرفته و به مهجوريت قرآن، دامن زدند و تا آن جا پيش رفتند که ظهور قرآن را بدون حديث، حجت ندانسته (5) و کناره گيري از قرآن و روي آوردن به حديث را عاقبت به خيري تلقي کردند. (6) و نيز تا بدان جا کشيده شد که اهتمام عالمان به تفسير قرآن کريم، ذبح علمي شمرده شد (7) و تخصص در علوم اسلامي به ويژه فقه بدون فراگيري آيه‌اي از قرآن، ميسور گشت. (8) شکل گيري نحله‌اي با عنوان «أهل الأخبار» (9) يا «اخبار ديگري» حکايت از اين دارد. علامه طباطبايي در تفسير ارزشمند خود، پس از نگاهي دردآلود به اين گذشته اسف بار مي‌گويد:
إن أهل السنة أخذوا بالکتاب و ترکوا العترة؛ فال ذلک إلي ترک الکتاب لقول النبي (صلي الله عليه و آله و سلم): «إنهما لن يفترقا». و إن الشيعة أخذوا بالعترة و ترکوا الکتاب؛ فال ذلک منهم ألي ترک العترة لقوله (صلي الله عليه و آله و سلم): «إنهما لن يفترقا»؛ فقد ترکت الأمة القرآن و العترة (الکتاب و السنة) معاً». (10)
اهل سنت، کتاب را گرفته و عترت را رها ساختند و در نتيجه قرآن هم کنار نهاده شد؛ زيرا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: قرآن و عترت، جدايي ندارد. شيعيان، عترت را گرفته، قرآن را رها کردند و اين به ترک انجاميد؛ زيرا رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
آن دو از يکديگر جدا نمي شوند. از اين رو، امت اسلام، قرآن و عترت و کتاب و سنت را رها ساختند.
امام خميني نيز رنج مهجوريت قرآن را چنين بيان کرده است:
… تا آن جا که قرآن کريم را که براي رشد جهانيان و نقطه‌ي جمع همه‌ي مسلمان‌ها بلکه عائله بشري است و از مقام شامخ احديث به کشف تام محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم) تنزل کرد که بشريت را به آنچه بايد برسند، برساند و اين وليده‌ي علم الاسماء را از شر شياطين و طاغوت‌ها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حکومت را به دست اولياء الله معصومين – عليهم صلوات الاوين و الآخرين – بسپارد تا آنان به هر که صلاح بشريت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند که گويي نقشي براي هدايت ندارد. (11)
***
اينک که به اجمال از پيشينه غم آلود جدايي قرآن و سنت سخن رفت و بر همراهي حديث با قرآن تأکيد شد، اين پرسش، خود مي‌نمايد که حديث (سنّت) در جنب قرآن، چه نقشي دارد؟ کدامين گره قرآن با حديث باز مي‌شود؟ چرا که از يک سو قرآن، خود را نور معرفي کرده و در پرتو افشاني، به غير خود، نيازمند نيست، (12) و از سوي ديگر، قرآن، بيان (13) و تبيان (14) است و از روشنگريِ جز خود، بي نياز. و از طرف ديگر، جامع است به استناد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ (15)؛ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ (16): مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيءٍ (17) و آيات ديگر. (18)
پس قرآن، نه امري را فروگذار کرده که به حديث نياز باشد و نه در بيانش اجمال و ابهام است که روشنگري بطلبد.
اين پرسشي جدّي است و دغدغه‌ي گروهي از محققان بوده و هست.
علامه‌ي طباطبايي – که در مقدمه تفسيرش بر بي نياز قرآن از غير خود تأکيد ورزيده (19)- در کتاب «قرآن در اسلام» با اين پرسش به طور جدي مواجه شده و آن را چنين پاسخ گفت است:
آنچه گفته شد، منافات ندارد با اين که پيغمبر و ائمه اهل بيت، عهده دار بيان جزئيات قوانين و تفاصيل احکام شريعت که از ظواهر قرآن مجيد به دست مي‌آيد، بوده‌اند. و هم چنين سِمَتِ معلمي معارف کتاب را داشته‌اند چنان که از آيات ذيل در مي‌آيد:
«وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ». (20)
«وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا». (21)
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ». (22)
«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ». (23)
به موجب اين آيات، پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مبيين جزئيات و تفاصيل شريعت و معلّم الهي قرآن مجيد مي‌باشد و به موجب حديث ثقلين، پيغمبر اکرم، ائمه اهل بيت را در سمت‌هاي نام برده، جانشينان خود قرار داده است و اين مطلب، منافات ندارد با اين که ديگران نيز با اعمال سليقه‌اي که از معلمين حقيقي ياد گرفته‌اند، مراد قرآن مجيد را از ظواهر آياتش بفهمند. (24)
و نيز فرموده است:
نتيجه‌ي اين دو مقدمه اين است که در قرآن مجيد، برخي از آيات يا برخي ديگر تفسير شود و موقعيت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت او در برابر قرآن، موقعيت معلمين معصومي باشد که در تعليم خود، هرگز خطا نکنند و قهراً تفسيري که آنان کنند با تفسيري که واقعا از انظمام آيات به همديگر به دست مي‌آيد، مخالف نخواهد بود. (25)
برخي ديگر از پژوهشگران با عنوان «مجلات خدمة السنة للقرآن» از پنج حوزه خدمت حديث به قرآن سخن رانده‌اند:
1. تقرير مضمون قرآن؛
2. تفسير آنچه در قرآن است؛
3. تخصيص عمومات قرآن؛
4. بيان موارد نسخ؛
5. ابداع و بيان احکامي که در قرآن نيست. (26)
يکي ديگر از حديث پژوهان در کتاب «مکانة السنة في التشريع الاسلامي» نقش قرآن را در وادي تشريع چنين باز گفته است:
نصوص سنّت، سه دسته است: قسمي از آن، مؤيد احکام قرآن است و در اجمال و تفصيل با قرآن سازگاري دارد، مانند احاديث وجوب نماز، زکات، حج و روزه. دسته‌اي ديگر مبيّين احکام قرآني است که حاوي تقييد مطلق، تفصيل مجمل و تخصيص عام مي‌باشد، مانند روايتي که احکام مفصل نماز و روزه را بيان داشته است.
دسته سوم، رواياتي است که بر حکمي دلالت دارد که در قرآن نيست، مانند حرمت جمع ميان زن و عمه اش، احکام شفعه، رجم زاني محصن و…
در دو دسته اول، نزاعي ميان عالمان نيست و در دسته سوم، اختلاف نظر است.
نويسنده پس از بيان ديدگاه‌ها نسبت به دسته سوم روايات مي‌گويد:
هر دو گروه اتفاق نشر دارند که احکام تازه‌اي در سنت وجود دارد که در قرآن بدان تصريح نشده است، لکن دسته آن را استقلال در تشريع مي‌انگارند و گروه دوم، آن را به گونه‌اي داخل قرآن مي‌دانند. از اين رو نزاع، لفظي است. (27)
***
به نظر مي‌رسد بتوان جايگاه سنت را در دين شناسي و خدمت به قرآن، در اين عرصه‌ها برشمرد:
1. تعليم شيوه‌ي تفسير قرآن به قرآن؛
2. تعليم شيوه استنباط از قرآن؛
3. تعليم شيوه‌هاي اجراي قوانين و تطبق شريعت در حوزه‌هاي زندگي؛
4. تبيين معارف بلند قرآني؛
5. بيان و تأويلات، بطون و مصاديق قرآن (جري و تطبيق)؛
6. بيان تفاصيل قوانين و احکام قرآني در حوزه‌ي سکوت قرآن؛
7. تخصيص عمومات قرآني و بيان موارد نَسخ؛
8. شرح و بسط تاريخ انبيا و امت‌هاي سلف که در قرآن به اجمال، بدان اشارت رفته است.
هر يک از اين محورها نمونه‌هاي بسيار در لابه لاي احاديث دارد که از ذکر آنها صرف نظر شد، چنان که نيازمند شرح و بسط و دقت نظرند که مجالي ديگر مي‌طلبد.
در پايان، يادآور مي شود که خارج ساختن حديث از جايگاهش، خدمتي به ساحت قدسي آن نبوده، بلکه خيانتي نابخشودني است، و بر قرآن پژوهان و محققان دانش حديث است که با حراست از مصدريت و محوريت قرآن، در اين وادي بِکر گام نهند و با‌انديشه و فکر، حوزه‌هاي خدمت سنت به قرآن را به خوبي بنمايانند.

پي‌نوشت:

1. اين مقاله، پيش از اين، در فصل نامه‌ي علوم حديث (ش 5) منتشر شده است.
2. بحارالأنوار، ج 2، ص 226؛ ج 23، ص 109، 113، 118، 126، 133، 145، 147؛ ج 25، ص 237؛ ج 35، ص 184؛ ج 36، ص 331، 338؛ ج 37، ص 168.
3. وسائل الشيعة، ج 18، ص 79، ج 15.
4. همان، ص 78، ج 12.
5. فرائد الاصول، ج 1، ص 56-57؛ الميزان في تفسير القرآن، ج 5، ص 298.
6. بحارالأنوار، ج 1، ص 3.
7. اين تعبير را برخي عالمان، نسبت به آيةالله سيد ابوالقاسم خويي (ره) پس از نگارش «البيان» ابراز داشتند.
8. الميزان في تفسير القرآن، ج 5، ص 9.
9. مقدمه‌اي بر فقه شيعه، ص 46.
10. الميزان في تفسير القرآن، ج 5، ص 298.
11. صحيفه نور، ج 21، ص 170.
12. سوره‌ي نساء، آيه‌ي 174.
13. سوره‌ي آل عمران، آيه‌ي 138.
14. سوره‌ي نحل، آيه‌ي 89.
15. سوره‌ي مائده، آيه‌ي 3.
16. سوره انعام، آيه‌ي 59.
17. همان، آيه‌ي 38.
18. چون: نحل (16) آيه‌ي 89؛ شوري (42) آيه‌ي 13؛ نمل (27) آيه‌ي 75؛ سبأ (34) آيه‌ي 3.
19. الميزان في تفسير القرآن، ج 1، ص 6.
20. سوره‌ي نساء، آيه‌ي 174.
21. همان جا.
22. همان، آيه‌ي 64.
23. سوره‌ي جمعه، آيه‌ي 2.
24. قرآن در اسلام، ص 25 و 26.
25. قرآن در اسلام، ص 60.
26. أفعال الرسول و دلالتها علي الأحکام الشرعية، محمد سليمان اشقر (چاپ دوم: بيروت، مؤسسة الرسالة، 1408 ق./ 1986 م.) ج 1، ص 34-36.
27. السنة و مکاتنها في التشريع الاسلامي، مصطفي السباعي (چاپ چهارم: بيروت، المکتب الاسلامي، 1405 ق.) ص 380 و 381.

منبع مقاله :
مهريزي، مهدي؛ (1381)، حديث پژوهي (جلد اول)، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد