خانه » همه » مذهبی » پژوهش‌های قرآنیِ ژوزف هرويتس

پژوهش‌های قرآنیِ ژوزف هرويتس

پژوهش‌های قرآنیِ ژوزف هرويتس

هرويتس در کتاب پژوهشهاي قرآني تأکيد دارد که شباهت و همخوانيي ميان عبارت «ايام الله» و عبارت عبري «ميلهاموت يَهُوَه» در سفر اَعداد، باب 21، بند14، وجود دارد. وي مي‌گويد: «همان‌گونه

pajuheshquranijozefherobtes - پژوهش‌های قرآنیِ ژوزف هرويتس
pajuheshquranijozefherobtes - پژوهش‌های قرآنیِ ژوزف هرويتس
نويسنده: عبدالرحمن بَدَوي

 

1- ايام الله
هرويتس (1) در کتاب پژوهشهاي قرآني تأکيد دارد که شباهت و همخوانيي ميان عبارت «ايام الله» (2) و عبارت عبري «ميلهاموت يَهُوَه» (3) در سفر اَعداد، باب 21، بند14، وجود دارد. (4) وي مي‌گويد: «همان‌گونه که سوره‌ي هود، در آيه‌ي 91 يادآور مي‌شود که شعيب (عليه السلام) تعاليم نياکانش را برگرفته است، سوره‌ي ابراهيم (عليه السلام)، آشکارا به موسي(عليه السلام) فرمان مي‌دهد تا «ايام الله (روزهاي خدا)» را به ياد قومش آورد. اين عبارت عربي شده‌ي «ميلهاموت يَهُوه» است که در سفر اعداد، باب 21 آمده است، همچنان که اين تعبير را در مقايسه با آنچه به «اَيّام العرب» مشهور است، مي‌يابيم».
هرويتس چگونه به اين نتيجه رسيده است؟ نمي‌دانيم؛ او خود نيز بيان نکرده چگونه به چنين تفسيري رسيده است. متن زير، متن مورد نظرِ هرويتس، در سفر اعداد است که به آن استشهاد نموده است: «در کتابِ جنگهاي خداوند [ميلهاموت يهوه] به اين امر اشاره شده که رود «ارنون» و شهر «واهيب» بين اَموريها و موآييها قرار دارند». اين متن، تنها بخش باقي مانده از مجموع متنهاي حماسيِ يهودي است. آيه‌ي بيستمِ همين باب، توضيح مي‌دهد که «ارنون»، نقطه‌ي مرزي «موآب» در شمال است [مشرف به بيابان وکوه پيسگاه]. در غير اين موارد، متن حاضر، چيزي درباره‌ي روزي از روزهاي خدا ذکر نمي‌کند؛ بنابراين چگونه محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) عبارت «ايام الله» را از اين متن برگرفته است؟ آيا محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) از محتواي داستان جنگهاي خداوند که خود يهوديان از جزئيات آن خبر ندارند و تنها درباره‌ي آن، بخش ياد شده در آيه‌ي 14 از باب بيست و يکمِ سفر اعداد، باقي مانده است، خبر داشته؟ شگفتا از اين پريشاني در انديشه! هرويتس، به خوبي، هنرش را در اين زمينه، نشان داده است.
فرهنگهاي عربي عبارت «ايام‌العرب» را چنين معنا مي‌کنند: «جنگها و درگيريها و نبردها». در اين زمينه، گفته مي‌شود: «عالم مُلِمٌ بأيّامِ العرب»؛ يعني کسي که به جنگهاي عرب آگاهي دارد. در لسان‌العرب آمده است: «عبارت «ايام الله» در آيه‌ي و ذَکرُهُم بِأيام الله (5) به اين معناست: «به ياد آنها آور نعمتهاي خداوند را که به آنان بخشيد و همچنين به يادشان آور عذابهايي را که به آن، از قوم نوح، عاد و ثمود انتقام گرفته شد». فرّاء مي‌گويد: «آنها را از آن عذابي که خداوند بر عاد و ثمود و ديگران فرستاده و نيز از بخشش و عفوي که نسبت به ديگران انجام داده است، بترسان!» مجاهد در آيه‌ي لايَرجُونَ أيامَ اللهِ (6) مي‌گويد: «ايام الله» يعني نعمتهاي او. از اُبَيّ بن کعب به نقل از پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) درباره‌ي آيه‌ي و ذَکرهُم بِأيامِ اللهِ روايت شده است که فرمود: «ايام الله» نعمتهاي خداوند است». (7)
از اين توضيح، چنين استنباط مي‌شود که لغت‌شناسانِ عرب، مقايسه‌اي ميان دو عبارت «ايام الله» و «ايام العرب» انجام نداده و هيچ تشابه و همخوانيي ميان آنها نيافته‌اند. «ايام الله» از نظر اين لغت‌شناسان و دانشمندان، به معناي «نعمت و نقمت» است که همچون روزها از پي هم مي‌آيند. تنها وجه شباهت، پياپي آمدن روزها در گردش افلاک و پياپي آمدن نعمتها و نقمتهاي خداوند است. چنين توضيحي، شرح روشن و ساده‌ي اين مسأله است، از اين‌رو چرا بايد به دنبال اصل اين عبارت برآمد که در متني گم شده، نقل شده و به صورتي مبهم در سفر اعداد ذکر شده است؟
2- واژگان مشتق
هرويتس در کتاب کوچکش با نام اسمهاي خاصّ يهودي و مشتقات آن در قرآن (شامل 83 صفحه) تلاش مي‌کند تا ثابت نمايد واژگان قرآني «المؤتَفکات، أمر، أمانة، بارک، تبارک، بهيمة، مثاني، خَلاق، رب‌العالمين، سکينة، صدقة، أزر، قيّوم، کفّاره، ماعون، منهاج، جبّار، احبار، ربانيّين، سفک الدماء، قدّوس، سورة، نبوّة، بعير، عبادة، بور، صديق، جنات عَدن، علييّون و تَزَکّي» از زبان عبري مشتق شده‌اند و محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) آنها را از يهوديان مکّه و به ويژه مدينه فرا گرفته است. چنين ادعاهايي بزرگ و خطير، ما را وا مي‌دارد تا موضعي جدّي نسبت به آنها بگيريم و نکاتي را يادآور شويم:
1- عربي و عبري، دو زبان با يک ريشه يعني ريشه‌ي سامي هستند که وجه اشتراک زيادي با هم دارند. از اين‌رو، اگر قرآن در بردارنده‌ي واژگاني مشترک ميان عربي و عبري است، به هيچ‌وجه، به اين معنا نيست که محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) آنها را از يهوديان معاصرش برگفته باشد، چه احتمال دارد که اين واژگان، قرنها پيش از محمد (صلی الله عليه و آله و سلم)، در زبان عرب وجود داشته و بخشي جداناشدني از سرمايه‌ي زباني عربي گرديده باشد.
2- از آن‌جا که تاريخ زبان عربي در پيش از اسلام، کم و بيش، به علت کمبود متونِ کامل مجهول مي‌باشد، تعيين اصل و خاستگاه اين واژگان دشوار است، بدين معنا که آيا زبان عربي چنين واژگاني را از عبري وام گرفته است يا برعکس. از عصر جاهلي هم تنها چند قصيده به ما رسيده که نسبت به سرايندگان آنها و اصالت اين قصايد، ترديد است؛ نيز نوشته‌هايي اندک و کوتاه وجود دارد که به موضوعهايي پرداخته‌اند که در اين بحث، به ياري‌رسان نمي‌آيند، بنابراين نمي‌توان به طور قطعي گفت که محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) اين واژگان را از يهوديان وام گرفته باشد. به اعتقاد ما، اين دو دليل، در نشان دادنِ بطلان هرگونه تلاش در اين زمينه کافي است. اکنون برخي از اين واژگان خواهيم پرداخت تا با دليل ثابت کنيم که ادعاهاي برخي از خاورشناسان، پايه و اساس درستي ندارد.
خَلاق: کلمه‌ي «خَلاق» که به معناي «بهره و نصيب» است، در آيه‌ي مالَهُ في الآخره مِن خَلاقِ، (8) آمده است. هرشفلد، به اشتباه، در کتاب پژوهشهاي نوين… ادعا مي‌کند که اين عبارت قرآني در ميشناي سَنهَدرين، به اين صورت آمده است: «اِن لاهِم حيليَق مِن هاعُولام» (9) که به معناي «جهان بهره‌ي آنهاست» مي‌باشد.
هرويتس در اين زمينه مي‌افزايد: «با اين همه، ساختار واژه‌ي عربي [خَلاق] به گونه‌اي ناآشناست و الف کشيده‌ي آن، ما را وامي‌دارد تا معتقد شويم که اين واژه، از زبان آرامي مشتق شده باشد، چون در زبان آرامي، اين واژه را به شکل «حولاق» (10) مي‌بينيم. از اين‌رو، فرض را بر آن مي‌گذاريم که محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) در آغاز با ساختهاي ترکيبي اين واژه در عباراتي مانند «اِن حيليق من هاعولام» (11) و «حيلقات ميعولالم عِدِن» (12) (بهره‌اي از (بهشت) عدن از آن توست) آشنا بوده است. به عبارت ديگر، محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) با اين کلمه، از خلال متون ترگوم آشنا شده است. حقيقت آن است که کلمه‌ي «حولاق»، در زمان خود، نزد مسيحيان و يهوديان به معناي «بهره» به کار مي‌رفته و هيچ ارتباط معنايي با زندگي اخروي [آن سان که در قرآن است] نداشته است». (13)
خلاصه‌ي موضوع مورد بحث، بدين صورت است که مطابق گفته‌ي هرشفلد، محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) از میشا آگاهي داشته است. اين سخن به معناي آن است که محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) زبان عبري را به خوبي مي‌دانسته است. نيز طبق ادعاي هرويتس، محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) از متون ترگوم، و در نتيجه از زبان آرامي آگاهي داشته است. چنين سخني معقول است؟
کافي است به لسان‌العرب مراجعه کنيم و واژه‌ي «خلاق» را بکاويم تا مشخص شود کلمه‌ي «خلاق» در شعر شاعري چون «حسان بن ثابت» به معناي «نصيب و بهره» آمده است. (14) حسّان، شاعري است است که پيش از آشنايي با پيامبر، شعر مي‌سروده و اين مطلب بيانگر آن است که کلمه‌ي «خلاق» ميان عربهاي پيش از اسلام، رواج داشته است؛ بنابراين بحث در اصل اين کلمه، در زبان عبري يا زبان آرامي فايده‌اي ندارد. خلاصه آن‌که، کلمه‌ي عبري «حِلق» (15) و کلمه‌ي عربي «خَلاق» از يک ريشه و به معناي «بهره» مي‌باشند.
بعير: کلمه‌ي «بعير» در آيه‌هاي … وَ نَحْفَظُ أَخَانَا وَ نَزْدَادُ کَيْلَ بَعِيرٍ (16) و…. وَ لِمَنْ جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ … (17)، آمده است. تحليلي که درباره‌ي کلمه‌ي «خَلاق» انجام گرفت، درباره‌ي اين کلمه نيز صادق است. با اين حال، خاورشناسي چون «دِوُراک» (18) در «گزارشهاي نشستهاي دانشگاهي در وين، بخش فلسفه و تاريخ»، بر اين گمان است که اين کلمه از لفظِ عبريِ «بيعير» (19) (چهارپا) که در سفر پيدايش آمده، (20) مشتق شده است. (21) هرويتس در توضيح اين سخن مي‌گويد: «مطابق اين نظر، مفروض دوراک آن است که کلمه‌ي موجود در متن عبري، به گوش محمد رسيده و در حافظه‌اش ماندگار گشته است تا سپس، معنايي عربي يعني شتر (ابل) را به «بعير» دهد و به جاي آن، دو کلمه‌ي «جمل» و «ناقة» را در موارد ديگرِ قرآن، به کار بندد. نيز اين کلمه، هرگز به معناي «حِمار» نيست، چون اين حيوان از نظر عربها، برازنده‌ي مرکب اشراف و طبقه‌ي بالاي جامعه نبوده است». (22)
در سفر پيدايش که دوراک به آن اشاره کرده است، سخن فرعون به يوسف است که گفته بود به برادرانت بگو: «چهارپايانتان را سوار شويد و به سرزمين کنعان رَويد». کلمه‌ي «چهارپايانتان» [در متن عربي: دوابّکم] در اصلِ عبري «بعيرکم» است. با مراجعه به لسان العرب، درمي‌يابيم که کلمه‌ي «بعير» يا به معناي «شتر قوي» است و يا به معناي «الاغ». ابن منظور با ذکر مناقشه ميان ابن خالويه و متنبّي در مجلس سيف‌الدوله حَمداني، مي‌گويد: «ابن خالويه از متنبي پرسيد: مُراد از کلمه‌ي «بعير» در قرآن چيست؟ متنبي از جواب وامانده و پريشان گشت؛ پس ابن‌خالويه گفت: «بعير در آيه‌ي «لِمَنْ جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ»، حمار (الاغ) است، چون يعقوب و برادرانِ يوسف (عليه السلام) در سرزمين کنعان بوده‌اند و در آن‌جا شتر نبوده است. آنها بر روي الاغ‌ بارهاي خويش را حمل مي‌کرده‌اند، چنان که خداوند مي‌فرمايد: «وَ لِمَنْ جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ». مقاتل بن سليمان هم در تفسير آن، چنين مطلبي را گفته است. نيز در زبور داوود (عليه السلام) [مزامير]، هر چهارپايي که بار بَرَد، «بعير» ياد شده است. در حديث جابر هم آمده است: «پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) در شب «بعير» براي من بيست و پنج بار، آمرزش طلبيد». «شب بعير»، شبي است که پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) در آن، از جابر، شترش را به هنگام سفر خريداري کرد». (23)
مقاتل بن سليمان (در گذشته در اواخر قرن دوم هجري [حدود 150 هـ .ق] تفسيري از قرآن نوشته است که نسخه‌اي از آن در موزه‌ي بريتانيا، موجود است. (24) در اين تفسير آمده است که کلمه‌ي «بعير» در قرآن به معناي «حمار» مي‌باشد. نيز ابن‌منظور در لسان‌العرب بيتي را از يکي از راهزنانِ مشهور باديه، در روزگار عثمان بن عفان (23-36 هـ .ق) به نام يزيدبن صقيل عقيلي ذکر مي‌کند که در آن «اَباعير» (جمع بعير) را به کار برده است. همه‌ي اين نمونه‌ها تأکيد دارند که کلمه‌ي «بعير» عربي است و پيش از اسلام وجود داشته و به معناي شتر يا الاغ رواج داشته است. بنابراين، ادعاي وام‌گيريِ پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) از سفر پيدايش، چه سودي در بر دارد؟
بهيمة: کلمه‌ي «بهيمةُ» در آیات زیر آمده است:
… أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ… (25)؛ … علي ما رَزقَهم مِن بَهيمة الاَنعام… (26)، …لِيَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ … (27)
هرويتس در کتاب نامهاي خاص يهودي…. مي‌گويد: «اين کلمه از کلمه‌ي عبريِ [بيهيما] (28) مشتق شده است». وي در ادامه مي‌افزايد: «اين کلمه، به ظاهر، در شعر جاهلي به کار نرفته است». (29)
با بيان نکته‌ي زير، به ردّ اين ادّعا خواهيم پرداخت.
1- هميشه در قرآن، کلمه‌ي «بهيمه» با کلمه‌ي «اَنعام» همراه است [بهيمه الاَنعام]. اگر «بهيمه» مشتق از «بيهيما»ي عبري باشد- که به معناي «اَنعام= چهارپايان» است لازم مي‌آيد کلمه‌ي بهيمه، بي‌آن‌که فايده‌اي را در بر داشته باشد، در قرآن تکرار شده باشد. حقيقت آن است که مراد از کلمه‌ي «بهيمه» در قرآن به معناي جانوري است که رنگي يکدست دارد و رنگهايي ديگر در آن وجود ندارد. ممکن است اين رنگ، سفيد يا سياه باشد، اما اغلب اين کلمه بر حيوانِ سياه رنگ، اطلاق مي‌شود. (30) گاهي نيز به طور مجازي به معناي «ناب و خالص» مي‌باشد، چنان که در برخي از احاديث، بنا به نقلِ لسان‌العرب، آمده است.
2- فرض کنيم، اين کلمه در شعر جاهلي نيامده باشد- هرچند هرويتس اين مطلب را قاطعانه بيان نکرده است-؛ امّا شايد فرهنگ فيشر، (31) فرصت پژوهش در اين‌باره را به ما بدهد، اگرچه به علت خودخواهي و نادانيِ اعضاي فرهنگستان زبان عربي در قاهره، اين فرهنگ منتشر نشد. به هر حال، مهم آن است که اين کلمه، چندين بار در احاديث نبوي به معناي «صاف، ناب و يک رنگ» آمده است؛ به عبارت ديگر، اين کلمه هميشه به عنوان صفت به کار رفته است نه موصوف.
سوره: کلمه‌ي «سوره» در آيات زير آمده است:
الف) يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ …. (32)
ب) وَ إِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ …. (33)
ج) وَ إِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِيمَاناً …. (34)
د) وَ إِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ …. (35)
هـ) سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَ فَرَضْنَاهَا …. (36)
و) وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ …. (37)
نولدکه، نخستين کسي بود که در کتاب تاريخ قرآن، ادعا کرد که کلمه‌ي «سوره» از کلمه‌ي عبريِ شورا، (38) مشتق است که به معناي «خط، صف، ترتيب، سطر» مي‌باشد و هرگز به معناي «بخشي از کتاب» نيامده است؛ (39) امّا بي‌مقدمه بگوييم که فرضيه‌ي نولدکه، نادرست است.
هرشفلد فرضيه‌ي ديگري را در کتاب پژوهشهاي نوين… پيشنهاد مي‌کند که طبق آن، کلمه‌ي «سوره» قرائتي نادرست و تحريف شده از کلمه‌ي آراميِ «سيدرا» (40)ست (41). با وجود اين، پس از او هرويتس، به طور مفصل اين فرضيه را رد مي‌کند و مي‌گويد، نمي‌توان اين فرضيه را جدي گرفت. با اين همه، لغت‌شناسان عرب هم در ريشه‌ي کلمه‌ي «سوره» اتفاق‌نظر ندارند: برخي آن را مشتق از «سورةُ المَبني» يعني ديوار، مي‌دانند. برخي مي‌گويند ريشه‌ي آن «سُؤر» است به معناي مانده‌ي چيزي؛ عده‌اي هم معتقدند کلمه‌ي «سوره» به معناي «منزلت و جايگاهِ بالا»ست. با اين حال، اين تفسيرها، قانع کننده نيست و مشکل همچنان- چه براي خاورشناسان و چه براي لغت‌شناسان گذشته‌ي عرب- قابل طرح است.
مَثاني: کلمه‌ي «مَثاني» در آيات زير آمده است:
الف) وَ لَقَدْ آتَيْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ‌. (42)
ب) اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ … (43)
مولر در کتاب پيامران و جنبه‌هاي راستين آنها چنين ادعا مي‌کند که مراد از کلمه‌ي «مثاني» اساطير است و در نتيجه «سبعاً من الثاني» به معناي اساطير هفتگانه (موسا، ابراهيم، نوح، صالح، لوط و شُعَيب) مي‌باشد. (44) امّا مولر، فراموش کرده است که قرآن دربردارنده‌ي داستانهاي ديگر پيامبران نيز مي‌باشد، بنابراين چرا داستانهاي قرآن را در اين چند پيامبر، منحصر کرده است؟ از همين‌رو، نولدکه در ويرايش دوم کتاب تاريخ قرآن به اين رأي اعتراض کرده و آراي رايج مفسّران مسلمان را مبني بر اين که «السبع المثاني» همان آيات هفتگانه‌ي سوره‌ي فاتحه مي‌باشد، پذيرفته است. (45)
گيگر ترجيح داده است، اصلِ کلمه‌ي «مثاني» را در واژه‌ي آرامي «مَثني‌ثا» (46) که به معناي سنت يا عُرف مي‌باشد، بررسي کند؛ اما اين رأي هم چيزي در ارتباط با تفسير عبارت «السبع المثاني» نمي‌افزايد، جز اين که دوباره همچون رأي مولر آن را نپذيريم. مفسران عرب هم به نوبه‌ي خود، در معنا و اشتقاق واژه‌ي «مثاني» اتفاق‌نظر ندارند. ابن‌منظور در لسان‌العرب، خلاصه‌ي مطلب را چنين آورده است: «مثاني» در قرآن، مواردي است که تکرار شده‌اند. نيز گفته شده، مثاني، همان سوره‌ي فاتحه مي‌باشد که هفت آيه دارد و به اين دليل، مثاني ناميده شده که در هر رکعت نماز، تکرار مي‌شود. رأي ديگر آن است که مثاني، سوره‌هاي ميان بقره و برائت است [آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال]. رأي ديگر اين که سوره‌هاي زير دويست آيه، مثاني است. ابن برّي مي‌گويد: «سوره‌هاي پس از مِئين، (47) مثاني است». نيز گفته شده است تمام قرآن، مثاني است. دليل اين ادعا شعر حسان‌بن ثابت است:

مَن لِلقَوافي بَعدَ حَسّانَ و ابنِهِ * * * و مَن لِلمثاني بعدَ زَيدِ بنِ ثابتِ؟ (48)

ابوعُبيد مي‌گويد: «مثاني»، در کتاب خداوند، نام سه چيز است.
1- قرآن؛ چنان که خداوند آن را در آيه‌ي اللهُ اَنزَلَ اَحسَنَ الحديثِ کتاباً متشابهّا مَثاني، مثاني، دانسته است.
2- سوره‌ي فاتحه؛ چنان که خداوند در آيه‌ي ولقد آتَيناکَ سَبعاً مِن المثاني و القرآنَ العظيم، آن را مثاني نام نهاده است.
3- قرآن، نيز بدان جهت «مثاني» ناميده شده که اخبار و داستانها در آن، تکرار شده است. نيز تمام قرآن از آن جهت «مثاني» ناميده شد که آيه‌ي رحمت و عذاب با هم آمده‌اند». (49)

پي‌نوشت‌ها:

1- Josheph Horovitz
2- اين عبارت در دو جاي قرآن به کار رفته است: ابراهيم [14]، آيه‌ي5: «… وَ ذِکرِهم بِأيامِ اللهِ…» ؛ جاثيه [45]، آيه‌ي 14: «… لايَرجُونَ أيامَ اللهِ…».
3- Milhamôt yahwa
4- C. F: Koranische Untersuchungen, P. 22
5- ابراهيم [14]، بخشي از آيه‌ي 5: «… و روزهاي خدا را به آنان يادآوري کن….».
6- جاثيه [45]، بخشي از آيه‌ي 14: «… [از کساني که به] روزهاي [پيروزيِ] خدا اميد ندارند، [در گذرند].
7- محمدبن منظور افريقي: لسان العرب، زير ماده‌ي «يوم».
8- بقره [2]، بخشي از آيه‌ي 200: «… براي او در آخرت نصيبي نيست». [نيز نک: آل عمران [3]، آيه‌ي 77] 9- ên lâhem heleq là-olôm
10- hulâg
11- C. F: Targum. Genesis 25:34 [ترگومِ سفر پيدايش 34:25] 12- C. F: Targum, Esther [ترگومِ سفراستر] 13- Horoviz, Jewish Proper Names, PP. 54. 55
14- نک: محمدبن منظور افريقي: لسان‌العرب، زير ماده‌ي «خلق» [چامه‌ي ياد شده، چامه‌ي زير است: فَمَن يَکُ ذا خَلاقِ فإنّه سَيَمنَعه مِن ظُلمه ما تَوَکَّدا: آن کس را که در نيک‌کاري، بهره‌اي فزون است، آن بهره چونان پيماني از او، وي را از ستمکاري باز مي‌دارد. نک: حسان بن ثابت انصاري: ديوان، چاپ يوسف عيد، ص143 (و)].
15- Heleq
16- يوسف [12]، بخشي از آيه‌ي 65: «… و برادرمان [يوسف] را نگهباني مي‌کنيم و [با بردن او] يک بار شتر مي‌افزاييم….».
17- همان، بخشي از آيه‌ي 72: «…. و براي هر کس که آن را بياورد، يک بار شتر خواهد بود….».
18- Dvorak
19- beîr
20- نک: عهد قديم، سفر پيدايش، باب 45، آيه‌ي 17: «پس فرعون به يوسف گفت: به برادران خود بگو که الاغهاي خود را باز نموده، به کنعان بروند».
21- Sitzungoberichte der Wiener Akademie Philos-hist. Klasse, Vol. IX, P.522. Sqq
22- Horovitz, Jewish proper Names, PP. 54-55
23- [نک: ترمذي، صحيح السنن، چاپ الباني، ج3، ص238. نيز: ابن اثير، النهايه، ج1، ص140، زير «بعر». (و)].
24- [اين تفسير در 5 جلد به خامه‌ي دکتر عبدالله محمود شحاته، چاپ شده است. جلد پنجم اين چاپ، پژوهش درباره‌ي مقاتل و نگرشهاي تفسيري او پرداخته است. (و)].
25- مائده [5]، بخشي از آيه‌ي 1: «… براي شما [گوشت] چهارپايان حلال گرديده، ….».
26- حج [22]، بخشي از آيه‌ي 28: «… بر دامهاي زبان بسته‌اي که روزي آنان کرده است».
27- همان، بخشي از آيه‌ي 34: «… تا نام خدا را بر دامهاي زبان بسته‌اي که روزي آنها گردانيده، ياد کنند».
28- Bêhemâ
29- Horovitz, Jewish proper Names… P.43
30- نک: محمدبن منظور افريقي، لسان‌العرب، زير ماده‌ي، «بهم».
31- Fischer
32- توبه [9]، بخشي از آيه‌ي 64: «منافقان بيم دارند از اين که [مبادا] سوره‌اي درباره‌ي آنان نازل شود که ايشان را از آنچه در دلهايشان هست، خبر دهد».
33- همان، بخشي از آيه‌ي 86: «و چون سوره‌اي نازل شود….»
34- همان، بخشي از آيه‌ي 124: «و چون سوره‌اي نازل شود، از ميان آنان کسي است که مي‌گويد: «اين [سوره] ايمان کدام يک از شما را افزود؟….»
35- همان، بخشي از آيه‌ي 127: «و چون سوره‌اي نازل شود، بعضي از آنان به بعضي ديگر نگاه مي‌کنند…».
36- نور [24]، بخشي از آيه‌ي 1: «[اين] سوره‌اي است که آن را نازل و آن را فرض گردانيديم…».
37- محمد [47]، بخشي از آيه‌ي 20: «و کساني که ايمان آورده‌اند مي‌گويند: «چرا سوره‌اي [درباره‌ي جهاد] نازل نمي‌شود؟» امّا چون سوره‌اي …. نازل شد…».
38- Shûrâ
39- Noldeke; Geschichte de Qorans, P. 24 [Neue Beitrage, p.26.] 40- Sidrâ
41- Hirschfeld; New Researches…., Note 6, P. 113
42- حجر [15]، آيه‌ي 87: «و به راستي، به تو سبع المثاني [سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا کرديم»
43- زمر [39]، بخشي از آيه‌ي 23: «خدا زيباترين سخن را [به صورت] کتابي متشابه، متضمن وعده و وعيد، نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان مي‌هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه مي‌افتد…».
44- Mueller: Die Prophten und ihre ursprunglischen form, Vol 1, PP. 42-46
45- Noldeke: Geschichte de Qorans, [Neue Beitrage], P. 261
46- Mathni tha
47- [سوره‌هاي «مثين»، سوره‌هايي است که کم و بيش، 100 آيه دارند: يونس، هود، يوسف، حجر، نحل، کهف، اِسراء، انبياء، طه، مؤمنون، شعراء و صافات. (و)].
48- پس از حسّان و پسرش [عبدالرحمان] قافيه‌ها، و بعد از زيدبن ثابت، قرآن از آن که خواهد بود؟ [حسان، بدين چامه به دودمان خويش، بنونجار، مي‌بالد که دو تن از ايشان، حسان و زيدبن ثابت، چامه‌سرايي و قرآن فهمي را به خود، ويژه گردانيده‌اند. نک: حسان بن ثابت انصاري، ديوان، چاپ يوسف عيد، ص73- (و)].
49- محمدبن منظور افريقي: لسان‌العرب، ج14، ص119، زير ماده‌ي «ثني».

منبع مقاله :
بدوي؛ عبدالرحمن، (1392)، دفاع از قرآن در برابر آراي خاورشناسان، برگردان: حسين سيّدي، مشهد: انتشارات به نشر، چاپ پنجم

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد