شبهاتی پیرامون نبوت و خاتمیت (2)
شبهه سوم: تفسیر خاتم به زینت
این شبهه بیشتر از سوی فرقه منحرف بابیت و بهائیت مطرح شده است و دلیل آن نیز روشن است، چون بنیانگذار بابیت یعنی میرزامحمدعلی شیرازی ملقب به باب، در مرحله نخست ادعای باب یعنی رابطه و دوازده ارتباط مردم با امام زمان (عجلاللهتعالی فرجهالشریف)، سپس ادعای امام زمانی و در آخر ادعای نبوت کرد. (1)
میرزا حسینعلی نوری از پیروان باب نیز در مرحله آخر ادعای نبوت سرداد. آنان بر اینکه ادعای نبوت خود را با اصل اسلام به خصوص آیات خاتمیت متعارض ننگارند، به توجیه سست آیات پرداختند که به آن اشاره میشود.
آیه شریفه زیر – که به آیه خاتمیت معروف است – به ختم و پایان خط سیر نبوت و پیغمبری تصریح و تأکید میکند:
مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ. (2)
پیروان بهائیت در توجیه آیه شریفه واژه خاتم را به معنای انگشتری و زینت معنا و تفسیر کردهاند. یعنی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نه پایان بخش خط نبوت که زینتبخش پیامبران است.
نقد و نظر
ادعای فوق از جنبههای مختلف با ظاهر و بلکه با نص آیات و روایات ناسازگار است.
الف. قرآن کریم
برخی از آیات قرآن کریم به دلالت مطابقی و صریح و برخی دیگر به دلالت مفهومی و التزامی به اصل خاتمیت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت دارند:
1. مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ. (3)
این آیه شریفه به دلالت مطابقی و شفاف، خاتم پیامبران را حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نام میبرد. در تمامی کتب لغت معنای «خاتم» به معنای ختم و پایان هر کار و امری است.
در زبان عرب «خاتم» به دو شکل یعنی به فتح تاء و کسر آن استعمال میشود. به فتح تاء اسم خواهد بود که به معنای مهری است که عربها در زمان نزول قرآن و پیش از آن، مانند انگشتر به انگشت کرده و آخر نامه را مهر میکردند که علامت پایان و ختم نامه بود. همچنین روی درهای ظروف و شیشهها را با گِل بسته و روی درِ گلی مهر میزدند که به اصطلاح امروزی مهر وموم میکردند تا در صورت باز کردن آن، فک آن مشخص شود. در این صورت خاتم به فتح تای آن بر ختم و پایان امری دلالت میکند. (4)
نکته قابل ذکر اینکه از قراء سبعه تنها عاصم کلمه خاتم را در آیه فوق، به فتح تاء آن تلاوت کرده است. (5) خاتم به کسر تای آن، اسم فاعل باب مفاعله خواهد بود. در این صورت نیز دلالت آن بر پایان و ختم نبوت روشن و شفاف میباشد.
2. وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِیزٌلَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ. (6)
نحوه استدلال به آیه چنین است که آیه عروض هر نوع باطله به سه صورت است:
الف. نقصان یا اضافه آیهای؛
ب. نسخ قرآن توسط کتاب دیگر؛
ج. احتمال کذب در اخبار گذشته و آینده آن.
از آنجا که آیه فوق عروض بطلان بر قرآن را به صورت مطلق نفی کرده است، از آن هر سه احتمال فوق استنتاج میشود که قرآن کتابی است که آیات آن ناقص و اضافه یا توسط کتاب و شریعت دیگر نسخ نخواهد شد و تا قیامت، حق و پایدار خواهد بود. اما این اضافه آیهای بر قرآن چگونه بر بطلان آن دلالت میکند؛ باید گفت، چون حسب فرض، قرآن کتاب کامل و جامع است، اضافه آیهای بر آن، دلیل نقصان و عدم کاملیت است و این اختلاف فرض است.
باری! آیه فوق – همانطوری که بعض ماموران ذکر کردند (7) – نه نبوت تبلیغی، بلکه نبوت تشریعی را نفی میکند، اما برای نفی نبوت تبلیغی میتوان از اصل امامت و آیات آن مانند ایه اکمال دین استفاده کرد.
3. وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ. (8)
این آیه شریفه از زبان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید که این قرآن بر من وحی شده است تا شما (مردم صدر اسلام) و هر کسی که این کتاب به وی برسد را انذار کنم. ظاهر من بلغ مطلق و بدون محدودیت زمانی میباشد که به معنای خاتمیت نبوت و عدم ظهور پیامبر و شریعت دیگر میباشد.
4. والَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْكِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ. (9)
آیه فوق با تذکار این نکته که اهل کتاب خود میدانند که این قرآن از سوی خداوند بر پیامبر نازل شده است، به این نکته تصریح دارد که با نزول قرآن، شریعت و آیین کامل و ناب و مصون از تحریف نازل شده و با این ویژگی، گویا کلمات و وحی آسمانی الاهی به اتمام میرسد و بعد از این، دیگر کلمات آسمانی (وحی) تکرار نخواهد شد.
مقصود از کلمة ربک با توجه به سیاق آیه از جمله انه مترّل من ربک، قول الاهی و قرآن مجید است که آیه از اتمام کلمه الاهی یعنی وحی سخن به میان میآورد. منظور از آن – همانطوری که علامه طباطبایی میفرماید – بلوغ و ظهور دعوت اسلامی و نزول قرآن است که بر کتب پیشین سیطره دارد که بدین سان شرایع پیشین در اسلام و کتب پیشین در قرآن به انتها و تکامل اعلی خود میرسند. (10)
وصف «صدقاً» و «عدلاً» نیز تمامیت وحی الاهی را تأکید میکند که آن صدق، مطابق واقع و عادلانه خواهد بود. قید سوم لا مبدّل لکلماته است که تصریح میکند اسلام و قرآن برخلاف شرایع و کتب پیشین که کلمات و احکامش مبدل و متغیر میشد، دیگر تغییر و تبدلی در آن رخ نخواهد داد و این آیین و کتاب، ثابت و غیرمنسوخ باقی خواهد ماند.
نکته دیگر اینکه مبدل و تغییر دهنده شرایع و کتابهای آسمانی ممکن از ناحیه خود خداوند باشد و ممکن است دست تحریفگران موجب آن شده باشد، چنان که در شرایع پیشین رخ داده است، قید فوق به اطلاق خود هر نوع فرض را نفی میکند که موجب تقویت دلالت بر جاودانگی قرآن و خاتمیت آن میشود. (11)
ب. روایات
بخش دوم دلیل نقلی به روایات نبوی و ولوی مربوط میشود. نخست به گزارش روایات نبوی میپردازیم:
1. اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبی بعدی. (12)
حدیث فوق که به حدیث «منزلت» معروف است، بین اهل سنت و شیعه از متواترات است و در سند آن تردیدی نیست. در جریان جنگ تبوک، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیهالسلام) را به عنوان جانشین خویش در مدینه قرار داد، اما حضرت از ماندن در مدینه و مفارقت از حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دوری از جنگ ناراحت بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تثبیت موقعیت امام علی (علیهالسلام) خطاب به وی فرمود که تو مانند هارون برای من هستی؛ یعنی نقش جانشین را داری با این تفاوت که هارون بعد از موسی (علیهالسلام) پیغمبر خواهد بود، اما بعد از من پیغمبری نخواهد آمد. دلالت حدیث بر خاتمیت واضح است.
2. اُرسِلتُ الی الناس کافة و بی ختم النبیون؛ (13)
برای همه مردم فرستاده شدهام و با من پرونده و حرکت انبیا خاتمه یافته است.
3. لی خمسة اسماء… أنا العاقب الذی لیس بعده النبی؛ (14)
برای من پنج اسم است… من تعقیب کننده خط انبیا بودهام که بعد از من دیگر پیغمبری نیست.
4. أنا خاتم النبیین؛(15)
من آخرین پیامبر هستم.
از امام علی (علیهالسلام) نیز روایت شده است:
5. بعث الله محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم) لإنجاز عدته و تمام نبوته؛ (16)
خداوند محمد (صلیالله علیه و آله و سلم) را مبعوث کرده است تا وعده خودش را منجز و نبوتش را به پایان برساند.
6. امین وحیه و خاتم رسله؛ (17)
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) امین وحی و خاتم پیامبران الاهی است.
7. بابی انت و امی، لقد انقطع بموتک مالم ینقطع بموت غیرک من النبوة و الأنباء و أخبار السماء؛ (18)
حضرت علی (علیهالسلام) هنگام غسل دادن پیامبر فرمود:
پدر و مادرم فدایت شود، با موت تو امری قطع شد که با مرگ غیر تو آن قطع نمیشد. آن امر نبوت و اخبار آسمانی بود.
8. ارسله علی حین فترة من الرسل و تنازع من الألسن فقفّی به الرسل و ختم به الوحی؛ (19)
خداوند پیامبر را در دوران فترت و محرومیت از پیامبران فرستاد، دورهای که نزاع و مناقشات برقرار بود. او را بعد از پیامبران آورد و توسط وی وحی خاتمه یافت.
9. امّا رسولالله (صلیالله علیه و آلهوسلم) فخاتم النبیین لیس بعده نبی و لارسول و ختم برسولالله الأنبیاء الی یوم القیامة؛ (20)
اما پیامبر (صلیالله علیه و آله و سلم)، وی خاتم پیامبران بود که بعد از او نبی و رسولی نخواهد آمد و با آن حضرت خط پیامبران تا قیامت پایان یافته است.
10. … حَتَّی تَمَّتْ بِنَبِیِّنَا مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّمَ- حُجَّتُهُ، وَبَلَغَ الْمَقْطَعَ عُذْرُهُ وَنُذُرُهُ،؛ (21)
با پیامبر ما حجت الاهی تمام و راه عذر و انذار بسته شد.
11. الْخَاتمِ لِمَا سَبَقَ. (22)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقطه پایان پیامبران پیشین است.
از دیگر امامان از جمله امام حسین (علیهالسلام) نیز روایاتی در این باب وارد شده است؛ مانند:
12. فاخبرنی یا رسولالله هل یکون بعدک نبی؟ فقال: لاانا خاتم النبیین. (23)
امام حسین (علیهالسلام) از پیامبر پرسید که آیا بعد از شما نبیای خواهد آمد؟
حضرت فرمود: خیر، من آخرین پیامبر هستم.
13. حضرت در دعای عرفه میفرماید:
صلیالله علی خیرته محمد خاتمالنبیین. (24)
صلوات خداوند بر بهترین خلقش محمد باد که خاتم انبیا است.
14. أبی علیّ و جدی خاتم الرسل؛ (25)
پدرم علی (علیهالسلام) و جدم آخرین پیامبر است.
از امام صادق (علیهالسلام) نیز روایت شده است:
15. انّ الله ختم بنییکم النبیین فلانی بعد. (26)
همانا خداوند با پیامبر شما پرونده پیامبران را بسته و دیگر پیغمبری ظهور نخواهد کرد.
شبهه چهارم: تفسیر خاتم به معنای تصدیق و مصدّق
یکی دیگر از توجیهات و تأویلات منکران خاتمیت، عدول از معنای لغوی خاتم و تفسیر آن به معنای غریب یعنی تصدیق است. آنان میگویند: معنای خاتم در آیه فوق به معنای تصدیق است، چون حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تصدیق کننده و مصدّق پیامبران پیشین بوده است، لذا بر حضرت خاتمالنبیین یعنی تصدیق کننده اطلاق شده است.
لکن سستی این دلیل آشکار میشود؛ اهل لغت در تفسیر خاتم در آیه فوق به معنای خاتمه و پایان دهنده اتفاقنظر دارند و معنای زینت و تصدیق از معنای لغوی خاتم خارج و ادعای غریبی است که طراحان آن – که نوعاً عجم هستند – درصدد تحمیل آن بر معنای لغوی و کاربرد عربی خاتم، بر میآیند.
شبهه پنجم: خاتمیت نبوت نه رسالت
مخالفان خاتمیت در توجیهی دیگر میکوشند با جمود به واژگان «نبی» در آیه «خاتم النبیین» و حدیث نبوی «لانبیّ بعدی» نشان دهند که آنچه را آیه و حدیث نفی میکند، تنها بعثت و برانگیختن نبی بعد از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است، اما آیا با ارسال پیامبر، رسول نیز نفی و انکار شده است؟ آیات و روایات نفی بر آن دلالت نمیکنند. بهائیان میافزایند «نبی» پیامبری است که شأنش تنها تبلیغ و حراست از شریعت پیشین است، اما رسول، پیامبری است که خود دارای کتاب آسمانی است. و چون «باب» و «بهاء» – به زعم آنان – دارای کتاب و شریعت مستقل آسمانیاند، لذا مشمول آیه و روایت خاتم نمیشوند. (27)
نقد و نظر
در نقد شبهه فوق به دو نکته اشاره میشود:
1. «نبی» با «همزه» در کتابهای لغت به خبر و در اصطلاح خبر خاص از خداوند توسط وحی، تعریف و تفسیر شده است؛ اما «رسول» به مطلق فرستاده اطلاق میشود که شامل پیامبر فرشته و دیگر فرستاده میشود. چنان که فراء از لغویین معروف و متقدم گوید:
النبی هو من انبأ عن الله فترک الهمزة. (28)
اما اطلاق رسول بر غیرپیامبر در قرآن در چند جا آمده است. مانند اطلاق رسول بر فرشته وحی (جبرئیل):
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِیمٍ (29)
در آیه دیگر بر فرشتگان مرگ اطلاق شده است:
إِذَا جَاء أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ یُفَرِّطُونَ. (30)
اطلاق رسول به فرشته اختصاص نیافته، شامل انسان غیرپیامبر نیز شده است؛ چنان که آیه زیر از فرستاده پادشاه به «رسول» تعبیر کرده است:
فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ. (31)
بنابراین قرآن کریم برای بیان پایان خط نزول پیامبران از واژه «نبی» – که به پیامبر اختصاص دارد – استفاده کرده است، تا برای منکران خاتمیت بهانه و مستمسکی پیدا نشود که رسول عام است.
به دیگر سخن، در آیه «خاتمالنبیین» معنا و مفهوم اصلی متن و متکلم روی نبی به معنای مطلق پیامبر متمرکز شده بود، اما اینکه بین نبی و رسول تفاوتی است یا نه؟ در هر دو فرض در دلالت آیه بر پایان نبوت جرحی وارد نمیشود، چرا که آیه تنها درصدد بیان ختم نبوت بود و به تفاوت آن ناظر نیست. علاوه اینکه در نکته بعدی نشان خواهیم داد که نبی در قرآن در مطلق پیامبران اعم از صاحب شریعت و فاقد آن استعمال شده است.
2. مدعای فوق یعنی مساوقت و تساوی «رسول» با «شریعت» و رسالت با آیات زیر ناسازگار است:
كُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ. (32)
در این آیه مقصود از رسول، معادل نبی است و یا معنای لغوی آن یعنی فرستاده الاهی است که همان «نبی» است. این آیه با تفسیر رسول بر صاحب شریعت سازگار نیست.
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ؛ (33)
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً. (34)
دو آیه فوق برای هر امتی رسولی را اثبات میکند که با تفسیر فوق ناسازگار است.
مَّا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ. (35)
در این آیه پیش از ظهور حضرت مسیح (علیهالسلام) از «رسل» یاد شده است که مقصود نبی است.
وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا. (36)
در این آیه حضرت اسماعیل (علیهالسلام) به «رسول» متّصف شده است، در حالی که وی دارای رسالت و شریعت نبوده است.
حاصل آنکه با توصیف «رسول» به برتر از «نبی» اشکال زاید بودن دو وصف مترادف از بین میرود و همچنین با عدم التزام به تساوق و تساوی رسول با رسالت، اشکال عدم رسالت بعض پیامبران مانند اسماعیل (علیهالسلام) بر آیات فوق متوجه نمیشود. و بدینسان دلالت آیات و روایات در مسأله رسالت و نبوت همخوان با یکدیگر میشوند.
به دیگر سخن، رسول پیغمبری است که یا صاحب شریعت و یا رتبهای بالاتر از رتبه نبی داشته باشد که بتواند حافظ شریعت و محیی و مجدد آن باشد. شیخ مفید بر این نکته تصریح دارد و آن را قول امامیه گزارش میکند. (37)
از مطالب پیشین پاسخ اشکال بهائیان بر حدیث «لانبی بعدی» روشن میشود که نبی در آن به معنای مطلق نبوت آمده است.
3. نکته دیگر اینکه آیات و روایات مثبت خاتمیت تنها به آیه خاتم و حدیث نبوی فوق منحصر نشده، بلکه ادله متعددی وجود دارد که بخشی از آنها بیان شد. حاصل آنکه ادله درون دینی منکران خاتمیت بیش از آن سست است که به تأمل بیش از این در آن بپردازیم.
باری! برخی درصدد اشکال برون دینی بر اصل خاتمیت هستند، به این معنا که به دلیل تغییر و تحولات در افراد و جامعه و مخاطبان و نیازهای جدید، آیین چهارده سده پیش میبایست متحول گردد و یا کلاً عوض و پیامبر دیگری مبعوث شود. نگارنده در موضع دیگر به تفصیل تبیین و ثابت کرده است که اسلام به دلیل اشتمال بر اصول کلی عقلی و فطری و اصل امامت و متمم آن اصل اجتهاد و اهتمام به عقل، میتواند به عنوان دین خاتم و جاودان از پاسخ نیازها و پرسشهای نسلهای آینده برآید. (38)
پینوشتها:
1. ر. ک: کتاب بیان، مفتاح باب الأبواب، ص 77.
2. احزاب، آیه 40.
3. همان.
4. ر. ک: ابنفارس، المقاییس؛ فیروزآبادی، قاموس اللغة، ج 4، ص 102؛ جوهری، الصحاح، ص 130؛ ابنمنظور، لسانالعرب، ج 15، ص 55؛ راغب، المفردات، ص 142، ذیل ماده ختم و خاتم.
5. در صورت تلاوت خاتم در آیه فوق با فتح تاء؛ و چهار احتمال در نوع استعمال آن مطرح است: الف. فعل ماضی باب مفاعله؛ ب. مصدر به معنای اسم فاعل؛ ج. اسم به معنای مهر؛ و د. اسم مفعود. در هر چهار فرض، معنای آن خاتمیت و پایان خواهد بود.
6. فصلت، آیات 42 – 41.
7. ر. ک: جعفر سبحانی، الالهیات، ج 3، ص 492.
8. انعام، آیه 19.
9. انعام، آیات114 و 115.
10. «فالمراد بتمام الکلمة – والله اعلم – بلوغ هذه الکلمة اعنی ظهور الدعوة الاسلامیة بنبوة محمد صلیالله علیه و آلهوسلم و نزول الکتاب المهیمن علی جمیع الکتب مرتبة الثبوت و استقرارها فی مستفر التحقق بعد ما کانت تسیر دهرا طویلا فی مدارج التدریج بنبوة بعد نبوة و شریعة بعده شریعة… و بذلک یظهر معنی تمام الکلمة و ان المراد به انتهاء تدرج الشرایع من مراحل النفص الی مرحلة الکمال»، (سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج7، ص340).
11. همان، و نیز: جعفر سبحانی، الالهیات، ج 3، ص 497.
12. صحیح بخاری، ج 3، ص 58؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 323؛ سنن ابنماجه، ج 1، ص 28؛ (به نقل از: جعفر سبحانی، الالهیات، ج 3، ص 499)؛ معانی الأخبار، ص 73؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 57، صص 254 و 289.
13. الطبقات الکبری، ج 1، ص 128؛ مسند احمد، ج 2، ص 412.
14. صحیح مسلم، ج 8، ص 89؛ مسند احمد، ج 4، صص 81 و 84.
15. صحیح بخاری، ج 3، ص 26؛ جلالالدین سیوطی، الدرالمنثور، ج 5، ص 203.
16. نهجالبلاغه، خطبه اول.
17. همان، خطبه 172.
18. همان، خطبه 230.
19. همان، خطبه 133.
20. الاحتجاج، ج 1، ص 220.
21. نهجالبلاغه، خطبه 90.
22. همان، خطبه 71.
23. اثباة الهداة، ج 2، ص 544.
24. اقبال الأعمال، ص 343.
25. کشف الغمة، ج 2، ص 213؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 125.
26. محدث کلینی، الکافی، ج 2، ص 269 و 177. برای توضیح بیشتر از روایات ر. ک: جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، ج 3، ص 148 به بعد؛ خاتمیت از نظر قرآن، حدیث و عقل.
27. ر. ک: ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، صص 35 – 25؛ روحی روشنی، خاتمیت، فصل اول.
28. ابنمنظور، لسانالعرب، ج 14، ص 9. البته در لغت نبی به معنای دیگر مانند جای بلند آمده است که تفصیل بیشتر آن را نگارنده در کتاب آیین خاتم در فصل اول بخش اول آورده است.
29. تکویر، آیه 19.
30. انعام، آیه 61 و اعراف، آیه 37.
31. یوسف، آیه 50.
32. مؤمنون، آیه 44.
33. یونس، آیه 47.
34. نحل، آیه 36.
35. مائده، آیه 75.
36. مریم، آیه 54.
37. «واتفقوا علی جواز بعثة رسول یجدّد من تقدمه و ان لم یستأنف شرعا و یؤکده نبوة من سلف»، (اوائل المقالات، ص 45).
38. ر. ک: محمدحسن قدردان قراملکی، آیین خاتم، بخش سوم، فصل جامعیت و جاودانگی اسلام.
منبع مقاله :
قدردان قراملکی، محمدحسن؛ (1394)، پاسخ به شبهات کلامی (دفتر دوم: دین و نبوت)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ پنجم