اندیشههای تربیتی امام ابو محمد غزالی (2)
باب دوم: دربارهی آموزگار
آموزگار باید در رشتهای که یاد میدهد، تردست و کار کشته باشد؛ با دل و زبان پاک و پیراسته از پشتِ سر دیگران سخن گفتن؛ در دین عادل و در همهی کارها نیک خواه؛ در زندگی سازگار؛ در تبار والا و در سن بزرگ باشد، و زود خشم نگیرد و با کانون قدرت در نیامیزد و به کارهای این جهان نپردازد که او را از کار دانش باز دارد. از معاذ بن جبل- خدا از او خشنود بادا!- روایت شده است که: اگر دانشمندی وابسته و شیفتهی این جهان باشد، نشست و برخاست با او بر نادانی نادان و تبهکاری تبهکار خواهد افزود». (1)انس بن مالک- خدا از او خشنود باد!- گوید «پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: دانشمندان امینان پیامبراناند تا هنگامی که با قدرت در نیامیختهاند و در این جهان در نیامدهاند؛ هرگاه با قدرت درآمیزند و به این جهان درآیند، به پیامبران خیانت ورزیدهاند، پس [اگر چنین کردند] از آنان کناره بگیرید و بپرهیزید».
به حکایت از ابوجعفر هنداوی از زبان معروف کرخی (2) آوردهاند که: «ابو یوسف (3)- خدایش
بیامرزد!- بمرد، بر آن شدم تا بر سر جنازهاش نیایم، زیرا به کار قدرت (4) درآمده بود. پیش از آنکه ابویوسف را به خاک بسپرند، وی به خواب من آمد. از او پرسیدم: [راستی] خداوند بزرگ با تو چه کرد؟ پاسخ داد: خدایم بیامرزید. پرسیدم با چه چیز؟ گفت: با نیک خواهی برای مسلمانان و اندرز دادن به آنان. همین که از خواب بیدار شدم، بر سر جنازهاش حضور یافتم».
نخست بر استاد است که هر گاه نوآموزی پیش او آورند، او را تا روزی که با وی آشنا میشود و خو میگیرد، تر و خشک کند و گرامی و بزرگش دارد، زیرا نوآموز مانند پرندهی وحشی است که جز با نرمی و مهربانی، دمخویی نمیگیرد، چرا که یادگیری بر او سختتر و تلختر میآید. پس باید برابر آنچه شایسته و بایستهی سرشت نوآموز است، با او رفتار کند و او را بسازد. برای همین است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «دانش تلخ است، با مهربانی و نوازش آن را گوارا و شیرین کنید»، و او را اگر به سخنش گوش نمیدهد و به دستورش رفتار نمیکند، خسته نگرداند. سپس، دو دیگر اینکه ادب و آنگاه آموزش را بیاغازد، زیرا آموختن جز پس از ادب آموزی، شدنی نیست، چون هرکس ادب ندارد. دانش ندارد. بر آموزگار است تا سرشت نوآموز را از نظر تیزهوشی و یا دیریابی بازشناسد و به اندازه گنجایشی که نوآموز دارد به او یاد بدهد و او را به یادگیریِ بیش از اندازهی توان و گنجایشی که دارد وادار نسازد، زیرا اگر فراتر از تاب و توان او را وادارد، نوآموز از دانشاندوزی نومید و سرخورده میشود و در پی بازیگوشی و هوس برمیآید و یاد گرفتنش دشوار میگردد. آموزگار نباید تیزهوش و کم هوش یا کند ذهن را با هم یک جا و یکسان به آموزش بگیرد که این کار دربارهی تیزهوش کوتاهی و سهل انگاری است و دربارهی کُند ذهن تنبلی و سستی. آموزگار نباید به خشم آید، بلکه آنجا که نوآموز در نمییابد دوباره بگوید تا دریابد. آموزگار نباید به کسی که او را گرامی و بزرگ نمیدارد، چیزی بیاموزد، زیرا دانش جز با بزرگداشت و گرامی داشت به دست نمیآید و اندوخته نمیگردد. هر آموزگاری که این ویژگیهای گفته آمدهی دانش آموز را پشت گوش اندازد و توجهی به آنها نشان ندهد تا اینکه زمان سرآید، در حق وی خیانت ورزیده است چون روزهایش را تباه ساخته است. بر آموزگار است خوش گویی به هنگام سخن گفتن و دراز آهنگیِ سخن و کوتاهیِ آن پس از آشکاریاش. به سخن دیگر، با سخن رسا و واژگانی گشاده و گویا به بیان پردازد و اگر فشرده و چکیده گفته است، آن را با آب و تاب بیشتری بگوید و به گونهای روشن سازد که دانشآموز به آسانی منظور آموزگار را دریابد. زیرا اگر آموزگار به این ویژگیهای پسندیده آراسته نباشد، دانش آموز از او بهره نمیبرد و تازه اگر هم ببرد به سود و کارش نمیآید. بر پدران است تا آموزگارانی اینچنین پیدا کنند؛ آموزگار بر خدا تکیه ورزد و کارش را به او واگذارد و از وی جدا نشود، زیرا دانش جز با پایداری و پیگیری به دست نمیآید. چنان که گفتهاند: هر کس بپاید، بروید و بشکفد.
ابو حنیفه- خدایش بیامرزد!- گفته است: «پیش حمّاد- خدا از او خشنود باد!- دانش آموختم! همچنین محمد [حسن شیبانی]، ابو یوسف (قاضی)، وزُفَر- خدایشان بیامرزاد!- از ابوحنیفه (5) دانش اندوختند.
بر آموزگار است تا با آموختنش، آهنگِ راهنمایی بندگان خدای بزرگ به سوی حق و راستی کند، زیرا خداوند اگر به دست او کسی را رهنمون شود، از همگی دار و ندار جهان که در راه پروردگار ببخشد، برایش بهتر است. اگر آموزگارِ اندرزدهنده و نیک خواه، بندهی گناهکاری را به راه شایستگی و نیکویی بکشاند، این کار نزد خدا از پرستش انسان و پری دوست داشتنیتر است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به هنگام گسیل داشتن معاذ به یمن، فرمود: «تا [خداوند] یک فرد را با تو هدایت کند، از جهان و هرچه در آن است برای تو بهتر است.» پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «بهترین شما کسی است که دانش اندوزد و آن را به مردم بیاموزد». از معاذ بن جبل، به روایتی پیوند یافته به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمده است: «دانشاندوزی برای خداوند بزرگ، نرمی است؛ و در جست وجو آمدنش پرستش است؛ پژوهش آن تسبیح گفتن است: گفت وگو از آن پیکار در راه خداست؛ یاد دادنش به کسی که نمیداند، صدقه و بخشش است و بخشیدنش به اهل آن، نزدیک شدن به خداست (6)». پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «هرکس بداند و رفتار کند، همان کسی است که در سراپردههای آسمانها به بزرگی خوانده میشود». (7) اخلاق و شرم و آزرم از مردم، نشانهی آموزگار نیک خواه و اندرزگر است. و اینکه نیازمند به آموختن را به خویش نزدیک گرداند و در این راه مهربانی ورزد و نسبت به دانش آموز فروتنی کند، به گونهای که بر او خود بزرگ بینی نشان ندهد- آن چنانکه خوی کسانی شده است که در روزگار ما زندگی میکنند؛ با وی دوستی و مدارا پیشه سازد. امام غزالی- آمرزش خدا بر او!- گفته است: هرکس آموختن به گردن گیرد، کاری سترگ بر دوش گرفته است، بر اوست تا آیین و وظیفههای آن را پاس دارد.
آموزگار در یاد دادن به دانش آموز، نزدیکترین چیزی را آغاز میکند که بدان نیازمند است و او را در این جهان و آن سرا سود میرساند (8)، زیرا آموختن مانند نوسازی خانه است. سازندهی خانه از هر گوشه و کناری که ویران شده باشد، آن را بازسازی میکند. همین گونه است آموزگار که هر رشتهای را که دانشجو نمیداند به او میآموزد و جز به کسی که شایستگی دارد، آموزش نمیدهد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «گوهرها را برگردنهای خوکان میآویزید، زیرا دانش از گوهران بهتر است و هرکس از این گوهرها خوشش نیاید، از خوک بدتر است.» (9) عَکرِمَه (10)- خدا از او خشنود بادا!- گوید: «این دانش، ارزش و بهایی دارد. پرسیدند: بهایش چیست؟ پاسخ داد: آن را در کسی نهی که خوب بر دوش میگیرد و تباهش نمیسازد، و دانش را از کسیکه شایستهی آن است پنهان نمیدارد، زیرا نهادن دانش در دسترس کسی که شایستگیاش را ندارد تباهی اوست و دریغ داشتنش از شایسته و سزاوار آن، ستم و بیداد است، و در رستاخیز از هر کدام از این میپرسند». خداوند بزرگ فرمود: (وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَینُنَّهُ لِلنَّاسِ) «و [یاد کن] آنگاه را که خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت که آن [کتاب آسمانی] را برای مردم، روشن بگویید» (آل عمران/187) و آن پاسخ و پیشنهاد، یاد دادن است. خداوند بزرگ فرمود: (وَإِنَّ فَرِیقًا مِنْهُمْ لَیكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یعْلَمُونَ) «و به راستی دستهای از آنان، حق را دانسته پنهان میدارند» (بقره/146) و آن حرام كردنِ آن پنهان داشتن است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «هرکسی دانشی بداند و آن را پنهان دارد، روز رستاخیز افساری از آتش بر او زنند.» (11)
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «روز رستاخیز، دانشمندی را که برای دانش خویش خاموشی گزیده است. و نادانی که دربارهی نادانیاش خاموش مانده است، به سرزنش میگیرند. خداوند بزرگ به نادان فرمان پرسیدن داده است، با این فرمایش: (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ). اگر نمیدانید، از کارشناس و کاردان بپرسید» (انبیاء/7) و به دانشمند دستور داده است تا به نادان به خوبی پاسخ دهد. با این فرمایش: (وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ) «و خوانده را از خود مران!» (ضحی/10) بر آموزگار است تا به هر دانشآموزی آنچه را خِردش میکشد و ذهنش درمییابد، بیاموز، همان گونه که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «با مردم به اندازهی خردهایشان سخن بگویید»، و با مردم چنان سخن بگوید که دلها به آسانی و بیدشواری دریابند، و با نادان خودشیفتهی غافل به آسانی (12) گفت وگو نکند تا در وی ایمنی و آسوده خیالی راه یابد. و بگویید که «همانا خداوند بزرگ و بخشنده، کُنشِ بندهی شایسته را سست نمیکند، ولی نسبت به نافرمانیها هم بیاعتنا نیست و سرسری نمیگذرد.» و تو میدانی که امید به آمرزش، بی کار و کنش، چنان است که مردی بخشنده کسی را برای بازسازی ظرفی که دارد به مزد بگیرد، آن کس بیاید و ظرف را بشکند و نابودش کند، سپس چشم به راه مزد بنشیند و پندارد که مزد دهنده بخشنده است. آیا خردمندان، او را چشم به راه امید، دلبستهی امیدمند میبینند؟ آموزگار نباید چنان بر دانشآموز سخت بگیرد که او را نومید و سرخورده سازد، زیرا نومیدی، کفر است؛ و با نادانِ آسوده بال و ایمن و نومید سخن نگوید تا او را به کفر نیندازد. در سخن [حضرت] علی- خدا از او خشنود بادا!- میخوانیم که: [همانا دانشمندِ اندرز دهنده کسی است که نه از آمرزش خداوند بزرگ نومید است و نه از نیرنگ و ترفند پروردگار ایمن.» (13) و از نگاه و نگرش خویش در گونههای این حدیث، بیاعتنا نمیگذرد. در حدیث است که «کاستن و کم گذاشتن از سخن، کار اهریمن است». و نباید [آموزگار] با [شاگردِ] شنونده، بسیار پرگویی کند، که این کار خستگی و دلزدگی بر جا میگذارد و نادانیاش را در چهرهاش مینمایاند؛ یعنی همان گونه که به او گوش میدهد نه بر او میافزاید و از وی میکاهد، زیرا خیانت فرد در دانش از خیانتش در دارایی، سختتر است. و از هر آنچه شنیده است، سخن نگوید، زیرا گاهی بخشی از آن دروغ و با درستی و واقعیّت همخوان نیست و چه بسا شنونده با آن به چیزی فرو میافتد که لغزش و خطاست. همانا هرکس از دانش تنها با شنیدن، چیزی بگوید و درستیاش را بررسی نکند، و به شیوهی شبهه و گستاخی سخن براند، بی حساب و کتاب به دوزخ درآید. یعنی این سخن بس که بی آنکه نیازی به حسابرسی باشد، به دوزخ درخواهد آمد. و بر آموزگار نیست تا در پرسیدن از دانشآموز خواهانِ لغزش او باشد (14)، بلکه با مهربانی و نرمی، [به پرسشها] پاسخ دهد. و خداوند به درستی، آگاهتر است.
باب سوم: دربارهی دانشآموز
پس از آنکه فرزندان به چهارسال و چهار روز رسیدند، بر پدران است ادب کردن و تربیت فرزندان و فرستادنشان پیش آموزگار، زیرا اگر پدر پسرش را ادب نکند و خوب ادب نیاموزد و در نزد آموزگار ننشیند، نشانههای کثر روی در همگی اندامش، به ویژه در زبانش، نمایان خواهد شد و استعداد و شایستگیاش از میان خواهد رفت و نادانی و سرکشی و گونه گون نافرمانیاش پدید خواهد آمد. پس پدر، سهم خویش را از بدکرداریاش به دست میآورد و همان گونه که پسرش کیفر دیده است، او هم کیفر میشود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «هر کدام از شما شباناید و هرکدام نسبت به [کار واکنش] مردمِ خویش بازخواست میشوید.» زیرا همانا آفرینش هر کسی بر [شالودهی] اسلام است و هر کسی شایستگی و استعداد برای دانش دارد و دیگر نیکبختیهای (15) دینی و دنیایی و بیرون رفتِ آنها از کفِ فرزندان، به خاطر پدر و مادر است. همین گونه فرموده است: «هر فرزندی برابر سرشت اسلام زاده میشود، جز آنکه پدر و مادرش او را یهودی و نصرانی و زردشتی میکنند…» -پایان حدیث. همچنین هر فرزندی با شایستگی و آمادگی و استعداد بر دانش زاده میشود، جز آنکه پدر و مادرش او را نادان بار میآورند. زیرا هرگاه فرزندان، ادب؛ دانش؛ آگاهی و گونه گون نیکبختیهای این جهان بیاموزند، از این ویژگیهای پسندیده پاداش فراوانی هم برای خودِ او و هم برای پدر و مادرش به دست میآید. چنانکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «هر گاه انسان بمیرد، کار و کنش او از وی بریده و گسسته میشود، مگر از سه کس: بخششِ (صدقه) پیوسته و روان، یا دانش که از آن [مردم] بهره برند، یا فرزندی شایسته و نکو که برایش دعا کند»- همان گونه که [پیشتر] گفته آمد.
گویند مردی پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد و گفت: ای پیامبر خدا! مزد کسی که به فرزندش قرآن آموخته است چیست؟ [حضرت]- بر او درود!- پاسخ داد: قرآن سخن خداوند بزرگ است و پایانی ندارد. سپس جبرائیل- بر او درود!- آمد و گفت: ای محمد: خدایت درود میفرستد و میگوید هر کس به فرزندش قرآن بیاموزد، گویی ده هزار بار حج خانهی خدا به جا آورده است، و ده هزار بنده آزاد کرده است و ده هزار مستمند گرسنه را خوراک داده است، و ده هزار برهنه را پوشانده است و برای هر حرفی ده خوبی برایش مینویسد و بدیهایش را میزداید، و [قرآن] تا رستاخیز با او در گور خواهد ماند، و در پیشگاه خداوند بزرگ حجت خواهد بود و تا به بهشت درنیاید از وی جدا نشود.
بر هر مسلمانی است تا بر زبان پسرش سخن خوب و شیرین و واژگان نمکین روان سازد، و به هنگام سخن گفتن از کلمههای ناسزا و پوچ بپرهیزاند. همان گونه که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «فرزندانتان را گرامی بدارید و ادبهای آنان را نیکو سازید». یکی از ادب آموزیهایش این است که از عطسه زننده و آشامنده فاصله بگیرد و مزاحمت نیافریند، کفشهایش را [پیش از آمدن به مسجد یا خانه] از گرد و خاک پاک کند، دست بوسی به هنگام بیرون آمدن از گرمابه، و چهار زانو نشستن، برخاستن پیش پای بزرگتر و باز کردنِ در برای وی به هنگام رفتن، و مانند آن. این تربیت بر پدر و نه بر استاد واجب است، زیرا فرزند در کودکی گفتهها و کردهها را میشنود و میبیند؛ چنان که گفتهاند: دانش در خُردسالی مانند نگاره بر سنگ است. بر دانشآموز است از فرمان استادش پیروی کند، مگر دستور دهد به انجام دادن کارهای زشت و آنچه خداوند بازداشته است، که با آن رو در رو بایستد و ناسازگاری کند. بر دانشآموز است تا دانش و دانشمند و استادش را بزرگ بدارد.
بدان که دانشآموز به دانش دست نمییابد و از آن بهره نمیبرد مگر با بزرگداشت دانش، دانشمند و استادش گفتهاند جز با احترام نهادن، کسی کس نشد و فرو نیفتاد مگر با دست برداشتن از ارج نهادن. گفتهاند: احترام نهادن از فرمان بردن بهتر است. آیا نمیبینی که با نافرمانی (گناه کردن) کافر نمیشوند، ولی با سبک شمردن گناه کافر میشوند؟ بزرگداشت دانش، نشانهی بزرگداشت استاد است. [امام] علی- خدایش از او خشنود بادا!- گفته است: «هرکس حرفی به من آموزد، منم بندهی آن کس» و باز فرموده است: «هر که حرفی به من آموخت، مرا بندهی خود کرد، خواهد مرا فروشد یا آنکه به کارم گیرد». چه نیکو گفتهاند: سزاوارترین حق را حقِّ آموزگار دیدم و بایستهترین بر هر مسلمان از نظر پاسداری، شایسته است که برای یاد دادن هر حرفی به او هزار درهم پیشکش دهند. شمس الائمّه حَلوائی (16) گوید: «جز این نبود که با بزرگداشت آموزگار بدین دانش دست یافتم».
دانشآموز باید با فروتنی سخن گفتن، چرب زبانی، نیایش، خدمت، یاری دادن و مانند آن، در پی شادمانی آموزگار برآید، و حقّ استاد را بر حقّ پدر و مادرش و دیگر مسلمانان واپیش نهد؛ چنان که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «بهترین پدران، کسی است که به توآموخت» و نیز: «جز این نیست که آموزگار، پدرِ تو است، همچون پدر نسبت به فرزند»، بلکه در حقیقت، او پدر است، زیرا پدر سبب زندگیِ گذران و نابود شدنی است ولی آموزگار سبب زندگی پایدار و جاوید است. برای همین است که حقش را بر حقّ پدر و مادر واپیش میدارند. یکی گفته است: سه پدر داریم، پدری که تو را پرورانده است؛ پدری که به تو فرزند داده است (پدرزن) و پدری که به تو آموخته است. بهترین پدران کسی است که به تو آموخته است. یحیی بن معاذ گوید: «آموزگار از پدران و مادران تان بهتر است، زیرا پدران و مادرانتان شما را از آتش این جهان نگاه میدارند، ولی آموزگار خوب از آتش آن جهان»، در خبر است که به اسکندر ذوالقرنین گفتند: چرا استادت را بیش از پدر و مادرت بزرگ میداری؟ گفته چون پدرم مرا از آسمان به زمین فرود آورد، ولی استادم مرا از زمین به آسمان برکشید. شاگرد نباید چیزی از داشتههایش را بر استادش دریغ دارد و از آنچه دربارهی لغزشهایش از او میشنود به بهترین گونه برداشت کند. همان گونه که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «برداشتن مؤمن به کار شایسته و نکو، نزدیکترین به کامیابی است که همان رستگاری و رهایی است.» و نباید به هنگام فراگیری و گوش دادن به [درس] استاد بخندد یا بازی کند، که پیش از او میمیرد. و نباید در دانش با او بستیزد و به ناسازگاری برخیزد، زیرا با این کار، بر کوبهی گمراهی میکوبد و خستگی و پژمردگی بر جا مینهد. بزرگداشت کتاب و دراز نکردن پا سوی آن، بزرگداشتِ دانش است. شاگرد باید جز با پاکی (طهارت) کتاب را برندارد و کتاب تفسیر را بالای دیگر کتابها بگذارد؛ روی کتاب چیز دیگری ننهد، و پیشاپیش استادش گام برندارد و به جای او ننشیند و جز با اجازهی وی آغاز سخن نکند و به هنگام خستگی استاد از او نپرسد. کوتاه سخن آنکه به هر راه و روشی خرسندی استادش را به دست آورد و از ناخرسندیاش بپرهیزد.
بزرگداشت همشاگردیها، بزرگداشت فرزندان استاد و وابسته و خاندان او، نشانهی بزرگداشت دانش است. نویسندهی الهدایه (17) آورده است که یکی از بزرگ پیشوایان بخارا بر سرِ درس نشسته بود و گاهی در میانهی درس برمیخاست. از او پرسیدند چرا برمیخیزی؟ پاسخ داد: پسر استادم با کودکان در کوچه بازی میکند و گاه گاهی به آستانهی در که میآید، هرگاه او را میبینم به پاسِ بزرگداشت استادم، برای فرزندش به پا میخیزم. چاپلوسی و چرب زبانی زشت و نکوهیده است، مگر در دانشاندوزی. تنها اینجاست که شاگرد برای بهرهوری از استاد و همشاگردیهایش باید چاپلوسی کند. ابوبکر صدّیق- خدا از او خشنود بادا!- گفته است: «شکیبایی، آذین دانش است و خاکساری، آذین دانشجو»- چنان که [پیشتر] آوردهایم.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «چاپلوسی از خوی و منش مؤمن نیست، مگر در دانشاندوزی».
بایسته است دانشجو به دانش و فرزانگی با بزرگی و ارج و احترام گوش بسپارد. از نشانههای بزرگداشت استاد آن است که در پنهان و پیدا برای استادش نیکی بخواهد و او را دعا کند و کمر به خدمت وی بندد و به یاریاش برخیزد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «هر کس به بندهای یک آیه از کتاب خدای بزرگ بیاموزد، مهترِ اوست که از وی جدا نمیشود.» شاگرد باید استادش را یاری کند و کسی را بر او نگزیند، زیرا چنین کاری هر آنچه را از وی آموخته است بر باد میدهد. بر دانشجو است تا با پاکیزگی و پیرایش خویش از خوی و منشهای زشت و پست، دست به کار شود، برابر این فرمایش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) که: «اسلام بر پایهی پاکیزگی ساخته شده است» و این پاکیزگی تنها پوشاک را در برنمیگیرد، بلکه دل و درون را در برداد. دلیل این سخن، فرمایش خداوند بزرگ است که: (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) «جز این نیست که مشرکان پلشت و پلیدند» (توبه/28). پیداست که پلشتی و ناپاکی تنها ویژهی جامه و پوشاک نیست. کسی که در پنهان پاکیزه نیست، دانش سودمند نمیپذیرد و از تابش دانش پرتو نمیگیرد. (18)
بر دانشجوست که خود، گونه و سنخ دانش سودمند را برنگزیند، بلکه کارش را به استاد وانهد، زیرا استادش در این راه تجربههایی به دست آورده است و بهتر میداند هر کسی چه باید انجام دهد و با سرشت و خوی او چه چیزی سازگار است. برهان الدین [مرغینانی]- خدایش بیامرزاد! گوید: دانشجو در روزگار پیشین، کارش را به استاد وا مینهاد و به خواسته و آرمانش میرسید، ولی اکنون شاگردان خود برمیگزینند و برای همین است که به خواستهشان از دانش دست نمییابند. بر شاگرد است تا بر استاد، خود بزرگ بینی نفروشد و بر ضدّش همدستی نکند، بلکه زمام کار به دست استاد سپارد. شاگرد باید از خوراکِ خود بکاهد و از زادگاه و بوم و برش دور شود تا دلش برای دانش آسوده گردد. چنان که گفتهاند: (مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَینِ فِی جَوْفِهِ) «خداوند در درون هیچ کس دو دل ننهاده است» (احزاب/4) همچنین گفتهاند: تا سراسر خویش را به دانش ندهی، دانش، پارهای از خود را به تو نمیدهد.» شاگردان باید به هنگام خواندن درس، چنانچه ضرورتی پیش نیاید، نزدیک استادش ننشیند، بلکه باید میان او و استادش به اندازهی یک کمان فاصله افتد. شاگرد باید در دانشاندوزی، آهنگ خرسندی خداوند بزرگ، اندیشهی آن گیتی، نادانیزدایی از خویشتن و دیگر نادانان، بازسازی دین و ماندگاری اسلام با دانش در سر بپروراند و برداشتن نعمتِ خرد و تندرستی سپاس گزارد، و به روی آوری مردم و به دست آوردن کالای این جهان و گرامی شمرده شدن در نزد پادشاه و دیگری دل نبندد و این چیزها را در دل و درون خویش راه ندهد. حمّاد، استاد ابوحنیفه، گفته است: (19)
مَن طَلَبَ العِلمَ لِلمَعادِ *** فازَ بِفَضلٍ مِن الرَّشادِ
فیالخُسرانَ طالَبِیه *** لِنیلِ فَضلٍ مِن العِبادِ
«هر که دانش را برای روز واپسین آموزد، به فضل راهنمایی، کامیاب از آن بیرون آید؛ وای بر زیان دانشجویانی که برای دستیابی به فضل بندگان [خدا] به دنبال دانش برآیند!»؛ البته مگر برای فرمان به شایست و وازدن از ناشایست (امر به معروف و نهی از منکر) و اجرای حق و راستی و سرافرازی دین، در پی جاه و مقام برآید. (20) باید در روزگار ما جامه و پوشاک استاد و دانشجو بهترین و دستارش (عمامه) بزرگترین و آستینهایش از نادانان فراختر باشد. چنان که ابوحنیفه- خدایش بیامرزاد!- به یاران و شاگردانش میگفت: دستارتان را بزرگ ببندید و آستینهایتان را فراخ کنید. این را گفت تا دانش و دانشمند را کوچک نشمارند. کسی که به شیوههای رفتاری دانشمندان زمانهی ما خرده میگیرد و آنها را، که برای برپایی حق و سرافرازی دانش و بازسازی دین است، نکوهیده میشمارد، کفر میورزد. و اما کارهایی که تنها برای عرف و بزرگداشت میان خود آنهاست، چیزی نیست.
و رواست که در آموختن با پدر و مادر ناسازگاری کند. گفتهاند: هر آنچه از نابودیاش با نادانی ایمنی نباشد، در پی دانستنش برآمدن، واجب عینی است و دست برداشتن از آن روا نباشد. (21) اگر پدر از دانشجوییاش او را باز دارد، خواه مسائل اعتقادی باشد: مانند شناخت پروردگار و صفات او، و آنچه برایش واجب و بر او حلال، و آنچه رواست، و اینکه خدایی جز الله نیست و محمد بنده و پیامبر راستگوی خدا در گفتار و کردار خویش است؛ یا از عبادت و طاعتی است که به برون (ظاهر) بستگی دارد، مانند طهارت، نماز، روزه و مانند آن، یا از آنچه به درون (باطن) وابسته است، مانند نیّت و آهنگ درون، نابی و سرگی (اخلاص)، توکل، شکیبایی، سپاس و جز اینها؛ یا از نافرمانیها و گناهانی که به نمود و ظاهر بستگی پیدا میکند مانند نگاه به زن بیگانه و نامحرم یا پسر از روی شهوت، و پشت سر کسى سخن گفتن؛ و هر آنچه به زبان وابسته است، همچون حسد، بزرگ بینی، سالوس، بدگمانی و مانند آن. زیرا شناخت چنین چیزهایی و نیز دانستن و در پی آنها برآمدن بر شخص مکلف (22) واجب عینی است، هرچند پدرش به او اجازهی آن را نداده باشد.
بر دانشجوست تا در آموختن، مهمتر را بر مهم در دانشها واپیش دارد، که به ترتیب صرف و نحو (دستور زبان) و مانند این دو دانش است، زیرا دانشمندان در دانشها جز به سبب لفظها و کلمهها به خواستهی خویش نمیرسند، واژگان فرا دست نمیآیند مگر با صرف و نحو.
آوردهاند که عبدالله بن مبارک میگفت: «پدرم مرد و شصت هزار درهم برایم بر جا نهاد؛ سپس من سی هزار درهم در راه آموختن فقه و سی هزار دیگر را برای یادگرفتن دستور زبان و ادبیات هزینه کردم. ای کاش چیزی را که برای آموختن فقه- سی هزار درهم- هزینه کرده بودم در آموختن دستور زبان و ادبیات هزینه میکردم، زیرا مسیحیان با تحریف یک حرف از کتاب خدای بزرگ، کافر شدند، آنجا که در انجیل دیدند نوشته است: من آن خدایم که عیسی را از مریم دوشیزه متولد ساختم- یعنی جدای از زناشویی (وَلَّدتُ، با تشدید لام)، ولی آن را بدون تشدید لام (وَلَدتُ)، یعنی زادم یا بچه آوردم خواندند و کافر شدند. گفتهاند: دستور زبان و (دانش نحو) برای جوان، آذین است، از هر جا آید آن را گرامی دارد. کسی که با دستور زبان آشنا نیست، باید خاموش بنشیند. شاگرد باید از هر دانش، بهترین و راهبرترین آن را فراگیرد، یعنی آنچه دارندهاش را به راه راست رهنمون است، مانند فقه، حدیث و تفسیر از دانشهای دینی، صرف و نحو و معانی از دانشهای زبان تازی، شافعی- خدایش بیامرزاد! – گوید: «همانا دانش، سرچشمهای فریباست، پس از هر دانشی، بهترینش را فرا گیرید»، و دانش آموز باید بنویسد و بهره گیرد، و از هر رشتهای، بهرهی سرشاری برگیرد ولى نه افزون بر اندازهای که نیاز دارد، زیرا از هر رشتهای دانستن و بهره جستن، برای دانش لازم است. همچنین گفتهاند: هر کس از خدای بزرگ، تنها دانش کلام بخواهد زندیق میشود، و هرکس از خداوند تنها پارسایی، بیهمراهی با دانش، بخواهد تازه آوری در دین (بدعت) انجام داده است، و اگر تنها خواستار فقه شود تبهکار از کار در آید، ولی اگر چند رشته بخواند از همهی اینها رهایی مییابد. بر دانشجوست تا همیشه دوات در دست، آنچه را از نکتهها و سودمندیها میشنود، بنویسد (23). برای همین است که گفتهاند: آنچه از بر کنند، بگریزد و آنچه بنویسند بماند. (24) گویند، بهترین دانش چیزی است که از دهانهای افراد نگاهداری شود زیرا از برنمیکنند. ولی اگر در دل دانشجو نشانی از دانش نماند، چیزی از دانش و دانشاندوزی را نشان ندهد، زیرا هر گاه دانش به درون گوش نشیند، او را سود رساند، و همچنین به آنچه آموخته است رفتار کند و رهایش نسازد. همان گونه که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: «آنچه سراسر به دست نیاید، همگی و سراسر آن را از دست ندهند». (25)
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: «هرکس به آنچه یاد گرفته است، رفتار کند، خداوند بزرگ دانشی را برایش بر جا مینهد که نمیدانسته است». و شاگرد باید خوب بپرسد، زیرا خوب پرسیدن، نیمی از دانستن است. پرسیدن، کلید گنجینههای دانش است، زیرا سینههای دانشمندان گنجینههای دانشاند که درهای آنها- یا دهانهایشان- با پرسیدن گشوده میشود. بر دانشجوست تا در کودکی و پیش از بلوغ یا پس از آن، دانش اندوزد.
همان گونه که گفتیم، در حدیث است: کسی که در خردسالیاش دانش میآموزد، مانند نشان بر سنگ خاره یا نگاره بر سنگ است. دانش در بزرگسالی، مانند نقش بر گِل رُس است، و کسی که در بزرگسالی دانش میاندوزد، گویی بر یخ مینگارد که زود آب میشود و نابود میگردد [نقش بر آب میشود]، مگر کسی را که خدایش ره بنماید، چرا که برای رهنمونی خدا هیچ چیز بازدارنده نیست. بر شاگرد است تا از هر دانشمندی کم سال و بزرگ سال توانگر و تهی دست، فراگیرد. در فراگیری دانش از هر کسی که پایگاه فروتری نسبت به او دارد، درس بیاموزد، زیرا دانش گمشدهی دانشمند است؛ هر کجا بیابد، آن را برگیرد. همچنین دانش انگیزهی رهایی از زندگیِ نادانی است و هر کس از نادان، پناه و گریزگاه بخواهد، نابود میشود [زیرا درنده] میان بزرگ و زبون جدایی نمیاندازد. همچنین با کسی که در پی پناهجویی از درندگیِ نادانی است، میان فرادست و شریف و زبون و فرودست [در یادگرفتن] جدایی نبیند و فرقی ننهد. بر شاگرد است که برای دانشجویی، کوشش، پی گیری و مراقبت نشان دهد. این فرمایش خداوند، اشاره همین است: (وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا) «کسانی که در راه ما میکوشند، آنان را به راههایمان رهنمون خواهیم بود» (عنکبوت/69) پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نیز فرمود: «هر کس در پی چیزی برآید و آستانهای بیابد و بر آن بکوبد، پاسخ گیرد». (26)
گفتهاند: به اندازهی کوششت، به دست آوری. دانشجو باید رنج و سختی ببیند، زیرا دانش گنجی است که بی رنج و دشواری به دست نمیآید (27). اگر کسی یک ساعت بر رنج دانش شکیبایی نورزد، همیشه در تاریکیهای نادانی فرومیماند.
از سه کس باید دانش اندوخت: از آموزگار، از دانشجو و از پدر،- اگر زنده باشد. (28) هر گاه یکی از اینان از دست برود، دانش از دست خواهد رفت. بر دانش آموز است تا به پیگیری درس و بازگویی آن در آغاز و پایان شب برآید، زیرا میان دو نماز شام و خفتن و گاه سپیدهدمان، هنگامی فرخنده است، گفتهاند:
یا طالِبَ العِلم با شِرِ الوَرَعا *** و جانِبِ النَّومَ و أتركِ الشِّعبَا
وَ دُم عَلَی الدَّرسِ لا تَفارِقهُ *** فإِنَّ العِلمَ بالدّرسِ قامَ و اُرتَفَعا
«ای دانشجو! پارسایی پیشه کن و از خواب کناره بگیر و دست از سیری بردار، و به درس خواندن ادامه بده و از آن جدا مشو، زیرا دانش با درس خواندن برپایی و والایی یافته است. (29)
بر شاگر است تا در دانش و جز آن، همت والا به کار بندد، زیرا هر کسی با همت خویش پرواز میکند، مانند پرنده که با دو بال خود میپرد. (30) گویند:
عَلى قَدرِ أهلِ العَزمّ تَأتى الغَرائِمَ… بیت (31)
«کارهای سترگ به اندازهی گرامیان میآیند».
ولی اگر شاگردی همت داشت و کوشایی نداشت، دارای کوشش بود ولی همت والا نداشت، از دانش جز اندکی به دست نخواهد آورد.
بر شاگرد است، پاکی و شایستگی، زیرا دانشی که با تبهکاری و زشتکاری به دست آید، به دارندهاش سود نمیرساند و او را از تاریکیهای نادانی رهاییاش نمیدهد؛ پس بر اوست تا آنچه را دانسته است به کار بندد زیرا دانشجو کسی است که به پرهیزگاریاش بیفزاید تا اینکه در دو سرا از رستگاران باشد.
بر دانشجوست تا برای آنچه از دانش، اندوخته است سپاس گزارد. ابوحنیفه- خدایش بیامرزاد!- گفته است: «همانا با کوشش و سپاس به دانش رسیدم، هر کجا دانستم و بر دانشی آگاهی یافتم تا گفتم سپاس مر خدا را، آنگاه دانشم فزونی گرفت». دانشجو بر خویشتن و خرد خویش تکیه نکند و خدا توکل نماید، و از خداوند بزرگ یاری جوید، و هر کس به خدا تکیه زند، خدا او را بس است و به راه مستقیم راهش مینماید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «هرکس در دانشاندوزی پرهیزکاری نورزد، خداوند بزرگ او را به یکی از این سه چیز گرفتار خواهد ساخت؛ یا در جوانی او را میمیراند، یا او را به روستا (32)ها میاندازد، یا وی را به خدمت به پادشاه قدرت گرفتار میکند». (33)
هرچه دانشجو پرهیزکارتر باشد، دانشش، سودمندتر، آموختن برایش آسانتر و بهرهاش بیشتر خواهد بود. بر شاگرد است تا چیزی به کار گیرد که هوش و هشداری آورد و جلوه فراموشی و تنبلی را بگیرد، زیرا نابودی دانش با فراموشی و نافرمانی است. تنبلی از بسیاریِ بلغم زاید و بلغم آبنوشی فراوان آورد، و آب نوشیِ بسیار از خوردن بسیار زاید، پس از آن بپرهیز. همچنین است خوردن سیب ترش و نگریستن به دار آویخته و به سنگهای گور، و گذر از میان قطار شتران و انداختن شپش زنده بر زمین و خون گیری (حجامت) (34) از پشت سر بالای گردن، که تنبلی میآورد. و اما خوردن نان خشک و مویز از سوی کسی که گرسنه است، بلغم را میبُرد و میگسلد. همچنین مسواک زدن از بلغم میکاهد و به حافظه و گشاده زبانی میافزاید. همچنین تهی کردن معده، کم خوری و درنگ در سودمندیهای کم خوری، که تندرستی، پاکدامنی و از خودگذشتگی است. گویند:
فَعارٌ، ثُمَّ عارٌ، ثُمَّ عارٌ *** شِقاءُ المَرءِ مِن أجلِ الطَّعام (35)
«ننگ است و ننگ است و ننگ، تیره دلی مرد به خاطر خوراک است».
نیرومندترین ابزارهای از بر کردن، کوشش، پیگیری، کم خوری، فراوان نمازشب گزاردن و قرآن از رو خواندن است. گویند در از بر کردن، چیزی بیش از خواندن قرآن از رو وجود ندارد. دانشجو روز دوشنبه، چهارشنبه، پنجشنبه و آدینه دانش اندوزد، زیرا برایش آسان است. همچنین از انس بن مالک- خدا از او خشنود بادا!- در الخلاصة از زبان پیامبر آمده است که فرمود: «چیزی در روز چهارشنبه آغاز نمیشود، مگر اینکه به پایان آید و سرانجام گیرد» (36). ابوحنیفه- خدا از او خشنود باد!- چنین میکرد. (37)
گویند ابویوسف همدانی (38) هر کاری از کارهای نیک را در چهارشنبه انجام میداد، چون خداوند بزرگ، روشنایی را در روز چهارشنبه آفرید (39).
و اما پیشخوانی (40) برای نوآموز باید به اندازهای باشد که بتواند با یک یا دو بار تکرار، آن را فرا گیرد و [هر روز] به اندازهای بدان بیفزاید که بیرنج و دشواری از برکند. گویند: پیشخوانی یک حرف است و تکرار هزار. پیشخوانی دیروز را پنج بار و پیش خوانی پریروز را چهار بار و همین گونه تا یک بار تکرار کند. شاگرد باید پس از آنکه درس را از بر کرد، بارها تکرار کند، زیرا بسیار سودمند است، حمّاد (41)، استاد ابوحنیفه- خدایش بیامرزاد!- در این باره سروده است:
اَخدُمِ العِلمَ خِدمَةَ المُستَفیدِ *** و أدِم دَرسَهُ بفِعلٍ حَمیدٍ
و إذا ما حَفَظتَ شیئاً اَعِدهُ *** ثُمَّ أکِّدهُ غایَةَ التَأکیدِ
«به دانش چونان دانشجو، خدمت کن و درس آن را با کاری پسندیده ادامه بده. و هر گاه چیزی از بر کردی، دوباره تکرارش کن، سپس با نهایت استواری آن را پابرجاساز».
شاگرد ناگزیر از مباحثه، در میان گذاشتن و طرح موضوع با یکدیگر، رو در رو بحث کردن (مناظره) و رایزنی (مشاوره) است تا راستی و درستی مطلب آشکار شود. سودِ در میان گذاشتن و طرح موضوع با یکدیگر و بحث رو در رو از سودِ تنها تکرار، نیرومندتر است. گویند: یک ساعت در میان گذاشتن و طرح موضوع و گفت وگو از یک ماه تکرار بهتر است. ابوحنیفه با بسیار در میان گذاشتنِ موضوع و مباحثه کردن، در حالی که پیشهی پارچه فروشی داشت، فقه آموخت.
باید شاگرد برای دانشاندوزی به دور دستترین شهرها یا راه دور برود، اگر چه راهی شود و سراسر سرزمین را پیاده پیماید. از شقیق بلخی (42) حکایت کردهاند که به پسرش میگفت: اگر کسی از خاور روانهی باختر میشد و در این راهی شدنش یک کلمه از دانشمندی بهره میجست، نمیگفتم که سفرش بر باد رفته است. آوردهاند که خلف بن ایّوب- خدایش بیامرزد!- پسرش را برای دانش اندوختن از بلخ به بغداد فرستاد و پنجاه هزار درهم به او داد. همین که پسر برگشت پدر به او گفت: چه آموختی؟ پاسخ داد: این مسأله را که زمان غسل از پاکی (طُهُر) در حق دارند، ده است و از زمان قاعدگی کمتر از آن. خلف گفت: سفرت را تباه نساختهای.
فصل: در اندرزها
در اندرزنامهها آمده است که چهار چیز به دید چشم میافزاید: نگاه کردن به قرآن، نگریستن به چهرهی پدر و مادر، نگریستن به کعبه و نگریستن به چهرهی دانشمندان. چهار چیز دید و سوی چشم را میکاهد: خوردن خوراک پرنمک و شور؛ راه رفتن زیر آفتاب سوزان؛ به چهرهی دشمن نگریستن و ریختن آب داغ [بر سر]. چهار چیز دل را سیاه میکند: پرحرفی؛ پرخندیدن؛ پرخوری و حرام خوری. پنج چیز دل راتابناک میسازد: خواندن سورهی اخلاص (توحید)؛ کم خوری؛ نشست و برخاست با دانشمندان؛ بسیار نماز شب خواندن و سبزی خواری. بر چهار چیز تکیه نتوان کرد: خوبی هوا در زمستان؛ خندهی پادشاهان؛ چرب زبانی دشمن و پارسایی زن. بدان که هر گاه بخواهی کاری انجام دهی، نخست آگاه باش که خداوند بزرگ بر فراز تو حاضر و نگرنده است. اگر آن کار خوب است، با فروتنی و رعایت بزرگی خداوند آن را انجام ده، وگرنه از ترس، خشم و کیفرِ پروردگار دست از آن بشو. اگر خواهی با همهی آفریدگان با مهر و دوستی زندگی کنی، هر کسی را که از تو بزرگتر است چونان پدرت، و اگر همسال توست مانند برادرت و اگر از تو کوچکتر است به سان پسرت با او رفتار كن و او را بپا. و به نمایندگی از دوستت چیزی مخر، زیرا کینه و دشمنی بر جا میگذارد، و از آنان وام مستان که وام گرفتن، قیچی دوستی است.
راز خود را با سه تن در میان مگذار: بادهگسار (شادنوش) زن و کودک؛ از کسانی که نماز نمیخوانند و از کسی که زناکار است، زیرا اینان در نزد خداوند و همهی مردم نکوهیدهاند. از کارگران و مانند آنان، دورو و پسر زیبارو و کم خردان و مشنگان (سفیهان) وفاداری مجو. اگر میخواهی عیب تو رو نشود، عیب دیگری را رو مکن؛ چنانکه گفتهاند، مگو، تا نشنوی، و هر کس بر درِ دیگر بکوبد، بر درِ او بکوبند. اگر میخواهی سخن درشت نشنوی، به دیگری سخن درشت مگو. دوستان پدرت را ترک مکن، زیرا دوستان پدر دوستان پسرند. از دشمنان پدرت ایمن مباش و با آنان مجوش. میان زن و شوهرش، شاگرد و استادش و بنده و مهترش سخن مگو.
سپس شایسته است هر دانشجویی این رساله را بخواند و از بر کند و آنچه را از آن شنیده است حفظ نماید، زیرا کسی که شرف و بزرگی دانش و نیک بختی دانشیان و شأن والای علم را در این گیتی و آن جهان نشناسد، و هرکس نکوشد و نشنود [پای درس استاد ننشیند] و بر رنج و سختیاش شکیبایی نورزد به خواستهاش و منظورش نرسد، هیچ گاه نخواهد کوشید؛ پای درس نخواهد نشست و به خواسته و منظورش نخواهد رسید، چرا که هرکس در پی چیزی برآید، ولی نداند چگونه به جست وجویش پردازد و نداند آن چیز را از چه کسی بخواهد و ابزارهایش را فراهم آورد، پیداست که به خواستهاش دست نخواهد یافت. و اما کسی که این رساله را میخواند به بزرگی و دانش و دانشیان پی میبرد و بر روی هم به چگونگی اندوختنش آشنا میشود و به خواست خدا به همگی خواسته و مقصودش خواهد رسید و از ارزانیهای پروردگار برخوردار خواهد شد. و درود بر محمد و خانداش و یارانش همگی باد! (43)
به یاری خداوند بزرگ و پادشاه بخشنده، این کتاب این کتاب پایان یافت. تاریخ سال هزار و نود. (44)
پینوشتها
1- در دو دست نگاشت «برآ» و «برب» آمده است: «به نادان، نادانی و به تبهکار، تبهکاری میافزاید.»
2- معروف کرخی (م: 200 هـ) یکی از ستیغهای پارسایان و متصوفان و از دوستاران علی بن موسی الرضا [علیهالسلام] بود. او در بغداد بزرگ شد و همان جا مرد. وی به نیکویی زبانزد بود. مردم برای شگون گرفتن پیش او میآمدند. حتا احمد حنبل از کسانی بود که نزد او رفت. این جوزی دربارهی گزارهها و آداب وی کتابی نوشته است. زیست نامهی معروف کرخی در صفة الصفوة (چاپ حیدرآباد) 179/2 آمده است.
3- یعقوب بن ابراهیم بن حبیب انصاری (113-183هـ)، یار و شاگرد امام ابوحنیفه و نخستین کسی که مذهب او را رواج داد، فقیه علامه و از استادان و حافظان حدیث و نخستین کسی که برابر دبستانِ فقهی ابوحنیفه نگاشتههایی در اصول فقه نگاشت. ابو یوسف نگاشتههای فراوانی دارد. او در دستگاه قضایی چند خلیفه، قاضی القضات بود.
4- منظورش سرپرستی دستگاه قضایی در روزگاران مهدی، هادی و هارون الرشید عباسی است. ابو یوسف قاضی القضات هارون الرشید بود که رخت از این جهان بربست.
5- ابوحنیفه به حمّاد بن ابی سلیمان (م: 120هـ)، که از تابعان کوچک بود، عنایت میورزید. او از انس بن مالک عامر شعبی و سعید بن مُسیّب روایت کرده است. ابوحنیفه فقیهترین و بینشمندترین یاران و شاگردان حمّاد در مناظره و رأی بود. ابوحنیفه چندی با حمّاد بود و پای درس وی نشست. محمد بن حسن ابن فرقد شیبانی (م: 131-189هـ)، پیشوای فقه و اصول، از شاگردان ابوحنیفه و کسی است که دانش و فقه او را نشر داده است زُفربن هُذیل بن قیس عنبری (110-189هـ) از یاران و شاگردان ابوحنیفه ریشه و تبارش اصفهانی است که در بصره خانه گزید و دادرسی آنجا را بر عهده داشت و در همان شهر چشم از جهان فروبست.
6- در احیاء علوم الدین 11/1میخوانیم: «معاذ بن جبل دربارهی یاد دادن و یاد گرفتن گفته است- و آن را در پیوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم دیدهام: «دانش اندوزید که یاد دادنش برای خداوند نرمی و در جست وجو بر آمدنش پرستش است…». بنگرید به حدیث بلندی که در آنجاست.
7- آنچه در احیاء علوم الدین 10/1، آمده این است: «عیسی- بر او درود!- گفته است: هرکس بداند و رفتار کند و یاد دهد، همان کسی است که در سراپردههای آسمانها به بزرگی خوانده میشود.
8- بنگرید به باب «رویکرد پلکانی به راهنمایی و سامان پایههای باور» در احیاء علوم الدین 94/1.
9- چه زیبا سروده است حکیم ناصر خسرو قبادیانی:
من آنم که در پای خوکان نریزم *** مرین قیمتی دُرِّ لفظ دَری را [مترجم]
10- عکرمه فرزند عبدالله بربری مدنی (م:105هـ)، از تابعان و از داناترین مردم به تفسیر و نبردنامهها (مغازی).
11- احیاء علوم الدین 57/1، در باب وظیفههای راهنمای آموزگار آمده است: «از یکی از دانشمندان چیزی میپرسیدند، ولی او پاسخی نداد. همسر پرسنده پرسید: آیا از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شنیدی که فرمود: «هرکس دانش سودمندی را پنهان دارد، روز رستاخیز با دهنه و افساری از آتش خواهد آمد؟ آنگاه آن دانشمند گفت: افسار را وامیگذارم و میروم، اگر کسی برای دانشاندوزی بیاید و از او پنهان بدارم، باید بر من دهنه بزنند؛ خداوند بزرگ فرموده است: وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ، «و داراییهایتان را به کم خردان مسپارید» (نساء/5).
12- آسانی و سادگی (رُخصت) آسانگیری و اجازهی خداوند است برای بندگان در چیزهایی که بر آنان سبک گردانیده است. در زبان تازی میگویند: رَخّصتُ فُلاناً فی کذا در چنین کاری، به فلانی اجازه دادم، یعنی پس از باز داشتن از آن کار، بدون اجازت دادم- منظور این است که بر آموزگار است که با نادان خودشیفته از گونهگون سبکی و آسانی که خداوند بر بندگانش گرفته است- مانند نماز شکسته (قصر)، با هم خواندن نماز (ظهر و عصر و شام و خفتن)، و نماز هرس (خوف) و بیمار- سخن نگوید، تا مبادا بدین سادگی و سبکی تکبه ورزد و از کیفر ایمنی یابد و بیآنکه نیاز افتد پیش چشمش بد بنماید.
13- گویند نیرنگ خداوند این است که دشمنانش، و نه دوستانش را، به گرفتاری میافکند، گویند که ترفند خداوند شیفته ساختن بندگان است به بندگیها و پرستشهایشان، چنانکه گمان میکنند آن پرستشها و بندگیها پذیرفته آمده است، در حالی که چنین نیست. دربارهی این سخن خداوند که (وَمَكَرُوا مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا یشْعُرُونَ ) «و نیرنگی سخت باختند و ما (نیز) تدبیری شایسته کردیم و آنان در نیافته» (نمل/50) آوردهاند که نیرنگ از سوی خدا، سزایی است که در مجاز بدان نامید شده است. چنان که خداوند بزرگ میفرماید: (وَجَزَاءُ سَیئَةٍ سَیئَةٌ مِثْلُهَا) «و سزای هر بدی مانند همانند همان بدی است» (شوری/40) در حقیقت، دومی بدی نیست، ولی برای جفت آمدن سخن، بدی نامیده شده است. این معنا در سخن خداوند است که «از نیرنگ خداوند ایمن نبود.» یعنی به کمیِ کُنشِ شخصِ شایسته و نیکو تکیه نمیکند و ترس از خدا را فراموش میکند. چنان که گویی به خدا نیرنگ میزند» و خداوند، بهترین نیرنگ بازست» (آل عمران /54).
14- کاری نکند که دانسته و آگاهانه دانش آموز را در پرسشی که از او میکند، وی را به لغزش و اشتباه اندازد.
15- در دست نگاشت «بر آ» به جای سعادات (نیک بختیها)، عادات (رسم ها) آمده است.
16- عبدالعزیز فرزند احمد بن نصر بن صالح حلوائی بخاری، لقب یافته به شمس الائمه (خورشید پیشوایان)، فقیه حنفی (م: 448هـ)، که در پیوند به کارش که شیرینیپزی بود به او حلوایی هم میگفتند، در روزگار خود پیشوای اهل رأی در بخارا بود.
17- منظور برهان الدّین ابن ابی بکر فرغانی مرغینانی (م: 593 هـ)، نویسندهی الهدایة فی شرح البدایة در فقه است که از بزرگ فقیهان مذهب حنفی در زمانهی خود بود. زُرنوجی (م:610هـ) نویسندهی تعلیم المتعلّم طریق التعلّم (چاپ بیروت، المکتب الاسلامی، 1984) از نگاشتههای مرغینانی فراوان آورده است. متن نوشتهی زُرنوجی (ص80) این است: «استاد ما شیخ الاسلام برهان الدین، نویسنده الهدایة- خدایش بیامرزد!- حکایت میکند که یکی از بزرگ پیشوایان بخارا …» و تا پایان. گزارش را آورده است.
18- بنگرید به احیاء علوم الدین 48/1، 49.
19- که در کتاب تعلیم المتعلّم طریق التعلّم زرنوجی (بیروت، المکتب الاسلامی، 1981)، صص67-68 آمده است: است: «استاد پیشوا و بزرگ، ستون دین- حمّاد ابن ابراهیم بن اسماعیل صفّار انصاری، از ابوحنیفه، خدایش بیامرزاد!، این شعر را برای ما میخواند…» سپس آن دو بیت را آورده است. حمّاد بن ابی سلیمان، استاد ابو حنیفه بود که پیشتر از او یاد کردیم.
20- درست متن همین سخن پس از دو بیت بالا در کتاب زرنوحی آمده است.
21- بنگرید به احیاء علوم الدین 14/1 و پس از آن.
22- کسی که عاقل و بالغ است از نظر شرع مکلّف است.
23-در تعلیم المتعلّم طریق التعلّم زرنوجی، ص113 میخوانیم: «دانشجو باید همیشه، شاگرد باشد و خوشهچینی کند تا در دانش به دانشوری و کمال فرا چنگ آرد. راه بهرهگیری آن است که همیشه با خودت دوات داشته باشد تا آنچه از نکتهها و سودمندیهای علمی میشنود، بنگارد.»
24- پیامبر فرمود: «قیِّدوا العِلمَ بِالكِتابة» دانش را نگارش نگاه دارید». برای واکاوی این فرمایش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بنگرید به محمد حسین ساکت، «به بند کشیدن دانش گریز پا»، در مردک نامه2، پژوهشهای ایرانشناسی (یادبود دومین سالگرد درگذشت مزدک کیانفر) (تهران، چاپ اول، 1388)، صص291-330.
25- سخن زبانزدی است. ولی نمیدانم از سخنان پیامبر است یا نه. مولانا گوید:
آب دریا را اگر نتوان کشید *** هم به قدر تشنگی باید چشید (مترجم)
26- در تعلیم المتعلّم زرنوجی، ص88، آمده است: و گویند: هر کسی چیزی بخواهد و بکوشد پیدا میکند، و هر کسی بر دری بکوید و پافشارد، پاسخ شنود». این عبارت، درستترین است. [مولانا سروده است]
گفت پیغمبر چوکوبی بر دری *** لا جرم زان در برون آید سری
27- آنچه در تعلیم المتعلّم زرنوجی، ص88، آمده است: «و گویند به اندازهای که رنج میبری و بردباری میورزی، به هر چه آرزو داری میرسی».
28- در تعلیم المتعلّم زرنوجی، ص88، نیز آمده است: «و گفتهاند: در دانش آموزی و فراگیری به سه تن نیاز فراوان میرود: به شاگر و استاد و پدر اگر زنده باشد».
29- در اصل همین گونه است: در تعلیم المتعلّم، ص90، جامع بیان العلم ابن عبدالبر، (ج92/1) این بیت به عبدالله بن مبارک پیوند یافته است. در بیت دوم نارسایی دیده میشود و شاید درستش این باشد:
وَ دُم عَلی العِلمِ لا تُفارِقهُ *** فانّهُ بالدّرسِ قامَ و ارتفعَا
30- آنچه در تعلیم المتعلّم، ص91، آمده است، این است: «دانشجو ناگزیر از همت والاست زیرا هر کس با همّت
خویش پرواز میکند، مانند پرنده که با دو بال خود میپرد.
31- بیتی زبانزد از بوطیّب متنبی، که مصرع دوم آن این است:
و تَأتی عَلی قَدرِ الكِرامِ المَکارمِ «ارزشهای اخلاقی به اندازهی گرامیان میآیند.»
32- واژهی به کار رفته در متن واژهی رَساتیق (جمع رَستاق) است که تازی شدهی روستای فارسی است. شاید منظور این است که از زندگی در شهرها و در میان دانشمندان برجسته و نامدار باز میماند. [در همین راستاست که مولانا میسراید:
دِه مرو، دِه مرد را احمق کند- مترجم].
33- مانند این سخن در تعلیم المتعلّم، ص126، آمده است.
34- خونگیری گونهای درمان گذشته بوده است که برخی از جاهای سر را زخم میکردند تا از آن خون بیرون آید.
35- در تعلیم المتعلّم، ص97.
36- در حوزههای علمیهی ایران، آعاز درس در روز چهارشنبه است- مترجم
37- آنچه در کتاب تعلیم المتعلّم زرنوجی، ص99 میخوانیم: «استاد ما شیخ الاسلام برهان الدین [مرغنیانی] خدایش بیامرزاد!- بر آغاز پیشخوانی درس در چهارشنبه تأکید میورزید و در این باره به حدیثی استناد میجست و میگفت: پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: چیزی در روز چهارشنبه آغاز نشد، که به پایان نرسید». پدرم (پدر برهان الدین زرتوجی) نیز چنین میکرد.
گمان میکنم نویسندهی این رساله، عبارت را تحریف کرده است و نام ابوحنیفه را در غیر جایش نهاده است. در پانوشت ویراستار کتاب تعلیم المتعلّم آمده است که سخاوی دربارهی این حدیث مینویسد: «به اصلی از این حدیث دست نیافتم».
38- یوسف بن ایّوب یوسف بن حسن هَمَدانی، پارسای صوفی که در بغداد فقه آموخت و در مرو سکونت گزید (م: 525 هـ)، او در تصوف نگاشتههایی دارد. زندگینامهی وی در جامع کرامات الاولیاء نبهانی (چاپ مصر، 339 هـ) 289/2، و هدیة العارفین 552/2 آمده است.
39- گوشهای از حدیثی که مسلم در صحیح خود به نقل از ابو هُریره آورده است 127/8.
40- پیشخوان (سَبق) چیزی است که دانشجو در روز یا هفته از استادش میگیرد و باید آن را بخواند و از بر کند.
41- دربارهی حمّاد بن ابی سلیمان، پیشتر سخن گفتیم. به گمانم این سخن، آشفتگی و درهم آمیختگی نوشتگر یا نویسنده است چون در تعلیم المتعلّم زرنوجی (صص102-103) آمده است که این دو بیت، نخستین هشت بیتی است که سرایندهاش کس دیگری است. زرنوجی دربارهی سرایندهاش میگوید: «و شیخ بزرگ، ستون دین، حمّاد بن ابراهیم بن اسماعیل صفار انصاری، إملایی را از قاضی خلیل بن احمد شجری برای ما خواند…»
42- شفیق پسر ابراهیم بن علی أزدی بلخی، ابوعلی (م: 194هـ): پارسای صوفی، از نامبرداران مشایخ درخراسان است. او از بزرگ مجاهدانی است که در جنگ کولان در فرا رود به شهادت رسید. زیست نامهی او در طبقات الصوفیه 61-66 و وفات الاعیان 187/1 آمده است.
43- این جمله تنها در «برب» آمده است.
44- این جمله تنها در «برب» آمده است.
منبع مقاله :
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول