خانه » همه » مذهبی » واژه‌شناسی حد و تعزیر

واژه‌شناسی حد و تعزیر

واژه‌شناسی حد و تعزیر

مجازات‌ها به دلیل نوع جرم متفاوت خواهد بود زیرا جرایم یا حق‌الله‌اند که جنبه‌ی اجتماعی دارند یا حق الناس که دارای جنبه شخصی هستند و برای هر یک از آن دو نیز یا حکم مشخص گشته و یا تشخیص و اندازه‌ی آن به عهده‌ی حاکم گذاشته

Had - واژه‌شناسی حد و تعزیر
Had - واژه‌شناسی حد و تعزیر

 

نویسنده: عیسی ولائی

 


مجازات‌ها به دلیل نوع جرم متفاوت خواهد بود زیرا جرایم یا حق‌الله‌اند که جنبه‌ی اجتماعی دارند یا حق الناس که دارای جنبه شخصی هستند و برای هر یک از آن دو نیز یا حکم مشخص گشته و یا تشخیص و اندازه‌ی آن به عهده‌ی حاکم گذاشته شده است و این بدان جهت است که انسان جویای تکامل بوده و علم صنعت و تکنولوژی نیز به سرعت در حال پیشرفت هستند. در نتیجه حوادث نامتناهی و جرایم متنوع نیز بروز می‌کند که به هیچ‌وجه سابقه نداشته است. طبعاً به دلیل متناهی بودن و محدودیت نصوص امکان نداشته برای تمام جرایم به ویژه جرایم نوظهور و حادث مجازاتی مشخّص گردد، زیرا احصاء جرایم ممکن نبوده و نیست، لذا با بیان امهّات جرایم تشخیص موارد و حوادث را به عهده‌ی حاکم عادل قرار داده‌اند.

1. معنای حد

الف. حد در لغت

حد در لغت به معنای عقوبت است. (1) در معجم متن اللغة آمده است: حد به معنای منع است. همان‌گونه که به فاصله‌ی بین دو چیز، آخر هر چیز و قصاص گنهگار نیز اطلاق می‌شود. (2) «دهخدا» می‌نویسد: حد عبارت است از: دفع، منع، بازداشتن از کاری، تیز کردن، اندازه کردن، جدا کردن چیزی را از چیزی، حایل میان دو چیز، فاصل میان دو چیز، نهایت هر چیزی، منتهای هر چیزی، اندازه، مقدار و… (3)

ب. حد در قرآن

در قرآن 14 مورد از کلمه‌ی «حدّ» استفاده شده است. در اینجا به چند مورد اشاره می‌شود: «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا». (4) این احکام حدود دین خداست زنهار در آن راه مخالفت مپویید. «الَّا أَنْ یخَافَا أَلَّا یقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ یتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ.» (5) مگر بترسند که حدود دین خدا را راجع به احکام ازدواج نگاه ندارند. پس اگر بترسید که حدود احکام خدا در این مورد رعایت نشود، در چنین صورت رواست که زن از مهر خود برای اخذ طلاق چیزی به شوهر ببخشد. این احکام حدود دین خداست. از آن سرکشی مکنید کسانی که از احکام خدا سربپیچند آنها به حقیقت خود ستمکارانند.
«فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَیرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِمَا أَنْ یتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ یقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ یبَینُهَا لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ.» (6) پس اگر زن را طلاق سوّم داد روا نیست که آن زن و شوهر بار دیگر رجوع کنند تا اینکه زن به دیگری شوهر کند. اگر آن شوهر دوم زن را طلاق داد، زن با شوهر اول که طلاق داده توانند به زوجیت بازگردند. اگر گمان برند که از این پس احکام خدا را راجع به امر ازدواج نگاه خواهند داشت این است احکام خدا که برای مردم دانا بیان می‌کند.
حاصل اینکه: حدود در قرآن به معنای احکام الهی و اوامر و نواهی پروردگار استعمال شده است.

ج. حد در روایات

در روایات حدّ در معنای لغوی و نیز عقوبت معین بکار رفته است. «عن ابی عبدالله قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) انّ الله عزوجل جعل لکلّ شیء حدّاً و جعل علی من تعدّی حدّاً من حدود الله عزّوجلّ حدّاً.» (7) امام صادق (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که حضرت فرمود: خداوند برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است و برای کسی که از مرزها و اندازه‌های الهی عبور کند عقوبت و مجازات مقرر کرده است.
«قال الصادق (علیه السلام) من ضربناه حدّاً من حدود الله فمات، فلا دیة له علینا، و من ضربناه حدّاً من حدود الناس فمات، فانّ دیته علینا.» (8) امام صادق (علیه السلام) فرمود: در زمان اجرای حدّ الهی هرگاه مجرم از دنیا رفت دیه‌ی او به عهده‌ی ما نیست اما هرگاه حد از حدودالناس بود (تعزیرات) و حین اجرای چنین حدّی مجرم از دنیا رفت، دیه‌اش به عهده‌ی ماست.
شاید دلیل چنین تفاوتی این باشد که اندازه‌ی حدود از سوی خداوند مشخص گشته لذا اگر منتهی به مرگ مجرم گردد حاکم مسئولیتی ندارد، اما در تعزیرات تشخیص اندازه‌ی مجازات به عهده‌ی حاکم گذاشته شده طبعاً حاکم باید با در نظر گرفتن حال مجرم به اندازه‌ای مجازات کند که منتهی به مرگ نشود وگرنه مسئول پرداخت دیه است.

د. حدّ در کلمات فقها

در تنقیح آمده است: «الحدود جمع حدّ و هو لغةً المنع… و شرعاً عقوبة تتعلّق بایلام البدن عین الشارع کمیّتها و وجه مناسبة التّسمیه ان العقوبه مانعة من المعاوده.» (9) حدود جمع حدّ در لغت به معنای منع است و شرعاً مجازاتی که شارع اندازه‌اش را مشخص کرده و به بدن وارد می‌شود گویند. وجه تسمیه این است که این مجازات مانع تکرار جرم می‌شود.
محقق حلی می‌گوید: «کلّ ماله عقوبة مقدّره یسمّی حدّاً و ما لیس کذلک یسمّی تعزیراً.» (10) هر جرمی که دارای مجازات مشخص باشد حدّ نام دارد و هر آن چه که غیر از این باشد تعزیر است.
صاحب ریاض می‌گوید: «الحدود جمع حدّ و هو لغة المنع و شرعاً عقوبة خاصّه تتعلّق بایلام بدن المکلّف بواسطة تلبسّه بمعصیةٍ خاصّه عین الشارع کمیّتها فی جمیع افراده.» (11) حدود جمع حدّ در لغت به معنای منع و در شرع به مجازات مخصوصی گفته می‌شود که اندازه‌ی آن را شارع معین کرده و به بدن مکلف به دلیل جرمی که مرتکب شده وارد می‌شود.
اکثر فقهای اهل سنت می‌گویند: حدّ به مجازات‌هایی که از طرف شارع مشخص گشته اطلاق می‌شود. از حنفیه و بسیاری از فقهای غیرحنفی نقل شده که: حد به مجازات‌هایی که حق الله باشد یا حق الله در آن غالب باشد اطلاق می‌شود، لذا به قصاص حد اطلاق نمی‌شود چون حق الناس در آن غلبه دارد. (12)
در الفقه علی المذاهب الاربعه معنای مذکور را به جمیع فقهای اهل سنت نسبت داده و گفته است: «قد عرف الفقها الحدّ بانّه عقوبة مقدّرة حقا لله تعالی.» (13)
حدّ در ماده‌ی 13 قانون مجازات‌های اسلامی این گونه تعریف شده است: «حد به مجازاتی گفته می‌شود که نوع و میزان و کیفیت آن در شرع تعیین شده است.»
حد در ادبیات فارسی به معنای حد شرعی یا مطلق مجازات بدنی استعمال شده است. سعدی می‌گوید:

چرا دامن آلوده را حدّ زنم *** که خود را شناسم که‌ تر دانم

هـ. مصادیق حدود

در مصادیق حدود بین اهل سنت اختلاف است. شافعیه هفت مورد را به شرح زیر برمی شمرند: 1- قصاص 2- بغی 3- ارتداد 4- زنا 5- سرقت 6- قذف 7- شرب مسکرات. (14) مالکیة هشت مورد را از موارد حدود دانسته و «محاربه» را به هفت مورد مذکور اضافه کرده‌اند. (15) حنفیه می‌گویند حدوی که در قرآن ثابت شده پنج مورد است.

1 . زنا:

«الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ».- (سوره‌ی نور، آیه‌ی 2)

2 . سرقت:

« وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیدِیهُمَا».- (سوره‌ی مائده، آیه‌ی 38)

3 . شرب خمر:

«إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ».- (سوره‌ی مائده، آیه‌ی 90)

4 . راهزنی و محاربه:

« إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ یقَتَّلُوا» – (سوره‌ی مائده، آیه‌ی 33)

5. قذف:

« وَالَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً».- (سوره‌ی نور، آیه‌ی 4)
حنفیه قصاص را حدّ نمی‌دانند چون قصاص حق الناس و حدّ حق الله است. همان‌گونه که تعزیر را حد نمی‌شمرند زیرا اندازه‌ی آن مضبوط نیست. (16)
فقهای امامیه نیز همانند اهل سنت اختلاف نظر دارند.
محقق حلی می‌گوید: اسباب حدّ شش تاست: 1- زنا 2- توابع ولواحق زنا (لواط مساحقه، قوادّی) 3- قذف – 4- شرب خمر 5- سرقت 6- راهزنی. (17) علامه حلی در کتاب قواعد الاحکام علاوه بر مواردی که در کلام محقق آمده «ارتداد» را نیز به موارد حدود اضافه کرده است. (18) امام خمینی نیز همانند علامه در کتاب قواعد حدود را مورد رسیدگی قرار می‌دهد. (19) گرچه علامه حلی در کتاب تحریر الاحکام «وطی بهائم و چارپایان» را نیز به موارد حدود می‌افزاید. (20)
در کتاب‌های فقهی دیگر همانند ریاض المسائل (21) و التنقیح (22) الرائع و … به همین کیفیت عمل شده است. البته در کتاب مبانی تکملة المنهاج اسباب حدود را 16 قسم به شرح زیر می‌شمرد:
1- زنا 2- لواط 3- تفخیذ 4- کسی که بدون اجازه‌ی زن مسلمان او را به عقد مرد ذمی درآورد 5- شخصی که لباس احرام به تن دارد پسری را از روی شهوت ببوسد 6- مساحقه 7- قوادی 8- قذف 9- سبّ النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) 10 ادعای نبوت، 11- سحر 12- شراب مسکر 13- سرقت 14- فروش انسان‌های آزاد 15- محاربه 16- ارتداد. (23)

2. معنای تعزیر

الف. تعزیر در لغت

در لسان العرب آمده است: تعزیر در اصل به معنای تأدیب است زیرا عزّر در لغت به معنای ردّ و منع است. (24) در اقرب الموارد می‌نویسد: او را تعزیر کرد یعنی سرزنش و ادبش کرد. مجرم را تعزیر کرد یعنی او را به کمتر از حد تنبیه کرد با سخت‌ترین کتک را به او وارد کرد و او را تکریم و تعظیم کرد. تعزیر در شرع تأدیب کمتر از حدّ را گویند. (25)
ابن اثیر می‌گوید: تعزیر به معنای رجوع، تعظیم و کمک و یاری پشت سرهم است، و در اصل مانع شدن و رد کردن را گویند. کسی را کمک کردی یعنی دشمن را از او دفع کردی و مانع اذیت رسانی او شده‌ای، لذا به تنبیه کمتر از حد، تعزیر گفته می‌شود زیرا با آن تنبیه از تکرار جرم جلوگیری می‌شود. (26)

ب. تعزیر در قرآن

تعزیر در قرآن سه مورد به کار رفته و به معنای تعظیم و تفخیم آمده است.
1. «لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَآتَیتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ…» (27) هرگاه نماز به پای دارید و زکات بدهید و به فرستادگان من ایمان آورید و از آنها اعزاز و یاری کنید.
2. «…فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» (28) پس آنان که به او گرویدند و از او حرمت و عزّت نگاه داشتند و یاریش کردند و نوری را که به او نازل شده پیرو شدند و به قرآنی که روشن کننده دل‌های تاریک است عمل کردند آن گروه به حقیقت رستگاران عالمند.
3. «لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا.» (29) تا تو خود با صالحان امت به خدا ایمان آورده «دین» او را یاری کنید و به تعظیم جلالش صبح و شام تسبیح گویید.

ج. تعزیر در روایات

در برخی از روایات تعزیر به معنای مجازات‌های غیرمعین و در برخی دیگر مجازات‌های معین آمده است همان‌گونه که در بعضی دیگر لفظ ادب و تأدیب و عذاب و تعذیب به کار رفته و در بخشی از آنها نیز به مصادیق تعزیر یعنی ضرب و حبس و … اشاره شده که ذیلاً به نمونه‌هایی از آنها پرداخته می‌شود.
1. «قال سألت اباالحسن (علیه السلام) عن رجلٍ اتی اهله و هی حائض؟ قال: یستغفر الله و لایعود. قلت: فعلیه ادب؟ قال: نعم، خمسة و عشرون سوطاً، ربع حدّ الزانی و هو صاغر، لانّه اتی سفاحاً.» (30)
راوی می‌گوید: از اباالحسن (علیه السلام) در مورد مردی که با زن حائض خود نزدیکی کرده سؤال کردم. حضرت فرمود: استغفار کرده و تکرار نمی‌کند. پرسیدم: آیا ادب (تعزیر) می‌شود؟ فرمود: آری، بیست و پنج ضربه شلاق (یک چهارم حد زنا) در حال ذلت، زیرا او (نوعی) زنا انجام داده است.
2. «عن سماعة، قال: سألت اباعبدالله (علیه السلام) عن الرّجل یأتی بهیمةً، شاةً، او ناقةً، او بقرةً؟ قال: فقال: علیه ان یجلد حدّاً غیر الحدّ، ینفی من بلاده الی غیرها…» (31) سماعه می‌گوید: از امام صادق (علیه السلام) در مورد مردی که با چارپا، گوسفند یا شتر یا گاو نزدیکی کرده سؤال کردم. حضرت فرمود: (به عنوان تعزیر) شلاقی غیر از حد می‌خورد. سپس از شهرش به شهر دیگر تبعید می‌شود.
3. «عن عبدالله بن سنان قال: سألت ابا عبدالله عن الصّبی یسرق؟ قال: یعفی عنه مرة و مرّتین و یعزّر فی الثالثه. فان عاد، قطعت اطراف اصابعه. فان عاد قطع اسفل من ذلک.» (32) عبدالله بن سنان می‌گوید: از امام صادق (علیه السلام) در مورد کودکی که سرقت کرده سؤال کردم. حضرت فرمود: تا دو مرتبه بخشیده می‌شود و برای بار سوم تعزیر می‌گردد. اگر مجدداً سرقت کرد، سرانگشتانش قطع می‌شود. هرگاه برای بار پنجم سرقت کرد، پایین‌تر از سرانگشتان قطع می‌گردد.
4. «عن عبدالله بن سنان قال سألت اباعبدالله (علیه السلام) عن رجلین: افتری کلّ منهما صاحبه فقال: یدرُ منهما الحد و یعزّران.» (33) عبدالله بن سنان می‌گوید: از امام صادق (علیه السلام) در مورد دو مردی که به همدیگر افتراء بسته‌اند سؤال کردم. حضرت فرمود: حد از آن دو دفع و تعزیر می‌گردند.
5. «عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: قضی امیرالمؤمنین من الهجاء تعزیرُ.» (34)
راوی از امام باقر (علیه السلام) نقل می‌کند که حضرت فرمود: مولا امیرمؤمنان در مورد هجو حکم به تعزیر کرده است.
6. «عن ابی هریره قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): لاتعزِّروا فوق عشرة اسواط.» (35) ابی هریره از پیامبر نقل می‌کند که فرمود: تعزیر بیشتر از ده شلاق نیست.

د. تعزیر در کلمات فقها

صاحب ریاض می‌گوید: «و اذا لم تقدر العقوبه یسمّی تعزیراً و هو لغة التأدیب.» (36)
جرمی که مجازات آن را از طرف شارع مشخص نشده باشد تعزیر نام دارد و تعزیر در لغت به معنای تأدیب است.
در تنقیح آمده است: «واذا لم تقدر العقوبه یسمی تعزیراً و هو التأدیب لغةً و قد یطلق علی التعظیم والتوقیر، فهو من الاضداد.» (37) هرگاه اندازه‌ی مجازات مشخص نشده باشد، تعزیر نام دارد و تعزیر در لغت به معنای تأدیب است. تعزیر از کلمات اضداد بوده به معنای تعظیم و تفخیم هم آمده است.
محقق حلی می‌گوید: «کل ماله عقوبة مقدرّه یسمّی حداً و مالیس کذلک یسمّی تعزیراً.» (38) جرمی که مجازاتش مشخص باشد، حد نام دارد و اگر مجازاتش مشخص نباشد، تعزیر است. شهید ثانی در اعتراض به کلام محقق می‌گوید: (39) گرچه اصل در تعزیر این است که مقدار مجازات مشخص نباشد و اغلب موارد نیز چنین است اما در پنج مورد از موارد تعزیر مجازات مشخص شده است:
1. کسی که در روز ماه رمضان با همسرش نزدیکی کند به 25 ضربه شلاق تعزیر می‌شود. (40)
2. کسی که زن آزادی را بدون اجازه‌اش به عقد عبدی درآورد و دخول نیز صورت گیرد به 12/5 ضربه شلاق تعزیر می‌گردد. (41)
3. دو نفری که زیر یک پوشش لخت خوابیده باشند به 30 تا 99 ضربه شلاق محکوم می‌شوند. (42)
4. کسی که بکارت دختری را با انگشت زائل کند. (43) به عقیده‌ی شیخ طوسی 30 تا 77 و شیخ مفید 30 تا 80 و ابن ادریس 30 تا 99 ضربه شلاق تعزیر می‌شوند.
5. زن و مرد نامحرمی که زیر یک پوشش لخت خوابیده باشند به 10 تا 99 ضربه شلاق محکوم می‌گردند. (44)
در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه آمده است: تعزیر عبارت است از تأدیب به مقداری که حاکم آن مقدار را برای عدم ارتکاب مجدد کافی می‌داند، بنابراین کسی که عمل حرامی را که داری حد، قصاص و کفاره نباشد مرتکب شود، حاکم به انواع تعزیری که مجرم را از ارتکاب مجدد بازدارد، اعم از تنبیه بدنی، زندان یا توبیخ متوسل می‌شود. (45)
مالکیة می‌گویند: تشخیص مقدار تعزیر با امام و حاکم است. بنابراین از اختیارات حاکم است که برای جلوگیری از تکرار جرم در صورت لزوم دستور صد ضربه شلاق بر مجرم را نیز صادر کند مشروط بر آنکه منتهی به مرگ نگردد. (46)
از جنابله نقل شده که تعزیر نمی‌باید بیش از ده شلاق باشد، اما ابن قیمّ حنبلی در اعلام الموقعین می‌گوید: تعزیر از نظر حنابله گاهی به صد شلاق هم می‌رسد. (47)
حنیفه بیش از 30 شلاق را در تعزیرات به عنوان تنبیه مجاز نمی‌دانند گرچه در مورد لواط کننده قتل را به عنوان تعزیر مجاز می‌دانند و معتقدند که در صورت تکرار عمل لواط تعزیر به اعدام است. (48)

پی‌نوشت‌ها

1. معلوف، لویس، المنجد فی اللغه، الحدّ، جمع حدود: العقوبه.
2. الحد مصدر حدّ اذا منع و الی جزبین الشیئین و من کل شیء، منتهاه، و قصاص المذنب، جمع حدود.
3. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه.
4. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 187.
5. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 229.
6. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 230.
7. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 18، کتاب الحدود و التعزیرات، باب 2، حدیث 2.
8. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 18، کتاب الحدود و التعزیرات، باب 3، حدیث 4.
9. حلی، مقداد بن عبدالله السیوری، التنقیح، الرائع لمختصر الشرائع، ج 4، ص 327.
10. محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 4، ص 932.
11. طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل، ج 2، ص 459.
12. ابوزهره، محمد، العقوبه، ص 59.
13. جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 5، ص 8.
14. همان.
15. همان، ص 9.
16. همان.
17. محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 4، ص 932. (اسباب الاول سنة: الزنا و ما یتبعه و القذف و شرب الخمر و السرقه و قطع الطریق.)
18. فخر المحققین، ایضاح الفوائد فی شرح اشکالات القواعد، ج 4، ص 468.
19. خمینی، سیدروح الله موسوی، تحریر الوسیله، ج 2، ص 455.
20. علامه حلی، تحریر الاحکام، ص 219.
21. طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل، ج 2، ص 459.
22. حلی، عبدالله بن مقداد السیوری، التنقیح الرائع لمختصر الشرائع، ج 4، ص 327.
23. خوئی، سیدابوالقاسم، مبانی تکملة المنهاج، ج 2، ص 166.
24. ابن مکرم، جمال الدین، لسان العرب، (اصل التعزیر: التأدیب… ذلک ان العزر فی اللغة: الرد و المنع.)
25. شرتونی، سعید الخوری: (اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، عزره، لامه و ادّبه و الجانی ضربه دون الحدّ او اشد الضرب، و فخمّه و عظمه. التعزیر شرعاً: تأدیب دون الحدّ.)
26. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث والاثر: (التعزیرالاعاذته و التوقیر و النصره، مرةٍ بعد مرةٍ و اصل التعزیر. المنع و الرد، فکان من نصرته، رددت عنه اعلائه و منعتهم من اذاه، و لهذا قیل للتأدیب الذی هودون الحد: تعزیر، لانه یمنع، الجانی ان یعاود الذنب.)
27. سوره‌ی مائده، آیه‌ی 12.
28. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 157.
29. سوره‌ی فتح، آیه‌ی 9.
30. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 18، کتاب الحدود و التعزیرات، باب 12، حدیث 2، ص 586.
31. همان، باب 1، حدیث 2، ص 578.
32. همان، کتاب الحدود و التعزیرات، باب 28، حدیث 1، ص 522.
33. همان، باب 18، ابواب القذف، ص 451، حدیث 1.
34. همان، ج 5، باب 24، حدیث 2.
35. ابن ماجه، سنن، کتاب الحدود، باب التعزیر، ص 32.
36. طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل، ج 2، ص 459.
37. حلی، مقداد بن عبدالله السیوری الحلی: التنقیح الرائع لمختصر الشرائع، ج 4، ص 327.
38. محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 4، ص 932.
39. نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج 41، ص 254.
40. عاملی، محمدبن حسن الحر، وسائل الشیعه، الی تحصیل الشریعة، ج 18، ابواب بقیه الحدود، باب 12.
41. همان، ابواب، حد الزنا، باب 49.
42. همان، باب 10.
43. همان، ابواب، حد الزنا، ج 18، باب 39.
44. همان، باب 10.
45. جزیری، عبدالرحمان، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 5، ص 397. (اما التعزیر فهو التأدیب بما یراه الحاکم زاجراً لمن یفعل فعلاً محرماً من العودة الی هذا الفعل فکلّ من اتی فعلاً محرماً لاحدُ فیه و لاقصاص و لاکفّاره فان علی الحاکم ان یعزّره بمایراه زاجراً له عن العودة من ضرب او سجن او توبیخ.)
46. همان، ص 398.
47. همان.
48. همان ص 399.

منبع مقاله :
ولائی، عیسی؛ (1380)، ارتداد در اسلام، تهران: نشرنی، چاپ پنجم

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد