خانه » همه » مذهبی » تحلیلی بر علل پیدایش و گسترش تفکر تکفیری و راهکارهای برون رفت از آن

تحلیلی بر علل پیدایش و گسترش تفکر تکفیری و راهکارهای برون رفت از آن

تحلیلی بر علل پیدایش و گسترش تفکر تکفیری و راهکارهای برون رفت از آن

در صدر اسلام و بازه‌ی زمانی نزدیک به آن، حوادثی مثل: جنگ‌های ردّه، جریان خوارج و خشونت، غلوّ غالیان و صدور برخی فتاوای جاهلانه و مغرضانه اتفاق افتاد، که جهان اسلام را گرفتار گرایش‌ها و انحراف‌های دینی کرد،

20287 - تحلیلی بر علل پیدایش و گسترش تفکر تکفیری و راهکارهای برون رفت از آن
20287 - تحلیلی بر علل پیدایش و گسترش تفکر تکفیری و راهکارهای برون رفت از آن

 

نویسنده: محمدرضا وحیدی نژاد (1)

 

مقدمه

در صدر اسلام و بازه‌ی زمانی نزدیک به آن، حوادثی مثل: جنگ‌های ردّه، (2) جریان خوارج و خشونت، (3) غلوّ غالیان (4) و صدور برخی فتاوای جاهلانه و مغرضانه اتفاق افتاد، که جهان اسلام را گرفتار گرایش‌ها و انحراف‌های دینی کرد، اما با بیداری و عکس العمل قاطع ائمه اطهار (علیهم السلام) و صحابه کرام و علمای فریقین جریان‌های فوق، مهار و مورد انکار قرار گرفت. در دو سه قرن اخیر افکار انحرافی بیشتری در میان گروه‌های اسلامی به وجود آمد. مهم‌ترین علل این پیدایش و گسترش عبارتند از: جهل و نادانی، تعصب جاهلی، بدگمانی و بدعت، تندروی و حمایت و پشتیبانی استعمار.
با وجود مخالفت بسیاری از علما و بزرگان، این گروه‌ها توانستند اعتقادات و برداشت‌های ناصواب خویش را از روایات و صحابه و سنت نبوی به نام اسلام و به عنوان تنها دیدگاه صحیح ارائه کنند و به عنوان بازنمایی چهره‌ی اسلام حقیقی و توحید ناب، پیروان سنّی و شیعه (مذاهب خمسه) را که تن به آرای بدعت آلود آنان نمی‌دادند به شرک و کفر متّهم کنند. (5)
آنان به تکفیر بسنده نکردند، بلکه با اعلام جهاد و ترور به کشتار وسیع زنان و مردان و کودکان بی گناه پرداختند و هزاران جنایت غیر قابل توجیه در کشورهای اسلامی انجام دادند. چهره‌ای شوم و مخوف از خود به جا گذارند، اما صهیونیست‌ها و دشمنان قداره بند اسلام در سایه امن قرار گرفتند. (6)
یکی دیگر از عوامل رشد افکار افراطی در میان قشری از مسلمانان؛ تندروی‌های شیعیان افراطی است، همانان که درباره بزرگان دین به غلو پرداختند و آنان را از درجه عبودیّت به الوهیّت رسانده و شریک خدا قرار دادند. حضرت علی (علیه السلام) می‌فرماید: هَلَکَ فِیَّ رَجُلانِ: مُحِبٌّ غالٍ وَ مِبغِضٌ قال؛ «دو کس درباره من هلاک شدند (و گمراه گشتند) دوست غلو کننده و دشمن بدخواه» (7) خوارج و ناصبی‌ها سبب وجود غلات شدند، و غلات نیز بازار خوارج را گرم کردند. (8)
علل و عوامل فوق، موجب گسترش تفرقه و تکفیر در میان مسلمانان می‌گردد که همواره از سیاست‌های ثابت دشمنان برای تضعیف کشورهای اسلامی در منطقه بوده است.
امروزه بزرگ‌ترین عامل تهدید کننده‌ی کیان امت و مذاهب اسلامی، «تکفیر» است. تکفیر یک پدیده‌ی رو به فزونی است که در صورت عدم کنترل و مهار، امکان رشد می‌یابد.
رهبر معظم انقلاب می‌فرماید: امروز کسانی هستند که سلاحشان تکفیر است ابایی هم ندارند که بگویند ما تکفیری هستیم، این‌ها سم‌اند. خوب، این سم را باید از محیط اسلامی خارج کرد. (9)
برای مقابله با تکفیر و برون رفت از این فتنه مخرب، لازم است جهان اسلام از علت‌های تکفیر و زمینه بروز و رشد آن و عاملان تفرقه آگاه گردد. علمای فریقین به کمک آیات و روایات و سنت و سیره پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) روشن گری کرده و اتحاد و الفت را میان مسلمانان حاکم سازند.

مفهوم شناسی کفر و تکفیر

کفر و تکفیر در لغت

صاحب مفردات (10) گوید: «کفر» در لغت به معنای پوشاندن شیء است. شب را کافر گوییم که اشخاص را می‌پوشاند و زارع را کافر گوییم که تخم را در زمین می‌پوشاند. کفرِ نعمت، پوشاندن آن است با ترک شکر. بزرگ‌ترین کفر، انکار وحدانیت خدا، دین یا نبوت است.
«کفران» بیشتر در انکار نعمت و «کفر» در انکار دین به کار می‌رود و «کفور» (بضمّ کاف) در هر دو.
در مجمع البیان آورده: «کفر» در شریعت عبارت است از انکار آنچه خدا معرفت آن را واجب کرده، از قبیل: وحدانیت، عدل خدا، معرفت پیامبر و آنچه پیامبر آورده از ارکان دین. هر که یکی از این‌ها را انکار کند کافر است. راغب گوید: کافر در عرف دین به کسی گفته می‌شود که وحدانیّت یا نبوت یا شریعت یا هر سه را انکار کند.
به هر حال کافر کسی است که همه، یا برخی از اصول یا ضروری دین را انکار کند. برای کفر مراتبی است که شدیدترین آن کفر بالله است. در قرآن می‌خوانیم: (إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ
) (11). (الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی كُلِّ مَرَّة وَهُمْ لاَ یَتَّقُونَ
) (12) و بعد ردّ و عدم اعتناء به رسولانش را مطرح می‌کند و می‌فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ یَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِكَ سَبِیلاً
)- (13) (فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَة اللَّه عَلَى الْكَافِرِینَ
)- (14) و نیز کفر به آیات خدا را و می‌فرماید: (ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ یَكْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ) (15) – (إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ)» (16) و هم چنین کفر به قیامت را و می‌فرماید: (وَمَن یَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیدًا
) (17) – (الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاة الدُّنْیَا …
أُولَئِكَ الَّذِینَ كَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ) (18)- و کفر به حقیقت الوهیّت و صفات ذات واجب و توحید را نیز مطرح می‌کند و می‌فرماید: (تَدْعُونَنِی لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ ) (19)، (ذَلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِن یُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا) (20)- بنابراین، کافر به کسی اطلاق می‌شود که از روی آگاهی و عمد، همه یا برخی از
اصول دین یا ضروری دین را منکر شود.

ریشه‌های تفکر تکفیری

با دقت و مطالعه روی جریانات و حوادث تاریخی و کلامی می‌توان عوامل زیر را به عنوان ریشه و علت‌های اصلی تفکر تکفیری به حساب آورد:

یکم: جهل

الف: جهل و جمود فکری

بر اثر جهل است که حقایق مستور می‌ماند، یا بد تفسیر می‌شود و به صورت یک عقیده جعلی در می‌آید، همانند خوارج که بر اثر جهل و عدم بصیرت، کج فهمی‌های خود را به صورت یک عقیده دینی درآوردند و هر کس نظری غیر از نظر به آنان داشت تکفیر می‌نمودند و با او به ستیز بر می‌خاستند ولو حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) باشد که صاحب سجایا و او را امام و پیشوای خود می‌دانستند.
شهید مطهری می‌گوید:
تکفیر خوارج، ریشه در جهل داشت. تدیّن خیلی شدید و توأم با جهالت و نداشتن توان تجزیه و تحلیل، که بعد به دنبال خودش تنگ نظری و تکفیر و تفسیق آورد. (21)

برخورد امیرالمؤمنان با جهل خوارج

حضرت علی (علیه السلام) می‌خواست با جهالت آنها بجنگد، عبادتشان نیز عین جهالت بود. عبادت توأم با جهالت از نظر امام علی (علیه السلام) که اسلام شناس درجه اول است، ارزشی نداشت. لذا آنها را کوبید.
خطر جهالت این گونه افراد بیشتر از این ناحیه است که ابزار دست زیرک‌‌ها قرار می‌گیرند و سد راه مصالح عالیه اسلام واقع می‌شوند. همیشه منافقان بی دین، مقدسان احمق را علیه مصالح اسلامی بر می‌انگیزند؛ اینها شمشیری می‌گردند در دست آن‌ها و تیری در کمان آن‌ها و موجب گمراهی مردم. علی (علیه السلام) می‌فرماید: «ثُمَّ انتُم شِرارُ النّاسِ وَ مَن رَمی بِهِ الشَّیطانُ مَرامیِهٌ و ضَرَبَ بِهِ تیهَهُ.» (22)

ب: جهل به مرز ایمان و کفر

از جمله مواردی که نبود آگاهی نسبت به آن در تکفیر سهم بسزایی دارد، روشن نشدن مرز اسلام و کفر است. بسیاری از شبهات سلفیان تکفیری که به تبع ابن تیمیه (23) در جهان اسلام به راه انداخته‌اند از این باب است.
اشخاصی که اطلاعی از مبانی اسلام ندارند و به افراد سایر مذاهب به چشم بیگانگان از اسلام نگاه می‌کنند، نوعاً از همین جهالت‌ها برخوردارند. آنان نمی‌دانند که خروج از یک مذهب، خروج از اسلام نیست.

اعتراض ابن فرحان مالکی بر پیشوای وهابیان

ابن فرحان 25 مورد از این نسبت‌ها را در کلام پیشوای وهابیان با ذکر مأخذ و مدارک بر می‌شمرد،
از جمله:
1- کتب مذاهب چهارگانه اهل سنّت را باطل می‌داند؛
2- کسی که به صالحان توسّل جوید، کافر است؛
3- اگر توانایی پیدا کند گنبد و بارگاه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را ویران کند! (و قبور ائمّه اهل بیت (علیهم السلام) و سایر بزرگان بقیع را با خاک یکسان می‌سازد)؛
4- زیارت قبر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را حرام می‌شمارد؛
5- او همه مردم، جز کسانی را که از او پیروی می‌کنند، کافر می‌داند. (24)
حسن بن فرحان در فصل سوّم کتاب خود «داعیه و لیس نبیاً» می‌گوید: متأسفانه شاگردان و مقلّدین شیخ، همان راه او را در تکفیر پیمودند و حکم کفر بسیاری از قبایل عرب و غیر عرب و بسیاری از پیروان مذاهب اسلامی و جمعی از علمای معروف مسلمانان را صادر کردند، از جمله:
1- تصریح به این که اهل مکّه و مدینه (که آن روز مذهب وهّابیّت را نپذیرفته بودند) همگی کافرند؛
2- هر کس دعوت محمّد بن عبدالوهّاب را پذیرفته، ولی عقیده دارد که پدران شان مسلمان از دنیا رفتند کافر است! باید او را توبه دهند. هرگاه از سخن خود توبه نکرد، گردنش را می‌زنند! و مال او تعلّق به بیت المال دارد! و اگر حج به جا آورد؛ چون قبل از قبول وهّابیت بوده مشرک می‌شود و باید حج را اعاده کند،
3- دولت عثمانی کافر بوده و هر کس آن دولت را کافر نداند، کافر است؛
4- اشاعره کافرند و معنای شهادتین را نمی‌دانند، معتزله نیز کافرند؛
5- مانع الزکاة کافر است؛
سپس می‌افزاید: «آیا چیزی از برنامه‌های به اصطلاح جهادی! (و حمله بر مسلمانان) باقی مانده که نگفته باشند».
و در پایان این بحث متذکّر می‌شود که بعد از محمّد بن عبدالوهّاب، موج تکفیر دامان خود وهابیان را نیز گرفت و بعضی بعض دیگر را تکفیر کردند و زنان شان را به اسارت گرفتند! سپس نمونه‌های متعدّدی از آن را با استناد به کتاب الدرر السنیه‌ی ذکر می‌کند. (25)

هشدار قرآن کریم

قرآن کریم صریحاً از متّهم ساختن مسلمانان و حتّی کسانی که در ظاهر ادّعای اسلام می‌کنند (مادامی که منکر ضروریّات اسلام نشده‌اند) منع می‌کند: (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاة الدُّنْیَا) (26)؛ به کسی که اظهار اسلام می‌کند نگویید مسلمان نیستی تا بدین وسیله، سرمایه ناپایدار دنیا را به دست آورید (و اموال او را به غنیمت گیرید).
آیا این آیه شریفه، جایی برای تکفیر مسلمانان، آن هم بر اثر اشتباهات روشن تکفیر کننده در مسئله توحید و شرک باقی می‌گذارد!

خیانت جاهلان متنسک

جاهلان متنسکی که ناآگاهانه به مثابه ستون پنجم دشمن عمل می‌کنند در همه زمان‌ها و همه جا هستند! آنان که موقعیت زمان و اهمیت مسئله را درک نمی‌کنند و به جای خدمت به اسلام، ناخودآگاه بدان خیانت می‌کنند. آنان که در هفته وحدت بر طبّل تفرقه می‌کوبند و به نام ولایت، جنایت می‌کنند، به نام ولایت علی (علیه السلام) که مظهر وحدت بود، منشأ تفرقه می‌شوند. اینان نه از تیزبینی علی (علیه السلام) بهره‌ای برده‌اند و نه از دوراندیشی حضرتش توشه‌ای برگرفته‌اند. نه راه علی (علیه السلام) را می‌شناسد و نه اهداف بلندش را. از درک اهمیت وحدت که خداوند امر کرده عاجزند که علی (علیه السلام) درباره آنان فرمود:
قَد اجتَمَعَ القَوم عَلَی الفُرقَه واتَرقُوا عَلَی الجمَاعَه … کَانّهُم اَئِمَه الکتابِ وَ لَیسَ الکِتابُ اِمَامَهُم لَم یَبقَ عِندَهُم مِنَ الحَقِّ إِلَّا اسمُهُ وَ لَم یَعرِفوا مِنَ الکتابِ اِلَّا خَطَّهُ. (27)
آنان برای ایجاد تفرقه گرد هم می‌آیند و متحد می‌شوند و از جماعت مسلمانان جدا می‌گردند. گویا ایشان پیشوای قرآنند، نه قرآن پیشوای ایشان. از حق چیزی جز اسم در میان شان نمانده و از قرآن چیزی جز خط نمی‌شناسند. (28)

ج) جهل و عدم اطلاع مذاهب از همدیگر

از جمله جهالت‌هایی که در تکفیر بین مسلمانان نقش داشته جهل مذاهب نسبت به یکدیگر است که موجب می‌شود نوع قضاوت‌ها نسبت به یکدیگر بر اساس شایعات بی اساس باشد:

افترا بر اساس شایعات

احمدامین مصری در کتاب «فجرالاسلام: می‌نویسد: «تشیع همیشه پناهگاهی بوده برای کسانی که می‌خواسته‌اند اسلام را نابود کنند».
علامه کاشف الغطاء می‌فرماید: در زمانی که این کتاب منتشر شد، احمدامین با جمعی از علمای مصر در نجف اشرف به منزل ما آمدند و من در آن جا با ملایمت او را بر نوشته اش سرزنش کردم. وی آخرین عذری که در مقابل اعتراض من آورد این بود که من اطلاع و مدارک کافی درباره شیعه نداشته ام. وقتی محققی بزرگ چنین قلم زند، از توده مردم که اطلاع کافی از اسلام ندارند چه انتظار است. امروزه در عربستان، مرکز وحی و کنار خانه خدا بیش از هر چیز با واژّه «هذا کفر» و «هذا شرک» رو به رو هستیم و با اندک چیزی مسلمان را متهم به شرک و کفر می‌نمایند!

جهل و عدم شناخت مقاصد یکدیگر

آشنایی با اصطلاحات هر علمی از ضروریات فهم مسائل آن است و این مطلب در فلسفه و عرفان اسلامی بیش از همه احساس می‌شود، چنان که در مسائل فقهی و اصولی و … نیز چنین است. تکفیرهایی که نسبت به فلاسفه و عرفای اسلام صورت گرفته عمدتاً بر اثر عدم آگاهی به مراد آنان بوده است.

هـ) جهل متأثر از فضای حاکم

بخش مهمی از تکفیرها در تاریخ یک چنین فضایی شکل گرفته است:
1- معاویه در زمان حکومت خود در شام با تبلیغات دروغ، جوّ بدبینی را علیه حضرت علی (علیه السلام) حاکم نمود به گونه‌ای که حضرت در نظر بسیاری از مردم شام کافر به نظر آمد. در چنین فضایی، افرادی که قدرت تفکر ندارند به راحتی متأثر می‌شوند.
2- غلات که در زمان ائمه (علیهم السلام) به صورت یک جریان فکری منحرف در بین شیعیان به وجود آمد. و ائمه (علیهم السلام) شدیداً در مقابل آنان موضع گیری کردند. این واکنش در میان شیعیان به سبب جوّ پدید آمده، با شدت بیشتری دنبال شد. به گونه‌ای که بعدها حتی اگر کسی به حق درباره‌ی امامان (علیهم السلام) به مدح و ستایش می‌پرداخت از اتهام غلو مصون نبود و در کتاب رجال به موارد زیادی از این نوع اتهام برخورد می‌نماییم که اشخاصی به غلو متهم گردیده و تضعیف شده‌اند، در حالی که واقعاً غالی نبوده‌اند.
امام حسن (علیه السلام) می‌فرماید: بین الحقّ و الباطل أربع اصابع فما رأیته بعینک فهو الحقّ و قد تسمع بأذنیک باطلا کثیرا…؛ (29) میان حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است. آنچه را که به چشم خود دیده‌ای درست است. حال آن که با دو گوش خود، نادرستی‌های فراوان می‌شنوی.

2- تعصب جاهلی

نوعی از تعصب به حق است؛
حضرت علی (علیه السلام) درباره‌ی با تعصب به جا و از روی حقیقت می‌فرماید: فلیکن تعصبکم لمکارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور التی تفاضلت فیه المجداء و النجداء من بیوتات العرب … فتعصبوا لخصال الحمد… (30)
تعصب باید برای صفات شایسته و کارهای پسندیده و چیزهای نیکو باشد … پس برای خصلت‌های پسندیده تعصب نمایید …
اگر تعصب در راه حق نباشد، بلکه در راه حمایت از مسلک خود ساخته باشد این تعصب مذموم و نا به جاست. همان گونه که مشرکان می‌گفتند: «انا وجدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم مهتدون» (31)
از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است: لیس منّا من دعا إلی عصبیّه‌ی، و لیس منّا من قاتل علی عصبیّه‌ی، و لیس منّا من مات علی عصبیّه‌ی (32) یعنی از ما نیست هر کس به عصبیت دعوت کند و هر که به آیین عصبیت جنگ کند و هر که بر آیین عصبیت بمیرد. نیز آن حضرت فرمود: مَن کَانَ فِی قَلبِهِ حَبَّة مِن خَردَلٍ مِن عَصَبیَّة بعثهُ الله تعالی یومَ القیامَة مَعَ اعرابِ الجاهِلِ

شگفتی ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی می‌گوید: شگفت آن جاست که تعصب در عقیده با جهالت توأم شود. خوارج از آن جهت شب 19 رمضان را برای قتل علی (علیه السلام) انتخاب کردند که شب عبادت بود و این جنایت را که از نظر آن‌ها عبادت محسوب می‌شد در آن شب انجام دادند. (33)
البته خوارج در قالب یک مکتب منقرض شد، ولی افکار و عقاید آن‌ها در میان مسلمانان باقی مانده است. افراد و گروه‌هایی هستند که در ادامه خط فکری خوارج بر مجهولات و کج فهمی‌های خود تعصب می‌ورزند و خط تکفیری را دنبال می‌نمایند که شاخص آن در جریانات سلفی تکفیری دیده می‌شود و جاهلانه روش خود را به عنوان اسلام اصیل را به دنبال خود می‌کشند و از احساسات آنان در راه مقاصد شوم خود استفاده می‌نمایند و با تنگ نظری شدید هر اندیشه مخالفی را هر چند که مستدل و منطقی باشد تنها به جرم مخالفت با افکار و عقاید خود متهم به کفر و خروج از اسلام می‌نمایند.

مشکل مبارزه با خوارج

مبارزه با خوارج از آن نظر که مردمی معتقد و مؤمن بودند بسیار کار مشکلی بود. آنها مردمی بودند که به اعتراف دوست و دشمن دروغ نمی‌گفتند، صراحت لهجه عجیبی داشتند، عبادت می‌کردند، آثار سجده در پیشانی بسیاری از آن‌ها نمایان بود، بسیار قرآن تلاوت می‌کردند، شب زنده دار بودند، اما بسیار جاهل و سبک مغز بودند. اسلام را به صورتی بسیار خشک و جامد و بی روح می‌شناختند و معرفی می‌کردند. کمتر کسی می‌توانست خود را برای جنگ و ریختن خون چنین مردمی آماده کند. اگر شخصیت بارز و فوق العاده علی (علیه السلام) نبود، سربازان به جنگ اینها نمی‌رفتند. علی (علیه السلام) مبارزه با خوارج را یکی از افتخارات بزرگ منحصر به فرد خود می‌داند و می‌گوید: این من بودم که چشم فتنه را از کاسه سر درآوردم، غیر از من احدی جرئت چنین کاری را نداشت. (34) آن‌ها را با همه جنبه‌های زاهد منشی و عابدمآبی، خطرناک ترین دشمن دین می‌دانست.
اگر این فلسفه و این طرز تفکر – که طبعاً در میان عوام الناس طرف داران زیاد پیدا می‌کند، در عالم اسلام ریشه بگیرد، دنیای اسلام دچار چنان جمود و قشری گری خواهد شد که این درخت را از ریشه خشک خواهد کرد.
مبارزه با خوارج از نظر علی (علیه السلام) مبارزه با یک عده چند هزار نفری نبود، مبارزه با جمود فکری و استنباط‌های جاهلانه و یک فلسفه غلط در زمینه مسائل اجتماعی اسلام بود. (35)

3- بدگمانی و بدعت

اخوان المسلمین و وهابیت
در سال 1929 میلادی که جمعیت «اخوان المسلمین» در مصر تشکیل شد، پیروی از سلف و گروه‌های نخستین اسلام را نجات بخش امت اسلامی دانستند، ولی در عین حال به همه فرقه‌ها، روی خوش نشان داده و غالباً به مسائل سیاسی و در رأس آن تأسیس حکومت پرداختند و به تفکیر روی نیاوردند، اما در مناطقی از حجاز، موجی از تندروی و سخت گیری به راه افتاد و کم کم به تفکیر مسلمانان پرداخته شد و مدعی شدند که اسلام ناب محمدی در اختیار سلف بوده و فهم آنان از کتاب و سنت برای همگان حجت است و هر کس از این راه، عدول نماید، بدعت گذار یا خارج از اسلام است. (36)

روش سلف واقعی

اما روش «سلف» این بود که گوینده شهادتین را، مسلمان تلقی می‌کرد و هرگز قلب مردم را نمی‌شکافت تا از عقیده آن‌ها تفتیش کند. خالد بن ولید به رسول خدا عرض کرد: بسیاری از نمازگزاران، به زبان چیزی را می‌گویند که در دل، قبول ندارند. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ فرمود: إنّی لم أومر أن أنقّب علی قلوب النّاس، و لا أشقّ بطونهم؛ من مأمور نیستم بر دل‌های مردم راه یابم یا باطن آن‌ها را بشکافم. (37) سلف صالح به این روش عمل می‌کردند و جز گروه اندکی به نام خوارج، کسی اهل «تکفیر» نبود. اکنون گروهی که ادعای پیروی از این سلف را دارند، تنها با سلاح تکفیر و انفجار با مسلمانان رو به رو می‌شوند!

ابن تیمیه نظریه پرداز فقهی و کلامی سلفیان

ابن تیمیه از معروف‌ترین علمای حنبلی و نظریه پرداز فقهی و کلامی در باب توحید و شرک است. او با ذکر مصادیق شرک عصر جاهلی و نیز آیاتی که به آن مصادیق اشاره دارد سعی در تبیین مبنای خود دارد. (38)
بخشی از آراء افراطی او
بسیاری از احکام افراطی گروه‌های تند تکفیری از آرا و فتاوای تکفیری وی در باره مسلمانان، سرچشمه می‌گیرد، نظیر:
1- نماز خواندن در کنار قبور، رفتن به مشاهده مشرّفه جهت عبادت در کنار آن‌ها. از قبیل: نماز، اعتکاف، استغاثه، ابتهال و قرائت قرآن مشروع نیست؛ (39)
2- تمام احادیث مربوط به زیارت قبر پیامبر ضعیف، بلکه دروغ است؛ (40)
3- اگر کسی به شخصی که از دنیا رفته بگوید، مرا دریاب، شفاعتم کن … که تنها خدا بر آن قدرت دارد، از اقسام شرک است. اگر چنین گوید باید توبه کند وگرنه، کشتنش واجب است؛ (41)
4- قسم خوردن به غیر خدا مشروع نیست؛ (42)
5- آن چه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع پیشینیان بر آن است حق می‌باشد. حال اگر از این امر لازم آید خداوند به جسمیت وصف شود، اشکالی ندارد، زیرا لازمه حق نیز حق است؛ (43)

ابن بطوطه جهان گرد معروف

در دمشق شخصی بود از بزرگان فقهای حنبلی به نام تقلی الدین ابن تیمیه، در هر علمی سخن می‌گفت، روز جمعه‌ای او را بر منبر جامع دمشق دیدم که مردم را موعظه می‌کرد. از جمله مطالبی که می‌گفت این بود: خداوند به آسمان دنیا می‌آید، همان گونه که من از منبر پایین می‌آیم. این را گفت و از منبر پایین آمد. (44)
6- هر گونه نوآوری در دین را بدعت دانسته و آن را به ضلالت نسبت می‌دهد، مثل: گنبد و بارگاه؛ (45)
7- وی می‌گوید: «من تفاسیری که از صحابه نقل شده و احادیثی که از آنان روایت گشته و بیش از صد تفسیر بزرگ و کوچک را ملاحظه کردم. تا این ساعت نیافتم یکی از صحابه حتی یک آیه از آیات یا احادیث صفات را بر خلاف مفهوم معروف آن تاویل نماید، اما کتاب‌های تفسیر پر از تأویلات صحابه است. در کتاب «الاسماء و الصفات»: تمام تأویلات ذکر شده است؛ (46)
8- تضعیف مغرضانه روایات؛
روایاتی را که مخالف آرای اوست، بدون بررسی سند، جعلی دانسته و می‌گوید: حدیث: «هو ولیّ کل مؤمن بعدی»؛ او (حضرت علی (علیه السلام)) سرپرست هر مؤمنی بعد از من است. یک حدیث دروغ بر رسول خداست، بلکه او در حیات و مماتش ولیِ هر مؤمنی است و هر مؤمنی نیز ولی او در زمان حیات و ممات است؛ (47)
در حالی که بسیاری از علمای عامه، چون: ترمذی، نسائی، ابن حیان، حاکم نیشابوری، طیالسی، احمدبن حنبل و دیگران از طریق جعفربن سلیمان این حدیث را نقل کرده‌اند. (48)
9- انکار حقایق تاریخی
هرگاه با حقایق تاریخی مخالف عقیده خود برخورد می‌کند آن را انکار می‌کند. از جمله این واقعه تاریخی سؤال خلیفه عباسی ابوجعفر منصور است که از مالک سؤال می‌کند: آیا می‌تواند رو به قبر پیامبر کرده و دعا نماید؟
مالک در جواب می‌گوید: چرا روی خود را از پیامبر بر می‌گردانی، در حالی که او وسیله تو و وسیله پدرت آدم نزد خداوند متعال در روز قیامت است. رو به سوی او کن و او را شفیع خود قرار ده تا خداوند شفاعت او را بپذیرد. (49)
ابن تیمیه می‌گوید: «این قصه را احدی نقل کرده و به امام مالک دروغ نسبت داده شد». با این که قاضی عیاض آن را با سند صحیح نقل کرده و گفته آن را از ثقات مشایخش اخذ کرده است. وانگهی مذهب مالک و احمدابن حنبل و شافعی، استحباب استقبال قبر پیامبر هنگام سلام دادن و دعا کردن است. (50)
به همین جهت علمای زیادی از اهل سنت و حنبلی آراء او را مردود دانسته‌اند.
1- ابن جُهبُل می‌گوید: ابن تیمیه ادعا کرده آنچه خدا و رسولش و صحابه گفته‌اند را می‌گوید، در حالی که او مطالبی می‌گوید که هرگز هیچ یک از آن‌ها نگفته‌اند: (51)
2- یافعی می‌گوید: ابن تیمیه می‌گوید خدا بر عرش استوار است و سخن می‌گوید. در دمشق و دیگر مناطق ندا داده شد: هر کس بر عقیده ابن تیمیه باشد مال و خونش حلال است. او مسائل عجیب و غریبی ادعا کرد که به سبب آن زندانی شد؛ چون مباین با مذهب اهل سنت به حساب می‌آمد. (52)
3- ابوبکر حصینی می‌گوید: او به دنبال مشتبهات قرآن و سنت برای ایجاد فتنه است و گروهی از عوام که خدا اراده هلاکشان کرده وی را متابعت کرده‌اند. در او اموری دیدم که قدرت بیان آن را ندارم، زیرا در آنها تکذیب پروردگار است. (53)
4- ابن حجر عسقلانی می‌گوید: او همین که فکر کرد مجتهد است بر کوچک و بزرگ علمای قدیم و جدید ایراد گرفت. (54)

قرن افراط

قرن 12 قرن افراط یک نهضت فکری شده و شرک مسلمانان شدیدتر از شرک مشرکین جاهلی دانسته شد (55) و خشونت‌ها روی می‌دهد. کسانی را که این گروه خشونت گرا می‌کشتند حداقل به زبان، اظهار اسلام کردند ظاهر آیه شریفه هم همین است: (ولا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا) (56)
چگونه این گروه ظاهرگرا به ظاهر قرآن عمل نمی‌کند؟ آیا با صراحت این آیه شریفه، جایی برای تکفیر مسلمانان، آن هم بر اثر اشتباهات روشن تفکیر کننده در مسئله توحید و شرک باقی می‌ماند؟! در جای دیگر می‌فرماید: (وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً) (57) هر کس فرد مؤمنی را عمداً به قتل برساند، کیفر او جهنم است، جاودانه در آن می‌ماند و خدا او را غضب و لعن می‌کند و عذاب عظیمی برای او فراهم ساخته است. این آیه پشت هر انسان با ایمانی را می‌لرزاند! تهدید به آتش دوزخ، آن هم به صورت خلود و دائم، توأم با قهر و غضب الهی، تعبیری است که درباره هیچ گناهی از گناهان کبیره، جز قتل نفس، نیامده است. (58)

پیامبر و برخورد با بدعت

امام صادق (علیه السلام) از قول رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌فرماید:
إِذا رَأیتُم أهلَ الرَّیبِ وَ البِدَعِ مِن بَعدِی – فَأظهِرُوا البَراءَة مِنهُم – و أکثِرُوا مِن سَبِّهِم وَ القَولِ فِیهِم وَ الوَقِیعَة – وَ بَاهِتُوهُم کَیلَا یَطمَعوا فی الفَسَادِ فی الاسلامِ – وَ یَحذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا یَتَعَلَّمُوا [یَتَعَلَّمُونَ] مِن بِدَعِهِم – یَکتُبِ الله لَکُم بذلکَ الحسناتِ – وَ یرفَع لَکُم بِهِ الدَّرَجَاتِ فی الآخِرَة (59)
(هرگاه اهل شک و بدعت‌ها را بعد از من دیدید، پس بیزاری از آن‌ها را آشکار سازید و ایشان را زیاد دشنام دهید [یعنی سخنی که موجب استخفاف آن‌هاست بسیار بگویید] و ایشان را بسیار مذمت نمایید و عیوبشان را ذکر کنید و در مقام الزام آنها طوری استدلال کنید که مبهوت و متحیر شوند تا در [ایجاد] فساد و تبه کاری دراسلام طمع نکنند و مردم از ایشان بترسند و بپرهیزند و از بدعت‌های آنان یاد نگیرند [تا] خداوند به سبب این عمل برای شما اجر و پاداش‌هایی بنویسد و در آخرت مقامات شما را بالا برد.
علامه مجلسی در ادامه شرح حدیث می‌گوید: بدعت آن است که بعد از رسول خدا حکم و فعلی انجام گیرد که نصی برای آن نیامده و داخل در بعض عمومات هم نباشد و نهی خاص، یا عام آن را مردود بداند، لذا هر آنچه که داخل عمومات باشد، مثل: ساخت مدارس و نوشتن کتاب‌های علمی و غذاهای جدید و لباس‌هایی که در زمان پیامبر نبوده است و امثال آن … و نهی از آن نشده است بدعت نمی‌باشد. حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند:
کیف انتم اذا ظهر فیکم البدع حتّی یربوا فیها الصّغیر و یهرم الکبیر و یسلّم علیه الاعاجم و اذا ظهر البدع قیل سنّة و اذا عمل بالسنّة قیل بدعة قیل و متی یا رسول الله یکون ذلک قال: اذا ابتعتم الدنیا بعمل الآخرة؛
شما چگونه اید زمانی که در میان شما بدعتها ظاهر شود تا این که اطفال در آن رشد و نموّ کنند و بزرگان در آن پیر شوند و عوام تسلیم آن گردند تا آن جا که وقتی بدعت ظاهر شود، گویند سنّت است و هنگامی که عمل به سنت شود می‌گویند بدعت است. عرض شد:‌ ای رسول خدا! در چه زمانی چنین می‌شود؟ فرمود: وقتی که شما دنیا را با عمل آخرت خریداری نمایید. (60)

پرهیز از افراط و بدگمانی

گرچه حساسیت در مقابل بدعت تکلیف است، اما اگر این حساسیت، راه افراط را در پیش گیرد منتهی به بدگمانی می‌شود و هر نوآوری و ابتکار را بدعت دانسته و به ورطه تکفیر سقوط خواهد کرد. و این بر خلاف آیات و روایاتی است که از سوء ظن به دیگران به شدت نهی نموده است. در قرآن می‌خوانیم: «و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفواد کل کان عنه مسئولا.» (61)
امام صادق (علیه السلام) از امیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین نقل می‌فرماید:
ضَع اَمرَ أخِیکَ عَلَی أحسَنِهِ حَتَّی بَأتِیَکَ مِنهُ مَا یَغلِبُکَ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِکَلِمَة خَرَجَت مِن أخِیکَ سُوءاً وَ أنتَ تَجِدُ لَها فِی الخَیرِ مَحمِلاً …؛ (62)
هر گفتار و کرداری که از برادر دینی ات سر زده آن را بر بهترین وجه ممکن حمل نما، گرچه به ظاهر خوب نباشد، و از آن بازرسی مکن تا دلیل قطعی و مانعی از تأویل به دستت بیابد و اگر کلمه‌ای از او صادر شود که دو توجیه دارد بر تو لازم است که آن را به خوبی تفسیر کنی.
خوارج، علی (علیه السلام) را در جریان حکمیت تکفیر کردند. کم کم برای عقیده مذهبی خود شاخ و برگ‌هایی درست کردند و به صورت یک فرقه مذهبی درآمدند. صفت بارز مسلک آن‌ها خشونت و قشری گری بود.
تا وقتی تنها اظهار عقیده بود، علی (علیه السلام) متعرض آن‌ها نشد، حتی به تکفیر خود از طرف آن‌ها اهمیت نداد و حقوق آن‌ها را از بیت المال قطع نکرد، اما از آن وقت که شورش کردند دستور سرکوبی آن‌ها را داد. در نهروان میان آن‌ها و علی (علیه السلام) جنگ شد و علی (علیه السلام) شکست سختی به آن‌ها داد.

4. استعمار و تفرقه

تنفر از تفرقه و تشویق به اتحاد و الفت در اسلام

تفرقه و تشتت، منفور و مذموم و نقطه مقابل آن، اتحاد و الفت، مورد تأکید اسلام است. اسلام دین رأفت و اتحاد است، اما تبلیغات استعماری به جایی رسیده که اگر کسی سخن از وحدت اسلامی بگوید عده‌ای او را تکفیر می‌کنند که تو می‌گویی وحدت اسلامی؟! حضرت علی (علیه السلام) فدای وحدت اسلامی شد. چه کسی به اندازه علی (علیه السلام) برای وحدت اسلامی احترام قائل بود؟
استاد مطهری نقل می‌کند: آقایی روی منبر می‌گفت: الحمدالله، که از اول عمرم با وحدت اسلامی مخالف بودم! (خدا مثل تو را زیاد نکند!) (63) قرآن می‌فرماید: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ
) (64)، (وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ
) (65)، (وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُكُمْ ) (66). مسلمانان! با یکدیگر اختلاف نداشته باشید که سست می‌شوید و نیرو و خاصیت از شما گرفته می‌شود.
جمعیتی که وحدت نداشته باشد سست است، دیگر آن رایجه خوشی که از یک جامعه واقعی اسلامی بلند می‌شود از آن جامعه بلند نمی‌شود. علی (علیه السلام) – در آن لحظات آخر عمرشان وصیتی کرده‌اند که مجموعاً بیست ماده است، یکی از آن‌ها درباره وحدت است.

تفرقه و تکفیر از قوی‌ترین ابزار استعمار

تفرقه و تکفیر از قوی‌ترین ابزار استعمار به حساب می‌آید. در جنگ‌های صلیبی دویست سال مسلمانان با مسیحی‌ها جنگیدند و در نهایت، مسیحی‌ها شکست خوردند.
استعمار در مقابله با اسلام و قدرت مسلمانان از شیوه‌های متفاوتی بهره برد، مانند: تهاجم نظامی، فرهنگی، علمی …، اما پیروز نشد، ولی بعد با نیرنگ و ایجاد تفرقه پیروز شد و با حربه تکفیر و تفرقه به آرزوی خود رسید و جوامع و مذاهب اسلامی را مقابل هم قرار داد.
استعمار برای حفظ منافع خود همیشه به دنبال تفرقه در بین ملت‌هاست و یکی از مهم‌ترین راه‌های آن تکفیر در جامعه است. بنابراین، استعمار را می‌توان یکی از علل و عوامل اساسی ایجاد جو تکفیر و تفرقه در جوامع اسلامی به شمار آورد.
امروز ضعف مسلمانان در برابر بیگانگان و وجود یک غده سرطانی به نام اسرائیل غاصب در قلب جهان اسلام، همه وهمه میوه‌های تلخ همین شجره خبیثه است.
از حربه مذهب علیه مذهب و تضعیف اسلام به وسیله خود اسلام استفاده کردند و از علمای عوام زاده و عوام جاهل با تکیه بر احساسات مذهبی شان در پیاده کردن برنامه خود بهره بردند که دیگر نیازی به لشکرکشی و خسارت و تلفات ندارد.
جو بدبینی و اتهام نسبت به یکدیگر حاکم و فراگیر می‌شود و درمان آن به سادگی امکان پذیر نخواهد بود. مردم خود به عنوان یک فریضه دینی با هم مقاتله می‌کنند.

هشدار سید جمال

سید جمال به مسلمانان هشدار می‌داد که «روح صلیبی» هم چنان در غرب مسیحی، بالاخص در انگلستان زنده و شعله ور است. غرب علی رغم این که با ماسک آزادمنشی، تعصّب را نکوهش می‌کند، خود در دام تعصّب (خصوصاً تعصب مذهبی علیه مسلمانان) سخت گرفتار است.
سید علی رغم آنچه فرنگی مآبان تعصب را نکوهش می‌کنند، مدعی بود تعصب بد نیست، تعصب مانند هر چیز دیگر افراط و تفریط و اعتدال دارد. افراط در تعصب که در انسان حس جانبداری بی منطق و کور ایجاد می‌کند بد است، اما تعصب به معنای تصلّب و غیرت حمایت از معتقّدات معقول و منطقی، نه تنها بد نیست، بسیار مستحسن است.
واقع بینی سید پس از حدود نیم قرن به خوبی آشکار شد. آنگاه که افسر اروپایی فرمانده ارتش بیهود در جنگ اول اعراب و اسرائیل، بیت المقدس را از مسلمانان گرفت و تحویل یهودیان داد و دولت صهیونیستی اسرائیل تشکیل شد، گفت: «الآن جنگ‌های صلیبی پایان یافت.»
رواج اندیشه قومیّت پرستی و ملّیت پرستی و به اصطلاح «ناسیونالیسم» که به صورت‌های: پان عربیسم، پان ایرانیسم، پان ترکیسم، پان هندوئیسم و غیره در کشورهای اسلامی با وسوسه استعمار تبلیغ شد و همچنین سیاست تشدید نزاع‌های مذهبی شیعه و سنی و هم چنین قطعه قطعه کردن سرزمین اسلامی به صورت کشورهای کوچک و قهراً رقیب، همه برای مبارزه با آن اندیشه ریشه کن کننده استعمار؛ یعنی «اتحاد اسلام» بوده و هست. (67)

فصل دوم: راه‌های برون رفت از تکفیر

ممنوع بودن تکفیر گوینده شهادتین سنّت و سیره پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) سند پر افتخار و مهم برای برون رفت از تکفیر به شمار می‌رود که بخشی از آن به تکفیر نکردن گوینده شهادتین اختصاص دارد.
احادیث فراوانی از پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد که از تکفیر کسی که شهادتین گفته است، نهی فرموده‌اند که به مواردی اشاره می‌شود:
1. در سنن ابی داود آمده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
بُنیَ الإسلامُ علی خِصالٍ: شَهادَة أن لا اله الّا الله و انَّ مُحمّداً رسول الله و الإقرارُ بما جاءَ مِن عِندِالله و الجهاد ماض مُنذُ بعثَ رُسُلَه إلی آخرِ عِصابَة تکونُ من المسلمین … فلا تکفروهم بذنب و لا تشهدوا علیهم بشرک؛ (68)
اسلام مبتنی بر چند ویژگی است: شهادت به یگانگی خداوند (لا اله الّا الله) و شهادت بر رسالت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پذیرفتن آنچه از جانب خداوند نازل شده است و اعتقاد به اینکه جهاد از ابتدای بعثت انبیا تا آخرین گروه که مسلمان باشند، نافذ است، پس کسی را که به این ویژگی‌ها معتقد بود، به دلیل ارتکاب گناه تکفیر نکنید و او را مشرک ننماید.
2- ابوداود از نافع و او از ابن عمر نقل می‌کند که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
أیّما رجلٍ مُسلمٍ أکفر رجلاً مسلماً فان کان کافراً، والّا کان هو الکافر؛ (69) هرگاه مسلمانی، مسلمان دیگری را تکفیر کند، اگر او واقعاً کافر باشد که هیچ، وگرنه، خود او کافر است.
3. مسلم به نقل از نافع و او از ابن عمر روایت کرده است که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
اذا کفّر الرجل اخاه، فقدباء بها احدهما، (70) هرگاه مسلمانی برادر دینی اش را تکفیر کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش کشیده است.
4. مسلم از عبدالله بن دینار و او از ابن عمر روایت کرده است که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
ایّما امرءٍ قال لاخیه یا کافر، فقد باء بها احدهما، ان کان کما قال، و الّا رجعت علیه؛ (71) اگر کسی به برادر دینی اش «کافر» خطاب کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش می‌کشد، اگر راست گو باشد که هیچ والّا به خود او بر می‌گردد.
5. ترمذی در کتاب سنن خود، به نقل از نائب بن ضحاک روایت می‌کند که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
لیس علی العبد فذو فیما لا یملک، و لا عِنُ المؤمن کقاتله و من قذف مؤمناً بکفر، فهو کقاتله (72)
هیچ کس نمی‌تواند در مورد اموال دیگران نذر کند و لعن کننده مؤمن مانند قاتل اوست وهر کس به مؤمنی نسبت کفر دهد، مانند آن است که او را کشته است.
6. ابوداود از اسامه‌ی ابن زید نقل می‌کند:
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) ما را به جنگی در منطقه حرقات فرستاد. ما در پیشاپیش لشکر بودیم. وقتی دشمن شکست خورد و در حال فرار بود، یک نفر از آن‌ها را دستگیر کردیم. او در این موقعیت لا اله الّا الله گفت. او را آن قدر زدیم تا جان سپرد. وقتی ماجرا را برای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) گفتیم، حضرت فرمود: شما روز قیامت با «لا اله الّا الله» چه خواهید کرد؟ گفتم: یا رسول الله او از ترس شمشیر و کشته شدن، لا اله الّا الله گفت. حضرت فرمود: آیا تو از ذهن او باخبری و فهمیدی که او از ترس، کلمه توحید بر زبان آورد؟ (73) در قرآن می‌خوانیم: هر کس بعد آشکار شدن حق، با پیامبر خدا مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید دچار گمراهی و آتش جهنم می‌شود. در قرآن می‌خوانیم: «و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی …»؛ (74)

شبهات افراطی تکفیری

بیشتر مسائل و شبهاتی که در امور اعتقادی مطرح می‌شود و یکدیگر را تکفیر می‌کنند چیزی نیست که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مسئله اعتقادی بیشتر از شهادتین خواسته باشد، نظیر: 1. صفات خدا عین ذات است یا زاید بر ذات؟ 2. قرآن حادث است یا قدیم؟ 3. افعال بندگان آفریده خداست یا نه؟ 4. صفات خبری در قرآن مثل دست و صورت (ید و وجه) حمل بر معنای ظاهری می‌شود یا تأویل می‌رود؟ 5. آیا رؤیت خداوند در آخرت ممکن است؟ 6. عصمت انبیا قبل از بعثت است یا بعد آن؟ … (75)

روش امیرمؤمنان (علیه السلام) در مقابل مخالفان

امیرمؤمنان (علیه السلام) افراد مقابل در جنگ را ستم کار خطاب کرد، نه کافر، امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارشان نقل می‌کند که امیرمؤمنان (علیه السلام) به آنانی که می‌جنگید، می‌فرمود: إِنَّا لَم نُقَاتِلُهُم عَلَی التَّکفِیرِ لُهم وَ لَم نُقَاتِلهُم عَلَی التَّکفِیرِ لَنَا وَ لَکِنَّا رَأیتَا أنَّا عَلَی حَقٍّ وَ رَأوا أنَّهُم عَلَی حَقٍ؛ یعنی تکفیرشان نمی‌کرد، بلکه خطاکارشان می‌دانست. (76)
إِنَّ عَلِیّاً لَم یَکُن یَنسُبُ اَحَداً مِن أهلِ حَربِهِ إِلَی الشِّرکِ وَ لَا إِلَی النِّفَاقِ وَ لَکِنَّهُ کَانَ یَقُولُ إِخوَانُنَا بَغَوا عَلَینَا (77) یعنی آنان را به شرک و نفاق منتسب نمی‌کرد، بلکه ستم کار می‌دانست.

نگاه علمای شیعه و سنی به مسئله تکفیر و برون رفت از آن

تکفیر؛ یعنی نداشتن ایمان به آنچه که باید ایمان داشت، ایمان تفصیلی به توحید و نبوت و معاد و ایمان اجمالی به ضروریات دین.
فاضل مقداد، ابن میثم بحرانی و قاضی ایجی می‌گویند: کفر خلاف ایمان است؛ یعنی عدم تصدیق آنچه را که رسول گرامی اسلام (ص) آورده است: «الکفر اصطلاحاً هو إنکار ما علم ضروره‌ی مجیئ الرسول ص به و …» (78)
علامه طباطبائی مصادیق کفر را چنین ذکر می‌نماید: «کافر کسی است که منکر الوهیت، توحید، رسالت و ضروریات دین شود». (79)

موجبات کفر

با لحاظ مجموع تعاریف علمای فریقین، سه چیز موجب کفر می‌گردد:
یکم: انکار آنچه که ایمان به آن واجب است، مثل: خالقیت، توحید (ذاتی، فعلی و عبادی)، رسالت و معاد. (80)
دوم: آنچه از ضروری و غیر ضروری را که می‌داند جزء دین اسلام است، انکار کند: از امام صادق (علیه السلام) سؤال می‌شود کسی که با گناه کبیره بمیرد مثل مشرکین می‌میرد؟ حضرت می‌فرماید: اگر با اعتقاد این که آن گناه حلال است مرتکب شده، از دین خارج است و عذاب شدیدی دارد، ولی اگر به گناه بودن آن فعل اعتراف داشت، از دین خارج نیست و عذاب سبک تری دارد. (81)
سوم: آنچه را که می‌داند از ضروریات دین است انکار کند.

اجماع بر عدم جواز تکفیر اهل قبله

علامه «محمّد احمد مشهور» می‌گوید:
اجماع علما، بر عدم جواز تکفیر اهل قبله است؛ … مواردی که ضروری دین شناخته می‌شود، اموری است از قبیل: توحید، نبوت، خاتمیت، پیامبری محمد صلی الله علیه و آله، روز قیامت و حساب و جزا و بهشت و دوزخ که منکر آن تکفیر می‌شود.
از حضرت علی (علیه السلام) در مورد مخالفان حضرت پرسیده شد که آیا آن‌ها کافراند؟ حضرت فرمود: نه، آن‌ها از کفر گریزانند. پرسیده شد: آیا منافقاند؟ حضرت فرمود: نه، منافقان به ندرت خدا را یاد می‌کنند، در حالی که اینان فراوان ذکر خدا می‌گویند. سؤال شد: پس چه هستند؟ حضرت فرمود: گروهی که دچار فتنه شده و کر و کور گردیده‌اند. (82)
علامه سیف الدین آمدی می‌گوید: اگر کسی جسم و غیر خدا را خدا بخواند کافر شده است.
شاید آن‌هایی که حضرت مسیح را خدا می‌خوانند کافر باشند؛ چون اوهم جسم است (لَقَد کَفَرَ الذین قالوا إِنَّ اللهَ هُوَ المسِیحُ ابنُ مریمَ) لکن این حکم تکفیر درباره مسلمانان جاری نیست. (83) انجام واجبات از دین نیست، بلکه تصدیق واجبات از دین است – (و ذلِکَ دِینُ القَیِّمَة). در این آیات، چیزی نیست که دلالت بر این کند که اقامه‌ی نماز و فعل زکات از دین است. بین دین و افعال فرق است و در قرآن می‌خوانیم: (وَ ما امِرُوا إِلَّا لِیَعبُدُواللهَ مُخلِصِینَ لَهُ الدِّینَ). و بعد از آن می‌فرماید: (حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاة وَ یُؤتُوا الزّکاة)؛ و در قرآن می‌خوانیم این دلیل فرق بین دین و واجبات است … (84) از نگاه این عالم و علمای دیگر از فریقین هیچ گاه اشتباه در افعال و احکام فرعی، غیر از انکار ضروریات، موجب کفر کسی نمی‌گردد.
آیه‌ی الله سبحانی می‌فرماید: … إذا تعرفت علی ما یخرج الإنسان من الإیمان و یدخله فی الکفر یعلم أنّه لا یصح تکفیر فرقه من الفرق الإسلامیة ماه امت تعترف بالشهادتین و لا تنکر ما یعد من ضروریات الدین … ؛ بعد از این که معلوم شد محدوده ایمان و کفر چست نمی‌توان فرقه ای از فرق اسلامی را که شهادتین می‌گویند و ضروریات دین را منکر نیستند تکفیر کرد. متأسفانه با شبهات و مجهولات و تعصبات مذهبی از قرنهای قبل تا به الآن همدیگر را تکفیر می‌کنند که بر اساس کتاب و سنت و اجماع چنین احکامی حرام است.
حال این که همه معترف به توحید و نبوت‌اند، پس بر ما واجب است ضابطه دینی و ایمانی را مراعات کنیم و مسئله‌ای که در بین مذاهب اختلافی است به اختلاف دین تکفیر نکشانیم.
بنابراین، بر اساس ضابطه دین اسلام نمی‌توان اهل قبله را که اقرار بر شهادتین دارد به کفر و شرک متهم ساخت، بلکه چنین اتهاماتی خود امری نامشروع است، چنان که علمای فریقین، مانند ابن حزم، بر این امر تأکید دارند.
شیخ الإسلام تقی الدین السبکی می‌گوید: تکفیر مؤمنان کاری بسیار سخت است، هر کسی که در قلبش ایمان باشد و قائل به توحید و رسالت نبی است تکفیر او بسیار خطرناک است. (85)
أحمد بن زاهر سرخسی أشعری می‌گوید: شیخ أبا الحسن أشعری هنگام وفات به من دستور داد تا یاران را جمع کنم، سپس گفت: شاهد باشید که من احدی از اهل قبله را به سبب گناه، تکفیر نکردم؛ چون همه به خدای واحد گواهی می‌دهند و مسلمانند. (86)
قاضی إیجی نیز تأکید دارد: متکلّمین و فقها اجماع دارند که اهل قبله را نمی‌شود تکفیر کرد، اختلاف در مسائلی مانند این که خداوند عالم به علمش است، یا به وجود آورنده فعل بندگان است و … که پیامبر و صحابه و تابعین از آن در مسلمانی بحث نکردند، موجب تکفیر و اشکال در اسلام کسی نمی‌شود. (87)
غزالی از دانشمندان بزرگ اشعری بیان می‌دارد: باید از تکفیر پرهیز کرد. اباحه خون و مال اهل قبله‌ای که قول به شهادتین دارد لغزشی است که گذشتن از هزار کافر آسان تر است تا ریختن خون یک مسلمان. و بعد به حدیث رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) استشهاد می‌کند که فرمود: أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا إله إلا الله محمد رسول الله، فإذا قالوها فقد عصموا منی دماءهم و أموالهم إلا بحقها. ایشان بسیاری از احکام تکفیری را از روی تعصب می‌داند و معتقد است اشتباه در تأویل موجب کفر نمی‌شود و باید دلیل محکم بر کفر باشد و می‌گوید: قول به توحید، عصمت از کفر است بر رد آن دلیل قطعی لازم است و در آخر چنین می‌گوید: و هذا القدر کاف فی التنبیه علی أن إسراف من بالغ فی التکفیر لیس عن برهان فإن البرهان إما أصل أو قیاس علی أصل، و الأصل هو التکذیب الصریح و من لیس بمکذب فلیس فی معنی الکذب أصلاً فیبقی تحت عموم العصمه‌ی بکلمة الشهادة. این جملات ردیه محکمی است بر افراطیون تکفیری. (88)

اتهام‌های ابن تیمیه بر امامیه

نادانی و غرض ورزی در دین موجب لغزش‌های بسیار شده است، تعجب است از شخصی مثل ابن تیمیه (که او را شیخ و بزرگ علما لقب می‌دهند) امامیه را به چیزهایی متهم می‌نماید که خلافش اظهر من الشمس است کینه و دشمنی، انصاف سوز است چگونه ممکن است یزید به تکلیف عمل کند و امام حسین (علیه السلام) که فرزند رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) است به تکلیف عمل نکند؟! چگونه مخالفت با معاویه به عنوان حاکم اسلامی کفر محسوب می‌شود، ولی مخالفت با حضرت علی (علیه السلام) بی اشکال است؟! از جمله اتهامات وی آنکه می‌گوید: اصول الدین عند الإمامیّة أربعة: التوحید، و العدل، و النبوَّة، و الإمامة هی آخر المراتب، و التوحید و العدل و النبوَّة قبل ذلک، و هم یُدخلون فی التوحید نفی الصفات، و القول بأنَّ القرآن مخلوقٌ، و انَّ الله لا یُری فی الآخرة، و یُدخلون فی العدل التکذیب بالقدرة، و انَّ الله لا یقدر أن یهدی من یشاء، و لا یقدر أن یضلَّ من یشاء، و انّه قد یشاء ما لا یکون و یکون ما لا یشاء، و غیر ذلک. فلا یقولون. انَّه خالق کلّ شیء، و لا انَّه علی کلِّ شیءقدیر، و لا انّه ما شاء اللهَ کان وما لم یشأ لم یکن» (89)

پاسخ علامه امینی

علامه امینی در پاسخ او می‌گوید: جهل این آدم چقدر زیاد است که فرق بین اصول دین و اصول مذهب را نمی‌داند و به همین علت که به عقاید گروهی آگاه نیست معاد را نیز از اصول دین انداخته است: بلغ من جهل الرجل انّه لم یُفرِّق بین اصول الدین و اصول المذهب، فیعدُّ الإمامة التی هی من تالی القسمین فی الأوَّل، و أنَّه لا یعرف عقائد قوم هو یبحث عنها و لذلک أسقط المعاد من اصول الدین، و لا یختلف من الشیعة اثنان فی عدِّه منها. علی أنّ أحداً لو عدّ الإمامة من اصول الدین … اگر کسی امامت را از اصول دین بداند از برهان دور نیست؛ چون خداوند ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) را به ولایت خود و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) مقارن کرد: (إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ
) (90) ولی معاد را از اصول ندانستن … (91)

نتیجه

قطعاً جهل به مبانی اسلام، تندروی افراطیان و حمایت و سیاست استعمار، مصیبت‌های تکفیری را به وجود آورده است که بر همه لازم است در جهت دفع و رفع این بلیه و رسوایی چهره تکفیر، تلاش کنند.
اگر تکفیری‌های زمان به سهولت در میان مسلمانان کشتار به راه انداخته‌اند و برای قتال و خون ریزی خود امر دین را بهانه کرده‌اند، از جو اختلاف و تفرقه در میان ما مسلمانان بهره برده‌اند.
چنانچه روزنه شبهات، مسدود و صدور احکام و فتاوای سوء تکفیری قطع گردد و فاصله‌ها در میان جوامع اسلامی و علمای فریقین به وصل و دوستی تبدیل گردد، امید دشمنان داخلی و خارجی ناامید و تکلیف جهان اسلام با جماعت تکفیری روشن خواهد شد.
آیا آن اموری که دست آویز سلفیان تکفیری است و مسلمانان را به کفر و شرک متهم می‌کنند، از متن کتاب و سنت و راه دین است؟!
با اندک توجه در منابع اسلامی خلاف این امر ثابت می‌گردد؛ رأفت و رحمت در اسلام موج می‌زند؛ سهل و سمحه در نگاه اسلام برای همه اصل است. با ذکر شهادتین لسانی، مسلمانی را می‌پذیرد. آیات و روایات،سنت و سیره رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و فتاوای علمای فریقین بر این امر گواه‌اند.
(وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِیلِهِ
) (92) خداوند متعال همه ما را به صراط واحد و مستقیم خود فرا خوانده است و از راه‌های انحرافی و پراکندگی بازداشته است و آنان که آیین خود را پراکنده ساخته‌اند رحمت و رأفت پیامبر را از آنان قطع کرده و خود خداوند به حساب شان رسیدگی خواهد کرد. (إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَكَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ
) (93)
همه باید بدانیم تنها راه نجات ما در اتحاد و التجا و اتکال به حبل الهی است. آیات و روایات فراوان ما را به سوی انس و الفت و محبت و وحدت فرا می‌خواند و از تهمت و تکفیر و تفسیق پرهیز می‌دهد، مانند: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَت اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَه‌ی مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَكُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
) (94)
جامعه ایده آل اسلامی آن است که وحدت بر سراسر آن حاکم باشد، اختلافات نژادی، زبانی، منطقه ای، فرقه ای، بر اخوّت اسلامی غالب نگردد، و بر وحدت معنوی و فرهنگی و ایدئولوژیک ما آسیب نرساند، مردم مسلمان مردمی باشند آگاه به زمان و آزاد از هر گونه قید استعمار و استبداد، تمدن غربی را با روح اسلامی و نه با روح غربی اقتباس نمایند، احساس عزت و شرافت نمایند زیر بار ظلم و استبداد نروند. (95)
إنّ الإسلام یؤکد علیّ وَحدة المسلمین، و التمسّک بالعروة الوثقی و نبذ کل ما یهدم هذه الوحدة من التهم و الظنون أو التکفیر و التفسیق، ویراها أمراً ضروریاً للمسلمین، و تری الترغیب فی الألفة و الوحدة إذا تدبرت معانی الآیات النازلة فی هذا المجال حیث قال سبحانه: 1- (إنَّما المومنونَ إخوَة) (96)؛ 2- (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ
) (97)؛ 3- (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ) (98)؛ 4- (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ) (99)؛ 5- (وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ
) (100)؛ 6- (إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَكَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ یَفْعَلُونَ
) (101)؛ 7- (أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ) (102)؛ 8- (وَ لا تَتَّبِعُوا السُبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن سَبِیلِه
). (103)
سنت نبی مکرم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز تاکید بر وحدت دارد و تنفر از افتراق. آن حضرت می‌فرماید: لا تدخلون الجنّه‌ی حتی تؤمنوا، و لا تؤمنون حتی تحابّوا، أوَلا أدلّکم علی شیءإذا فعلتموه تحاببتم، أفشوا السلام بینکم. (104)

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان مذاهب قم.
2. تاریخ طبری، ج 3، ص 250-252.
3. شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 113.
4. وسایل الشیعه، ج 28، ص 348.
5. سلفی گری و وهابیت، ج 1، ص 31.
6. همان، ص 333-350.
7. نهج البلاغه، کلمات قصار 117.
8. وهابیت بر سر دو راهی، ص 10 و 141.
9. سخنرانی در جمع روحانیون کرمانشاه، 20، 7، 90.
10. ص 683-686.
11. بقره، آیه 6.
12. انفال، آیه 56.
13. نساء، آیه 150.
14. بقره، آیه 89.
15. همان، آیه 61.
16. آل عمران، آیه 4.
17. نساء، آیه 136.
18. کهف، آیه 105.
19. غافر، آیه 42.
20. همان، 12.
21. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 15، ص 997.
22. همان، ج 16، ص 322، 324.
23. اجمال افکار او در این باره خواهد آمد.
24. وهابیت بر سر دو راهی، ص 159.
25. همان، ص 160، 162.
26. نساء آیه 94.
27. بحارالانوار، ج 74، ص 282.
28. وهابیت بازنگری از درون، ص 33، 36.
29. تحریرالمواعظ العددیه، ص 527.
30. نهج البلاغه، خطبه 234، مشهور به خطبه قاصعه.
31. زخرف، آیه 22.
32. پیام پیامبر، ص 862.
33. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 824.
34. نهج البلاغه، خطبه 91.
35. مرتضی مطهری، همان، ج 18، ص 456، 453.
36. سید مهدی علیزاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ص 111، 123.
37. پیام پیامبر، ص 756.
38. بحث و فی الملل و النحل، ص 83، 95؛ سلفی گری و … ، ص 199، 201 و نقدی بر افکار ابن تیمیه، ص 16 و 17.
39. نقدی بر افکار ابن تیمیه به نقل از مجموعه الرسائل و المسائل، ج 1، ص 60.
40. همان به نقل از التوسل و الوسیله، ص 156.
41. زبارة القبور، ص 17 و 18.
42. مجموعة الرسائل و المسائل، ج 1، ص 17.
43. الفتاوی، ج 5، ص 192.
44. نقدی بر افکار ابن تیمیه به نقل از رحلة ابن بطوطه، ص 95 و نقدی بر افکار ابن تیمیه، ص 18 و 19.
45. منهاج السنه، ج 2، ص 435، 437.
46. ابن تیمیه، تفسیر سوره نور، ص 178 و 179.
47. منهاج السنه، ج 4، ص 104.
48. البانی، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 5، ص 261.
49. الحقائق الجلیّة، ص 31 و 32.
50. نقدی بر افکار ابن تیمیه، ص 24 و 25.
51. دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 498.
52. نقدی بر افکار ابن تیمیه به نقل از مرآه الجنان، ج 4، ص 277.
53. دفع شبهة مَن شَبَّه و تمرّد، ص 216.
54. الدرر الکامنة، ج 1، ص 150.
55. مولفات محمدبن عبدالوهاب، ج 1، ص 334 و الجامع الفرید فی شرح کتاب التوحید، ج 1، ص 550.
56. نساء، آیه 94.
57. همان، آیه 93.
58. وهابیت بر سر دو راهی، ص 165 و 166.
59. بحارالانوار، ج 71، باب 14، ص 190.
60. ارشاد القلوب، ترجمه طباطبایی، ص 273.
61. هود، آیه 27.
62. أمالی الصدوق، ص 304.
63. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 25، ص 307.
64. آل عمران، آیه 103.
65. همان، آیه 105.
66. انفال، آیه 46.
67. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 24، ص 39.
68. کنزالعمال، ج 1، ص 29، شماره 30 .
69. سنن ابی داود، ج 4، ص 221، ردیف 4687. کتاب السنه.
70. صحیح مسلم، ج 1، ص 56، کتاب الایمان، باب «من قال لاخیه المسلم یا کافر».
71. همان، ص 57، کتاب الایمان، باب «من قال لاخیه المسلم یا کافر»؛ مسند احمد، ج 2، ص 22 و 60 و 142 و سنن ترمذی، ج 5، ص 22، شماره 2637، کتاب الایمان.
72. سنن الترمذی، ج 5، ص 22، شماره 2636، کتاب الایمان.
73. مرزهای توحید و شرک در قرآن، ص 24-28.
74. نساء، آیه 115.
75. الایمان و الکفر، ص 59 و 60.
76. کنزالعمال، ج 1، ص 29، شماره 30.
77. الإیمان و الکفر فی الکتاب و السنة، ص 51، 53.
78. الایمان و الکفر، به نقل از إرشاد الطالبین، ص 443، قواعد المرام، ص 171 و المواقف، ص 388.
79. الایمان و الکفر، به نقل از عروة الوثقی، کتاب طهارة، مبحث نجاسات.
80. الایمان و الکفر، ص 40، 52.
81. کافی، ج 2، ص 285، ح 23.
82. وهابیت بازنگری از درون، ص 33، 36.
83. أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج 5، ص 103.
84. همان، ص 102.
85. ابکار الافکار فی اصول الدین، به نقل از: الشعرانی، الیواقیت و الجواهر، ص 58.
86. همان.
87. الایمان و الکفر، ص 60، 61.
88. الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 158، 159.
89. نظرة فی کتاب منهاج السنة النبویة، به نقل از منهاج السنة، ج 1، ص 99.
90. مائدة، آیه 55.
91. نظرة فی کتاب منهاج السنة النبویة، ص 34، 36.
92. انعام، آیه 153.
93. همان، 159.
94. آل عمران، آیه 103.
95. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 24، ص 40.
96. حجرات، آیه ص، 10.
97. توبه، آیه 71.
98. فتح، آیه 29.
99. آل عمران، آیه 103.
100. آل عمران، آیه 105.
101. انعام، آیه 159.
102. شوری، آیه 13.
103. انعام، آیه 15.
104. الایمان و الکفر، ص 134، 135.

منابع تحقیق :
قران کریم.
سید رضی، نهج البلاغه، نشر هجرت، قم، 1414.
کلینی، اصول کافی، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، تهران، 1362.
حرّ عاملی، محمدبن حسن، وسایل الشیعه، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، قم 1409.
مکارم شیرازی، ناصر، وهابیت بر سر دو راهی، چاپ نهم، نشر مدرسه امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)، قم 1386.
طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، دارالفکر، بیروت 1418.
سبحانی جعفر، وهابیت و مبانی فکری و کارنامه عملی، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، چاپ چهارم، قم 1388.
ــــــــــــــــ ، مرزهای توحید و شرک در قرآن، ترجمه مهدی عزیزان، نشر مشعر، تهران 1384.
ــــــــــــــــ ، الایمان و الکفر فی الکتاب و السنه، نشر موسسه امام صادق (علیه السلام)، چاپ دوم، قم 1385.
ــــــــــــــــ ، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسه نشر اسلامی و امام صادق (علیه السلام)، قم.
ــــــــــــــــ ، نقدی بر وهابیت، دفتر انتشارات اسلامی، قم 1364.
رضوانی علی اصغر، شناخت سلفی‌ها، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ سوم، قم 1386.
ــــــــــــــــ ، نقدی بر افکار ابن تیمیه، نشر مشعر، تهران 1386.
قرشی سید علی اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دهم، تهران 1384.
مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1360.
مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی، نشر اسلامی، چاپ دوم، تهران 1375.
دیلمی، حسن، ارشاد القلوب الی الصواب، نشر شریف رضی، قم 1412.
فیروزآبادی، سید مرتضی، فضایل الخمسه من الصحاح السته، انتشارات فیروزآبادی، قم 1374.
علوی مالکی، سید محمد، وهابیت بازنگری از درون، مترجم انیسه خزعلی، نشر مشعر، تهران 1386.
ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، مترجم علیرضا ایمانی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم 1384.
خطیب، ضحی، ضوابط التکفیر بن الامس و الیوم، باشرف د. رضوان السید و د. هشام نشابه، بیروت، دارالبراق، 1428ق، 2007م.
عنایت، حمید، سیری در اندیشه سیاسی عرب، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، تهران 1356.
یوسفی اشکوری، حسن، «اخوان المسلمین»، در دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفا، بیروت 1403.
جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفاء، قم، 1377ش.
زیر نظر غلامعلی حداد عادل، دانش نامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، تهران 1375ش.
علیزاده موسوی، سید مهدی، سلفی گری و وهابیت، جلد یکم، تبارشناسی، ناشر، پاداندیشه، چاپ الهادی، چاپ اول، قم 1389ش.
عدالت نژاد، سعید، سلفیان تکفیری یا الجهادیون، خاستگاه و اندیشه‌ها.
نظام الدینی، سید حسین، تاریخ و تمدن اسلامی، ش 13، 1390 ش.
سجستانی، ابوداود سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، دارالفکر، بیروت [بی تا].
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر کتاب خانه آیه الله مرعشی، قم 1404ق.
نیشابوری، مسلم بن حجّاج، صحیح مسلم، دار احیاءالتراث العربی، چاپ دوم، بیروت [بی تا].
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، تحقیق محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف 1355.
شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد سیّد کیلانی، قاهره 1387.
النبی المسلح (1): الرافضون، [جمعه و دقم علیه سید احمد رفعت]، لندن، ریاض الریس للکتب و النشر، 1991.
النبی المسلح (2): الثائرون، [جمعه و دقم علیه سید احمد رفعت]، ریاض الریس للکتب و النشر، لندن 1991.
مالکی، حسن بن فرحان، مبلغ نه پیامبر، مترجم سید یوسف مرتضوی، نشر ادیان، چاپ دوم، قم 1386.
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران [بی تا].
ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ترجمه حمید اسدی، انتشارات کیهان، چاپ سوم، تهران 1382.
سید قطب، نشانه‌های راه، مترجم محمود محمودی، نشر احسان، چاپ دوم، تهران 1390.
فرمانیان، مهدی، درآمدی بر پراکندگی سلفی گری و وهابیت در جهان اسلام، نشر مرکز مطالعات فرهنگی بین المللی، تهران 1391.
ــــــــــــــــــــ ، گرایش‌های فکری سلفیه در جهان امروز، مجله مشکوه، شماره 104- پاییز، 1388.
فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، تحقیق سید مهدی رجائی، ناشر کتاب خانه آیة الله مرعشی، قم 1405.
قاضی ایجی، المواقف، نشر عالم الکتب، بیروت [بی تا].
بحرانی ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، محقق سید احمد حسینی، چاپ دوم، قم 1406.
طباطبائی یزدی، سید کاظم، عروه‌ی الوثقی، مؤسسه اعلمی، بیروت 1409.
حصینی تقی الدین، دفع شبه من شبه و تمرد، تحقیق زاهد کوثری، دارالکتب العلمیه، بیروت 1425.
بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1400.
آمدی، سیف الدین، ابکار الافکار، تحقیق احمد محمد مهدی، دارالکتب، قاهره، 1423.
غزالی، ابوحامد، الاقتصاد فی الاعتقاد، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1409.
ــــــــــــــــــــ ، مجموعه رسائل، دارالفکر، بیروت، 1416.
علامه ی امینی، نظره فی کتاب منهاج السنه، بی تا.
خرمشاهی، بهاء الدین، پیام پیامبر، نشر منفرد، تهران، 1376.
شیخ صدوق، امالی صدوق، نشر اعلمی، بیروت، چاپ پنجم، 1400.
زیر نظر سید کاظم موسوی بجنوردی، دائره‌ی المعارف بزرگ اسلامی، نشر مرکز دائره‌ی المعارف، تهران 1385.
مشکینی، علی، تحریرالمواعظ العددیه، نشر الهادی، قم، چاپ هشتم، 1424.

منبع مقاله :
&

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد