اختصاص امامت به ولایت معنوی
برخی از اهل تصوف که اکثر ظواهر نصوص دینی را با نگره تصوف و عرفانی با گرایش خاص خود تفسیر و تأویل میکنند، نصوص امامت را نیز با چنین رویکردی تأویل نمودهاند، آنان امامت را نه در رهبری سیاسی و اجتماعی بلکه در امور معنوی و طی راه طریقت و اخبار از معارف و اسرار غیبی تفسیر کردهاند. محیالدین عربی خلیفه را به دو نوع یکی خلیفه از طرف خداوند و دیگری خلیفه از طرف پیامبر تقسیم میکند، اولی غیرقابل نصب و دومی را قابل نصب وصف میکند اما تأکید میکند که رسول خدا از دنیا رحلت فرمود در حالی که برای خلافت پس از خود برای احدی نصی نداشت. وی چنین تعلیل میکند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میدانست در میان امت کسی هست که خلافت را از پروردگارش اخذ نماید:
اخذ الخلیفة عن الله عین ما أخذه منه الرسول فنقول فیه بلسان الکشف خلیفةالله و بلسان الظاهر خلیفة رسول الله و لهذا مات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ما نص بخلافة عنه الی احد و لا عیّنه لعلمه ان فی أمته مَن یأخذ الخلافة عن ربه. (1)
مقصود وی از ولایت همان ولایت باطنی است که به نص و نصب نیازی نیست، به خلاف ولایت سیاسی که چون امر قراردادی و اعتباری است به نصب نیازمند است.
برخی دیگر نیز نصوص نبوی دال بر امامت حضرت علی (علیه السلام) مانند حدیث غدیر را بر این معنی حمل و تفسیر کردهاند. (2)
تحلیل و بررسی
از آنجا که گرایش با نصوص متعدد قرآنی و روایی دال بر تفسیر جامعنگر از مسئله امامت ناهمخوان است.
انکار علم غیب امامان
یکی از صفات لازم امام صفت علم کامل و جامع به آموزههای دین و شریعت است که در بعض روایات به علم غیب و علم لدنی تعبیر شده است.
اهل سنت (3) و بعض معاصران (4) منکر چنین علمی شده و مدعیاند که علم امام نیز علم مادی و بشری است و هیچ مزیتی بر دیگر علوم انسانهای عادی ندارد و در نتیجه علم آنان علم اجتهادی و مشمول اصل قبض و بسط معرفت بشری و خطاپذیر- هرچند به میزان اندک- خواهد بود. آنان نسبت علم غیب و نامحدود و دیگر صفات فوق طبیعی به ائمه اطهار را به غلات شیعه منسوب دانسته و امامان را «علمای ابرار» وصف میکنند. (5)
تحلیل و بررسی
در تحلیل و ارزیابی این شبهه نکات ذیل قابل تأمل است:
الف. قرائت متفاوت از حقیقت امامت
اولین نکتهای که درباره اعتبار یا عدم اعتبار علم غیب درباره امامت و شخص امام به نظر میرسد، وجود دو قرائت متفاوت از حقیقت امامت نزد اهل سنت و شیعه میباشد. اهل سنت از آنجا که به امام و حقیقت امامت تنها به عنوان یک حاکم اجرایی منتخب مردم، شورا یا حتی با زور و سلطنت نگاه میکنند، ارتباط چنین مقامی را با غیب و عالم ماورای طبیعت نفی نموده و نهایت حاکم را فرد عالم به مسائل دین در حد اجتهاد و یا کمتر لحاظ و تفسیر میکنند.
با تأمل در آرای عالمان اهل سنت خصوصاً با توجه به مصادیق خلفای آنان روشن میشود که این قرائت سازگار و منطبق بر خلفای خودشان است، چرا که معتبرترین خلیفه آنان ابوبکر و عمر بارها به عجز و ناتوانی علمی خود خصوصاً در برابر حضرت علی (علیه السلام) اعتراف نمودهاند، مردم بارها این اعتراف عمر را که «لولا علیَ لَهَلکَ عمر» شنیده بودند.
اما شیعه با توجه به فلسفه نیاز به امامت در عصر خاتمیت و داشتن امامانی چون حضرت علی (علیه السلام)، قرائت متفاوت با اهل سنت از حقیقت امامت ارائه داده و در پرتو آن نیز امام را شخص اعلم و دارای علم غیب تفسیر میکند.
برخی از معاصران شیعه نیز به این آفت مبتلا شدند. آنان با تنزیل مقام امامت و امامان در حد یک دانشمند که علمش عادی و در نتیجه خطاپذیر است، از درک مقام امامت و امامان واماندند. آیا شنیدن صدای جبرئیل و مشاهده آن توسط علی (علیه السلام) و تأیید آن از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اخبار متعدد غیبی آن حضرت، بهترین دلیل بر مدعای شیعه نیست که گوهر امامت و شخصیت امامان با انسانهای عادی غیرقابل مقایسه است؟!
ب. اعتبار علم غیب در حوزه دین
دومین نکته اینکه علم غیب و علم لدنی که شیعه بر اعتبار و لزوم آن در امام تأکید دارد، مطلق و عام نبوده بلکه به حوزه دین و آموزههای آن اعم از معرفتی و شریعت اختصاص دارد، به این معنی که امام باید نسبت به آموزههای دین و شریعت دارای علم مؤید از طرف خداوند و غیب باشد، و مسئله دینی وجود نداشته باشد که امام به آن عالم نباشد. اما در حوزه غیردین مثلاً علم غیب به گذشته و آینده و کلاً امور غیبی و پنهان که به دین ربطی نداشته باشد، مثل علم امام حسین (علیه السلام) به شهادت خویش در روز عاشورا یا علم امام علی (علیه السلام) به شهادت خود در نوزدهم و بیست و یکم رمضان، میان عالمان امامیه و دیدگاههای مختلفی وجود دارد، و چون شیعه چنین علمی را در حقیقت امامت شرط و دخیل نمیداند، (6) نفی یا اثبات آن نیز جرحی به اصل امامت متوجه نمیکند، لذا ما نیز از تفصیل این مسئله صرفنظر کردیم. (7)
ج. فلسفه امامت ملازم با علم غیب
رحلت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)- که حسب فرض دیگر پیغمبری ظهور نخواهد کرد- جامعه و دین به یک امام و رهبری نیاز دارد که از هر جهت- به جز دریافت وحی- مانند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد تا دین نوپای اسلام را از گزند تحریف و بدعت مصون نگه داشته و در برابر مخالفان اسلام و نیز سؤالهای مسلمانان و تفسیر مسائل جدید با صدق و درستی به معنای خود (مطابق با واقع) بتواند پاسخگو باشد. چرا که وجود امام برای تفسیر صحیح دین و آموزههای آن است و اگر علم خود امام نیز عادی و خطابردار باشد، تفسیر دین خصوصاً دینی که مدعی خاتمیت، کمال و جاودانگی است، با مشکلات، کاستیها و چه بسا تحریف و بدعت مواجه شده و فلسفه خاتمیت و جاودانگی آن مخدوش خواهد شد. (8)
د. علم غیب رهاورد ولایت باطنی امام
پیشتر اشاره شد که اهل سنت، امام و خلیفه را در حد انسان عادی تفسیر نموده و نهایت بر او علمی در حد اجتهاد و عدالت قائلاند، اما شیعه امامت را در حد نبوت بلکه بالاتر از آن تفسیر میکند و دلیل آن اعطای مقام امامت برای حضرت ابراهیم بعد از مقام نبوت است.
بر این اساس امام نزد شیعه دارای مقام معنوی خاص است که بر ارتباط با عالم غیب و الوهی قادر است و علم خود را نیز از این طریق به دست میآورد.
ائمه اطهار با ملائکه مرتبط بوده و در روایات از آن به «مختلفالملائکة» و از ائمه به «محدّث» تعبیر شده است، (9) ارتباط آنان با غیب و در نتیجه اخذ علمشان از آن را نشان میدهد.
مسئله علم امامان در عصر خود ائمه اطهار نیز مورد سؤال اصحاب بوده است. این دیدگاه مطرح بوده که مبدأ علم امامان از طریق ارتباط غیبی با ملائکه صورت میگیرد، لذا یاران ائمه برای تأیید کامل و به اصطلاح ایمان قلبی به این نظریه آن را از خود ائمه سؤال میکردند و در روایات مختلف ائمه نیز با تعابیر متفاوت آن را تأیید نمودند، به عنوان مثال حارثبن مغیره به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد که ما پیش خودمان میگوییم علم شما از طریق قذف در قلوب و کوبیدن در گوشهایتان (نوعی الهام) است؟
قلتُ: انا نتحدّث انه یقذف فی قلوبکم و ینکت فی آذانکم.
حضرت در تأیید پرسشگر فرمود: «اَو ذاکَ». (10)
امام باقر (علیه السلام) در پاسخ حارث نصری که اگر از امام سؤالی شود که جواب آن را نداند، از کجا بر آن علم پیدا میکند؟ فرمود: «ینکت فی القلوب نکتاً اَو ینقر فی الأُذن نقرا». (11)
امام کاظم (علیه السلام) نیز مبدأ علم آینده خود را «قذف فی القلوب و نقر فی الأسماع» توصیف نموده ولکن در ذیل آن برای زدودن شبهه و توهم تعارض چنین معنایی از امامت و علم با خاتمیت فرمودند که بعد از پیامبر پیغمبری ظهور نخواهد کرد. (12)
امام رضا (علیه السلام) بین امامت به معنای مرجعیت علمی و دینی و علم از جنس الهام ملازمه قائل شده و تأکید میفرماید که اگر خداوند بندهای برای امور بندگانش اختیار کند چنین علم و عنایتی را اعطا میکند:
انّ العبد اذا اختاره الله عزّوجلّ لامور عباده شرح لذلک صدره و اودع قلبه ینابیع الحکمة و و ألهمه العلم الهاماً فلم یعی بعده بجواب و لایحیر فیه عن الصواب، فهو معصوم مؤید موفّق مسدّد قد أمن الخطایا و الزلل و العثار یخصه الله بذالک لیکون حجته علی عباده و شاهده علی خلقه. (13)
همانا خداوند عزوجل وقتی بندهای را برای امور بندگانش انتخاب نمود، به او شرح صدر اعطا میکند و در قلبش سرچشمههای حکمت و دانش را میگشاید و علمی از جنس الهام، الهام میکند به طوری که بعد از آن در جواب سؤال باز نمیماند و از صواب و صدق متحیر نمیماند. در نتیجه چنین شخصیتی معصوم، مؤید، موفق از ناحیه خداوند است که از خطایا، کجیها و لغزشها در امان و حفاظ است. خداوند چنین مقامی را به امام معصوم اختصاص میدهد تا برای بندگانش حجت و شاهد باشد.
هـ علم غیب لازمه صفت عصمت و حجت الهی
در روایات متعدد نبوی از امام و خصوصاً امام علی (علیه السلام) به صفات و خصوصیاتی مانند لزوم تبعیت، حجت خدا، عصمت، میزان حق و ملازمه حق با علی (علیه السلام) و بالعکس، اهتداء به اهل بیت ملازم با نجات، معدن علم تعبیر شده است که لازمه آن علم خاص الهی خطاناپذیر است وگرنه ترتب صفات مزبور بر امام که علمش خطاپذیر است درست و موجّه نخواهد بود.
و. روایات مثبت علم غیب امامان
علاوه بر دلایل مزبور، علم غیب و الهی امامان در روایات نبوی و ولوی نیز مورد تأکید قرار گرفته است، اگر ما از ادله عقلی پیشین صرفنظر کنیم و به اصطلاح ملاک و مبنا تنها روایات باشد، این معنا از علم برای امامت نیز قابل اثبات میباشد که به بعضی اشاره میشود:
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در یک روایت مورد اتفاق اهل سنت و شیعه فرمود:
من اراد ان ینظر الی آدم فی علمه و الی نوح فی تقواه ولی ابراهیم فی حلمه و الی موسی فی هیبته و الی عیسی فی عبادته فلینظر الی علیبن ابیطالب. (14)
کسی که میخواهد به علم آدم، تقوای نوح، حلم ابراهیم، هیبت موسی و عبادت عیسی نظری بیفکند، پس به علیبن ابیطالب نظر کند.
از آنجا که علم آدم به اسماء مافوق علم ملائکه بوده معلوم میشود که علم وی علم خاص و لدنی بوده است، به تبع آن علم حضرت علی (علیه السلام) از جنس علم آدم و مافوق آن خواهد بود.
امام صادق (علیه السلام):
نحن خُزّان علم الله و نحن معدن وحی الله. (15)
نحن ولاة امر الله و خزنة علم الله و عیبة وحی الله. (16)
امام باقر (علیه السلام) نیز از وجود روح مخصوص برای پیامبران و اوصیا خبر میدهد که در پرتو آن پیامبر و وصی همه اخبار و رویدادهای بین عرش و زمین را میشناسند.
فبروح القدس- یا جابر- عرفوا ما تحت العرش الی ما تحت الثری. (17)
حضرت در روایت دیگر تصریح میکند که روحالقدس که با فوت پیامبر به امام منتقل میشود، نه خواب و نه غفلت دارد. (18)
امام رضا (علیه السلام) نیز فرمود:
الامام المخصوص بالعلم … واحد دهره لایدانیه احد و لایعادله عالم و لایوجد منه بدل و لاله مثل و لانظیر مخصوص بالفضل من غیر طلب منه و لااکتساب بل اختصاص من المفضّل الوهاب … الامام عالم لایجهل (19) … .
با توجه به روایات و دیگر نکات پیشگفته آیا میتوان مدعی شد که امامان در هر جهت از جمله علمشان مانند علم بشری، اجتهادی و در نتیجه خطاپذیر است؟ آیا این ادعا با واقعیتهای تاریخی و نصوص قطعی دینی در تعارض نیست؟
پینوشتها:
1. فصوصالحکم، فص داودی، امام خمینی (قدس سره) در تعلیقات خود مغالطه وی را خلط ولایت باطنی و سیاسی ذکر میکند (تعلیقات علیالفصوص، فص داودیه). شیخ عطار و مولانا در اشعار خودشان در بحث ولایت به مقام معنوی و ارتباط باطنی امام اهمیت خاصی میدهند، شیخ عطار میگوید امامت به معنای خلافت و حکومت را خود حضرت علی (علیه السلام) طرد و آن را بیارزش وصف نمود.
2. ر. ک: سلامت علی هندی، التبصره، به نقل از: خلاصة عبقاتالأنوار، ج9، ص 320.
3. اهل سنت علم معتبر در امام را علم در حد فقیه و مجتهد میدانند. ر. ک: بغدادی، کتاب اصولالدین، ص 277؛ تفتازانی، شرحالمقاصد، ج3، صص 480 و 182؛ عضدالدین ایجی، شرحالمواقف، ج8، ص 380.
4. محسن کدیور، مجله مدرسه، شمارهی 3، اردیبهشت 1385، ص 96؛ بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی، روزنامه شرق، 14 و 15 اسفند 1384؛ عبدالکریم سروش، بسط تجربی نبوی، صص 159، 148 و 135.
5. ر. ک: حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، صص 14، 31، 39، 43، 48، 54.
6. اوائلالمقالات، ص 313.
7. ر. ک: صافی گلپایگانی، شهید آگاه؛ صالحی نجفآبادی، شهید جاوید؛ نگارنده، کلام فلسفی، مقاله علم امام حسین به شهادت خود.
8. ر. ک: الشافی فی الامامة، ج1، ص 179.
9. الدرالمنثور، ج5، ص 378؛ ذیل آیه 33 سوره احزاب؛ شرح نهجالبلاغه، ج2، ص 283؛ الکافی، ج1، صص 221 و 270.
10. کافی، ج1، ص 264؛ بصائرالدرجات، صص 317 و 327.
11. امالی طوسی، ص 408؛ بصائرالدرجات، ص 316.
12. کافی، ج1، ص 264.
13. کافی، ج1، ص 202؛ عیون اخبارالرضا، ج1، ص 221؛ معانی الأخبار، ص 101 و نیز: ریشهری، اهلالبیت فی الکتاب و السنة، صص 230- 236.
14. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج7، ص 86؛ ذیل آیه مباهله: ینابیع المودة، ص 214؛ شرح نهجالبلاغه، ج2، ص 229؛ ابن تیمه، منهاجالسنة النبویة، ج5، ص 510.
15. امالی صدوق، ص 252؛ بصائرالدرجات، ص 103، ب19.
16. کافی، ج1، ص 192.
17. سیدهاشم بحرانی، ینابیع المعاجز، ص 70.
18. بحار، ج18، ص 264.
19. عیون اخبارالرضا، ج2، صص 6- 195.
منبع مقاله :
زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایرانشناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل