موضع انتقادی اندیشهوران اهل سنت در برابر جریانهای تکفیری
چکیده
جریان تکفیری به عده معدودی از علمای حنبلی منطقه نجد عربستان متعلق است که برای توجیه رویه خاص خود، به ویژه در شیعه ستیزی، از عنوان اهل سنت و جماعت سوء استفاده میکنند. این اقلیت به رغم این تاکتیک، تاکنون نه تنها در ایجاد اجماع در جهان اهل سنت ناکام ماندهاند، بلکه علمای محققِ بیغرض و آزاد اندیشی از اهل سنت نیز به جریان تکفیر واکنش نشان دادهاند و با انتقاد جدی و تحلیل دقیق، نقاط ضعف و انشقاق آن را از جریان فکری اسلامی نمایان کردهاند. در مقاله پیش رو، از میان خیل اندیشهوران اهل سنتِ مخالف جریان تکفیر، چند نفر شاخص گزینش و محورهای انتقادی آنها بازخوانی شده است. نهضت ضد تکفیر، مورد تأکید سلیمان بن عبدالوهاب، زینی دحلان، زاهد کوثری، فرحان مالکی، رمضان البوطی و علی السقاف است که همه از متکفران بنام جهان اهل سنتاند. در نقد جریان تکفیر، ضمن ایجاد جریان فکری متعهد اسلامی (که به صورت مضمر، حامل پیام وحدت اسلامی است). در برابر انحرافی آشکار، سه نکته مهم نیز وجود دارد: 1. مانع از مصادره ناحق عنوان اهل سنت توسط تکفیریهاست؛ 2. از ایجاد اجماع در جهان اهل سنت علیه تشیع و مخالفان ممانعت کرده است؛ 3. ادعاهای جریان تکفیر در مورد راست کیشی خود و شرک و کفر و انحراف مخالفان قانع کننده نیست.
مقدمه
در تاریخ تفکر اسلامی، معدود گروههایی بودند که مخالفان کلامی خود را به کفر متهم میکردند. در رأس این جریان در قرون اولیه، خوارج قرار دارد. (2) در بستر تاریخ اندیشهی اسلامی، تکثر فرق کلامی و مکاتب فقهی، امر پذیرفته شدهای است و کسی به واسطه تعلقات مکتبی و فکری با اتهام کفر، طرد و رفض نمیشود. در قرن دوازده هجری، روحانی حنبلی از منطقه «نجد» با رویکرد خاص به مقوله ایمان و به بهانه ایجاد خلوص در بین مسلمانان و دفاع از توحید، اغلب مسلمانان عصر خود را مشرک و کافر نامید و جهاد با آنان را واجب اعلام کرد. (3) متعاقب آن، نهب و غارت اموال و قتل نفوس محترم مسلمانان توسط تکفیریها شروع شد که دامنه خسارتبار آن همچنان ادامه دارد. سلیمان بن عبدالوهاب، برادر بنیانگذار وهابیت تکفیری با مذمت در مورد این جریان مینویسد:
اذا فهمتم ماتقدم فانکم الأن تکفرون من شهد ان لا اله الا الله وحده و ان محمداً عبده و رسله و اقام الصلاة و آتی الزکاة و صام الرمضان و حج البیت مؤمنا بالله و ملائکته و کتبه و رسوله ملتزما لجمیع شعائر الاسلام و تجعلونهم کفارا و بلادهم بلاد حرب، فنحن نسئلکم من امامکم فی ذلک و مِمَّن اخذتم هذا المذهب عنه. (4)
جریان تکفیر در محک اندیشه عالمان اهل سنت
ریشه اصلی جریانی که به تکفیر مربوط است و در عصر حاضر، آثار آن موجب خسارتهای جبرانناپذیر در جهان اسلام شده است، به ظهور عالم حنبلی در قرن هفت و هشت به نام «ابنتیمیه حرانی» بر میگردد. اندیشه او در عصر خود با عکسالعمل سلبی علمای چهارگانه فقهی اهل سنت مواجه شد و ابنتیمیه، چند سالی با حکم فقهی فقهای اهل سنت، زندانی گردید. بعد از فوت او، غیر از اندکی از شاگردان وفادارش، مانند ابنقیم جوزی، اندیشههای وی همچنان مورد بیاعتنایی جهان اهل سنت قرار گرفت. در قرن دوازده، عالمی حنبلی در نجد، داعیهی احیای اندیشههای ابنتیمیه را داشت که با طرد و رفض جهان اسلام مواجه شد، اما به مرور با پیوند قدرت سیاسی و مالی در شبه جزیره عربستان و اعمال خشونت و کشتار و ارهاب و ارعاب، جای پای خود را محکم کرد و با پروژه مشرکسازی و تکفیر مسلمانان و دعوت به توحید با قرائت خاص و ادعای راست کیشی، به کشتار و غارت دامنه داری دست زد و امروزه اخلافِ هم مسلک او، با ادامه آن روند مخرب، به ایجاد تفرقه و واگرایی در جهان اسلام ادامه میدهند. به رغم تبلیغات پر حجم و اعمال خشونتهای افسارگسیخته و ایجاد فضای وحشت، عده زیادی از اندیشهوران جهان اسلام در برابر آن واکنش نشان دادهاند و به نقد شخصیت رهبران و محتوای تعلیمی و رفتارهای جریان مذکور پرداختهاند. این اندیشهوران از علمای حنبلی، شافعیع حنفی و مالکی و از سرزمینهای مختلف اسلامی انتخاب شدهاند. در حقیقت، مخالفت با جریان تندرو تکفیر و رهبران و عقاید کلامی آنها، بسیار دامنهدار است.
محمد عویس در کتابی 264 صفحهای با عنوان ابنتیمیه لیس سلفیا، آرا و عقاید ابنتیمیه را رد میکند و او را به تنقیص مقام انبیا و اعتقاد به تشبیه و تجسیم و قیام حوادث به خدا متهم میکند و رد مطلق نظریه تأویل را برخلاف روش سلف، معرفی مینماید. (5)
محمود صبیح نیز در کتابی تحت عنوان اخطآ ابنتیمیه فی حق رسول الله و اهل بیته، از ابنتیمیه و اتباع او انتقاد کرده است و او را به جسارت به مقام منیع رسول خدا و ایراد گرفتن به پاره تن ایشان فاطمه زهرا (علیهاالسلام) متهم میکند و تحریم توسل توسط تکفیریها را با توجه به روش بیش از هزار عالم جهان اسلام، مردود اعلام مینماید. او خطای ابنتیمیه را که اکثر اهل بدعت روزگار امروز در عقاید به او استناد میکنند، «خطای شنیع» نام مینهد و در جایی از کتابش، او را به عدم فهم، منتسب میکند. صبیح با تعریض مینویسد: «ابن تیمیه خود را افضل از نبی میدانست که خون مسلمانان را محترم داشت، ولی او و اتباعش آن را مباح میدانند. یکی از اتباع ابنتیمیه در جسارتی آشکار، عصای دستش را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از وفات مفیدتر میدانست. (6) وی شواهد زیادی از نظر و رفتار علمای اسلام در استحباب زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که ذکر میکند برخلاف تعالیم وهابیت تکفیری است. (7)
عبدالله هروی، در کتابی با عنوان المقالات السنیة فی کشف ضلالات احمد بن تیمیه، از تقصیر ابنتیمیه در مورد امام علی (علیهالسلام) با شواهدی از اقرار علمای بزرگ، انتقاد شدید کرده است. (8) وی با ذکر فضایل امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) به صورت مستند از بزرگانی چون ابنحجر عسقلانی در کتاب الدرر الکامنه، جلد اول، صفحه 114، حاکم نیشابوری در المستدرک، جلد سوم، صفحه 123، ابنحبان در لسان المیزان، جلد ششم، صفحه 319، ابنحجر در کتاب المطالب العالیة، جلد چهارم، صفحه 293 و نسائی در خصائص علی، صفحه 119، ابنتیمیه و جریان منتسب به وی را جدا از متفکران بزرگ اهل سنت معرفی میکند. (9)
محمد قطب، برادر نویسنده شهیر مصری، سید قطب، به طعنه، اقدامات وهابیت تکفیری را در انهدام قبور اولیای دین، «توحید قبوری» معرفی میکند که کاری بیحاصل است و در عوض، با شرح اعتقادات صحیح اسلامی، آنان را به «توحید قصوری»، یعنی مبارزه اصولی با صاحبان قصر و حاکمان دور از تعالیم اسلامی فرا میخواند. او در این مورد مینویسد:
انحراف در معنی لا اله الا الله، موجب شده است که معنی عبادت نیز تغییر کند و به عبادت فردی، محدود شود و دیگر مسائل وجودی انسان، از جمله زندگی سیاسی مغفول میماند… تک بعدی بودن انسانها در مسئله عبادت سبب شده است که مردم، امور سیاسی را به دوش سلاطین بیندازند و آنها نیز دین را مطابق منافعشان تفسیر کنند. (10)
معسری، با تجدید نظر در مفاهیم توحید ارائه شده از سوی وهابیان تکفیری، آنان را به ارائه تعریف نادرست از عبادت متهم میکند. وی معتقد است که توحید وهابی با شرایط و مقتضیات زمان متناسب نیست، زیرا در دنیای امروز که مظاهر جاهلیت جهان را در برگرفته است، علمای وهابی، فقهای سلاطین شدهاند و وارثان احبار و کاهنانند. آنان برای خدمت به سروران کافر و ستمگرشان، مردم را گمراه میکنند، چهره دین را تغییر میدهند و با اولیای خدا دشمن و با دشمنان خدا دوستند. (11)
حامد الگار، از اندیشهوران معاصر جهان اهل سنت، در کتابی تحت عنوان وهابیگری، با بررسی ریشهای خاستگاه و روش و رفتار وهابیت تکفیری و نگاه مسلمانان، آنان را بیهویت و بیریشه در اسلام و پدید آمده از سرزمین بیحاصل «نجد» که سرزمینی کاملاً بیسابقه در اسلام است، میداند و این که آنها از اهل سنت و جماعت نیستند، زیرا تقریباً تمام اعمال و سنتها و باورهایی که «محمد بن عبدالوهاب» مروج آن بود، در اندیشه سنیان مردود است. (12) الگار، در تحقیر بنیانگذار وهابیت مینویسد: «همه آثارش هم از نظر محتوا و هم از نظر حجم، کم اهمیت و مختصر است. (13) او حمله وهابیان به کربلای معلا را در سال 1216 ق و به شهر طائف در سال 1217 ق و کشتار وسیع مسلمانان و تخریب اماکن و حرم امام حسین (علیهالسلام) و غارت اموال را محکوم و نشانه ددمنشی آنها معرفی میکند. (14) از نظر الگار، پیآمد مشرک نامیدن مسلمانان غیر وهابی این بود که جنگ با مسلمانان، نه تنها مباح، بلکه واجب شمرده شد. (15) ایشان در قضاوت نهایی خود مینویسد: وهابیان، اصول تعلیمات اسلام را کاملاً وارونه جلوه دادند.» (16)
در این تحقیق، به محورهای فکری شش نفر از عالمان جهان اهل سنت، با تفصیل بیشتر، توجه شده است:
1. سلیمان بن عبدالوهاب (وفات 1210 ق):
سلیمان بن عبدالوهاب، از علمای حنبلی نجد و برادر بزرگتر بنیانگذار سلفیگری تکفیری، از مخالفان جدی است که با نوشتن کتاب الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة، بیپرده به خطر این جریان تصریح و بدون تأثیرپذیری از نسبت خانوادگی با آزاداندیشی، مبانی آن را با محک نقد علمی ارزیابی میکند و با مساعی فراوان، بنیادهای اندیشه آنان را به چالش میکشد. ایشان در کتاب مذکور، از جریان وهابیت به «فتنه» یاد میکند. (17) او در تقبیح نظریات و استدلالهای آنها از تعابیری چون مفاهیم «فاسدة» و «احتجاج فاسد» استفاده میکند. (18) که نشان دهنده موضع شدید سلبی او در مورد جریان مذکور است.
وهابیت تکفیری گسسته از سلف
سلیمان، افراط وهابیان را در مخالفت با توسل و نذر، حتی برخلاف نظر سلف تئوریپرداز آنها، یعنی ابنتیمیه و ابنقیم میداند. (19) او سپس نظریه آنها را در مورد تکفیر مسلمانان به علت نذر و قربانی برای غیر خدا و تبرک به قبر و مسح آن رد میکند. (20)
سلیمان، با مقایسه معنیدار بین عمل صحابه و سلف صالح با وهابیان، به انقطاع روش و دیدگاه آنان با سلف تصریح میکند. خوارج با وجود این که «کلاب النار» نامیده شدهاند و طبق خبر نبوی، همانند تیر رها شده از کمان از اسلام خارج شدهاند و امام علی (علیهالسلام) و عثمان را تکفیر میکردند، اما امام علی و صحابه آنان را کافر نخواندند. (21)
هم مسلکی با خوارج به جای سلف صالح و بدنه امت
سلیمان، با طعنهای پر معنی در شبیهسازی زیرکانه مینویسد: «اولین گروهی که از بدنه امت خارج شدند، گروه خوارج در زمان علی بن ابیطالب بودند که در بیان پیامبر، همانند تیری که از کمان رها میشود، از اسلام خارج شدند و با کافر دانستن غیر خود، به کشتار مسلمانان دست زدند. (22) او با زیرکی و استفهام انکاری میپرسد: «تزعمون انکم ائمة تجب طاعتکم؟ (23) ایشان سپس با ذکر مفاد احادیثی از جوامع روایی اهل سنت و شواهد زیاد از رفتار بزرگان دین که از نظر وهابیان کفر شمرده میشود، مدعای آنان را باطل اعلام میکند. (24) سلیمان، تلاش بیهوده تکفیریها را در تخریب قبور صالحان ملامت میکند و آن را پدیدهای برخلاف نظر عموم مسلمانان میداند، زیرا مقبرهها در بلاد مسلمانان از سالهای قبل وجود داشته است، ولی کسی به سبب وجود آنها بلاد مسلمانان را بلاد کفر ننامید. (25)
بیتوجهی وهابیان به اصول اندیشه اهل سنت
او در ادامه با لحنی ملامتآمیز، وهابیون را مورد خطاب قرار میدهد که با فرض گمان شما که نذر و امثال آن، برای غیر خدا کفرآمیز میدانید، اصل مسلّمی مورد پذیرش و اجماعی اهل سنت مغفول مانده است که مورد تصریح ابنتیمیه هم میباشد و آن این که: «ان الجاهل و المخطئی من هذه الامة لو عمل من الکفر و الشرک ما یکون صاحبه مشرکاً او کافراً لانه یعذر بالجهل و الخطاء حتی تتبین له الحجة… او ینکر ما هو معلوم بالضرورة من دین الاسلام مما اجمعوا علیه اجماعاً جلیاً قطعیاً یعرفه کل من المسلمین من غیر نظر و تأمل.» (26) او با واقعبینی به اصل دیگری اشاره میکند که مخالف صریح روش پروژه مشرکسازی و کافرانگاری مسلمانان است و آن این که جز در افراد بسیار معدودی، ایمان خالص صددرصدی یافت نمیشود و وجود مقداری ناخالصی، کسی را از آیین اسلام خارج نمیکند: «ههنا اصل آخر و هو ان المسلم قد تجتمع فیه المادتان الکفر و الاسلام و الکفر و النفاق و الشرک و الایمان و آنها تجتمع فیه المادتان و لایکفر کفراً ینقل عن الملة کما هو مذهب اهل السنة و الجماعة.» (27)
پروژه تکفیر مسلمانان برخلاف اصول تعلیمی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
سلیمان، بخش قابل توجهی از کتاب خود را به مخالفت با مشرکسازی و کافرانگاری مسلمانان اختصاص داده است و با ذکر 52 حدیث از کتب معتبر اهل سنت و جماعت، تصریح میکند که قائلان به شهادتین را نمیتوان نسبت کفر داد. پیآمد این دیدگاه، محکومیت علمی و عملی با نظریات و رفتارهایی است که موجب گسستگی در جوامع اسلامی و واگرایی در ملت واحده و کشتار وسیع مسلمانان بعد از ظهور و بروز پدیده تنگنظرانه تکفیری شد.
2. سید احمد زینی دحلان (1231-1304 ق):
از علمای شافعی و مفتی مکه، صاحب تألیفات متعددی از قبیل الفتوحات الاسلامیة بعد الفتوحات النبویة، السیرة النبویة، تاریخ الاندلس، تاریخ امراء بلد الحرام، فتنة وهابیت و الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة است. این عالم سنی در دو کتاب اخیر، خصوصاً فتنه وهابیت، با ادبیات آتشین، از رهبران جریان تکفیر و مواضع فکری و عملکرد آنها انتقاد کرده است.
توصیف بنیانگذار جریان تکفیر
زینی دحلان، رهبر وهابیت تکفیری را با این عبارتها توصیف میکند: «محمد بن عبدالوهاب کسی است که این بدعت را جعل کرد. او در روز جمعه در مسجد درعیه خطبه میخواند و در هر خطبهای میگفت: «هر کس به پیامبر متوسل شود، کافر است» برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهاب که از اهل علم بود، او را شدیداً انکار نمود و از هیچ یک از بدعتهایش پیروی نمیکرد. روزی برادرش سلیمان به او گفت: «ارکان اسلام چندتاست؟ گفت پنج تا، او گفت: ولی تو اسلام را شش تا میدانی و ششم آن این است که هر کس از تو تبعیت نکند، مسلمان نیست.» (28)
محمد بن عبدالوهاب، گمراه کننده مردم و فردی خبیث و کج رفتار و بدعتگذار و تحریف کننده قوانین شرع بود و با علمای دین مخالفت کرد و مؤمنان را بدون وجه، تکفیر نمود. (29) استاد رهبر وهابیان، محمد سلیمان کردی، نسبت ابنعبدالوهاب را به کفر از مسلمانان که او آنها را متهم به کفر کرد، نزدیکتر میدانست. (30) ابنعبدالوهاب فردی یاوهگو است. (31)
در عبارتهای فوق به چند نکته مهم اشاره شده است: 1. محمد بن عبدالوهاب در افزایش ارکان دین بدعتگذار، گمراه کننده، فردی با سوء نیت و کج رفتار است؛ 2. ممنوعیت توسل به پیامبر توسط ابنعبدالوهاب که امری مشروع است؛ 3. عدم اقناع نزدیکان رهبر این جریان از مدعیات وی و صحه گذاشتن بر عدم اقناع توسط علمای اهل سنت؛ 4. خود محوری ابنعبدالوهاب در دعوت به اندیشههای خود و تکفیر و مجازات خشن مخالفان توسط پیروان او؛ 5. ادعاهای وهابیت به کفر نزدیکتر است از مخالفان آنها؛ 6. رهبر وهابیان، فردی بیمنطق و یاوهگوست.
انتقاد از رفتارها و خشونتهای وهابیت تکفیری
زینی دحلان، ظهور وهابیت را فتنه ناگوار در حجاز توصیف میکند. (32) ایشان معتقد است که فتنه وهابیت یکی از مصیبتهای بزرگی بود که اهل اسلام گرفتار آن شدند. (33)
اتهام توسعه آیین وهابیت در سایه کشتار نفوس محترم مسلمانان و غارت اموال آنها و عدم ترحم به زنان و کودکان در این مسیر نامشروع، از دیگر محورهای انتقادی بر جریان تکفیر است. (34) از اعمال ناشایست وهابیان، جسارت به جرم نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) و شکافتن ضریح مطهر و غارت تمام اموال آن در سال 1220 ق است. (35) در این رویه ناروا و بیحاصل، وهابیان گنبدهای اولیای خدا و صالحان را ویران کردند. (36) زینی دحلان، درماندگی و ورشکستگی علمای وهابی را در مقابل محاجهی علمای حرمین شریفین، به الاغهایی تشبیه میکند که از مقابل شیر گریختهاند. (37)
انحراف در دیدگاههای کلامی تکفیریها
زینی دحلان، عقاید بنیانگذار وهابیت را در مورد منع زیارت و توسل به قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تقبیح میکند. (38) ابنعبدالوهاب در نظریاتش، ادله مقبولی ندارد. (39) او هم چنین بر موضعگیری بسیاری از علمای دین در مقابل نظریات محمد بن عبدالوهاب با تألیف کتب متعدد صحه گذاشته است. (40) علمای حرمین شریفین در سال 1165 ق در حکمرانی مسعود بن سعید بن سعد بن زید، عقاید وهابیان را کفرآمیز میدانستند. (41)
به زعم زینی دحلان، ابنعبدالوهاب آیینی اختراع کرد که مسلمانان گذشته و حال را مشرک قلمداد میکرد. (42) تشبیه وهابیان به خوارج (43) و این که آنان همانند خوارج، آیاتی از قرآن را که در مورد کافران است، مؤمنان نسبت میدهند (44)، از اتهامات وهابیت در اندیشه دحلان است. او با استناد به نصوص و رفتار صحابه به تفصیل، عقاید وهابیان را در مورد رد توسل، استشفا به نبی توسط مرد نابینا، توسل خلیفه دوم به عباس، عموی پیامبر، برای استسقا و استعانت مقبول و مشروع از اولیا، را مردود میداند. (45)
مشروعت توسل و استغاثه
دحلان، بخش قابل توجهی از کتاب الدرر السنیة را به مشروعیت توسل و مخالفت با نظر وهابیها در این مورد اختصاص داده است: «اما منع التوسل مطلقاً فلا وجه له». (46) وی با صراحت، زیارت و توسل را مبتنی بر کتاب و سنت و اتفاق نظر امت، مشروع میداند: «اعلم رحمک الله ان زیارة قبر نبیناً (صلی الله علیه و آله و سلم) مشروعة، مطلوبة بالکتاب و السنة و اجماع الامة». (47) ایشان منشأ توسل را تعلیمات نبی اسلام معرفی میکند: «اما التوسل فقد صح صدوره من النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)». (48) دحلان، برای متفرد نشان دادن وهابیان در مخالفت با توسل تصریح میکند: «و الحاصل، ان مذهب اهل السنة و الاجماع صحة التوسل و جوازه بالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فی حیاته و بعد وفاته.» (49)
رفتار صحابه از رفتارهای معیار در جهان اهل سنت است. دحلان با این میزان به رد تنگنظری وهابیت میپردازد: «اما التبرک بآثار الصالحین فقد کان الصحابة یزدحمون علی ماء وضوئه و یتبرکون به.» (50) ایشان با تقبیح مخالفان توسل و کج فهمی آنان در تلقی نادرست از کمک خواهی، اعلام میکند که طرف استغاثه خود خداوند است و دیگران واسطهای بیش نیستند: «فالمستغاث به حقیقة هو الله تعالی و اما النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فهو واسطة بینه و بین المستغیث.» (51) اعتقاد به مؤدی شدن توسل به کفر و شرک، براساس نگاه مانعان توسل، تخیلی نارواست. (52) او با ذکر شیوه عموم مسلمانان اعم از سلف و خلف، پندار مانعان توسل و تکفیریها را مردود میداند: «و من تتبع اذکار السلف و الخلف و ادعیتهم و اورادهم وجد فیها شیئاً کثیراً فی التوسل و لم ینکر علیهم احد فی ذلک، حتی جاء هولاء المنکرون.» (53) ایشان روش تکفیریها را افراط و تجاوز از حدود میداند که اکثر امت را کافر و خون و اموالشان را مباح و آنان را همانند مشرکان زمان پیامبر تلقی میکنند. (54)
دحلان از صفحه 103 تا 136 کتاب مذکور (فتنه وهابیت)، در عنوانی با نام «طرف من مقابحه»، اعمال و رفتار محمد بن عبدالوهاب و پیشگویی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در مورد فتنه او با ذکر نمونههای روشن و مستند، مورد انتقاد شدید قرار میدهد. توسل به اولیا و پیامبر، بدون اعتقاد به استقلال در تأثیرگذاری مشروعیت دارد و صحابه عامل به آن بودند. (55) و شخص رسول خدا این رویه را به امت آموزش داده است. (56)
زینی دحلان، جریان تکفیر را جریانی منحرف و توأم با بدعت مینامد و شخصیت رهبران آن در به چالش جدی میکشد و نقطه تمرکز فکری آنها را در اتهام شرک و کفر به دیگران با روش علمی و با شواهد متنی و تاریخی و رویه مسلمانان نقد میکند.
3. محمد زاهد کوثری (1296-1371):
از بزرگان احناف آسیای صغیر و صاحب تألیفات و تعلیقات بسیاری است. او از مخالفان و منتقدان جدی ابنتیمیه و محمد ابنعبدالوهاب است به گونهای که ابنتیمیه را بدتر از خوارج معرف میکند.
خطای فاحش تکفیریها در حوزه عقاید
کوثری، برای متفرد نشان دادن تکفیریها در مشروعیت توسل، مسلمانان را به کتاب مصباح الصلاح فی المستغیثین بخیر الانام تلسمانی مالکی از علمای قرن هفتم (م 683 ق) ارجاع میدهد. ایشان در کتاب مقالات الکوثری، در مورد تنقیص مقام امام علی (علیهالسلام) در کتب ابنتیمیه واکنش سختی نشان داده است و گروههای تکفیری را به خوارج تشبیه میکند. (57) که در لسان نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به خروج از دین، همانند خروج تیر از کمان تشبیه شدهاند. (58) کوثری، عقاید کلامی ابنتیمیه را در موضوع تشبیه و تجسیم و مطالب خلاف شأن خداوندی (59) و همگرایی پیروان ابنعبدالوهاب را با او در این موضوعات، نقد جدی کرده و عقاید آنها را کفر آشکار نامیده است. (60) کوثری، با استناد به آیات تنزیه، نظر ابنتیمیه را در مورد قرار گرفتن خدا روی عرش که به منزله نشیمنگاه بودن عرش برای خداست و قیام حوادث و اثبات حرکت برای او، کلماتی الحادی و کفر آشکار مینامد. وی در تعریضی آشکار مینویسد: «وهابیان برخلاف کتاب و سنت، خون زائران قبور و متوسلان را مباح میدانستند.» (61)
کوثری، ابنعبدالوهاب را «زعیم المشبهه» میخواند. (62) نظریات ظاهرگرای صریح ابنتیمیه در کتب خود در مورد صفات خبری، موجب این گونه قضاوتهای علمای اهل سنت شده است. ابنتیمیه در کتب متعدد خود بر صفات خبری، موجب اینگونه قضاوتهای علمای اهل سنت شده است. ابنتیمیه در کتب متعدد خود بر صفات خبری و عدم جواز تأویل آنها از معانی ظاهری تأکید میکند. (63) کوثری، شواهد بسیاری از کتاب و سنت و رفتار بزرگان و صحابه و اعتقاد علمای مشهور جهان اهل سنت، مانند فخر رازی، سعدالدین تفتازانی و سید شریف جرجانی، برای نقض عقاید وهابیت و مشروعیت استغاثه و توسل به بزرگان و زیارت قبور نقل میکند و نظریات تکفیریها را نقد مینماید. (64)
میتوان نتیجه گرفت که ایشان، نظریات ابنتیمیه و پیروان او را در صفات خبری و عرصههای دیگر نکوهش میکند و آنان را به تشبیه و تجسیم و انحراف از توحید، یعنی بنیادیترین اصل اسلامی و قرآنی متهم میکند که نشانه عمق انحراف آنهاست. تلاش تبلیغی بیحاصل تکفیریها ایشان را هرگز قانع نمیکند و این ناکامی بزرگی برای این جریان مدعی تبعیت از سلف است که یک عالم سنی از مطالب آنها اقناع نشده است.
نقد رفتار خشونتآمیز جریان تکفیر
رفتار بیسابقه و بدعتگونه وهابیان در هدم قبور با این عبارت کوثری مورد انتقاد قرار میگیرد که بر قبر و روضه پیامبر از اول تا حال بنایی مستقر است. (65) هیچ عالم اسلامی در خصوص بنای قبر روضه مطهر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) احساس ناخوشآیندی نداشت. چگونه میشود عملی شرکآمیز باشد، اما قاطبه مسلمانان در مورد آن اهتمام ویژه داشته باشند. کوثری، در تعریضی آشکار مینویسد: «وهابیان برخلاف کتاب و سنت، خون زائران قبور و متوسلان را مباح میدانستند. (66) اتهام آدمکشی که از گناهان کبیره در لسان قرآن است». (67) از دیگر موارد قابل ذکر در نقد جریان تکفیر میباشد.
4. حسن بن فرحان الکالکی (معاصر، متولد 1390 ق):
از علمای معاصر عربستان و دارای تألیفات مهمی از قبیل بیعة علی بن ابیطالب فی ضوء الروایات الصحیة، داعیة لیس نبیا، نحو انقاذ التاریخ الاسلامی و غیره میباشد. او نه تنها با جریان متصلب و ظاهرگرای حاکم بر آن جا موافق نیست، بلکه آنها را با محوریت کتاب داعیة لیس نبیا به صورت جدی نقد قرار کرده است. فضای بسته آن محیط، بر آزاداندیشی و انصاف علمی وی اثر سوء نداشته است و در فضای تقلید زده وهابیان متحجر ظاهرگرا، فریاد آزاداندیشی و تلاش اجتهادگونه او بسیار خرسند کننده و امیدبخش است.
مظلومیت تاریخی اهلبیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
فرحان المالکی، در آن فضای مسموم، با شجاعتی مثال زدنی از مظلومیت اهل بیت و امام علی (علیهالسلام) در فرهنگ اسلامی سخن میگوید و دیکتاتوری بنیامیه را آماج نقدهای خود قرار میدهد. او مینویسد:
«به هر حال» نویسنده که با جدیت به بررسی تاریخ پرداخته و به حقانیت امام علی و اهل بیت او و در نهایت، مظلومیت آنها در فرهنگ ما (اسلامی) پی برده است و نیز ظلم و دیکتاتوری بنیامیه و اوج حمایت از آنها در فرهنگ ما را شناخته است، چارهای جز نقد تاریخ ندارد، خواه در ارزیابی خود راه صواب بپوید یا خطا. (68)
او در تعریضی آشکار به مادحین معاویه، همانند ابنتیمیه و دیگران مینویسد: «اگر نگارنده، ستمگری معاویه را ناپسند میشمارد، به دلیل پیروی از فرقه زیدیه یا اباضیه یا امامیه نیست، بلکه به دلیل پیروی از نصوص شرعی است.» (69)
اگر مطالب ابنتیمیه در مورد تمجید از معاویه و بنیامیه با عبارتهای فوق مقایسه شود، میزان استقلال رأی و روح جستوجوگری و شجاعت بیان یافتههای فرحان مالکی بیشتر نمایان میشود. ابنتیمیه در تعریف از معاویه، سنگ تمام میگذارد: «کانت سیرة معاویة مع رعیتة من خیار الولاة و معاویة کان خیراً من الاشتر النخعی و من محمد بن ابیبکر»؛ (70) روش معاویه با مردم از بهترین روشهای حاکمان بود و معاویه از مالک اشتر نخعی و محمد بن ابیبکر بهتر بود. «کان (معاویة) یعطی اقاربه عطاء کثیراً و یعطی غیر اقاربه به ایضاً و کان محسناً الی جمیع المسلمین»؛ (71) معاویه به نزدیکان و غیر آنان بخشش فراوان میکرد و با تمام مسلمانان نکوکار بود.
ایشان در فضای بسته و حاکمیت حنابله غیر عقلی و گذشتهگرای مذموم، با تأکید بر استقلال فکری، محور حرکت و تبعیت محض را فقط خدا و پیامبرش میداند: «لا نتبع من البشر الا محمداً… لا نتمحو الاحول قال الله و قال رسوله.» (72)
مبارزه بیامان با انحراف تکفیر و ضرورت روشنگری
فرحان مالکی، از جریان وهابیت به عنوان «فتنه بزرگ» و «مصیبت گسترده» نام میبرد (73) برای معرفی حرکت متفرد و غیر اسلامی وهابیت، معتقد است که این جریان که خاستگاهش نجد عربستان میباشد، به همه فرقههای اسلامی ستم کرده است: «و کلهم قد ظلمناهم». (74) وی معتقد است که پیروان ابنعبدالوهاب به اندازهای منحط شدهاند که نظریات او را بر احادیث شریف مقدم میدارند که انحرافی آشکار از روش سلفی است. (75) پیروان ظاهرگرای ابنعبدالوهاب، عمر خود را با امور بیارزش تباه کردهاند و امور مهمی را مانند تکفیر مسلمان و مباح دانست خونشان که محترم و لازم الرعایه است، کوچک میشمارند و با نابخردی، خود را رهرو سلف صالح میدانند. (76) او خود را به جلوگیری از آثار شوم و آلودگی تکفیر ظالمانه و ریخته شدن خون بیگناهان در محیط خفقان عربستان سعودی متعهد میداند: «من التلوث لتکفیر الظالم او الدماء المعصومه». (77)
فرحان مالکی، ضمن متهم کردن وهابیان به تقلید نابجا از رهبران ظاهرگرا و تکفیری، به صورت مضمر، ضرورت بازگویی خطاهای اشخاصی چون ابنعبدالوهاب و ابنتیمیه را یادآور میشود. (78) او در تحلیل شخصیت بنیانگذار جریان تکفیر، وی را بدعتگذار و رویهاش را برخلاف اسلاف میداند که سرزمین مسلماننشین عربستان را به ناروا به دو بخش دارالاسلام و دارالکفر تقسیم کرد. (79) علمای معاصر ابنعبدالوهاب، رتبه و شأن علمی برای او قائل نبودند. (80) او از دانشمندان وهابی به دلیل کتمان اشتباهات ابنتیمیه و ابنعبدالوهاب که زمینه فریب جوانان را فراهم کرده است، به شدت گلایه میکند. (81) او ابنتیمیه و ابنعبدالوهاب را پیشگامان دعوت به تکفیر مینامد و از آنها انتقاد میکند. (82) وی با صراحت کامل اعلام میکند که در مکتب شیخ عبدالوهاب، شوائب و انحرافاتی وجود دارد. (83) و عدم جامعیت رهبر تکفیریها مورد تصریح ایشان است. (84) او ابنعبدالوهاب را به افراطگری، غفلت، رفتار ظالمانه با علمای مخالف، ناتوانی و بدعتگذاری توصیف میکند. (85)
در سخنان و بیانات تکفیریها، از منهج شیخ عبدالوهاب به «دین» یاد شده است که اعترافی است به بدعت در اختراع دینی غیر دین اسلام که مسلمانان به آن اعتقاد دارند. در متن توبه نامه علمای مکه که توسط وهابیان تدوین شده بود، به واژه دین تصریح گردیده است: «ان هذا الدین الذی قام به شیخ محمد بن عبدالوهاب و دعا الیه امام المسلمین سعود بن عبدالعزیز…» (86)
او به صورت تلویحی به وهابیت افراطی اتهام میزند که به علت تبرئه رهبر خود، اسلام را قربانی کرد (87) از منظر عدهای از علما، در اندیشه و عمل وهابیت تکفیری، خصایص خوارج وجود دارد: «فهم یرون ان خصائص الخوارج مجتمعة فیهم لانهم یکفرون المسلمین و یستبحون دمائهم» (88) نقد علمی نظریات ابنعبدالوهاب در مورد اتهامزنی وی به مسلمانان و تمجید از کفار قریش نیز در کتاب فرحان مالکی آمده است. (89) ایشان با تأسف و مقایسه پر معنی از رفتار وهابیت و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مینویسد: «مسلمانان صادق و متدینی به دینداری شهادت دادند و به ارکان اسلام اقرار کردند. اما از جنگ و تکفیر در امان نماندند، در حالی که منافقان صدر اسلام به دروغ شهادت میدادند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز میدانست که دروغ میگویند، اما جان و مالشان حفظ شد. (90)
چالشهای کلامی و اعتقادی وهابیت تکفیری
فرحان مالکی در کتاب داعیة لیس نبیاً از صفحه 33 تا 80، از بند بند کتاب کشف الشبهات را انتقاد علمی و 33 شبهه درباره آن را بیان و نقد میکند. ایشان مشروعیت توسل و شفاعت را با استفاده از سیره گذشتگان اثبات میکند. (91)
وی مینویسد:
هرج و مرج تکفیر، نتیجه حتمی مسلک ابنعبدالوهاب است که قلمرو تکفیر را توسعه داد. (92) از نظر او، حتی وجود برخی رفتار شائبهانگیز در بین مسلمانان با احتمال تأویل، مانع انتساب آنها به کفر است: «فتأویل مانع کبیر من موانع التکفیر. (93)
نسفی از اندیشهوران ماتریدی، برخلاف نظر جریان تکفیری ظاهراگرا، از قول بسیاری از علما نقل میکند که نمیتوان صفات خبری را بر معانی ظاهری حمل کرد و در مواردی، تأویل را برای صیانت از عقیده صحیح و نسبت مجاز به خداوند واجب میداند. (94)
بیاضی، از مشاهیر متکلمان ماتریدی هم به تأویل صفات خبری از معنای ظاهری قائل است. (95)
فرحان مالکی، با تعریضی که نشان دهندهی خودمحوری وهابیت تکفیری است، مینویسد: «تعریف آنان از مسلمان با تعریف سایر مسلمانان متفاوت است. مسلمان فقط کسی است که تابع شیخ عبدالوهاب باشد. (96) از نظر آنها، مسلمانان جهان غیر از اتباع شیخ عبدالوهاب، دینی غیر از اسلام اختیار کردهاند. (97) موارد تکفیر آنها بسیار گسترده است و دامن افراد زیادی را میگیرد که این نمونهها قابل ذکرند: تکفیر صریح علما و قضات برجسته نجد و اساتید آنها (98) علمای حنبلی، مثل شیخ سلیمان بن سحیم حنبلی (99) فرقه امامیه با وجود آن که ابنتیمیه آنها را فقط بدعتگذار نامیده است. (100) سبکنندگان صحابه (101) (برخلاف روش امام علی که با وجود این که خوارج او را تکفیر کردند و دشنام دادند، آنان را تکفیر نکرد)، ابنعربی و اتباع وی، (102) به دلیل نفی صفات که از اعاظم کلامی اهل سنت است (103)، معتزله، حنفیه، صوفیه و پیروان مذاهب چهارگانه. (104)
فرحان مالکی، در نقد «توحید قبوری» وهابیت مینویسد: «برخی اماکن، همانند مدینة النبی و کنار قبور صالحان در مظان استجابت دعاست و ابنحزم در این مورد ادعای اجماع کرده است.» (105) ذهبی و برخی از علما، تبرک به قبر را جایز دانستهاند و بارها گفتهاند که خاک فلانی، پادزهری آزموده شده است: «قبر فلان تریاق مجرب». آیا با این اعتقاد، علما کافر شدهاند؟ (106) ایشان تصریح میکند که تبرک جستن به خاک قبر صالحان توسط علمایی که ما به سلفی بودن آنان مفتخریم، رایج بوده است. (107) وی در تعریضی معنیدار مینویسد: «مسلمانان متوسل به قبور انبیا، صاحب قبر را پرستش نمیکنند و ادعای شیخ عبدالوهاب در این مورد اشتباه است. آنان جز خدا را پرستش نمینمایند. (108)
او همچنین به تقابل وهابیان با علمای نجد که موافقشان نبودند، (109) اسامی 22 نفر از علمای برجسته مخالف وهابیت را ذکر میکند که در میان آنان، از فقها و علمای برجسته حنبلی و ساکن نجد و مناطق دیگر عربستان وجود دارد. (110) او یادآور میشود که لازمه منطقی منهج شیخ عبدالوهاب، تکفیر کسانی است که برای غذا گرفتن به دیگران مراجعه میکنند یا به کعبه سوگند یاد مینمایند یا در مدح صالحان و غیر آنها مبالغه میکنند. این مسئله، دامن طرفداران افراطی او را میگیرد که از او و ابنتیمیه، به وفور تعریف و تمجید کرده و میکنند. (111) ظاهرگرایی حنابله تکفیری به اظهارنظرها و فتاوی سخیف و سبک توسط آنها منجر شده است که مردم در مورد آن بیاعتنایند. تحریم آموزش جدید و بیان این که علوم جدید، پایههای الحاد را تشکیل میدهند، (112) ممنوعیت بازی فوتبال به دلیل عدم سابقه در زمان خلفای راشدین! (113) و منع از کلاه گذاشتن و پوشیدن شلوار، (114) نمونههایی از مطالب فراوانی است که لازمه تصلب دیدگاه وهابیت متحجر میباشد.
ابزار تکفیر در اندیشهی وهابیت به تعهد درونی تبدیل شده است. به گونهای که آنها همدیگر را نیز تکفیر میکنند. (115) فرحان مالکی، با تأسف اظهار میکند: «وهابیان به دو دلیل از اهل بیت (صلی الله علیه و آله و سلم) سفارش شدهی قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیزارند: 1. پیروی از ابنتیمیه و غلات حنابله؛ 2. به علت خصومت تاریخی با شیعه.» (116) لذا دشمنی آنها، جنبهی علمی قابل اعتنا ندارد و این خطای فاحش را باید در شمار رفتارهای پرخطای تاریخی آنها ارزیابی کرد و به انحرافشان از سنت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) و روش سلف صالح پی برد. فرحان مالکی در نهایت، ادعای علمای اسلام مبنی بر انحراف ابنعبدالوهاب در سه موضوع تکفیر مسلمانان، ادعای نبوت و اعتقاد به جسم بودن خدا (117) را تأیید میکند و بر آنها صحه میگذارد.
5. محمد سعید رمضان البوطی (1347-1434 ق):
البوطی، از علمای معاصر اهل سنت و قربانی خشونت کور سلفیهای تکفیری در سوریه، عالمی متین و دانشمندی متفکر و مصلح بود. ایشان د رکتاب السلفیة مرحلة زمنیة مبارکة لا مذهب اسلامی، وهابیت تکفیری را به تلویح و تلمیح با «عنوان متمذهب بالسلفیه (متظاهر به سلفی بودن)» منتسب میکند، (118) که بدعتی است بیسابقه و در بین سلف، سابقه ندارد (119): «المتذهب بالسلفیه، بدعة لایقرها اتباع السلف (120) ان المتذهب بمذهب جدید اسمه السلفیه، یقوم علی عصبیة الانتماء شیئی آخر لا شان له بالاتباع المطلوب». (121) ایشان روح مذهب مخترع را عصبیت و مبتنی بر خودخواهی میداند: «روحها العصبیه و انانیتها الجماعیه.» (122)
بدعت سلفیت
این عالم دانشمند، تعیین عنوانی به نام «مذهب سلفی، را بدعتی در دین (بدعه طارئة فی الدین) میداند که امت واحد و یک پارچه اسلامی را از هم جدا کرده است و شمول آن بسیار محدود میباشد و عدهای خاص به نام «سلفیها» را در بر میگیرد که سلف صالح این امت و خلف ملتزم به راه و روش آنها، آن را به رسمیت نمیشناسند. (123)
او در مورد بیریشه بودن این مذهب ادعایی مینویسد: «در زمان سلف، مذهبی سلفی با ممیزاتی که از سایر مسلمانان جدا بوده است و دارای شرف و امتیازی باشد، وجود نداشت». (124) اگر ادعای سلفیه درست باشد، گروهی هم میتوانند مذهبی به نام «راشدین» و «صحابیین» اختراع کنند». (125) وجود اختلاف در سلف صالح، موجب تقسیم آنها به گروهی خاص نشد و آنها مخالفین خود را بدعتگذار نمینامیدند. (126)
وی در قضاوت قاطع خود در بیهویتی این جماعت مینویسد: «برای محقق فرهنگ و اندیشه و فهم اسلامی احتیاجی به بحث نیست که به علم یقینی متوجه شود. این بدعت جدید (سلفیت)، هیچ ریشه ثابتی در گذشته دور و نزدیک تاریخ این امت و تاریخ قانونگذاری اسلامی ندارد. (127)
سلفیه، از اهل سنت و جماعت نیستند. (128) اگر منظور آنها از نام «سلفیه»، اهل سنت و جماعت باشد، مرتکب بدعت در نامگذاری شدهاند و اگر منظور چیز دیگری است، پس در اسم و معنی بدعت صورت گرفته است که محتوای آن باطل میباشد. (129)
انعطاف داشتن و سیال بودن در روش سلف صالح و جمود سلفیه
البوطی، به روش تبلیغ آنها در ادعای انحصار و احتکار حق در خود و نسبت بدعت و ضلالت به دیگران، اعتراض میکند و آن را تعصب شنیع میداند. (130) ایشان روش ظاهرگرایی و تحجر و جمود سلفیت را با شیوههای تحلیلی و ارجاع به مستندات تاریخی و منهج و ممشای سلف صالح رد میکند، زیرا در حیات سلف صالح، دگرگونیهای متنوع و مختلف جریان داشته است و آنها بر گفتار و اقوال خود جمود نداشتند. (131)
او برای اثبات مدعای خود به نمونههایی اشاره میکند: نحوه زندگی در مکه با هجرت به مدینه متفاوت باشد؛ مثلاً در مکه لباس دوخته شده مرسوم نبود، ولی در مدینه تحت تأثیر رسوم یمن و عجم رسم شد و سلف هم از آن تبعیت کردند. کاسه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه از چوب سخت بود و در مدینه از ظرف شیشهای استفاده نمودند و مهر کردن نامه در مکه معمول نبود، ولی در مدینه، روش حاکمان وقت جهان در مهر کردن نامهها رسم شد. (132) او ادامه میدهد که عصر تابعین، معرکه اختلافات فکری و اجتهادی میان بزرگان رأی و حدیث بود (133) وی در تعریض به روش تصلب در گذشته مینویسد: «منهج سلف اجتهاد در امور اجتهادپذیر بود.» (134)
البوطی، در اعتراض به شیوه سلفیت تکفیری، انعطاف علمی را شرط روش مقبول میداند: «صاحبان رأی در مسائل، حق دارند به درست بودن نظریات خود مطمئن شوند، ولی حق ندارند مخالفان خود را گمراه و خارج از حوزه هدایت بدانند.» (135)
از ویژگیهای نوشته البوطی، نقد جدی و روشمند پذیرش فهم مطلق نظریات سلف است. (136) او تغییر شیوههای فکری (اسالیبهم الفکریه) مسلمانان اول را با توجه به گسترش دایره فتوحات اسلامی و آشنایی با اصول حیات اجتماعی و اقتصادی و ایمان عدهای از پیروان ادیان دیگر که حامل عناصری از ادیان سابق خود بودند و همچنین مجادلههای علمی پیش آمده را امری طبیعی میداند. (137) وی مینویسد: «شرایط جدید و نیاز به تبلیغات در سرزمینهای دیگر، مناقشات ارباب مذاهب، موازین لغت و بیان و ضرورت دفاع عقلی از دین، موجب تغییر رویه صحابه میشد.» (138)
مهمترین نتیجه این بحث، عدم منهج و شیوه واحد در سلف صالح است که برای ابد قابل تبعیت باشد. لذا پایبندی شدید در ظواهر، موجب رکود اندیشه و سردرگمی است.
آسیبشناسی در حوزه روش سلفیت
البوطی، در موضوع روششناسی، با بیان معیار فهم درست متون و نصوص دینی به سلفیه ایراد میگیرد که چرا پویا و به روز عمل نمیکنند. فهم از متون دینی، موازینی از قبیل کیفیت دلالت الفاظ بر معنی، نص و ظواهر، مجمل و مفصل، انشا و اخبار، عام و خاص و مطلق و مقید دارد و هر کس به آنها ملتزم باشد، چه در عصر سلف و چه بعد از آنها، تابع کتاب الله و سنت رسول الله است و اگر ملتزم نباشد، از کتاب و سنت بهرهای نمیبرد، گرچه در زمان صدر اول بوده و در مجالس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور دائم داشته است. (139) او شیوه ابنتیمیه (آبشخور اصلی نظریه سلفی تکفیری) را به علت تکفیر دیگران با کمترین اجتهاد و نیز مخالفت با تصوف، رد میکند. (140)
تیپشناسی سلفیه
البوطی معتقد است که پیروان مذهب سلفی، بدعتگذار گمراهند و باعث خصومتها و اختلافات در بین مسلمانان شدهاند. (141) نام بردن از وهابیت سلفی تحت عنوان «الفتنه الشنعاء» (142) و «فتنه بدعتآمیز»، (143) نشان دهندهی دیدگاه به شدت انتقادی اوست. البوطی مینویسد: «سلفیهای وهابی، گرفتار خفتگی عقل شدهاند و نسبت دادن جمود عقلی و عدم تحرک فکری به سلفیهای متصلب، توصیف فاصله گرفتن این گروه از روش عقلانی مورد تأکید نصوص دینی و رویه متفکران اسلامی است. (144)
سلفیها در تمام کیان اسلامی، موجب تفرقه شدهاند و به دلیل جراحتهای این فتنه بدعتآمیز زیانهایی به پیکره امت واحد وارد شده است که وحدت مسلمانان را تهدید میکند و همه از این وضع گلایهمند هستند. (145) اقدام برای علاج این جراحت، سد بابی است که از آن به بدنه امت اسلامی رخنه کرده است: «ان استنکار هذه الرعونات الشنیعه، لا یکون الا بمعالجتها و لا یکون معالجتها الا بسد الباب الذی اقتحمت منه.» (146)
انحراف و تزلزل در عقاید سلفیت تکفیری
ایشان در قسمتی از نوشتههای خود، از عقاید کلامی سلفیه وهابی انتقاد میکند. توسل به مقام رسول الله و صالحان ثابت است و عدهای در زمان حضرت به عرق، مو و آب وضوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تبرک میجستند. (147) توسل به صالحان، انسان را از ملت اسلام خارج نمیکند و اعتقاد به این خروج، توهمی است که دلیل ندارد. (148) از نظر ما اشکال ندارد که کسی قصد زیارت قبر و مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشته باشد. (149) نظر و استناد ابنتیمیه در مورد بدعت بودن زیارت قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با میزان لغت و شرع، واهی است. (150) ابنتیمیه در اظهاراتی تند و خارج از عرف، استغاثه کنندگان به میت و غایب و دعاکنندگان در نزد قبور را همانند بتپرستان میداند که شیطان با آنان تخاطب میکند. (151)
البوطی، در قضاوت نهایی، پیروان وهابیت سلفی را گمراهان حیلهگری میداند که در پوشش عنوان مردهی بیروحی به نام «سلفیه» جلوهگری میکنند و از مسیر ترقی باز ماندهاند. منهج رشد، مشخص و روشن است و منهجی است که ادعای متمسکان به کتاب و سنت را نشان میدهد و مسیر گمراهان و حیلهگران را مشخص میکند، نه این کلمه مردهی سلفیه. و در نهایت تفاوتی بین سلف و خلف نیست، بلکه منهجشناسی و تمسک به آن مهم است. (152)
6. حسن بن علی السقاف (معاصر، متولد 1380 ق):
از علمای شافعی اشعری و از مخالفان و ناقدان معاصر و پرشور وهابیت در کشور اردن است. ایشان در کتاب مناقشة منهج الوهابیة فی العقیدة و التکفیر، السلفیة الوهابیة افکارها الاساسیة و جذورها التاریخیة، اندیشهها و رفتار تکفیریها را آماج نقدهای نفسگیر قرار میدهد.
وهابیت، پدیده بیگانه با کلیت جهان اسلام
سقاف به طعنه، وهابیان تکفیری را «متسلف (متظاهر به سلف)» مینامد (153) تأکید وی بر رسمیت مذاهب هفتگانه حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، امامی، اباظی و زیدی و رد نگاه متصلب و متحجر وهابیان تکفیری است. (154) سقاف از شیوهها و روشهای آنها با نسبت سنجی از روح تعالیم اسلامی، انتقاد شدید میکند. رویکرد خشن وهابیت با توجه به تأکید اسلام بر اخلاق، عاطفه، الفت و رحمت، مردود میباشد. (155) عملکرد وهابیت، موجب آزار قلوب مؤمنان راست کردار شده است. (156) مسلمانان در سیر تاریخی خود، واجد علوم با ارزشی مانند کلام، فقه، تصوف و عمارت (بنّایی) شدهاند و آنها را گسترش دادهاند و در حوزه مدنیت اجتماعی، با اقلیتهای مذهبی با رحمت و مدارا برخورد کردهاند که مایه افتخار در عالم شده است، ولی وهابیها، ارزشی برای این امور قائل نیستند. (157)
سقاف، سلفیت و وهابیت را یکسان میانگارد که در داخل جزیرة العرب به وهابی حنبلی و در خارج، سلفی نامیده میشوند. وهابیت از سلفیت به وجود آمده است. (158)
برخلاف این نظر، سلفیت انواع مختلفی دارد که شاخه نجدی آن وهابی است، اما در شبه قاره، پیروان دیوبندی شاه ولی الله دهلوی و در مصر، بسیاری از اتباع اخوان المسلمین سلفی هستند، ولی وهابی نمیباشند.
عقاید کلامی وهابیت بر بنای بیبنیاد
از منظر حسن بن علی سقاف، ریشه ظاهرگرایی وهابیت در اندیشههای حنبلی است و مذهب حنبلی نظریات واضحی در مورد تشبیه و تجسیم دارد. (159) ابنعبدالوهاب، دعوت کننده به نظریات تجسیمی است (برای خدا دست و انگشت و ساق و قدم و… از اعضای آدمی قائل است). سقاف، در ریشهیابی تفکر تجسیمی، به مرزهای فراتر از جهان اسلام نظر دارد. فکر تجسیمی از یونان و مسیحیت از طریق افرادی مانند کعب الاحبار وارد حوزه تفکر اسلامی شد و حنابله ظاهرگرا از آن استقبال کردند. (160) ابنتیمیه و ابنقیم، پیشقراولان وهابیت تشبیهی بودند. (161) وهابیت سلفی، به جسمانیت خدا معتقد است و برای آن، حد و غایت و چشم و… قائل است. (162) آنها تصریح میکنند که خدا بر عرش نشسته است که لازمه آن جسمانیت و محدودیت میباشد. ابنتیمیه در کتاب بیان تلبیس الجهمیه مینویسد: «الموصوف بهذه الصفات لایکون الا جسماً، فالله تعالی جسم لا کالاجسام.» (163)
سقاف، محمد بن عبدالوهاب و اتباع او را به تنقیص مقام نبی مکرم اسلام متهم میکند و آن را از بدترین کفریات وی به شمار میآورد. (164) پیروان وهابی او از نواصباند و در مورد آل البیت (علیهمالسلام) بغض دارند. (165) سلفیهای وهابی ناصبیاند و برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل البیت (علیهمالسلام) او احترام قائل نیستند و مخالفتشان با شیعیان و دیگران بر همین اساس است. (166) او ابنتیمیه را به بیاحترامی به خاندان نبوت متهم میکند و مینویسد: «ابن تیمیه که بنیانگذار اصول و قواعد آنها است، به امام علی (علیهالسلام) و فاطمه زهرا (علیهاالسلام) طعنه زده است.» (167)
ایشان ابنعبدالوهاب را به علت نسبت شرک به واسطهی استغاثه به اولیای دین، زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و صالحان تقبیح میکند. (168) بازی با احادیث نبوی و عدم پذیرش آنها با حکم به عدم صحتشان، (169) از دیگر اتهامات ابنعبدالوهاب و پیروان اوست. انتقاد از موضع تکفیریها در تمجید مطلق صحابه و توصیه به عدم ترجیح تعدادی از آنها، (170) از نشانههای اندیشه مستقل علی السقاف و ضدیت وی با گذشتهنگری مذموم است.
رفتارشناسی وهابیت و ریشههای آن
بن علی السقاف، ریشه رفتارهای نسنجیده و غیر اسلامی و خشونتهای پردامنه وهابیان را در ظاهرگرایی افراطی و خفتگی و تعطیلی عقل میداند. وهابیان با عقل و عقلانیت در ستیزند و به سبب ظاهرگرایی و حدیثگرایی، با استدلال به قرآن مخالفند. (171) او در طعنهای آشکار مینویسد: «ما دلیلی در کتاب و سنت برای تعطیلی عقل نداریم و برعکس، نصوص شرعی، ما را به فهم و درک دعوت کردهاند.» (172)
پیروان ابنعبدالوهاب در برخورد با مخالفان، دو شیوه را برگزیدهاند: 1. ارهاب فکری؛ 2. ارهاب عملی، (173) وهابیان، بدعتگذاران نجداند و مردم را با قتل و غارت به فرمانبرداری از خود درآوردند (174) از دیگر اقدامات تأمل برانگیز آنها، ارهاب فکری و نسبت کفر و شرک و بدعت دادن به مخالفان است. (175) وهابیان سلفی، بزرگان تفسیر را به رسمیت نمیشناسند و با به کارگیری اصول فهم لغت، از قبیل تأویل و مجاز و غیره مخالفند. (176) آنها قیاس را جز در مسئله تشبیه خدا به خلقش نمیپذیرند و با پافشاری به خطای خود، به حق اعتراف نمیکنند. (177) وهابیان با غرور کاذب، خود را فرقه ناجی و بقیه را اهل آتش میدانند. (178) آنها پیروان مذاهب اهل سنت و صوفیها و اشاعره را که اکثریت اهل سنت و جماعتند و شیعیان و اباضیه را بدعتگذار و دشمن سنت و توحید معرفی میکنند و اهل آتش میدانند. (179) اینان مخالف تقریبند و بسیاری از اهل سنت از ترس آنها و متهم شدن به رافضی و شیعه بودن، از اظهار محبت به آل البیت اجتناب میکنند. (180) وهابیها به مخالفان خود نسبتهای کذب میدهند، ادب را در گفتوگو رعایت نمیکنند و کتابهای گذشتگان را تحریف میکنند. (181)
شیوههای مقابله با وهابیت
ایشان علاج ریشهای بیماری وهابیت متحجر را در احیای اندیشه عقلانی و استقلال فکری و مذمت گذشتهگرایی افراطی میداند. شیوه فهم صحیح، منحصر در سلف نیست و هر کس قواعد فهم را به کار گیرد، از کتاب و سنت بهره علمی خواهد برد. تابعیت محض از سلف، بدون فکر مستقل جستوجوگر، انسان را دچار گفتار متناقض میکند، چون آنها در مواردی با هم اختلاف داشتند!
در خصوص روایتی که آن را احمد حنبل در مسند (182) و ترمذی در سنن (183) نقل کردهاند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «مثل امتی مثل المطر، لایدری اوله خیر ام آخره»، (184) سقاف در توضیح آن مینویسد: «فهذا کما تری فیه تصریح بان للخلف فضلاً ایضاً کما للسلف.» (185) ایشان با شجاعت اعلام میکند که فهم سلف برای ما حجتِ الزامآور نیست. از امام احمد در مسئلهای سؤال شد و ایشان فتوا داد، به ایشان گفته شد: ابنمبارک که از سلف است به این نظر قائل نیست، احمد با شجاعت پاسخ داد: «ابن مبارک لم ینزل من السماء.» (186) امام ابوحنیفه نیز نظر قاطعی در نفی گذشتهگرایی افراطی دارد. بن علی السقاف از قول ایشان نقل میکند: «ماجاء عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فعلی الرأس و العین و ما جاء من الصحابه اخترنا و ماکان من غیر ذلک، فهم رجال و نحن رجال.» (187)
سقاف، شش راه برای مقابله جدی با وهابیت سلفی پیشنهاد میکند: 1. انتشار کتب برای کشف حقیقت فکر سلفی وهابی و شناسایی اساس آنها؛ 2. ارائه فکرهای جایگزین وهابیت؛ 3. کمک به علمای خبیر برای بنیان نهادن قواعد عمومی فکر اسلامی؛ 4. تربیت عالمان قوی در مدارس و دانشگاهها؛ 5. تربیت خطبا، ائمه و واعظان غیر وهابی برای جایگزینی؛ 6. توجیه دکترها و مدرسان برای عدم اشاعه فکر وهابی و تحریک آنها به ترویج افکار اسلامی. (188)
در نهایت، بن علی السقاف با ذکر نام 105 نفر از علما و نویسندگان برجسته جهان اسلام که به تفکر وهابی نقد نوشتهاند، جدایی این فرقه از بدنه جهان اسلام و متفرد بودن اعضایش را اثبات میکند. (189)
نتیجه
اندیشهوران ناقد جریان تکفیر در جهان اهل سنت، ضمن بیگانه معرفی کردن آن از امت اسلامی، به طرح شیوههای علمی دقیق و بیطرفانه و تحلیل آن در چند ساحت پرداختهاند. آنها همچنین بنیانگذاران این جریان را معرفی کردهاند که با تئوریپردازی ابنتیمیه شروع میشود و با اعمال خشونتهای افسارگسیخته اتباع ابنعبدالوهاب استمرار مییابد. آنها در جهان اسلام موجب تفرقه و واگرایی شدهاند و آسیبهای جبرانناپذیر به آن وارد کردهاند. تفسیر آنان از نصوص دینی، ظاهرگرا و متحجرانه است و با این روش، در عقاید کلامی، گرفتار انحرافات جدی شدهاند. به زعم آنها، معرفی و افشای جریان بیگانه از کلیت امت اسلامی و مقابله با آن ضرورت دارد. تکفیریها در اثبات دعاوی خود و اقناع مخالفان و ارعاب آزاد اندیشان و همراه کردند جهان اهل سنت با خویش برای مقابله با پیروان اهل البیت (علیهمالسلام) با ناکامی مواجه شدهاند. اعمال خشونت آنها ناشی از فقدان توانمندیهای علمی و اعتقادی است. همراهی و تقویت جریان ضد تکفیر از ضرورتها و پیشفرضهای وحدت اسلامی و صیانت از امت واحده است.
پینوشتها
1. دانشجوی دکتری مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب، عضو هیئت علمی مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی.
2. ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 73.
3. محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات، ص 33.
4. سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة، ص 5.
5. منصور محمد محمد عویس، ابنتیمیه لیس سلفیاً، ص 70، 74، 79، 89، 106، 119، 190 و 251.
6. محمد السید صبیح، اخطاء ابنتیمیه فی حق رسول الله و اهل بیته، ص 5، 6، 28، 264، 51، 270.
7. همان، ص 193، 218.
8. عبدالله هروی، المقالات السنیة فی کشف ضلالات احمد بن تیمیه، ص 183، 189.
9. همان، ص 195.
10. محمد قطب، مفاهیم ینبغی ان تصحح، ص 127.
11. محمد بن عبدالله مسعری، التوحید اصل الاسلام و حقیقة التوحید، ص 20.
12. حامد الگار، وهابیگری، ص 14 و 19.
13. همان، ص 22.
14. همان، ص 29 و 30.
15. همان، ص 36.
16. همان، ص 60.
17. سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیة فی الردّ علی الوهابیة، ص 44.
18. همان، ص 53.
19. همان، ص 6-9.
20. همان، ص 32.
21. همان، ص 13.
22. همان، ص 12.
23. همان، ص 28.
24. همان، ص 39-50.
25. همان، ص 37-46.
26. همان، ص 10.
27. همان، ص 11.
28. احمد زینی دحلان، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص 39.
29. همو، فتنة وهابیت، ص 22-49.
30. همان، ص 44.
31. همان، ص 48.
32. همان، ص 20.
33. همان، ص 68.
34. همان، ص 21، 52، 68 و 69.
35. همان، ص 56.
36. همان.
37. همان، ص 50.
38. همان، ص 25.
39. همان.
40. همان، ص 30.
41. همان، ص 51.
42. زینی دحلان، فتنه وهابیت، ص 31.
43. همان، ص 37.
44. همان.
45. همان، ص 25، 39، 41-43، 48 و 50.
46. همان، ص 42.
47. همان، ص 10.
48. همان، ص 20.
49. همان، ص 37.
50. همان، ص 102.
51. همان، ص 45.
52. همان، ص 48.
53. همان، ص 76.
54. همان، ص 95.
55. زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص 42.
56. همان، ص 39.
57. محمد زاهد کوثری، مقالات الکوثری، ص 464.
58. احمد بن حنبل، المسند، ج 1، ص 180 و 205.
59. محمد زاهد کوثری، همان، ص 241.
60. همان، ص 263.
61. همان، ص 283 و 285.
62. همان، ص 285.
63. صالح بن عبدالله بن فوزان، شرح العقدة الواسطیة، ص 133، 139، 153، 163، 167 و 178؛ ابنتیمیه، الفرقان بین الحق و الباطل، ص 129.
64. محمد زاهد کوثری، همان، ص 286-288 و 326.
65. همان، ص 327.
66. همان، ص 283 و 285.
67. نساء، آیه 93 و مائده، آیه 32.
68. حسن بن فرحان مالکی، داعیة لیس نبیاً، ص 19.
69. همان، ص 20.
70. ابنتیمیه، منهاج السنة النبویة، ج 3، ص 189.
71. همان، ص 190.
72. حسن بن فرحان مالکی، همان، ص 17.
73. همان، ص 11.
74. همان، ص 19.
75. همان، ص 14.
76. همان، ص 11.
77. همان، ص 17.
78. همان.
79. همان، ص 57.
80. همان، ص 21.
81. همان، ص 22.
82. همان، ص 23.
83. همان، ص 24.
84. همان، ص 78.
85. همان، ص 51-53، 57 و 62.
86. همان، ص 88.
87. همان، ص 25.
88. همان، ص 43.
89. همان، ص 39، 40 و 45.
90. همان، ص 48.
91. همان، ص 43، 49، 57، 58 و 69.
92. همان، ص 63.
93. همان، ص 42.
94. ابومصین میمون بن محمد نسفی، تبصرة الادلة علی طریق الامام ابیمنصور الماتریدی، ص 183 و 187.
95. کمالالدین بیاضی حنفی، اشارات المرام من عبارات الامام، ص 186.
96. حسن بن فرحان مالکی، داعیة لیس نبیاً، ص 50.
97. همان، ص 59.
98. همان، ص 82.
99. همان، ص 83.
100. همان، ص 86.
101. همان، ص 86.
102. همان، ص 91.
103. همان، ص 102.
104. همان.
105. همان، ص 42.
106. همان، ص 69.
107. همان، ص 61.
108. همان، ص 43.
109. همان، ص 68، 82 و 83.
110. همان، ص 133.
111. همان، ص 69.
112. همان، ص 118.
113. همان، ص 120.
114. همان، ص 121.
115. همان، ص 124.
116. همان، ص 125.
117. همان، ص 139.
118. محمد سعید رمضان البوطی، السلفیه مرحلة زمینة مبارکة لامذهب اسلامی، ص 225 و 231.
119. همان، ص 195، 225 و 236.
120. همان، ص 219.
121. همان، ص 221.
122. همان، ص 245.
123. رمضان البوطی، همان، ص 13.
124. همان، ص 223.
125. همان، ص 225.
126. همان.
127. همان، ص 250.
128. همان، ص 226.
129. همان، ص 237.
130. همان، ص 239.
131. همان، ص 18.
132. رمضان البوطی، همان، ص 16.
133. همان، ص 19.
134. همان، ص 21.
135. همان.
136. همان، ص 79.
137. همان، ص 30.
138. همان، ص 32 و 40.
139. همان، ص 79.
140. همان، ص 166 و 219.
141. همان، ص 231.
142. رمضان البوطی، السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لامذهب اسلامی، ص 244.
143. همان، ص 245.
144. همان، ص 250.
145. همان، ص 244 و 245.
146. همان، ص 246.
147. همان، ص 154.
148. همان، ص 156.
149. همان، ص 239.
150. همان، ص 240.
151. ابنتیمیه، الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان، ص 74.
152. رمضان البوطی، السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لامذهب اسلامی، ص 255.
153. حسن بن علی سقاف، مناقشة منهج الوهابیة، ص 18.
154. همان، ص 7.
155. همان، ص 8.
156. همان، ص 18.
157. همان، ص 16.
158. همان، ص 19.
159. همان، ص 13.
160. همان، ص 27 و 30.
161. همان، ص 39 و 40.
162. همان، ص 58.
163. همان، ص 61، 60.
164. همان، ص 42.
165. همان، ص 18 و 20.
166. همان، ص 64.
167. همان، ص 65.
168. همان، ص 45.
169. همان، ص 52.
170. همان، ص 89.
171. همان، ص 54 و 85.
172. همان، ص 87.
173. همان، ص 116.
174. همان، ص 46.
175. همان، ص 54.
176. همان.
177. همان، ص 55.
178. همان، ص 69.
179. همان.
180. همان، ص 64.
181. همان، ص 112.
182. احمد بن حنبل، المسند، ج 3، ص 130.
183. تزمذی، سنن ترمذی، ج 5، ص 152.
184. سقاف، مناقشة منهج الوهابیة…، ص 88.
185. همان.
186. همان، ص 89.
187. همان، ص 90.
188. همان، ص 121.
189. همان، ص 146.
منابع :
1. قرآن کریم.
2. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، ال فرقان بین الحق و الباطل، چاپ اول: عالم الکتب، بیروت 1426 ق / 2005 م.
3.ـــــ ، الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان، دارالکتب العلمیة، بیروت 1402 ق / 1982 م.
4.ـــــ، منهاج السنة النبویة، المطبعة الکبری الامیریة، مصر 1321 ق.
5. ابنحنبل، احمد، المسند، دارالفکر، بیروت 1414 ق / 1994 م.
6. ابنعبدالوهاب، سلیمان، الصواعق الإلهیة فی الرّد علی الوهابیّة، چاپ سوم: المکتبة ایشیق، استانبول – ترکیه 1399 ق / 1979 م.
7. ابنعبدالوهاب، محمد، کشف الشبهات، اسکندریه، دارالایمان [بیتا].
8. الگار، حامد، وهابیگری، ترجمه احمد نمایی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد 1387.
9. بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، مکتبة محمد صبیح و اولاده [بیجا، بیتا].
10. بیاضی حنفی، کمالالدین، اشارات المرام من عبارات الامام، شرکت المصطفی البانی، مصر 1368 ق.
11. ترمذی، محمد ابنعیسی ابنسوره، سنن ترمذی، مکتبة العصریه، بیروت 1426 ق / 2006 ک.
12. رمضان البوطی، محمد سعید، السلفیه مرحلة زمنیة مبارکة لامذهب اسلامی، دارالفکر، لبنان 1998 م.
13. زینی دحلان، الدررالسنیة فی الرد علی الوهابیة، مکتبة الحقیقة، 1422 ق [بیجا، بیتا].
14.ـــــ، فتنه وهابیت، ترجمه همایون همتی، نشر مشعر، قم [بیتا].
15. سقاف، حسن بن علی، مناقشه منهج الوهابیه فی العقیده و التکفیر السلفیه الوهابیه افکارها الاساسیه و جذورها التاریخیه، دارالامام النووی، عمان 1423 ق / 2002 م.
16. صبیح، محمد السید، اخطأ ابنتیمیه فی حق رسول الله و اهل بیته، چاپ اول: مصر 1423 ق / 2003 م.
17. عویس، منصور محمد محمد، ابنتیمیه لیس سلفیاً، چاپ اول: دار النهضة العربیة، قاهره 1970 م.
18. فوزان، صالح بن عبدالله بن فوزان، شرح العقیدة الواسطیة، چاپ اول: دارالعاصمه ریاض 1425 ق / 2005 م.
19. قطب، محمد، مفاهیم ینبغی ان تصحح، چاپ نهم: دارالشروق، بیروت 1415 م.
20. کوثری، محمد زاهد، مقالات الکوثری، چاپ دوم: دار الاسلام لطباعة و النشر و التوزیع و الترجمه، قاهره 1430 ق / 2009 م.
21. مالکی، حسن بن فرحان، داعیة لیس نبیاً، مرکز دراسات التاریخیه، عمان – اردن 1425 ق / 2004 م.
22. مسعری، محمد بن عبدالله، التوحید اصل الاسلام و حقیقة التوحید، التجدید الاسلامی، لندن 2004 م.
23. نسفی، ابومعین میمون بن محمد، تبصرة الادلة علی طریق الامام ابیمنصور الماتریدی، دمشق 1990 م [بینا].
24. هروی، عبدالله، المقالات السنیة فی کشف ضلالات احمد بن تیمیه، چاپ دوم: دار المشاریع، بیروت 1417 ق / 1996 م.
منبع مقاله :
به کوشش مهدی فرمانیان، (1393)، کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت، چاپ اول