روشهاى تحلیل و تاریخگذارى احادیث
1. تاریخگذارى احادیث. محققانى كه عموماً به اِسناد بدبین بوده و با این حال میخواستهاند از روایات براى رسیدن به نظریهاى در باب خاستگاه و تحولات اولیه دین اسلام استفاده كنند، همواره به دنبال معیارى دیگر براى تعیین دوره زمانى شكلگیرى احادیث بودهاند. نخستین قرینه یا شاهد این است كه ببینیم هر روایت نخستین بار در چه زمانى به منابع حدیثى راه یافته است. شاخت (1)، یوینبول (2) و بسیارى دیگر این شیوه تاریخگذارى را بهكار گرفتهاند. طبق این روش، كهنترین منبعى كه روایت در آن یافت میشود، حاكى از آن است كه آن روایت دستكم در زمان تألیف یا تدوین آن كتاب وجود داشته است. اما شاخت و یوینبول از این فراتر رفتند و مدعى شدند زمان و مكان تألیف این منبع كهن، مهد پیدایشِ روایت نیز بوده؛
یعنى، این روایت پیش از تألیف آن منبع وجود نداشته است. شاخت (3) ــكه فقط به روایات فقهى توجه و اهتمام داشت ــ چنین استدلال كرد كه براى اثبات اینكه روایتى در فلان زمان وجود نداشته است باید مسئله یا بحثى فقهى پیدا كنیم كه در آن، هیچكس آن روایت را حجت فقهى خود قرار نداده باشد، زیرا اگر چنین روایتى وجود داشت، استناد به آن حتمى و قطعى بود. یوینبول (4) دامنه این برهان را به دیگر جوامع حدیثى میكشاند، هرچند درمورد آنها هیچ بحث فقهیاى نتوان یافت. او چنین استدلال میكند كه عادت مدوّنان مسلمان این بوده است كه تمام میراث پیشینیانِ خود را در مجموعههاى تألیفى خود بگنجانند؛
لذا هریك از این جوامع را باید حاوى تمام روایات موجود در زمان و منطقه خود به شمار آورد. این استنتاج را كه هیچ روایتى را نمیتوان كهنتر از نخستین منبعى دانست كه در آن آمده است، محققان غربى نقد كردهاند، زیرا مقدمات استدلالهاى شاخت و یوینبول محل تردیدند و اساساً كمبود منابع كهن، راه را براى رسیدن به چنین استنتاجى بسته است (5)؛
البته برخى، چون قسطر، از روش تاریخگذارى مذكور بهره گرفتهاند بیآنكه چنین نتیجهگیرى كنند كه روایت مورد بحث درست همزمان با تألیفِ آن منابع پدید آمده است. به همین سبب چنانچه وى روایتى را فقط در منبعى متأخر بیابد، نتیجه نمیگیرد كه لابد روایت مورد بحث متأخر بوده است و نمیتوان آن را قدیمى دانست. قسطر در تاریخگذارى روایات بسیار محتاط است و غالباً دوره زمانى طولانى را پیشنهاد میكند (6). برخى محققان غربى هم روشى مشابه او در پیش گرفتهاند (7).
دستهاى از محققان تاریخگذارى روایات بر پایه قدیمترین منابع حاوى این روایات را به كلى مردود شمردهاند. اینان از اساس انكار میكنند كه منابع موجود و منتسب به مؤلفانِ قرن دوم و سوم واقعآ تدوین خود آنان باشند، بلكه مدعیاند این آثار محصول فرایندى طولانى از تدوین و تهذیباند و آنها را عالمانى متأخر فراهم آوردهاند و به مراجع قدیمترى، كه آموزههایشان اساسِ نظریات و مضامین این كتابها بوده، منسوب شدهاند. بنابراین، تاریخ پیدایش روایات موجود در این كتابها را نمیتوان مساوى با زمان حیات نویسندگانِ ادعایى آنها دانست و هم ازاینرو، دوره زندگى این افراد را نباید ابتدا یا انتهاى حد زمانى روایات كتابهایشان انگاشت. این نظر در اصل از آنِ جان ونزبرو در باب كهنترین كتابهاى تفسیر قرآن است كه در كتاب >مطالعات قرآنىمطالعاتى درباره آغاز فقه اسلامى
رهیافت دیگر در تاریخگذارى روایات، بررسىِ متنىِ روایات است. این رهیافت را نخستین بار گولدتسیهر بهكار گرفت، زیرا عمومآ به سند روایات بیاعتنا بود. اما چون وى هیچگاه ملاك خود را براى تفكیك روایات قدیم از جدید، بهصراحت ذكر نكرده است، مبانى روششناختى وى را از برخى مثالهایش میتوان دریافت، كه از جمله عبارتاند از: وجود اشتباهات تاریخىِ در روایت (10)؛
اشتمال بر فروعات و جزئیات در یك مسئله (11)؛
عرضه تصویرى نامناسب از پیامبر و مسلمانان صدر اسلام (12)؛
مجادلات و مناقشات میانِ گروههاى رقیب (13)، كه دو مورد اول بر تأخر روایت و دو مورد اخیر بر قدیمى بودن آن دلالت دارند.
شاخت نیز در تعیین زمان پیدایش احادیث، علاوه بر سند و منبعِ كهن روایت، از روش مبتنى بر متون هم استفاده میكرد و گاه آن را بر تحلیل سندى ترجیح میداد (14).
در دهه 1350ش/1970، روش تحلیل صورى كه سالها پیش در پژوهشهاى كتب مقدّس بسط یافته بود، به حوزه مطالعات اسلامى راه یافت و مارستون اسپیت آن را براى بررسى روایات اسلامى بهكار گرفت. او با مقایسه نسخههاى مختلف از متن روایت، سیر تحولات تاریخى آن را بازسازى كرد (15). تحلیل اسپیت مبتنى بر این فرض بود كه تمام اختلافات متنى پیش از آنكه در مدوّناتِ مكتوب ثبت و ضبط شوند، جزو سنّت شفاهى بودهاند؛
بنابراین، وى با استفاده از مقدماتى مشابه با كار شاخت، كوشید صورتهاى اولیه و متأخر آن متن را بازشناسى كند (16).
مهمترین ایرادى كه به روشهاى مختلف تاریخگذارى احادیث بر پایه متن گرفته شده این است كه مبانى و پیشفرضهاى آن به اندازه كافى دقیق نیست. موتسكى (17) درباره اعتبار این مبانى و فرضیات تردید كرده و نشان داده است كه با این روش، تنها میتوان بهطور نسبى و صرفآ در مواردى خاص احادیث را تاریخگذارى كرد.
در اواخر دهه 1320ش/1940، برخى محققان غربى به دنبال روشهایى كاملتر و دقیقتر در تاریخگذارى احادیث بودند. شاخت كوشید در كنار بررسىِ متن حدیث، از سند آن نیز در تاریخگذارى استفاده كند. در همین دوره، یوهانس كرامرس، با رجوع به شیوه كسانى چون آلویس اشپرنگر (18) در قرن سیزدهم/ نوزدهم، كوشید تركیب جامعترى از این دو روش عرضه كند. او صورتهاى مختلفِ یك روایت را با مقایسه متون و سندهاى هریك از آنها تجزیه و تحلیل كرد و ارتباطهاى درونىِ متون و سندهاى این روایات را استخراج نمود و از این راه، نتایجى بسیار جامع درباره خاستگاه و تطوراتِ حدیثِ مورد بحث و عناصر اصلى متن آن به دست آورد (19). قریب 25 سال بعد، یوزف فاناس در فصلِ نخست كتابِ >در كشاكش حدیث و كلام
رهیافتِ كرامرس و یوزف فاناس در اواخر دهه 1360ش/ 1980 پیگیرى شد (21). در پارهاى دیگر از مطالعات جدید نیز به تفاوتهاى متنى و سندى روایات توجه شده است (22). یوزف فاناس هم در اثر جدید خود >لغزش عالم: طاعون عِمْواس و پیامدهاى كلامى آن
با پژوهشهاى گرگور شوئلر و هارالد موتسكى رهیافت تحلیل متن ـ اِسناد روایات كاملتر شد. این دو، با بررسى احادیثى كه به ظاهر با نقلهاى متعدد روایت شدهاند، نشان دادند كه تحقیق در متنهاى مختلف روایات در تمام سطوح نقل، میتواند به یافتن پاسخ این پرسش كمك كند كه آیا این متون به هم وابسته و درنتیجه حاكى از پدیده تكثیر سَنَدند یا نه؟ این روش نه تنها امكان تاریخگذارى دقیقتر روایات را فراهم میسازد، بلكه به بازسازى تاریخ نقل احادیث و تغییرات متن آنها در جریان نقل نیز كمك میكند. از آن زمان، برخى دیگر از محققان غربى نیز این روش را در مطالعات خود بهكار بستهاند (23).
روشهاى تاریخگذارى كه تاكنون مطرح شد، تنها به بررسى روایتى واحد توجه داشتند، اما با استفاده از همین روشها میتوان تمام مجموعه روایات منسوب به یك راوى واحد را نیز بررسى كرد. محققان غربى به بررسىِ سندىِ جوامع حدیثى نیز پرداختهاند تا با شناسایى منابعِ تدوینكنندگانِ جوامع، تمام روایاتى را كه آنان به مشایخ خویش منسوب كردهاند، تاریخگذارى كنند. در اوایل قرن چهاردهم/ اواخر قرن نوزدهم، برخى غربیان، چون یولیوس ولهاوزِن در جلد چهارم كتاب >مقدمهاى بر تاریخ صدر اسلام
اما در حوزه حدیثپژوهى، تنها در دهه 1340ش/1960 و پس از انتشار آثار فؤاد سِزگین (>تحقیقات درباره منابع بخارى
تاریخ نگارشهاى عربى، لیدن 1967ـ) درباره جوامع حدیثى بود كه این روش مورد توجه عام قرار گرفت. او با تكیه صرف بر سند روایات، مدعى بود كه تمامى منابعِ مدوِّنانِ حدیث و منابعِ منابعِ آنان تا ابتداى صدور حدیث، همهجا، مكتوب بوده است. سباستین گونِتر در كتاب خود راجع به مقاتل الطالبیین (هیلدسهایم 1991) صورت كاملتر و اصلاحشدهاى از روش سزگین را در بررسى روایات تراجم و طبقات بهكار برد.
موتسكى كوشیده است با افزودن معیارهاى دیگر علاوه بر سند، روش سِزگین را بیشتر اصلاح كند. او در كتاب >مبادى فقه اسلامى
2. رهیافتهاى دیگر در تحلیل احادیث. مفاهیم و نظریههاى ادبى جدید تاكنون بهندرت در پژوهشهاى حدیثى مطرح شدهاند. براى نمونه، دو رساله دكترى، یكى از اكارت اشتتر (توبینگن 1965) و دیگرى از مارستون اسپیت (هارتفرد1970)، مبتنى بر این رهیافت نگاشته شدهاند، كه اهمیت و فایده آنها را دو محقق غربى، به نامهاى دانیل بومون و سباستین گونِتر، در مقالات خود نشان دادهاند (25). بومون (26) مفاهیم و نظریههاى ژرار ژنت در باب گفتمانِ روایى را در تحلیل ساختار و سبك خبرِ داستانى بهكار برد. گونتر (27) نیز اظهار داشت این قبیل روایات بهتر است قصهپردازیهایى تخیلى، و نه جعلى، تلقى شوند. به نظر وى، استفاده از یافتههاى روایتشناسى، پارهاى از ویژگیهاى درونى و شگفت این متون را آشكار خواهد ساخت. حتى كاربرد تحلیل ادبى درباره روایاتى با نقلهاى متفاوت، به ردیابى مراحل فرایند نقل كمك میكند.
محققان غربى در پژوهشهاى خود كمتر به موضوع نقد حدیث در میان مسلمانان توجه داشتهاند، كه احتمالا ناشى از داوریهاى افراطى گولدتسیهر در این باره بوده است. درنتیجه، تاكنون هیچ اثرى منتشر نشده كه روشهاى مسلمانان را در نقد حدیث، بررسى و ارزیابى كند. آلبرِشت نوت، با اینكه خود به سیطره بحث سندى در نظام نقد حدیث مسلمانان اذعان داشت، كوشید تصویرى معقولتر و متوازنتر از اهداف و سیر تحول و كارایى نقد حدیث مسلمانان به دست دهد و جایگاه نقد متن در حدیثپژوهى اسلامى را با رهیافتهاى انتقادى غربیان مقایسه كند. وى در مقاله خویش بهخوبى نیاز به مطالعات بیشتر درباره سیر تطور نقد حدیث اسلامى و روشهاى مدوّنانِ جوامعِ حدیثى در قرن سوم هجرى را نشان داده است (28). این كار با مقالهاى از كلود ژیلیو (29) و كتابى از اریك دیكینسون (لیدن 2001) آغاز شده است.
پینوشتها:
1- 1967، ص140ـ151.
2- 1983، ص 96ـ133.
3- 1967، ص140.
4- 1983، ص 98.
5- رجوع کنید به موتسكى، 2002، ص 22، 90ـ91؛ همو، 2005، ص214ـ 219.
6- براى فهرستى از آثار وى رجوع کنید به >حدیث: مبادى و تحولات
7- براى نمونهاى از این پژوهشها رجوع کنید به همان مقدمه، ص XLIII، پانویس 138.
8- ص122ـ148.
9- براى دلایل ردِ این دیدگاه رجوع کنید به مورانى، ص224ـ241؛ داتون، ص26ـ27؛موتسكى، 1998، ص 18ـ83؛همو، 2003، ص 166ـ197؛ملچرت، ص 7ـ19.
10- رجوع کنید به گولدتسیهر، 1971، ج 2، ص 34ـ37، 133ـ134.
11- همان، ص 36ـ37
12- همان، ص 39ـ40.
13- همان، ص 44.
14- براى تفصیل مبناى شاخت در تاریخگذارى روایات براساس متن رجوع کنید به شاخت، 1967، ص176ـ189؛ همو، 1965، ص393؛ نیز رجوع کنید به موتسكى، 2005، ص210ـ212.
15- براى نمونه رجوع کنید به اسپیت، 1973، ص 249ـ267؛ همو، 2000، ص 169ـ179.
16- رجوع کنید به 1973، ص 249؛ براى بحث تفصیلى درباره روش اسپیت رجوع کنید به موتسكى، 2005، ص 212ـ 213؛كُنراد، 1992، ص 77ـ99؛
همو، 1998، ص 488ـ528؛ نیز براى نقد پیشفرضهاى روش اسپیت رجوع کنید به پاورز، ص33ـ53.
17- 2005، ص 213ـ214.
18- ج 1، ص330ـ349.
19- رجوع کنید به كرامرس، ص10ـ22.
20- براى ترجمه عربى فصل نخست این كتاب كه به تشریح این روش اختصاص یافته است رجوع کنید به اس، 1999، ص 5 ـ101؛ نیز براى انتقادهاى مایكل كوك از این روش رجوع کنید به كوك، 1981، ص 107ـ116.
21- براى فهرستى از این پژوهشها رجوع کنید به> حدیث: مبادى و تحولات
22- براى فهرستى از این آثار رجوع کنید به همان مقدمه، ص XLVIII-XLVII، پانویس 162ـ164.
23- براى فهرستى از این پژوهشها رجوع کنید به > حدیث: مبادیوتحولات
24- براى نمونهاى از پژوهشهاى وى رجوع کنید به >حدیث: مبادى و تحولات
25- براى فهرست مقالات ایشان رجوع کنید به > حدیث: مبادى و تحولات
26- ص 5ـ31.
27- 1998، ص 433ـ 471.
28- رجوع کنید به ص40ـ46
29- ص 309ـ351
فهرست منابع:
(1) یوزف فان اس، «مسألة الجبر و الاستطاعة: دراسة فى الحدیث و علم الكلام»، ترجمة ماهر جرّار، الابحاث، سال 47 (1999)؛
(2) مصطفى سباعى، السنة و مكانتها فى التشریع الاسلامى، بیروت 1405/1985؛
(3) Nabia Abbott, Studies in Arabic literary papyri, vol.2, Chicago 1967;
(4) Muhammad Mustafa Azami, On Schacht’s origins of Muhammadan jurisprudence, Oxford 1996;
(5) idem, Studies in early hadith literature: with a critical edition of some early texts, Indianapolis 1978;
(6) Daniel Beaumont, “Hard – boiled: narrative discourse in early Muslim traditions”, Studia Islamica, 83 (1996);
(7) Carl Heinrich Becker, Islamstudien: Vom Werden und Wesen der islamischen Welt, Leipzig 1924-1932, repr. Hildesheim 1967;
(8) Norman Calder, Studies in early Muslim jurisprudence, Oxford 1993;
(9) Lawrence I. Conrad, “Epidemic disease in formal and popular thought in early Islamic society”, in Epidemics and ideas: essays on the historical perception of pestilence, ed. Terence Ranger and Paul Slack, Cambridge 1992;
(10) idem, “Portents of the hour: hadith and history in the first century AH”, in Papers presented at the colloquium on hadith and history, Cambridge 1986;
(11) idem, “Umar at Sargh: the evolution of an Umayyad tradition on flight from the plague”, in Story – telling in the frameworke of non-fictional Arabic literature, ed. Stefan Leder, Wiesbaden 1998;
(12) Michael Cook, Early Muslim dogma: a source – critical study, Cambridge 1981;
(13) idem, “Eschatology and the dating of traditions”, Princeton papers in Near Eastern studies, 1 (1992);
(14) idem, “The opponents of the writing of tradition in early Islam”, Arabica, 44 (1997);
(15) Patricia Crone, Roman, provincial, and Islamic law: the origins of the Islamic patronate, Cambridge 1987;
(16) idem, Slaves on horses: the evolution of the Islamic polity, Cambridge 1980;
(17) Particia Crone and Michael Cook, Hagarism: the making of the Islamic world, Cambridge 1977;
(18) Reinhart Pieter Anne Dozy, De voornaamste Godsdiensten: het islamisme, Lieden 1863;
(19) Yasin Dutton, The origins of Islamic law: the Qur’an, the Muwat¤t¤a’ and Madinan ÜAmal, Richmond, Surrey 1999;
(20) Josef fan Ess, Zwischen Hadit und Theologie: Studien zum Entstehen pradestinatianischer Uberlieferung, Berlin 1975;
(21) Johann Fuck, “The role of traditionalism in Islam”, in Studies on Islam, tr. and ed. Merlin L. Swartz, New York: Oxford University Press, 1981;
Claude Gilliot, “Le traitement du hadit dans le Tahdib al-atar Tahdib al-atar de Tabari”,
(22) Arabica, 41 (1994);
(23) Ignaz Goldziher, Introduction to Islamic theology and law, tr. Andras and Ruth Hamori, Princeton, N.J. 1981;
(24) idem, Muslim studies, ed. S.M. Stern, translated from the German by C.R. Barber and S.M. Stren, vol.2, London 1971;
(25) Andreas Gorke, “Eschatology, history and the common link: a study in methodology”, in Method and theory in the study of Islamic origins, Leiden: Brill 2003;
(26) idem, “The historical tradition about al-Hudaybiya: a study of Urwa b. al-Zubayr’s account”, in Biography of Muhammad, Leiden: Brill 2000;
(27) Sebastian Gunther, “Fictional narration and imagination within an authoritative framework: towards a new understanding of hadith”, in Story – telling in the framework of non-fictional Arabic literature, ed. Stefan Leder, Wiesbaden 1998;
(28) idem, “Modern literary theory applied to classical Arabic texts: hadith revisited”, in Understanding Near Eastern literatures: a spectrum of interdisciplinary approaches, ed. Verena Klemm and Beatrice Gruendler, Wiesbaden: Reichert, 2000;
(29) Hadith: origins and developments, ed. Harald Motzki, Aldershot, Engl. 2004;
(30) Hammam b. Munabbih, Sahifah Hammam ibn Munabbih: the earliest extant work on the hadith, translated into English by Muhammad Rahimuddin, Luton, Engl. 1979;
(31) Josef Horovitz, “Alter und Ursprung des Isnad”, Der Islam, 8 (1918);
(32) Gautier H.A. Juynboll, “Early Islamic society as reflected in its use of isnads”, Le museon, vol. 107 (1994);
(33) idem, Muslim tradition: studies in chronology, provenance and authorship of early hadth, Cambridge 1983;
(34) idem, “(Re)appraisal of some technical terms in hadith science”, Islamic law and society, 8 (2001);
(35) idem, “Some isnad – analylical methods illustrated on the basis of several woman – demeaning sayings from hadith literature”, al – Qantara, 10 (1989);
(36) Johannes Hendrik Kramers, “Une tradition a tendence manicheenne (la`mangeuse de verdure’)”, Acta orientalia, 21 (1950-1953);
(37) Alfred von Kremer, Geschichte der herrschenden Ideen des Islams: Der Gottesbegriff, die Prophetie und Staatsidee, Leipzig 1868, repr. Hildesheim 1984;
(38) Gerard Lecomte, “Aspects de la litterature du hadit chez les imamites”, in Le shiisme imamite, Paris 1970;
(39) Christopher Melchert, “Bukhari and early hadith criticism”, JAOS, 121 (2001);
(40) Harald Motzki, “The author and his work in the Islamic literature of the first centuries: the case of Abd al-Razzaq’s Musannaf”, Jerusalem studies in Arabic and Islam, 28 (2003);
(41) idem, “Dating Muslim traditions: a survey”, Arabica, vol.52 (2005);
(42) idem, The origins of Islamic jurisprudence: Meccan fiqh before the classical schools, translated from the German by Marion H. Katz, Leiden 2002;
(43) idem, “The prophet and the cat: on dating Malik’s Muwatta’ and legal traditions”, Jerusalem studies in Arabic and Islam, 22 (1998);
(44) William Muir, The life of Mahomet, London 1861, repr. Osnabruck 1988;
(45) Miklos Muranyi, “Die fruhe Rechtsliteratur zwischen Quellenanalysie und Fiktion”, Islamic law and society, 4 (1997);
(46) Theodor Noldeke, “Zur tendenziosen Gestaltung der Urgeschichte des Islam’s”, Zeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft, 52 (1898) ;
(47) Albrecht Noth, “Gemeinsamkeiten muslimischer und orientalistischer Hadit – Kritik. Ibn al- Gawzis Kategorien der Hadit – Falscher”, in Gottes ist der Orient, Gottes ist der Okzident: Festschrift fur Abdoljavad Falaturi zum 65. Geburtstag, ed. Udo Tworuschka, Koln 1991;
(48) David Powers, “The will of Sad b.Abi Waqqas: a reassessment”, Studia Islamica, 58 (1983);
(49) James Robson, “The isnad in Muslim tradition”, Transactions of the Glasgow University Oriental Society, 15 (1953-1954);
(50) Uri Rubin, The eye of the beholder: the life of Muh¤ammad as viewed by the early Muslims, Princeton, N.J.1995;
(51) Joseph Schacht, “Modernism and traditionalism in a history of Islamic law”, Middle Eastern studies, 1 (1965);
(52) idem, The origins of Muhammadan jurisprudence, Oxford 1967;
(53) idem, “A revaluation of Islamic traditions”, Journal of the Royal Asiatic Society (1949);
(54) Gregor Schoeler, Charakter und Authentie der muslimischen Uberlieferung Uber das Leben Mohammeds, Berlin 1996;
(55) idem, “Mundliche Thora und Hadit: Uberlieferung, Schreibverbot, Redaktion”, Der Islam, 66, pt.2 (1989);
(56) Friedrich Schwally, “Die muhammedanischen Quellen und die neuere christliche Forschung uber den Ursprung der Offenbarungen und die Entstehung des Qoranbuches”, in Theodor Noldeke, Geschichte des Qorans, vol.2, Leipzig 1919, repr. Hildesheim 1981;
(57) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- ;
(58) R. Marston Speight, “A look at variant readings in the hadith”, Der Islam, vol.77, no.1 (2000);
(59) idem, “The will of sad b. a. Waqqas: the growth of a tradition”, Der Islam, vol.50, pt.2 (April 1973);
(60) Alois Sprenger Das Leben und die Lehre des Mohammad: nach bisher grosstentheils unbenutzten Quellen, Berlin 1861-1865, repr. Hildesheim 2003;
(61) John Wansbrough, Quranic studies: sources and methods of scriptural interpretation, Oxford 1977;
(62) idem, The sectarian milieu: content and composition of Islamic salvation history, Oxford 1978;
(63) J. C. Wilkinson, “Ibadi hadith: an essay on normalization”, Der Islam, vol. 62, pt.2 (1985).
منبع مقاله:
مجید معارف … [و دیگران]، (1389) مجموعه کتابخانهی دانشنامهی جهان اسلام (10): حدیث و حدیث پژوهی، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.