موارد مشروعیت تجسس در فقه امامیه (4)
تجسّس در مقام ادای تکلیف واجب نصیحت
موارد مشروعیت تجسس در فقه امامیه (4)
یکی از حقوق واجب بر هر مسلمانی- خواه والی باشد یا رعیّت، از رده بالای مسؤولین باشد یا پایین “نصیحت” است؛ ازاین رو ابتدا، آیات و اخباری را که دلالت بر وجوب نصیحت دارد نقل میکنیم؛ سپس به تفسیر و شرح کلمه “نصیحت”، که موضوع حکم است، میپردازیم، آنگاه چگونگی تطبیق آن بر مطلوب خود را بیان میکنیم.
در سوره مبارکه توبه آیه 91 میفرماید:
“لَّیْسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ مَا یُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ”.
برای ضعفا و بیماران و آنان که چیزی ندارند که خرج کنند حرجی (تکلیف جهاد) نیست، اگر نصیحت خدا و رسول را داشته باشند، برای نیکوکاران راه (گرفتاری و مؤاخذه) نیست و خداوند آمرزنده و مهربان است.
علامه طباطبائی در تفسیر آیه میفرماید: خداوند عزّوجلّ برداشتن حرج و مشقت جنگ را از این اشخاص مقیّد فرموده به: “اذا نصحوا لله و رسوله”و به آوردن این قید نظر دارد و آن مذمت و عقابی است، که برای مخالفت اوامر خدا و رسول در ترک جهاد است و از اشخاصی که معذور از جنگ هستند، در صورتی مذمّت و عقاب را برمیدارد که نصیحت خدا و رسول را داشته باشند و اهل غش و خیانت نباشند و در این ترک جهاد راه منافقین و مخالفت کنندگان را نروند یعنی در اجتماع اسلامی (با تبلیغات و شایعه سازی و بدگویی و ایجاد رعب و وحشت و …) دلها را فاسد نکنند و کار را وارونه جلوه ندهند و الّا همین اشخاص معذور، گرفتار مذمت و عقابی که برای منافقین هست، خواهند بود. (1)
صاحب تفسیر المنار گفته:
“یعنی اگر این افراد معذور، در ایمان به خدا و در اطاعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مخلص باشند و با گفتار و کردار، ادای امانت نمایند، مخصوصاً در حال جنگ (و شرایط فوق العاده آن روز که مرتباً مشغول مبارزه سرد و گرم بودند). پس نصیحت و نصح دنبال کردن چیزهایی است که امور را اصلاح کرده و از غش و خلل و فساد دور میکنند … و از اینجا روشن میشود، که در حال جنگ از اقسام نصیحت این است که هرچه صلاح امت اسلامی مخصوصاً رزمندگان باشد رعایت نماید، خصوصاً رازدار بوده و اسرار مسلمانان را حفظ کند و مردم را به احسان و خوبی دعوت کند و در مقابل خیانتکاران در پنهان و آشکار، ایستادگی نماید. پس “نصح” به معنای عام، رکنی است از ارکان معنوی اسلام و به واسطه آن بود که گذشتگان ما عزیز و پیروز شدند و با نبودن آن، آیندگان ذلیل و زبون گشتند”. (2)
قرطبی میگوید:
“نصح عبارت است از اینکه عمل از غش، خالص شود … علما گفتهاند که نصیحت برای خدا این است که اعتقاد به توحید، خالص باشد و خدا را با صفات الوهیّت وصف کند و نصیحت برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که به نبوّت او معتقد و اطاعت اوامر و نواهی او را متعهد شود و با او موالات داشته باشد، یعنی با اولیاء او ولایت و با اعداء او معادات داشته باشد و او را توقیر کرده و او و اهل بیت او را دوست بدارد و او و سنّت او را تعظیم کند و سنت وی را پس از رحلتش احیاء نماید، با بحث و درس، از سنت او دفاع کرده، و به سوی آن دعوت کند و با اخلاق رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خود را بیاراید، نصیحت کتاب خدا همین طور است یعنی عبارت است: از خواندن و فهمیدن و دفاع کردن از آن، یاد دادن به دیگران و احترام و عمل کردن به آن، و نصیحت ائمه مسلمین این است که بر آنها خروج نکند و آنان را ارشاد نماید و در مواردی که غفلت کردهاند، در امور مسلمین تنبیه و ارشاد کند.” (3)
آیه شریفه که در رفع حرج از مؤمنین، نصیحت را شرط کرده است، قهراً از منطوق و مفهوم آن، دو حکم استفاده میکنیم:
1- اگر نصیحت داشته باشند، معذور و از عذاب الهی در آخرت و از مذمت عقل و عقلا معاف خواهند بود.
2- اگر نصیحت را مراعات نکنند، گرفتار عذاب اخروی و مذمت از جانب عقل و عقلا خواهند بود.
سخن سه نفر از مفسرین را- گرچه طولانی بود- آوردیم تا در معنای نصیحت، که به دنبال خواهد آمد، معین ما باشد.
حال به ذکر متون احادیث میپردازیم:
1- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال آخر عمر مبارک خود، مسائل مهمّ اسلامی را در حجة الوداع در مواقف حج، عنوان کرده و برای مسلمانان سخن میگفت و وظایف آنان را روشن مینمود. در مسجد خیف در مِنی سخنرانی کرد و این سه مطلب را تذکر داده و فرمود: “… ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیهِنَّ قَلبُ امریٍ مُسلِمٍ إِخلاصُ العَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِیحَةُ لِأئِمَّةِ المُسلِمینَ و اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِم…”. (4)
حکم بن مسکین از یک مرد قرشی نقل میکند که: سفیان ثوری به او گفت بیا برویم نزد جعفربن محمد، با هم رفتیم، دیدیم میخواهد بر مرکب سوار شود، سفیان عرض کرد: یا ابا عبدالله حدیث خطبه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد خیف را برای ما بیان فرما، حضرت فرمودند بگذار دنبال کارم بروم؛ چون که سوار شدهام، بعد از برگشتن حدیث را برایتان نقل میکنم، سفیان عرض کرد: قسم میدهم تو را به حق قرابت و خویشاوندیت با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) این حدیث را (الآن) بیان فرمایید حضرت از مرکب پیاده شدند، سفیان عرض کرد، دستور بدهید برای من دوات و قلم بیاورند، تا حدیث را بنویسم. حضرت فرمودند: بنویس.
“بسم الله الرحمن الرحیم- نَضَّرَ اللهُ عَبداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَها مَن لَم یَسمَعهَا فَرُبَّ حَامِلٍ فِقهٍ غَیرُ فَقیهِ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقهِ إِلَی مَن هُوَ أفقَهُ مِنهُ ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیهِنَّ قَلبُ امرِیءٍ مُسلِمٍ إِخلَاصُ العَمَلِ للهِ وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ المُسلِمینَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِم فَإِنَّ دَعوَتَهُم مُحِیطَةٌ مِن وَرائِهِم المُسلِمُونَ إِخوَةٌ تَتَکافَاُ دِمَاؤُهُم وَ یَسعَی بِذِمَّتِهِم ادنَاهُ”. (5)
خدا سفید کند، روی کسی را که سخن مرا شنیده و آن را حفظ کند و به آنان که آن را نشنیدهاند ابلاغ کند، ای مردم آن که حضور دارد، سخنان مرا به غائبین برساند، بسیارند کسانی که خود فقیه نیستند ولی حامل فقهند، و بسیارند تعداد کسانی که فقیهند و فقه را به فقیهتر از خود میرسانند: سه چیز است که دل هر مؤمنی در صورتیکه آن را در خود جای داده باشد هرگز به خیانت رو نمیآورد: هر کاری را برای رضای خدا، انجام دادن، و خیرخواهی و نصیحت به زمامداران مسلمین و بیرون نرفتن از اجتماع مسلمانان؛ زیرا اجتماع آنان حافظ آنهاست، مؤمنان با هم برادرند و در مقابل خون هر کدام از آنها دیگری را میتوان قصاص کرد- یعنی با هم برابرند و چنین نیست که در مقابل خون ضعیف و ناتوان، از مجازات شریف و توانمند آنان چشمپوشی شود- در برابر دشمنان، یار و مددکار یکدیگرند و ضعیفترین آنها میتواند، به دشمن امان بدهد.
سفیان حدیث را نوشت و به حضور حضرت عرضه کرد، حضرت سوار شدند و رفتند و من و سفیان برگشتیم. در نیمه راه، سفیان به من گفت: باش تا من این حدیث را مطالعه کنم، گفتم: ابوعبدالله چیزی به گردن تو بار کرد که از گردن تو ساقط نمیشود.
سفیان گفت: چه چیز در عهده من گذاشت؟
گفتم: “ثَلاثٌ لَا یَغِلُّ عَلَیهِنَّ قَلبُ امرِیءٍ مُسلِمٍ إِخلَاصُ العَمَلِ لِلهِ” را فهیمیدم ولی “وَ النَّصِیحَةُ لِأئِمَّةِ المُسلِمینَ”، این امامان چه کسانی هستند که نصیحتشان بر ما واجب است؟ آیا مراد معاویة بن ابی سفیان و یزید بن معاویة و مروان بن الحکم و هرکسی که شهادتشان پیش ما قبول نیست و پشت سرشان نمیشود، نماز خواند، میباشد؟ و اینکه فرموده: “وَ اللَّزُومُ لِجَماعَتِهِم” کدام جماعت مراد است، آیا مرجئه، قَدَریها یا خوارج یا جهمیها هستند؟
سفیان گفت: پس مراد کیست، و چه میگویند؟ گفتم: اینها میگویند: علی بن ابی طالب آن امام (و رئیسی) است که نصیحت او بر همه ما واجب است و مراد از جماعتی که باید همواره با او باشیم همان جماعت اوست. سفیان (پس از این بیان) نوشته را پاره کرد و به زمین ریخت.
از اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این مطالب را در حجة الوداع (در آن موقفی که، اعلام فرموده بود: شاید من بعد از این در این موقف شما را ملاقات نکنم) که طبعاً در چنین موقفی مطالب و مسائل بسیار مهم و حساس مطرح مینمود، بیان فرموده است و از اینکه با مقدمهای مطلب را شروع کرده و فرمود: شما به همه برسانید و کلام من را همانطور که میگویم ابلاغ کنید “رَبَّ حَامِلٍ فِقهٍ غَیرُ فَقیهٍ وَ رُبَّ حَامِلٍ فِقهٍ إِلَی مَن هُوَ أفقَهُ مِنهُ” و تأکید فرمودند که: “لا یُغِلُّ عَلَیهِنَّ قَلبُ امرِیءٍ مُسلمٍ” دل مسلمان به این سه مطلب، غش و خیانت روا نمیدارد؛ میفهمیم که قبول نصیحت و لزوم جماعت و اخلاص عمل از ریا و چیزهای دیگر در اجتماع اسلامی و حفظ نظام الهی بسیار مهم و مؤثر است.
2- “ثَلَاثَةٌ رَفَعَ اللهُ عَنهُمُ العَذابَ یَومَ القِیامَةِ الرَّاضِی بِقَضاءِ اللهِ وَ النَّاصِحُ لِلمُسلِمینَ وَ الدَّالُ عَلَی الخَیرِ”. (6)
سه گروه هستند که خدا روز قیامت عذاب را از آنها برداشته است: کسی که به قضای خدا راضی است، و کسی که برای مسلمانان ناصح باشد، و شخصی که مردم را به خیر دلالت نماید.
3- “ایّما والٍ وَلِیَ شیئاً من أمرِ المسلمین فلم یَنصح لَهُم وَ لَم یَجهَد لَهم نصحه جهده لنفسِه اکبَّهُ الله علی وجهِه یومِ القیامة فی النّار”. (7)
هر والی که به امری از امور مسلمانان، ولایت داشته باشد و نصیحت را مراعات ننماید و نهایت جدّو جهد در نصیحت نکند، همان اندازهای که برای خود نصیحت میکرد، خدا او را در روز قیامت در جهنم میاندازد.
4- “… وَ إِنَّ السُّلطانَ العَادِلَ بِمَنزِلَة الوَالِدِ الرَّحیمِ فَاحِبُّوا لَهُ مَا تُحِبُّونَ لِانفُسِکُم وَ اکرَهُوا لَهُ ما تَکرَهُونَ لِأنفُسکِمُ…”. (8)
سلطان، به منزله پدر مهربان است، پس برای او دوست بدارید، آنچه را برای خود دوست میدارید و برای او ناخوشایند بدانید آنچه را برای خود ناخوشایند میدانید.
5- امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامهای که برای امرای لشکر خود نوشته، چنین میفرماید:
“… فَإِنَّ حَقّاً عَلَی الوالی ان لا یُغّیَّرَهُ عَلَی رَعیَّتِهِ فَضلٌ نالَهُ وَ لا طَولٌ خُصَّ بِهِ … فَإِذا فَعَلتُ ذلِکَ وَجَبَت للهِ عَلَیکُم النصیحة…”. (9)
حقی که بر عهده والی هست این است که فضل خدا (از ریاست و فرمانروایی) او را نسبت به رعیّتها تغییر ندهد و … پس اگر من اینها (حقوق) را اداء کردم بر شما نصیحت کردن و اطاعت نمودن واجب میگردد.
6- حضرت علی (علیه السلام) در خطبهای درباره جهاد با معاویه و لشکریانش فرموده:
“.. انَّ لی عَلَیکُمُ حَقّاً وَ لَکُم عَلَیَّ حَقٌّ فَامّا حَقُّکُم عَلَیَّ فَالنَّصیحَةُ لَکُم وَ تَوفیرُ فَیئُکُم عَلَیکُم وَ تَعلیمُکُم کَیلا تَجهَلُوا وَ تأدیبُکُم کَیما تُعَلِّمُوا وَ امّا حَقّی عَلَیکُم فَالوفاءُ بِالبَیعَةِ وَ النَّصیحَةُ فِی المَشهِدِ وَ المَغیبِ…”. (10)
من بر گردن شما حقی دارم، شما نیز بر گردن من حقی دارید، امّا حق شما بر گردن من این است که برای شما ناصح باشم و بیت المال را در مصالح شما و برای شما خرج کنم و شما را تعلیم نمایم، تا جاهل و نادان نباشید و تأدیب کنم تا تحت تأثیر دیگران قرار نگیرید. و امّا حق من بر گردن شما این است که مطابق بیعت، انجام وظیفه نموده و وفا کنید و در حضور و غیاب نسبت به من ناصح باشید.
7- در جائی دیگر فرموده:
“… انَّهُ لَیسَ عَلَی الامامِ الّا ما حُمِّلَ مِن امرِ رَبِّهِ: الابلاغُ فِی المَوعِظَةِ وَ الاجتِهادُ فیِ النَّصیحَةِ وَ الاحیاءُ لِلسُّنَّةِ…”. (11)
بر عهده امام واجب نیست جز آنچه که خدا واجب کرده است، از انذار کردن و پند دادن (بر شما) و کوشش در نصیحت و احیاء سنّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).
8- رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید:
“مَا نَظَرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی وَلِیَّ لَهُ یُجهِدُ نَفسَهُ بِالطَّاعَةِ لِإِمامِهِ وَ النَّصیحَةِ إِلَّا کَانَ مَعَنا فِی الرَّفیقِ الاعلَی”. (12)
خدا گناه نمیکند به دوست خود که خود را به زحمت میاندازد، در اطاعت امامش و در نصیحت مگر اینکه او با ما در بهشت خواهد بود.
9- “مَن یَضمَن لِی خَمساً أضمَن لَهُ الجَنَّةَ قیلَ وَ مَا هِیَ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ النَّصیحَةُ لِلهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ النَّصِیحَةُ لِرَسُولِهِ وَ النَّصِیحَةُ لِکَتابِ اللهِ و النَّصیحَةُ لِدینِ اللهِ وَ النَّصِیحَةُ لِجَماعَةِ المُسلِمینِ”. (13)
هر کسی برای من عمل به پنج چیز را تضمین کند من بهشت را برای او تضمین میکنم، پرسیدند: یا رسول الله آن پنج چیز کدام است؟ فرمود: نصیحت برای خدا و رسول او و کتاب و دین خدا و اجتماع مسلمین.
روایات بسیار زیاد دیگری نیز وجود دارد، که اجمالاً از مجموع مواردی که ذکر شد و آنها وجوب نصیحت بدست میآید. حال پس از بیان حکم تکلیفی نصیحت نوبت به بیان تعریف نصیحت میرسد.
حال پس از گذر ادلّهی وجوب نصیحت این سؤال مطرح میگردد که معنای نصیحت چیست؟
علامه مجلسی در معنای این کلمه میفرماید: “والنصیحة لأئمّة المسلمین متابعتهم و بذل الأموال و الأنفس فی نصرتهم.” (14) نصیحت برای ائمه مسلمین آن است که از آنان پیروی شود و در یاریشان از بذل جان و مال دریغ نشود.
راغب اصفهانی میگوید: نصح انجام کار و یا ادای سخنی است که صلاح صاحب نصیحت در آن باشد و این معنی از همان باب است که میگویند: “نصحت له الودّ”، یعنی با اخلاص به او محبّت ورزیدم. (15)
ابن اثیر جزری میگوید:
“نصیحت کلمهای است که با آن معنی یک جمله را میتوان اداء کرد و آن عبارت است از خیرخواهی به نصیحت شده و این معنا را با هیچ کلمه مفرد دیگری جز آن- که بتواند مفهوم کامل جمله مذکور را ادا کند- نمیتوان بیان کرد”. (16)
بنابراین نصیحت به معنای خالص بودن در مقابل غش است، همان طوری که علامه طباطبایی و مرحوم طبرسی در تفسیر آیه مذکوره فرمودهاند:
کسی که درباره “منصوح” خالص باشد، یعنی هیچ گونه نظر شخصی و اغراض دیگری جز منافع آن شخص در کار نباشد، هر کاری و هر سخنی که میگوید فقط و فقط مصالح او در نظرش باشد و غرض راغب، از “النُّصحُ: تَحَرّی فِعلٍ أو قَولٍ فیه صَلاحُ صاحِبِهِ.” همین است و ابن اثیر، نیز این معنا را میخواهد بگوید و تصریح کرده که “لیس یمکن أن یعبّر هذا المعنی بکلمة واحدة تجمع معناه غیرها”.
خیر کسی را خواستن و دوست داشتن برای او چیزی را که برای خود دوست میدارد و دشمن داشتن برای وی چیزی را که برای خود دشمن میدارد لوازم و جهات زیادی دارد، او را راهنمایی کردن و از بدی منع نمودن و تنبیه و تأدیب کردن و تشویق و ترغیب نمودن و از خطرات حفظ نمودن و دشمنان او را شناسایی کردن و در مقابل خطرات احتمالی مهیّا شدن و حفاظت کردن و تعیین عیون و لشکر و اسلحه تهیه کردن، مراقبت شدید نمودن و دفع ضرر و امر به معروف و … را میتوان از مصادیق نصیحت دانست.
امام علی (علیه السلام) در نامهای که به ابوالاسود نوشته و از گزارشی که (در اختلاس فرماندار بصره از بیت المال) کرده بود، از وی قدردانی کرده و این گزارش را نصیحت، نامیده و فرموده است:
امثال تو نصیحت را برای امام و امت را انجام میدهد و امانت خود را ادا میکند و به سوی حق راهنمایی مینماید … پس (بعد از این هم) گزارش دادن را نسبت به چیزهایی که در حضور شما واقع میشود، در مواردی که صلاح امت در گزارش دادن باشد ترک نکن؛ زیرا تو، به این کار سزاوار و این عمل بر تو، واجب است. (17)
حضرت این گزارش را مصداق نصیحت و ادای آن را واجب دانسته و دستور اکید میفرماید. و همچنین امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامهای برای کمیل بن زیاد نخعی مینویسد، از جنگی که با عبدالرحمن بن اثیم کرده، تشکر میکند و میفرماید:
“و قد أحسنت النظر للمسلمین و نصحت إمامک …”. (18)
خوب برای مصالح مسلمین نظر کردی و نصیحت امامت را انجام دادی.
در قران مجید هم از قول برادران حضرت یوسف (علیه السلام) نقل فرموده: “یَا أبَانَا مَا لَکَ لَا تَأمَنَّا عَلَی یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ”. (19) ای پدر چرا درباره یوسف به ما اطمینان نداری، در حالی که ما خیرخواه او هستیم.
در اینجا ناصح بودن در جواب نگرانی حضرت یعقوب (علیه السلام) برای رفع نگرانی وی گفته شده است. (20) در حدیث آمده است: “النصیحة الحذر” (21) یعنی نصیحت عبارت است از احتیاط و غافل نبودن.
طائفه خزاعه همگی عیون رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و در حدیث آمده:
“اذ جاءه بدیل بن ورقاء الخزاعی فی نفرٍ من قومه و کانوا عیبة نصح رسول الله من اهل تهامه”. (22)
در آن هنگام بدیل بن ورقا با گروهی از قوم خود از اهالی تهامه- که مخزن نصیحت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند- به خدمت آن حضرت رسیدند. و بدیل در همین تشرّف، گزارش حالات و تصمیمات قریش را آورده بود و این گزارش مصداق نصح او بود.
ابن حجر عسقلانی در شرح این حدیث گفته:
“زاد إبن اسحق و کانت خزاعه عیبة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمها و مشرکها لا یخفون علیه شیئاً کان بمکة”. (23)
ابن اسحاق افزوده است، که قبیله خزاعه اعم از مسلم و کافر مخزن نصیحت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و از آنچه در مکّه میگذشت آن حضرت را بیخبر نمیگذاشتند.
مرحوم شهید اوّل در قواعد میفرماید: از مواردی که ولیّ مسلمین باید حاکم را عزل کند، موردی است که حاکمی بهتر و کاملتر از این حاکم پیدا کند “تقدیماً للاصلح علی المصلح”، قال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)” من ولی من امور المسلمین شیئاً ثمّ لم یجتهد لهم و ینصح، لم یدخل الجنّة معهم” و در اینجا مرحوم شهید، فروعی ذکر نموده که مطالعه آن برای ارباب حکومت اسلامی مفید است. (24)
بنابراین اگر مؤمن، نصیحت مؤمن را در نظر داشته باشد، یعنی اگر حرف میزند یا نمیزند، اقدام میکند یا نمیکند همه روی مصالح او است.
این معنی در مورد خدا و رسول و کتاب و دین و امام و جماعت مسلمین که در روایات ذکر شده، فرق میکند؛ زیرا اخلاص نسبت به هر چیزی لوازم و آثار خاصی دارد.
پس “النصحیة لله” که در کثیری از احادیث آمده عبارت است از “صحة الاعتقاد فی وحدانیة و إخلاص النیة فی عبادته” (25) و بعضی چنین گفتهاند:
“فالنصیحة لله وصفه بما هو له اهلٌ و الخضوع له ظاهراً و باطناً و الرغبة فی محابه بفعل طاعته و الرهبة من مساخطه بترک معصیته و الجهاد فی ردّ العاصین إلیه”. (26)
پس نصیحت برای خدا که در کثیری از احادیث آمده عبارت است: از اعتقاد صحیح به وحدانیت او و خلوص نیّت در عبادت او. و بعضیها چنین گفتهاند: نصیحت برای خدا عبارت است: از وصف او با صفاتی که شایسته او است و سر تسلیم فرود آوردن در برابر او در آشکار و نهان و به وسیله بجا آوردن اطاعت او و رغبت نشان دادن بدانچه او دوست دارد و دوری نمودن از آنچه باعث غضب اوست به وسیله ترک عصیان به او، و کوشش در بازگرداندن عصیانگران به طرف او.
از ابی اثمامة صحابه علی (علیه السلام) روایت شده که حواریون به عیسی (علیه السلام) عرض کردند: یا روح الله، ناصح لله کیست؟ فرمود: کسی که حقّ خدا را بر حقّ مردم مقدّم میدارد. (27)
به نظر میآید که جمله “النصیحة لله” در حدیث مسجد خیف که بعد از “اخلاص العمل لله” ذکر شده مراد از نصیحت، مربوط به شناسایی اوصاف خدا نیست، بلکه عملاً باید کارها برای خدا باشد نه به شکل ریا و هوس و خودخواهی و خودپرستی و سایر انگیزههای غیرخدایی و مراد از عمل، همه کارهاست، ولو به صورت سکوت و ترک، یعنی اقدام به کار و عدم اقدام به گفتار و نوشتار، و گفتن و نوشتن همه برای خدا باشد.
“والنصیحة لرسوله هو تعظیمه و التصدیق بنبوّته و رسالته و الإنقیاد لما أمر به و نهی عنه و نصره حیّاً و میّتاً و إحیاء سنّته بتعلّمها و تعلیمها و الإقتداء به فی أقواله و أفعاله و محبّته و محبّة أتباعه و إعظام حقّه و محبّة اهل بیته”. (28)
نصیحت برای رسول این است که او را تعظیم نماید و نبوّت او را تصدیق کند و به رسالت او ایمان داشته و به اوامر و نواهی او گردن نهد و او را در حیات و ممات یاری کند و سنّت او را با یاد گرفتن و یاد دادن زنده نگهدارد و در رفتار و گفتار به وی اقتدا کند و او و پیروان و اهل بیت او را دوست بدارد و حق او را بزرگ شمارد.
“و أمّا النصیحة لکتابه سبحانه و تعالی فالإیمان بأنَّه کلام الله تعالی و تنزیهه بأنّه لا یشبهه شیءٌ من کلام الخلق و لا یقدر علی مثله احدٌ من المخلوقات ثمّ تعظیمه و تلاوته حقّ تلاوته و إقامة حروفه فی التلاوة و التصدیق بما فیه و تفهّم علومه و العمل بمحکمه و التسلیم لمتشابهه و البحث عن ناسخه و منسوخه و عمومه و خصوصه و سائر وجوهه و ذبّ تحریف المبطلین”. (29)
نصیحت برای کتاب خدا عبارت است از ایمان به اینکه آن کلام خداست و همانند کلام بشر نیست و احدی از بشر قادر به آوردن مانند آن نیست سپس احترام به آن و خواندنش آن طوری که سزاوار است و تصدیق نمودن آنچه در آن آمده است و فهم مطالبش و عمل کردن به محکمات و تسلیم شدن در مقابل متشابهات آن و بحث و تحقیق در ناسخ و منسوخ و عام و خاص آن و دفع تحریف و اشکال و شبهات ملحدین.
“و أمّا النصیحة لأئمّة المسلمین أن یطیعهم فی الحق و لا یری الخروج علیهم إذا جاروا”. (30)
و امّا نصیحت به ائمه مسلمین آن است که؛ در صورت مطابق بودن قول و فعل آنها با حق پیروی از آنان کند و در صورتی که دست به ستم زدند قصد مخالفت مسلحانه با آنان نداشته باشد.
جمله: “و لا یری الخروج علیهم إذا جاروا” و نظایر آن- که مسلمانان را ملزم میسازد که در مقابل جور و ستم سکوت کنند- از ابن اثیر است و مرحوم مجلسی در مرآة العقول نیز از او تبعیت کردهاند با اینکه عقیده به این حرف ندارند و لذا در بحار (31)، ج2، ص 149 آن را نیاورده است.
ابن حجر در فتح و قسطلانی در ارشاد الساری چنین گفتهاند:
“و النصیحة لآئمّة المسلمین إعانتهم علی ما حملوا القیام به و تنبیههم عندالغفلة و سدّ خلّتهم عند الهفوة و جمع الکلمة علیهم و ردّ القلوب النافرة الیهم و من اعظم نصیحتهم دفعهم عن الظلم بالّتی هی أحسن”. (32) نصیحت برای ائمه مسلمین عبارت است از یاری دادن به آنان در آنچه برای اقدام بدان مکلّف شدهاند و هشدار دادن به آنان در مواقعی که دچار غفلت میشوند، و به هم آوردن شکافی که در نتیجه لغزش آنان پیدا میشود، و نظر مردم را درباره آنان متّحد کند، و دلهای رمیده از آنان را بدانان بازگرداند، و از بزرگترین انواع نصیحت به آنها آن است که با استفاده از روشهای نیکو آنها را از اقدام به ستمکاری باز دارد.
عبارت مرحوم علامه مجلسی در بحار مبتلا به اشکال مذکور نیست.
ابن منظور در لسان العرب بعد از نقل کلام نهایه اشکال کرده و میگوید:
“و فی شرح هذا الحدیث نظرٌ و ذلک فی قوله: «نصیحة الأئمّة أن یطیعهم فی الحقّ و لا یری الخروج علیهم إذا جاروا» فایّ فائدةٍ فی تقیید لفظه بقوله “لیطیعهم فی الحقَّ” مع إطلاق قوله: «و لا یری الخروج علیهم إذا جاروا و إذا منعه الخروج إذا جاروا لزم أن یطیعهم فی غیر الحقَّ». (33)
در شرح این حدیث (نصیحة الائمه …) اشکالی هست و آن اینکه در میان “تقیید اطاعت آنان به موارد حقّ” و اطلاق “عدم تعرّض به آنان هنگام اقدام به ستم” تناقضی آشکار است؛ زیرا اگر شخص مسلمان از تعرّض به ائمه مسلمین در موقع اقدام به ستم ممنوع باشد پس باید در غیر مورد حق نیز از او اطاعت کند. این جمله: “و لا یری الخروج علیهم اذا جاروا” علاوه بر اینکه مستلزم تناقض است چنانچه ابن منظور هم گفته است، سکوت و عدم نهی از منکر و ترک خروج، مناقض با “النصیحة لله و لکتابه و لرسوله” میباشد و نیز متناقض با آیات امر به معروف و نهی از منکر است. برای صاحبنظران مخفی نیست که نصیحت برای خدا و رسول و امام هر سه برگشت به نصیحت برای خود مکلّف است؛ زیرا همانطوری که عسقلانی میگوید:
حقیقت این اضافه (نصیحت برای خدا) به “بنده”- در خصوص خیرخواهی- به خودش برمیگردد؛ زیرا خدای بزرگ از خیرخواهی بندگانش بینیاز است. (34)
ایمان و کفر و معصیت و طاعت بشر، خوب یا بد به خودش برمیگردد. در این باره امام علی (علیه السلام) فرمودهاند:
“خَلَقَ الخَلقَ حینَ خَلقَهُم غَنیّاً عَن طاعَتِهِم آمِناً مِن مَعصیَتِهِم لأنَّهُ لا تَضُرُّهُ مَعصیَةُ مَن عَصاهُ وَ لا تَنفَعَهُ طاعَةُ مَن اطاعهُ”. (35)
آفریدگان را آفرید و هنگامی که آنها را آفرید از طاعتشان بینیاز و از عصیانشان در امان بود؛ زیرا عصیان کسی برای او ضرر، و طاعت کسی برایش فایدهای نمیتواند داشته باشد.
و همچنین نصیحت برای کتاب و رسول و ائمه دین؛ زیرا همان طوری که ابن میثم در شرح نهج البلاغه میگوید:
“النصیحة له- أی الإمام- فی غیبته و حضوره و الذبّ عنه إذ بذلک نظم شمل المصلحة … و انت تعلم بأدنی تأمّلٍ أنّ هذه الأمور الأربعة و إن کانت حقوقاً له علیهم إلّا أنّه إنّما یطلبها منهم لما یعود علیهم به من النفع فی الدنیا و الآخرة فإِنَّ الوفاء ملکةٌ تحت العفة و النصیحة له سببٌ لإِنتظام أمورهم به و إجابة دعوته اجابةٌ لداعی الله الجاذب إلی الخیر و المصلحة و کذلک طاعة أمره طاعةٌ لامرالله اذ هو الناطق به و قد علمت ما تستلزمه إطاعة الله من الکرامة عنده”. (36)
نصیحت برای امام اعم از در حال حضور و غیبت آن حضرت، و دفاع از وی میباشد؛ زیرا بدین وسیله کار مصلحت نظام میگیرد … با کمترین دقّت میتوان فهمید که این امور چهارگانه گرچه از حقوق امام در ذمّه مردم شهر است ولی امام این حقوق را بدان جهت از رعیت خود میطلبد که فایده دنیوی و اخروی آن به خود مردم بازمیگردد … و نصیحت برای امام علت نظم گرفتن امور مسلمانان به وسیله امام و پذیرش دعوت او پذیرش دعوت کننده به سوی خداست، که پذیرنده دعوت را به سوی خیر و مصلحت جذب میکند و همچنین اطاعت امر او اطاعت امر خداست؛ زیرا امام ناطق به امر خداست و دانستی که گرامی بودن نزد خدا تا چه حد مستلزم اطاعت اوست.
مسلماً در حکومت الهی که امانت الهی است، همه دستورات نفع و ضررش عاید به خود بشر میشود و در حال یا آینده، خود سود برده یا گرفتار میگردد، پس نصیحت برای خدا و رسول و کتاب و امام، همه به صلاح خود مکلّف است.
خلاصه اینکه با توجه به ادلّهای که گذشت و ناظر به تعاریفی که پیرامون نصیحت از بیانات علما گذشت. اجمالاً نصیحت برای هر مسلمانی از تکالیف واجب است، و فرقی ندارد که شأن او امامت و حاکمیّت در جامعهی اسلامی باشد یا رعیّت:
امّا امام، پس بر او واجب است که حکومت و اجتماع اسلامی را حفظ نموده و احکام خدا را از تحریف مصون داشته و در مقام عمل، اجرا نماید، بنابراین امام باید:
– در تعیین حکام و قضات و فرماندهان رده بالا یا رده پایین با تحقیق و شناخت کامل اقدام نماید و اشخاص امین و متدیّن و متعهّد و دلسوز و باتقوا را انتخاب کند بلکه تخصص و تجربه و مدیریت او را در نظر بگیرد.
– در جمع و حفظ و تقسیم بیت المال، نهایت دقت را مراعات کند و جلو خیانتها را بگیرد و در تقسیم، عدالت و اصلح بودن را رعایت نماید، در این راستا در صورت توقف امر بر تجسّس امام میتواند به تجسّس از حریم افراد بپردازد.
– و نیز به شکایات مظلومین رسیدگی کردن، و اهمیّت دادن به راضی یا ناراضی بودن مردم و همچنین تعیین عیون و جاسوسهای مخفی برای کنترل اعمال و رفتار کارمندان و مسؤولین دولت اسلامی برای این که احکام اسلام را اجرا نموده، و مردم را اذیت نکنند. و تعیین مأمورهایی برای مراقبت حرکات و فعالیتهای گروههای مخالف و تبلیغاتی که علیه اسلام و حکومت اسلامی میکنند و جلوگیری از نشریّات مضرّه و مضلّه و ترویج خطوط انحرافی و تحریف احکام اسلام، و تعیین مأمورهایی برای مراقبت اوضاع در کشورهایی که احتمال توطئه و فعالیت علیه حکومت اسلامی در آنها داده میشود. تعیین مأمورهایی برای حفظ امنیت و راحتی مردم از وظایف حتمی امام مسلمین است. اگر مسؤولین کوتاهی بنمایند و مسامحه کنند یا عمداً از روی رقابت و یا باندبازی یا عناوین دیگر، در این راهها خللی وارد شود، خیانت کردهاند بلکه خودِ مسامحه و انجام ندادن وظیفه، خیانت و مشمول ادلّهی حرمت خیانت است، خواه خللی وارد بیاید یا نه.
در روایاتی که گذشت مخصوصاً در مورد “ولاة امر” فرمودهاند:
“ایّما والٍ ولی شیئاً من امر المسلمین فلم یجهد لهم نصحه جهده لنفسه کبّه الله علی وجه یوم القیامة فی النار” و فرمود: “لیس علی الإمام الا ما حمل من امر ربه … و الاجتهاد فی النصیحة” و فرمود: “فإمّا حقّکم علیّ فالنصیحة لکم”.
و اما بر رعیّت نیز واجب است مطابق وظیفه نصیحت بر خدا و کتاب خدا و رسول و امام همواره در اجرای فرامین حکومت اسلامی کوشش نماید. هر کجا منکری و خلاف دین و شریعتی دید فوراً با لطائف الحیل جلوگیری نموده و در صورت عدم امکان، به مقامات صالحه گزارش کند. اگر از مأمورین دولتی ظلمی و خیانتی مشاهده کرد، در دفع آن از راههای مناسب بکوشد و در صورت عدم امکان، به مقام بالاتر و به مسؤولین اطلاع دهد. و اگر انحرافی و یا توطئهای را مشاهده کرد باید اقدام لازم نموده و به مقامات مسؤول گزارش کن. و به طور کلی میتوان گفت رعیّت باید جاسوس ایشان در مقام نصیحت و یاری به احکام الهی، امام و رسول باشد و این تکلیف به مقتضای ادلّهی وجوب نصیحت بر رعیّت واجب است. البته لازم به ذکر است که نباید این ادلّه مستمسک برای هتک اعراض مؤمنین و افراد جامعهی اسلامی باشد، بلکه این موارد از باب ضروریات حکم جواز میگیرند و باید به اندازه لازم و ضروری بیشتر نباشد و به عبارت دیگر باید “تتقدر بقدرها” باشد، نه این که رعایای حکومت اسلامی به تمسک به این ادلّه داخل اسرار محرمانه و سرّی افراد همانند روابط زناشویی و … گردند.
پینوشتها
1. طباطبایی، 1393ق، ج9، ص 380.
2. محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الکریم (تفسیر المنّار)، ج10، ص 587.
3. قرطبی، بیتا، ج8، ص 227.
4. کلینی، 1407ق، ج1، ص 403؛ سبزواری، 1413ق، ج6، ص 103؛ منسوب به امام رضا، علی بن موسی (علیه السلام) 1406ق، ص 369؛ مجلسی، 1404ق، ج4، ص 324.
5. کلینی، 1407ق، ج1، ص 403.
6. محدث نوری، 1408ق، ج12، ص 431.
7. عاملی، بیتا، ج1، ص 405.
8. حر عاملی، 1409ق، ج16، ص 220.
9. نهج البلاغه، نامه 50.
10. نهج البلاغه، خطبه 34.
11. نهج البلاغه، خطبه 104.
12. کلینی، 1407ق، ج1، ص 404.
13. محدث نوری، 1408ق، ج12، ص 378.
14. حلّی، (علامه) حسن بن یوسف بن مطهر اسدی، تذکرة الفقهاء، ج5، ص 64.
15. النُّصحُ: تَحَرَّی فِعلٍ أو قَولٍ فیه صلاحُ صاحبِهِ. (راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق)، مفردات ألفاظ القرآن، بیجا: دارالعلم- الدر الشامیة، ص 808)
16. جزری، بی تا، ج5، ص 63.
17. ابن اعثم کوفی، 1372، ج4، ص 52.
18. ابن اعثم کوفی، 1372، ج4، ص 52.
19. سوره یوسف، آیه 11.
20. طبرسی، بی تا، ب، ج6، ص 122.
21. غررالحکم، ج1، ص 29.
22. عسقلانی، 1410ق، ،ج6، ص 253؛ ابن حنبل، 1414ق، ج4، ص 49.
23. عسقلانی، 1410ق، ج6، ص 246.
24. عاملی، شهید اول، محمدبن مکی، القواعد و الفوائد، ج1، ص 405 و 406، همان.
25. عسقلانی، 1410ق، ج1، ص 128.
26. عسقلانی، 1410ق، ج1، ص 128.
27. عسقلانی، 1410ق، ج1، ص 128.
28. رک: بدرالدین عینی، 1348ق، ج1، ص 322؛ قسطانی، بی تا، ج1، ص 151.
29. حرانی، 1354، ج4، ص 325.
30. حرانی، 1354، ج4، ص 325 .
31. “و النصیحة الائمة المسلمین: متابعهم و بذل الموال و الأنفس فی نصرتهم”
32. عسقلانی، 1410ق، ج1، ص 128؛ قسطانی، بیتا، ج1، ص 151
33. ابن منظور، 1414ق، ج5، ص 322.
34. “و حقیقة هذه الإِضافة (یعنی النصیحة لله) راجعةٌ الی العبد فی نصیحة نفسه فإنَّه تعالی غنیٌّ عن نصح الناصح”. عمده القاری، ج1، ص 83 و 84.
35. نهج البلاغه (فیض الاسلام)، خطبه 184.
36. ابن میثم بحرانی، 1412ق، ج3، ص 105.
منبع مقاله :
علی اکبری بابوکانی، احسان؛ (1391)، تجسس از حریم خصوصی افراد در فقه امامیه، تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ اول