سیر تطور اندیشه تقلید از مذاهب از نظر سلفیان تکفیری و تکفیر مذاهب اربعه از دیدگاه آنان
چکیده
یکی از مطالبی که ضرورت آن از نظر عقلی ثابت شده است، رجوع به متخصص در هر علمی است و از نظر عاقلان، هیچ تردیدی در این مسئله نیست. بر این اساس، عموم مردم نیز در مسائل مختلف به افراد متخصص در آن زمینه مراجعه میکنند. بنابراین، مسائل دینی نیز از این قاعده کلی مستثنا نیست و برای به دست آوردن احکام شرعی، طبیعتاً به تخصص در این زمینه یا رجوع به مجتهد جامع الشرایط نیاز است. در مورد این مسئله، میان شیعه و اهل سنت اختلافی وجود ندارد. حتی علمای اهل سنت در این باره ادعای اجماع کردهاند، اما در این بین، وهابیان با تمام مسلمانان اختلاف دارند. البته عبارات وهابیان در خصوص این مسئله به شدت مضطرب است. در این مقاله، ابتدا به بیان دیدگاههای سلفیان تکفیری درباره تشکیل مذاهب و سیر تطور اندیشه آنها درباره تقلید میپردازیم و در ضمن آن اشکالهایی را که بر اساس گفتههایشان به آنان وارد است، گوشزد میکنیم. در ادامه بحث، نظریات علمای اهل سنت را در زمینه تقلید بیان کرده، اندیشه سلفیان تکفیری را از نگاه آنان نقد میکنیم.
مقدمه
یکی از مسائل مهمی که از دیرباز در جوامع اسلامی مطرح بوده، بحث «تقلید» است. البته تقلید از عالمان دینی در بین شیعیان، بعد از «عصر غیبت صغری» آغاز شده است. زیرا قبل از آن، یعنی در دوران ائمه اطهار، بر اساس حدیث «ثقلین» و سفارش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سم) شیعیان از طریق ارتباط مستقیم با امام (علیه السلام) یا از طریق نایبان ائمه، به نظر امامشان دست مییافتند و به تقلید نیازی نبود، اما در دوران «غیبت کبری»، با توجه به غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و انسداد باب علم، شیعیان به سفارش آن حضرت به علما رجوع کرده، در احکام فرعی شرعی از آنها تقلید میکنند.
در بین اهل تسنن، به علت این که با غصب خلافت، مردم از شاهراه هدایت ثقلین به بیراهه کشانده شدند، بعداز وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سم) تنها به گفتههای «صحابه» اکتفا کردند. تقلید از همان زمان در بین پیروان مکتب خلافت مطرح شد، اما با توجه به اختلافهای شدید صحابه در مسائل مختلف و بدعتهایی که ایجاد شده بود، در قرن دوم هجری، پای قیاس و استحسان و … به میان آمد و مذاهب فقهی مختلفی ایجاد شد و همه اهل تسنن از این مذهبها تقلید میکردند تا این که در قرنهای بعد، مذاهب چهارگانه اهل تسنن به رسمیت شناخته شد و دیگر مذاهب اهل سنت از میان رفت. در این برهه بود که اجتهاد در میان اهل تسنن، عملاً از بین رفت. در این میان، «ابن تیمیه» و پیروانش اندیشه رجوع مستقیم به ظاهر قرآن و سنت را مطرح کردند و تشکیل مذاهب را بدعت شمردند و کار به جایی رسید که حتی تقلید از امام مشخص را کفر قلمداد کردند. در این مقاله بر آنیم که سیر تطور اندیشه تقلید از مذاهب و زندیق و کافر خواندن پیروان مذاهب اسلامی از نظر سلفیان تکفیری و اضطراب در گفتار تکفیریها را بررسی کنیم.
انحصار مذاهب اهل سنت در چهار فرقه
در زمان حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سم)، اصحاب آن حضرت با مراجعه به ایشان پاسخ مسائل دینی خود را مییافتند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سم) با توجه به نیازهای اعتقادی و فقهی و عبادی امت، مسیر صحیح هدایت را برای نسلهای بعد از خود نیز مشخص کردند که تمسک به کتاب و عترت بود. این مسئله در قالب حدیث ثقلین با سندهای صحیح نقل شده است. (2) بعد از شهادت آن حضرت، شیعیان طبق دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سم)، قرآن و اهل بیت را تنها پناهگاه و مرجع در امر دین میدانستند و تنها به این دو ثقل تمسک میجستند و مراجعه به دیگران را به هیچ عنوان جایز نمیدانستند. در دوره 260 ساله حضور امامان، شیعیان با مراجعه مستقیم به آنها یا نایبان ویژه شان، پاسخ مسائل دینی خود را میگرفتند. بعد از سال 260 ه.ق. در دوره غیبت صغری، این ارتباط از طریق چهار نایب خاص (3) امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادامه یافت. «علی بن محمد سمری»، آخرین نایب حضرت، در واپسین روزهای زندگیاش، توقیع شریفی از طرف آن حجت الاهی بدین مضمون دریافت کرد: «و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فإنهم حجتی علیکم و أنا حجة الله علیهم»؛ از این پس در مسائل دینی به فقها مراجعه کنید. آنها راهنما و حجت من بر شمایند و من حجت خداوند بر آنها هستم.
بر این اساس، در دوران غیبت کبری، طبق دستور حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، وظیفه بیان احکام شرعی و دینی به عهده نایبان عام ایشان، یعنی فقیهان شیعه، نهاده شد که تا به امروز این مسئله ادامه دارد.
پیروان مکتب خلافت، به علت کنار گذاشتن مکتب امامت، به ناچار مجبور شدند برای یافتن پاسخ پرسشهای دینی خود به آرای صحابه رجوع کنند و به این دلیل که صحابه اختلافهای زیادی با هم داشتند، مردم با موجی از آرای متشتت مواجه شدند تا جایی که بسیاری از حقایق دینی از بین رفت و دست خوش تحریف شد، به گونه ای که حتی «انس بن مالک» (4) فریاد برآورد: «ما اَعرِفُ شیئا مِمَّا کان علی عَهدِ النبی صلی الله علیه و سلم قِیلَ الصَّلاةُ قال أَلَیسَ ضَیَّعتُم ما ضَیَّعتُم فیها»؛ (5) هیچ یک از اعمال و دستورهایی را که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سم) بود، در حال حاضر نمیشناسم (وجود ندارد و همه از بین رفته است). به او گفتند: نماز (آیا نماز هم از بین رفته است؟!) انس گفت: آیا نماز را نیز ضایع نکردید؟
از این رو پیروان مکتب «سقیفه» به اجتهاد روی آوردند و در قرن دوم، مکتبهای فقهی مختلف، چون مکتب «اهل حدیث» و «قیاس و رأی» به وجود آمد و افرادی مثل ابوحنیفه، مالک بن انس، سفیان بن عیینه، سفیان ثوری، اوزاعی، شافعی، احمدبن حنبل و … سردمداران مکتبهای فقهی اهل تسنن به شمار آمدند. گفته شده است که «مذاهب گوناگون در آن دوره به بیش از صد مذهب رسیده بود». (6) بعداز مدتی، تقلید از امامان مذاهب همگانی و اجتهاد مستقل (بدون توجه به روش فقهی امامان مذاهب) ممنوع شد و هر کسی که میخواست فقه بخواند، اول قرآن و سنت را فرا میگرفت، سپس به مطالعه و یادگیری مبانی فقهی امام مذهب خود میپرداخت و پس از فراگیری اصول استنباط و روش فقهی او، به استنباط احکام بر اساس روش امام مذهبش میپرداخت.
درباره زمان بسته شدن باب اجتهاد در میان اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از حنفیها معتقد بودند پس از ابوحنیفه و شاگردان وی کسی حق اجتهاد ندارد:
بعد از ابوحنیفه و زفر[بن هذیل] و ابویوسف و محمدبن حسن [شیبانی] و حسن بن زیاد [لؤلؤی]، کسی حق ندارد اجتهاد کند و نظریات فقهی که شافعی و احمدبن حنبل و اسحاق بن راهویه و ابوثور و داود بن علی و علمای دیگر اختیار کردهاند، شاذ است و اجماع را از بین برده است. (7)
بعضی دیگر چنین معتقد بودند: «هیچ کس حق ندارد خارج از نظریات اوزاعی و سفیان ثوری و عبدالله بن مبارک و وکیع بن جراح، نظری اختیار کند.» (8)
«بکربن علاء مالکی»، مبدأ تقلیدِ صرف و عدم اجتهاد در میان اهل سنت را سال دویست هجری میداند؛ وی میگوید: «بعد از سال دویست هجری احدی حق ندارد اجتهاد کند». (9) بعضی از پیروان او، شافعی را آخرین مجتهد میدانستند و میگفتند: «بعد از شافعی هیچ کس حق اجتهاد ندارد». (10)
این اختلافها ادامه داشت تا اینکه مذاهب اهل تسنن در چهار مذهب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی منحصر شد و تقلید از دیگر مذاهب حرام گردید. درباره تاریخ حصر مذاهب، اختلاف نظر وجود دارد. «یاقوت حموی»، حصر مذاهب را به زمان «قادر بالله عباسی»، یعنی 381 ه.ق، مربوط میداند. وی در این باره چنین مینویسد:
“در مجموعهای که مربوط به بعضی از اهل بصره بود، خواندم که قادر بالله عباسی در زمان خودش از چهار نفر از علمای چهار فرقه اهل سنت خواست که هر کدامشان کتابی مختصر درباره مذهب خود برای او بنویسند. ماوردی کتاب الاقناع را نوشت، أبوالحسین القدوری کتاب مختصر القدوری فی الفقه الحنفی را نگاشت و قاضی ابومحمد عبدالوهاب بن محمدبن نصر مالکی کتاب مختصر را درباره فقه مالکی نوشت و نمیدانم چه کسی بر اساس مذهب احمدبن حنبل برای او کتاب نوشت. این کتابها را به او دادند. خادم قادر بالله عباسی پیش ماوردی (که در آن زمان قاضی القضاة حکومت بود) رفت و به او گفت: امیرالمؤمنین (کنایه از قادر بالله عباسی) خطاب به تو میگوید: خدا دینت را حفظ کند، همان طور، که دین ما را حفظ میکنی (کنایه از اینکه از این پس بر اساس این مجموعه حکم کن و لاغیر). براساس همین مجموعه، قاضی القضاة (ماوردی) فتوایی را در مورد ارثیه بستگان میت انتخاب کرد و آن این بود که فامیل دور و نزدیک به صورت مساوی از میت ارث ببرند و این نظر بعضی از علمای گذشته بود. (11)”
چنان که گذشت، از دیدگاه یاقوت حموی، به رسمیت شناخته شدن و انحصار مذاهب اهل تسنن در چهار مذهب، در دوره قادر بالله و حامی چهار مذهب مذکور، این پادشاه عباسی بوده است.
«مقریزی»، حصر مذاهب را متعلق به زمان «ملک بَیبَرس» (12) میداند و معتقد است به دستور این پادشاه، چهار مذهب اهل سنت به عنوان مذاهب رسمی معرفی شدند و تقلید از سایر مذاهب تحریم و در این چهار فرقه منحصر شد. بدین ترتیب، بقیه مذاهب اهل سنت از بین رفتند.
زمانی که ملک بَیبَرس البند قداری به حکومت رسید، در مصر و قاهره چهار قاضی منصوب کرد که مذهبشان شافعی و مالکی و حنفی و حنبلی بود. استمرار این مسئله از 665 ق. شروع شد تا زمانی که در تمام شهرهای اسلامی (در میان مذاهب اهل تسنن)، مذهبی غیر از این چهار مذهب و مذهب اشعری شناخته نمیشد. برای اهل چهار مذهب مدرسهها و خانقاهها و محلهایی برای تجمعشان در همه سرزمینهای اسلامی ساخته شد و کسی را که مذهب دیگری ابراز میکرد به آن مکانها راه نمیدادند و بر او سخت میگرفتند و تا زمانی که فردی مقلد یکی از چهار مذهب فوق نمیبود، نه به عنوان قاضی انتخاب میشد و نه شهادتش را میپذیرفتند و نه فرصت میدادند که سخنرانی و تدریس کند و فقهای این شهرها در طول این مدت فتوا میدادند که واجب است فقط از این چهار مذهب تبعیت کرد و پیروی از دیگر مذاهب حرام است و تا به امروز نیز عملکرد عالمان به همین صورت است. (13)
صنعانی، علاوه بر مطالب فوق، چنین مینویسد: «هر یک از این چهار مذهب مانند دین مستقلی بود و عالمان هر کدام از این چهار مذهب، تصریح میکردند که هر کس به مخالف مذهبش در نماز اقتدا کند، نمازش باطل است». (14)
بدین ترتیب، چهار مذهب فعلی اهل تسنن به رسمیت شناخته شد و تمام امکانات حکومت فقط در اختیار آنها قرار گرفت و بقیه مذاهب از بین رفت. البته نکتهای که باقی میماند در مورد این است که آیا حصر مذاهب در زمان قادر بالله عباسی بوده است یا در زمان ملک بیبرس؟ در این خصوص نمیتوان قضاوت قطعی کرد، اما بعضی از پژوهشگران و عالمان احتمال دادهاند که پایه ریزی حصر مذاهب در زمان قادر بالله بود، ولی اصول این مذاهب در زمان بَیبَرس استوار شد. آیت الله العظمی خویی در این زمینه چنین مینویسند: «من المحتمل أن القادر بالله غرس هذه البذرة و تم نتاجها و تحکمت أصولها فی زمن الملک بیبرس». (15)
چرا تقلید میکنیم؟
در چکیده مقاله بیان کردیم که تقلید از متخصص در امور فقهی از نظر عقلی امری ضروری است، زیرا همان طور که در هر علمی عقل اقتضا میکند که به متخصص در آن زمینه مراجعه کنیم، در مسائل دینی نیز این ضرورت پابرجاست و همان عقل حکم میکند که برای به دست آوردن احکام شرعی نیز مانند هر علم دیگر، یا باید در آن زمینه تخصص لازم را به دست آورد یا به متخصص آن فن، یعنی همان مجتهد جامع الشرایط رجوع کرد. به علاوه، قرآن و روایات پیامبر و اهل بیت شامل محکم و متشابه وعام و خاص و ناسخ و منسوخ و مطلق و مقید است (16) و در روایات اهل بیت تأکید شده است که برای فهم دقیق این مطالب، باید به اهل این علم، یعنی اهل بیت یا افراد منصوب از جانبشان مراجعه کرد. در روایتی آمده است که جماعتی از صوفیه به محضر امام صادق (علیه السلام) رسیدند و حضرت آنها را عتاب کرد و فرمود:
“آنچه را که از آن سودی نمیبرید، رها کنید. به من بگویید که آیا ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن را میدانید که هر کسی که گمراه شده به این دلیل است، و هر که از این امت هلاک شده به این علت است. آنان گفتند: بخشی را میدانیم، ولی همه آن را نمیدانیم. حضرت فرمود: از نادانی است که چنین نظریاتی دارید [و چنین مذاهبی اختراع کرده اید]. احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سم) نیز این چنین است (مانند قرآن، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه دارد)…ای جماعت، به آدابی که خداوند برای مؤمنان قرار داده است، ادب شوید (آدابی را که خداوند به مؤمنان داده است در خود به وجود آورید) و به امر و نهی الهی اکتفا کنید و آنچه را برای شما مشتبه شده و به آن علم ندارید، رها کنید و علم را به اهل آن (عالم) واگذارید تا ثواب برید و نزد خداوند تبارک و تعالی معذور باشید. به دنبال فراگیری علم ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن و حلال و حرام آن باشید، زیرا این کار شما را به خدا نزدیک و از نادانی دور میکند، نادانی را برای اهلش رها کنید، زیرا نادانها بسیار و اهل دانش کماند. (17)”
همان طور که ملاحظه کردید، امام (علیه السلام) در این روایت تأکید میکنند که قرآن و احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سم)، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه دارد و فهم اشتباه آنها باعث گمراهی میشود و به این دلیل برای فهم صحیح آن باید به اهل علم (اهل بیت (علیهم السلام)) مراجعه کرد و افراد به تنهایی نمیتوانند حقیقت این امور را به دست آورند. از این رو باید به اهل بیت (علیهم السلام) مراجعه کرد یا به افرادی که بر اساس علوم اهل بیت (علیهم السلام) و فرمایشهای آن بزرگواران حکم میکنند، همان گونه که اهل بیت (علیهم السلام)، شیعیان را به مراجعه به این افراد، یعنی فقیهان مذهب بر حق شیعه دوازده امامی راهنمایی میکردند.
امام صادق (علیه السلام) در روایت چنین فرمودند: «شعیب عقرقوفی میگوید به امام صادق (علیه السلام) گفتم که گاه [در مسائل دینی] نیاز پیدا میکنیم که درباره مطلبی بپرسیم؛ از چه کسی بپرسیم؟ حضرت فرمودند، سؤالهایتان را از ابابصیر بپرسید». (18)
در روایت دیگری به نقل از امام رضا (علیه السلام) چنین آمده است:
“علی بن مسیب میگوید به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم که راه من دور است و همیشه نمیتوانم به محضر شما شرفیاب شوم، مسائل دینی ام را از چه کسی بپرسم؟ حضرت فرمودند: از زکریا بن آدم قمی بپرس. او در امور دین و دنیا فردی مورد اطمینان است. علی بن مسیب میگوید وقتی بازگشتم، پیش زکریا بن آدم رفتم و هر سؤالی که داشتم از او پرسیدم. (19)”
چنان که گذشت، در این روایات ائمه (علیهم السلام) مردم را در مسائل دینی به مجتهدان ارجاع میدادند که سؤالات دینی خود را از آنها بپرسند. این عمل در حالی است که باب علم هنوز بسته نشده بود و امامان (علیهم السلام) به صورت آشکار در میان مردم حضور داشتند. حال وقتی این عمل در زمان حضور ذوات مقدس معصومین (علیهم السلام) روا باشد، به طریق اولی در زمان غیبت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز جایز است و همان طور که گذشت، امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیع شریفی که برای آخرین نایب خاصشان، یعنی علی بن محمد سمری فرستادند، چنین فرمودند: «[از این پس] در مسائل دینی به فقها مراجعه کنید. آنها راهنما و حجت من بر شمایند و من حجت خداوند بر آنان هستم». (20)
بر این اساس، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وظیفه مردم را در زمان غیبت کبری مشخص کردند و دستور دادند که مردم در مسائل دینی به فقیهان مراجعه کنند تا به گمراهی نیفتند. بنابراین، تقلید از عالم در امور دینی، علاوه بر اینکه موافق حکم عقل است، دستور ائمه معصومین (علیهم السلام) نیز هست.
اهل سنت نیز تقلید را جایز و ترک آن را موجب گمراهی میدانند؛ مثلاً «خلیل احمد سهارنپوری» در این باره چنین میگوید: «در این عصر، هر فردی باید از یکی از امامان چهارگانه (مذاهب) تقلید کند، بلکه این کار واجب است، زیرا ما تجربه کردهایم که نتیجه ترک کردن تقلید از امامان مذاهب و تبعیت از رأی و هواهای نفسانی، سقوط در گودال کفر و بیدینی است». (21)
بنابراین، تقلید از نظر شیعه و سنی امری جایز است، و حتی علمای اهل سنت نیز بر جواز تقلید، ادعای اجماع کردهاند. (22)
دلایل وهابیت بر منع تقلید
دلایل وهابیت بر عدم جواز تقلید در چند مورد خلاصه میشود که در اینجا به اختصار ذکر میکنیم؛ از نظر آنها، تقلید:
1. موجب فساد دین میشود. (23)
2. بدعت است و در سدههای اولیه اسلام نبوده است. (24)
3. موجب کینه و دشمنی بین مسلمانان میشود. (25)
4. سبب شرک و کفر است. (26)
5. تقلید از مذهب معین به معنای این است که فرد را به منزله پیامبر قرار دادهای. (27)
6. جایز نیست، زیرا هر یک از مذاهب، هم قابلیت خطا دارند و هم قابلیت صواب. (28)
این موارد، دلایل وهابیان در منع تقلید بود. البته در این مقاله هدف ما نقد تک تک نیست، بلکه در ادامه به بیان سیر تطور اندیشه تقلید از مذاهب از نظر سلفیان تکفیری و تکفیر مذاهب اربعه از دیدگاه آنها میپردازیم و در نهایت، نظر علمای اهل سنت را در رد وهابیان درباره همین مسئله ذکر میکنیم.
1. تشکیل مذاهب بدعت است
در میان سلفیان تکفیری، برخی از سردمداران شاخص آنها با صراحت تمام گفتهاند که اصل تشکیل مذاهب بدعت است که در این جا به آنها میپردازیم:
ابن تیمیه حرانی
ابن تیمیه حرانی، نظریه پرداز وهابیت، درباره اصل تشکیل مذهب چنین مینویسد: «اصل تشکیل مذاهب، کار زندیقهای منافق و قصدشان نیز فاسد کردن دین اسلام بود». (29)
ابن قیم جوزیه
ابن قیم جوزیه، شاگرد ابن تیمیه با بیانی دیگر به این مسئله میپردازد:
“ما میدانیم که در عصر صحابه حتی یک نفر نبوده است که فرد دیگری در تمامی اقوالش از او تقلید کرده باشد و یک حرف او را هم کنار نگذاشته باشد و اقوال غیر او را کنار گذاشته باشد و به هیچ چیز از آن اقوال عمل نکرده باشد و به یقین میدانیم که این مطلب در عصر تابعان و تابعانِ تابعان نیز نبوده است. پس باید مقلدانی که از یک نفر تقلید میکنند، ما را تکذیب کنند. و برای تکذیب ما، [اگر میتوانند] یک نفر را بیاورند که در سه قرن اول این راه خطرناک آنها را پیموده باشد. قطعاً این بدعت در قرن چهارم ایجاد شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سم) آن را مذمت کرده است. (30)”
ابن قیم در جای دیگری تقلید از یک نفر را از بدعتهای بزرگ و زشتترین کارها میداند:
“در مورد راه و روش صحابه، آشکار است که در میان آنها فردی نبوده است که از فرد دیگر به طور کامل در تمام گفتارهایش تقلید و با صحابه دیگر مخالفت کند، به گونهای که هیچ یک از نظریات او را رد نکند و هیچ کدام از اقوال صحابه دیگر را قبول نکند؛ این کار از بزرگترین بدعتها و زشتترین کارهاست. (31)”
وی در جای دیگری مینویسد: «ما به علت اطاعت از خدا و رسول، تقلید را منع میکنیم. خداوند و پیامبر او از تقلید منع کردهاند و مقلدان در قرآن مذمت شدهاند و امر شده است که قرآن و رسول خدا حاکم باشند و فقط از دستورهای آنها اطاعت شود. (32)
محمدبشیر سهسوانی
محمد بشیر سهسوانی نیز تقلید را بدعت میشمرد:
“نظر تحقیقی این است: آن عقیدهای که گذشتگان در قرون اولیه اسلام بر آن بودند، مذهب نامیده نمیشد و به هیچ عنوان صحیح نیست که در اسلام چیزی به عنوان مذهب نامیده شود، زیرا این دین تمامیاش اسلام است و یکی است و جدایی و اختلافی در آن نیست. خداوند به رسولش فرمود: «کسانی که آیین خود را پراکنده کردند، و به دستههای گوناگون تقسیم شدند، تو هیچ رابطهای با آنها نداری» و باز فرمود: «دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید.» با اضافه شدن بدعتهایی که گروههای مختلف به آن تعصب میورزیدند، نام مذهب بر اسلام نهاده شد. (33)”
مقبل بن هادی الوادعی
مقبل بن هادی الوادعی که از علمای وهابی معاصر است، در این باره مینویسد:
“خداوند درباره پیروی از مذاهب چهارگانه دلیل و آیهای نازل نکرده است… این مذاهب باعث تفرقه بین مردم شدهاند… و بین مردم کینه و دشمنی به وجود آوردهاند. خداوند ما را جز به پیروی از قرآن و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سم) دستور نداده است. مذاهب چهارگانه بدعتی هستند که در قرآن و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سم) نیامدهاند؛ این بدعت بعد از قرنهای برتر (34) ایجاد شده است. (35)”
چنان که گذشت، افراد مذکور معتقد بودند تقلید بعد از قرن پیروان تابعان به وجود آمده و در قرن صحابه و تابعان و پیروان آنها نبوده است، اما شایان ذکر است که حتی در این مسئله بین وهابیان اختلاف وجود دارد و هنوز نتوانستهاند آن را بین خود حل کنند. «ابن عثیمین» در فتوایی چنین میگوید: «ای شیخ! تقلید در چه زمانی و چرا ایجاد شده است؟ این مسئله بعد از عصر صحابه در قرن دوم از قرنهای این امت (زمان تابعان) ایجاد شده است». (36)
افراد یاد شده، اساس تشکیل مذاهب و تقلید از آنها را بدعت میشمردند و بر این اساس، تمام امت اسلامی را بدعت گذار میپندارند. زیرا علمای اهل سنت نیز تقلید در احکام را امری اجماعی میدانند. بنابراین از نظر سلفیان تکفیری، تنها تکفیریها اهل بدعت نیستند و بدعت، گریبان گیر بقیه افراد جامعه اسلامی هم هست. سلفیان تکفیری به این مقدار بسنده نکردهاند، بلکه پا را فراتر گذاشتهاند و با صراحت، تقلید را شرک و کفر میپندارند و بر این اساس، حکم تکفیر را بر تمام مسلمانان جاری میدانند. در ذیل به ذکر مواردی در این زمینه میپردازیم:
2. تقلید، شرک و کفر است
ابن تیمیه حرانی
وی میگوید: «اگر اعتقاد داشته باشد که بر مردم واجب است که از یکی از امامان چهارگانه به طور خاص تبعیت کنند، نه عالم دیگر، باید توبهاش داد، اگر توبه کرد خوب است و گرنه باید کشته شود». (37)
محمدبن عبدالوهاب
محمدبن عبدالوهاب نیز معتقد است:
“یکی از دلایل ابن تیمیه بر بطلان روش شما این آیه است: «[آنها] دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند». این آیه را رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سم) و امامان بعد از ایشان به همان چیزی تفسیر کردهاند که شما آن را فقه مینامید و خداوند آن را شرک نامیده است و آنها دانشمندان خویش را معبود قرار دادند. در این مسئله بین مفسران اختلافی نمیبینم (همه مفسران همان گونه که من گفتم تفسیر کردهاند). بنابراین، کسی که خداوند علم را روزی او گردانیده است، میداند که این مکتبهایی که شما آوردهاید و به آنها شادید و از جانب کسانی که گمان میکنید عالماند برای مردم میخوانید، مصداق این آیات است: «این چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم، آنها به طور سرّی [و در گوشی] سخنان فریبنده و بی اساس [برای اغفال مردم] به یکدیگر میگفتند و اگر پروردگارت میخواست، چنین نمیکردند (میتوانست جلوی آنها را بگیرد، ولی اجبار سودی ندارد). بنابراین، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار! نتیجه [وسوسههای شیطان و تبلیغهای شیطان صفتان] این خواهد شد که دلهای منکران قیامت، به آنها متمایل میشود». لیکن این آیات و مانند اینها از علومی است که نزد شما مهجور مانده است، بلکه عجیبتر این که شما معنای شهادت به یگانگی خدا را نمیفهمید و این بتهایی (علما) را که در منطقه خرج و غیر آن پرستیده میشوند، انکار نمیکنید و به اجماع اهل علم، این کار شرک اکبر [و باعث خروج از دین است]. (38)”
وی در جای دیگری میگوید: دین مشرکان بر اصولی مبتنی بود که بزرگترین آنها تقلید است. این قاعده بزرگ تمام کفار است، چه اولین و چه آخرین فرد آنها. (39)
پیروان محمدبن عبدالوهاب نیز این اندیشه را به وی نسبت دادهاند. محمدبن عبدالله بن سلیمان السلمان (معاصر) که یکی از پیروان وهابیت است، چنین مینویسد:
“در بسیاری از موارد، شیخ محمد بن عبدالوهاب تقلید را مذمت کرده است، به گونه ای که آن را از اموری قرار داده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سم) با مشرکان بر سر همین مسئله مخالفت میکرد و بر همین اساس، در این مورد میگوید: دین مشرکان بر اصولی مبتنی بود که بزرگترین آنها تقلید است. تقلید قاعده بزرگ تمام کفار است، چه اولین و چه آخرین فرد آنها. (40)”
قنوجی البخاری
قنوجی البخاری که از علمای وهابی است در کتاب الدین الخالص مینویسد:
“تقلید مذاهب شرک است: درباره مقلدان مذاهب بیندیش که چگونه به تقلید از عالمان و اولیایی اعتراف میکنند که از دنیا رفتهاند، و معتقدند فهم قرآن و سنت به آنها اختصاص دارد… ما نمیدانیم آنها در روز قیامت در برابر این کارشان چه عذری دارند و چه چیزی آنها را از عذاب و عقاب الهی نجات میدهد؟ (41)”
این حرف قنوجی البخاری، مخالف نظر بسیاری از اهل سنت است. در کتاب الموسوعة الفقهیة چنین آمده است: «شافعی میگوید با مرگ صاحبان مذاهب، مذهبها نمیمیرند. صاحب کتاب المحصول در کتابش به این مطلب تصریح و ادعای اجماع کرده است، زیرا مجتهدی که حکمی را استنباط میکند، آن حکم نزدش حکمی دائمی است. (42)
بر این اساس، صاحب المحصول میگوید اهل سنت اجماع دارند که با مرگ صاحب مذهب، مذهب او نمیمیرد، اما قنوجی البخاری، تقلید از همین مذاهب را شرک میداند و لذا، از نگاه وی، اهل سنت مشرک میشوند. نکته مهم این است که براساس نظر قنوجی البخاری، علاوه بر همه مسلمانان اهل سنت، حتی ابن تیمیه نیز مشرک میشود. زیرا او نیز حنبلی بود و در بسیاری از موارد از احمدبن حنبل (که قرنها قبل از ابن تیمیه از دنیا رفته است) تبعیت میکرد. ابن عثیمین (معاصر) در پاسخ به استفتائی درباره تقلید از مذاهب چنین میگوید:
“حکم تقلید از مذاهب چهارگانه چیست؟ عثیمین در پاسخ میگوید: مردم در مورد التزام به مذاهب به چند دسته تقسیم میشوند: بعضی به یک مذهب مشخص منتسباند، به دلیل این که گمان میکنند نزدیکترین مذهب به قول حق، همان مذهب است، ولی زمانی که حق برایش مشخص شود، از آن تبعیت میکند و آنچه را مُقَلدش میگوید، ترک میکند و در این مسئله حرجی نیست. بزرگان علما، مانند شیخ الاسلام ابن تیمیه در خصوص مذهب امام احمدبن حنبل همین گونه عمل میکردهاند؛ به این معنا که ابن تیمیه از اصحاب احمد بوده و حنبلی به حساب میآمده است، اما با این حال، همان گونه که ما از کتابها و فتواهایش مطلعیم، زمانی که مسئلهای برایش مشخص میشد، از آن تبعیت میکرد و برایش مهم نبود که از اصولی که اصحاب احمد بن حنبل بر آن پای بندند، خارج شود. امثال ابن تیمیه فراواناند و این کار اشکال ندارد، زیرا منتسب شدن به مذهب و بررسی قواعد و اصول آن، در فهمیدن قرآن و سنت به انسان کمک میکند. (43)”
محمد سلطان المعصومی
محمد سلطان المعصومی، یکی دیگر از وهابیان است که تقلید را کفر میپندارد:
“بدان بسیاری از عالمان اسلام، چه رسد به جاهلان آنها، معتقدند که مسلمانان باید یکی از مذهبهای منسوب به امامان چهارگانه را، مانند ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد، بپذیرند. این [تفکر] غلط است و از جهل و عدم شناخت گوینده آن به اسلام حکایت دارد… تبعیت از مذهبی از مذاهب چهارگانه یا غیر آنها، نه واجب است و نه مستحب و بر هیچ مسلمانی واجب نیست که به طور خاص به یکی از این مذاهب ملتزم شود، بلکه اگر فردی به یکی از مذاهب خاص پای بند شود، خطاکار و تقلیدش کورکورانه است!… هیچ شک و شبههای نیست که این امور (تقلید) بدعتی است که بعد از سه قرن [اول: صحابه، تابعان، پیروان تابعان) ایجاد شده است و هر بدعتی که به عنوان دین و ثواب مورد اعتقاد باشد، ضلالت و گمراهی است… پس هر کس در مورد [تقلید] فرد معیّنی غیر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سم)، تعصب به خرج دهد و نظرش این باشد که گفتار او، و نه دیگر امامان، صحیح و تبعیت از او واجب است، گمراه و نادان است. بلکه گاه کافر به حساب میآید که باید توبهاش داد. اگر توبه کرد خوب است و گرنه باید کشته شود. اگر اعتقاد داشته باشد که بر مردم واجب است که از یکی از امامان چهارگانه به طور خاص تبعیت کنند، آن عالم را به منزله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سم) قرار داده و این اعتقاد، کفر است. (44)”
محمدحسن جان سرهندی مجددی
وی از عالمان حنفی دیوبندی شبه قاره هند و از مخالفان سرسخت وهابیت در سده گذشته بوده است. محمدحسن جان در مقدمه کتابی که در نقد وهابیت دارد، چنین مینویسد:
“خلاصه این است که اختلاف میان مقلدان و غیر مقلدان (وهابیان)، روی چهار محور است که وهابیها آنها را شرک، کفر و بدعت میپندارند و ما در این نوشتار در پرتو قرآن و سنت و عمل سلف صالح، آنها را ثابت میکنیم و آنها عبارتاند از: تعظیم و احترام به غیر خدا؛ توسل؛ مخاطب قرار دادن غایب با حرف ندا؛ و سماع موتی؛ تقلید از امامان مذاهب است هم وهابیها و هم وهابیهای حنفی نما واقعیت را بپذیرند و تعصب و افراط گرایی را رها کنند.”
بنابر اعتقاد عدهای از وهابیان، تقلید شرک و کفر به حساب میآید، اما برخی دیگر از پیروان این عقیده، مقلدان را یهودیان اهل سنت میدانند:
3. مقلدان، یهودیان اهل سنتاند
سیف الرحمان احمد
سیف الرحمان احمد، یکی دیگر از پیروان این مکتب، در زمان معاصر، معتقد است: «کسی که شیعیان را یهود این امت میداند، راست گفته است و یهود اهل سنت همان کسانی هستند که تقلید میکنند و بر تقلید خود اصرار میورزند؛ خصوصاً بعضی از حنفیها، مانند جماعت تبلیغ که یاور نادانی و جمود بر تقلیدند. (45)
بنابر اعتقاد عدهای از وهابیان، مقلدان مذاهب، یهودیان اهل سنتاند، اما برخی دیگر از پیروان این عقیده، تقلید از مذاهب اهل سنت را منحصر در چهار فرقه نمیدانند:
4. تقلید از مذاهب اهل سنت در چهار فرقه منحصر نیست
محمدبن صالح العثیمین
عثیمین چنین مینویسد:
“حق در مذهبهای چهارگانه منحصر نیست، بلکه گاهی حق در غیر این چهار مذهب است… و خود امامان مذاهب را خداوند، پیشوای بندگان قرار نداده است… شکی نیست که مذهب ابوحنیفه و احمد و شافعی و مالک و مذهب عالمان دیگر، هم قابلیت خطا دارد و هم قابلیت صواب. (46)”
برخلاف این افراد، برخی دیگر از وهابیان فقط به گفتن این که «ما مقلد نیستم» بسنده میکنند و تقلید را جایز نمیدانند:
5. تقلید جایز نیست
عبدالرحمان عبدالخالق
عبدالرحمان عبدالخالق در کتابی که درباره اصول عملی دعوت سلفیان نگاشته، چنین مینویسد: «شبهه دوم؛ گفتار بعضی است که ما را مقلد میپندارند. این تهمت است، ما تقلید نمیکنیم». (47)
خلیل احمد سهارنپوری
وی از عالمان حنفی دیوبندی شبه قاره هند و از مخالفان سرسخت وهابیت بود. سهارنپوری در کتاب المهند علی المفند مینویسد: «لقب وهابی در اصطلاح سرزمین هند در اصل بر کسی اطلاق میشد که تقلید امامان مذاهب را ترک میکرد». (48)
محمد عمر سربازی
وی از عالمان حنفی دیوبندی ایران و از مخالفان وهابیت بود. سربازی در کتاب فتاوی منبع العلوم کوه ون در پاسخ به پرسشی درباره تفاوت وهابیت واهل سنت میگوید: «بن وهابی نجدی و میان مقلدان مذاهب چند فرق هست: اول این که وهابیها قائل به تقلید نیستند؛ دوم این که تصوف را منکرند؛ سوم توسل بالاموات را مطلقاً منکرند». (49)
بدین ترتیب این دسته از وهابیان تقلید را جایز نمیدانند، اما برخی دیگر بین مضطر و غیر مضطر فرق میگذارند:
6. تقلید برای مضطر جایز است
شنقیطی
شنقیطی، بین مضطر و غیر مضطر تفاوت قائل است. وی در کتاب أضواء البیان، بعد از ذکر مطالبی، چنین مینویسد:
“با توجه به مطالب گذشته معلوم میشود کسی که تقلید کورکورانه دارد، به گونهای است که قدرتی بر غیر این کار ندارد، با این که در این زمینه کوتاهی نکرده است، زیرا به هیچ عنوان قدرت فهمیدن ندارد یا این که قدرت فهمیدن دارد، اما مشکلات سختی گریبان گیر او و مانع یادگیریاش شده است و یا این که در اثنای یادگیری است، ولی به تدریج مطالب را فرا میگیرد، زیرا قادر نیست تمام مطالب مورد نیازش را یک باره فرا گیرد و یا شخص هم طراز خود را پیدا نمیکند که از او مطالب را بیاموزد و مانند این موارد. چنین شخصی در این تقلید کورکورانه ناچار است، زیرا ضرورت چنین اقتضا میکند و راهی جز این ندارد، اما فردی که قدرت یادگیری طاقت فرسا دارد، اما کوتاهی کند و آرا و نظریات عالمان را بر آنچه از وحی فهمیده میشود، مقدم کرده است، این فرد عذری ندارد (باید خودش دنبال مطالب برود و نباید تقلید کند). (50)”
وی در ادامه در خصوص تقلید از امامان چهارگانه اهل سنت میگوید:
“بدان نظر ما در خصوص علمای بزرگ، اعم از امامان چهارگانه یا غیر آنها، همان نظر سایر مسلمانان منصف است و آن دوستی و بزرگداشت و مدح آنان به سبب علم و تقوای آنهاست و درعمل به کتاب و سنت و مقدم کردن آن دو بر نظریاتشان پیرو آنها هستیم (مانند آنها ما هم از قرآن و سنت پیروی میکنیم) و قرآن و سنت را بر رأی و نظر آنها مقدم میکنیم و اقوال آنها را یاد میگیریم برای این که از آن در شناختن حق کمک بگیریم و آنچه را مخالف قرآن و سنت است، ترک کنیم و درباره مسائلی که در مورد آنها در قرآن و سنت تصریحی نداریم، قول حق این است که به اجتهاد آنها در این مسائل توجه میکنیم (در این مسائل به نظریات آنها عمل میکنیم). (51)”
بدین ترتیب شنقیطی فقط تقلید کردن مضطر را جایز میشمرد و تنها در مسائلی که درباره آنها نصی وارد نشده است به اجتهاد امامان مذاهب رجوع میکند.
عبدالعزیز بن باز
بن باز در جواب علامه صاوی که تقلید را از واجبترین واجبها میداند، میگوید: “شکی نیست که این اطلاق خطاست، زیرا زمانی که فرد علم داشته باشد، تقلید کردن از هیچ یک از امامان چهارگانه و غیر آنها، واجب نیست، چون حق در تقلید احدی از مردم نیست، بلکه در پیروی از قرآن و سنت است. نهایت امر، تقلید فقط در ضرورت جایز است؛ آن هم تقلید از کسی که به علم و فضیلت و عقیده درست شناخته شده باشد. (52)”
هیئت عالی افتاء عربستان
هیئت عالی افتاء عربستان نیز فقط برای فردی که توان بحث و بررسی ندارد، تقلید را جایز میشمرد: «فردی که از بحث و بررسی در دلایل شرعی و استنباط احکام ناتوان است، جایز است که از عالمی که در دلایل شرعی اهلیت اجتهاد دارد، تقلید کند». (53) در جای دیگری همین هیئت افتاء، به جواز تقلید فتوا میدهد:
“اگر مسلمانی قدرت استنباط احکام را از ادله مختلف داشت، واجب است این کار را انجام دهد و در غیر این صورت، از یکی از علمای اسلام تقلید کند که مسلمانان او را به عنوان مقتدا قبول دارند. (54)”
البته این فتوای هیئت عالی افتاء وهابیان، به این معنا نیست که آنها تقلید از عالم مشخص را جایز میدانند، بلکه این کار از نظر آنها مجاز نیست:
“جایز نیست شخصی بر یک مذهب تکیه کند و به تمام دستورهای آن مذهب عمل کند و به مستند شرعی آن توجه نکند و لازم نیست یک مذهب واحد داشته باشد، بلکه اگر اهل علم باشد باید به دلایل شرعی رجوع کند و گرنه همان طور که گذشت، باید مسائل و مشکلات [شرعی] خودش را از اهل علم بپرسد. (55)”
بدین ترتیب در بین پیروان وهابیت، نه تنها اختلاف آرای زیادی در زمینه تقلید وجود دارد، بلکه اضطراب سخنان آنان به حدی است که برخی تقلید را شرک و کفر میپندارند و برخی جایز میدانند.
نظر اهل سنت در رد وهابیت
چنان که گذشت، اهل سنت نه تنها قائل به تقلیدند، بلکه در مورد ضرورت تقلید، ادعای اجماع دارند، اما مطلب به این جا ختم نمیشود. بسیاری از عالمان اهل سنت در خصوص مسئله تقلید به وهابیان به شدت انتقاد کردهاند که در این مختصر، به ذکر چند مورد میپردازیم:
شیخ سلیمان بن عبدالوهاب
شیخ سلیمان، برادر محمد بن عبدالوهاب، نخستین کسی است که درون خانه عبدالوهاب به نقد آرا و افکار برادر میپردازد و عقاید برادرش محمد را حتی در این زمینه به چالش میکشد:
“آیا گمان میکنید که بر انسان نادان واجب است که از شما تقلید کند و تقلید از امامان اهل علم را رها کند؟! بلکه امامان اهل علم اجماع دارند که تقلید جز از عالمان مجتهد جایز نیست و هر کسی که به درجه اجتهاد نرسیده باشد، باید نظر اهل اجتهاد را بیان کند و بر اساس آن فتوا صادر کند و سؤال کننده باید از امثال این افراد سؤالش را بپرسد، زیرا اینها نظریات اهل اجتهاد را حکایت میکنند. البته از حکایت کننده نباید تقلید کرد، بلکه باید از مجتهد تقلید شود. این چیزی است که تمام اهل علم بدان تصریح کردهاند. اگر آن را از جایگاهش بطلبی، مییابی و آنچه تو را کفایت کند، در قبل گفته شد. (56)”
خلیل احمد سهارنپوری
سهارنپوری، ترک تقلید را سقوط در گودال کفر و الحاد میداند:
“در این عصر هر فردی باید از یکی از امامان چهارگانه (مذاهب) تقلید کند، بلکه این کار واجب است، زیرا ما تجربه کردهایم که نتیجه ترک کردن تقلید امامان مذاهب و تبعیت از رأی و هواهای نفسانی، سقوط در گودال کفر و بی دینی است و به همین دلیل، ما و پیشوایانمان در اصول و فروع از امام مسلمانان، ابوحنیفه، تقلید میکنیم… پیشوایان ما در این زمینه کتابهای متعددی نوشتهاند که در تمام سرزمینها منتشر شده است. (57)”
شیخ محمد عبده
محمد عبده، وهابیان را مخالف علم و مدنیت میداند:
“گروه اندکی گمان میکنند که غبار تقلید را زدودهاند و حجابهای میان خود و تدبر در آیات قرآن و متون احادیث برای فهمیدن احکام شرعی از آنها را کنار زدهاند… اما این گروه، تنگ نظرتر از مقلدان هستند. آنها معتقدند عمل کردن به آنچه از ظاهر الفاظ به دست میآید، واجب است، بدون این که به اصولی توجه کنند که دین بر آنها قرار گرفته و دعوت به سوی آنها بوده است و پیامبران به سبب آنها آمدهاند. آنها نه از بزرگان علم هستند و نه دوستدار مدنیت سالم. (58)”
یوسف السید هاشم السید أحمد الرفاعی
عالمان اهل سنت در بعضی از موارد نیز عالمان وهابی را نصیحت، و عملکرد وهابیت را در برخورد با اهل سنت سرزنش کردهاند: «شما گفتید که حسن البنا و هم چنین شهدای افغانستان، شهید نشدهاند، زیرا عقیده آنها صحیح نبوده است، بلکه حنفی و اهل تقلید سرگردان و هلاک شدهاند و فقط خودتان را به تنهایی اهل نجات میدانید». (59)
عالمان اهل سنت در این زمینه نیز، مانند دیگر موارد اختلافی، به وهابیان شدیداً انتقاد، و انحراف آنها را گوشزد کردهاند. باشد که روزی وهابیان از این انحرافها و ایجاد تفرقه دست بردارند و به آغوش جامعه اسلامی باز گردند.
نتیجه گیری
در ابتدای مقاله گفتیم که یکی از اختلافهای عمده اهل سنت با سلفیان تکفیری درباره اصل تشکیل مذاهب و مسئله تقلید بود، به گونهای که اهل سنت، تقلید از مذاهب را واجب، بلکه اجماعی و عدم تقلید را موجب سقوط در چاه کفر و الحاد دانستهاند و در مقابل، وهابیان تکفیری، تشکیل مذاهب را بدعت و تقلید را کفر و شرک پنداشتند و این خود تفاوتی است بسیار بزرگ بین اهل سنت و سلفیان تکفیری، و باعث تمایز اهل سنت از وهابیت تکفیری میشود. این پژوهش در جهت شناخت بهتر تفاوتهای اهل سنت با وهابیت تکفیری و به طور خاص، تفاوت دیدگاه آنها در بحث تقلید از مذاهب، شکل گرفت. هم چنین به دنبال ایجاد فضایی آرام و علمی و بدون تعصب است و به آزاداندیشی و کنار گذاشتن تعصبهای فرقهای کمک میکند.
پینوشتها:
1. کارشناس شبکه ولایت.
2. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ص 980، ح2408؛ ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقة، ج2، ص 440؛ محمدناصرالدین البانی، السلسلة الصحیحة، ج4، ص 355 و 356.
3. عثمان بن سعید، محمدبن عثمان، حسین بن روح و علی بن محمد سمری.
4. یکی از صحابه پیرو مکتب سقیفه.
5. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج1، ص 197.
6. http://islampedia.ir/fa/ به نقل از: ناصر مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 137، به نقل از دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص 605.
7. ابن حزم، الإحکام فی أصول الأحکام، ج4، ص 538، ابن قیم جوزیه و صنعانی و ابراهیم هلال، این مطلب را قول بسیاری از حنفیها میدانند. ابن قیم جوزیه، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج2، ص 276؛ محمد بن اسماعیل صنعانی، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ص 27؛ ابراهیم إبراهیم هلال ولایة و الطریق إلیها، ص 328 و 329.
8. همان منابع.
9. ابن حزم، الإحکام فی أصول الأحکام، ج4، ص 538؛ ابن قیم جوزیه، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج2، ص 276؛ محمدبن اسماعیل صنعانی، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ص 27؛ إبراهیم إبراهیم هلال ولایه الله و الطریق إلیها، ص 329.
10. ابن قیم جوزیة، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج2، ص 276؛ محمد بن اسماعیل صنعانی، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ص 27؛ ابراهیم ابراهیم هلال ولایه الله و الطریق إلیها، ص 329.
11. شهاب الدین یاقوت حموی، معجم الأدباء (إرشاد الأریب إلی معرفة الأدیب)، ج5، ص 1956.
12. (Baybars) بیبرس، الملک الظاهر رکن الدین، چهارمین سلطان از سلسله پادشاهان بحری مصر است که در دوره سلطنت هفده ساله خود، بارها صلیبیان را شکست داد و نه بار با سپاه مغول جنگید؛ جان جوزف ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ص 80، پاورقی شماره 1. در نهایت، ملک بیبرس پس از بازگشت از سرزمین روم در 27 محرم 676 ق. درگذشت، عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، ص 215.
13. احمدبن علی بن عبدالقادر مقریزی و ابوالعباس الحسینی العبیدی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج4، ص 167.
14. محمدبن اسماعیل صنعانی، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ج1، ص 19 و 20.
15. سیدابوالقاسم خویی، الاجتهاد و التقلید، ص 14.
16. در روایتی به نقل از امیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین نقل شده است: «عَی بن إبراهیم بنهاشم عَن أبیه عن حمّاد بن عیسی عن إبراهیم بن عمر الیمانی عن ابان بن ابی عیاش عن سلیم بن قیس الهلالی قال قلت لامیر المومنین علیه السلام… فإنَّ امر النَّبی مثل القرآن ناسخ و منسوخ و خاصَّ و عامٌ و محکمٌ و مُتشابهٌ قد کان یکونُ من رسولِ اللهِ الکلام له و جهان کلام عامٌّ و کلامٌ خاصٌ مثلُ القرآن» (محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 63 و 64، باب اختلاف الحدیث، ح1.) در روایت دیگری امام رضا فرمودهاند: «إن فی اخبارنا متشابها کمتشابه القرآن و محکما کمحکم القرآن فردوا متشابهها إلی محکمها و لا تتبعوا متشابهها دون محکمها فتضلوا» (شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، ج1، ص 261، ح39).
17. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص 65، 66 و 70، باب دخول الصوفیة علی أبی عبدالله و احتجاجهم علیه فیما ینهون، باب الناس عنه من طلب الرزق، ح1؛ شیخهادی نجفی بعد از نقل روایت مینویسد: «الروایة معتبرة الإسناد»؛ این روایت از نظر سند معتبر است؛ هادی نجفی، موسوعة أحادیث البیت، ج4، ص 178.
18. محمدبن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، (رجال کشی)، ج1، ص 400، ح291.
19. همان، ج2، ص 858، ح 1112.
20. محمدبن حسن طوسی، الغیبة، ص 291.
21. خلیل احمد سهارنفوری، عقائد أهل السنة الدیوبندیة، ص 51.
22. عبدالله بن احمد مقدسی، روضة الناظر و جنة المناظر، ج1، ص 383.
23. ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج6، ص 303.
24. ابن قیم جوزیة، اعلام الموقعین عن رب العالمین، ج2، ص 208؛ همان، ج2، ص 228؛ همان، ج2، ص 269؛ محمدبشیر سهسوانی هندی، صیانة الإنسان عن وسوسة الشیخ دحلان، ص 7 و 8؛ محمدبن صالح عثیمین، فتاوی نورعلی الدرب، جزء 112، ص 25 (مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة).
25. مقبل بنهادی وادعی، إجابة السائل علی أهم المسائل، ص 317 و 318؛ پاسخ سوال 161.
26. ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیه فی الفقه، ج22، ص 249؛ محمدبن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیة، ص 277 و 288، الرسالة التاسعة و الثلاثون، رسالة أرسلها إلی عبدالوهاب بن عبدالله بن عیسی؛ همو، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، ص 336؛ محمدصدیق قنوجی بخاری، الدین الخالص، ج1، ص 140؛ محمد سلطان معصومی خجندی، هل المسلم ملزم باتباع مذهب معین من المذاهب الاربعه، ص 5 و 13.
27. همان.
28. محمدبن صالح عثیمین، فتاوی نور علی الدرب، جزء 23، ص 24 (مطابق با نرم افزار مکتبه الشاملة).
29. ابن تیمیه، منهاج السنه النبویه، ج6، ص 303.
30. ابن قیم جوزیه، اعلام الموقعین عن رب العالمین، ج2، ص 208.
31. همان، ج2، ص 228.
32. همان، ص 269.
33. محمدبشیر سهسوانی هندی، صیانة الإنسان عن وسوسة الشیخ دحلان، ص 7 و 8.
34. قرن صحابه و تابعان و پیروان تابعان.
35. مقبل بنهادی وادعی، إجابة السائل علی أهم المسائل، ص 317 و 318، پاسخ سؤال 161.
36. محمدبن طالح عثیمین، فتاوی نور علی الدرب، جزء 112، ص 250 (مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة).
37. ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیه فی الفقه، ج22، ص 249.
38. محمدبن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیة، ص 277 و 288، الرسالة التاسعة و الثلاثون، رسالة أرسلها إلی عبد الوهاب بن عبدالله بن عیسی.
39. همو، مجموعة رسائل فی التوحید و الإیمان، ص 336.
40. محمدبن عبدالله بن سلیمان سلمان، دعوة الشیخ محمدبن عبدالوهاب و أثرها فی العالم الإسلامی، ص 119.
41. محمد صدیق قنوجی بخاری، الدین الخالص، ج1، ص 140.
42. وزارة الاوقاف و الشئون الإسلامیه – الکویت، الموسوعة الفقهیة، ج32، ص 29 و 30.
43. محمدبن صالح عثیمین، فتاوی نور علی الدرب، جزء 112، ص 25-27 (مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة).
44. محمدسلطان معصومی خجندی، هل المسلم ملزم باتباع مذهب معین من المذاهب الاربعه، ص 5-13.
45. سیف الرحمن احمد، نظرة عابرة اعتباریة حول جماعة التبلیغیة، ص 58.
46. محمدبن صالح عثیمین، فتاوی نور علی الدرب، جز 23، ص 24 (مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة).
47. عبدالرحمن عبدالخالق، الأصول العلمیة للدعوة السلفیة، ص 3.
48. خلیل احمد سهارنفوری، عقائد أهل السنة الدیوبندیة، ص 35.
49. محمد عمر سربازی، فتاوی منبع العلوم کوه ون، ج1، ص 287.
50. محمدامین شنقیطی، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج7، ص 356 و 357.
51. همان، ص 357.
52. http://www.binbaz.org.sa/mat/8568.
53. احمدبن عبدالرزاق دویش، فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء – المجموعة الأولی، ج5، ص 30، السؤال الثانی من الفتوی رقم 11296.
54. همان، ج5، ص 33 و 34، الفتوی رقم 5560.
55. همان، ج5، ص 40، ذیل السؤال الثانی من الفتوی رقم 5166.
56. سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الهیه، جزء 4، ص 33 (مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة).
57. خلیل احمد سهارنفوری، عقائد أهل السنه الدیوبندیه، ص 51.
58. محمد عبده، الإسلام و النصرانیة مع العلم و المدنیة، ص 127 و 128، القسم الثانی فی الإسلام، فصل: الإسلام الیوم أو الاحتجاج بالمسلمین علی الإسلام، المقال الرابع لذلک الإمام الحکیم. رشید رضا در پاورقی کتاب چنین مینویسد: «یعنی بهذه الفئه هل الحدیث و من یسمون الوهابیة؛ منظور محمد عبده از این گروه اندک، اهل حدیث و کسانی هستند که وهابی نامیده میشوند»؛ همان، ص 128.
59. یوسف سیدهاشم رفاعی، نصیحة لإخواننا علماء نجد، ص 72.
منابع تحقیق :
1. قرآن کریم، ترجمه: ناصر مکارم شیرازی.
2. ابن تیمیه، احمدبن عبدالحلیم، کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیة فی الفقه، تحقیق: عبدالرحمن بن محمدبن قاسم عاصمی نجدی، چاپ دوم، مکتبة ابن تیمیة، قاهره، [بی تا].
3. ـــ ، منهاج السنة النبویة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول: مؤسسه قرطبة، عربستان 1406 ق.
4. ابن حزم، علی بن احمد بن حزم اندلسی، الإحکام فی أصول الأحکام، چاپ اول: دارالحدیث، قاهره 1404 ق.
5. ابن قیم جوزیه، ابوعبدالله شمس الدین محمدبن ابی بکر بن ایوب بن سعد زرعی دمشقی، إعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق طه عبدالرئوف سعد، دارالجیل، بیروت 1973 م.
6. ابوالعباس حسینی عبیدی احمدبن علی بن عبدالقادر، تقی الدین مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، چاچ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1418 ق.
7. احمد، سیف الرحمن، نظرة عابرة اعتباریة حول جماعة التبلیغیة، دارالحدیث، مدینه [بی تا].
8. اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، چاپ نهم، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1388 ه.ش.
9. حموی، شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله رومی، معجم الأدباء (إرشاد الأریب إلی معرفة الأدیب)، تحقیق احسان عباس، چاپ اول: دارالغرب الإسلام، بیروت 1414 ق.
10. خویی، سیدابوالقاسم، الاجتهاد و التقلید، چاپ سوم: انصاریان، قم 1410 ق.
11. دویش، احمدبن عبدالرزاق (جمع و ترتیب)، فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء (المجموعة الأولی)، رناسة إدارة البحوث العلمیة و الإفتاء (الإدارة العامة للطبع)، ریاض [بی تا].
12. رفاعی، یوسف سیدهاشم سید احمد، نصیحة لإخواننا علماء نجد، تحقیق محمد سعید رمضان بوطی، چاپ اول: مکتبة الاسد، دمشق 1420 ق.
13. ساندرز، جان جوزف، تاریخ فتوحات مغول، ترجمه ابوالقاسم حالت، چاپ پنجم: انتشارات امیرکبیر، تهران، 1390 ش.
14. سربازی، محمدعمر، فتاوی منبع العلوم کوه ون، مدرسه دینی منبع العلوم کوه ون، ایران شهر، 1385 ش.
15. سهارنفوری، خلیل احمد، عقائد أهل السنة الدیوبندیة، تحقیق سید طالب الرحمن (وهابی)، چاپ اول: مکتبة الملک فهد الوطنیة، ریاض 1427 ق.
16. سهسوانی هندی، محمدبشیر، صیانة الإنسان عن وسوسة الشیخ دحلان، تحقیق اسماعیل انصاری و غیره، تصحیح عبدالله بن عبدالرحمن بن جبرین، چاپ پنجم، 1395 ق. [بی نا، بی جا].
17. شنقیطی، محمدامین بن محمد بن مختار جکنی، أضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن، تحقیق مکتب البحوث و الدراسات، دارالفکر للطباعة و النشر، بیروت 1415 ق.
18.صنعانی، محمدبن اسماعیل، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، تحقیق صلاح الدین مقبول احمد، چاپ اول: الدار السلفیة، کویت 1405 ق.
19. طوسی، ابی جعفر محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، تصحیح و تعلیق معلم ثالث میرداماد استربادی، تحقیق سید مهدی رجائی، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، قم 1404 ه. ق.
20. طوسی، ابی جعفر محمدبن حسن، الغیبة، تحقیق عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، چاپ اول: مؤسسه المعارف الاسلامیة، قم، 1411 ه.ق.
21. عبدالخالق، عبدالرحمن، الأصول العلمیة للدعوة السلفیة، چاپ دوم، (مطابق با نرم افزار المکتبة الشاملة)، کویت 1403 ق. [بی نا].
22. عثیمین، محمدبن صالح، فتاوی نورعلی الدرب، مؤسسة الشیخ محمدبن صالح بن عثیمین الخیریة، عربستان، 1427 ق.
23. قنوجی بخاری، محمدصدیق حسن، الدین الخالص، تحقیق محمد سالمهاشم، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1415 ق.
24. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ پنجم: دارالکتب الإسلامیة، تهران 1363.
25. محمدبن عبدالله بن سلیمان سلمان، دعوة الشیخ محمدبن عبدالوهاب و أثرها فی العالم الإسلامی، چاپ اول: وزارة الشئون الإسلامیة و الأوقاف و الدعوة و الإرشاد، (آدرس در متن مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة)، عربستان، 1422 ق.
26. محمدبن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیة، تحقیق صالح بن فوزان بن عبدالله فوزان و محمدبن صالح عیلقی، جامعة الإمام محمدبن سعود، ریاض [بی تا].
27. ـــ ، مجموعة رسائل فی التوحید و الإیمان، تحقیق اسماعیل بن محمد انصاری، مطابع الریاض، ریاض [بی تا].
28. معصومی خجندی، محمد سلطان، هل المسلم ملزم باتباع مذهب معین من المذاهب الأربعة، جمعیة التراث الإسلامی، عربستان 1358 ق.
29. مقدسی، عبدالله بن احمد بن قدامه، روضة الناظر و جنة المناظر، تحقیق عبدالعزیز عبدالرحمن السعید، چاپ دوم: جامعة الإمام محمدبن سعود، ریاض، 1399 ق.
30. نجفی، هادی، موسوعة أحادیث أهل البیت (علیهم السلام)، چاپ اول: دار احیاء التراث العربی، بیروت 1423 ق.
31. هلال، ابراهیم ابراهیم، ولایة الله و الطریق إلیها، تحقیق تقدیم ابن الخطیب، دارالکتب الحدیثة، قاهره [بی تا].
32. وادعی، مقبل بنهادی، إجابة السائل علی أهم المسائل، چاپ دوم: دار الحرمین، قاهره 1420 ق.
33. وزارة الأوقاف و الشئون الإسلامیة (الکویت)، الموسوعة الفقهیة، چاپ اول: مطابع دارالصفوة، مصر 1415 ق.
34. binbaz.org
منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدرسه اهل البیت (ع)، چاپ اول.