طلسمات

خانه » همه » مذهبی » داغ باطله در بهائیت

داغ باطله در بهائیت

اثبات بی‌اعتباری کتاب اقدس (4)

داغ باطله در بهائیت

«نوشته شده است بر دزد بار اول به تبعید، بار دوم زندانی، و در بار سوم پس قرار دهید در پیشانی وی نشانه، که شناخته شود به آن، برای آنکه نپذیرند او را شهرهای خدا و آبادی‌های او. مبادا شما را مهربانی در دین خدا اخذ نماید.

14044 - داغ باطله در بهائیت
14044 - داغ باطله در بهائیت

 

اثبات بی‌اعتباری کتاب اقدس (قسمت چهارم)

در کتاب اقدس ص 14 س 7 می‌خوانیم:

« قد کتب علی السّارق النّفی و الحبس و فی الثّالث فاجعلوا فی جبینه علامة یعرف بها لئلّا تقبله مدن اللّه و دیاره ایّاکم ان تأخذکم الرّأفة فی دین اللّه اعملوا ما امرتم به من لدن مشفق رحیم»!
ترجمه:
«نوشته شده است بر دزد بار اول به تبعید، بار دوم زندانی، و در بار سوم پس قرار دهید در پیشانی وی نشانه، که شناخته شود به آن، برای آنکه نپذیرند او را شهرهای خدا و آبادی‌های او. مبادا شما را مهربانی در دین خدا اخذ نماید. رفتار کنید به آنچه مأمور شدید از نزد مشفق و بخشنده»!
عجبا! بهاء احکام خود را چراغ راهنمای بشر قرار داده، آنها را احکام ندانسته، بلکه به وسیله انگشتان توانای خود مُهر از سر شریعت سر به مُهر برداشته، و آن را داوری سعادت بشر انگاشته است.
این حُکم هم یکی از همان احکام کذائی است که قبلاً وعده کرده و اینک به رخ اغنام [گوسفندان] خود می‌کشد. اغنام همه بدان می‌بالند و بسی افتخار می‌کنند و آرزوی اجرای آن را در جامعه بشری دارند؛ تا به وسیله اجرای آن دنیا گلستان شود و مردم در مهد آسایش و امنیت زندگی کنند.
اینک شرح قضیه: بهاء می‌گوید که دزد را هر که باشد – ولو دزد آفتابه – در بار اول تبعید و در بار دوم زندانی و در بار سوم اگر عمل زشت خود را تکرار کرد، بر پیشانی او داغی گذارند که در هیچ شهر و دهی وی را راه ندهند. در آخر آیه هم تأکید می‌کند که مبادا در دین خدا رأفت و مهربانی به خرج دهید و از اجرای امر خدا باز مانید؛ زیرا خدا رئوف و مهربان است!!
گویند یکی از قرّاء به قرائت قرآن مشغول بود، عربی بدوی و بی‌سواد نیز درگوشه‌ای لمیده، گوش می‌داد، تا قاری به غلط چنین خواند:
«وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ غَفُورُ»
اعرابی بانک زد که کلام از آن کیست؟
گفت: کلام خداست، بدوی گفت: همان غلط گفتی، اگر کلام، کلام الهی باشد «وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ‌« (مائده/38) است، نه عزیز غفور؛ قاری خجل شده، گفت: از کجا دانستی؟ جواب داد از آنجا که إن عزَّ و حَکَمَ یَقطَعُ إن عَزَّ وَ غَفَرَ لایَقطَعُ [اگر در آیه عزیزٌ و حکیمٌ باشد هر آینه حُکم به قطع دست دزد کرده، اما اگر عزیزٌ و غفورٌ باشد حکم به قطعِ دست دزد نکرد. چون غفوریت خداوند با بریدنِ دست منافات دارد.] در واقع ایراد عرب بدوی که به صرف فراست طبیعی دریافته بود، به جا و به موقع بود؛ زیرا اگر خداوند آیه را به کلام عزیز و آورنده حکیم می‌کرد، به بریدن دست دزد حکم نمی‌کرد، و چون موضوع حفظ نظام اجتماعی بود، او به بریدن دست دزد حکم نمود. و کلمه غفور با بریدن دست تناسب نداشت.
برعکس بهاء بیچاره که به اندازه یک نفر عرب بدوی و بی‌سواد نتوانسته تشخیص دهد، که با آن شدت بیان که مبادا در اجرای احکام دچار عواطف و احساسات شوید، و اجرای امر خدا را مختل سازید، به کلمه مشفق و رحیم، آیه خود را پایان می‌دهد؛ که هیچ تناسبی با اصرار در اجرای حُکم ندارد. زیرا شفقت و رحم با داغ باطله منافات دارد. در اینجا بایستی می‌گفت: من لدن حکیم قهار، یا منتقم مختار، که لااقل اصل حکم را تأیید و تحکیم می‌کرد. نه آنکه پیروان و قاضیان عدالت را برخلاف صفات خداوندی مأمور سازد؛ که چون خداوند مشفق و رحیم است، شما باید برعکس قسی‌القلب و بی‌رحم باشید.
به هر حال اکثر آیات کتاب اقدس، بدون رعایت تناسب لفظ با معنی مقصود نازل و استعمال شده. و بیشتر از آیات آن به کلمات نامتناسب و نامربوط به اصل موضوع ختم شده؛ که به هیچ وجه با اصل مقصود مربوط نیست. فقط به منظور آنکه آیات خود را به سبک و شیوه آیات قرآن جلوه دهد، کلماتی را بدون رعایت معنی و ارتباط با مقصود، در آخر هر آیه تلفیق نموده؛ اعم از آنکه با اصل موضوع و مقصود مربوط باشد یا نه!
گذشته از اینها این حکم نیز که اغنام [گوسفندان] بدان می‌بالند و افتخار می‌کنند، از همان احکامی است که به جنون گوینده‌اش دلالت تمام دارد. فرضاً اگر روزی بنا به عقیده بهائیان، بهائیت عالمگیر شود، یا لااقل یک کشور و یا یک جامعه بخواهند احکام بهاء را بدون کم و زیاد اجرا کنند، مردم آن کشور به جای سعادت، دچار بدبختی و شقاوت خواهند شد. چه آنکه فرضاً کسی از زور بیکاری و بیچارگی به دزدی آفتابه پنج ریالی مبادرت نمود، به حبس و تبعید هم بیکاری و بدبختی او رفع نشد، با رسوم محکوم به داغ باطله گردید که در پیشانی وی نقش بسته و معرف اوست، او هم ناچار به حکم حب حیات، کینه جامعه را در دل خواهد گرفت؛ و به منظور حفظ جان خود از دزدی تجاوز کرده، به جنایت و آدم‌کشی می‌پردازد، و از این راه امرار معاش می‌کند. بدیهی است که در یک کشور، جامعه دزد منحصر به یک و دو نفر نیست، بلکه هر روزه عده‌ای به خوردن داغ باطله محکوم می‌شوند.
اینان بالطبع دور هم جمع شده، دسته‌هایی تشکیل می‌دهند. به حُکم حفظ جان خود و انتقام از جامعه، به کشتار و جنایت می‌پردازند. زیرا جامعه آنان را به بدترین مرگی محکوم ساخته، چه انتظاری می‌تواند از آنان داشته باشد. نتیجتاً در چنان کشوری هرج و مرج دائمی برقرار، و کشت و کشتار رواج خواهد یافت. امنیت و آسایش از مردم سلب خواهد شد. به جای سعادت به بدترین شقاوت‌ها دچار خواهند گشت!
منبع مقاله :
بروشکی، محمدحسن، (1389) اثبات بی‌اعتباری کتاب اقدس: احکام بهائیت، تهران: راه نیکان، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد